12 09 1987 3408586 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 376(1366/06/21)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذلِكَ لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ العِقَابِ (196)

ارجاع تبيين فروعات فقهي به عترت طاهره

بعد از آن معارف توحيدي، بسيار از احكام فرعي و فقهي را بيان فرمود؛ نظير حكم قصاص و نظير حكم وصيت و نظير حكم صيام و نظير حكم دعا و همچنين نظير حكم جهاد. اينها احكام فرعي و فقهي بود كه بعد از آن معارف توحيدي يكي پس از ديگري بيان فرمودند. نوبت به مسئله حج مي‌رسد كه فرمودند: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ همان‌طوري كه خطوط كلي قصاص، وصيت، صوم و جهاد در قرآن بيان شد و فروعات فراوان اين عناوين به عترت طاهره ارجاع شد، در مسئله حج و عمره هم خطوط كلي حج و عمره در قرآن بيان شد [و] فروعات فقهي‌اش به عترت طاهره ارجاع شد.

اهميت حج

اهميت حج همين بس كه از زمان ابراهيم (سلام الله عليه) مطرح شده بود و نامگذاري سال هم به مناسبت حج بود. در جريان قرارداد بين موسي و شعيب (سلام الله عليهما) آنجا سخن از «ثماني حجج» است. در سوره «قصص» آيه بيست و هفتم اين‌چنين فرمود: ﴿قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾، نفرمود «ثماني سنين» [بلكه] فرمود هشت حجِه؛ چون هر سال حج انجام مي‌شود ماهي كه در او حج انجام مي‌شود «حِجه» است و هر سال يك بار حج انجام مي‌شد، سال را به احترام حج و به مناسبت حج حِجّه مي‌ناميدند هشت حجِه يعني هشت سال و آن قدر مسئله حج مهم بود كه سال را به مناسبت حج و به ارقام حج نامگذاري مي‌كردند و شماره مي‌كردند كه فرمود: ﴿عَلَي أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ هشت حجّه؛ يعني هشت سال؛ نه هشت ماه و اين ﴿ثَمَانِيَ حِجَجٍ﴾ جاي ثماني سنين قرار دارد و اين نه تنها در اثر اهميت اوست بلكه در اثر شهرت او هم خواهد بود.

نمونه ديگر درباره اهميت حج همان آيه‌اي بود كه بحثش قبلاً گذشت يعني آيه صد و هشتاد و نهم همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت اين بود: ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالحَجِّ﴾؛ اين ﴿مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ﴾ شامل همه اموري مي‌شود كه مردم با او سروكار دارند در بين آن امور از باب ذكر خاص بعد از عام مسئله حج را ذكر فرمود كه از اهميت خاصي برخوردار است.

اصولاً تشكلات گوناگون قمر براي آن است كه أشهر حج روشن بشود، ماه حج مقرر بشود و مردم بشناسند و انجام بدهند. اين اهميت مسئله حج را مي‌رساند كه در كنار ﴿مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ﴾ به عنوان يك نام جداگانه و مستقل ذكر شده است.

وجوب اتمام حج و عمره

در بحثهاي قبلي حج و عمره به عنوان اينكه در سعي بين صفا و مروه مطرح‌اند نامش گذشت. در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 158 اين بود كه: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ البَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ كه آن بحث ناظر به سعي بين صفا و مروه بود، اما آنچه كه در اين آيه قرائت شده مطرح است اين است كه حج و همچنين عمره يك عمل عبادي‌اند و نه توصلي و داراي اجزا و شرايطي‌اند كه آن اجزا و شرايط را بايد ضميمه يكديگر كرد تا حج به تماميتش برسد يا عمره به تماميتش برسد. اينكه فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ﴾ معلوم مي‌شود حج داراي اجزا و شرايطي است كه هنگام ضميمه شدن بعضي از آنها به بعض ديگر به تماميتش مي‌رسد؛ نظير ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ﴾ كه در آيه 187 همين سورهٴ مباركه بحثش گذشت.

ـ تفاوت اتمام با اكمال

اتمام در جايي گفته مي‌شود كه شيء داراي اجزايي باشد كه هنگام انضمام آن اجزا به يكديگر به تماميت مي‌رسد. در آيه سوره «مائده» به خواست خدا آنجا روشن خواهد شد كه فرق اتمام و اكمال چيست :﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي[1]؛ آنجا بين اتمام و اكمال فرق گذاشتند. اجزاي دروني شيء باعث تماميت شيء است و ثمرات مرتب بر آن شيء باعث كمال آن شيء است. درخت مادامي كه در حد رقي و رشد است مي‌گويند دارد به تماميتش مي‌رسد؛ وقتي كه اجزايش را تتميم كرد به ميوه‌دادن او كه رسيد مي‌گويند اين شجر كامل است. كمال شجر در ميوه‌دادن اوست، تمام شجر در اين است كه به آن رشد كامل برسد؛ مثل تمام انسان در آن است كه به اجزاي انسانيت راه يابد و كمال او در اين است كه عالم و شجاع و امثال ذلك باشد. از اينكه فرمود: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ﴾ معلوم مي‌شود يك عملي است داراي اجزا و شرايط كه بايد با جمع همه آنها اين به تماميتش برسد. عمره هم اين‌چنين است.

ـ استقلال عمره مفرده و پيوند حج با عمره تمتع

حج و عمره دو عبادت جداي از هم‌اند مگر در حج تمتع كه طبق بيان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عمره به حج در حج تمتع مشتبك است؛ يعني همانند شبكه‌اي كه حلقات او به هم مرتبط است حج و عمره در حج تمتع به هم مرتبط‌اند[2]، و در حج قران و افراد از هم جدا هستند و عمره اصولاً يك عبادت مستقلي هم هست ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾.

چون حج داراي اجزا و مناسك است انساني كه احرام حج بست يا احرام عمره بست يا موفق مي‌شود به اتمام يا در اثر موانع دروني يا بيروني از اتمام محروم خواهد بود آن‌گاه در اين آيه كريمه اصل اتمام حج را امر فرمود و اگر كسي ناتوان از اتمام شد حكم او را هم ذكر كرد و اگر كسي توانايي اتمام داشت حكم او را هم ذكر كرد و اگر كسي فاقد بعضي از واجبات و مناسك حج بود، بدل و كفاره او را هم ذكر كرد. پس اصل اتمام را در صدر آيه به اين جمله بيان فرمود كه: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾ حج هم از آن عبادتهايي است كه ممكن است شروعش مستحب باشد ولي اتمامش واجب است؛ مثل اعتكاف. اگر كسي حجة الاسلام را انجام داد كه انجام حج بعدي بر او مستحب است، واجب نيست ولي اگر حجة الاسلام را انجام نداد، اصل شروع در حج واجب است. اگر كسي حج واجب را انجام داد يا حج بر او واجب نبود ـ‌ چون استطاعت شرعي نداشت‌ ـ گرچه عقلاً مستطيع بود اين شخص شروع به حج كرد، اتمام اين حج بر او واجب است. ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُم﴾.

حكم محصور در حج

اگر محصور شديد، محبوس شديد نتوانستيد حجتان را اتمام كنيد تكليفتان عبارت از اين است كه هديي كه مقدور شماست، آن هدي را قرباني كنيد تا از احرام به‌درآييد. حج نظير روزه نيست كه اگر كسي قصد روزه كرد و در وسط روز مريض شد بتواند افطار كند، اين‌چنين نيست يا حج نظير نماز نيست كه اگر كسي قصد نماز كرد وارد در نماز شد و نتوانست تتميم كند مي‌تواند همانجا نماز را قطع كند، بلكه حج يك عبادت خاصه‌اي است كه اگر كسي نتوانست تتميم كند با يك هدي و قرباني بايد از احرام بيرون بيايد و مُحل بشود. پس از اين جهت بين حج و روزه گرفتن يا حج و نماز خواندن فرق است. اگر كسي نتوانست حج را يا عمره را اتمام كند در اثر احصار بايد قرباني بكند تا از احرام بيرون بيايد.

ـ گسترهٴ محصور در آيهٴ شريفه

در فقه بين محصور و مصدود فرق است؛ اگر آن مانع دروني بود نظير مرض مي‌گويند اين شخص محصور شد و اگر مانع بيروني بود نظير دشمن، مي‌گويند اين مصدود شد. بين محصور و مصدود فرق است صد و احصار دو عنوان جداي از هم‌اند. اما در اين كريمه كه فرمود: ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُم﴾ شامل مصدود هم خواهد شد. اصولاً صد گذشته از اينكه يك اصطلاح روايي است، اصطلاح قرآني هم هست؛ مشركين مانع مسلمين بودند از انجام مناسك حج و حضور در مسجدالحرام قرآن كريم از اين عمل آنها به عنوان صد ياد كرده است، فرمود: اينها متوليان مسجدالحرام نيستند، ﴿وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ[3].

پرسش ...

پاسخ: بله مصدود در كنار محصور هم بيان شده است، اما اين ﴿أُحْصِرْتُم﴾ هر دو را شامل مي‌شود؛ چه اينكه روايت هم اين ﴿أُحْصِرْتُم﴾ را توسعه مي‌دهد بالمرض أو العدو[4].

در مسئله صد فرمود: آنها حقي بر مسجدالحرام ندارند، چه سمتي دارند و چگونه خدا اينها را عذاب نكند در حالي كه اينها: ﴿يَصُدُّونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾، ﴿وَمَا لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾، صد يعني صرف. اين كلمه صد به عنوان صرف هم درباره مسجد الحرام و حج آمده است و هم درباره اصل ايمان كه اينها ﴿يَصُدُّونَ﴾؛ يصدون هم به معناي صرف نفس است، هم به معنهاي صرف غير؛ هم مانع ديگرانند هم خودشان امتناع مي‌كنند، منتها اگر نسبت به خودشان باشد، اين صرف همراه با انصراف است و اگر نسبت به غير باشد اين صرف همان معناي معهود خود را داراست. ﴿يَصُدُّونَ﴾؛ يعني «يصدون انفسهم بالانصراف و يصدون غيرهم بصرفهم عن الايمان». اين صد هم درباره اصل ايمان آمده است، هم درجريان حج و زيارت مسجدالحرام و مانند آن، اما اين احصار در اين آيه هر دو را شامل مي‌شود، فرمود: ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُم﴾ اگر محصور شديد از اتمام، ممنوع شديد از اتمام يا بالمرض كه مانع دروني است يا به عدو كه مانع بيروني است ﴿فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾.

ـ وجه تسميهٴ هدي

«هدي» را هم هدي مي‌نامند يا به خاطر اين كه هديه است فرق هديه و هدي همان فرق بين تمره و تمر است كه تاي هديه، تاي وحدت است يا از آن جهت كه زائر بيت الله اين قرباني را به همراه خود سوق مي‌دهد و هدايتش مي‌كند الي الكعبه يا الي المني از آن جهت اين قرباني را هدي مي‌ناميدند. آن كه سائق هدي است حج او حج قران است. در حج قران، فرق قران با افراد اين است كه با اينكه هر دو فريضه كسي است كه ﴿حَاضِرِي المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ باشند؛ فرقشان اين است كه اگر هنگام تلبيه و احرام هدي را به همراه مي‌برد سوق هدي دارد اين حج، حج قران است و اگر سوق هدي همراه احرام و تلبيه نيست، حج افراد است. پس آن قرباني را به دو مناسبت هدي مي‌نامند يا از باب اينكه هديه و تحفه الي البيت است، هدي مي‌گويند يا از آن جهت كه زائر اين قرباني را به همراه خود هدايت مي‌كند الي المسجد الحرام يا مني از اين جهت اين را هدي مي‌گويند يا من الهداية است يا من الهديه و هديه.

﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ كه ﴿فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ اين «ما» مبتداست براي خبر محذوف؛ يعني «فعليكم ما استيسر من الهدي»؛ بر شماست آن هدي ميسور؛ حالا يا شتر است يا گوسفند است و يا گاو.

ـ تقواي زائر، عامل تقرب به خداي سبحان

در حقيقت اگر اين هدي از هديه باشد و تحفه، آنچه كه هدي و تحفه است همان تقرب و عبادت اين زائر است؛ نه گوشت و پوست؛ چه اينكه آنچه هم كه قرباني است همان نيت و تقواي زائر است؛ نه گوشت و پوست. اين در بحث سوره حج به خواست خدا خواهد آمد كه آنچه كه قرباني حقيقي است تقواي زائر است؛ نه اين گوسفند و اگر گوسفند را قرباني مي‌نامند يا گوشتش را گوشت قرباني مي‌گويند در حقيقت به عنايت آن تقواي زائر است در آن كريمه فرمود: ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُم[5]؛ قرباني يعني چيزي كه عبد را به مولا نزديك كند، هر عملي كه عبد را به مولا نزديك مي‌كند و عامل قرب اوست قرباني خواهد بود؛ چه اينكه نماز قرباني نمازگذار است: «الصلاة قربان كل تقي»[6]، زكات قرباني زكات دهنده است چه اينكه در نهج‌البلاغه به اين صورت آمده است «إنّ الزكاة جعلت مع الصلاة قربانا لاهل الاسلام»[7] اين مضمون در نهج البلاغه هست؛ هر عمل عبادي كه عبد را به مولا نزديك مي‌كند قرباني اوست، قهراً آنچه كه قرباني است همان ذبح لله است؛ نه اين گوشت، لذا در آن كريمه فرمود: قرباني؛ يعني آنچه كه به الله نزديك مي‌شود و قربت الي الله را فراهم مي‌كند و آنچه كه قربت الي الله دارد، تقواي زائر است؛ نه اين گوشت: ﴿لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنكُم﴾ اين در حقيقت يك رمزي است از اسرار حج كه مسئله رمي جمره و امثال ذلك را هم تشريح مي‌كند. اگر در قرباني فرمود گوشت قرباني نيست و خون قرباني نيست و تقواي زائر است كه قرباني است، در مسئله رمي جمره هم به شرح ايضاً؛ يعني آنچه كه شيطان را رجم مي‌كند، اين هفت ريگي كه از مشعر فراهم كرديد نيست و شيطان هم آن جمره نيست. ظاهر رمي جمرات، مثل ظاهر ذبح يك گوسفند است يا نحر يك شتر و هيچ كدام از اينها قرباني نيست؛ چه اينكه هيچ كدام از آن رميها هم رجم شيطان نيست. اين يك صورتي است براي آن سر؛ چه اينكه ذبح گوسفند هم صورتي است براي آن سرّ و براساس آن تحليل هدي در حقيقت آن تقواي زائر است كه هديه الهي خواهد بود. آنچه را كه زائر به عنوان تحفه تقديم الله مي‌كند، تقوا و خلوص خود را تقديم مي‌كند؛ نه گوسفند را؛ نه گوشت يا خون را.

تفاوت هدي محصور با قرباني حج تمتّع

در هر حال فرمود: ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ كه اگر هدي قرباني نشود، انسان مريض حق خروج از احرام را ندارد.

﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ اين هديي كه در هنگام صد و احصار آمده است، هدي جبران است، هدي كفاره‌اي است در حقيقت [و] غير از هديي است كه در ذيل آيه به عنوان وظيفه حج تمتع طرح مي‌شود. آن به عنوان يك واجب مستقل در حج تمتع لازم است، به عنوان جبران و كفاره نيست گرچه ﴿مَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ در اين آيه تكرار شد، منتها اين ﴿مَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾اي كه در اين آيه محل بحث است به عنوان جبران و كفاره است و آن ﴿مَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾اي كه در ذيل آيه در پيش داريم آن به عنوان يك وظيفه مستقل و لازم در حج تمتع مطرح است.

حرمت تراشيدن سر در حال احرام و جواز آن پس از قرباني

﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾؛ حلق رأس يكي از محرمات احرام است و اين مُحرّم يا به خروج از احرام حلال مي‌شود يا به پرداخت آن كفاره. در هر حال اگر كسي احرام بست، حق حلق رأس ندارد مگر اينكه هدي به محلش برسد.

ـ مكان هدي

هديي كه در صد و احصار هست يا مربوط به عمره است گفتند محلش مكه است و هديي كه مربوط به حج است محلش مناست. كفاره‌ها را هم تقسيم كرده‌اند آن كفاره‌اي كه در اثر ارتكاب محرمات حال‌الاحرام [در عمره] لازم شد محلش را گفتند مكه است و آن كفاره‌اي كه در اثر ارتكاب محرمات [احرام] حج لازم شد، محلش را منا دانسته‌اند. حالا كم كم روشن خواهد شد كه ﴿هَدْياً بَالِغَ الكَعْبَةِ[8] ناظر به چيست و آيا همه كفارات بايد يا در مني يا در مكه باشد يا بعضي از كفارات در شهر خود انسان هم قابل پرداخت است. اين فروعات فقهي است كه ممكن است ـ ان‌شاءالله‌ـ مطرح بشود. حلق رأس نشانه خروج از احرام است و يكي از بارزترين محرمات حال احرام، همان حلق رأس است و يكي از بارزترين نشانه‌هاي خروج از احرام همان حلق رأس است در سوره فتح آنجا كه فرمود: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ المَسْجِدَ الحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ﴾، اين نشانه آن است كه وقتي انسان احرام بست، حلق رأس حرام است [و] وقتي هم كه حلق رأس مي‌كند نشانه آن است كه مناسكش را تتميم كرده است در آيه بيست و هفتم سورهٴ مباركهٴ «فتح» اين است كه: ﴿لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ المَسْجِدَ الحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ﴾، اين حرمت حلق با انجام مناسك حج برداشته مي‌شود، آن‌گاه شما سر را حلق مي‌كنيد يا تقصير (يا ناخن مي‌گيريد يا مو كوتاه مي‌كنيد) يا آنها كه مثلاً صروره‌اند الزاماً سر را حلق مي‌كنند اين حلق رأس نشانه موفقيّت در مناسك حج است، لذا در آن كريمه فرمود: شما وارد مسجدالحرام مي‌شويد و سر‌ها را حلق مي‌كنيد؛ يعني همه اعمالتان را انجام مي‌دهيد بعد سر را حلق مي‌كنيد.

﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ اگر كسي احرام بست حلق رأس بر او حرام است و اين حلق رأس به عنوان محرم در حال احرام در پايان به عنوان واجب عبادي مطرح است؛ نظير سلام كه يك كلام آدمي است در حال نماز به عنوان يك محرم مطرح است، در پايان نماز به عنوان يك واجب عبادي مطرح است. در نماز نمازگزار اگر بخواهد عمداً به كسي سلام بكند، معصيت كرده است و نمازش را باطل كرده است. سلام مبطل نماز است چون كلام آدمي است و دعا نيست تحيّت است و همين سلامي كه كلام آدمي است و انجامش در نماز حرام است همين سلام به عنوان جزء واجب عبادي در پايان نماز مطرح است، منتها صيغه خاصه دارد به نام «السلام عليكم» و مانند آن. حلق رأس هم اين‌چنين است؛ حلق رأسي كه در حال حج به عنوان مُحرّم حال احرام هست در پايان حج به عنوان واجب عبادي مطرح است. اگر كسي بعد از انجام مناسك سر را تراشيد، اما نه به قصد قربت و نه به قصد اينكه از اجزاي حج است، اين معصيت كرده است؛ چون هنوز در حال احرام هست و آن واجب عبادي كه مخرج باشد انجام نداد؛ مثل سلامي كه انسان بعد از تشهد آخر بگويد بدون قصد خروج و بدون قصد قربت. اين حلق رأس هم اين‌چنين است؛ حلق رأسي انسان را از احرام بيرون مي‌آورد كه به قصد جزئي از اجزاي حج و «قربة الي الله» انجام بگيرد؛ هم قصد عنوان، هم قصد قربت؛ نظير سلام كه سلام هم به عنوان قصد عنوان كه جزء آخر نماز است، هم به قصد قربت چون امر عبادي است. درباره حلق رأس هم اين‌چنين فرمود: ﴿وَلاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾ و چون حلق رأس جزء محرمات در حال احرام حج است؛ چه اينكه جزء محرمات حال احرام هست و چه اينكه جزء محرمات بين الاحرام و الحج هم هست از اين جهت كسي حق حلق ندارد، مگر اينكه نسكش (عبادتش) تمام بشود.

ـ حرمت تراشيدن سر بين عمرهٴ تمتع و حج تمتع

اگر كسي به حج تمتع محرم شد ـ در حال احرام عمره تمتع ـ حلق حرام است بعد از اينكه از احرام بيرون آمد قبل از اينكه به احرام حج محرم بشود باز هم حلق حرام است؛ بعد از اينكه به احرام حج محرم شد حلق حرام است ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾. اين نشان مي‌‌دهد كه در حج تمتع بين عمره تمتع و حج تمتع هنوز يك پيوند عبادي هست كسي كه از عمره تمتع بيرون آمده محل محض نيست كه همه محرمات بر او حلال بشود؛ چون اين حلق رأس از راه احرام بر او حرام شد و الآن كه از عمره تمتع بيرون آمد معلوم مي‌شود هنوز در رحل احرام است ولو به لحاظ بعض الاثار از اين جهت خروج از مكه را بعد از احرام تمتع و قبل از حج تمتع عده‌اي تحريم كردند كه سيدنا الاستاد امام(دام ظله)، عده‌اي هم گفتن مكروه است يا مستحب است كه به حال احرام خارج بشود نظير مرحوم سيد در عروه و مانند آن. در هر حال حلق در بسياري از موارد حرام است ﴿حَتَّي يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ﴾.

سر تراشيدن اضطراري و كفارهٴ آن

 اگر كسي در حال احرام مضطر شد به حلق رأس يا در اثر بيماري خواستند سرش را درمان كنند (زخمي بود و بدون حلق ميسر نبود) يا در اثر اينكه آزاري مي‌بيند از داشتن مو ميكربي متوجه موي سر اوست سر او مريض نيست ولي موي سر او عامل اين ميكروب هست در اين دو حال مي‌تواند سر را حلق كند: ﴿فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ﴾؛ يعني حلق بكند و به جاي آن حلق كفاره بدهد يا در اثر اينكه سرش مريض است يا اذيتي متوجه سر اوست كه منشأ اين اذيت هم موسي سر اوست نه خود سر او. در اين حالتها حلق جايز است اما بايد كفاره بپردازد ﴿فَفِدْيَةٌ﴾؛ يعني «يجوز له الحلق و عليه فدية» كه اين «فدية» مبتداست براي خبر محذوب يا خبر است براي مبتداي محذوف در اين گونه از موارد مبتداست براي خبر محذوف؛ يعني «فعليه فدية»؛ نظير آن ﴿فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ هم اين‌چنين معنا شد كه «فعليكم ما استيسر من الهدي» اگر كسي مضطر شد به سر تراشيدن، فعليه فدية. ﴿فَفِدْيَةٌ﴾ مبتداست براي خبر محذوف؛ يعني فعليه فدية. آن فديه و كفاره هم مخير است بين روزه گرفتن يا صدقه دادن يا قرباني كردن ﴿فَفِدْيَةٌ﴾ آن فديه عبارت از اين است ﴿مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ﴾ يا روزه مي‌گيرد يا صدقه مي‌دهد يا قرباني مي‌كند البته روايات[9] روزه را مشخص كرد كه سه روز است صدقه را هم مشخص كرد كه بر شش يا بيشتر مسكين اطعام كند نسك را هم فرمودند قرباني است يا شتر يا گوسفند يا گاو. اين نسك مفردي است كه به صيغه جمع ذكر مي‌شود نظير آيهٴ ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي[10]. نسك مفرد است به وزن جمع؛ مثل اينكه بعضي از صيغ جمع‌اند به وزن مفرد ﴿مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ﴾. اين در صورتي بود كه كسي توان اتمام نداشت چون اصل آيه اين بود كه: ﴿وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالعُمْرَةَ لِلّهِ﴾.

لزوم قرباني در حج تمتع

اگر كسي نتوانست اتمام كند محصور شد يا مصدود شد حكمش را در صدر آيه بيان فرمود: ﴿فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ و اگر محصور يا مصدود نشد، در امن درون و بيرون بود آن را در ذيل بيان مي‌كند: ﴿فَإِذَا أَمِنْتُم﴾؛ يعني محصور نيستيد مصدود نيستيد در امانيد مي‌توانيد تتميم كنيد آن‌گاه فرمود: حج اگر حج تمتع است حكمش اين است كه الآن ذكر مي‌كند ﴿فَإِذَا أَمِنْتُم﴾؛ يعني صد و احصاري در كار نبود و در امن از مرض يا امان از دشمن بوديد اگر حجتان حج تمتع بود، بايد قرباني داشته باشيد: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ﴾ روي اين قرباني خيلي تكيه مي‌شود: «ان الله عزّوجلّ يحب اراقة الدماء»[11] منتها نظام فعلي سعود كه همان نظام آل ابي سفيان است فرصت بهره‌برداري از اين مناسك حج را نه دارد و نه اجازه مي‌دهد كه مسملين كه در حقيقت اولياي حرم‌اند انجام بدهند و روي قرباني اين قرآن كريم خيلي تكيه مي‌كند؛ براي اينكه كسي گرسنه نماند و الآن شما كه بررسي مي‌كنيد مي‌بينيد آيات الهي در اسارت آل سعود (خذله الله) است. ﴿فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمْرَةِ إِلَي الحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْيِ﴾ حالا الآن ما داريم ترجمه اين آيه و روخواني اين آيه را تا حدودي مطرح مي‌كنيم بعد آن‌گاه روشن مي‌شود كه چرا وجود مبارك رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) بيش از يكصد قرباني به همراه آورد [كه بيش از سي‌تاي آن براي] اميرالمؤمنين(صلوات الله و سلامه عليه) بود[12]. و رسول خدا آن‌قدر همتش بلند بود وقتي قرباني مي‌كرد هم براي خود قرباني مي‌كرد و هم از طرف امتش قرباني مي‌كرد الي يوم القيامه. اين همان نشانه همت والاي رسول اكرم است؛ نه تنها اعضاي امتي كه آن عصر بودند، براي همه آحاد امتش حضرت قرباني كرد. اين نشانه آن بلند انديشي حضرت است ﴿فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾.

بدل هدي

و اگر كسي حج تمتع به عهده داشت و به حج تمتع محرم شد و قرباني كه جزء مناسك حج تمتع است مقدورش نبود: ﴿فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِي الحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ﴾ اين قرباني جزء مناسك است؛ براي اينكه خودش كفاره دارد؛ نه اينكه اين قرباني نظير قرباني صدر آيه دارد كه جبيره و كفاره باشد. در قرباني صدر آيه فرمود اگر كسي محصور شد، يا مصدود شد بايد يك قرباني اهدا كند تا از احرام بيرون بيايد. آن به عنوان وظيفه اصلي‌اش نبود چون در عمره كه قرباني نيست، در حج افراد كه قرباني نيست و اگر كسي در عمره محصور يا مصدود شد بايد قرباني كند در حج افراد اگر محصور يا مصدود شد بايد هدي و قرباني اهدا كند؛ آن معلوم مي‌شود جبيره و كفاره است، اما اين هديي كه در ذيل آيه آمده اين به عنوان منسكي از مناسك حج مطرح است. فرمود: ﴿فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الهَدْي﴾ اين هدي جزء مناسك حج است كه اگر كسي اين منسك عبادي مقدورش نبود بايد روزه بگيرد كه ﴿فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.

[2] ـ وسائل الشيعة، ج11، ص236؛ «... قال دخلت العمرة في الحج هكذا اليوم يوم القيامة و شبّك أصابعه...».

[3] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 34.

[4] ـ ر . ك: الكافي، ج4، ص368 ـ 371؛ مجمع البيان، ج1 و2، ص519 .

[5] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 37.

[6] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 136.

[7] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.

[8] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 95.

[9] ـ ر . ك: الكافي، ج4، ص358؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص187.

[10] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 162.

[11] ـ وسائل الشيعة، ج24، ص290.

[12] ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص237.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق