اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (177)﴾
بِرّ و بَرّ در قرآن كريم
اينچنين نقل كردند [كه] بعد از جريان نسخ قبله از بيتالمقدس به سمت كعبه اعتراض اهل كتاب متوجه مسلمين شد گفتند شما از برّ و فضيلت محروم مانديد؛ زيرا از توجه به بيتالمقدس محروم شديد. در اين زمينه آيه نازل شد كه برّ تنها توجه به بيتالمقدس نيست، برّ در سايه امتثال فرمان خداست. آنگاه فرمان خداي سبحان را در بخش عقايد، اخلاق و اعمال توضيح دادند. آياتي كه درباره بِرّ و بَرّ آمده است چند طايفه است:
آيات معرفي كننده ابرار
بعضي از آيات ابرار را معرفي ميكنند نظير خود روايات. در ادعيه و روايات، بَرّ و رحيم از اسماي حسناي خداي سبحان بيان شده است [در قرآن كريم آمده است] كه ﴿إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحيمُ﴾[1]. همانطوري كه بَرّ از اسماي حسناي خداي سبحان است فرشتگان هم به اين صفت موصوفاند و به اين اسم مسمّايند و خداي سبحان از فرشتگان به عنوان كِرامِ برره ياد كرده است: ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[2]. و براي ابرار مقامي بس بلند قائل است كه بسياري از بزرگان، فرزانگان و اولواالالباب تمنّي آنها اين است كه ميگويند خدايا ﴿تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴾[3]؛ ما را با ابرار بميران. چه اينكه كتاب ابرار را در علّيّين ميداند: ﴿إِنَّ كِتابَ اْلأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ﴾[4] و ابرار را مسرور ميداند فرمود كه ﴿إِنَّ اْلأَبْرارَ لَفي نَعيمٍ ٭ عَلَي اْلأَرائِكِ يَنْظُرُونَ﴾[5]. پس هم بَرّ را در دعا و روايت اسم خداي سبحان ميبينيم، هم در قرآن صفت فرشتهها خواهد بود، هم مقامي خدا براي ابرار قائل است كه اولواالالباب تمنّيشان اين است كه با ابرار بميرند و كتاب ابرار هم در علّيّين هست _ كتاب به همان معنايي كه در بحث صحيفهها گذشت _ فرمود: ﴿إِنَّ كِتابَ اْلأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ ٭ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[6] و فرمود ابرار در نعيماند و بر تختهاي بهشت نشسته و ناظرند (و ديگران را ميبينند). پس اين وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ طايفه اولاي از آيات يا ادعيه و روايات، ابرار را جزء برجستهترين موجودات جهان امكان ميشمارد و فوق همه اينها خداي سبحان را به عنوان بَرِّ رحيم متّصف ميكند.
آيات دعوت و امر كننده به بِرّ و نيكي
طايفه ثانيه آياتياند كه ما را به بِرّ و نيكي دعوت ميكنند و از مقابل بِرّ و نيكي كه فجور، عصيان و عدوان است نهي ميكنند؛ نظير آيات سورهٴ «مائده» و «مجادله». در آيهٴ دوم سورهٴ «مائده» اينچنين آمده است كه ﴿وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾[7]؛ نه تنها خودتان برّ و نيكي داشته باشيد بلكه يكديگر را بَر بِرّ و نيكي كمك كنيد و [از] مقابل بِرّ و تقوا كه اثم، عدوان و تجاوز است نهي شده است. چه اينكه در سورهٴ «مجادله» هم به مناجات و نجواي بَر بِرّ و تقوا امر شد؛ آيه نهم سوره «مجادله» اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِاْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾[8]؛ اگر خواستيد با يكديگر مناجات و نجوا داشته باشيد هرگز با معصيت و تعدّي با يكديگر سخن نگوييد ﴿وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ﴾[9]. پس طايفه ثانيه ما را به بِرّ و تقوا امر ميكند و از مقابل بِرّ و تقوا كه اثم و عدوان باشد نهي ميكند.
آيات بيان كننده راه رسيدن به بِرّ و مقام ابرار
طايفه ثالثه راه رسيدن به بِرّ را بازگو ميكند كه بِرّ چيست، بَرّ كيست، راه رسيدن به اين فضيلت چيست و راه رسيدن به مقام ابرار كدام است. در اين طايفه ثالثه جامعترين آيه همين آيه سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه مورد بحث قرار ميگيرد؛ ولي در سورهٴ «آلعمران» بعضي از راههاي بِرّ و نيكي را مشخص فرمود، آيهٴ 92 سورهٴ «آلعمران» اين است كه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ﴾.
انفاق مال محبوب براي نيل به بِرّ
اهميت مسئله انفاق ايجاب كرد كه تقريباً فقط مسئله انفاق در نيل به مقام بِرّ ياد بشود؛ فرمود هرگز به مقام بِرّ و نيكي نميرسيد مگر اينكه آنچه محبوب شماست در راه خدا انفاق كنيد. و هر نحوهاي كه انفاق ميكنيد و هر چه را هم كه انفاق ميكنيد خدا عليم است، مبادا يك وقتي چيزي را انفاق بكنيد كه محبوب شما نيست و آن را وسيله رسيدن به بِرّ بدانيد (اينچنين نيست). يك وقت است مال، محبوب انسان نيست نظير لباس مندرس؛ يك وقت مال في نفسه مال خوبي است ولي انسان در شرايطي است كه ديگر محبت ندارد نظير اينكه دارد غرق ميشود يا نظير [اينكه در] دوران فرتوتي و كهنسالي كه به لبه مرگ رسيده است انفاق ميكند. در هر حال يا آن مال شايسته محبوب بودن نيست يا اين شخص ديگر در حدّ محبّ بودن نيست. مال محبوب را با حفظ محبوب بودن انسان بايد در راه خدا انفاق كند، وگرنه چيزي كه ماليّتش كم است يا ماليّتش زياد است ولي علاقه انسان به آن طبق علل طبيعي كم شده است [و] در نتيجه محبت كم شد، در آن ظرف اگر انفاق بشود انسان به مقام ابرار نميرسد، چون تمام اينها براي تهذيب نفس است. يك وقت انسان ميخواهد گرسنه را سير كند، اين يك كار عاطفي است نه يك كار انساني؛ يك وقت خودش ميخواهد به مقامي برسد كه محبوبي جز خدا نداشته باشد. او غير از سيركردن گرسنه يا پوشاندن برهنه هدف برتر دارد و آن اين است كه قلب خود را به حبّ خدا متيّم كند و هر گونه محبتها را از دل بزدايد تا دل فقط ظرف محبت محبوب حقيقي باشد. كمك عاطفي در جوامع غيراسلامي هم هست اما دين دينِ عقل است نه عاطفه، اگر هم يك وقتي دستور كمك ميدهد براي اين نيست كه گرسنه سير بشود (گرسنه سيرشدن يك گوشه هدف است) اساس كار آن است كه انسان با شُحّ درون مبارزه كند يعني اين تعلق را درمان كند كه فرمود: ﴿وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[10]. و انسان كه انفاق ميكند قبل از اينكه به گرسنه خدمت بكند به خودش احسان ميكند كه آن شحّ و بخل درون خود را دارد ريشهكن ميكند، لذا فرمود: ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾[11]. و اين نكته را هم به عنوان اصل كلي گوشزد كرد كه ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ﴾[12]؛ هر چه شما انفاق ميكنيد خدا ميداند؛ يك وقت است كه مال ديگر در دسترس شما نيست ميخواهيد انفاق كنيد آن را خدا ميداند، نحوه تعلق شما به آن مال چگونه است آن را هم خدا ميداند. پس راه رسيدن به بِرّ و نيكي كه جزء طايفه سوم از آيات است [را]، اول از مسئله انفاق شروع ميكند.
عدم اختصاص انفاق به مال
البته انفاق، اختصاصي به مال ندارد؛ گاهي مسئله انفاق جان است؛ گاهي انفاق مال است؛ گاهي انفاق حيثيت و آبروست و مانند آن. يك انسان وجيه كه اگر نامه بنويسد بايد آبروي خود را نثار كند و مايه بگذارد تا يك شخصي مشكلش حل بشود، خب اين انفاقالعِرض است كه از انفاقالمال اهمّ است و از اينها بالاتر انفاق جان است. فرمود آنچه محبوب شماست بايد در راه خداي سبحان انفاق كنيد.
رعايت مسائل اخلاقي در امور اجتماعي، زمينه رسيدن به مقام ابرار
چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» بعضي از مسائل اجتماعي و اخلاقي را زمينه رسيدن به مقام ابرار ميداند؛ آيهٴ 189 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها﴾؛ از لحاظ مسائل اجتماعي اولاً جايي كه وارد ميشويد تا استيذان نكرديد وارد نشويد و از پشت خانه و حيات وارد نشويد، از در وارد بشويد. چه اينكه اگر وقت ملاقات قبلي نگرفتيد و صاحبخانه گفت الآن من فرصت ديدار ندارم و شما برگرديد، شايسته است كه برگرديد: ﴿وَ إِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكي لَكُمْ﴾[13]؛ شما كه وقت قبلي نگرفتيد [و] به ملاقات كسي رفتيد، صاحبخانه گفت الآن من فرصت ملاقات ندارم شما برگرديد، نگوييد به من برخورد، اين در تهذيب نفس شما دخيل است كه فوراً برگرديد. بايد شما وقت قبلي ميگرفتيد حالا كه نگرفتيد و رفتيد، صاحبخانه گفت من كار قبلي دارم و فرصت ديدار ندارم شما برگرديد، شايسته است كه شما بدون اعتراض برگرديد: ﴿وَ إِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكي لَكُمْ﴾. اين گونه از مسائل اخلاقي و اجتماعي را در آيات گوناگون بيان ميكند.
معرفي ابرار در تعريف بِرّ
آنگاه در همين آيهٴ 189 سورهٴ «بقره» ميفرمايد: ﴿لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها﴾؛ از پشت خانه وارد شدن اين جزء بِرّ و نيكي و اخلاق نيك نيست ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي﴾؛ بِرّ انسان باتقواست كه ديگر در تعريف بِرّ، بَرّ را معرفي ميكند بر اساس همان نكتهاي كه بحثش قبلاً گذشت كه قرآن كريم، صِرف يك كتاب تعريف مفاهيم نيست كه بگويد بِرّ يعني چه، عدل يعني چه، احسان يعني چه، وقتي ميخواهد بِرّ را تعريف كند ابرار را معرفي ميكند (وقتي بخواهد نيكي را بشناساند نيكان را ميشناساند). فرمود: ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي﴾ اگر بخواهيد بدانيد بِرّ چيست مرد باتقوا را نگاه كنيد، بِرّ صفت اوست، ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[14]. پس اينها راه رسيدن به مقام ابرار است كه جامعترين آيهاي كه مسئله بِرّ را تشريح ميكند همين آيهٴ 177 سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه محل بحث است.
پرسش ...
پاسخ: بَرّ نسبي است يعني من نسبت به مادرم بٰارّ باشم. اين يك امر بينالمللي است؛ چه مسلمان، چه غيرمسلمان بايد نسبت به پدر و مادر بٰارّ باشد كه در سوره «لقمان» گذشت ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾، ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفًا﴾[15]. پدر و مادر گرچه هم مشرك باشند فرزند موظّف است در مسائل دنيايي نسبت به اينها صحابت نيك داشته باشد، آن يك بَرّ نسبي است. اما در برابر خداي سبحان انسان چه وظيفهاي دارد تا به مقام ابرار برسد [آن را] اين گونه از آيات بازگو ميكند.
مراد از نفيِ بِرّ در آيه شريفه
خب در اين آيه محل بحث فرمود: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾. عدهاي ﴿ليس البِرُّ﴾ قرائت كردند كه «بِرّ» اسم ليس باشد [و] مرفوع؛ نظير همين آيهٴ 189 سورهٴ «بقره» كه الآن خوانده شد: ﴿لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها﴾[16]؛ ولي اين قرائتي كه حفص از عاصم نقل كرده است همين است كه در قرآن كريم به اين صورت ضبط شد كه [بِرّ] خبرِ مقدم باشد. ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ اين نفي يك وقت براي آن است كه نفيِ حصر است كه تنها بِرّ در اين نيست؛ يك وقت نفي اصل بِرّ است كه اصلاً اين كار كارِ خوب نيست. در آيهٴ 189 كه گذشت فرمود: ﴿لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها﴾ يعني از پشت خانه آمدن كار بدي است از در وارد بشويد؛ اما در اينجا كه فرمود: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ منظور اين نيست كه توجه به شرق و غرب يعني عبادت مسيحيها به طرف شرق و عبادت يهوديها به طرف بيتالمقدس كه غرب حجاز است نظير از پشت خانه آمدن است و بد است [بلكه] اين ناظر به آن است كه بِرّ منحصر در نماز نيست. خب تا كنون مصلحت در اين بود كه مسلمين به طرف بيتالمقدس نماز بخوانند الآن مصلحت در آن است كه به طرف كعبه نماز بخوانند. تمام بِرّ منحصر در نماز به سمت بيتالمقدس يا مشرق نيست: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ يعني تمام البر در اين خلاصه نشده است تا اگر حكم نسخ شده باشد اينها از بِرّ محروم باشند. پس اين ﴿لَيْسَ الْبِرَّ﴾ كه در آيهٴ 177 است با ﴿لَيْسَ الْبِرَّ﴾ كه در آيهٴ 189 است فرق دارد؛ آنجا براي بيان اين است كه اصلاً آمدن [به] خانه از پشت، بِرّ نيست اينجا براي بيان آن است كه بِرّ منحصر در اين سمت نيست كه شما نماز بخوانيد: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾. ولي بعد از آمدن اسلام ميتوان گفت اصلاً نماز خواندن به سمت بيتالمقدس يا به طرف مشرق بِرّ نيست براي اينكه بايد عبادت به دستور آخرين نبي(عليه آلاف التحيّة والثّناء) باشد.
قرآن بيان كنندهٴ حكمت نظري و عملي
﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ اين بحث كه بِرّ چيست و چه نيست آن را هم بايد خداي سبحان بيان كند. همان طوري كه هست و نيست را خدا بيان ميكند بايد و نبايد را هم خدا بيان ميكند يعني همان طوري كه قرآن بيان ميكند در عالم چه هست و چه نيست در قرآن هم اينچنين بيان ميشود كه چه بايد و چه نبايد (يعني هم حكمت نظري را هم حكمت عملي را قرآن بيان ميكند). درباره حكمت نظري فرمود در عالم چه هست چه نيست؛ خدا هست، قيامت هست، وحي و رسالت هست، فرشته هست، روح هست و مانند آن (اينها هستيهاست كه قرآن بيان كرده). الآن سخن از بايدهاست كه چه بايد و چه نبايد؛ فرمود بِرّ و تقوا بايد، اثم و عدوان نبايد. آنگاه اين بِرّ و تقوا كه بايد، و اثم و عدوان كه نبايد، (اينها) را دارد مشخص ميكند تا معلوم بشود كه حكمت نظري و عملي (هر دو) را قرآن به عهده دارد. فرمود اين بِرّي كه بايد و شما موظفيد بِرّ را تحصيل كنيد (بِرّ) عبارت از آن است: اول اعتقاد به خدا، قيامت و فرشتهها (كه وسايل رساندن رسالت و كتاب آسمانياند)، وقتي اصول دين تمام شد آنگاه به مسائل مالي يا مسائل عبادي ميپردازند. ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾.
راز معرفي ابرار در تعريف برّ
پرسش ...
پاسخ: نكته اينكه در تعريف بِرّ ابرار را معرفي ميكند همان است كه گذشت. اولاً در تعريف زيد نيستيم تا مبالغتاً بگوييم زيدٌ عدلً (در تعريف اشخاص نيستيم) در تعريف مفاهيم هستيم، آنگاه چون تعريف مفهوم يك تعليم خشك است بدون تربيت و قرآن كريم تعليمش با تزكيه و تربيت آميخته است، لذا مفهوم را با معرفي موصوفهاي به مقتضاي آن مفهوم معرفي ميكند تا يك كتاب علمي محض نباشد. نميگويد نيكي عبارت از اين است ميگويد نيكي را در بررسي اوصاف نيكان بشناسيد.
نتيجه بحث
بنابراين اين آيه همانند آن آياتي كه عهدهدار جهانبيني است اين عهدهدار تشريح حكمت عملي است، زيرا طايفه ثانيه از آيات به ما دستور داد كه بِرّ را تحصيل كنيم: ﴿تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي﴾[17] يا ﴿تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوي﴾[18] پس بِرّ را بايد تحصيل كنيم، خب آنچه را كه ما بايد تحصيل كنيم چيست؟ آن همين است: عقايد است؛ اخلاق است و اعمال. ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ﴾ نظير همان آيه ديگر سورهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقي﴾[19] ﴿وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ﴾ اين ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ اگر به مال برگردد مطابق آيه سورهٴ «آلعمران» خواهد بود كه انسان مال محبوب را در راه خدا انفاق ميكند تا از اين محبتهاي رهزن بگذرد [و] به آن محبت حقيقي برسد كه فرمود: ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾[20] و اگر اين حبّ به الله برگردد اين براي آن انسانهاي كاملي است كه مراحل ابتدايي بِرّ را گذراندند [و] به مراحل نهايي ابرار ميرسند. چون انساني كه مال محبوب را در راه خدا صرف كرد از آن به بعد چون خدا محبوب اوست اين مال را در راه خدا صرف ميكند [و] به اين مال محبت ندارد؛ نه [اينكه] نظير آن موارد ياد شده نميتواند [محبت] داشته باشد. بعضيها ميخواهند محبت داشته باشند ولي نميتوانند محبت داشته باشند؛ يا براي اينكه اين مال آن ارزش را ندارد، يا براي اينكه فعلاً در دسترس آنها نيست، يا براي اين است كه او فعلاً نميتواند به مال دسترسي پيدا كند مثل مالي كه لب دريا افتاده يا كسي كه در حالت احتضار است نميتواند دوست مال باشد، دلش ميخواهد كه دوست مال باشد ولي نميتواند. اينها محكوم محبت مالاند و اگر كسي با انفاق مال در راه خدا محبت خدا را ذخيره كرد محبتِ مال محكوم آنهاست. يعني در حالي كه مال، شايسته محبت است (مال خوبي است) و در حالي كه اينها در حال سلامتاند و ميتوانند اين مال را دوست داشته باشند سعي ميكنند دوست نداشته باشند؛ نه اينكه مالي كه محبوب آنها نيست الآن در راه خدا دارند ميدهند، [بلكه] نميگذارند اين مال آنها را به سمت خود متوجه كند، زمام مال به دست اينهاست نه زمام اينها به دست مال باشد. بنابراين اينها از اين مرحله محبت گذشتند رسيدند به جايي كه ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ﴾[21] اينجا [ضمير] به حبّالله برميگردد، اينجا آن مقام والاي ابرار است كه جزء مقربيناند. اينها طعام را عليٰ حب الله اعطا ميكنند نه اينكه اين طعام محبوب نباشد يا آنها در يك شرايطي باشند كه به اين طعام دل نبندند، بلكه هم طعام في نفسه محبوب است هم آنها در شرايطياند كه ميتوانند به اين طعام دل ببندند. خب يك انسانِ روزهدار در هواي سوزان حجاز در هنگام افطار چگونه به طعام دل نميبندد [و] چگونه اين طعام محبوب او نيست؟! طعام محبوب اوست و او هم در شرايطي است كه ميتواند محبّ طعام باشد؛ اما وقتي صحنه دل لبريز از محبت خدا شد (قلب به حبّ خدا متيّم شد) خَلَئي در قلب نيست تا حبّ افطاري آن قلب را پر كند. اين ميخواهد نفوذ پيدا كند اما راه ندارد. اگر كساني در حدّ ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا﴾[22] [باشند] اينها ميتوانند مقداري از دل را به محبت خدا سرگرم كنند مقداري هم به محبت مال. و سرانجام اين قلبِ دوچهرهٴ منافق را چگونه انسان به مقصد ميرساند خدا ميداند، چون ﴿ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في جَوْفِهِ﴾[23] نه انسان داراي دو قلب است و نه در يك قلب جاي دو محبت و دو محبوب. انسان سرانجام بايد بجنگد مسئله را يكطرفه كند؛ يا اسير ميشود [كه] ﴿وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾[24] خواهد بود، يا فاتح ميشود كه قلبش به حبّ خدا متيَّم خواهد بود، بالأخره تا درگير نشود نجات پيدا نميكند.
رنج كشيدن دل سپره به غير خدا در برزخ و قيامت
و اگر اين جنگ در دنيا حل نشد بالأخره در برزخ حل ميشود، نشد در قيامت حل ميشود. اينچنين نيست كه انساني كه قلبش هم محبت خدا دارد هم محبت غير خدا دارد به بهشت راه پيدا كند، اين در اين وسطها اين قدر رنج ميبرد تا بالأخره قلبش متيَّم به حبّ خدا باشد؛ زيرا اگر كسي به غير خدا محبت داشت اين محبت ميماند [ولي] محبوب از دستش گرفته ميشود [آن گاه] عذاب شروع ميشود، چون وقتي انسان به چيزي دل بست، متعلق علاقه نبود و تعلق بود عذاب ميبيند؛ مثل معتادي كه اعتيادش هست، متعلَّق عادت را از او گرفتند، عذاب او شروع ميشود. اگر كسي به غير خدا دل ببندد و حبّش في الله نباشد [مثلاً] به مال دل ببندد، به فرش و خانه علاقه داشته باشد، وقتي كه ميميرد اين علاقه هست، متعلَّق علاقه را از او ميگيرند عذاب شروع ميشود؛ تا كم كم اين علاقه از يادش برود، حالا تا چه وقت طول بكشد خدا ميداند. تا اين علاقه هست او معذَّب است، چون فرض ندارد علاقه باشد متعلّق علاقه نباشد و انسان در هجران و فراق نسوزد. [در عذاب است] تا كم كم اين تعلق رخت بربندد وقتي تعلق رخت بربست انسان از اين عذاب دروني نجات پيدا ميكند.
پرسش ...
پاسخ: اگر به حسب نياز بود اين قدر جمع نميكرد. اينكه بزرگان به حسب نياز جمع ميكردند سرّش همين بود.
پرسش ...
پاسخ: اين نياز تخيلي آن وهم تخيلي را آورد، آن محبت تخيلي را آورد، محبت تخيلي عداوت عقلي است يعني عقل ميگويد اين دشمن توست.
پرسش ...
پاسخ: چون آنجا كه محبت تحصيل نميكند آنجا رنج فراق ميكشد. اين محبت كه او را رها نميكند، انسان كه ميميرد اگر مال را رها بكند تعلق مال هم او را رها بكند كه راحت ميشود (عذابي نيست).
بهرهمنديهاي عاريتي و عدم دلبستگي به ثروت
پرسش ...
پاسخ: انسان بر اساس نياز نبايد به مال دل ببندد، مگر به مسافرخانه دل ميبندد؟ خب نيازمند است ميداند كه مسافرخانه است به مسافرخانه هم نيازمند است. به مال عاريه مگر دل ميبندد؟ نيازش هم برطرف ميشود. اين در جوامع روايي ما هست؛ مرحوم ابنبابويه(رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضره الفقيه نقل كرد كه معصوم(سلام الله عليه) فرمود: «اجعل مالك كعارية تردّها»[25] فرمود شما نيازمندي (غير از اين كه نيستي) آن طوري كه به مال عاريه نگاه ميكني به مال خودت هم نگاه بكن، وقتي كه نياز برطرف شد بايد برگردد. استفاده از مال در حدّ نياز مشكلي به بار نميآورد، در حدّ محبت است كه دردسر دارد. انسان كه ميميرد مال را از دست ميدهد ولي مال كه او را رها نميكند ميگويد من به تو بستهام و تو به من نميرسي، اين تعلق تا هست او ميسوزد. خوب انسان در دنيا بايد خود را درمان كند اگر خودش را معالجه نكرد بالأخره او را معالجه ميكنند.
پرسش ...
پاسخ: بالأخره عمل نيست، اگر با عمل بود كه راحت بود. او را به اتاق عمل ميبرند. به يك انسان ميگويند تو پرهيز كن مريض نشو خب حالا اگر مريض شد چه كار ميكنند؟ او را ميبرند به اتاق عمل و جراحي ميكنند.
پرسش ...
پاسخ: از همان راه درمانش ميكنند. ﴿نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلِّ﴾[26] آن را با عمل، جراحي و با سوزاندن از او ميگيرند. اگر در دنيا خودش را تهذيب كرد كه راحت است (با عمل است) اگر تهذيب نكرد و مؤمن بود و شايستهٴ بهشت بود او را با همان صفت كه به بهشت نميبرند، بالأخره در بين راه كاري ميكنند كه اين وصف از او گرفته بشود.
اصالت روح و فرعيت بدن
پرسش ...
پاسخ: طبيعي است نه فطري، طبيعي است نه ذاتي. ذاتي يعني ذاتي طبيعت است نه فطرت.
پرسش ...
پاسخ: اگر فطري باشد قابل مخالفت نيست. انسان يك اصلي دارد كه روح اوست و اين فطرت به همراه اوست، يك فرعي دارد كه بدن است و طبيعت به همراه آن است. اينكه فرمود: ﴿إِنّي خالِقٌ بَشَرًا مِنْ طينٍ﴾[27] آن بدن انسان را به طين نسبت داد ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[28] پس آن اصل را به خود نسبت داد. آن فطرت از آنِ روح اوست لذا مزايا و فضايل انسانيت به فطرت برميگردد، آن اوصاف ذميمه مربوط به طبيعت اوست كه به بدن او برميگردد. و چون روح اصل است ممكن است فطرت را استخدام كند و مهار كند، لذا فرمود بدن در اختيار ماست، شيطان را ما اسير كرديم و مانند آن.
مراحل و مراتب انفاق
و اين ضمير ﴿عَلي حُبِّهِ﴾ اگر به مال برگردد انسان در اوايل سير و سلوك رسيدن به مقام ابرار است طبق آيه سورهٴ «آلعمران» كه مال محبوب را ميدهد تا به مقام ابرار برسد. وقتي از شرّ مالدوستي نجات پيدا كرد [و] به مرحله وسط رسيد، به بخشش علاقهمند است اين همان است كه ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به «ايتاء» برميگردد «وآت المال علي حب الايتاء» كه از سخا و جود لذت ميبرد، از بخشش لذت ميبرد، جود را دوست دارد، اعطاي مال و ايتاي مال في سبيل الله را دوست دارد، نماز را دوست دارد كه «قرة عيني في الصّلاة»[29] اينها مربوط به مراحل وسطاي سير و سلوك است. از اين مرحله كه گذشت همان طوري كه مال را دوست ندارد بخشيدن مال و جود و سخا را هم دوست ندارد، نه مال براي او مطرح است، نه كار او كه مالبخشي است براي او مطرح است، [بلكه] هر چه ميبيند خدا ميبيند لذا جز خدا محبوب ديگري ندارد. آنگاه اگر هم نماز ميخواند ديگر قرة عين او نماز نيست، قرة عين او معبود اوست (اين مرحله ثالثه است كه مرحله پاياني است). البته بين هر كدام از اينها درجات فراواني است؛ اينكه احياناً مراحل را به هفت قسمت تقسيم ميكنند ميگويند هفت شهر عشق را فلان كس گشت؛ گاهي ميبينيد اين هفت تا را به هفتاد تا؛ هفتاد تا را به هفتصد تا؛ هفتصد تا را به هفتاد هزار تا [ميرسانند]؛ براي اينكه اين قدر اين درجات زياد است كه اگر كسي بخواهد لحظه به لحظه شماره كند ميبيند خيلي بيش از اينها به حساب درميآيد. در هر حال خطوط كلي سير و سلوك اين سه قسمت است. انسان اول مال را دوست دارد براي اينكه از خطر مالدوستي رهايي پيدا كند مال را انفاق ميكند (مال محبوب را انفاق ميكند) در راه خداي سبحان تا وارد منطقه ابرار بشود اين آيه سورهٴ «آلعمران» است كه ﴿لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ﴾[30]
اما وقتي وارد مقام ابرار شد ديگر به مال علاقه ندارد، به اعطا علاقه دارد يعني از جود [و] بخشش لذت ميبرد: «اليد العليا خيرٌ مِنَ اليد السّفليٰ»[31] از اين حديث لذت ميبرد. فرمود: دست بده بالاتر از دست بگير است، دستي بدتر از دست بگير نيست، آن دست بخشنده بهتر از دست گيرنده است «اليد العليا خير من اليد السفليٰ». به اين مقام ميرسد[كه] از بخشش لذت ميبرد، اعطا و ايتاي مال محبوب اوست يعني كار خود را كه عبادت است دوست دارد. از اين مرحله كه گذشت؛ نه مال را ميبيند؛ نه كار خود را ميبيند؛ نه خود را مينگرد، فقط محبوب خود را ميبيند كه ميگويد «ماذا وجدك من فقدك و ما الذي فقد من وجدك»[32] او فقط به فكر ذات اقدس الهي است. اگر كسي قلبش به حبّ خدا متيّم شد ديگر؛ نه مال محبوب اوست؛ نه جود و سخا محبوب اوست؛ نه جواد و سخيّ محبوب اوست (هيچ كدام از اينها محبوب او نيستند نه مال او محبوب اوست نه كار او محبوب اوست نه خود او محبوب او) بلكه خداي او محبوب اوست. لذا اين ضميرها به اين مراجع سهگانه برميگردد؛ در طول هم است البته نه در عرض هم. و عاليترين مقام آن است كه ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾ «علي حب الله»؛ نه حب طعام و نه حب اطعام؛ نه حب مال نه حب ايتاي مال بلكه حب ذات اقدس الهي[كه] اين البته آخرين مقام است. ﴿وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكينَ﴾
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 28.
[2] ـ سورهٴ عبس، آيات 15 ـ 16.
[3] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 193.
[4] ـ سورهٴ مطففين، آيات 18 ـ 20.
[5] ـ سورهٴ مطففين، آيات 22 ـ 23.
[6] ـ سورهٴ مطففين، آيات 18 ـ 21.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[8] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 9.
[9] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 9.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 128.
[11] ـ سورهٴ ال عمران آيهٴ 92.
[12] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 92.
[13] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 28.
[14] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[15] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 15.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[17] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 2.
[18] ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 9.
[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 189.
[20] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 92.
[21] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 8.
[22] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.
[23] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 4.
[24] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 20.
[25] ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
[26] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 43.
[27] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 71.
[28] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 72.
[29] ـ كافي، ج 5، ص 321.
[30] ـ سورهٴ آل عمران آيهٴ 92.
[31] ـ كافي، ج4، ص11.
[32] ـ مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.