اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ (166) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)﴾
خلود تبهكاران در دوزخ
مهمترين مسئله اين بخش از آيات، يكي تجسم اعمال بود و يكي مسئله خلود. چون در مسئله تجسم اعمال تا حدودي ـ بعون الله ـ روشن شد كه عمل مجسم ميشود و به صورت عذاب ظهور ميكند و عامل هم به صورت عمل مجسم ميشود و عمل هم اختصاصي به اعمال جارحه ندارد، بلكه عقايد و نيّات را هم شامل ميشود و عقايد و نيّات هم به صورت عمل مجسم ظهور ميكنند، آنگاه مسئله خلود و بيان مسئله خلود خيلي دشوار نيست، زيرا از آيات قرآن كريم به خوبي روشن ميشود كه با يك سياق خداي سبحان مسئله خلود بهشت و خلود جهنم و خلود اهل بهشت و خلود اهل جهنم را ذكر ميكند و اين وحدت سياق دلالت دارد بر اينكه همان طوري كه بهشت و اهلش ابدياند جهنم و اهلش هم ابدياند. البته بايد بعداً بحث بشود كه چه گروهي در جهنم براي ابد ميمانند، چون بهشتيها همه ابدياند (هر كس وارد بهشت شد براي ابد ميماند) [البته] رفتن به بهشت دشوار است؛ ولي بعد از ورود كسي از بهشت بيرون نميآيد؛ منتها ورود به جهنم آسان است، بيرون آمدن سخت است. و كساني مبتلا به خلودند كه كفر و نفاق براي اينها ملكه شده باشد، هر كسي مخلّد در نار نيست (هر جهنمي مخلّد در نار نيست)؛ ولي هر بهشتي مخلّد در بهشت است. اين البته بايد بعداً بحث بشود.
ـ شبههٴ ناسازگاري خلود با رحمت الهي
ظواهر قرآن كريم خواه آن آياتي كه خلود را بدون كلمه «ابد» ذكر ميكند خواه آياتي كه ابد را هم در كنار كلمه «خلود» ذكر ميكند، نشانه آن است كه عدهاي در جهنم براي ابد ميمانند. گاهي ممكن است انسان بگويد اين با رحمت خداي سبحان چگونه سازگار است؟
حقيقي و تكويني بودن رحمت خداي سبحان
رحمتي كه در مسائل عقلي مطرح است و خداي سبحان هم با آن رحمت رحيم است، يك امر عاطفي و انفعالي نيست، يك امر تكويني و حقيقي است. خداي سبحان فيضي را كه اعطا ميكند در اثر رحمت است ـ و همين معناي رحمت است ـ ؛ يك فيض عام دارد كه فراگير است و يك فيض خاص دارد كه مخصوص مؤمنين است.
دستور وانهادن رأفت در اجراي حدود الهي
و درباره مسائل اعتقادي و ديني هم به ما فرمود شما دلسوزي نكنيد؛ درباره بعضي از حدود وقتي كه دستور اجراي حد را صادر ميكند ميفرمايد شما در مسائل ديني دلسوزي نكنيد؛ نظير آيه دوم سورهٴ «نور» كه فرمود: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾. با اينكه خداي سبحان ارحمالراحمين است، مع ذلك دستور سخت مخصوصاً دستور رجم درباره بعضي از بزهكاران ميدهد كه اين با عاطفههاي نفساني سازگار نيست. معلوم ميشود كه در مسائل ديني عواطف نفساني راه ندارد، چون دين، دينِ عاطفه نيست؛ دين، دينِ عقل است؛ عقل گاهي دستور رأفت ميدهد ميگويد: ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾[1] گاهي دستور خشونت ميدهد ميگويد: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَيٰ الْكُفَّارِ﴾[2]. دين اگر دينِ عاطفه و دلسوزي بود، خب نبايد حدود الهي اجرا ميشد و چون دين، دينِ عقل است [و] عاطفهها را زير پوشش خود ميگيرد كه معيّن ميكند كجا انسان اِعمال عاطفه و رأفت كند و كجا اِعمال عاطفه و رحمت نكند، لذا فرمود: ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[3].
پس رحمت خداي سبحان يك رحمت عاطفي نيست، يك رحمت تكويني است اولاً و در مسائل اعتقادي و ديني جاي عقل است (نه جاي عاطفه)؛ عقل گاهي دستور عاطفه و رأفت ميدهد، گاهي هم فرمان قتل ميدهد. همان خدايي كه ارحمالراحمين است، نوح(سلام الله عليه) وقتي كه دعا كرد عرض كرد: ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَيٰ الأرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً﴾[4] خداي سبحان دعاي او را مستجاب فرمود طوري كه فرمود: ﴿فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّماءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ﴾[5]؛ از آن طرف آسمان ريزش كرد [و] از آن طرف هم از تنور آب جوشيد: ﴿فَالْتَقَيٰ الْمَاءُ عَلَيٰ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ﴾[6] و همه اينها را هم به دست غرق سپردند.
«جهنم» مصداقي از رحمت عام خداي سبحان
بنابراين رأفت خداي سبحان يك رأفت عاطفي نيست، لذا وقتي خداي سبحان نعمت خودش را ميشمارد و رأفت و رحمت خودش را شماره ميكند و از انسان اقرار ميگيرد، همان طوري كه بهشت و نعمتهاي بهشت را بازگو ميكند، جهنم و عذابهاي جهنم را هم شماره ميكند و از انسان اقرار ميگيرد. در همان سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» كه نعم الهي يكي پس از ديگري شمرده ميشود و از جنّ و انس اقرار ميگيرند؛ هم مسئله بهشت مطرح است، هم مسئله جهنم، در همين سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» اينچنين ميفرمايد: ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[7] يا ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[8] [كه] اينها را به عنوان آلاي الهي ميشمارند. خب جهنم جزء بهترين نعمتهاست، اگر جهنم نبود كه عده زيادي دست به تباهي ميزدند، عدهاي براي اينكه به جهنم نيفتند دست از رذيلت كشيدند. و اگر عدهاي تبهكار بودند و ظلم كردند و جهنم نباشد كه بر مظلوم عدل روا نداشت! پس همان طوري كه بهشت و نعماي بهشت جزء آلاي الهي است جهنم و عذابهاي جهنم هم جزء آلاي الهي است و خداي سبحان وقتي نعم را در كل تكوين ميشمارد؛ هم بهشت را به عنوان «آلاء» ميداند، هم جهنم را به عنوان «آلاء» ميداند و از جنّ و انس اقرار ميگيرد ميفرمايد كه ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[9].
وجود عذاب نشانه عاطفي نبودن رحمت الهي
و اگر مسئله رحمت خداي سبحان يك رحمت عاطفي باشد نبايد مسئله عذاب را اصلاً بپذيرند يا [نبايد] آن احقاب را بپذيرند، چون بالأخره آنهايي كه ميگويند كفار مخلّد در نار نيستند عذاب چند قرن را قبول كردند ـ هشتاد سال را كه تقريباً آستانه يك قرن است ميگويند حقب و احقاب يعني قرون ـ بالأخره اينها در قرون بايد بمانند (حدّاقل جمع)، اين مقداري كه يك تبهكار چند قرن بسوزد اين را قبول كردند، آنگاه ميگويند رحمت حق با ابديت [عذاب] سازگار نيست. خب چطور رحمت حق با عذاب چند قرن سازگار است با عذاب ابد سازگار نيست؟! اولاً رحمت خداي سبحان رحمت عاطفي نيست و ثانياً اگر رحمت [عاطفي] باشد همان طوري كه با خلود سازگار نيست با چند قرن هم سازگار نيست بلكه با چند سال هم سازگار نيست، در حالي كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[10] را ميپذيرند.
رحمت عام و خاص خداي سبحان
و مسئله ديگري كه مطرح است آن است كه رحمت خداي سبحان به اين معناست كه هر موجود را به كمال لايقش ميرساند اين يك رحمت عامه است؛ رحمت خاصه خداي سبحان براي مؤمنين و متقيان است، لذا فرمود: ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾[11]. آن رحمت عامه است كه فراگير است، هر جا استعداد هست خداي سبحان به آن استعداد كمال ميبخشد، هيچ شيئي نيست كه از رحمت الهي بيرون باشد (مصداق شيء باشد و مرحوم نباشد) اين ممكن نيست [و] در قبال اين رحمت عامه يك رحمت خاصه است كه مخصوص اهل تقوا و اهل ايمان است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ نعمت آن است كه ملايم با بدن باشد كه با نعومت و نرمي سازگار است.
پرسش ...
پاسخ: رحمت خداي سبحان آن است كه هر موجودي هر استعدادي كه دارد، او را به كمال لايقش برساند؛ رحمت خدا اين است كه باران نازل ميكند اين درخت سيب و گلابي هم از اين باران بهرهمند ميشوند ميوههاي شاداب و شيرين به بار ميآورند، آن بوته حنظل هم از اين باران استفاده ميكند و ميوه تلخش را تلختر ميكند، اگر آب بيايد ميوه تلخ حنظل تلختر ميشود وگرنه رشد نميكند.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خوب؛ يك بحث در اين است كه رحمت خدا نسبت به همه يكسان بايد باشد، يك بحث هم در اين است كه كافر كه استعداد تبهكاري او را براي دريافت صورت عذاب مستعد كرد خداي سبحان به او آنچه كه او ميطلبد ميدهد. پس اگر خداي سبحان تلخي به حنظل داد اين هم رحمت است و اگر شيريني به سيب و گلابي داد اين هم رحمت است؛ منتها كافر اگر فطرت انساني را از دست بدهد و انسان نباشد عذاب نميبيند؛ ولي كافر انساني است كه حيوان شده است، از اين جهت معذّب است كه اگر خداي سبحان توفيق داد به بحث عقلي رسيديم روشن ميشود.
پرسش ...
پاسخ: آن استخدام است، همين دليل است براي اينكه رحمت خاصه است. اين استخدام است، ضمير به بعض برميگردد، خب اگر ﴿رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾ «فساكتبها لكل شيء»؛ نه ﴿فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾[12]، خود همين پيداست كه استخدام در ضمير است؛ مثل ﴿َبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ﴾[13]. اگر رحمت فراگير است خب چرا [فقط] براي متقين ـ شما كه گفتيد فراگير است ـ اگر فراگير است خب به همه ميرسد؟! معلوم ميشود خدا دو رحمت دارد: يك رحمت عامه دارد، يك رحمت خاصه؛ مثل همين آلائي كه در سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» شماره كرده.
انحصار امكان توبه در دنيا
پرسش ...
پاسخ: خب اگر كسي اهل توبه باشد خدا غفار است؛ [اما] در قيامت بعد از مرگ كسي توبه نميكند. در دنيا راه توبه براي همه باز است. فرمود: ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ ... وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ﴾[14] خب اگر كسي كافراً مُرد، بعد از مرگ كه ديگر جاي توبه نيست، يعني جاي عمل نيست. اگر در دنيا توبه بكند، اليوم هم يك ملحد توبه بكند، توبه او مقبول است.
كيفيت امداد الهي دنياطلب و آخرتطلب
در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» اينچنين فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾[15] فرمود اگر كسي دنيا بخواهد، اينچنين نيست كه هر دنياطلبي هر اندازه كه خواست برسد؛ همه دنياطلبان به مرادشان برسند و هر اندازه كه خواستند هم برسند (اين طور نيست)، بلكه از هر دو طرف، قضيه موجبه جزئيه است؛ يعني بعضي ميرسند بعضي نميرسند [و] آنهايي هم كه ميرسند به بعضي از خواستهها ميرسند به بعضي از خواستهها نميرسند، هرگز خداي سبحان وعده ايجاب كلي به دنياطلب نداد. فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾؛ نه «ما شاء و لكل من اراد»، هر اندازه كه ما بخواهيم و هر كسي را كه ما بخواهيم. خيلي از دنياطلبها هستند كه در بين راه ميمانند و خيلي از دنياطلبها هستند كه آن مقداري كه خواستند به آن مقدار نميرسند (پس از هر دو طرف موجبه جزئيه است)؛ ولي درباره آخرت و آخرتطلب موجبه كليه است (از هر دو طرف)؛ يعني هر كس در راه آخرت به هر اندازه كه طلب كرد ميرسد. درباره دنيا فرمود: ﴿عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ﴾؛ نه آن مقداري كه آنها خواستند ﴿لِمَن نُّرِيدُ﴾[16]؛ نه هر كسي بخواهد ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾[17]؛ ولي جهنم براي همه است (به عنوان موجبه كليه). هر كسي به سراغ دنيا رفت و آخرت را ترك كرد گرفتار جهنم است؛ اما آنها كه ميرسند گروهياند؛ نه همه، مقداري هم كه ميرسند آن مقداري كه خدا به عنوان آزمون بخواهد به اينها بدهد؛ نه همه مقدارهايي كه آنها خواستند. پس دو موجبه جزئيه است و يك موجبه كليه: جهنم براي همه است؛ اما همه دنياطلبان ([كه] به سراغ دنيا رفتند) به مقصد برسند، اينچنين نيست و هر اندازه هم كه خواستند به آن اندازه برسند، اين هم نيست؛ ولي در قبال، اگر كسي به سراغ آخرت حركت كرد [حتماً به مقصد ميرسد] هيچ كسي به سراغ آخرت حركت نكرد و در طرف خير قدم برنداشت كه به مقصد نرسد: ﴿وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَيٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾[18] اين به عنوان موجبه كليه است.
عدم اختصاص امداد خداوند در خوبان
آنگاه فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾؛ هر كس هر راهي را كه رفت ما امداد ميكنيم؛ اين امدادهاي غيبي ما مخصوص خوبها نيست، بدان را هم امداد غيبي ميكنيم. خب شيطان، غيب است و از مأموران الهي است؛ شيطان مأموريت پيدا ميكند كه تبهكاران را كه حرف عقل و وحي را گوش نميدهند تحت ولايت خود بگيرد. خب آن خداي سبحان كه در دلهاي كفار هراس را قذف[19] ميكند اين امداد غيبي است (مدد فرستاد)؛ مثل اينكه آن حنظل تلخ را تلختر كرد (اين تأثير وجودي مدد غيبي است). فرمود ما همه را امداد ميكنيم؛ منتها عدهاي را با عذاب عدهاي را با رحمت: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾؛ هم گروه اول كه دنياطلباند هم گروه دوم كه آخرتطلباند: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾. هر كس هر راهي را انتخاب كرد ما وسيله فراهم ميكنيم؛ اينچنين نيست كه اگر كسي راه گناه را انتخاب كرد ما وسيله را فراهم نكنيم، وگرنه امتحان نميشود؛ خب اگر كسي راه آخرت را انتخاب كرد خدا امداد كند (وسيله فراهم كند) و كسي راه دنيا را طلب كرد خدا وسيله فراهم نكند و امداد نكند كه امتحان نيست. فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ﴾ كه گروه اولاند ﴿وهؤُلاَءِ﴾ كه گروه دوماند﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾[20]؛ ما هر دو را از بخشش خود امداد ميكنيم (اين يك مقدمه)، بخشش خدا هم تمامشدني نيست. خب پس دنيا و دنياطلب، آخرت و آخرتطلب (همه) از امداد الهي برخوردارند و دربارهٴ دنياطلب هم فرمود: ما جهنم را جايگاه سوزش او قرار ميدهيم و همه اينها جزء عطا و رحمت الهي است [و] اين رحمت هم تمامشدني نيست (حَظر، قطع و جذّ در رحمت حق نيست). اگر در سورهٴ «هود» اينچنين آمده است كه ﴿عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ﴾[21]، در سورهٴ «اسراء» نسبت به هر دو گروه آمده كه اصلاً عطاي الهي تمامشدني نيست، هر كه را هر اندازهاي كه خدا خواست [و] شخص لايق و مستعد بود اعطا ميكند.
پرسش ...
پاسخ: اين آيه در بحث قبل گذشت كه ﴿كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا﴾[22]؛ هر وقت بخواهند از شدت اندوه بيرون بيايند آنها را دوباره وارد جهنم ميكنند يعني نميگذارند كه اينها از جهنم بيرون بيايند. جهنم جزء رحمت عامه است؛ البته در برابر بهشت غضب است، جاي غضب است، جاي عذاب است و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ چون آن ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾[23] آن را هم به دنبال آن آورد، بعد هر دو را مذيّل كرد به اينكه ﴿وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾. اگر مسئله خصوص دنيا بود و جزا مطرح نبود، آنگاه ﴿وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾ به خصوص دنيا ميخورد؛ اما دنياطلب و كيفر را ذكر كرد، آخرتطلب و بهشت را ذكر كرد، بعد از ذكر اين چهار مطلب فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾[24].
پرسش ...
پاسخ: خب ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾ بعد از بيان اين چهار مطلب، اگر خصوص دنياطلب و خصوص آخرتطلب بود بدون بيان كيفر و پاداش، انسان ميگفت: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾ يعني فقط در مسائل دنيايي ما وسيله فراهم ميكنيم؛ اما بعد از بيان چهار مطلب فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾ [آن چهار مطلب اين است] يك اينكه هر دنياطلبي به مقصد نميرسد [و] به اندازهاي كه ما بخواهيم به او ميدهيم؛ ولي جهنم براي او قطعي است كه اين مطلب دوم است، و هر كس سعي براي آخرت كرد به مقصد ميرسد (هر آخرتطلبي به مقصد ميرسد) و سعي او هم مشكور است كه ميشود مطلب سوم چهارم. پس كار دنياطلب و كيفرش كه دو مطلب است [و] كار آخرتطلب و جزايش كه [در مجموع] چهار مطلب ميشوند، بعد از بيان اين مطالب اربعه فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً﴾[25].
پرسش ...
بازگشت به بحث: «جهنم» مصداقي از رحمت عام خداي سبحان
پاسخ: بله ديگر؛ امداد است پس چيست؟ رحمت خاصه نيست اما رحمت عامه است. آن سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» وقتي آلاي الهي را ميشمارد (سرشماري ميكند) و اقرار ميگيرد، جهنم را هم مثل بهشت «آلاء» ميداند؛ فرمود: ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ﴾[26]. اين ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا﴾ مثل بَه بَه گفتن است. سورهٴ مباركهٴ «الرحمن» را گفتند «عروسالقرآن» است[27]، براي اينكه نعم الهي را اول از قرآن شروع كرده تا آخرين بخش، هر نعمتي را شروع ميكند ميگويد بَه بَه! عجب عالمي است. خب عالمي كه در آن جهنم نباشد عالم ناقصي است. اكثر انسانها از ترس از جنهم است كه دست به اعمال طالحه نميزنند. پس آن رحمت خاصه كه در بهشت است البته براي مؤمنين است، و رحمت خداي سبحان رحمت عاطفي نيست، لذا به ما فرمود در مسائل ديني در اجراي حدود الهي ﴿َلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[28]. و آن رحمتي كه [به] معناي اين باشد كه هر مستعدي را به كمال لايقش برساند به اين معنا خداي سبحان ارحمالراحمين است و رحمت مطلقه دارد و آن رحمت خاصه (چيزي كه گوارا باشد و به حال انسان ملايم باشد) مخصوص مؤمنين است؛ آن را فرمود: ﴿فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾.[29]
پرسش ...
پاسخ: نه؛ خدا وقتي رحمتش را ميشمارد ميفرمايد «و من رحمته كذا» «و من رحمته كذا» باران را رحمت ميداند خب باران كه رحمت است؛ هم براي حنظل رحمت است، هم براي سيب و گلابي رحمت است.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ رحمت خاصه براي مؤمنين است؛ ولي وقتي خدا آثار تكويني را ميشمارد ميفرمايد «و من رحمته و من رحمته و من رحمته» اينها جزء رحمتهاي [عامه] الهي است.
پاسخ: نه؛ اگر رحمت است فرقي بين خلود و قرنها نيست، قرنها را كه پذيرفتند گفتند: ﴿لاَبِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً﴾[30] خب چند قرن كسي بسوزد دوباره خاكسترش را به حالت اولي درآورند كه با رحمت انفعالي سازگار نيست؟ منظور آن است كه اگر كسي بگويد كه خلود با رحمت حق سازگار نيست، خب اصل عذاب هم با رحمت سازگار نيست چند قرن [عذاب] هم با رحمت سازگار نيست.
ـ پاسخ شبهه ناسازگاري خلود با رحمت الهي
بنابراين آياتي كه مسئله خلود را بازگو ميكند، [آن را] به عنوان جزاي عمل ميداند، معلوم ميشود كه يك سلسله اعمالاند كه جاودانه ميمانند. پس نميشود گفت خلود با رحمت سازگار نيست، چرا؟ براي اينكه اولاً رحمت خدا رحمت انفعالي و عاطفي نيست (يك) و اگر هم رحمت [عاطفي] باشد [و] معيار، رحمتهاي مصطلح باشد، اين رحمت با اصل عذاب منافي است (دو) مخصوصاً با احقاب و قروني كه پذيرفتند هيچ تناسب ندارد (سه) اگر [از] رحمت، رحمت انفعالي مراد نيست (كما هو الحق) [و] به اين معناست كه هر موجودي را به كمال لايقش ميرساند (هر مستعدّي را به فعليتش ميرساند) اين با عذاب سازگار است؛ مثل اينكه ميفرمايد: ﴿َهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ﴾[31] كه باران را رحمت ميداند [و] ميگويد ما قبل از باران ابرها را به وسيله بادها جابهجا ميكنيم، خب باران كه رحمت است هم براي درختهاي خوشثمر رحمت است هم براي حنظلها رحمت است. آن رحمت خاصه، مخصوص مؤمنين است كه ديگران آن رحمت را ندارند. در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» وقتي جريان كفار را بازگو ميكند در آيه 64 و 65 اينچنين ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً ٭ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيّاً وَلا نَصِيراً﴾.
ـ پاسخ شبهه ناسازگاري خلود با عدل الهي
عمده در مسئله خلود اين اشكال است كه چگونه با عدل الهي سازگار است كه كسي در يك مدت محدود هفتاد سال يا صد سال يا دويست سال يا كمتر و بيشتر گناه بكند و براي ابد بسوزد؟ جوابش اين است كه در مسئله اولي روشن شد كه جزا عين عمل است يعني همان عمل بد به صورت كيفر در ميآيد (اين يك مطلب)، اعمال هم دو قسماند: يك قسم اعمال جارحه است، يك قسم اعمال جانحه، اعتقاد و قلب؛ اعمال جارحه سال و ماه برميدارد يعني ميشود گفت فلان شخص هفتاد سال يا صد سال گناه و معصيت كرد و مانند آن؛ ولي اعمال جانحه و قلب تاريخ برنميدارد، زيرا يك امر ثابت دائمي خواهد شد، اگر اين اعمال زمينه كفر را فراهم نكند، شخص كافر و منافق نباشد، خدا و قيامت را قبول داشته باشد، اين انسان هر اندازه هم شقي باشد مخلَّد نيست؛ بالأخره بعد از احقابي از عذاب نجات پيدا ميكند؛ حالا چه اندازه است خداي سبحان ميداند تا شفاعت چه گروهي شامل حالش بشود و مانند آن. بنابراين مسلمين مطلقا (آنها كه مسلماناند) و همچنين موحّدين؛ آنها كه خدا، قيامت، وحي و رسالت (اين اصول كليه) را پذيرفتند و قبول دارند و نور توحيد در اينها هست اعتقاد به معاد هست اعتقاد به وحي و رسالت هست، از هر گروهي و از هر ملتي كه باشند هر اندازه هم كه گناه بكنند مخلَّد نيستند، اينها به بركت آن نورانيتي كه دارند سرانجام آزاد ميشوند. و آنهايي هم كه كافرند، كفر را [به سبب] محيط به ارث بردهاند و يك كافر مستضعفاند (يعني استضعاف فكري دارند) تبليغات اسلامي به سراغ آنها نرفته يا درست قدرت تشخيص نداشتند، اينها يا معذَّب نيستند يا اگر معذَّب باشند چون ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[32] هستند، اينها هم اهل نجاتاند (اينها هم هرگز مخلَّد نيستند). مخلَّدينِ در نار كسانياند كه به حدي برسند كه ﴿َجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[33] يعني اين كافر لجوج كه حق براي او روشن شد مع ذلك نپذيرفت، معجزات انبيا را ديدند نپذيرفتند، براهين عقلي برايشان تثبيت شد ولي نپذيرفتند، بعد از روشنشدن حق حقيقت را نپذيرفتند (اهل لجاج و عناد بودند)، به تعبير قرآن ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾[34]، اينها جزء انسان ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[35] و امثال ذلك بودند كه بعد از تمامشدن حجت بالغهٴ حق مع ذلك انكار كردند، اينها هستند كه اهل خلودند و مخلَّد در نار. اين گروه كه مخلَّدند چون هيزم جهنم خود اين گروهاند، مواد آتشزاي جهنم خود اين گروهاند، آن وقت فرض ندارد اينها از جهنم بيرون بيايند يا فرض ندارد كه ما بگوييم ظاهر آيات اين است كه ﴿خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً﴾[36] يعني اينها هميشه در آتش هستند خب وقتي آتش از بين رفت اينها هم از بين ميروند.
ـ شبههٴ ابدي نبودن دوزخ
گاهي انسان ممكن است اينچنين بگويد كه از آيات قرآن استفاده ميشود كه كفار ابداً در آتشاند؛ ولي آتش ابدي نيست، آتش بعد از چند قرن خاموش ميشود اينها هم از بين ميروند. خب اگر كسي عذاب را اينچنين خيال كرد كه يك سلسله هيزمهايي از خارج ميآورند و اين هيزمهاي افروخته را به صورت جهنم تصوير كرد، بعد يك عدهاي را از خارج ميآورند در اين هيزمهاي افروخته قرار ميدهند، اين ممكن است بينديشد كه بالأخره هيزمها تمام ميشود و كفار چون آتش نيست و نار خاموش شد بالأخره اينها عذاب نميبينند و با آيات هم منافات ندارد براي اينكه آيات قرآن ميگويد تا آتش هست اينها هستند اينها دائماً در آتشاند. خب اگر كسي گفت فلان شخص به حبس ابد در زندان محكوم شد حالا زندان خراب شد و از بين رفت [پس] ديگر آن شخص عذابي نميبيند براي اينكه زندان از بين رفت [همينطور] حالا اگر كفار در آتشاند و آتش ابدي نيست، صادق است كه اينها بگويند اينها ابداً در نارند يعني مادامي كه نار هست اينها هستند (اگر نار برطرف شد اينها ديگر نيستند). خب نار چگونه از بين ميرود؟
ـ پاسخ شبهه ابدي نبودن دوزخ
خود اين شخص هيزم است و خود اين شخص هم ماده منفجره است: ﴿كَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ﴾[37]، مسئله خلود مخصوص اين گروه است. گرچه جهنم پر ميشود: ﴿لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾[38]؛ اما شما در جريان ماه مبارك رمضان [يا] در ساير ليالي ميبينيد كه خداي سبحان [مثلاً] هزارها نفر را هنگام افطار آزاد ميكند. خب اينها كسانياند كه مخلَّد در نار نيستند؛ اينها كسانياند كه اعتقاد توحيدي داشتند، به مبدأ و معاد معتقد بودند (آن زيربناي الهي در اينها بود)؛ منتها گرفتار معاصي بودند. اينها البته معذَّباند و مرتب يكي پس از ديگري آزاد ميشوند؛ اما آلفرعون كه خدا اينها را به عنوان وقود نار ميداند چطور؟ در دو جاي قرآن فرمود [در] قيامت آن مواد سوخت و سوز و آتشزايش خود انسان است، اگر ماده سوخت و سوزش خود انسان است ماده آتشزايش هم خود انسان است، خب اين هر كجا باشد شعله است.
ميراندن مرگ در قيامت
مرگ هم كه ديگر در آنجا نيست، در قيامت بعد از اينكه بساط قيامت پهن شد [و] حسابها بررسي شد؛ بهشتيها به بهشت رفتند، جهنميها به جهنم رفتند مگر كسي ميميرد؟
در آنجا مرگ را ميميرانند، مرگ مرده است. و آن هم به عنوان تشبيه معقول به محسوس آمده است كه موت بين الصفين به صورت يك «كبش املح» در ميآيد او را ذبحش ميكنند.[39] [در قيامت كه] كسي نميميرد.
تبهكاران، هيزم جهنم
خب اگر شخص خودش هيزم است (يك)، خودش ماده سوخت و سوز آتشزاست (دو)، خب براي ابد ميسوزد و سرّش اين است كه اين ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَيٰ الأفْئِدَةِ﴾[40] را انسان چه كند، اينكه هيزم بيروني نيست؟ حالا بر فرض كسي در خلود ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ﴾[41] شك كرد، در خلود ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَيٰ الأفْئِدَةِ﴾ چه ميكند؟ آنجا هم جاي توبه نيست، چون توبه، عمل صالح است و دنيا جاي عمل است، آنجا كه جاي توبه نيست، اگر جاي توبه باشد كه ميشود دار تكليف. گرچه عذاب را ديدند [و] پشيماناند؛ ولي اين ندامت براي آنها حسرت است؛ نه ندامتي كه انسان را تائب ميكند كه سرپل رحمت باشد. يك وقت انسان پشيمان ميشود اين پشيماني او زمينه توبه را فراهم ميكند اين مقدمه رحمت است؛ يك وقت يك ندامت آميخته با حسرت است؛ خدا ميفرمايد: ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ﴾[42]؛ ولي همين گروه اگر از جهنم بيرون بروند باز هماناند كه بودند: ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[43]؛ ما بر فرض هم (بر فرض محال) اينها را از جهنم آزادشان كنيم ببريم دنيا باز همان آلفرعون كه بودند هستند. خب اگر كفر رسوخ نكرد، اين بعد از احقابي از عذاب مشمول رحمت ميشود، [اين] از بحث خلود بيرون است، بحث خلود درباره افرادي مثل آلفرعون است، كساني كه ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[44]؛ نه آنها كه دسترسي نداشتند يا به اميد شفاعت يا توبه و مانند آن دست به گناه ميزدند. آنهايي كه به هيچ مبدأ و معادي، به هيچ وحي و رسالتي، بعد از قيام حجت بالغه باز هم سر نسپردند اينها را خدا ميفرمايد اينها هيزماند: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[45]. خب هيزم اگر بخواهد مشتعل بشود يك ماده منفجره ميخواهد، ماده منفجرهاش چيست؟ وقود جهنم چيست؟ وقود جهنم همان سنگهاي بتهاست و همين انسانهاي بتساز و بتفروش، فرمود: ﴿كَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ﴾[46] اينها وقود نارند؛ ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[47]؛ يا فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[48] [كه] يكي در سورهٴ مكي است يكي در سوره مدني، يكي با الف و لام يكي بدون الف و لام؛ آنكه در مكه نازل شد در اوايل بود هنوز شناخته نشده بود بدون الف و لام است؛ فرمود ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ آنكه در مدينه نازل شد در سورهٴ مباركهٴ «بقره» هست كه بحثش قبلاً گذشت فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي﴾ اين ﴿النَّارَ﴾ را با الف و لام ذكر كرد ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ خب اگر حالا وقودش خودِ فرعون بود اين چگونه نجات پيدا كند؟ اين هركجا برود شعله است.
ظهور ملكات انسان در صحنهٴ قيامت
پرسش ...
پاسخ: در قيامت فعل و عمل صالح نيست. مثل انسان خوابيده؛ يك انسان بددهن در خواب هم كه حرف ميزند فحش ميدهد، سرّش اين است ملكه شده است براي او. الآن مگر ما ميتوانيم اينجا در اين محضر و مشهد دروغ بگوييم؟ اينجا دروغ، جدّش متمشّي نميشود. قيامت كه عالم شهادت است دروغ فرض ندارد؛ اما همين بتپرست آن روز دروغ ميگويد؛ با اينكه همه اعضا و جوارح شاهدند با اينكه بتپرستي او مشهود است ميگويند ما كه بتپرستي نكرديم! خدا به پيغمبرش ميفرمايد: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾[49]؛ ببين چگونه دروغ ميگويند؛ يعني جدّ متمشّي نميشود؛ مثل كسي كه به فحش عادت كرده زير شلاّق تعزير هم كه قرار ميگيرد باز فحش ميدهد، [چون] اين عادت كرده به بدي، آنجا هم عادت كرده به دروغ.
نتيجه بحث
در همين سورهٴ مباركهٴ «جن» آيهٴ پانزده فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ در همين سوره آيهٴ 23 اينچنين آمده است: ﴿إلاّ بَلاَغاً مِنَ اللَّهِ وَرِسَالاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فَيهَا أَبَداً﴾. اين ﴿نَّارُ﴾ را خدا همه ابعادش را معرفي كرد؛ هم مواد خام را بيان كرد كه چيست و هم آن ماده سوخت و سوز و انفجارياش را مشخص كرد كه چيست و هم محصول برخورد آن مواد خام با اين مادههاي انفجاري [را]؛ فرمود: ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾[50] اگر خود اين ماده منفجر شد، خودش مشتعل ميشود. در يك جا فرمود اينها حطباند در يك جا فرمود اينها وقودند در جاي ديگر فرمود اينها مسجورند: ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾ خب اين چگونه از جهنم بيرون بيايد؟ چه دليل است بر اينكه جهنم تمام ميشود كه انسان بگويد: ﴿خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً﴾[51] منافات ندارد با اينكه عذاب مخلَّد نباشد، براي اينكه اين آيات دارد كه اينها ابداً در جهنماند، خب تا جهنم هست اينها هستند وقتي جهنم بساطش برچيده شد اينها ديگر نيستند
پرسش ...
پاسخ: چون خود خداي سبحان فرمود ديگر مرگ بساطش برچيده شد.
پرسش ...
پاسخ خب همان موت است. نابودي كه اصلاً نيست كه موجودي نابود بشود (خودش فرموده من نخواستم) خودش فرموده كه خلود است جاودانه است و مرگ را هم ميميرانم. اينكه مرگ را ميميراند يعني انتقال تمام شد، دارالقرار است، اگر يك چيزي عبور بكند كه ديگر دارالقرار نيست. خداي سبحان دنيا را كه معلوم نيست چند ميليارد سال طول كشيد يا ميكشد اين را دارالقرار نميداند اين را دارعبور ميداند، آخرت را دارالقرار ميداند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[2] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.
[3] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[4] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 26.
[5] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 11.
[6] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 12.
[7] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 35 ـ 36.
[8] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 43 ـ 45.
[9] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 45.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[11] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[12] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 228.
[14] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 18.
[15] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.
[16] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.
[17] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.
[18] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 19.
[19] ـ القذف: الرميء (مجمع البحرين، ج 5، ص 107)
[20] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.
[21] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 108.
[22] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 22.
[23] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 18.
[24] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.
[25] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 20.
[26] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 35 و 36.
[27] ـ مستدرك الوسائل، ج 4، ص 351؛ «و روي عن موسي بن جعفر(عليه السلام) عن آبائه عنه (صليٰ الله عليه و آله و سلّم) قال: لكل شيءٍ و عروسٌ و عروس القرآنِ سورة الرحمن جلّ ذكره».
[28] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[29] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 156.
[30] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 23.
[31] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 57.
[32] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 106.
[33] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 14.
[34] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 97.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 204.
[36] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 169.
[37] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 11.
[38] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 119.
[39] ـ بحارالانوار، ج 8، ص 345.
[40] ـ سورهٴ همزه، آيات 6 ـ 7.
[41] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.
[42] ـ سورهٴ سباء، آيهٴ 33.
[43] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 28.
[44] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 14.
[45] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 15.
[46] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 11.
[47] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.
[48] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 24.
[49] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 24.
[50] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 72.
[51] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 23.