اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿الحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجِّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الالبَابِ (197) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ (198)﴾
ظرف زماني حج
در آيه قبل كه فرمود: ﴿الحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ﴾ هم مبدأ حج را مشخص فرمود [و] هم منتهايش؛ يعني حج بايد در اين ماههاي معروف كه شوال و ذي القعده و ذي الحجه است انجام بگيرد؛ نه قبل از اين سه ماه ميشود حج را شروع كرد ولو احرام و نه بعد از انقضاي اين سه ماه ميشود حج را انجام داد ولو قضائاً؛ حج (چه ادا چه قضا) ظرف خاص دارد؛ بر خلاف صيام كه ادايش ظرف خاص [دارد] و قضايش ظرف خاص ندارد؛ بر خلاف نماز كه ادايش وقت خاص [دارد] ولي قضايش وقت خاص ندارد. حج اينچنين نيست؛ نظير روزه يا نماز نيست كه ادايش وقت خاص داشته باشد و قضايش وقت خاص نداشته باشد، بلكه ادائاً و قضائاً بايد در اين اشهر معروف قرار بگيرد؛ يعني اين سه ماه شوال و ذي قعده و ذي حجه، منتها براي هر منسك و عبادتي در طول اين سه ماه وقت خاص مشخص شده است. پس استدلال ابي حنيفه كه قبل از اين سه ماه هم ميشود حج را شروع كرد[1] به آيه: ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾[2]. آن استدلال ناتمام است به همان دو جهتي كه ديروز عرض شد؛ يكي اينكه آن در صدد بيان و اطلاق نيست؛ ثانياً اگر آن آيه اطلاق داشته باشد با اين آيه محل بحث تقييد خواهد شد؛ پس طبق دو وجه استدلال ابي حنيفه ناتمام است و چون فرمود: ﴿الحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ﴾ در حقيقت تا آخرين لحظه ذي حجه جا براي مناسك هست. ممكن است كه بعضيها فتوا به وجوب تقديم طواف زيارت و سعي بين صفا و مروه براي عمل حج داده باشند، ولي اگر كسي تأخير انداخت تا آخر ماه ذي حجه اين حج صحيح است؛ پس ﴿الحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ﴾؛ يعني اين سه ماه ظرف مجموع مناسك حج است دو ماه و ده روز نيست تا به تكلف بيفتيم كه اشهر جمع است چگونه دو ماه و ده روز را گفتند أشهر تا بگويند مافوق واحد را جمع بر او اطلاق ميكنند و مانند آن[3]، بلكه ظرف اعمال حج سه ماه تمام است؛ يعني از اول شوال تا آخر ذي الحجه اگر بعضي از اعمال را هم از ايام تشريق تأخير انداختند باز هم صحيح است.
ضرورت تحصيل تقوا، ره توشه سفر بسوي خدا
اما اينكه فرمود: ﴿فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَجِّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الحَجِّ﴾ براي عظمت حج است كه بايد از اين كارها پرهيز كرد؛ گرچه بعضي از اين كارها در غير حج هم حرام است، اما اهميت حج ايجاب كرد كه اينها را جداگانه بازگو كند و براي اينكه انسان را هم از قبايح برهانند و هم به فضايل برسانند، فرمود: ﴿وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ﴾ يعني تنها به اين فكر نباشيد كه از فسوق و جدال بپرهيزيد، بلكه بكوشيد كه از خير الهي هم برخوردار بشويد و چون مسئله حج است و مسئله سفر است كه ﴿مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾[4] خواهند آمد به اين مناسبت جريان سير و سفر الي الله را مطرح كرد و در سفر الي الله بدون زاد نخواهد بود، لذا فرمود: ﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾.
ـ ياد آوري تقوا در جاي جاي قرآن
به هر مناسبتي خداي سبحان مسئله تقوا را مطرح ميكند؛ گاهي ميفرمايد به اينكه پرهاي مرغ را و ساير البسه را خدا فرستاد به مناسبت اينكه لباس و مواد اوليه لباس را خدا خلق كرد و فرستاد، آنگاه ميفرمايد: ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ﴾[5]. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه بيست و ششم اينچنين است: ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً﴾؛ فرمود: اي فرزندان آدم! اين لباسي كه خواه از مواد گياهي نظير كنف و كتان و پنبه درست شده باشد، خواه از مواد پشم و مو و وبر ساخته شده باشد و خواه از پر درست شده باشد، همه را خدا نازل كرد كه اين لباس ظاهر شما را ميپوشاند «سوئه»: آنچه كه اگر ظاهر بشود سيئه به شمار ميرود و بدتان ميآيد، سيئه است و حسن نيست، آن را ميپوشاند، آنگاه به همين مناسبت فرمود: ﴿لِبَاسُ التَّقْوَي﴾ اين جريان ﴿لِبَاسُ التَّقْوَي﴾ كاري با پشم و مو و كرك و پر ندارد، فرمود: آن لباسها سوئات ظاهر شما را ميپوشاند، اما ﴿وَلِبَاسُ التَّقْوَي﴾ كه ﴿ذلِكَ خَيْرٌ﴾. سوئات باطن شما را ميپوشاند. آن سيئات دروني با تقوا پوشانده ميشود و اين پارچههاي پشمي و نخي سيئات ظاهر شما را ميپوشاند. به هر مناسبت كه شد از تقوا سخن به ميان ميآيد. در جريان پوشش كه سخن به ميان آمده «لباس التقوي» را طرح ميكند در مسئله زاد المسافرين كه سخن از تزود و تحصيل توشه به ميان ميآيد، زاد سفر الي الله را تعيين ميكند: ﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾.
ـ درجات تقوا و رابطهٴ آن با درجات لبيب
منتها مشخص فرمود: ﴿وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الالبَابِ﴾ از اينجا معلوم ميشود كه آنكه اهل تقوا نيست لبيب نيست و آنها كه اهل تقوايند لبيباند و مغزدار و چون تقوا درجات گوناگون است لب و مغز هم داراي مراتب گوناگون خواهد بود اقسام سه گانه تقوا در بحث ديروز گذشت، قهراً لب هم داراي اين درجات سهگانه خواهد بود.
ـ ضرورت تحصيل زاد سفر و ابطال توكل كاذب
و اينكه برخي از مفسران نقل كردند كه عدهاي از يمن بدون كولهبار حركت ميكردند[6] (بدون زاد و توشه حركت ميكردند) و خدا دستور داد ﴿تَزَوَّدُوا﴾ آن حرف بدي هم نيست؛ يعني ميتوان آن را با اين جمله اثبات كرد، منتها اگر كسي گفت من بدون توشه حركت ميكنم براي اينكه اين توكل هست اين دوگونه است: يك وقت است كه امر بر خود او مشتبه است اين كلّ مردم شدن را توكل ميپندارد؛ اين روا نيست كه «ملعونٌ من القي كلّه علي الناس»[7]؛ يك وقت است كه به سمتي حركت ندارد، اصلاً به احدي اعتنا و اعتماد ندارد [كه] آن مقام اوحدي از انسانها است. مشابه اين حالتهاي گوناگون در جريان حضرت امير (سلام الله عليه) هست كه گاهي حضرت در همان جنگ صفين در حال خطر بدون زره به ميدان ميرفت يا شبانه گشت ميداد. وقتي قنبر به حضرت عرض ميكرد شما در حال خطر (در زمان جنگ) بدون زره، بدون سپاه تنها اينجا چه ميكنيد؟ ميفرمايد: اين يقين است. گاهي انسان در اثر پيدايش آن حالت آنچنان معتمد و متوكل بر خداست كه ميگويد: ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾[8]، گاهي هم در شرايط عادي به سر ميبرد. اگر كسي كل بر مردم را توكل بپندارد، اين امر بر خود او اشتباه شده است: ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[9] ولي اگر آن روحيه بلند در او پيدا شد [و] به احدي اعتماد نكرد و ميداند كه هركجا باشد خداي رزاق با اوست اين نعمة الحال. در هر حال به مناسبت اين كه حج سفر است و ﴿مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾[10] حركت ميكنند و مسافر زادي لازم دارد به اين مناسبت زاد سفر الي الله را هم بازگو كرد؛ نظير آنچه كه در آيه سوره «اعراف» آمده است.
ـ تعبير از تقوا به ره توشه در موضوع حج
پرسش ...
پاسخ: تقواست، اما مسئله زاد تعبير نكرده است. در مسئله تقوا فرقي نميكند چون همه اعمال صالحه تقواست، با تقوا همراه است، اما هيچ جاي قرآن تعبير به زاد نشده است، همين مسئله حج است: ﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ مخصوص حج است، براي اينكه در حج سفر هست: ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾[11]؛ چون سفر هست [و] به مناسبت اينكه سفر زاد ميخواهد [و] مسافر بدون زاد نميشود به آن سفر اصيل تذكر داد؛ نظير آيه سوره «اعراف» كه از لباس سخن گفت، فرمود: لباس تقوا خير است. در هر جا به مناسبت آن عنوان، نام ميدهد. در آيات ديگر كه چون تناسب خاص ندارد فقط اصل تقوا را مطرح ميكند، ميفرمايد: ﴿كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم﴾ بعد در پايانش دارد ﴿لعلكم تتقون﴾[12].
ـ من دست نهي مي روم او تحفه به دست
پرسش ...
پاسخ: بله، اين شعر، شعر ناتمام است؛ براي اينكه اگر كسي بگويند كه من با دست تهي ميروم، اين ناتمام است و اما اگر كسي بگويد اين اعمال صالحه، اين زاد نبود، اين توشه من نبود آنچه كه من انجام دادم وظيفه بود و شكر نعمتهاي قبلي [و] من الآن زادي ندارم؛ اين كار كار خوبي است كه انسان خود را در هر حال بدون توشه ببيند.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب؛ پس آن شعر منسوب معناي ديگري دارد. اينجا امر به تحصيل زاد است كه تقوا زاد مسافر است؛ اين ﴿تَزَوَّدُوا﴾ يعني «اتقوا»؛ خود اين «تزود» يعني تحصيل تقوا كردن. آن شعر (بر فرض صحتش) ميگويد آنچه كه ما انجام د اديم شكر نعمت بود، وظيفه بود، توشهاي ما نداريم. ما در عين حال كه موظفيم با تقوا باشيم مع ذلك موظفيم خود را بدون زاد ببينيم. نبايد بگوييم خدايا ما اين همه را آورديم.
ـ توفيق تقوا، نعمتي از خداي سبحان
پرسش ...
پاسخ: بله، در عين حال ميفرمايد: آنچه كه شما انجام داديد: ﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[13]، كسي حق ندارد بگويد كه من زادي فراهم كردهام. چرا؟ چون همين قرآن ميفرمايد كه اگر توفيق تقوا داشتيد، اين نعمت خداست. از خودتان چه چيزي داريد؟! در عين حال كه به ما فرمود تحصيل زاد كنيد، در عين حال هم به ما ميفرمايد اين چيزي را كه داريد كه من دادم، شما چه چيزي داريد؟! پس ما موظفيم با تقوا باشيم و موظفيم كه بگوييم طبق آيه سوره «نحل» اين نعمت توفيق هم، داده خداست. با آن ديد عميق ميگوييم خدايا ما چيزي نداريم، صفر اليد آمديم و از اين طرف موظفيم كه تقوا تحصيل كنيم.
ـ معناي توكل صحيح
پرسش ...
پاسخ: بله اين در همه حالات براي اولياي الهي رواست. او در بيابان هم كه باشد نظير مريم (سلام الله عليها) ميتواند: ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا المَحْرَابَ﴾[14]، او به آن حالت ميرسد [و] كلّ بر كسي نيست. آنچه اهل يمن داشتند اين تكدي و كل بودن را كه جزء قبايح است، به حساب توكل ميآوردند. توكل معنايش آن است كه در همه كارها ما خودمان را جاهل، عاجز بدانيم و به خدايي كه از ما أعلم است و أقدر است كارها را واگذار كنيم، فرمود: ﴿وَعَلَيهِ فَلْيَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلُونَ﴾[15] ما بايد كارهاي فراواني انجام بدهيم مصالحمان را نميدانيم و بر فرض بدانيم نميتوانيم تحصيل كنيم؛ چه بهتر كه وكيل بگيريم و چه وكيلي بهتر از خدا.
جواز تجارت در موسم حج
ـ مراد از فضل الهي
اما در اين كريمه بعد فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُم﴾ اين فضل گرچه در موارد ديگر خصوص بهشت يا جامع بين نعمتهاي غيبي و نعمتهاي مادي است، اما در خصوص مقام ناظر به منافع دنيايي و مادي است، زيرا اگر منظور از اين فضل مغفرت و رحمت و فضايل معنوي باشد، تعبير نميكنند كه بر شما حرجي نيست كه از خدا فضل بخواهيد، عيب ندارد از خدا مغفرت طلب كنيد! اين تعبير در قرآن كريم نيست در حالي كه سراسر قرآن تشويق ميكند، امر ميكند (گاهي الزاماً [و] گاهي ندباً) كه فضل را از خداي سبحان مسئلت كنيد: ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[16] اين كه فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُم﴾ يعني حرجي بر شما نيست كه فضل الهي را طلب كنيد معلوم ميشود كه اين فضل، فضل معنوي مغفرت و طلب و آمرزش و امثال ذلك) نيست. يك فضلي است در قبال مغفرت و بهشت و امثال ذلك و زمينه هم، زمينهاي بود كه اگر اين دستور نميآمد توهم خلاف ميشد.
پرسش ...
پاسخ: آن گفته شد اگر كسي متقي نيست لبيب نيست: ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[17] يك انسان بيتقوا مغز ندارد كه عدهاي را قرآن اولواالألباب ميداند[18]؛ يعني داراي لب و مغزند [و] عدهاي را تهيمغز ميداند، فرمود: ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾؛ يعني فؤاد اينها، درون دل اينها خالي است.
اما از اينكه فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُم﴾ معلوم ميشود يك فضل خاصي است كه توهم آن بود كه روا نباشد و با اين آيه تجويز شده است و ظاهر اين فضل فضل معنوي و مغفرت و امثال ذلك نيست [بلكه] فضل دنيايي و فضل مادي است.
ـ محور بحث
پس بحث در دو مقام است: يكي اينكه آيا فضل به معناي بهرههاي مادي و دنيايي استعمال شده است يا نه؟ و يكي اينكه آيا در خصوص حج تحصيل آن فضلهاي دنيايي رواست يا نه؟
ـ اطلاق فضل بر منافع مادي و دنيوي در قرآن
شاهد اوّل
اما در اينكه فضل بر آن منافع دنيايي و مادي اطلاق شده است اين در آيات فراواني نمونه دارد؛ نظير سوره «مزمل» آيه بيستم اينچنين آمده است كه ﴿وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾؛ در جريان نماز شب و خواندن آيات در نماز شب واينكه مقدور همه نيست كه همه وظايف را در شبها انجام بدهند، فرمود: عدهاي مسافرند و عدهاي درجبههاند و مانند آن، لذا ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ﴾، اينكه فرمود ﴿وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ﴾؛ عدهاي ضرب في الارض كردند يعني عدهاي سفر كردند براي تحصيل تجارت وگرنه ابتغاي فضل الهي اختصاصي به سفر ندارد فرمود: ﴿وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ﴾.
پرسش ...
پاسخ: اين مربوط به آن است كه شما چون گاهي در مسافرت هستيد [و] مقدورتان نيست كه قرآن فراواني بخوانيد يا در جنگيد مقدورتان نيست ﴿فاقرؤا ما تيسر منه﴾[19]؛ اين ناظر به آن است وگرنه اهل علم كه به سفر حوزهها ميروند كه فراغت بيشتري دارند براي تلاوت قرآن.
پرسش ...
پاسخ: آخر ميگويند مسافرت كردند (ضرب في الارض كردند) به طلابي كه در حوزهاند نميگويند كه مسافرند. آن كه بيايد در حوزه كه برايش مقدور است؛ بهتر و مقدورتر است كه شب يا روز قرآن تلاوت كند.
شاهد دوّم
در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» فرمود: ﴿فاذا قضيت الصلاة فانتشروا في الارض وابتغوا من فضل الله﴾[20]؛ وقتي نماز تمام شد از مساجد و مراكز نماز جمعه بيرون برويد [و] در زمين منتشر باشيد. از فضل خدا استفاده كنيد؛ يعني آنكه ما قبل از نمازجمعه گفتيم دست برداريد، بعد از پايان نماز جمعه همان را تجويز ميكنيم هنگامي كه اذان نماز به سمع شما رسيد دست از كار برداريد: ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا البَيْعَ﴾[21]؛ اين «بيع» ابتغاي فضل الله است، تجارت تحصيل درآمد است ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ﴾؛ وقتي نماز جمعه خوانده شد، ﴿فَانتَشِرُوا فِي الأَرْضِ﴾، برويد دنبال كارتان، ﴿وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ﴾ اين ﴿فَضْلِ اللَّهِ﴾ همان بيع و تجارتي بود كه هنگام شنيدن اذان جمعه گفتند دست برداريد. قبلش اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا البَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ﴾ آن را كه قبلاً گفتيم دست برداريد حالا مجازيد ميتوانيد دنبالش برويد. اين هم فضل خداست.
شاهد سوّم
در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه سي و دوم اينچنين است كه: ﴿وَأَنكِحُوا الأَيَامَي مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾، به جوانها كه همسر ندارند همسر بدهيد و اگر آنها نيازمندند، خداي سبحان اينها را بينياز ميكند از فضلش. اين همان فضل مادي و فضل دنيايي است [و] كاري به مغفرت و آمرزش و امثال ذلك ندارد.
شاهد چهارم
چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه چهاردهم در جريان كشتيراني اينچنين فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ البَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَي الفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾، اين كشتيها كه آب شكافند، (مواخرند، شكافندههاي آباند) با ساير كارهايي كه قبلاً ذكر شد، براي آن است كه شما از فضل خدا برخوردار شويد.
شاهد پنجم
چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء»، آيه دوازده ميفرمايد: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً﴾؛ فرمود: ما سر اختلاف شبانهروز براي آن است كه شما از فضل خدا در روز استفاده كنيد. در آيات ديگر دارد كه شب را براي آرامش شما و روز را براي ابتغاي فضل الهي قرار داديم. خب، اگر منظور عبادت و طلب مغفرت و امثال ذلك باشد. (اولاً) شب و روز يكسان است (ثانياً) شب اولاست؛ براي اينكه: ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾[22]؛ روز انسان سرگرم كارهاي اجرايي و سبح طويل است براي تحصيل معاش و شب فارغ البالتر است.
پرسش ...
پاسخ: آنجايي كه فضل مخصوص بهشت است؛ نظير اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ ذُو الفَضْلِ العَظِيمِ﴾[23] يا جامع بين نعمتهاي دنيايي و اخروي است؛ نظير ﴿يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً﴾[24]، ما به آن دو طايفه از قرآن استدلال نكرديم. استدلالمان در خصوص طايفه ثالثه است كه قرينه حافه دارد كه منظور فضل دنيايي است وگرنه ﴿يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً﴾ در سورهٴ «حشر»، وقتي جريان مهاجرين و انصار را نقل ميكند ﴿يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً﴾. آنجا چون در كنار رضوان هست احتمال فضل معنوي هست و اما در خصوص اين آيات كه با رضوان ذكر نشده و نميشود اينها را بر فضل معنوي يا بر جامع حمل كرد آنگاه بر خصوص فضل مادي حمل ميشوند.
ـ سر تعبير از منافع مادي به «فضل الهي»
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه هر چه هست فضل است؛ ما استحقاقي نداريم؛ اينكه عرض ميكنيم: «الهي عاملنا بفضلك ولا تعاملنا بعدلك» سرش همين است. او با تفضل و گذشت رفتار ميكند هرچه هست زايد است [و] ما چيزي استحقاق نداريم كه بگوييم خدا طبق عدل به ما داد [و] ما استحقاق آن را داريم همه اينها تفضلات الهي است. خود اعمال هم كه توفيق الهي است، به بركت فيض حق است. تعبير اجر تعبير تشويقي است؛ مثل اينكه خدا ميفرمايد جانتان را به من بدهيد. مالتان را به من بفروشيد ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾[25]، در حالي كه مومن مالك جان نيست فرمود: ﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ﴾[26]؛ فرمود: چشم شما مال خداست، گوش شما مال خداست ولي تعبير تشويقي اين است كه خدا ميفرمايد جانتان را به من بفروشيد، مالتان را به من بفروشيد، تعبير اجر ميكند، آن وقت اجر معنا ندارد اصولاً مگر تشويقاً تعبير شده باشد. ما براي خودمان كار بكنيم از خدا اجر بگيريم؛ مثل تعبير تشويقي كه پدر با كودكش در ميان ميگذارد ميگويد اگر اين كار را كردي اينقدر مزد ميگيري! اينقدر درس خواندي اينقدر مزد ميگيري! خب، اگر كودك درس خواند، براي كمال خود درس خواند براي پدر كار نكرد كه پدر مزد كار او را بپردازد. اين تعبير اجر يك تعبير تشويقي است؛ نظير تعبير اشترا [و] نظير تعيبرات ديگر و گرنه فرض صحيح ندارد كه جمع بين عوض و معوض باشد. عبد براي خود كار كند و از مولا مزد دريافت كند.
پرسش ...
پاسخ: وعده فرمود و خلف وعده نميكند ولي اين تعبيرش هم طبق تفضل است. آيا عبد براي مولا كار ميكند تا مزدي طلب كند يا ﴿فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العَالَمِينَ﴾[27]. وعده داد و يقيناً وفا ميكند. در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» فرمود: ﴿إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ﴾[28]؛ اگر همه مردم كافر بشوند، ضرري به خدا نميرسانند. مردم كه كار انجام ميدهند براي خودشان انجام ميدهند: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُم﴾[29] ولي مع ذلك فرمود: اگر كسي اين كار را كرد، ﴿فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ﴾[30]؛ خدا اجرش را ميدهد. تعبير اجر يك تعبير تشويقي است.
شاهد ششم
بنابراين در موارد فراوان قرآن كريم از منافع مادي تعبير به فضل كرده است. يكي همان آيه 28 سورهٴ مباركهٴ «توبه» است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾؛ اين اعلان تبري عمومي است، از امسال به بعد ديگر حق ندارد يك مشركي وارد مسجدالحرام بشود، طواف بكند. در اينجا مسلمين ميگفتند كه آنها سرمايهدارند بازار تجاري در اختيار آنهاست آنها كه ميآيند بازار گرم ميشود [و] منافعي نصيب ديگران ميشود. در اين حال فرمود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾؛ حالا اگر آنها نيامدند شما خوف «عيله» داريد؛ يعني خوف داريد كه در عائلهمندي بيفتيد (در خرج و زحمت بيفتيد) عيله آن حالت تنگدستي كه افراد عائلهمند دارند، فرمود: اگر گرفتار خوف عيله شديد، خدا شما را بينياز ميكند. آنها نيامدند كه نيامدند بالأخره خدا رازق است: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِه﴾. خب، اين فضل روشن است كه فضل مادي و فضل دنيايي مراد است ﴿إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[31]
پس شواهد فراواني در قرآن كريم راجع به فضل كه اين فضل بر مصاديق مادي تطبيق شده است آمده است. اين خلاصه كلام در مقام اول.
ـ شاهد قرآني بر جواز تجارت در موسم جح
اما مقام ثاني بحث كه آيا ابتغاي فضل در جريان حج؛ نظير ابتغاي فضل بعد از نماز جمعه رواست يا ممنوع است؟ چون بعضيها اينچنين فكر ميكردند، آن بازار جاهلي عكاظ و غير عكاظ كه مركز تجارت بود در زمان حج نميشود تجارت كرد و اگر كسي در صدر اسلام در موسم حج به تجارت ميپرداخت، او را تقبيح ميكردند، در اين زمينه آيه نازل شد كه شما در موسم حج اگر تجارت كرديد عيب ندارد؛ حجتان لله باشد ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾[32] اگر در بين اعمال (يعني بين عمره و حج) يا در حال احرام خواستيد تجارتي بكنيد، اين حرام نيست: «ليس جناح عليكم ان تبتغوا من فضل الله﴾ اين حرام نيست: «ليس عليكم جناح ان تبتغوا من فضله» به همين مناسبت آيه دوم سورهٴ مباركهٴ «مائده» نازل شده است؛ يعني قابل تطبيق است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الحَرَامَ وَلاَ الهَدْيَ وَلاَ القَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ البَيْتَ الحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِن رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً﴾ قرآن كريم ميفرمايد كه شما شعائر الهي را حرم بدانيد (محترم بشماريد) اينها را باز نكنيد اينها بستهاند، محترماند محجوباند. يكي از شعائر الهي كه در حد حرم است و بيگانه از برخورد با او محروم است و او محترم است، خود زائران بيت اللهاند. اين ضيوف الرحمان جزء شعائر الهياند كه فرمود: شما باز نكنيد اينها را: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الحَرَامَ وَلاَ الهَدْيَ وَلاَ القَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ البَيْتَ الحَرَامَ﴾؛ اين «آمّين» كه اسم فاعل است جمع آم است «آم» يعني قاصد. أمّ يؤم، آم يعني قَصَدَ يَقصُدُ، قاصد. جمع اين اسم فاعل ميشود «آمّين» حالا يا به صورت اسم فاعل است يا به صورت صفته مشبهه. آمّين يعني قاصدين. آن آميني كه نماز را باطل ميكند كه دعا نيست به تخفيف است غير از اين آمّين مشدد است كه جمع اسم فاعلي است يعني قاصدين. فرمود: اينها كه قاصد بيت اللهاند اينها در حد حرماند. اينها به منظور ابتغاي فضل خدا و رضوان الهي حركت ميكنند. البته اينجا خيلي روشن نيست كه منظور [از] فضل، فضل مادي است ولي آيه سوره «حج» مشخص ميكند: ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ ٭ لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم﴾[33]؛ فرمود: دعوت كن تا اينها بيايند و از منافع خودشان برخوردار بشوند، شاهد منافعشان باشند. اموال يكديگر را عرضه كنند به يكديگر (خريد و فروش كنند) خودشان مستقل باشند و مانند آن.
پس منافع مادي در مسئله حج مُحرّم نيست.
بنابراين چون در خصوص حج اين مسائل مطرح است و در صدر اسلام هم عدهاي اين توهم را داشتند كه حاج نميتواند اهل ابتغاي تجارت باشد اين لسان نازل شده است كه: ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُم﴾؛ بر شما حرجي نيست كه در حج تجارت كنيد.
انواع تجارت در موسم حج
حالا تجارت در حج چندين نحو دارد يك وقتي به نفس حج تجارت ميكند؛ مثل اين كساني كه حج نيابي دارند. اين در بحث اجرت بر واجبات مطرح است كه اجرت بر واجبات مُحرّم نيست و عمل را هم باطل نميكند. اين با خود حج تجارت ميكند كه آيه ناظر به آن نيست. يك وقتي است كه به عنوان خدمه است، به عنوان مكاري است، به عنوان راننده است، به عنوان خلبان است در حين حج تجارت ميكند؛ اين هم رواست. يك وقت است نه هيچ كدام از اين عناوين را ندارد پولي به همراه دارد كالايي ميخرد و نفع ميبرد يا جنسي به همراه ميبرد كه در آنجا بفروشد و نفع ببرد. هيچ كدام از اينها مُحرّم نيست كه با حج سازگار نباشد، لذا تعبير «ليس عليكم جناح»؛ يعني بر شما حرجي نيست ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُم﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] ـ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص319 و 376.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[3] ـ شيخ طوسي (رحمة الله عليه) وطبرسي (رحمة الله عليه) وبرخي از اهل سنت بر اين نظرند؛ ر.ك: التبيان، ج2، ص162 ؛ مجمع البيان، ج1 و2، ص523 ؛ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص375؛ سالك الافهام، كاظمي، ج2، ص186 .
[4] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 27.
[5] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 26.
[6] ـ مجمع البيان، ج1 و2، ص525 ؛ اسباب نزول القرآن، ص63؛ الدر المنثور، ج1، ص531 ؛ الجامع لاحكام القرآن، مج1، ص2، ص381 .
[7] ـ كافي، ج 5، ص 72.
[8] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 62.
[9] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 104.
[10] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 27.
[11] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 27.
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 183.
[13] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
[14] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 37.
[15] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 67.
[16] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[17] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[18] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 9.
[19] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 20.
[20] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 10.
[21] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 9.
[22] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 7.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 105.
[24] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 9.
[25] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.
[26] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 31.
[27] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 97.
[28] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 8.
[29] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.
[30] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 100.
[31] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ. 196
[33] ـ سورهٴ حج، آيات 27 ـ 28.