06 10 1987 3414847 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 393(1366/07/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطاان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (208) فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (209) هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(210)﴾

جهاني بودنِ دعوت به پذيرش رسالتِ رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

همان‌طوري كه اصل رسالت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) جهاني و عالمي است كه فرمود: ﴿مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً[1], دعوت به پذيرش رسالت رسول اكرم هم جهاني خواهد بود يعني همان طوري كه رسول اكرم براي همه مبعوث شد, همگان با حفظ وحدت موظف‌اند رسالت آن حضرت را بپذيرند. اگر بعضي بپذيرند و بعضي نپذيرند جامعه اصلاح نخواهد شد, لذا فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ هيچ اختلافي با هم نداشته باشيد, منشأ اختلاف هم مكتب است. اگر همگان مكتب را پذيرفتيد ديگر اختلافي نخواهيد داشت. پس از نظر سلم و سازش در پيشگاه رسول اكرم همگان وارد اين قلعه سلم باشيد تا با يكديگر هم زندگي مسالمت‌آميز داشته باشيد. گرچه در آنجا فرمود: ﴿مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ و در اينجا خطاب به مؤمنين است, ولي منظور آن است كه همگان موظف‌اند با حفظ وحدت بپذيرند.

اقسام ‌«‌وحدت» در قرآن كريم

مطلبي در بحث ديروز به عرض رسيد كه وحدتي كه قرآن مطرح مي‌كند سه قسمت است: يك وحدت در دايره ايمان و مردم مسلمان و متدين است; يك وحدت در دايره اهل كتاب است كه موحدان عالم متحد باشند; يك وحدت مربوط به جوامع انساني است كه انسانها با هم زندگي مسالمت‌آميز داشته باشند, خواه مسلمان خواه غير مسلمان. امّا قسم اول همين آيه است كه فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ يا اينكه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ[2] و مانند آن، و امّا آن قسم دوم كه بعضي از آن آيات در سورهٴ «آل‌عمران» بود كه خوانده شد ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ[3] و بعضي هم در سورهٴ «انبياء» و «مؤمنون» است در سورهٴ «انبياء» آيه 92 فرمود: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ و از اين روشن‌تر آيه سورهٴ «مؤمنون» است كه مي‌فرمايد آيه 51 به بعد: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ﴾ كه خطاب به همه انبياست, كه به انبيا مي‌فرمايد اينها امتهاي شما هستند, همه انبيا يك حرف دارند و همه امم هم يك مكتب دارند, چون ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ[4], لذا اگر امتي حرف پيامبري را رد كند قرآن كريم مي‌فرمايد آن امت حرف همه انبيا را رد كرده است. قوم نوح, حرف نوح را رد كرده‌اند, ولي خدا مي‌فرمايد: ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ[5] يا اصحاب حجر حرف پيامبر خودشان را تكذيب كرده‌اند, ولي قرآن مي‌فرمايد: ﴿كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ[6] اينكه جمع با الف و لام مي‌آورد, مي‌فرمايد مردم نوح يا مردم حجر همه مرسلين را تكذيب كرده‌اند, چون حرف همه مرسلين يكي است.

يكي بودنِ خطوط كلّيِ همهٴ شرايع آسماني

اگر كسي حرف يك پيامبر را رد كند, حرف همه انبيا را رد كرده است وگرنه اصحاب حجر بيش از يك پيامبر نداشتند و قوم نوح هم بيش از يك پيامبر نداشتند, پس از آن طرف اگر كسي يك پيامبر را رد كرد مثل آن است كه همه انبيا را رد كرده باشد, چون يك پيامبر غير از اسلام چيز ديگر نياورده و نمي‌آورد و فرقي كه بين شرايع هست در فروع و جزئيات دين است نه در خطوط و اصول كلي دين, لذا از آن طرف امتهاي انبيا در حكم امت واحده‌اند چه اينكه همه انبيا هم در حكم نبي واحد, لذا در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ٭ وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ٭ فتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ[7] بعد فرمود احزابي شدند و صاحبان مكاتب گوناگون شدند و هر كسي به مكتب خود خوشحال است و مانند آن. كه البته اين گونه از تفاوتهاي مكتبي به پيدايش ملل و نحل در آياتي كه بعد در پيش داريم درباره نبوت كه ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً[8] به خواست خدا آنجا مطرح خواهد شد. پس سه نوع وحدت در قرآن كريم مطرح است كه آياتش به عرض رسيد و اين هم كه فرمود: ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ نظير همان آيه سورهٴ «احزاب» است كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً[9] (صلّي‌الله عليه و آله) اين ﴿سَلِّمُوا تَسْلِيما﴾ يعني همگان در پيشگاه رسول اكرم سلم و منقاد و مطيع باشيد. آن‌گاه هيچ عاملي براي اختلاف نخواهد بود. اين راجع به اصل مطلب كه ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ﴾ هر جا كه اختلاف راه پيدا كرد آنجا شيطان قدم نهاد و مختلفين تابع اقدام شيطانند.

هشدار قرآن نسبت به لغزش مؤمنين بعد از اتمام حجّت

در آيه بعد فرمود: ﴿فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ فرمود ما مسئله ضرورت اتحاد و مسئله بطلان اختلاف را با ادله روشن بيان كرديم; با آيات با احاديث با براهين عقلي روشن كرديم كه اتحاد به نفع شماست و اختلاف به زيان شما. اگر شما بعد از اين ادله لغزيديد, بدانيد كه خدا عزيز حكيم است. اين تهديد و انذار ضمني است. فرمود: ﴿فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾; اگر لغزيديد بدانيد خدا عزيز است, بدانيد خدا حكيم است. شيطان كاري كه مي‌كند زير پا را خالي مي‌كند قهراً انسان مي‌لغزد در جريان آدم و حوّا (سلام الله عليهما) كه بحثش در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت تعبير قرآن اين است كه آيه سي و ششم همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ﴾ آن منزلت و مقامي كه آدم و حوّا داشتند شيطان زير پاي اينها را خالي كرد, اينها لغزيدند. زلّت با زاي اخت الراء يعني لغزش. در اين گونه از موارد شيطان پا را مي‌لغزاند و انسان از صراط مستقيم منحرف مي‌شود. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيه ١٥٥ باز سخن از لغزاندن شيطان مطرح است. فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ﴾ آنها كه در روز جنگ و در جبهه كه دو نيروي حق و باطل رو در روي هم قرار گرفتند, آنها كه صحنه را ترك كردند و روي برگرداندند, بر اثر لغزشي بود كه شيطان دامن‌گيرشان كرده است و اين لغزش هم به وسيله سيئات خود انسان دامن‌گير انسان مي‌شود. شيطان اگر كسي را مي‌لغزاند به وسيله سيئات او, او را مي‌لغزاند. فرمود: ﴿إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا﴾ اين استزلال يعني لغزاندن در بعضي از آيات ديگر هم هست.

صدور حكيمانه و اجراي غريزانهٴ فرمان غضب الهي

پس در اين آيه محل بحث فرمود: ﴿فَإِن زَلَلْتُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا﴾ اين ﴿فَاعْلَمُوا﴾ هشدار است [يعني] بدانيد كه خدا عزيز و حكيم است. اولاً وقتي فرمان غضب صادر مي‌كند حكيمانه فرمان صادر مي‌كند, مي‌داند چه گروهي را معذب كند و چه طور عذاب كند و عزيزانه اجرا مي‌كند هرگز مقهور و مغلوب نخواهد بود. وقتي او عزيز شد ديگر چيزي جلوي نفوذ امر او را نمي‌گيرد. پس حكيم است در حكم كردن و عزيز است در اجرا كردن. اگر يك قاضي حكيم نباشد حكم او احياناً ناصواب خواهد بود و اگر مقتدر نباشد حكم او قابل اجرا نخواهد بود, ولي اگر حاكم هم حكيم باشد و هم عزيز, هم حكمش متقن است هم قابل اجراست فرمود: ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ اين يك هشدار به تهديد و وعيد است. آن‌گاه وعيد را در آيه بعد بازگو كرد فرمود: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ فرمود اينها مثل اينكه انتظار چيزي ندارند مگر اينكه منتظر عذاب الهي هستند. اينها كه بعد از اتمام حجت لغزيدند و با هم داخل در قلعه سلم و سلامت نمي‌شوند مثل اينكه فقط منتظر عذاب الهي هستند ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ﴾ يعني «ما ينتظرون الاّ» كه اين «هل», استفهام انكاري است «ينظرون» يعني «ينتظرون» معنا اين خواهد بود كه اينها فقط انتظار عذاب دارند با اينكه از عذاب مي‌پرهيزند. اگر كسي بيراهه مي‌رود درباره او مي‌گويند, او فقط منتظر عذاب است يعني گرچه زبان مقالش اين است كه خدايا! ما را عذاب نكن, ولي زبان حال او اين است كه خدايا زودتر عذاب را بر ما نازل كن. اگر كسي به ديگري ظلم كرد ممكن است زبان مقالش اين باشد در دعاها كه خدايا بر ما عذاب نازل نكن, امّا همين كه به ديگري ظلم كرد زبان حال و زبان استعدادش اين است كه خدايا! هر چه زودتر عذابت را بر ما نازل كن. چون عمده زبان استعداد است [و] عمده زبان حال است نه زبان مقال.

اگر كسي جامعه اسلامي را به اختلاف كشاند و در سلم وارد نشد اين فقط منتظر عذاب الهي است.

انتظار اهل فتنه و اختلاف براي نزول عذاب الهي

پرسش:...

پاسخ: حالا به سراغ آن نحوه عذاب خواهيم رفت كه آيا در دنياست يا برزخ است يا قيامت است ذيلش كه ناظر به قيامت است آيا صدرش هم مربوط به دنياست يا قيامت است يا غير دنيا, ولي به هر حال در صدر آيه فرمود: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ﴾ كه «هل», استفهام انكاري است به معناي نفي است آن «الاّ» هم اين نفي را نقض مي‌كند, معنا اين خواهد شد كه «ما ينتظرون الاّ العذاب»; اينها فقط به انتظار عذاب نشسته‌اند. خب, اين يك اِخباري است از طرف خداي سبحان به رسول اكرم اعلام مي‌كند كه اينها فقط منتظر عذاب‌اند ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ﴾; اينها فقط منتظرند كه دستور خدا در ابرهاي انبوه و متراكم بيايد و همچنين فرشتگان مأمور عذاب الهي نازل بشوند و به سعادت و حيات اينها خاتمه ببخشند و امر به پايان بپذيرد; ﴿وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾ تمام بشود و فرمان الهي اجرا بشود و همه كارها هم به سوي خدا برمي‌گردد. در اين كريمه فرمود: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ﴾ يعني اينها انتظار چيزي جز آمدن خدا را ندارند كه خدا در ابرهاي متراكم بيايد; ﴿فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ﴾ «ظُلَلْ» جمع «ظُلّه» است يعني ابر, يعني سايه در حقيقت. مثل «قُلَلَ» كه جمع «قُلَّه» است, چون اين ابرها مظلّه‌اند و سايه‌بان‌ند از اين سحاب سنگين و متراكم به ظُلّه تعبير مي‌شود چون سايه به همراه دارد وقتي اين ابرها اين ظُلّه‌ها فراوان بود و متراكم بود, مي‌شود ظُلَلْ وقتي ظُلَل شد يعني متراكم شد هيچ راهي براي نفوذ حرارت و نور شمس نيست ﴿فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ آن وقت است كه تيرگي و تاريكي فرا مي‌گيرد نشانه‌هاي عذاب است. عمده اين است كه فرمود: ﴿إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ﴾; خدا بيايد. خدا در لابه‌لاي اين ابرهاي متراكم كه ظُلّه‌ها جمع شدند و ظلل را تشكيل دادند خدا در اينها ظهور كند.

‌«‌مُحكم» بودنِ طايفه‌اي از آيات مربوط به صفات پروردگار

آياتي كه مربوط به معرفت خداست در اين قسمتهايي از قرآني به سه قسم تقسيم مي‌شود; بعضي از آيات خدا را خالق همه اشياء مي‌داند ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[10] و خدا را بي‌نياز محض مي‌داند كه ﴿وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ[11] و براي خدا همتا و همسان قائل نيست ﴿لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ[12] يا ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ[13] و اينها جزء محكمات قرآن كريم هستند. اگر طبق اين طايفه از آيات ما بخواهيم نظر كنيم و نظر بدهيم خواهيم گفت كه خدا آمدن, رفتن و مانند آن ندارد. ديگر ممكن نيست همانند موجودات ديگر در لابه‌لاي ابر ظهور كند, در ابر پيدا بشود و مانند آن. اگر خداوند خالق كل شيء است پس هيچ احتياجي به مكان ندارد, چون مكان را او آفريد و قبل از مكان هم بود. زمان را هم او آفريد و قبل از زمان هم بود عرش را او آفريد و قبل از عرش هم بود, پس در هيچ جا خدا حلول نكرده است و وجود مادي ـ معاذالله‌ ـ ندارد, چون خالق همه اشياء است; چه عرش و چه غير عرش و در اصل هستي‌اش به هيچ تكيه‌گاه مكاني يا زماني و مانند آن نيازمند نيست, چون ﴿وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ﴾; او بالقول المطلق بي‌نياز محض است; به هيچ چيزي نياز ندارد به عرش يا غير عرش و از طرفي هم فرمود: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ﴾ اگر او مانند موجودات ديگر در آسمانها يا در عرش و مانند آن قرار داشت همتا و همسان مي‌داشت, در حالي كه فرمود: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ﴾ اينها يك طايفه از آيات هستند.

پرسش:...

پاسخ: چون مادّه مربوط به آن مرحله ضعيف وجود هست كه لازمه خود وجود هست و خدواند اصل هستي را افاضه مي‌كند و آن هستي درجاتي دارد و هر درجه لوازمي دارد كه قابل جعل نيست, مثل زوجيّت اربعه اين يك طايفه از آيات.

‌«‌تشابه» بودنِ طايفه‌اي ديگر از آيات صفات الهي

طايفه ديگر آياتي است كه مي‌گويد خدا آمد, خدا مي‌آيد و مانند آن. نظير همين كه فرمود: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ﴾ مگر اينكه خدا بيايد آن هم ﴿فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ﴾ در ظلّه‌ها و سايه‌هايي از ابر يا در سورهٴ مباركهٴ «فجر» فرمود: ﴿كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً٭ وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً[14]; خدا و ملائكه با هم بيايند; صف ‌اندر صف بيايند. يا در آيه دوم سورهٴ مباركهٴ «حشر» مي‌فرمايد: ﴿فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا﴾; خداوند از راهي كه يهوديان اطراف مدينه نمي‌پنداشتند آمده است. پس آمدن، رفتن و مانند آن را, در اين آيات كه طايفه ثاني است قرآن, به خداي كريم نسبت داده است. برهان عقلي برابر همان طايفه اوليٰ كه جزء محكمات قرآن هستند ناطق‌ است به اينكه خداوند آمدن و رفتن و مانند آن ندارد, چون منزه از همه اين اوصاف مادي است و خالق همه اشياء است; ديگر به مكان و زمان و مانند آن تكيه ندارد تا آمدن و رفتن درباره او فرض بشود. قهراً جمع بين اين دو طايفه از نظر ارجاع متشابهات به محكمات آن است كه, اگر گفته شد خدا آمد يعني فرمان خدا آمد. اگر گفته شد «أتي الله» يعني «اتي امر الله, أتي حكم الله» و مانند آن.

جمع بين آيات محكم و تشابه در طايفهٴ سوم آيات

اين جمع عقلي كه محصول ارجاع متشابهات و محكمات است در طايفه ثالثه از قرآن كريم جمع بندي شده است. ما مي‌بينيم خداوند همان مطلبي را كه در بعضي از جاها به خودش نسبت مي‌دهد مي‌فرمايد خدا آمد, همان مطلب را در جاي ديگر به امرش نسبت مي‌دهد. مي‌فرمايد امرالله آمد. معلوم مي‌شود آن ارجاع متشابهات به محكمات و آن جمع بندي عقلي در خود قرآن به عنوان طايفه ثالثه مطرح شده است كه آمدن و رفتن را به امر الهي نسبت مي‌دهد. در سورهٴ مباركهٴ «غافر» آيه 78 اين است: ﴿وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ﴾; وقتي فرمان الهي آمد بين مردم و بين امّت و انبيا و بين اقسام مردم, به حق داوري مي‌شود آن روز افراد باطل‌گو و باطل‌رو خسارت مي‌بينند كه تعبير به امرالله كرده است. مشابه اين در بخشهاي ديگر قرآن كريم هم هست.

پرسش:...

پاسخ: ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ[15] آمده است. آنجا دارد: ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوه﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» چند جا به تعبيرات گوناگون آمده است يكي همان مربوط به استزلال است كه ﴿وَلاَ تَتَّخِذُوا أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا[16] يكي هم راجع به اين محل بحث خود ماست كه آمدن ملائكه و فرمان الهي باشد. گاهي تعبير مي‌كنند ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ[17] سخن از انزال الهي است. گاهي تعبير مثل آيه سي و سوم سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است كه ﴿هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ﴾ همين مضموني كه در آيه محل بحث سورهٴ «بقره» هست در آيه 33 سورهٴ «نحل» اين است كه, اينها هيچ انتظاري ندارند مگر اينكه فرشتگان بيايند يا امر پروردگار بيايد; ﴿إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾.

حكيم عقل به لزوم ارجاع تشابهات به محكمات و تأييد قرآن نسبت به محكم عقل

اگر ما بخواهيم بحثهاي عقلي داشته باشيم, عقل آن طايفه ثانيه را به طايفه اوليٰ ارجاع مي‌دهد, براي اينكه متشابهات بايد به محكمات برگردد و خود قرآن كريم, اين استشهاد عقلي را فراسوي مفسران باز كرد فرمود برخي از آيات محكمات‌اند, بعضي متشابهات‌اند و محكمات امُّ الكتاب هستند و اين متشابهات را بايد در دامن آن امُّ الكتاب كه مادر آيات قرآني است ارجاع داد و حل كرد[18] و اگر بخواهيم بر اساس همان ظواهر قرآني سير كنيم آيات قرآن سه طايفه است; يك طايفه همان محكمات اوليٰ است كه مي‌فرمايد: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[19] ﴿وَاللَّهُ الْغَنِيُّ[20] ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ[21] و مانند آن; يك طايفه از آيات دارد به اينكه ﴿فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِنَ الْقَوَاعِدِ[22] يا ﴿وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً[23] در سورهٴ مباركهٴ «فجر» يا همين آيه محل بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» ﴿إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ﴾; طايفه ثالثه آياتي است كه در همين مضمون و همين مورد, آمدن را به امر خدا نسبت مي‌دهد نه به خدا, نظير اول سورهٴ «نحل» ﴿أَتَي أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ نظير آيه 33 سورهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ﴾ و مانند آن يا نظير همان آيه سورهٴ «غافر» كه ﴿جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ[24] گاهي تعبيرها اصولاً هماهنگ هم است, نظير همين آيه 33 سورهٴ «نحل» با آيه محل بحث. آيه محل بحث اين است كه ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَالْمَلاَئِكَةُ﴾ آيه 33 سورهٴ «نحل» اين است كه ﴿هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ﴾ آنچه در آيه سورهٴ «بقره» به الله نسبت داده شد, در سورهٴ «نحل» به امرالله نسبت داده شد. اين نظير آن است كه در مسأله توفي گاهي خدا مي‌فرمايد: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا[25] گاهي همين توفي را به فرشتگان نسبت مي‌دهد كه ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ[26] و گاهي همين توفي را به مأموران آن ملكِ مرگ نسبت مي‌دهد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[27] پس اين سه طايفه از آيات روشن مي‌كند كه منظور, آمدنِ فرمان الهي است.

پرسش:...

بحثي پيرامون چگونگي رؤيت پروردگار در قيامت

پاسخ: آن چون وجه قلب است جزء متشابهات نيست, آن در حقيقت جزء محكمات است يعني قلب عدّه‌اي, وجوه عدّه‌اي نه چهره و جان عدّه‌اي به سمت خدا نگران‌اند. آنها كه ﴿أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً[28] آنها كه بر اين هستند كه ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ[29] وجه آنها و چهره هستي آنها در قيامت به لقاءالله مي‌رسد. سخن اين نيست كه چشم خدا را ببيند.

پرسش:...

پاسخ: آن آيات محكمه و بحثهاي عقلي و همچنين بحثهاي قرآني كه خدا را منزه از رويت بصري مي‌داند, فرق بين دنيا و آخرت نيست، خدا را نه در خواب نه در بيداري نه در دنيا نه در برزخ نه در قيامت نمي‌شود ديد ﴿لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ[30] بالقول المطلق چون اگر او بخواهد با چشم ديده شود, حتماً نيازي به جهت معين دارد در حالي كه خودش خالق جهت است خالق مكان است خالق ديد و ديده و مانند آن است، آن طايفه اوليٰ هرگونه آثار جِرميّت و جسمانيت را از خدا سلب مي‌كند جزء صفات سلبيه است, چه در دنيا چه در برزخ و چه در قيامت. امّا اين ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ[31] جزء متشابهات نيست اين هم خودش جزء محكمات است. وجه نه يعني چشم نفرمود: «عيون يومئذٍ ناضرةٌ» آنها كه واقعاً مي‌گويند: ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ[32] اينها در قيامت به لقاءالله مي‌شتابند, اين كاري با چشم ظاهر ندارد اصولاً, منتها اشعري آن معناي عميق را درك نمي‌كند به اين آيه تمسك مي‌كند كه خيال مي‌كند اين آيه دلالت مي‌كند بر اينكه خدا را در قيامت مي‌شود ديد. در حالي كه اصلاً آيه ناظر به وجه است نه ناظر به عين يا بصر.

پرسش:...

پاسخ: نه; منظور آن است كه بلا واسطه در كار نيست اين مع ‌الواسطه بودن همان در حقيقت حذف مضاف است, اينكه مي‌گوييم خدا اين كار را كرد نظير «فَتح ‌الامير البلد» خواهد بود يعني «فتح الجُند الامير البلد»; او دستور داد ديگران بلد را فتح كردند. آن كه فاعل بالمباشره است امر الهي است. پس از دو راه مي‌شود اين ﴿إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ﴾ را حل كرد و راه قرآني يك راه روشني است.

تشريح نحوهٴ عذاب الهي، بعد ازهشدار به تعذيب اهل اختلاف

فرمود ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ﴾ اين تقريباً شرح بعد از متن است. در آيه قبلي متن گونه فرمود اگر لغزيديد بدانيد خدا عزيزِ حكيم است. در اين آيه شرح داد آن متن را كه فرمود نحوه تعذيب او اين است كه نشانه‌هاي عذاب در آسمان ظاهر مي‌شود فرشتگان هم تنزل مي‌كنند و به حيات شما خاتمه خواهند داد ﴿وَقُضِي الْأَمْرُ﴾; آن روز ديگر امر تمام شده است [و] فرمان الهي قابل خدشه نيست, چون فرمان از خداي عزيز حكيم است و اين امر مقضي خواهد بود, كار گذراست ﴿وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾; پايان هر كاري هم كه به سمت خداست اين اگر بخواهد استيصال اينها را برساند تام است, بخواهد جريان برزخ يا اشراط‌الساعه را بيان كند تام است, به هر حال يك قيامت صغرايي اينها در آينده نزديك در پيش دارند كه خداي سبحان با فرستادن آن عذاب, همه اينها را از دنيا به برزخ منتقل مي‌كند اين هست ﴿إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ والْمَلاَئِكَةُ﴾ اين ملائكه را به دو قرائت خواندند, هم جَر خوانده شد و هم رفع. هم عطف باشد براي الله كه «إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ والْمَلاَئِكَةُ» و هم مجرور خواندند كه عطف باشد بر ظلل «إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللّهُ فِي ظلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ و في الْمَلاَئِكَةُ» به هر حال همه جزء ستاد و سپاهيان حق‌اند كه ﴿مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ[33] و چون خدا عزيز است هيچ مانعي براي نفوذ حكم او نيست, لذا فرمود: ﴿وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾. اگرحكيم حكم صادر كرد حق است و صواب. اگر عزيز دارد حكم را اجرا مي‌كند ﴿وَقُضِيَ الْأَمْرُ﴾ خواهد بود. ديگر حالت منتظره‌اي ندارد, چيزي مانع نفوذ و اجرا نخواهد شد ﴿وَإِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ حالا اگر مطلبي مربوط به اين آيات مانده باشد كه به روز بعد موكول خواهد شد, اگر نه كه وارد مسأله بعد مي‌شويم.

«والحمدلله ربَّ العالمين»

 

 

[1] ـ سورهٴ سبا، آيهٴ 28.

[2] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 10.

[3] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 64.

[4] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 19.

[5] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 105.

[6] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 80.

[7] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 51 ـ 53.

[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 213.

[9] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 56.

[10] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 16.

[11] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 15.

[12] ـ سورهٴ اخلاص، آيهٴ 4.

[13] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 11.

[14] ـ سورهٴ فجر، آيات 21 و 22.

[15] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 1.

[16] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 94.

[17] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 24.

[18] . ر.ك: سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 7.

[19] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 16.

[20] ـ سورهٴ محمد, آيهٴ 38.

[21] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 11.

[22] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 26.

[23] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 22.

[24] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 78.

[25] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.

[26] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 11.

[27] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 61.

[28] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 105.

[29] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 79.

[30] . سورهٴ انعام, آيهٴ 103.

[31] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 22.

[32] . سورهٴ انعام, آيهٴ 79.

[33] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق