16 09 1987 3409987 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 380(1366/06/25)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ (196)

راز لحن تهديد آميز آيه

بحث در اين بود كه در اين آيه مباركه چند بار سخن از دعوت «لله» است و در ذيل هم فرمود: ﴿وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ﴾ در بيان يك حكم فقهي محض، لسان تهديد اين‌قدر حاد نيست كه گاهي دستور تقوا بدهد [و] گاهي اعلام كند كه بدانيد خدا «شديد العقاب» است. معلوم ‌مي‌شود زمينه اين حكم فقهي، زمينه استنكار و نپذيرفتن است و اين تأييد مي‌كند آنچه را كه در جريان حج تمتع وارد شده است كه بعضي از افراد در صدر اسلام اين حج تمتع را با انكار قبول كردند (در حقيقت قبول نكردند) و بعد هم بدعت گذاشتند و اصل حج تمتع را انكار كردند.

بدعت در اسلام

ـ حج تمتع، افضل اقسام حج

براي روشن شدن انكار بعضي از افراد در صدر اسلام جريان حج النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرائت مي‌شد؛ يعني رواياتي كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرد و ديگران در جوامع روايي خود آورده بودند دو قسم بود: يك قسم بيان اينكه حج سه قسم است و افضل اقسام همان حج تمتع است؛ يك قسم بيان سيره حضرت در حج بود به نام جريان «حج النبي». آن بابي كه روايات را به عنوان اصناف الحج ذكر مي‌كرد كاملاً دلالت مي‌كرد كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند: امروز هم افضل انحا حج،  همان حج تمتع است.

ـ تشريع حج تمتع در حجة الوداع

و اما آن بابي كه حج النبي در آن مطرح بود روايتي بود كه حلبي از امام ششم(سلام الله عليه) نقل كرد كه جريان حج رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حجة الوداع عبارت از اين بود كه چهار روز مانده به پايان ذي‌القعده حضرت حركت كرد [و] آمد كنار شجره و محرم شد كه مقداري از اين روايت در بحث ديروز خوانده شد تا رسيديم به اينجا كه حضرت فرمود به اينكه آنها كه قرباني به همراه نياوردند از احرام بيرون بيايند و محل بشوند تا نوبت احرام حج فرا برسد، «فقال سراقة بن مالك بن جعشم»[1] سراقه فرزند مالك فرزند جعشم كناني اين‌چنين گفت: «يا رسول الله! علمنا كأنّا خلقنا اليوم»؛ ما به حكم جديدي آشنا شديم گويا تازه متولد شديم. چون حج تمتع قبلاً سابقه نداشت هرچه بود حج افراد بود و قران هم كه ماهيتاً در حد حج افراد است؛ چون هر دوي اينها از عمره جداست و عمره از حج قران و همچينن از حج افراد جداست. تنها حجي كه عمره‌اش در حج مشتبك و مخلوط است، همان حج تمتع است.

آن‌گاه سراقه عرض كرد: «أرأيت هذا الذي أمرتنا به لعامنا هذا أو لكل عام»؛ اين مخصوص امسال است (در حجةالوداع) يا در هر سال مي‌شود حج تمتع انجام داد يا افراد مخصوص بايد حج تمتع انجام دهند. حضرت فرمود: «لا»؛ اين مخصوص امسال نيست «بل للأبد الأبد»؛ دائماً كساني كه از مكه فاصله دارند ﴿أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ نيست؛ بايد به حج تمتع احرام ببندند.

ـ انكار حج تمتع توسط خليفه دوم

 آن‌گاه حضرت فرمود: «و إن رجلاً قام فقال يا رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نخرج حجاجاً و رؤوسنا تقطر؟»؛ كسي برخواست عرض كرد: يا رسول‌الله! اين چه دستور است كه ما در وسط حج از احرام بيرون بياييم و اگر كسي در وسط حج از احرام بيرون آمد، محرمات احرام كه كسي نساء است بر او حلال خواهد شد، در اثر حليت نساء بايد غسل كند (بعد از ارتكاب). آن‌گاه چگونه كسي در وسط حج به سر ببرد در حالي كه قطرات آب غسل از سرش مي‌ريزد؛ يعني كنايه از آنكه حج با بهره‌برداري از نساء ممكن نيست و اگر كسي از احرام بيرون آمد براي او بهره‌برداري از نساء رواست در حالي كه اين با حج هم نمي‌شود: «نخرج حجاجاً و رؤوسنا تقطر؟» اين را به عنوان يك طعن به خيال خود گفت. حضرت طبق اين نقل فرمود: «إنك لن تؤمن بهذا أبدا»؛ تو كسي هستي كه به حج تمتع اصلاً ايمان نخواهي آورد كه اين هم از نفاق دروني آن مخاطب حكايت مي‌كند و هم از علم غيب حضرت حكايت مي‌كند.

مستند فقهي كفايت نيت اجمالي در نحوه احرام حج

اين صحنه گذشت، آن‌گاه در همين روايت امام ششم(سلام الله عليه) فرمود: «و اقبل علي(عليه السلام) من اليمن» حضرت امير (سلام الله عليه) چون از طرف رسول خدا مأمور ارشاد و هدايت و ولايت يمن بود در هنگام حج از يمن به طرف مكه آمد «حتي وافي الحج»؛ تا در موسم حج برسد؛ چه اينكه رسيده است. «فوجد فاطمة(سلام الله عليها) قد احلت و وجد ريح الطيب»؛ وقتي حضرت امير از يمن برگشت وارد مكه شد ديد حضرت صديقه كبرا(صلوات الله و سلامه عليها) از احرام به درآمد و بوي طيب را هم حضرت استشمام كرد يعني به شامه حضرت رسيد. «فانطلق الي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مستفتياً»؛ براي كسب فتوا به حضور رسول خدا آمد، «فقال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم): يا علي! بأيّ شيء اهللْت؟»؛ وقتي حضرت امير براي كسب فتوا آمد حضور رسول خدا رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير(عليه السلام) فرمود: «بأيّ شيء اهللْت؟» اين اهلال با‌ هاي هوز است؛ «رفع الصوت بالتلبيه» اين را اهلال مي‌گويند، غير از آن احلال با حاي جيمي است در قبال احرام. همان كه انسان هنگام مشاهده هلال صوت را بلند مي‌كند مي‌‌گويند استهلال كرده است. صوت كودك نوزاد را هم مي‌گويند اهلال هست. اين اهلال همان «رفع الصوت بالتلبيه» است و كنايه از احرام است. حضرت فرمود: «بأيّ شيء أهللت؟»؛ يعني در احرام قصد چه كردي؟ «فقال اهللت بما أهلّ به النبي»؛ من كه نمي‌دانستم چه حكم جديدي مي‌آيد، گفتم: نيت مي‌كنم به هر نيتي كه رسول خدا با آن نيت محرم شده است. اينكه در فقه دارد گاهي نيت اجمالي هم كافي است به نحوه احرام بستن حضرت امير استدلال مي‌كنند؛ جريانش همين است. حضرت وقتي كه از يمن حركت مي‌كرد به ميقات رسيد گفت: احرام مي‌بندم به آنچه كه پيامبر احرام بست: «قال اهللت بما اهل به النبي» كه اينها با ‌هاي هوز است. حضرت فرمود: چون من كه محرم شدم قرباني به همراه من است و قرآن هم دارد كه ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ تو هم مثل من ديگر سر را حلق نكن به احرام من محرمي؛ چون نيت كردي گفتي «من احرام مي‌بندم به آن چيزي كه رسول خدا محرم شد» «فقال: لا تحل»؛ تو از احرام بيرون نيا «لا تحل أنت فاشركه في الهدي»؛ رسول خدا اميرالمؤمنين(عليهما السلام) را در قرباني خود شريك قرار داد؛ چون صد شتر حضرت به همراه آورد مقداري از اين شترها را به اميرالمؤمنين داد براي قرباني و بقيه را يعني بيش از شصت شتر را خودش قرباني كرد، «فأشركه في الهدي و جعل له سبعاً و ثلاثين»؛ يعني 37 قرباني و شتر را به حضرت امير داد «و نحر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثلاثاً و ستين»؛ خود حضرت 63 شتر را قرباني كرد.

استحباب خوردن از گوشت قرباني

«فنحرها بيده ثمّ اخذ من كل بدنة بضعة»؛ از هر بدنه و از هر شتري پاره‌گوشتي را گرفتند و «و فجعلها في قدر واحد ثم امر به فطبخ فاكل منه و حسا من المرق» چون مستحب است (بعضي احياناً فتوا به وجوب دادند) كه ﴿كُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا القَانِعَ وَالمُعْتَرَّ[2] بالأخره مستحب است اگر واجب نباشد، انسان از گوشت قرباني خودش استفاده كند و بخورد.

آن‌گاه امام ششم(سلام الله عليه) وقتي كه اين جريان و قصه تاريخي را نقل كرد فرمود «قد اكلنا منها الآن»؛ فرمود: ما هم از اين گوشت قرباني استفاده كرديم؛ يعني در سنه خودشان «و المتعة خير من القارن السائق و خير من الحاج المفرد»؛ حج تمتع بالاتر از حج قران و همچنين بالاتر از حج افراد است.

استحباب احرام بعد از نماز

 «قال و سألته أليلاً أحرم رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) أم نهاراً؟» حلبي مي‌گويد: من از امام ششم(سلام الله عليه) سؤال كردم: آيا رسول خدا در شب احرام بست يا در روز؟ فرمود: «نهاراً»؛ در روز احرام بست «قلت أية ساعة»؛ در چه ساعتي احرام بست؟ قبل از ظهر بود يا بعد از ظهر بود؟ «قال: صلاة الظهر»[3]؛ چون أفضل اوقاتش هم صلاة الظهر است؛ احرام عقيب الصلاة را نوعاً فتوا به استحباب مي‌دهند و سيدنا الاستاد مرحوم آقاي محقق داماد(رضوان الله عليه) احتياط وجوبي مي‌كردند كه واجب است انسان قبل از احرام نماز بخواند يا همان نماز واجب را بخواند بعد احرام ببندد يا لااقل دو ركعت نماز بخواند و بعد احرام ببندد. ايشان احتياط وجوب مي‌كردند[4].

روايات اين باب فراوان است ما به عنوان نمونه يك حديثي را از اين احاديث فراوان خوانديم.

حرمت سر تراشيدن پس از خروج از احرام عمره تمتع

پرسش ...

پاسخ: حج حضرت حج تمتع بود در حقيقت؛ چون فقط در حلق رأس گير داشتند. چون در روايات دارد كه «مهلّين بالحج»[5]. هدي كه آوردند فقط ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ شاملش مي‌شود وگرنه در روايات ديگر دارد حضرت به حج تمتع محرم شده است؛ چون بعد از حج تمتع هم كه حضرت حجي انجام نداد و قبلاً هم كه حج تمتع نبود. روايت دارد كه ايشان حج تمتع انجام دادند.

پرسش ...

پاسخ: بيرون نياييد يعني حلق رأس نكنيد. الآن هم همين‌طور است، الآن هم اينهايي كه حج تمتع انجام مي‌دهند، بعد از اينكه احرامشان تمام شد از احرام بيرون مي‌آيند [و] محرمات احرام بر آنها حلال است مگر حلق رأس حلق رأس حرام است ولو شخص از احرام  عمره بيرون آمده است و هنوز به احرام حج محرم نشده است.

پرسش ...

پاسخ: سرّش آن است كه هدي در حج تمتع واجب است سوق هدي حرام نكرد آنجايي كه هدي واجب است تا هدي به جايش نرسد حلق رأس حرام است چه به همراه آورده باشد چه پولش را به همراه برده باشد ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ آن‌كه بايد قرباني كند خواه قرباني را به همراه آورده باشد كما در قران خواه قرباني را به همراه نياورده پول قرباني را به همراه آورده باشد كما در حج تمتع يا نه كسي نه قرباني دارد نه پول قرباني بايد روزه بگيرد بالأخره آنجايي كه بدل هست آنجا جاي تجويز حلق رأس است اختصاصي به قران ندارد ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ خواه هدي را به همراه آورده باشد يا نياورده باشد يعني تا روز دهم نشد شما حلق نكنيد چه زماني هدي به محلش مي‌رسد روز دهم بعد از رمي بعد از رمي اگر قرباني شد پس آن وقت است كه (بلغ الهدي محله) آن وقت حلق جايز است.

پرسش ...

پاسخ: بالأخره حج تمتع است در حج تمتع حلق رأس حرام است ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ چه آورده باشد چه نياورده باشد.

پرسش ...

پاسخ: ديگران اگر كسي عمره مفرده داشته باشد بله در عمره مفرده بعد از  عمره مفرده حلق رأس جايز است و در حج افراد و تمتع عمره مفرده بعد از حج است تنها عمره‌اي كه بعد از خروج از احرام باز هم حلق رأس حرام است همين عمره تمتع است اين پيداست كه يك اشتراك و پيوندي بين عمره و حج هست وگرنه بدأ و بدون سبب كه حلق رأس حرام نيست.

تحريم ازدواج مؤقت و حج تمتع توسط خليفه دوم

بحثي كه سيدنا الاستاد مرحوم آقاي طباطبايي(رضوان الله عليه) مانند همه موارد خيلي عميق مطرح كردند همين مسئله بدعت‌گذاري بعضي از افراد بود نسبت به حج تمتع. جريان بدعت‌گذاري عبارت از آن است كه حج تمتع حجي است كه عمره‌اش در حج مشتبك است؛ يعني اول انسان به احرام عمره حج تمتع محرم مي‌شود، بعد از اينكه احرام بست وارد مكه شد طواف و نماز طواف و سعي بين صفا و مروه انجام داد تقصير مي‌كند و از احرام عمره تمتع بيرون مي‌آيد و همه محرمات حال احرام براي او حلال است مگر مسئله حلق كردن كه حق حلق ندارد و بعضيها هم گفتند كه حق بيرون رفتن از مكه ندارد مگر لحاجة؛ اگر هم لحاجة خواست بيرون برود، واجب است به احرام حج تمتع محرم بشود كه سيدنا الاستاد امام(دام ظله) هم فتوايش اين است[6] و مرحوم سيد صاحب عروه(رضوان الله عليه) فتواي استحبابي مي‌دهند[7].

در جريان حج تمتع آن است كه همان‌طوري كه رسول خدا به آن مرد فرمود: «انك لن تؤمن بهذا أبدا»[8]؛ يعني تو هرگز ايمان نخواهي آورد كه ما در اسلام حجي داشته باشيم به نام حج تمتع [كه] مركب باشد از عمره و حج و وضعش اين باشد كه حاجي وقتي به ميقات رسيد به احرام عمره تمتع محرم بشود، بعد بيايد مكه و طواف و نماز طواف و سعي بين صفا و مروه انجام بدهد و تقصير كند و از احرام بيرون بيايد و همه محرمات براي او حلال بشود الا الحلق حتي نساء و طيب بر او حلال بشود، فرمود: تو به اين ايمان نمي‌آوري بعد از اينكه نوبت به همين مرد رسيد (يعني عمر) گفته كه: اين متعه در زمان پيامبر بود و من تحريم مي‌كنم.

اينكه در تجريد مرحوم علامه آمد كه دو متعه بود كه او حرام كرده است و كسي كه تحريم مي‌كند چيزي را كه خدا و پيامبرش حلال كردند، او نمي‌تواند «خليفة الله» باشد، ناظر به همين است كه او گفت: «متعتان كانتا في زمن رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أنا أحرمهما و أعاقب عليهما»[9] اين حرف را زد. خب، اين دو متعه: يكي «متعة النساء» است كه عقد موقت را تحريم كرد [و] گفت: من نمي‌توانم ببينم كسي با ديگري عقد منقطع داشته باشد و اگر كسي اين كار را كرده باشد و پيش من آورده باشند من «غيبته بالحجارة»[10]، «غيبته بالحجارة»؛ يعني رجمش مي‌كنم؛ همان‌طوري كه در زناي محصنه با حجاره اين‌قدر مي‌زنند كه او دفن مي‌شود اين هم همين طور است گفت: «الاّ غيبته بالحجارة» اين درباره «متعة النساء» با اينكه نوع بزرگان مخصوصاً مرحوم اميني(قدس الله نفسه الزكيه) ثابت كرد كه خيلي از صحابه از ولد  متعه‌اند[11]؛ چگونه اين يك چنين حرفي مي‌زند؟ قولاً و فعلاً از صحابه تحليل اين را نقل كرده است. دومي همين «متعة الحج» است. در متعة الحج مي‌گفت به اينكه من نمي‌توانم ببينم وسط حج، كسي برود و غسل انجام بدهد؛ يعني نساء بر او حلال باشد كه «رأسه يقطر من الغسل».

اين كار را كرده است. در اين كه اين كار را كرده حرفي نيست؛ تاريخ (چه مورخان اهل سنت چه مورخان اماميه) نقل كردند كه او آن كار را كرده است. بحث در آن است كه چرا كرد و آيا حق داشت بكند يا نه؟ در اينكه اين كار را كرد شما به تفصيل اين را سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف الميزان نوع مدارك را جمع كرد و جامع‌تر از اين بخش الغدير مرحوم اميني(رضوان الله تعالي عليه) است[12]. منتها ايشان بحث تفسيري دارند آن بزرگوار بحث حديثي و تاريخي.

ادله مشروعيت حج تمتع

ـ الف. قرآن

 الدرّ منثور نقل كرد كه بخاري و بيهقي از ابن عباس نقل كردند كه ابن‌عباس وقتي از او سؤال كردند «متعة الحج» چيست؟ گفت كه مهاجر و انصار و همسران رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) همه در حجة الوداع حضور داشتند چون خداوند دستور داد كه شما اعلان كنيد براي حج عمومي ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالحَجِّ[13]؛ اعلان شده از طرف حضرت كه امسال رسول خدا فاتحانه مكه مي‌رود و مهاجرين و انصار و همراهان رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) حركت كردند ﴿مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ[14] حركت كردند. ابن عباس مي‌گويد كه «اهللنا»؛ يعني ما محرم شديد؛ صوت را به تلبيه بلند كرديم. اهللنا يعني «رفعنا صوتنا بالتلبية»، «فلما قدمنا مكة»؛ وقتي مكه رسيديم رسول خدا فرمود: «اجعلوا اهلالكم بالحج عمرة» شما كه با قصد حج محرم شديد، الآن اين احرام حج را احرام عمره قرار بدهيد «الاّ من قلد الهدي»؛ مگر اينكه قرباني را به همراه آورده باشيد و يك قلاده‌اي در گردن قرباني گذاشته باشيد كه اين علامت هدي است و در حكم تلبيه است؛ خود سوق هدي به منزله تلبيه است. اگر كسي قصد حج كند و سوق هدي كند و قلاده‌اي روي اين هدي مسوق به عنوان علامت بگذارد، همين در حد تلبيه است؛ [يعني] كار لبيك را مي‌كند؛ احرام با اين بسته مي‌شود وگرنه كسي قصد احرام نمي‌كند، احرام قصدي نيست. قصد حج با تلبيه اين مي‌شود احرام؛ مثل قصد نماز با «الله اكبر» اين مي‌شود نماز. ديگر آدم قصد تكبيرة الاحرام نمي‌كند. قصد نماز مي‌كند «الله اكبر» مي‌گويد [و] همين الله اكبر تكبيرة الاحرام است؛ نه قصد تكبيرة الاحرام دارد. در هر حال فرمود: «الاّ من قلّد الهدي طفنا»؛ ابن عباس مي‌گويد كه «طفنا بالبيت»؛ ما طواف كرديم اطراف كعبه به صفا و مروه هم رسيديم و طواف كرديم كه سعي بين صفا و مروه را هم قرآن طواف مي‌داند «و أتينا النساء و لبسنا الثياب و قال من قلّد الهدي فإنّه لا يُحل حتي يبلغ الهدي محله ثم أمرنا عشية التروية أن نهل بالحج»؛ يعني شامگاه روز هشتم كه آستانه شب عرفه است حضرت دستور داد كه ما به حج محرم شويم و به حج محرم شديم. آن عمره بود و اين هم حج است و جمعاً مي‌شود حج تمتع.

پرسش ...

پاسخ: بله تلبيه است نه آنها هم مي‌توانند تلبيه داشته باشند.

پرسش ...

پاسخ: نه در حج قران هم مي‌تواند به جاي تلبيه سوق هدي كند.

پرسش ...

پاسخ: آنجا سخن از تلبيه يا سخن از سوق هدي نيست. در فقه مشخص كرده است كه در خصوص حج قران به جاي تلبيه سوق هدي كافي است در خصوص حج قران البته.

«ثم أمرنا عشية التروية أن نهل بالحج فإذا فرغنا من المناسك جئنا فطفنا بالبيت و بالصفا و المروة فقد تم حجنا و علينا الهدي كما قال الله تعالي: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُم﴾ الي امصاركم»؛ اين را ابن عباس به عنوان تفسير ذكر مي‌كند «و الشاة تجزي»؛ لازم نيست كه شتر باشد گوسفند هم كافي است. ابن عباس مي‌گويد «فجمعوا نسكين في عام بين الحج و العمرة فان الله [تعالي] انزله في كتابه و سنه نبيه(ص) و أباحه للناس غير اهل مكة»؛ ابن عباس مي‌گويد: در اينجا سه مطلب است يكي اينكه خدا اين كار را فرمود؛ يكي اينكه پيامبر سنت گذاشت؛ يكي اينكه به همه انسانها به استثناي مردم مكه يعني كساني كه ﴿أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾اند اين دستور داده شد آن وقت به اين آيه هم استدلال مي‌كند «قال الله تعالي: ﴿ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ و اشهر الحج الذي ذكر الله في كتابه شوال وذو القعدة وذو الحجة فمن تمتع في هذه الاشهر فعليه دم  أو صوم»[15]، اين خلاصه روايتي بود كه الدر منثور از بخاري و بيهقي از ابن عباس نقل كرد. قريب به اين مضمون فراوان هست. تازه آن چه را كه سيدنا الاستاد نقل كردند بضعه‌اي است از آن روايات فراوان. ايشان با اينكه بسيار كم نقل كردند چند صفحه را به اين كار اختصاص دادند. حالا كه ملاحظه مي‌فرماييد معلوم مي‌شود كه از كتب خود اهل سنت به طور استفاضه استفاده مي‌شود كه حج تمتع را خدا در قرآن نازل كرد، رسول خدا انجام داد و ديگران را هم دستور داد و صحابه هم همين كارا را كردند.

نكته: محرم شدن پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) به حج تمتع در حجة الوداع

پرسش ...

پاسخ: نه ايشان دارند به اينكه حضرت حج تمتع انجام داد؛ چون روايت هم دارند كه حضرت حج تمتع انجام داد. همين بحث روايي كه شما ملاحظه مي‌فرماييد دارد كه حضرت حج تمتع انجام داد[16]. اين‌چنين نيست كه آن قرانش حج تمتع باشد؛ چه اينكه بعضي از زعماي فقاهت اهل سنت پنداشتند[17]. به آن هم حالا مي‌رسيم.

عدم نسخ آيه تمتع در قرآن

باز در الدرّ منثور از بخاري و مسلم نقل كردند كه آيه تمتع در قرآن نازل شد و صحابه هم گفتند ما با رسول خدا انجام داديم و آيه ديگري نيامد كه او را نسخ بكند «و لم ينزل آية تنسخ آية متعة الحج و لم ينه عنها حتي مات قال رجل برأيه ما شاء»[18]؛ نه آيه ديگر آمد كه آيه تمتع را نسخ بكند و نه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مطلبي خلاف آنچه را كه انجام داد فرمود؛ پس نه سنت است و نه قرآن بر خلاف آيه تمتع. يكي از مردمي كه در صدر اسلام زندگي مي‌كردند به رأي خود حرفي زده كه آنها هم نتوانستند تصريح كنند چه كسي بود.

ـ ب. سنّت

 باز در صحيح مسلم و مسند احمد و سنن نسايي اينها نقل كردند كه مطرف بيمار شد به عمران بن حصين پيام داد كه بيا من كاري دارم وقتي آمد گفت: «اني كنت محدثك باحاديث لعلّ الله أن ينفعك بها بعدي، فإن عشتُ فاكتم عنّي و ان متُّ فحدّث بها إن شئت إنه قد سلّم عليّ»؛ مطرف به ابن حصين گفت: من تو را به احاديثي آگاه مي‌كنم كه اميدوارم به حال تو نافع باشد، تا زنده‌ام براي كسي نقل نكن [و] بعد از مرگ مجازي نقل كند و آن اين است كه بدان كه رسول خدا بين حج و عمره جمع كرده است «و اعلم أنّ نبي الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) قد جمع بين حجّ و عمرة» يعني خود حضرت حج تمتع انجام داد «ثم لم ينزل فيها كتاب الله و لم ينه عنها نبي الله»؛ نه آيه‌اي بر خلاف دستور تمتع نازل شد نه سنتي از رسول خدا بر اين نازل شد كه ما بگوييم اين مخصوص حضرت بود يا مخصوص همان سال بود. «قال رجل فيها برأيه ما شاء»[19]؛ يك كسي به رأي خود حرف زد و جلوي حج تمتع را گرفت. خب، البته اسم برد كه چه كسي بود وگرنه صرف اينكه «قال فيها رجل برأيه ما شاء» كه اين همه تقيه نداشت.

 باز سنن الترمذي و ديگر كتابها از فرزند عمر نقل كردند كه متعة الحج چطور است؛ حلال است يا حرام؟ عبد الله بن عمر گفت «هي حلال» سائل گفت «إنّ أباك قد نهي عنها»؛ پدرت جلوي متعه حج را گرفت. فقال «أرأيت إن كان أبي نهي عنها و صنعها رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) أأمر أبي تتبع أم أمر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»؛ عبد الله بن عمر به اين سائل گفت كه اگر پيامبر كاري كرد و پدرم كاري كرد، آيا تو تابع دستور پيامبري يا دستور پدرم؟ «فقال الرجل: بل أمر رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»؛ متبع اوست «فقال: لقد صنعها رسول الله»[20]؛ اگر تابع سنت پيامبري پيامبر حج تمتع انجام داد. خب، اين نه تنها در روايات ماست كه رسول خدا حج تمتع انجام داد، در روايات آنها هم هست كه رسول الله حج تمتع انجام داد. باز مشابه اين در سنن ترمذي و سنن نسائي و سنن بيهقي و موطأمالك و كتاب الأم شافعي اينها هست.

مستمسك خليفه ثاني در توجيه بدعت تحريم حجّ تمتّع

الدرّ المنثور از بخاري و مسلم و نسايي از ابي‌موسي نقل مي‌كند كه مي‌گويد: من بر رسول خدا وارد شدم و آن حضرت در بطحاء بود رسول خدا از من سؤال كرد كه «اهللت؟ قلت اهللت باهلال النبي»، حضرت فرمود: «هل سقت من هدي؟ قلت: لا. قال: طف بالبيت و بالصفا و المروة ثم حُلّ»؛ و أحلّ يعني مُحِل شدن. حضرت به ابي موسي دستور داد كه تو از احرام بيرون بيا. ابو موسي مي‌گويد: «طفت بالبيت و بالصفا و المروة ... ثم اتيت امرأة من قومي فمشطتني و غسلتُ رأسي فكنت أفتي الناس في أمارة ابي بكر و أمارة عمر»؛ من اين معنا را فتوا مي‌دادم كه حج تمتع جايز است و رواست، بلكه لازم است بعد از رحلت حضرت در زمان خلافت ابابكر فتوا مي‌دادم در زمان خلافت عمر هم من فتوا مي‌دادم اما «فاني لقائم بالموسم»؛ يك سالي كه من در موسم حج آنجا ايستاده بودم «اذ جائني رجل»؛ كسي آمد گفت كه «إنّك لا تدري ما أحدث اميرالمؤمنين في شان النسك؟»؛ تو نمي‌داني خليفه مسلمين در باره حج چه تصميمي گرفت بعد گفتم نه من اطلاع ندارم بعد به مردم گفتم تا كنون من فتوا مي‌دادم الآن خليفه شما دارد مي‌آيد از او استفتا كنيد وقتي كه عمر آمد من گفتم «ما هذا الذي أحدثت في شأن النسك؟» عمر گفت كه «أن نأخذ بكتاب الله»؛ ما به قرآن عمل مي‌كنيم «فان الله قال ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ و أن ناخذ بسنة نبينا لم يحل حتي نحر الهدي»[21]؛ گفت: ما به سنت پيامبر عمل مي‌كنيم و دستور خدا؛ خدا در قرآن فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ ديگر نفرمود وسط شما از احرام بيرون بياييد. به سنت پيامبر هم عمل مي‌كنيم براي اينكه پيامبر از احرام بيرون نيامد مگر اينكه هدي را نحر كرده است؛ پس كسي بخواهد حج برود در وسط حج از احرام بيرون بيايد بر خلاف كتاب و سنت است كه خب همه اين شبهات را سيدنا الاستاد يكي پس از ديگري جواب مي‌دهد.

روايت بعدي از جابر بن عبد الله است كه جابر مي‌گويد كه «علي يدي دار الحديث»؛ حديث از دست ما به ديگران رسيد. «تمتعنا مع رسول الله فلما قام عمر قال ان الله كان يحل لرسول الله ما شاء مما شاء و ان القرآن قد نزل منازله فاتموا الحج و العمرة كما امركم الله و افصلوا حجكم من عمرتكم فانه أتم لحجكم و أتم لعمرتكم»[22]؛ جابر مي‌گويد حديث از دست ما و امثال ما به ديگران رسيد. رسول خدا دستور حج تمتع داد ما هم حج تمتع انجام داديم وقتي نوبت به دومي رسيد گفت او يك اختصاصي بود براي پيامبر [و] الآن ديگر نبايد كسي حج تمتع انجام بدهد و قرآن هم دارد ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾؛ شما حجتان را از عمره، عمره‌تان را از حج جدا كنيد؛ اين هم به حجتان نافع است هم به عمره. حج را با عمره مشتبك نكنيد يك عمل باشد كه اولش عمره و آخرش حج و وسط از احرام بيرون بياييد كه اين وضع حج تمتع است. خب، پس تاكنون ثابت شد كه رسول خدا انجام داد و بعد از حضرت هم انجام مي‌گرفت تا نوبت به دومي رسيد دومي هم به قرآن استدلال كرد، هم به سنت نبي استدلال كرد هم استحسان كرد كه اين براي حج شما و براي عمره شما بهتر و اتم است.

تصريح خليفه دوم به بدعت‌گزاري و تهديد او در رابطهٴ متّعه و حجّ تمتّع

 روايت بعد كه مسند احمد از ابي موسي نقل مي‌كند مي‌گويد كه «ان عمر قال هي سنة رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)»؛ يعني متعه سنت حضرت است «لكني أخشي أن يُعرّسُوا بهن تحت الأراك»؛ من مي‌ترسم كه اينها باهمسرهايشان بين اين درختها ارتباط برقرار كنند؛ اين چه حجي است كه در وسط‌اش زن و شوهر به هم مي‌رسند «ثم يَروُحوا بهن حجاجاّ»[23] اين چه حجي است؟

رواياتي كه در اين زمينه هم هست مشابه همين است بعد هم اين‌چنين گفت در روايت ديگر دارد كه «فلما ولي عمر خطب الناس فقال ان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هذا الرسول و أن هذا القرآن هذا القرآن و انهما كانتا متعتان علي عهد رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و انا انهي عنهما و اعاقب عليهما»؛ گفت اين «متعة النساء» و «متعة الحج» در زمان رسول خدا بود ولي من نهي مي‌كنم و اگر كسي بر خلاف اين نهي عمل كرد او را عقاب مي‌كنم: «و انا انهي عنهما و أعاقب عليهما احداهما متعة النساء و لا اقدر علي رجل تزوج امرأة إلي اجل إلاّ غيبته بالحجارة»؛ من دسترسي يا «لا أقدرُ»؛ كسي مقدور من نخواهد شد و دسترسي به او پيدا نكنم كه او عقد انقطاعي داشته باشد، مگر اينكه او را با حجارة غايب مي‌كنم (اين‌قدر سنگسار مي‌كنم كه دفن بشود) «والاخري متعة الحج»[24]، حج تمتع را هم من نهي مي‌كنم و عقاب مي‌كنم.

پس اينكه در كتابهاي كلامي مثل تجريد و غير تجريد آمده است كه او شايسته خلافت نيست براي اينكه متعتان را حرام كرده است ناظر به همين است. البته بحثهاي كلامي‌اش را حتماً در كتابهاي كلامي ملاحظه فرموديد يا مراجعه مي‌كنيد. پس تا كنون ثابت شد كه خود او و اصحاب همه اقرار داشتند كه در زمان رسول خدا «متعة الحج» بود و رسول خدا هم حج تمتع انجام داد ولي او نهي كرده است بين خود ادله اينها تناقض است خب اگر استدلال به قرآن مي‌كنيد كه قرآن مي‌گويد كه ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ﴾ پس چطور پذيرفتيد كه سنت رسول خدا بود [و] او انجام داد در هر حال به همه اين ادله بايد جواب داد. آنچه كه او در زمان قدرتش به خود اجازه داد كه علناً اعلام كند همين بيان است كه اين دو متعه بود و من نهي مي‌كنم و كيفر مي‌كنم. در بعضي از اين نقلها دارد كه ابن عباس مي‌گويد: «سمعت عمر يقول: و الله إنّي لأنهاكم عن المتعة وَ إنها لفي كتاب الله و لقد فعلها رسول الله يعني العمرة في الحج»[25]؛ سنن نسائي از ابن عباس نقل كرد كه ابن عباس گفت: من شنديم كه او خودش قبول دارد كه «متعة الحج» در قرآن هست و رسول خدا انجام داد ولي من والله نهي مي‌كنم «والله اني لانهاكم عن المتعة و انها لفي كتاب الله و لقد فعلها رسول الله».

پس تا كنون ادله اينها يا استدلال به آيه بود يا استدلال به سنت رسول خدا بود كه گفتند اصلاً اين‌چنين نيست يا گفتند به اينكه اين بود مخصوص پيغمبر بود يا گفتند نه اين بود ولي همان‌طوري كه پيغمبر ولايتي دارد، واليان از طرف او هم ولايت دارند كه مي‌توانند حكم را كم و زياد كنند؛ ولي‌المسلمين اين حق را دارد. چندين دليل وهمي و خيالي است كه اينها بافتند [كه] يكي پس از ديگري همه اينها را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مبسوطا نقل كرد و ـ ان‌شاءالله ـ ملاحظه بفرماييد كه روز يكشنبه مطرح مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ كافي، ج 4، ص 249.

[2]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 36/

[3]  ـ كافي، ج 4، ص 249.

[4] ـ كتاب الحج، (تقريرات درس حضرت آيت الله محقق داماد، ج2، ص91).

[5]  ـ ر . ك: الدر المنثور، ج1، ص520 .

[6] ـ                                              .

[7] ـ                               .

[8]  ـ كافي، ج 4، ص 249.

[9] ـ الغدير، ج6، ص210 به نقل ازالسنن الكبري، ج10، ص490.

[10] ـ السنن الكبري، ج7، ص206.

[11] ـ الميزان، ج2، ص297؛ الغدير، ج6، ص206 به بعد.

[12] ـ ر . ك: الميزان، ج2، ص78؛ الغدير، ج6، ص209 به بعد.

[13]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 27.

[14]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 27.

[15]  ـ الدر المنثور، ج 1، ص 215.

[16] ـ الغدير، ج6، ص200؛ سنن النسائي، مج5 و6، ج5، ص155؛ مسند احمد، ج4، ص428.

[17] ـ ر . ك: الجامع لاحكام القرآن، مج1، ج2، ص364 و365.

[18]  ـ الدر المنثور، ج 1، ص 216.

[19]  ـ صحيح مسلم، مج3 و 4، ج 4، ص 48؛ مسند احمد، ج4، ص428؛ سنن النسائي، مج 5 و6، ج5، ص149.

[20] ـ السنن الكبري، ج7، ص41 و42؛ سنن الترمذي، ج2، ص159، ح823 .

[21]  ـ الدر المنثور، ج 1، ص 216.

[22]  ـ الدر المنثور، ج 1، ص 216.

[23]  ـ مسند احمد، ج 1، ص 49.

[24]  ـ السنن الكبري، ج10، ص 490.

[25]  ـ سنن النسائي، ج 5 و6، ص153.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق