اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)﴾
احتمال يكي بودن آيات بر اساس قرائت ها
در بعضي از قرائتها يك آيه تلقي شده است [1]و تناسب ذيل آيه اوليٰ و صدر آيه ثانيه هم شايد اين را تأييد كند كه فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ٭ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ اين ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ﴾ ذيل آيه اوليٰ است ﴿فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ صدر آيه ثانيه است، پس اگر بعضي احتمال دادند كه اين دو يك آيه باشد بيتناسب نيست، گرچه معروف اين است كه اينها دو آيهاند.
بررسي سوال هاي موجود در قرآن
سؤالهايي كه در قرآن كريم مطرح است بخشي از آنها ناظر به حكمت اشياست بعضي هم ناظر به احكام اشيا، آنچه درباره هلال ياد شده است كه ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾[2] براي بيان حكمت اين اشكال گوناگون قمر است، اما درباره خمر و ميسر و همچنين درباره برخورد با يتامي سؤال از حكم شرعي است، نظير آن سوالي كه قبلاً بحثش گذشت ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ﴾[3]. خمر و ميسر دو عامل مهم اقتصادي جاهليت آن روز بودند و درباره حكم شرعي خمر و ميسر هم سؤال كردند. وقتي اين دو ذات را قرآن كريم تحريم كرد يعني جميع منافع مربوط به اين دو ذات، اعم از استعمال يا خريد و فروش يا تهيه و مانند آن حرام خواهد بود. منظور از خمر در آيه
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ﴾ منظور از اين خمر خصوص شراب متخذ از انگور نيست. لغتاً هر چه كه بپوشاند عقل را خمر است، خواه متخذ از انگور باشد خواه از خرما يا محصولات ديگر. آن روز در حجاز خمر رايج، همين بود كه از انگور و غوره و خرما و جو و مانند اين گرفته ميشد بعد در اثر پيشرفت علوم از ميوههاي فراوان و از اشياي فراواني هم خمر ميگيرند و ميگرفتند چه اينكه آن روز، زيان خمر خيلي مشخص نبود و اما امروز كتابهاي فراواني براي مضار خمر در رشتههاي گوناگوني نوشته شده است؛ هم اطباي حاذق و صاحبنظر پزشكي درباره زيانبار بودن خمر رسالهها نوشتهاند و هم صاحبان علم الاجتماع و اخلاق درباره زيانبار بودن خمر از نظر مسائل اخلاقي و اجتماعي كتاب نوشتهاند و هم فرزانگان درباره اينكه عقل با خمرخوري از بين ميرود و تفكر سالم با ميگساري سازگار نيست رسالهها نوشتند، پس زيان خمر تنها از نظر دستگاه گوارش و جهاز هاضمه نيست كه طبيب حاذق بگويد، بلكه آثار فساد اخلاقي و اجتماعي را هم به دنبال دارد كه محاكم جزايي شاهد جنايتهاي ناشي از خمرخورياند چه اينكه تفكر عقلي با خمرخوري جمع نخواهد شد و از آن جهت كه اسلام دين علم و عقل است هر چه كه به علم و عقل بها بدهد اسلام از او كاملاً حمايت ميكند و تشويق ميكند و هم هر چه كه مزاحم با علم و عقل باشد از او بر حذر ميدارد و آن را تحريم ميكند، حتي طوري كه مسئله شرب خمر در حد بتپرستي اعلام شده است كه «مُدمِنُ الخَمرِ كَعَابِدِ وَثَنٍ»[4] اين تعبير در روايات هست حالا وقتي به بحثهاي روايي رسيديم روشن ميشود كه طبق روايات خمر در همه شرايع انبياي سلف (عليهم السلام) تحريم شده بود؛ هيچ پيامبري نيامد كه خمر را تحليل كرده باشد، بلكه همگان او را تحريم كردند[5] و اينكه در روايات آمده است كه چند چيز هستند كه ام الخبائث و ام المعاصي هستند يكي از آن ام المعاصي خمر است[6] براي اينكه عقل را ميپوشاند، وقتي عقل پوشيده شد آن نيروي عقال كننده كه « عُبِدَ به الرحمانُ و اكتُسِبَ به الجِنانُ»[7] گرفته ميشود وقتي آن نيروي عقال كننده گرفته شد زمام كار انسان را شهوت و غضب به دست ميگيرد، لذا هر معصيتي كه به شهوت منتهي بشود او باكي ندارد و هر گناهي كه از غضب نشأت بگيرد او ابايي ندارد، از اين جهت خمر را ام المعاصي ناميدند،به هر حال خمار را هم از اين جهت خمار ميگويند كه چهره را ميپوشاند، آنچه در سورهٴ مباركهٴ «نور» آمده است كه ﴿وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ﴾ اين ناظر به همان است كه چون خمار چهره را ميپوشاند. در آيه سيويكم سورهٴ مباركهٴ «نور» آمده است كه ﴿وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ﴾ كه جيب و گردن را با اين روسري بپوشانند و خمر هم يك مايع مستكنندهاي است كه عقل را مخمور ميكند و ميپوشاند، اين اختصاصي به آنچه از انگور گرفته شد ندارد ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ﴾ در كنارش ميسر هم هست البته بحث ميسر جداست، لغتاً قمار را ميسر گفتند براي اينكه به آساني انسان مال فراهم ميكند و به آساني كسي را غارت ميكند مالي كه با يسر و آساني به دست بيايد از اين جهت آن زمينه را ميسر ميگويند و چون عامل زوال يسار ديگري است اين كسي كه در قمار ميبرد با يسر و سهولت و آساني مالدار ميشود و يسار و توان و قدرت مالباخته را هم از او ميگيرد از اين جهت ميشود ميسر، هم با يسر و آساني مال به دست ميآيد هم يسار و توان مالباخته را از او ميگيرد.
علت حرمت خمر بر اساس آيه محل بحث
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾؛ فرمود در جواب اينها بگو كه در خمر و ميسر اثم بزرگي است كه در بعضي از قرائات «كثير» قرائت شده است «اثم كثير»[8] و منظور از اين ﴿إِثْمٌ﴾ ضرر نيست به قرينه مقابله با منفعت، بلكه منظور از اين ﴿إِثْمٌ﴾ گناه است؛ اينچنين نيست كه «اثم» يعني ضرر تا انسان بگويد بسيار خب، در كنار ضرر منافع هم دارد و آن مقداري هم كه ضرر نداشته باشد جايز است مثلاً يك قطرهاش جايز است چون ضرر ندارد در حالي كه اساس نهي براي آن است كه او داراي اثم و وزر است نه داراي ضرر، اگر چيزي دائر مدار ضرر باشد به مقدار ضرر حرام است نه مادون آن، نظير ترياك كه ترياك جنبه زيانبار بودنش مسئله است نه جنبه مسكر بودن، خود شرب ترياك يا استعمال ترياك ذاتاً نظير خمر نيست كه «مَا أسكَرَ كَثِيُرهُ فَقَلِيلُهُ حَرَامٌ»[9] اينجا هم «ما كان كثيره ضاراً فقليله حرام» اينچنين نيست، اگر به حد ضرر برسد بر اساس عنوان ضرر حرام است البته بر اساس عناوين ديگر هست كه بايد كاملاً از او جلوگيري كرد ولو يك حبهاش را ولو يك ذرهاش را. حكمي كه بر خمر و ميسر بار است بر اساس آن اثم بودن و گناه بودن آنهاست نه زيانبار بودن آنها، فرمود گرچه منافع مردمي در او هست براي اينكه عدهاي به وسيله همين خمرسازي و خمرفروشي وسايل اقتصاديشان تأمين ميشود يا احياناً عدهاي با اين كار قدرت كاذبه فراهم ميكنند، اما اثمش كبير است: ﴿فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ اين ﴿مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ نه براي آن است كه واقعاً منفعت عقلايي است، منتها هنگام كسر و انكسار ضررش بيش از منفعت است اين به زعم خود مردم حجاز ميفرمايد اين منفعت دارد، نه اينكه واقعاً منفعت دارد منتها منفعتش كم است اين يك كسب كاذب است يك منفعت زور است نه منفعت صادق منتها كم، اصلاً منفعت ندارد يعني آنچه را مردم منفعت ميشمارند منفعت الهي نيست، ولي به زبان مردم آن روز سخن ميگويد ميفرمايد كه منافع ناس را تأمين ميكند، چون درباره حرمت خمر و ميسر آيات فراواني با حفظ تدريج و ترتيب نازل شده است در بعضي از آيات فرمود كه اين گرچه منافع دارد، اما اثم كبير دارد در بعضي از آيات فرمود هنگام مستي نزديك نماز نشويد[10] در آن آخر بالصراحه پرده برداشت، فرمود اين عمل شيطاني است رجس است، رجس كه منفعت ندارد نه اينكه بعدها رجس شد فرمود: ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾[11] نه اينكه بعدها رجس شد از همان اول هم رجس بود.
تدريجي اعلام شدن حكم حرمت خمر
پس اينكه در آيه سوره «بقره» در آيه محل بحث فرمود: ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ نه منافع الهي و محلله عقلايي دارد، منتها ضرر زياد دارد يعني به زعم شما منفعت دارد، ولي ما جز رجس چيزي در او نميبينيم چون بازار رسمي حجاز به وسيله همين ميسر و خمر و امثال ذلك اداره ميشد دفعتاً تحريم نشد بلكه تدريجاً اين را برداشت و اين غير از آن است كه حكم الهي نازل بشود و انسان در اجراي حكم با مردم مدارا كند، گاهي خلط ميشود ميگويند كه احكام اسلامي را شما مدارا كنيد براي اينكه خداي سبحان در جريان تحريم خمر، مدارا كرده است در چهار نوبت با فرستادن چهار آيه، مسئله خمر را روشن كرد؛ اول فرمود اثم كبير هست ولي منافعي براي مردم هست، بعد فرمود خداي سبحان اثم را تحريم كرده است از هر چه اثم است بپرهيزيد، بعد فرمود هنگام نماز هنگامي كه مست هستيد نزديك نماز نشويد، سرانجام در مرحله چهارم فرمود كه خمر رجس است. از اين تدريج در حكم خواستند استفاده كنند كه با مردم بعد از انقلاب اينچنين رفتار كنيد احكام الهي را به تدريج پياده كنيد، غافل از اينكه در زمان اسلام اصلاً در صدر اسلام احكام واقعاً نيامده نه اينكه آمده بود و رسول اكرم مدارا ميكرد و اگر كسي بخواهد انقلاب اسلامي را مقايسه كند بايد با زمان حضرت امير مقايسه كند نه با زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در زمان حضرت امير همه احكام بود حضرت هم قاطعانه جلوي مردم را گرفت گفت تمام احكام بايد پياده بشود. در زمان حضرت رسول اصلاً احكام نيامده بود واقعاً حلال بود يعني در مكه بر كسي خمس واجب نبود، روزه گرفتن واقعاً واجب نبود، به آن صورتي كه در مدينه اين احكام آمد در مكه اين احكام نبود اصلاً روزه گرفتن بر مردم در مكه واجب نبود نماز حساب جدايي داشت. بسياري از احكام و فروعات در مدينه نازل شد يكي از راههاي تشخيص اينكه آيا اين آيه مكي است يا مدني، همان اشتمال بر فروعات است؛ اگر آيهاي مشتمل بر فروعات روزه و امثال ذلك باشد معلوم ميشود مدني است و اگر نه مربوط به اصول كليه دين باشد اين احتمال مكي بودن او هم هست. در صدر اسلام اصلاً احكام نازل نشد نه اينكه نازل شده است، ولي حضرت يعني رسول اكرم ـ معاذالله ـ مداهنه كرد كه ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾[12] باشد كه حضرت ابدا اهل مداهنه نبود و واقعاً چون احكام نيامده است حضرت هم هر چه آمده بود اعلام كرد، ولي در زمان حضرت امير (سلام اللهعليه) همه احكام آمده بود و حضرت هم قاطعانه ايستاد كه همه اينها بايد اجرا بشود ديگر ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾[13] نبود.
اثم كبير بودن خمر و عدم منفعت محلله در آن
بعضيها خواستند بگويند اين آيه محل بحث دلالت بر حرمت ندارد براي اينكه فرمود: ﴿فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ اما ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ و خيال كردند منظور از اثم، ضرر است و گفتند آنچه ضرر محض دارد حرام است، اما آنچه هم ضرر دارد و هم منفعت دارد مشترك بين ضرر و منفعت است اين حرام نيست، غافل از اينكه آن منفعت اولاً به حساب منفعت عقلايي و محلله الهي و امضا شده نيست همين منفعتي است به زعم مردم، نشانهاش آيه سوره «مائده» است كه فرمود اين رجس است[14] و بالقول المطلق فرمود پليدي است، در پليدي سودي نيست پس اگر فرمود: ﴿وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ يعني به زعم شما منفعت دارد نه واقعاً منفعت داشته باشد و ثانياً اثم به معناي ضرر نيست در نوع موارد كه كلمه اثم در قرآن كريم استعمال شده است به معني گناه است. بعضي از آيات در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش گذشت كه فرمود: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ﴾[15] كه بحثش گذشت ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ﴾[16] كه در اين سوره «بقره» بود كه بحثش گذشت، همه اين آياتي كه قبلاً بحث شده است اثم در آنجا به معني گناه بود يا آيهاي كه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» است و در پيش داريم يعني آيه 283 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود كتمان شهادت نكنيد: ﴿وَلاَ تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ﴾ براي اينكه ﴿وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ اگر كسي از اداي شهادت در محكمه عدل الهي، در محكمه اسلامي خودداري كند قلبش آثم است يعني قلبش گناهكار است، گاهي ميفرمايد ﴿كَفَّارٍ أَثِيمٍ﴾[17] يا ﴿مُعْتَدٍ أَثِيمٍ﴾[18] يا اينگونه از تيغها در جهنم ﴿طَعَامُ الْأَثِيمِ﴾[19] است، همه اين موارد كه گاه به صورت ﴿أَثِيمِ﴾ گاه به صورت ﴿إِثْمٌ﴾[20] ياد ميشود يعني معصيتكار. اينكه فرمود: ﴿تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾[21]؛ شياطين بر هر انسان دروغپرداز تبهكار نازل ميشوند آنجا ﴿أَثِيمٍ﴾ هم يعني عاصي، خواه به صورت ﴿إِثْمٌ﴾ خواه به صورت ﴿أَثِيمٍ﴾ ذكر بشود به معناي عاصي است پس «الاثم هو العصيان».
آياتي كه مربوط به خمر است گفتند در چهار نوبت نازل شده است. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه قبل از سوره «بقره» نازل شده است كبراي كلي را بيان كرد؛ در آيه سيوسوم سوره «اعراف» فرمود كه ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ كه فرمود هر چه فحشاست خداي سبحان تحريم كرد و اثم و بغي را تحريم كرد و اينگونه از معاصي را در كنار شرك ذكر كرد ﴿وَأَن تُشْرِكُوا بِاللّهِ﴾[22] يعني شرك را هم تحريم كرد.
تحريم مطلق اثم به عنوان كبراي قياس
پس اثم بالقول المطلق محرم شد اين كبراي كلي. آيه محل بحث كه آيه سوره «بقره» است صغراست براي اين كبرا ﴿قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ يك مصداق بارزي است براي آن كبراي كلي، قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه در مكه نازل شد فرمود اثم را خدا حرام كرد، پس «فالخمر اثم و كل اثم محرم فالخمر محرم» اگر صغرا در آيه سوره «بقره» مشخص شد و كبرا در سوره «اعراف» كه قبل از «بقره» نازل شد، هيچ ترديدي در حرمت خمر نخواهد بود و اگر ذاتي تحريم شد، جميع منافع دارجي او حرام است خواه شربش خواه ساختنش خواه خريد و فروشش خواه حمل و نقلش و مانند آن و اگر در حرمت بعضي از اين امور ترديدي باشد روايات تأمين ميكند، پس در يك مرحله كبرا مشخص شد در مرحله ديگر صغرا مشخص شد.
آيه 43سوره نساء وضعف در تحريم مسكر
در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مقداري درباره خصوص مسكرات ظاهرتر سخن گفت، آيه چهل و سوم اين سوره آن است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلاَ جُنُباً إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ﴾ اين آيه 43 سوره «نساء» ميفرمايد در حالي كه مست هستيد نزديك نماز نشويد خب، اين نهي جلوي ميگساري را در بسياري از مواقع شبانهروز ميگيرد در پنج وقت نماز، انسان بايد هوشيار و عاقل باشد. اين كريمه ضمن اينكه حكم فقهي را بيان ميكند آن مسئله مربوط به حضور قلب نماز را هم بازگو ميكند؛ معلوم ميشود انسان در نماز بايد بفهمد كه چه ميگويد و در حال مستي نميفهمد چه ميگويد گرچه انسان سكران، توجهي ندارد و انسان عاقل در هنگام نيت هوشيار است و بعضي از كلمات را ميفهمد، اما اساس نماز كه مناجات خلق و خالق است بر اساس اين است كه انسان بداند چه ميگويد فرمود: ﴿حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ﴾ خب، در اين كريمه كه فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي﴾ با توجه به اينكه مستحب بود بين اين اوقات نمازهاي پنج گانه فاصله باشد يعني ظهرين را با هم نخوانند مغربين را با هم نخوانند، بلكه بين ظهر و عصر فاصله باشد و بين مغرب و عشاء فاصله باشد، اگر كسي مواظب اين دستور باشد بسياري از اوقات نمازش تأمين شده است، اما اين آيه فقط دلالت ميكند بر اينكه آن مواقعي كه نزديك نماز است كه اگر از خمر استفاده كرديد هوشيار نيستيد در آن مواقع مصرف نكنيد اولاً و به مقدار سكرآور مصرف نكنيد ثانياً، اين ديگر خود اين جِرم را تحريم نكرده است، با اين قرينهاي كه معلل شد به اينكه ﴿حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ﴾ معلوم ميشود آن مقداري كه سكرآور است منهي است، پس دو تا ضعف در اين كريمه هست؛ يكي اينكه شامل همه اقسام و انحا و درجات قليل و كثير خمر نميشود و ديگر اينكه شامل جميع اوقات نميشود و اگر زني در ايام عادت بود كه «دَعي الصلاةَ ايام أقرائِك»[23] شامل حال او هم نخواهد شد، براي اينكه آن هفته را نماز ندارد و مانند آن. اگر ما حرمت را بخواهيم از اين كريمه استفاده كنيم اين خيلي فراگير نيست كه همه شئون را در همه شرايط تحريم بكند، اما مرحلهاي است كه ما را به آن حرمت نهايي ميرساند مي فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي حَتَّي تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ﴾[24] و اما قسمت مهمش همان آيه نود و 91 سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه حكم را يكسره كرد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾
ادله تأكيدي براي حرمت خمر در قرآن
سوره «مائده» كاملترين سورهاي است و مفصلترين سورهاي است كه بعد از همه سور نازل شده است، آنگاه مسئله ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ﴾[25] هم در كنارش هست، اما يك سوره كاملهاي كه يكجا نازل شده باشد الا ماخرج همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه در اواخر عمر مبارك حضرت نازل شد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾[26] اين ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ نشانه آن است كه با آن گفتارهاي قبلي باز سعي ميكردند خودشان را توجيه كنند يا اين گفتهها را توجيه كنند، چون يك قسمت مهم اقتصادشان به همين خمر بسته بود يا بهرههاي كاذب و نشاطهاي باطلي در اين خمر سراغ داشتند طبق آن نهيهاي قبلي منتهي نميشدند، آن نهي از منكرها اينها را منتهي نميكرد اين بيان قاطع به دنبالش آمده است كه حالا منتهي ميشويد يا نه يعني اين نهي از منكر در شما اثر ميكند يا نه، فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ﴾ يعني اين اشياء، جز پليدي چيز ديگر نيستند پس اگر يك وقت ما گفتيم ﴿مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ نه اينكه واقعاً منافع عقلايي داشت ولي ما گفتيم ضررش بيشتر از نفع اوست، نه آنچه را شما منفعت ميپنداريد ما طبق زبان شما با شما سخن ميگوييم ولي نزد ما فقط پليدي است ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ آن رجس بودن، اين عمل شيطاني بودن اين امر به اجتناب بعد مؤكد به اينكه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ﴾ همه اينها ادله تأكيدي است بر حرمت خمر، لذا فرمود: ﴿فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾[27] و چون خود اين ذات را رجس دانست و اظهر خواص در اينها نيست تا انسان بگويد آن اظهر خواص حرام است، نظير ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ﴾[28] و كذا و كذا پس جميع شئون حرام است. اگر حكمي به عيني تعلق بگيرد و آن عين داراي آثاري باشد. ولي يك اثر از همه آثار برجستهتر است او به ذهن ميآيد اظهر آثارش، ولي اگر آثار بارزه فراوان داشت و اينچنين نبود كه يكي فقط جزء بارزترين آثار آنها بود و بقيه جزء آثار ضعيفه، همه آثار محرم است الا ما خرج بالدليل، لذا خمر اگر در روايات آمده است كه خريد و فروشش حمل و نقلش كرايه دادن خانه يا وسايل نقليه براي نگهداري يا ضبط و نقل مكان او اجير شدن انسان براي جابه جا كردن او همه و همه محرم است[29] براي آن است كه اين پديده جِرماً رجس است.
اثم كبير بودن و منفعت عقلايي نداشتن خمر
﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[30] اين تأكيدها نشان ميدهد كه اين جزء اثم كبير است، آنگاه سرِّ اينكه در آيه محل بحث سوره «بقره» كه فرمود: ﴿قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ روشن ميشود كه نفرمود «فيهما اثم» فرمود: ﴿إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ هم آن ﴿مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ معلوم ميشود كه منفعت عقلايي نبود، هم سرِّ اينكه فرمود «اثم كبير» چيست، اثم كبير بودنش براي آن است كه به وسيله اين خمر عداوت و بغضا در بين جامعه راه پيدا ميكند، زيرا يك انسان ميگسار زمام كارش را شهوت يا غضب به دست ميگيرد، لذا مرحوم مفيد (رضوان الله عليه) علي ما ببالي در كتاب شريف اختصاص خود نقل كرده است كه اگر كسي ـ معاذالله ـ مست شد محارم او نبايد در كنار او در اتاق خلوت او بروند چون او درندهاي است به صورت انسان ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ﴾[31]
ابراز شيطان براي ايجاد عداوت و بغضاء
در بحثهاي قبلي كه در همين سورهٴ مباركهٴ«بقره» بحثش گذشت فرمود شيطان ميخواهد در بين شما عداوت و بغضا ايجاد كند و شما را از ياد خدا بازدارد، آنگاه ابزار اين كار را در اين آيه 91 سوره «مائده» مشخص كرد و از اينكه در آيه محل بحث فرمود: ﴿فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ با آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود شرك، افترايي و اثم عظيم است مشخص ميشود كه چرا در بعضي از روايات ما آمده است كه «مُدمِنُ الخمرِ كعابِدِ وَثَن»[32] زيرا در قرآن كريم همان وصفي كه براي بتپرستي ذكر شد. همان وصف براي ميگساري ذكر شد در آيه محل بحث فرمود: ﴿قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ﴾ و در آيه 48 سورهٴ مباركهٴ «نساء» درباره بتپرستي آمده است كه اثم عظيم است: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَي إِثْماً عَظِيماً﴾ شرك و بتپرستي اثم عظيم است ميگساري اثم كبير است، چون هر دو با عقل سازگار نيست و مخالف عقل است، از اين جهت در روايات هم آمده است كه «مٌدمِنُ الخمرِ كعابِدِ وَثَن» مشرك، اثم عظيم دارد ميگسار، اثم كبير دارد.
پرسش...
پاسخ: آن منشأ زنا و بسياري از معاصي ديگر است، چون نوع اين معاصي را انسان وقتي تحليل ميكند ميبيند كه بلاواسطه يا مع الواسطه به خمر منتهي ميشود.
بيان مصايق در آيه محل بحث براي كبراي كلي سوره انعام
درباره اينكه اثم در قرآن كريم گناه است و مصاديق آنچه در سوره «اعراف» بيان كرد كه فرمود: ﴿حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ﴾[33] خود سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه قبل از «بقره» نازل شد او هم فرمود از اثم ظاهري و باطني بپرهيزيد،[34] آن وقت آن آيه محل بحث سوره «بقره» مصداقي ميشود براي كبراي كلي كه در سوره «اعراف» بود آن آيه تلاوت شد و مصداق ميشود براي كبراي كلي كه در آيه 120 سوره «انعام» است كه فرمود: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمِ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ﴾ چون سوره «انعام» در مكه نازل شد[35] و قبل از سوره بقره نازل شد پس در اين آيه 120 سوره «انعام» فرمود از ظاهر و باطن اثم و از اثم ظاهري و اثم باطني بپرهيزيد خواه ميگساري ظاهري خواه ميگساري باطني اثم را چه در ظاهرُ چه در باطنُ از اثم ظاهري و اثم باطني بپرهيزيد. يك وقت اثم را انسان در ظاهر انجام ميدهد مثل متجاهر به فسق يا اين اثم را در باطن انجام ميدهد مثل كسي كه در خلوت ميگساري ميكند اين اثم است كه گاهي در ظاهر و گاهي در باطن ارتكاب ميشود، گاهي هم مبتلا به اثم ظاهري است مثل بدگويي و غيبت و مانند آن، گاهي مبتلا به اثم باطني است مثل حسد و مانند آن. بعضي از اثمها ظاهرياند و بعضي باطني بعضي از اثمها را گاهي در ظاهر انجام ميدهند گاهي در باطن؛ هر چهار قسم را اين آيه مكي نهي ميكند فرمود: ﴿وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ﴾ يعني «ذروا الاثم ظاهراً و باطناً و ذروا الاثم الظاهري الذي يظهروا من بدنكم و ذروا الاثم الباطني الذي يبطن في قلوبكم».
بنابراين اين دو آيه كه هر دو قبل از سوره «بقره» نازل شد دو تا كبراي كلياند و اين آيه محل بحث به منزله صغراست ديگر با اين بيان نميشود ترديد كرد كه اين آيه دلالت بر حرمت خمر ندارد، براي اينكه فرمود اثم دارد و منفعت هم دارد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . مجمع البيان، ج 2، ص555.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ217.
[4] ـالكافي، ج6، ص243.
[5] . مستدرك الوسائل، ج16، ص202.
[6] . وسائل الشيعه، ج25، ص317؛ شرح نهج البلاغه، ج19، ص88.
[7] . الكافي، ج 1، ص 11.
[8] . مجمع البيان، ج2، ص555.
[9] ـ الكافي، ج 6، ص408.
[10] . سورهٴ نساء، آيه 43.
[11] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 90.
[12] ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 9.
[13] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 150.
[14] . سورهٴ مائده، آيه90.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 206.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 173.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 276.
[18] ـ سورهٴ قلم، آيه12؛ سوره مطففينؤ آيه12.
[19] ـ سورهٴ دخان، آيهٴ 44.
[20] . سورهٴ بقره، آيه283.
[21] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 222.
[22] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 33.
[23] ـ كافي، ج 3، ص 85.
[24] . سورهٴ نساء، آيه43.
[25] . سورهٴ نصر، آيه1.
[26] ـ سورهٴ مائده، آيات90 و91.
[27] . سورهٴ مائده، آيهٴ 91.
[28] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 23.
[29] . ر.ك: الكافي، ج5، ص227؛ ر.ك: بحار الانوار، ج100، ص44.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 90.
[31] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 91.
[32] ـ الكافي، ج 6، ص243.
[33] . سورهٴ اعراف، آيه 33.
[34] . سورهٴ انعام، آيه 120.
[35] . مجمع البيان، ج4، ص4