اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (183) أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184)﴾
دليل المنار در ردّ احتمال نسخ آيه و نقد آن دليل
در تتمه بحث مسئله وصيت اين نكته لازم است كه در كتاب تفسير المنار مسئله نسخ را مبسوطاً تا حدودي مطرح كردند براي رد آن احتمال كه اين آيه با آن حديث «لا وصية لوارث»[1] نسخ شده است البته اصل نسخ را رد كردند, لكن مطلبي گفتند كه اين مطلب در ساير گفتههاي ايشان هست و اگر خداي سبحان توفيق داد به بحث عصمت انبيا رسيديم آنجا مبسوطاً بحث ميشود. حرفي كه ايشان دارند اين است كه حديث نميتواند قرآن را نسخ كند; براي اينكه حديث گرچه هم متواتر باشد مادون وحي است زيرا پيامبر گاهي بر اساس وحي سخن ميگويد گاهي بر اساس رأي اجتهادي خود سخن ميگويد اگر رأي اجتهادي ايشان مطابق با واقع در آمد كه خدا ابقا ميكند و اگر اشتباه بود كه خدا جلوي اشتباه او را ميگيرد و نميگذارد اين حكم اشتباهي باقي بماند ـ العياذ بالله ـ چنين حرفي دارند.
اين سخن مبنايي ندارد و از بنا و اصل باطل است; براي اينكه خداي سبحان رسولش را در مقام بيان احكام معصوم معرفي كرد فرمود: او جز وحي چيزي نميگويد; نه اينكه گاهي بر اساس وحي سخن ميگويد گاهي هم با رأي اجتهادي خود سخن ميگويد; وقتي با رأي اجتهادي خود سخن گفت گاهي مصيب است و گاهي ممكن است اشتباه كند و اگر اشتباه كرد, خدا جلوي اشتباه او را ميگيرد اينچنين نيست بر اساس كريمه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[2] در مقام حدوثِ سخن خداي سبحان ميفرمايد: او جز وحي چيزي نميگويد نه اينكه گاهي در بيان احكام وحيِ ما را ابلاغ ميكند گاهي در بيان احكام رأي خود را ميگويد آنجا كه رأي خود را گفت گاهي اشتباه ميكند گاهي اشتباه نميكند و اگر اشتباه كرد خدا جلوي او را ميگيرد اينچنين نيست اين آيه مباركه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[3] كه در مسئله عصمت رسول خدا جزء محكمات به شمار ميرود دلالت كامل دارد بر اينكه وجود مبارك آن حضرت در بيان احكام جز بر اساس وحي سخني ندارد رأي اجتهادي ايشان در بيان احكام الهي راه ندارد رسول خدا از آن جهت كه رسول است در بيان احكام حرفي جز وحي الهي نخواهد داشت اين نكتهاي بود كه بايد در خلال حرفهاي اين آقايان غفلت نشود كه آن سخن آنها ناصواب است.
متناسب بودن بيان احكام روزه, عظمت قرآن و دعا در كنار هم
اما بحثي كه از امروز شروع ميشود اين پنج آيه است كه درباره روزهگرفتن و عظمت قرآن كريم و مسئله دعاست كه با هم منسجماند گرچه ممكن است سه آيه اول انسجام بيشتري داشته باشند و باهم نازل شده باشند و اما مسئله قرآن و مسئله دعا و مسئله بيان احكام روزه در اين پنج آيهاي است كه كنار هم جمعآوري شده و در اثر تناسبي كه بين روزهگرفتن و قرآنخواندن و دعاخواندن هست اين آيات در كنار هم ذكر شد.
اهميت روزه
ـ خطاب عاطفه برانگيز و مسئوليتبخش
در آغاز فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ مسئله وقتي خيلي مهم با شد با ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ كه عاطفه برانگيز است و مسئوليتبخش است شروع ميشود; نظير مسئله قصاص كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾[4] ولي درباره وصيت كه به عظمت قصاص نيست نفرمود «يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم اذ احضر احدكم الموت» فقط فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ﴾[5] اما مسئله روزهگرفتن مثل مسئله وصيت نيست بلكه مثل مسئله قصاص است كه از اهميت خاصي برخوردار است, لذا صدر آيه اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ يعني اگر مؤمنيد مقتضاي ايمان شما اين است كه اين سخن را امتثال كنيد.
پرسش ...
پاسخ: يك بحث در اين است كه چرا ميفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و يا «ايها المساكين» نميفرمايد يك بحث در اين است كه چرا در مسئله وصيت اين جمله را نفرمود در مسئله روزه و قصاص فرمود درباره آن مطلب اول عظمتي كه خداي سبحان به مؤمنين ميدهد ميفرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ از اين پايينتر ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾[6] از اين پايينتر ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾[7] است, اما وقتي موضوع مهم شد مصدَّر به يك عنواني است كه آن عنوان مسئوليتآور است; مثل عنوان ايمان درباره قصاص و درباره روزهگرفتن صدر آيه اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اما در مسئله وصيت چون به اين عظمت و اهميت نيست نفرمود «يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الوصية» مثلاً.
ـ حكم الزام نفسي و حكم كيفري روزه
مطلب بعدي آن است كه گرچه نماز ستون دين است و از اهميت خاصي برخوردار است ولي روزه از آن جهت كه يك مشقتي دارد, گذشته از اينكه يك حكم الزامي نفسي است يك حكم كيفري هم دارد; يعني روزه به عنوان كيفر در اسلام جعل شده است كه اگر كسي فلان كار را كرد بايد روزه بگيرد; مثلاً در قتل عمد كفاره جمع دارد كه يكي از آن كفارات جمع روزهگرفتن دو ماه است يا اگر كسي هدي در مسئله قرباني مقدورش نبود مثلاً روزه بگيرد يا در كفارات ديگر مسئله روزه مطرح است روزه هم به عنوان يك حكم اولي مطرح است; نظير نماز [و] هم به عنوان يك حكم كيفري مطرح است; چون مشقت دارد.
ـ عدم اختصاص جعل روزه بر امت اسلامي
و از اين جهت كه مشقت دارد ميفرمايد كه تنها شما نيستيد كه مكلف به صوم هست,يد امم گذشته هم اين روزه را داشتند. عظمت روزه و منافع روزه و سير تاريخي روزه و مانند آن را در اين آيات ذكر ميكنند چون مسئله روزهگرفتن دشوارتر از مسئله نمازخواندن است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ يعني اين يك حكم اختصاصي نيست كه فقط شما مكلف به روزه باشيد امم گذشته هم اين روزه را داشتند.
تقوا, هدف روزه و بهترين رهتوشه سالك معاد
و يك امر مهمي است كه زاد راه شما را هم تامين ميكند چون خداي سبحان انسان را مسافر ميداند و براي مسافر يك زاد و توشهاي است و زادالمسافرين از نظر قرآن كريم غير از تقوا چيز ديگر نيست و هر جا خداي سبحان به مسافران الهي دستور تحصيل زاد و توشه داد با تقوا سخن گفت ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾ غير از تقوا چيزي هم رهتوشه نيست اگر كسي متقي نبود در راه ميماند ميشود ابنالسبيل و اگر در راه ماند كسي نيست كه دستش را بگيرد اين وامانده است لذا فرمود چون تقوا زادالمسافرين است و با روزهگرفتن اين تقوا حاصل ميشود لذا روزه بگيريد پس اگر كسي خواست دشواري روزه را مطرح كند جوابش اين است كه بر شما اختصاصاً جعل نشد امم گذشته هم روزه ميگرفتند و اگر بگويد بسيار خوب حالا چه امم گذشته چه ما روزهگرفتن يك كار دشواري است جوابش اين است كه بالأخره مسافر بايد زاد خود را به همراه ببرد يك زاد براي مسافر هست آن هم تقواست و روزهگرفتن از بهترين علل پيدايش تقواست ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: اين در خطابات شفاهيه ملاحظه فرموديد اين عناوين اختصاصآور نيست آنها را وادار به ايمان ميكند بعد از ايمان از آنها صوم ميطلبد نه اينكه غيرمؤمنين مكلّف نباشند چون غيرمؤمنين هم مكلفاند و چه اينكه مؤمنين هم مكلفاند منتها آنها مكلفاند كه ايمان بياورند و بعد از ايمان روزه بگيرند ديگران خب داراي ايماناند شرط وجوبش ايمان نيست البته ايمان شرط صحت است از غيرمؤمن پذيرفته نميشود وگرنه شرط وجوبش مكلّف به عاقل و بالغبودن است.
ظرف زماني روزه
خب; اين روزهگرفتن يك ظرف زماني دارد و يك شرايطي ظرف زماني را در آيه بعد مشخص كرد فرمود: ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ يعني روزه در اكثر ايام سال نيست يك چند روزي بيش نيست پس روزهگرفتن گرچه كار دشواري است اما بر امم گذشته هم بود (اولاً) و زمينه پيدايش تقوا كه رهتوشه است خواهد بود (ثانياً) و بيش از چند روز نيست (ثالثاً) يعني در طي اين دوازده ماه شما يك دوازدهم را روزه ميگيريد. اول فرمود: ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾.
مقصود از ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾
اين ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ را در صدر آيه بعد مشخص كرد ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾[8] پس اين ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ كه اول آيه سوم بحث است مبين ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ است كه اول آيه دوم است اين ﴿أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ﴾ كه اول آيه دوم است مفعول فيه است و ظرف است و بيانكننده ظرف صيامي است كه در آيه اول آمده در آيه اول فرمود: ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ خب چه زماني؟ ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ آن ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ چه زماني است؟ ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ كه صدر اين آيات به هم مرتبط است ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ آن هم با رعايتكردن همه مسائل رفاهي كه حَرَجي در كار نباشد فرمود: اينكه گفتيم ﴿أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ﴾ معلوم ميشود بيش از چند روز نيست نظير ﴿وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ﴾[9] چيزي كه قابل شمارش است معلوم ميشود كم است.
استثناي در حكم روزه
آنگاه فرمود: در همين ايامي كه روزهگرفتن واجب است اگر كسي بيمار يا مسافر بود قضا به جا بياورد ﴿فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾ الآن يك مرور اجمالي بر اين آيات داشته باشيم تا به آن تدبّر ديگر برسيم كه چرا فرمود: ﴿مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ﴾ نفرمود «من كان منكم مريضا او مسافرا» يا نفرمود «من كان علي مرض او سفر» چرا بين مرض و سفر فرق گذاشت يك جا وصف آورد فرمود: اگر شما مريض بوديد يك جا به عنوان وصف ذكر نكرد نفرمود اگر مسافر بوديد فرمود: اگر ﴿عَلَي سَفَرٍ﴾ بوديد اينها را يكسان ذكر نكرد اين نكاتش به خواست خدا بعد روشن ميشود فرمود: ﴿فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾ يعني اگر كسي در ماه مبارك رمضان بيمار بود يا مسافر بود, برابر آن ايام مرض يا سفر از ايام ديگر [روزه] بگيرد; يعني يك ايام معدودهاي را به جاي اين ايام معدوده به عنوان قضا به جا بياورد.
استثنا شدن سالمندان ناتوان از حكم روزه
و اگر كسي مريض نبود مسافر هم نبود ولي روزه براي او دشوار بود مثل سالمنداني كه روزه برايشان دشوار است فرمود: آنها كه طاقت روزه ندارند و روزه براي آنها مطيق است يعني طاقتفرساست اَطاق يعني ازال طاقته اگر صيام براي يك سالمندي مطيق بود يعني مزيلِ طاقت بود او همانطوري كه ادائاً مكلف نيست قضائاً هم مكلف نيست او فقط بايد فديه بدهد كفاره بپردازد ﴿وَعَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ﴾ حالا چرا نفرمود «يطيقهم» فرمود: ﴿يُطِيقُونَهُ﴾ آن هم يك نكته ديگري دارد كه آنها مطيقاند نه روزه براي آنها مطيق باشد فرمود: ﴿وَعَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ﴾ آن فديه و فدا و كفاره چيست ﴿طَعَامُ مِسْكِينٍ﴾ آن مسئله يك چارك به وسيله روايات مشخص ميشود وگرنه آنچه كه الآن اين آيه دلالت دارد سير كردن يك مسكين است.
فضيلت روزه
به دنبال اين فرمود: ﴿فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ﴾ اگر كسي خواست روزه را به عنوان طوع و رغبت بگيرد براي او خير و بركت است بعضيها در آن آيهٴ وصيت گفتند هر جا سخن از خير به ميان آمده منظور مال فراوان است در حالي كه در همين آيات روزهگرفتن چند جا كلمه خير ذكر شده است كه مربوط به مال نيست اصلاً: ﴿فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً﴾; اگر كسي با طوع و رغبت خواست روزه بگيرد ﴿فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾ يعني صيام شما براي شما خير است.
خب چون يك تكليف دشواري است از چند جهت گاهي به صورت امر گاهي به صورت بيان فايده, گاهي به صورت بيان اينكه امتهاي ديگر در اين حكم با شما سهيم بودند خداي سبحان ميخواهد اين حكم را براي انسان تبيين و تفهيم كند. فرمود: ﴿وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ شما اگر بدانيد ميفهميد روزهگرفتن براي شما خوب است; چون بدترين مانع پيشرفت همين اشتغال به اكل و شرب و لذتهاي بدني است و بهترين عامل پيشرفت نزاهت و پرهيز از اين امور است و روزهگرفتن انسان را از اين امور منزه ميكند; بنابراين ميتواند به آن زادِ راهش برسد. اينكه در كتابهاي فقهي آمده است و مرحوم سيد(رضوان الله عليه) هم در اول عروه اين را ذكر كرده است از همين متون ديني گرفته شد كه فرمودند در فضيلت روزه همين بس كه انسان روزهدار شبيه فرشته است «لكفي به منقبة و فضلا» در فضيلت روزهگرفتن همين بس كه انسان شبيه ملك است غذاي او جز تسبيح و تحميد چيز ديگر نيست ملائكه هم از تسبيح و تحميد تغذيه ميكنند; انسان صائم هم با تسبيح و تحميد تغذيه ميكند. لذا در ذيل آيه دوم محل بحث فرمود: ﴿وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.
عظمت ماه رمضان در پرتو نزول قرآن
خب, پس اصل روزهگرفتن فيالجمله لازم شد و چند روزي هم بيش نيست. حالا آن چند روز چه زماني است؟ ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ اين ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ گرچه به عنوان مفعول فيه نيست حالا يا خبر است براي مبتداي محذوف; يعني «تلك الايام شهر رمضان» يا مبتداست براي خبر محذوف يعني «شهر رمضان هي تلك الايام» و علي اي حال بيانگر آن ﴿أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ﴾ است; يعني آن چند روزي كه بايد روزه بگيريد ماه مبارك رمضان است. ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ و براي اينكه روشن بشود ماه مبارك رمضان چه خصوصيتي دارد اصل را بازگو ميكند ميفرمايد: عظمت ماه مبارك رمضان كه ظرف روزهگرفتن است اين نيست كه چون روزه در آن واقع ميشود. شما اگر خواستيد ماه مبارك رمضان را بشناسيد نبايد بگوييد ماه مبارك رمضان ماهي است كه در آن روزه گرفته ميشود; ماهي است كه روزه واجب است; بايد به اصل بپردازيد. ماه مبارك رمضان ماهي است كه در آن قرآن آمده و قرآن صدها حكم دارد كه يكي از احكام روزهگرفتن است; لذا خداي سبحان وقتي ماه مبارك رمضان را معرفي ميكند نميفرمايد «شهر رمضان الذي كتب فيه عليكم الصيام» ميفرمايد: ﴿الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[10] اين تعريف را به آن اصل ميدهد. ماهي كه در آن قرآن نازل شده است آن ميتواند ظرف روزهگرفتن باشد ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ كه ﴿الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[11].
ماه ولايت و رسالت, مقدمهٴ ضيافتِ ماه خدا
گفتند ماه مبارك رمضان شهرالله است; چه اينكه ماه شعبان شهر رسولالله است(عليه [و علي آله] آلاف التحية و الثناء) و ماه شريف رجب هم شهر اميرالمؤمنين و اهلبيت(عليهم السلام) است كه يكي شهر ولايت است و ديگري شهر رسالت است و سوم شهرالله چون معمولاً «فمن اراد المدينه فليأتها من بابها»[12] بايد از باب وارد شد; لذا ماه رجب يك مرحلهاي است كه زمينه را براي ماه شريف شعبان آماده ميكند و ماه شعبان به كمك ماه رجب زمينه را براي ماه مبارك رمضان آماده ميكنند از الآن ما را آماده ميكنند براي ماه مبارك رمضان; لذا در دعاهاي هر روز اين ماه رجب آمده است كه آن توفيق را به ما بده: «و بلغنيا شهر الصيام»[13]; توفيق بده كه من به ماه مبارك رمضان برسم و از روزه آن ماه بهره بگيرم. از همين ماه رجب به ما آموختند كه هر روز مسئله روزهگرفتن ماه مبارك رمضان را در دعاها از خدا بخواهيد.
پس عظمت ماه شريف رمضان به اين نيست كه در آن روزهگرفتن واجب است, بلكه به آن است كه در آن قرآن نازل شده است كه قرآن داراي احكام فراواني است كه يكي از آن احكام روزهگرفتن است: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[14] بعد درباره قرآن بحث ميفرمايد كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدي وَالْفُرْقَانِ﴾[15] كه از بحث فعلي ما خارج است.
حكم روزه براي مسافر و حاضر
آنگاه دوباره مسئله روزه را اينچنين مطرح ميكنند ميفرمايند حكم مريض و مسافر را در آنجا بيان كردند اما حكم حاضر و شاهد را بالصراحه بيان نكردند در اين آيه هم حكم حاضر و شاهد را بالصراحه بيان ميكنند هم حكم مريض و مسافر را فرمود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾[16]; هر كس شاهد بود حاضر بود يعني مسافر نبود خب حالا اگر مسافر نبود حاضر بود ولي مريض بود چه؟ آن را هم استثنا ميكند فرمود: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾ معلوم ميشود امر است و واجب است اگر فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ يا ﴿أَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾ اينچنين نيست كه مفيد استحباب باشد بلكه هم ﴿كَتَبَ﴾ مفيد لزوم است و هم امر ﴿فَلْيَصُمْهُ﴾ مفيد لزوم ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾.
ارادهٴ آساني
آنگاه اين سؤال پيش ميآيد كه خدا بر ما يك تكليف شاقي را الزام كرده است فرمود: نه اصل روزهگرفتن مشقت نيست اگر كسي مريض و مسافر بود قضا بخواهد به جا بياورد آن هم دشوار نيست و خدا براي شما كار آسان ميطلبد ﴿يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾[17] خدا نميخواهد كه شما به زحمت بيفتيد لذا اگر بيمار بوديد يا مسافر بوديد در فرصت ديگر روزه بگيريد و اصل روزهگرفتن هم يك تكليف شاقي نيست ﴿يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ﴾[18] آن روزهايي كه در اثر بيماري يا سفر موفق به روزهگرفتن نشديد آن چند روز را قضا به جا بياوريد تا اين عده را تكميل كنيد ﴿وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ﴾[19] لذا يكي از دعاهاي عيد فطر همان «الله اكبر علي ما هدانا»[20] است ﴿وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[21] و چون مسئله روزهگرفتن از يك طرف با قرآن در ارتباط است و از طرف ديگر با دعا و نيايش در ارتباط است لذا مسئله ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي﴾[22] را در اين آيه مطرح ميكنند كه بحث دعا بحث مستقلي است.
مراد از «خيط الأبيض» و «خيط الأسود»
آنگاه در آيه بعد آداب و احكام و شرايط روزهگرفتن را تا حدودي ذكر ميكنند كه اين پنج آيه به استثناي مسئله آيه چهارم كه درباره دعاست كاملاً باهم منسجماند ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ﴾[23] اينكه گفته شد ايام در برابر ليالي است يعني روزها را بايد روزه بگيريد و اما شبها آن محرمات روزهگرفتن براي شما حلال است بعد از اينكه درباره تحليل مسئله رَفَث سخن فرمود آنگاه آداب روزهگرفتن را اينچنين ذكر ميكند ﴿وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾[24]; يعني شب ميتوانيد از اين لذتها بهره بگيريد از اكل و شرب و مانند آن استفاده كنيد تا اينكه آن نخ سفيد از نخ سياه افق شرق امتيار پيدا كند اين معنا گذشته از اينكه يك معناي ادبي و كنايهاي است يك اصطلاح رسمي هم بود پيش اعراب از اين طلوع فجر صادق به عنوان خيط ابيض و تبيُّن خيط ابيض من الخيط الاسود نام ميبردند در اشعار شعراي جاهلي و قبل از اسلام هم اين بود در اشعار ادبا هم هست اين يك كنايه محض نيست كه قرآن كريم گفته باشد و آنها هم كاملاً ميشناختند اين يك اصطلاح جعلي نيست كه شناختش دشوار باشد به زبان همان مردم سخن گفت كه مردم آشنايند آنها ميدانستند خيط اسود يعني چه خيط ابيض يعني چه امتياز خيط اسود و ابيض يعني چه فرمود: ﴿كُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾[25] عبدالقادر در آن دلائلالاعجاز علي ما ببالي يا اسرارالبلاغه است يكي از آن دو كتاب ظاهراً اسرار البلاغه باشد دارد كه آنها كه آشنا به فصاحت قرآن نبودند خيال ميكردند كه منظور از اين خيط ابيض و خيط اسود همان نخ سياه و سفيد است قبلاً كه برق نبود در همان اتاقشان اينقدر غذا ميخوردند كه تا نزديك طلوع آفتاب ببينند كه اين نخ سفيد از نخ سياه امتياز پيدا ميكند يا نه؟ كسي در كنار بالين خوابش يك نخ سفيد گذاشت و يك نخ سياه اينقدر غذا ميخورد و نگاه ميكرد ميديد كه امتياز ندارد تا نزديكهاي طول آفتاب خب او آشنا به زبان قرآن نبود انسان اگر در منطقه نزول قرآن كريم نباشد مستقيماً آشنا نيست بايد با زبان قرآن آشنا باشد لذا خيط ابيض را و خيط اسود را شعراي آنها در شعرهايشان داشتند و اين مسئله ذنب سَرحان[26] يك امر معروفي است آنها ميشناختند; چه اينكه در تعبيرات ادبيات فارسي ما هم هست خيط ابيض را ميشناختند خيط اسود را ميشناختند بعد خداي سبحان با زبان اينها سخن گفت اين يك اصطلاح نجومي و رياضي نيست كه فهمش براي توده مردم دشوار باشد همانطوري كه تحديد كُر به وجب است كه همه ميشناسند با همه هست تحديد مسافت روزهگرفتن هم به عنوان مسيرة يوم است كه همه ميفهمند با همه هم هست مسئله زوال همه ميفهمند و تشخيصش براي همه آسان است مسئله زوال حمره مشرقيه از قمة الرأس همه ميشناسند براي همه هم ميسور است مسئله تبيّن خيط ابيض از خيط اسود [را] هم همه ميشناختند تشخيصش هم براي همه ميسور است يك اصطلاح نجومي و رياضي نيست كه قرآن تازه جعل كرده باشد و با آن عموميبودن و فطريبودن و مردميبودن قرآن كريم سازگار نباشد قرآن كريم در عين حال كه معارف بلند دارد به زبان ساده سخن ميگويد كه همه بفهمند مخصوصاً در بخش احكام ﴿حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾[27] وقتي صبح صادق دميد ديگر از اكل و شرب و ساير محرمات روزه پرهيز كنيد ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَي اللَّيْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾[28].
تفاوت قرآن با كتب علمي
فرق كتاب علمي با قرآن كريم اين است كه قرآن كريم نور است لذا مسائل علمي را با همان عامل اجرا و ضامن اجرا كنار هم ذكر ميكند ديگر رشتهها گرچه نورند اما آن نورانيت قرآن كريم را ندارند نهتنها در علومي ديگر بين مسائل نظري و عملي ارتباطي نيست بين برهان و اخلاق رابطهاي نيست در فقه ما هم چنين است وقتي به صورت علم درآمد فقط آن حكم علمياش تجزيه ميشود ديگر كاري با موعظه و امثال ذلك ندارد اما قرآن كريم وقتي ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ دارد ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ هم در آن هست اما شما سراسر كتاب فقه بحث روزه را كه مطرح ميكنيد سخن از ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ نيست چون علم است و فن است ضامن اجرا در آن نيست اما قرآن كريم يك كتاب علمي نيست نور است هدايت است لذا آن علم را با ضامنِ اجرا ذكر ميكند اگر مسائل عقلي دارد در كنارش موعظه است اگر مسائل فقهي دارد در كنارش موعظه است اگر مسائل جنگ دارد در كنارش موعظه است اگر مسائل سياسي دارد نظير قصاص در كنارش موعظه است اگر مسائل مالي دارد نظير وصيت در كنارش معجزه است و اما در علم همه اين مسائل هر كدام جاي خود را باز ميكند منهاي موعظه يعني در بحثهاي قصاص همين ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ﴾[29] هست اما ديگر مسئله موعظه و نصيحت و رحمت و تخفيف و امثال ذلك نيست به صورت يك حكم فقهي جامد هست ديه عفو قصاص درباره وصيت هم همين است اما قرآن كريم در همه اين بخشها چه آن بخشهاي سياسياش نظير قصاص كه براي نظم جامعه انساني است چه درباره وصيت كه براي نظم مسائل مالي در يك جامعه است چه درباره روزهگرفتن كه براي تنظيم مسائل عبادي يك جامعه است هميشه آن موعظه را ذكر ميكند آن موعظه است كه ضامن اجراست آن اخلاق است كه ضامن اجراست فرق قرآن با ساير كتابها حتي كتاب فقه و امثال فقه آن است كه آنها فقط علم محضاند اين علم است و هدايت شما براي اثبات اينكه اصل در معاملات لزوم است به ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[30] تمسك ميكنيد در كتابهاي فقهي ما هم اين است اما آن ذيلش كه مسئله نصيحت و موعظه است در آن نيست در ساير ابواب هم آن صدرش كه اصل حكم فقهي را بيان ميكند حضور و ظهور علمي دارد اما ذيلش كه ضامن اجراست در آن نيست اين طرز سخنگفتن مخصوص قرآن كريم است و در خلال كلمات معصومين مثل نهجالبلاغه كه آن هم تاليتلوِ قرآن كريم است لذا اول وقتي مسئله روزه را مطرح كرد فرمود: ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ بعد هم كه احكام روزه را ذكر كرد و حدود الهي را جمعبندي كرد آنگاه فرمود: ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾[31] لذا اگر اين علوم رسمي را شما جمعبندي كنيد ميبينيد هرگز به جاي قرآن نمينشينند آن خلأيي كه در علوم هست در قرآن كريم نيست آن ملأيي كه در قرآن كريم هست در علوم ديگر نيست اين خاصيت قرآن كريم است اين يك مرور اجمالي بر اين پنج آيه.
پرسش ...
پاسخ: نه كسي كه بخواهد قرآن بفهمد بايد به عربي به نكات عربي به فصاحت عربي به بلاغت عربي به آن حدود و محدودهاي كه اين زبان نازل شده است آشنا باشد تا قرآن بفهمد فرمود: ما هر پيامبري را با زبان قومش با او سخن گفتيم قرآن هم عربي مبين است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾[32] خب اين قرآن عربي را بايد با نكات فصاحت و بلاغت ادبي عرب معنا كرد وگرنه سخن از نخ سفيد و نخ سياه نيست حالا انشاءالله به خواست خدا به آن آيه كه رسيديم آن سخن عبدالقادر هم مطرح ميشود.
روزه, بهترين فرصت تقرب به خدا
حالا برگرديم به آن بحث تفصيلي كه درباره اصل روزهگرفتن است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾ صيام به شهادت اينكه احياناً يك حكم كيفري قرار ميگيرد معلوم ميشود در حقيقت يك تازيانه است يك تازيانه بازدارنده است كه انسان را از اكل و شرب و لذتها باز داشته نشود. و بهترين فرصت براي تقرب الي الله ماه مبارك رمضان است, لذا رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) در همه ماه عموماً و در آن ده روز پايان خصوصاً بيش از ايام ديگر به خداي سبحان متقرب بود و بهترين راه روزهگرفتن است. اين «الصوم لي»[33] براي آن است كه عامل بازدارنده است.
اين «الصوم لي» را ديگران نظير ابن اثير در نهايه و مانند آن معنا كردند كه چون در ساير عبادتها شرك راه پيدا كرد ولي در روزه شرك راه پيدا نكرد براي اينكه براي بتها نماز ميخواندند براي بتها حج ميرفتند قرباني ميكردند ولي براي بتها روزه نميگرفتند لذا رسول خدا در آن حديث قدسي دارد كه خداي سبحان فرمود: «الصوم لي».
ظاهراً آن طوري كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مبسوطاً بيان كردند اينچنين نيست[34] وثنيين و بتپرستها عبادت صومي هم داشتند آنها هم روزه ميگرفتند منتها روزه آنها يك معامله پاياپاست اصل عبادت بتپرستها يك معامله و تجارت است اصل عبادتشان اين است چون به آخرت و قيامت كه معتقد نيستند كه بگويند ما روزه ميگيرم براي نجات آخرت آنها جز دنيا چيزي نميبينند و اگر روزه ميگيرند براي آن است كه مشكلات دنياي اينها حل بشود چون روزه يك عامل بازدارنده است معلوم ميشود انسان را تا از آن لذتها باز ندارند به آن سير الهي راه نميدهند.
ـ ماه رمضان, آغاز سال سالكان كوي دوست
شما وقتي اقبال سيد بن طاووس(رضوان الله عليه) را ملاحظه ميفرماييد آنها معمولاً وقتي اعمال سنه را شروع ميكنند از ماه مبارك رمضان شروع ميكنند در كتابهاي ادعيه اينچنين نيست بعضيها از ماه محرم مثلاً شروع ميكنند بعضي از ماه رجب شروع ميكنند و مانند آن اما آن كتاب شريف معمولاً اعمال را از ماه مبارك رمضان شروع ميكند به نظر ايشان ميگويد آنها كه اهل سير و سلوكاند [آغاز] سالشان ماه مبارك رمضان است يعني از اول ماه مبارك رمضان شروع ميكنند به سالگيري تا ماه مبارك رمضان بعدي يك كشاورز اول پاييز اول سال اوست يك پيشهور آن وقتي كه مغازه باز كرد و درآمد پيدا كرد اول سال اوست يك كارمند آن وقتي كه ابلاغ گرفت اول سال اوست يعني روز اولين درآمد اولين سال آنهاست كساني كه اهل سير و سلوكاند سال آنها اول ماه مبارك رمضان است از ماه مبارك رمضان امسال تا ماه مبارك رمضان آينده يك سال ميگيرند و پايان ماه شعبان پايان سال است و خود ماه مبارك رمضان ماه راه است و نتيجهٴ هر ماه را آخر آن ماه ميدهند مخصوصاً ماه مبارك رمضان ماه مبارك رمضان يك ماهي نيست كه انسان هر روز جايزه دريافت بكند ماهي است كه شروع ميكند به رفتن لذا شب عيد فطر و همچنين روز عيد فطر به عنوان ليلةالجوائز يا يومالجوائز مطرح است آن روز است كه جايزهها را تقسيم ميكنند وگرنه ماه مبارك رمضان ماه كار است ماه راه است نه ماه جايزه جايزه را شب عيد فطر يا روز عيد فطر ميدهند علي اي حال چون صيام مهمترين عامل بازدارنده است لذا گاهي به عنوان كفاره مطرح ميشود گاهي هم در حقيقت به صورت يك حكم نفسي است اما كفاره همه غفلتها خواهد بود.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سنن ابن ماجه, ج2, ص905, ح2713.
[2] ـ سورهٴ نجم، آيات 3 ـ 4.
[3] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 3.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 178.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 180.
[6] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 64.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[9] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 20.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[12] ـ امالي صدوق، ص 526
[13] ـ مفاتيحالجنان, اعمال مشتركه ماه رجب, دعاي پنجم (توقيع شريف امام زمان(عج))
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[17] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[18] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[20] ـ مفاتيح الجنان، اعمال عيد فطر.
[21] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 186.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[25] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[26] . و يقال للفجر الكاذب ذنب السرحان علي التشبيه, و منه الحديث الفجر الكاذب الذي يشبه ذنب السرحان (مجمع البحرين, ج2, ص371).
[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[29] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 178.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 187.
[32] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 3.
[33] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 75.
[34] ـ براي شرح حديث ر.ك: الميزان, ج2, ص35.