15 04 1987 3350871 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 354(1366/01/26)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (185)﴾

شبهات نظريه علامه طباطبايي(ره)

بحث در كيفيت جمع بين يك سلسله از ادله‌اي است كه دلالت مي‌كند بر اينكه قرآن دفعتاً نازل شد و يك سلسله ادله ديگر كه دلالت مي‌كند كه قرآن تدريجاً نازل شد. تقريباً هشت قول براي جمع بين اين دو طايفه از ادله ذكر شد و اجمالاً ادله اين اقوال ثمانيه هم بازگو شد و اشكالاتي هم كه متوجه به هر كدام از اين هشت قول بود طرح شد. ممكن است به اقوال ديگري هم برخورد بكنيم و ادله آنها يا اشكالات آنها را هم بعداً ملاحظه بفرماييد. ولي رئوس اقوال آنها به همين هشت قول برمي‌گردد. مهم‌ترين و دقيق‌ترين قول در بين اين آراي ثمانيه همان نظر سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي بود منتها در فرمايشات ايشان سه جهت مورد بحث قرار گرفت:

ـ شبهه نخست

اول اينكه آن وجود بسيط قرآن در ليله قدر نازل نمي‌شود; زيرا ليله قدر ليله تفريق و تفصيل است و اين با احكام و بساطت سازگار نيست.

ـ شبهه دوم

دوم اينكه آن وجود بسيط يك وجود مجردي است كه نفس انسان در اثر تكامل صعود مي‌كند و آن وجود بسيط را مي‌يابد به لوح محفوظ آشنا مي‌شود آن وجود بسيط نازل نمي‌شود بلكه انسان كامل صعود مي‌كند و او را تلقي مي‌كند.

ـ شبهه سوم

اشكال سوم اين بود كه شما آيه سوره طه و آيه سوره قيامت را شاهد جمع قرار داديد و در شهادت اين شاهد تأمل هست شما به چه دليل ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ[1] را بر اين معنا حمل كرديد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) قبلاً عالم به مضامين قرآن بود. چون درباره هر كدام از اين دو آيه چند احتمال است كه اين احتمالات را مرحوم امين الاسلام در مجمع و ديگران در كتب تفاسيرشان ذكر كردند.

پاسخ شبهات

عصاره اشكال اول اين بود كه ليله قدر ليله تنزيل است نه ليله انزال كه به هيئت باب افعال و تفعيل برمي‌گردد كه جوابش گفته شد.

ـ صحت تعبير به نزول از تلقي قرآن كريم

اشكال دوم متوجه به ماده نزول است نه به هيئت آن وجود بسيط قرآن كريم با صعود انساني قابل تلقي است آن هرگز نازل نمي‌شود خواه به صورت باب افعال خواه به صورت باب تفعيل آن وجودي كه در لوح محفوظ هست انسان با صعود روحش به آن مقام مي‌رسد و او هرگز تنزل ندارد خواه به صورت باب افعال ياد بشود كه بگوييم ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ خواه به صورت باب تفعيل ذكر بشود كه بگوييم ﴿نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنزِيلاً[2] اين اشكال دوم كه متوجه به ماده نزول است نه به هيئت آن هم قابل دفع است براي اينكه گرچه موجودات مجرد كه در نشئه كمال به سر مي‌برند فوق موجودات عالم طبيعت‌اند و موجود عالم طبيعت بايد ترقي كند و صعود پيدا كند به آنها برسد نظير ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ[3] و مانند آن ولي مسئله نزول و مسئله صعود يك واحد واقعي است كه با دو اعتبار از هم جدا مي‌شوند نظير كسر و انكسار نظير ايجاد و وجود و مانند آن اگر اين فيض را به خداي سبحان استناد بدهيم مي‌شود گفت خدا اين فيض را نازل كرده است و اگر به بنده نسبت بدهيم مي‌توان گفت اين بنده كامل شد و ترقي كرد و به اين مقام رسيد اگر چنانچه به قابل نسبت داديم مي‌شود صعود و اگر به فاعل نسبت داديم مي‌شود نزول فيض هم همين خصوصيت را دارد چيزي كه از بالا ريزش مي‌كند به پايين مي‌آيد مي‌گويند فيض و اگر اشك چشم را فيض تعبير مي‌كنند براي اينكه از بالا تنزل مي‌كند آبي كه در يك سطح جاري است نمي‌گويند فيض آبي كه از بالا تنزل مي‌كند مي‌گويند «فاض الماء» فيض غير از جريان است جريان اعم از فيض است جريان خواه از سطح مساوي و مساوي ديگر باشد خواه از بالا به پايين باشد و اما فيض آن جرياني است كه از بالا به پايين تنزل كند از اين جهت مي‌گويند فيض و هر چه كه از خداي سبحان به جهان امكان مي‌رسد فيض است كه در حقيقت تنزل رحمت خاصه الهي است و از آن جهت كه يك عبد يك انسان كامل ترقي مي‌كند تا دستش به آن فيض الهي مي‌رسد مي‌گويند اين انسان صعود كرد و به آن مقام رسيد و از آن جهت كه فيض از مبدأ الهي تنزل مي‌كند مي‌گويند فيض است و نازل شد و امثال ذلك لذا همين ام الكتاب گرچه وقتي به عبد نسبت داده مي‌شود به نام تلقي است ولي وقتي به خداي سبحان نسبت داده شود به نام انزال هست چون اگر صحيح است كه بر ام الكتاب فيضي اطلاق بكنيم يقيناً صحيح است كه بر ام الكتاب نزول و رحمت هم اطلاق بكنيم براي اينكه اين از مبدأ هستي نازل شده است چون فرق بين صعود و نزول آن است كه اگر اين شيء را ما به قابل نسبت داديم مي‌شود گفت صعود كرد و به فاعل نسبت داديم مي‌شود گفت نزول كرد بنابراين اشكال ثاني هم قابل حل است.

ـ احتمالات آيه 114 سورهٴ طه در بيان امينالاسلام

اما آن اشكال ثالث كه آيه سوره طه و آيه سوره القيامه به عنوان شاهد جمع ذكر شدند در شهادت اينها تأمل هست يعني بيان مرحوم علامه اين بود كه آياتي كه با انزال ذكر شده است نظير آيه سوره قدر سوره دخان سوره بقره كه ﴿أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ اين طايفه از آيات را حمل كردند بر آن وجود بسيط قرآني يعني رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بر آن قرآني كه در لوح محفوظ وجود دارد و به عنوان ام الكتاب مطرح است يكجا علم پيدا كرده است و آن آياتي كه دلالت مي‌كند كه دستورات الهي تدريجاً نازل شده است آن را حمل مي‌كند بر اينكه وجود تفصيلي قرآن تدريجاً نازل شده است شاهد اين جمع كه اين جمع از حالت تبرعي بودن بيرون بيايد همان آيه سوره طه و آيه سوره القيامه است آيه سوره طه مي‌گويد كه ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ[4] معلوم مي‌شود قبل از اينكه رسول خدا وحي جديد را تلقي كرد از اصل وحي باخبر بود كه خدا فرمود عجله نكن بگذار وحي تمام بشود بعد شما شروع به خواندن بكنيد خب اگر رسول خدا سابقه علمي نمي‌داشت و قبلاً نمي‌دانست كه چه مطلبي را خدا نازل كرده است و نازل مي‌كند اين هرگز عجله نمي‌كرد عجله صادق نبود اين ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾ معلوم مي‌شود كه قبلاً رسول خدا آگاهي داشت اين را شاهد جمع قرار دادند وقتي آيه سوره طه مي‌تواند شاهد جمع باشد كه آن احتمالات ديگري كه به عنوان تفسير اين آيه ذكر شد كافي نباشد در حالي كه چند احتمال درباره آن آيه دادند.

احتمال اول: تكرار وحي از خوف فراموشي

احتمال اول اينكه ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ[5] نظير آيه سوره القيامه باشد كه ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[6] گفتند رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) همين كه جبرئيل (سلام الله عليه) آيه را بر حضرتش تلاوت مي‌كرد هنوز آيه به پايان نرسيده كلمه به كلمه رسول خدا به دنبال جبرئيل قرائت مي‌كرد كه مبادا فراموشش بشود خوفاً عن النسيان هر كلمه‌اي را و هر جمله‌اي را كه جبرئيل (سلام الله عليه) مي‌خواند رسول خدا هم قرائت مي‌كرد براي اينكه مبادا فراموشش بشود خداي سبحان در اين زمينه آيه نازل كرد كه شما كلمه، كلمه به دنبال جبرئيل نخوان بگذار اين وحي تمام بشود آن‌گاه بخوان ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾ و اين معنا با آيه سوره القيامه هم مثلاً سازگارتر است در آيه سوره القيامه آمده است كه ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ يعني زبانت را قبل از تمام شدن وحي حركت نده گوش باش تا وحي تمام بشود آن‌گاه بخوان اين يك احتمال.

احتمال دوم: قرائت براي مردم قبل از اتمام نزول وحي

احتمال دوم اينكه ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾ يعني قبل از اينكه وحي به پايان برسد براي مردم نقل نكن و قرائت نكن بگذار اصل مطلب تمام بشود وقتي كل مطلب تمام شد و شما يكجا تلقي كرديد آن‌گاه به مردم ابلاغ كنيد و قرائت كنيد اين دو احتمال.

احتمال سوم: نگراني پيامبر از تأخير نزول وحي

احتمال سوم اين است كه گاهي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از دير رسيدن وحي نگران بود استبطاع مي‌كرد مي‌گفت چرا وحي دير رسيد چرا وحي نازل نشد گرچه لساناً اعتراض نمي‌كرد اما منتظرانه نشسته بود كه وحي بيايد آيه نازل شد كه نزول وحي يك مصلحتي دارد يك وقت مشخصي دارد قبل از اينكه مصلحت باشد و وحي به نصاب ضرورت برسد نازل نخواهد شد شما عجله نكن هر وقتي كه لازم بود خدا وحي مي‌فرستد چه عجله خداي سبحان به همه اوقات و مصالح آگاهي دارد هر وقتي كه مناسب بود و مصلحت بود وحي نازل مي‌كند اين ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ[7] ناظر به اين مطلب است خب با هر يك از اين سه تفسير و سه احتمال نمي‌شود گفت كه ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾ معنايش اين است كه رسول خدا قبلاً از قرآن آگاهي داشت وقتي هم كه جبرئيل قرائت مي‌كرد هنوز قرائت جبرئيل تمام نشده بقيه را پيغمبر مي‌خواند پس معلوم مي‌شود كه قبلاً آگاه بود و اين نشانه آن است كه نزول دفعي قرآن قبل بود نزول تدريجي قرآن در طي بيست و سه سال يا بيست سال است.

بنابراين سه احتمال نمي‌شود آيه سوره طه و آيه سوره القيامه را شاهد جمع قرار داد.

ـ نقد احتمالات

اما اين احتمالات كه هر سه احتمال به عنوان وجه تفسيري در كتاب شريف مجمع آمده است و ديگران هم به استناد يكي از اين وجوه سه‌گانه بر سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) نقدي وارد كردند هيچ كدام از اين سه احتمال تمام نيست.

نقد احتمال اول: اعطاي ملكه عصمت از نسيان به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

اما احتمال اول كه مرحوم امين الاسلام اين احتمال را اولين احتمال ذكر كرد و يك تلفيقي است اين احتمال اول از درايت و روايت يعني يك گوشه اين احتمال از نقل است بقيه‌اش از عقل و استنباط اين احتمال درست نيست چرا؟ براي اينكه گرچه نقل شده است در تفسير علي‌بن‌ابراهيم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) همين كه جبرئيل شروع به خواندن مي‌كرد حضرت هم مبادرت به قرائت مي‌كرد[8]; گرچه نقل شد كه وقتي جبرئيل (سلام الله عليه) وحي را آورده بود رسول خدا قبل از تمام شدن آيه شروع به قرائت مي‌كرد اين در تفسير علي‌بن‌ابراهيم نقل شده است به عنوان روايت اگر سخن او را روايت بدانيم اما درايتي كه مرحوم امين الاسلام ضميمه‌اش كرده است اين درست نيست مرحوم طبرسي مي‌گويد رسول خدا همين كه جبرئيل وحي را شروع به خواندن مي‌كرد قبل از تمام شدن وحي رسول خدا شروع به قرائت مي‌كرد براي اينكه مبادا فراموشش بشود اين مبادا فراموشش بشود ديگر استنباط امين الاسلام است اين استنباطي است ناتمام چرا؟ چون اين ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ[9] در سورهٴ مباركهٴ طه است كه سوره طه در مكه نازل شد آن ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[10] در سوره القيامه است كه آن هم در مكه نازل شد ولي از هر دو سوره طه و سوره القيامه به اتفاق نوع كساني كه تاريخ ترتيب نزول سور را مطرح كردند هر دو سوره بعد از سوره اعلي نازل شده است. سوره اعلي از عتائق سور است عتائق جمع عتيق است آن قديمي و كهن را مي‌گويند عتيق آن سوره‌هايي كه در اوايل بعثت نازل مي‌شد از آن سور كه سابقه بيشتري دارند مي‌گويند سوره عتيق يعني سوره قديمي سوره سابقه‌دار اين سور كه در اوايل بعثت نازل مي‌شد از اين سور به عنوان عتائق ياد مي‌كردند اين سورهٴ اعلي از آن سور عتايق به شمار مي‌رود قبل از طه نازل شد قبل از القيامه نازل شد و از فرازهاي برجسته سوره أعلي آن است كه ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي[11] يعني در همان اوايل بعثت خداي سبحان فرمود از ما اقراء و از تو ضبط ما تو را قاري مي‌كنيم تو را خوانا مي‌كنيم و تو فراموش نمي‌كني ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾.

اولاً يك بخش اين سخن برمي‌گردد به اينكه انسان داراي خلق عظيم نيست خب يك مستمعي كه متخلق به خلق عظيم است صبر مي‌كند حرف گوينده تمام بشود اگر بي‌صبري مي‌كند براي آن است كه مي‌ترسد فراموشش بشود در حالي كه خداي سبحان فرمود من تو را تضمين كردم اين ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي[12] همان اعطاي ملكه عصمت است نه وعده است فرمود من اقراء مي‌كنم و ديگر فراموش نمي‌كني نه فراموش نكن يك وقت به انسان مي‌گويند اين مطلب را به خاطر بسپار مبادا يادت برود يك وقت به انسان مي‌گويند من تو را طوري خوانا كردم كه فراموش نمي‌كني اين نفي است نه نهي يك وقت به انسان مي‌گويند مواظب باش به اين مطلب اهميت بده از يادت نرود و اگر در اثر بي‌اعتنايي مطلب از يادت رفت مؤاخذه مي‌شوي اينكه گفته شد ﴿لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا[13] براي همين جهت است كه گاهي انسان در اثر بي‌اعتنايي به يك مطلب آن مطلب از يادش مي‌رود در اينجا ممكن است نهي به نسيان متوجه بشود كه به انسان بگويند فراموش نكن و اما خداي سبحان به عنوان اخبار جزمي سخن گفت نه به عنوان تكليف و انشاء نفرمود فراموش نكن فرمود فراموش نمي‌كني اين در اوايل بعثت نازل شد آن وقت از آن طرف هم در سوره قلم آمده است كه ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ[14] كه اين ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ كه در سوره قلم است آن هم جزء عتائق است قبل از سوره أعلي نازل شد از آن طرف خدا مي‌فرمايد تو داراي خلق عظيمي از اين طرف به او مي‌‌فرمايد من تو را اقراء مي‌كنم و تو فراموش نمي‌كني خب آن پيغمبري كه داراي خلق عظيم است و ملكه عصمت از نسيان را با ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾ دريافت كرده است ديگر خوف نسيان ندارد تا كلمه به كلمه به دنبال جبرئيل حرف بزند.

نكته: انسان كامل از منظر امام خميني(ره)

و سر اينكه ما اين‌گونه از احتمالات را تحمل مي‌كنيم براي آن است كه انسان كامل را نشناختيم شما شاهد سخنان سيدنا الاستاد امام دام ظله بوديد اين حرف حرفي نيست كه در هر كتابي پيدا بشود اين حرف حرفي نيست كه هر عارفي يا حكيمي هم بفهمد يا بتواند بگويد قبلاً هم اين بيان را داشتند ديروز هم به مناسبت ميلاد حضرت حجت (سلام الله عليه) بيان كردند كه حقيقت انسان كامل است كه جبرئيل را پايين مي‌آورد اگر همه فرشته‌ها در پيشگاه انسان كامل ساجدند ديگر نمي‌شود گفت آن جبرئيل معلم انسان كامل است ديگر نمي‌شود گفت جبرئيل كلمه به كلمه مي‌گويد پيغمبر هم براي اينكه مبادا فراموش بشود تند و تند مي‌خواند اين تعبيري كه داشتند معنويات آن انسان كامل باعث تنزل او بود اين سخن، سخني نيست كه در هر كتاب عرفاني شما پيدا كنيد خب اهل اين معنا هستيد برويد بگرديد پيدا كنيد مثل اصل انقلاب، اصل انقلاب چيزي نبود كه از هر كسي ساخته باشد بعضي از علوم است كه ممكن است از همتاهايشان ساخته باشد اما اين فكر بپذيريد فكرهاي بكري است فكري نيست كه هر كسي بتواند به اين فكرها راه پيدا كند همه خيال مي‌كنند جبرئيل بالاتر از پيغمبر است خب اگر اين نظام را فرشتگان اداره مي‌كنند و فرشتگان مدبرات اين عالم‌اند و اگر همه فرشتگان در برابر انسان كامل ساجد و خاضع‌اند و اگر آدم ابوالبشر (سلام الله عليه) به مقامي هم رسيد به بركت آن ﴿فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ[15] است كه آن كلمات را گفتند انوار اهل بيت عصمت و طهارت است پس در حقيقت آن انسان كامل همان اهل بيت‌اند كه مسجود ملائكه‌اند ديگران به تبع خب اگر همه ملائكه ساجدند در برابر انسان كامل و همه شاگردان انسان كامل‌اند و انسان كامل حقائق را به اين ملائكه آموخت بعد انسان كامل نيازمند به فرشته است و شاگرد فرشته مي‌شود تا انسان ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي[16] را بر جبرئيل حمل كند يا اين‌چنين احتمال بدهد كه جبرئيل كلمه به كلمه مي‌گويد پيغمبر هم به دنبالش مي‌گويد كه مبادا فراموشش بشود اين‌چنين است؟ اگر او معلم همه ملائكه است و اگر همه ملائكه شاگردان علي و اولاد علي و اهل بيت عصمت و طهارت‌اند ديگر فرض ندارد كه آنها يعني رسول خدا و كساني كه به منزله جان مطهر آن حضرت‌اند مثل اهل بيت(سلام الله عليهم اجمعين) آنها بيايند شاگرد جبرئيل باشند اين آن مطلب بلند عرفاني اين هم شاهد تفسيري خب بالأخره ما بگوييم ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ[17] يعني مبادا تند و تند بخوانيد كه فراموش نكنيد يك قدري بينديشيم ببينيم اين چه وقت نازل شد اين ﴿لاَ تَعْجَلْ﴾ در سوره طه است نوع مفسرين گفتند اين سوره طه بعد از سوره اعلي نازل شد آن ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ[18] در سوره القيامه است اين القيامه بعد از سوره طه نازل شد و اين سورهٴ أعلي كه جزء عتائق سور است در آنجا خدا به پيغمبر فرمود تو ديگر اهل فراموشي نيستي من اقراء مي‌كنم ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي[19] اين نفي است نه نهي. ديگر فراموش نمي‌كني اصلاً نسيان براي تو نيست آن وقت ما بياييم يك چنين احتمالي بدهيم.

نتيجه بحث

پس اين احتمال اول از احتمالات سه‌گانه‌اي كه مرحوم امين الاسلام در ذيل آيه ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ﴾ معنا كردند احتمالي است نادرست و اين احتمال يك تلفيقي است از يك روايت و يك درايت آنچه كه روايت‌‌گونه است همان است كه در تفسير علي‌بن‌ابراهيم هم آمده در تفسير علي‌بن‌ابراهيم اين‌چنين است كه وقتي جبرئيل (سلام الله عليه) آيات را تلاوت مي‌كردند قبل از اينكه آيه تمام بشود رسول خدا بقيه را قرائت مي‌كرد در تفسير شريف نورالثقلين جلد سوم صفحه 396 از تفسير علي‌بن‌ابراهيم اين‌چنين نقل مي‌كند «و قوله ﴿وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ «قال كان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) اذا نزل عليه القرآن بادر بقرائته قبل تمام نزول الآية» اين در تفسير علي‌بن‌ابراهيم است خب اين «مخافة النسيان» را امين الاسلام در مجمع اضافه كرد به عنوان استنباط اين كه در سخن علي‌بن‌ابراهيم نبود خب به مرحوم طبرسي عرض مي‌كنيم كجا احراز كردي كه پيغمبر مي‌ترسيد فراموش بكند؟ با اينكه خدا وعده داد كه ﴿لاَ تَنسَي

نكته: تأكيد بر عدم فراموشي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ اعليٰ

پرسش: در سورهٴ اعلي مي‌فرمايد: ﴿إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ﴾؟

پاسخ: آن استثنا هم قبلاً خوانديم كه مؤكد مستثني منه است ما وقتي شواهد حال به ما بگويد كه متكلم اين‌چنين حرف مي‌زند مي‌گويد كه هيچ كسي نمي‌تواند اين چيز را از شما بگيرد مگر من من هم كه خودم به شما دادم مي‌خواهم داشته باشيد خب اين تعبير جز تأكيد مطلب ديگري است؟ چه ديروز و چه امروز اگر ما يك كالاي گرانبهايي را به يك انسان مورد اعتماد بدهيم او را به حضور بطلبيم بگوييم تو از طرف ما مأموري كه اين را داشته باشي ما خودمان دعوتش مي‌كنيم بعد به او بگوييم اين كالا را اين نامه را هيچ كس نمي‌تواند از دست شما بگيرد مگر ما، ما هم كه خواستيم به دست شما بدهيم يعني هيچ كس از شما نمي‌گيرد يك قادر وجود دارد و آن ماييم ما هم كه خواستيم به دست تو باشد در اين كريمه فرمود: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي ٭ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَي[20] يعني رسولا اگر تو از نسيان معصومي, اگر منزه از فراموشي هستي مانند خدا نيستي كه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً[21]; يعني «و ما كان ربك نسياً بالذات» بلكه بالعرضي خدا ناسي نيست و اين نسيان جزء صفات سلبيه خداست بالضروره; يعني اگر خواستيد با لسان منطق سخن بگوييد مي‌گوييد «و ما كان ربك نسيا بالضرورة الازليه» اين قضيه قضيه مشروطه يا وصفيه يا حينيه يا دائمه يا قضيه ضروريه ذاتيه نيست كه به مادام الذات تكيه كند قضيه‌اي كه يك طرف آن خداي سبحان است طرف ديگرش چه موجبه چه سالبه صفات ذاتي حق است جهت آن قضيه ضرورت ازليه است «لاتدركه الابصار بالضرورة الازليه و هو يدرك الابصار  بالضرورة الازليه ان الله بكل شيء عليم بالضرورة الازليه» اينها يك قضايايي است كه اگر خواستيم با اسلوب منطقي جهت به اين قضيه بدهيم جهت اين قضايا فقط ضرورت ازليه است اما رسول خدا كه ناسي نيست به عنايت الهي نسيان ندارد خداي سبحان فرمود تو فراموش نمي‌كني مگر اينكه ما بخواهيم ما هم كه خواستيم تو فراموش نكني.

پرسش ...

پاسخ: «انساء» است نه اينكه تو فراموش مي‌كني, ما اذهاب مي‌كنيم يعني حكمش را [برمي‌داريم] وگرنه خداي سبحان در همان اوايل در مكه به پيغمبر فرمود ما اقراء مي‌كنيم تو ديگر فراموش نمي‌كني و فراموش نكردن پيغمبر هم بالذات نيست نظير عدم نسيان حق كه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً[22] بالذات است پيغمبر كه فراموش نمي‌كند براي آن است كه خدا نخواست او فراموش بكند خدا خواست او متذكر باشد يك عامل باعث مي‌شود كه پيغمبر فراموش بكند و آن مشيت خداست خدا هم كه خواست او فراموش نكند اين يك تعبير عرفي هم هست اگر ما به يك كسي سمت بدهيم خودمان دعوتش بكنيم به او مي‌گوييم هيچ كسي نمي‌تواند شما را از اينجا بردارد مگر ما، ما هم كه خواستيم تو در اينجا باشي نظير همان آيات اواخر سوره هود بنابراين آنچه كه در كتاب شريف مجمع آمده است يك تلفيقي است از درايت و روايت آن روايت‌گونه همان است كه در تفسير علي‌بن‌براهيم آمده است و درايتش مربوط به استنباط خود مرحوم طبرسي است كه ناتمام است آنچه كه از تفسير شريف علي‌بن‌ابراهيم نقل شده است اين است كه «كان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) اذا نزل عليه القرآن بادر بقرائته قبل تمام نزول الآية»[23] يعني قبل از اينكه آيه تمام بشود مي‌خواند يعني ظاهرش اين است كه بقيه‌اش را مي‌خواند نه گذشته را مي‌خواند اينها خيال كردند منظور آن است كه گذشته را مي‌خواند آن هم براي اينكه فراموش نكند ظاهر اين تعبير آن است كه بقيه‌اش را مي‌خواند خدا هم فرمود كه صبر بكن ما چيز تازه‌اي يعني تفصيل جديدي طرح جديدي توضيح جديدي مي‌خواهيم به شما بدهيم ﴿وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً[24] و مانند آن.

پرسش ...

پاسخ: يعني از آن ملكه اجتهاد و از آن وجود بسيط به وجود كثير و مفصل متنزل بكند به عنايت الهي است رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ذاتاً نه از آن وجود بسيط باخبر است نه از وجود مفصل و كثير چون خداي سبحان به او فرمود: ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ[25] يعني ما چيزي به تو ياد داديم كه نمي‌دانستي بلكه چيزي به تو ياد داديم كه اگر هم زحمت مي‌كشيدي ممكن نبود بفهمي ﴿وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً[26] آن وجود اجمالي را هم خدا به او آموخت اين وجود تفصيلي را هم خدا به او آموخت اما چون قرآن نظير احاديث قدسي و امثال ذلك نيست كه پيغمبر بتواند نقل معنا كند بايد آن خدايي كه همين وجود بسيط را به رسول اكرم داد و رسول اكرم فاقد آن وجود بسيط بود همان خداي سبحان اين بسيط را مفصل كند با الفاظ خاص با حروف خاص با كلمات و جمله‌هاي خاص اين را متنزل كند و پيغمبر گوش بدهد لذا در هر دو مرحله محتاج است منتها اصل مطلب را پيغمبر مي‌دانست بعد از تعليم الهي نه ذاتاً در هر دو مرحله رسول خدا محتاج است.

پرسش ...

پاسخ: مي‌فرمايد كه صبر بكن ما در اين خلال بازتر مفصل‌تر روشن‌تر بيان مي‌كنيم ﴿وَقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً[27] اين علم تفصيلي يك چيز جديد است صبر بكن كه از اجمال به تفصيل به وسيله فيض ما منتقل بشود شما هم گوش بدهيد آن وقت آيه سوره القيامه هم برابر همين خواهد بود كه ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ٭ فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ[28].

نقد احتمال دوم: مخالفت با ظاهر آيه و عدم حضور ديگران به نگام نزول وحي

اما آن احتمال دوم احتمال دوم كه مرحوم امين الاسلام از ديگران ذكر كردند اين است كه ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ[29] يعني قبل از اينكه آيه تمام بشود براي مردم نخوان به مردم نرسان املاء نكن قرائت نكن صبر بكن اين آيه تمام بشود بعد براي مردم قرائت بكن خب اين دو اشكال در آن هست يكي اينكه با ظاهر آيه مخالف است براي اينكه آيه ندارد كه براي ديگران قرائت نكن كه دارد خودت زبانت را حركت نده اشكال دوم اين است كه ديگراني نبودند كه اگر وسط تلقي جبرئيل است رسول خدا از اتاق بيرون مي‌رفت يا از مسجد بيرون مي‌رفت زيد و عمرو را پيدا مي‌كرد براي زيد و عمرو قرائت مي‌كرد دوباره برمي‌گشت پاي سخن جبرئيل يك چنين حالتي بود؟ در بسياري از مواقع كه وحي مي‌آمد ديگران حضور نداشتند آن وقت در وسط سخن جبرئيل رسول خدا بلند مي‌شد مي‌رفت پيش ديگران قرائت مي‌كرد و بعد برمي‌گشت اينكه احتمال دوم ذكر شده است بعضي از مفسرين ذكر كردند منتها ايشان نقل كردند نه با خود آيه سازگار است نه با سيره آن حضرت ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ[30] به اين معنا باشد يعني قبل از اينكه آيه تمام بشود نرو براي مردم نخوان صبر كن آيه تمام بشود بعد برو براي مردم بخوان.

نقد احتمال سوم: عدم وجود دليل بر بيصبري پيامبر براي نزول وحي

اما احتمال سوم احتمال سوم عبارت از آن است كه مرحوم امين الاسلام و ديگران هم اين احتمال را هم ذكر كردند كه شما نگو چرا وحي دير نازل شد شتابزده بي‌صبري نكن منتظر وحي نباش كه چرا وحي دير شده خب هر وقت موقع نزول وحي باشد خدا مي‌رساند تو عجله نكن خب كجا ما يك چنين نشاني داريم كه پيغمبر براي نزول وحي بي‌صبري مي‌كرد به استثناي مسئله انقطاع وحي كه آغاز وحي بود كه ﴿وَالضُّحَي ٭ وَالَّيْلِ إِذَا سَجَي ٭ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَي[31] كه در آن زمينه در جريان انقطاع وحي نازل شده است ديگر كجا ما قصه‌اي داريم كه پيغمبر بي صبري مي‌كرد منتظر بود عجله مي‌كرد مي‌گفت چرا وحي نيامده چرا دير شده عجله مي‌كرد تا خدا به او بگويد كه چرا عجله مي‌كني وقتي كه مناسب شد ما وحي نازل مي‌كنيم اين‌چنين نبود اين ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾ شامل همه آيات مي‌شود در حالي كه بعضي از سور يكجا نازل شد ما يك چنين چيزي نداريم كه پيغمبر مي‌گفت دير شده چرا امروز نيامده چرا ديشب نيامده چرا صبح نيامده چرا الآن نيامده كه بىصبري بكند بعد خدا او را نهي بكند فقط آنچه كه نقل شده است همين است كه در تفسير علي‌بن«ابراهيم است كه رسول خدا وقتي وحي را مي‌شنيد قبل از تمام شدن قرائت مي‌كرد ظاهرش آن است كه قبل از تمام شدن آيه بقيه را قرائت مي‌كرد اين چون معناي ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ[32] همين است كه در تفسير علي‌بن‌ابراهيم آمده همين تأييد مي‌كند بيان سيدنا الاستاد را يعني رسول خدا آگاهي داشت شوقي كه داشت عطشي كه داشت وقتي آيه را جبرئيل نازل مي‌كرد هنوز به پايان نرسيده بقيه جمله‌ها را هم مي‌گفت خدا فرمود صبر كن بگذار سراسر آيه تمام بشود ما قرائتمان تمام بشود بعد تو قرائت بكن اين نشانه سابقه علمي است اما سابقه علمي نه به اين معناست كه پيغمبر از خود مي‌داند نه اين تنزيل تدريجي مسبوق است به آن انزال دفعي آن انزال دفعي مسبوق است به جهل او را نمي‌دانست چون خداي سبحان فرمود ما چيزي به تو ياد داديم كه نمي‌دانستي اولاً و اگر هم زحمت مي‌كشيدي مقدورت نبود كه ياد بگيري ثانياً. خب اينها همه تأييد مي‌كند كه رسول خدا سابقه علمي داشت بعد از اعطاي الهي.

شواهد بر نزول بيواسطه برخي آيات قرآن

مطلب ديگري كه در طي بحثهاي گذشته اجمالاً اشاره شد اين است كه بعضيها فكر مي‌كردند تمام قسمت قرآن به وسيله جبرئيل نازل شد و اگر آيه پاياني سوره شوري مي‌گويد كلام خدا سه قسم است بعضي بلاواسطه بعضي من وراء حجاب بعضي به واسطه رسول اين ثابت نمي‌كند آيات قرآن هم سه قسم است آن آيه پاياني سوره شوري مي‌گويد كلام خدا سه قسم است ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً[33] يعني كلام خدا يكي از سه نحو است اما قرآن همه قرآن از قبيل قسم دوم است كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ[34] در حالي كه بعضي از آيات قرآني طبق بعضي از روايات بلاواسطه بر پيغمبر نازل شد همان جريان معراج رسول خدا شاهد صدق اين مسئله است آن آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ بقره شاهد صدق اين مسئله در آيات پاياني اين‌چنين آمده است در تفسير شريف نور الثقلين جلد اول صفحه 303 و 304 اين‌چنين است كه وقتي رسول خدا به معراج مشرف شدند «كقاب قوسين بينه و بينها او أدني فاوحي الي عبده ما اوحي»[35] آن‌گاه فرمود كه از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين حديث را نقل مي‌كنند «فكان فيما اوحي اليه الآية التي في سورة البقره قوله تعالي ﴿لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»  اين مطلب و به دنبالش هم مسئله ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾ را ذكر مي‌كند روايت بعدي كه از بصائر الدرجات است اين است كه جريان تشريع اذان و اقامه را امام ششم (سلام الله عليه) ذكر مي‌كند كه اذان و اقامه در عرش تشريع شد در معراج تشريع شد جمله‌هاي اذان جمله‌هاي اقامه همه در معراج تبيين شد «ذكر ابو عبدالله (عليه السلام) بدو الاذان و قصة الاذان» را «في اسراء النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) حتي انتهي الي سدرة المنتهي قال فقالت السدرة ما جازني مخلوق قبله»[36] سدرة المنتهي به رسول خدا عرض كرد تا كنون هيچ مخلوقي از من بالاتر نرفت تويي كه داري از من مي‌گذري «ما جازني مخلوق قبل» جبرئيل يا ساير فرشته‌ها هم از آن مقام بالاتر نرفتند «قال ثم ﴿دَنَا فَتَدَلَّي ٭فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي ٭فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي﴾» آن‌گاه «قال فدفع اليه كتاب اصحاب اليمين و اصحاب الشمال فاخذ كتاب اصحاب اليمين بيمينه و فتحه فنظر اليه فاذا فيه اسماء اهل الجنه و اسماء آبائهم و قبايلهم» كه اين حديث قبلاً نقل شد آن‌گاه مسئله ﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾ در آنجا نازل شد و قرائت شد و تعبيري كه در اين روايت هست آن است كه در آن جايي كه هيچ كسي نرفته بود رسول خد﴿آمَنَ الرَّسُولُ﴾ را تلقي كرد در صفحه 304 از تفسير علي‌بن‌ابراهيم نقل مي‌كند كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ﴾ از ابن ابي عمير از هشام از امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه «ان هذه الآية مشافهة الله لنبيه(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لما اسري به الي السماء» اين آيه مشافهتاً نازل شده و بلاواسطه يعني حرفهاي دهن به دهن را وقتي شفاهاً چيزي گفته بشود مي‌گويند مشافهه مي‌گويند اين حرف شفهي است نه كتبي نه شفاهي يا بايد گفت شفاهاً گفت يا بايد گفت اين حرف شفهي است يعني خلاصه دهان به دهان هست فاصله‌اي نيست.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[2]  ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 23.

[3]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 10.

[4]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[5]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[6]  ـ سورهٴ قيامت، آيات 16 ـ 17.

[7]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[8] . تفسير القمي, ج2, ص65; «كان رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) إذا انزل عليه القرآن بادر بقرائته قبل تمام نزول الآية والمعني».

[9]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[10]  ـ سورهٴ قيامت، آيات 16 ـ 17.

[11]  ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 6.

[12]  ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 6.

[13]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 286.

[14]  ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 4.

[15]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 37.

[16]  ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 5.

[17]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[18]  ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 16.

[19]  ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 6.

[20]  ـ سورهٴ اعلي، آيات 6 ـ 7.

[21]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.

[22]  ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 64.

[23]  ـ تفسير قمي، ج 2، ص 65.

[24]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[25]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.

[26]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 113.

[27]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[28]  ـ سورهٴ قيامت، آيات 16 ـ 17.

[29]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[30]  ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 16.

[31]  ـ سورهٴ ضحيٰ، آيات 1 ـ 3.

[32]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 114.

[33]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 51.

[34]  ـ سورهٴ شعراء، آيات 193 ـ 194.

[35]  ـ تفسيرنورالثقلين، ج 1، ص 302.

[36]  ـ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 303.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق