اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَقَالُوا أءِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ (10) قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَلَوْ تَرَي إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12) وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (13) فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (14)﴾
مروري بر مباحث طرح شده پيرامون قرآن
چون اين سورهٴ مباركهٴ «سجده» در مكه نازل شد و همانطور كه ملاحظه فرموديد مطالب محوري سوَر مكّي اصول دين و خطوط كلي اخلاق و فقه است جريان وحي و نبوت در طليعه اين سوره مطرح شد كه قرآن كتابي است ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[1] مبدأ فاعلي آن هم ربّالعالمين است هدفش هم هدايت مردم است هم محتواي كتاب مشخص شد هم فاعل نازلكننده كتاب مشخص شد و هم هدف تنزيل كتاب بعد به مسئله توحيد اشاره كردند كه خدا خالق آسمان و زمين و مجموعه نظام هستي است و آنچه را آفريد به بهترين وجه آفريد بعد به مسئله معاد پرداخت.
عدم اقامه برهان بر انكار معاد توسط مشركان و علت آن
در جريان معاد فرمود اينها راهي براي نفي معاد و انكار معاد ندارند دليل ندارند فقط استبعاد ميكنند ميگويند انسان كه مرده است وقتي ميميرد در زمين گم ميشود پراكنده ميشود[2] اينها مشكلشان از نظر معرفتشناسي همان اكتفاي بر حس و تجربه است (يك) و روح مجرّد را منكرند (دو) و خيال ميكنند مرگ, پوسيدن است نه از پوست به در آمدن (سه) تفرقه اجزا را نابودي ميپندارند (چهار) هيچ كدام از اينها دليل بر نفي معاد نيست. در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» كه بحث آن به مناسبتهايي اشاره شد فرمود اينها شبهاتي كه دارند بين خود و خداي خود برهاني بر نفي معاد ندارند.
شهوت عملي ريشه استبعاد معاد و پاسخ قرآن به آن
اينها گرفتار شبهه علمي نيستند اينها مبتلا به شهوت عملياند آيه سه سورهٴ مباركهٴ «قيامت» اين است ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ همين كسي كه قصهاش در پايان سورهٴ مباركهٴ «يس» است كه ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾[3] استخواني را از گورستان مكه گرفت به حضور حضرت آورد گفت اين استخوان بدن كه محكمترين عضو بدن است اين به صورت رميم و پودر در ميآيد خب اگر استخوان رميم ميشود ساير اعضا به طريق اُوليٰ پراكنده خواهند شد چه كسي اينها را زنده ميكند كه خدا فرمود: ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[4] در همين زمينه آيه سه به بعد سورهٴ مباركهٴ «قيامت» ميفرمايد: ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ ما نه تنها توان آن را داريم كه استخوانهاي او را دوباره برگردانيم ﴿بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ﴾ انگشتها و سرانگشتها و خطوط ريز سرانگشتها كه مهمترين عامل شناسايي هر فردي همان انگشتمُهر اوست ما هر انساني را با همه خطوط ريز و ظريف سرانگشتش محشور ميكنيم. بعد فرمود اينها هيچ شبهه علمي ندارند براي اينكه آن خدايي كه اينها هيچ چيزي نبودند به اين صورت در آورد الآن كه همه چيزش موجود است همان روح به دست فرشتههاست كه ﴿يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ﴾ هم بدن ذرّاتش در عالَم هست اينها شبهه علمي ندارند بلكه شهوت عملي دارند ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ ميخواهد جلويش باز باشد چون ميخواهد جلويش باز باشد روز سؤال و جواب را انكار ميكند, اگر دليلي ميداشت خب طرح ميكرد ما وقتي آن برهان معاد را ذكر ميكنيم اينها سرافكنده ميشوند پس شبهه علمي ندارند مشكل علمي ندارند ميخواهند اَمامشان جلويشان باز باشد رها باشند ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ از اين جهت منكر است. در آيه محلّ بحث هم فرمود اينها مشكل علمي ندارند ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ اگر سؤال اين است كه چگونه معدوم, موجود ميشود چيزي معدوم نشده شما فوت نميكنيد وفات ميكنيد تمام هويّت شما به دست فرشتههاست كه موكّل ما هستند اين ملكالموت اگر جنس باشد شامل حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) و ملائكه زيرمجموعه اوست اگر خصوص حضرت عزرائيل(سلام الله عليه) باشد آنها هم زيرمجموعه او هستند كه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[5] يا ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾,[6] فرمود: ﴿يَتَوَفَّاكُمْ﴾ شما متوفّا ميشويد فرشتههايي كه موكَّلاند و مأمورند متوفّياند اينها استيفا ميكنند مستوفيانه جان شما را ميگيرند هيچ چيزي در زمين نميماند, ميماند بدنتان خب بدنتان در زمين پراكنده است ما دوباره جمع ميكنيم پس شما مشكل علمي نداريد ولي نميخواهيد قيامت را باور كنيد چون ميخواهيد جلويتان باز باشد ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ لذا ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ را اول ذكر فرمود, قبل از اينكه پاسخ شبهه آنها را مطرح كند يعني بفرمايد: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم﴾ قبل از آن فرمود اينها اصل مهمّشان اين است كه قيامت را نپذيرند اگر قيامت را بپذيرند خب احساس مسئوليت ميكنند و هر كاري نميكنند هر حرفي را نميزنند اينها ميخواهند دهنشان, زبانشان, كارشان باز باشد جلويشان باز باشد ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾ پس ضلالت و گم شدن و امثال ذلك نيست نابودي در كار نيست.
اقرار مشركان به يقين نداشتن در نفي معاد
پرسش:... پاسخ: نه, هدف اصليشان اضراب نيست يعني آن قسمت مهمّشان اين است مثل ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» آمده است يعني هدف اصليشان, انگيزه مهمّشان اين است آن را بهانه قرار ميدهند آن يك استبعاد است و خود آنها ميگويند: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ﴾[7] ما يقين به معاد نداريم ميگويند ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾[8] اينها استبعاد دارند نه استحاله, خب اگر كسي مستبعَد بود وقتي ذات اقدس الهي برهان اقامه كرد شاهد اقامه كرد بهتر از آن را انجام داد مطابق سورهٴ «روم» كه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾[9] خب بايد بپذيرند عمده همان است كه ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾.
معدوم نشدن روح انسان با مرگ و اثبات بقای آن
آنگاه فرمود شما در زمين گم نميشويد در جريان روح كه زنده است اختصاصي به مسئله شهدا ندارد آن دو آيهاي كه يكي در سورهٴ «بقره»[10] و ديگري در سورهٴ «آلعمران» است كه درباره شهدا(رضوان الله عليهم) آمده است ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ﴾[11] اينچنين نيست كه اين مخصوص شهدا باشد منتها آن ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾[12] يا ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾[13] اينها ميتواند مختصّ به آنها باشد ولي بالأخره روح زنده است انسان كه ميميرد يا روح «في روضة من رياض الجنّة» يا ـ معاذ الله ـ «في حفرة من حفر النيران»[14] اينطور نيست كه اينها رفتند جبهه آنكه شهيد شد روحش زنده باشد آنكه پيروز شد روحش زنده نباشد گاهي پيروزي, ثوابش بيش از شهادت است ميبينيد يك ضربت وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) «لضربة عليٍ لعمروٍ يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين»[15] اينچنين نيست كه هر شهادتي بالاتر از همه اعمال صالحه باشد بعضي از اعمال صالحه از هر شهادتي هم بالاتر است وجود مبارك حضرت امير آن شمشير را كه زد بالأخره اسلام را نگه داشت احيا كرد «لضربة عليّ لعمروٍ يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين» پس روح همه زنده است منتها آنها ﴿فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ هستند ﴿يُرْزَقُونَ﴾[16] هستند ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ﴾[17] هستند ديگران حالتهاي خاصّ خودشان را دارند. درباره روح هيچ صحبتي نيست وضعش روشن است.
احتمالات سهگانه در تنافي خروج از زمين در قيامت و تبدّل آن
عمده درباره جسم است كه اين سه احتمال در آيه سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» بايد تعيين بشود كه خداي سبحان كه در سورهٴ «طه» فرمود ما شما را از زمين خلق كرديم دوباره به زمين برميگردانيم بار سوم از زمين در ميآوريم ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾[18] وقتي بخواهد اموات را از زمين در بياورد اين مطابق سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» در چه مقطعي است آن روايات نوراني كه در ذيل اين آيه آمده است لابد ملاحظه فرموديد كه زمين تبديل ميشود «بأرض لم تكتسب عليها الذنوب»[19] (يك) بعضي از روايات دارد زمين تبديل ميشود به كُره نقيّه, نان صاف كه اهل محشر از آن استفاده ميكنند و روايات ديگري هم در كيفيت آن زمين هست.[20]
پرسش: علامه در تفسيرشان دارند يكي از شهود زمين است شهود بايد در اين دنيا شهود كرده باشند كه آنجا شهادت بدهند بنابراين آنجا اين زمين بايد باشد كه شاهد اعمال ما بوده اگر زمين مبدل شود عوض شود چگونه شهادت ميدهد؟
پاسخ: بله, تبديل غير از اعدام و ايجاد است همين حقيقت است مبدّل ميشود به حقيقت كاملتر اينطور نيست كه چيزي از حقيقت, خودش را از دست بدهد اين زمين كاملتر ميشود اگر انساني كاملتر شد مشهودات قبلي خود را كه از دست نميدهد زمان و زمين شهادت ميدهند بايد هم باشند اما وقتي كاملتر شدند بهتر شهادت ميدهند اينطور نيست كه مباين بشود تبديل ميشود تبديل غير از مباينت است وقتي كه تبديل شد يعني كاملتر شد شهادتها را بهتر ادا ميكند غرض اين است كه اين ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[21] كه در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» آمده است اينها اول محشور ميشوند روي كُره زمين انسانها را از زمين بيرون ميآورند بعد مجموعه نظام عوض ميشود اين يك احتمال, يا نه اول آسمان و زمين تبديل ميشوند به آسمان و زمين ديگر بعد از آن زمينِ تبديلشده انسانها را اخراج ميكنند احتمال دوم, يا همزمان اين كار را ميكنند احتمال سوم, هر كدام از اينها باشد آثار خاصّ خودش را دارد.
نظري بودن كيفيت معاد و لزوم اعتقاد به مسائل ضروري آن
اينها جزء پيچيدهترين مسائل نظري بحث معاد جسماني است نه ضروري, آنچه ضروري است اين است كه تمام انسانها زنده ميشوند طبق رواياتي كه از اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است طوري كه هر كسي در قيامت ببيند آدم ميشناسد ما اين مقدار را يقيناً بايد باور داشته باشيم اما خصوصياتش مربوط به اهل نظر است آنها جزء مسائل نظري و پيچيده است كه آنها را از همه ما نخواستند.
بيان دو احتمال در سرافكنده بودن مجرمان در قيامت
﴿قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَي رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾ آنگاه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد شما ميبينيد مجرمين در قيامت به صورتهاي خاص در ميآيند ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ اينها سرافكندهاند حالا اينها سرافكندهاند يعني شرمسارند يا نه, برخيها چون به صورت حيوان محشور ميشوند حيوان يك موجود ناكسالرأس است مستويالقامه كه نيست آن انسان است كه مستويالقامه است اينكه حيوان باشد ناكسالرأس است آيا اين نكس رأس و نكوس رأس در اثر حشر حيواني اينهاست يا نه, سرافكنده و شرمسارند ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ آن وقت چه ميگويند, ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا﴾ آنچه را قبلاً نميديديم ﴿وَسَمِعْنَا﴾ آنچه را قبلاً نميشنيديم ﴿فَارْجِعْنا﴾ ما را برگردان به جايي كه عمل صالح انجام بدهيم ما يقين داريم.
دليل تفسير يقين مورد ادعاي مجرمان در قيامت به يقين علمي
در بحث ديروز اشاره شد كه ﴿إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ آيا به اين معناست كه ما ايمان پيدا كرديم و به اين معارف يقين داريم منتها ما را به دنيا برگردان كه ﴿نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ كما ذهب اليه عدّة منهم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه)[22] يا نه, ﴿إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ يعني ما يقين علمي داريم نه يقين ايماني, اشاره شد كه اين دومي ميتواند مراد باشد زيرا در قيامت انسان كه مُرد نه ميتواند حرفِ درست بزند كه ثواب صِدق را ببرد نه ميتواند حرف دروغ بزند كه كيفر معصيت را داشته باشد چون ثواب و عِقاب و اطاعت و عصيان براي شريعت و كتاب و وحي و نبوّت است انسان بعد از مرگ وارد صحنه شريعت و كتاب و وحي و نبوّت نميشود فقط صحنه عمل است اين بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه «فإنّكم اليوم في دار عملٍ و لا حساب و أنتم غداً في دار حسابٍ و لا عمل»[23] اين مضمون را وجود مبارك حضرت امير در نهجالبلاغه هم نقل ميكند.[24]
اختياري نبودن فعل مشركان در قيامت و عدم ترتب ثواب بر آن
اگر فردا كه روز قيامت است ايمان و كفر ممكن باشد, ثواب و عقاب ممكن باشد, معصيت و اطاعت ممكن باشد پس شريعتي لازم دارد چون اگر شريعت نباشد به چه معيار ما بگوييم اين معصيت است آن اطاعت است. نه آنجا كه ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اين صدقي است كه ثواب داشته باشد نه آنجا كه دروغ ميگويند كِذبي است كه معصيت باشد و عِقاب جدا داشته باشد اين بحث در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيات 22 و 23 و 24 فرمود: ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴾ از مشركان سؤال ميكنيم اينها كه فكر ميكرديد شريكالباري هستند چه كاري از آنها ساخته است آنها كجا هستند ﴿ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ اين مشركين ترفندشان در قيامت اين است كه ما كه مشرك نبوديم. خدا به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ﴾ نگاه كن چطور دارند دروغ ميگويند خب شما عمري را به شرك گذرانديد الآن ميگوييد ما مشرك نبوديم يعني چه ﴿انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ﴾ اين معنايش اين نيست كه اينها دروغ گفتند معصيت كردند عِقابي روي عقابهايشان ميآيد اين معنايش اين است كه ملكات دنيايي اينها ظهور ميكند اينها در دنيا عمري را به دروغ گذراندند الآن هم دارند دروغ ميگويند نه اينكه اگر كسي در قيامت گفت ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا﴾ ثوابي ببرد كار خوبي باشد بشود حسنه يا اگر بگوييم ﴿مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ﴾ يك عقاب جدايي داشته باشد بشود سيّئه, حسنه و سيّئه, اطاعت و عصيان براي ظرف شريعت است مثل انسان در عالَم خواب يك آدم دروغگو در خواب هم بخواهد حرف بزند دروغ ميگويد يك آدم فحّاشِ بَذيّ بدزبان در خواب هم كه ميبينيد دارد فحش ميدهد اين روايتي كه مرحوم فيض در وافي نقل كرده اصلش براي جلد هشت كافي مرحوم كليني است كه بارها آن روايت خوانده شد كه بشرهاي اوّلي گرچه ميخوابيدند ولي رؤيايي نداشتند انبيا كه آنها را به احكام شريعت دعوت ميكردند عدهاي ميپذيرفتند عدهاي نميپذيرفتند آنها كه نميپذيرفتند بهانهشان اين بود كه انبيا ميفرمودند اگر اين كار را كرديد ثواب ميبريد اگر نكرديد عقاب ميبريد, آنها ميگفتند ثواب و عقاب يعني چه، چه وقت ثواب ميبريم ميفرمودند بعد الموت آنها انكارشان بيشتر ميشد ميگفتند كسي كه وارد قبرستان شد كه از قبرستان برنميگردد خيال ميكردند معناي حيات بعدالموت اين است كه مردههاي قبرستان از قبرستان در بيايند بعد مرحوم كليني اين را از معصوم(سلام الله عليه) نقل ميكند كه خداي سبحان رؤيا را نصيب بشر اوّلي كرد اينها وقتي ميخوابيدند چيزهايي ميديدند ميآمدند نزد انبيايشان ميگفتند اينها چيست كه ما در عالم خواب ميبينيم انبيايشان ميفرمودند اينها كه شما در رؤيا ميبينيد از سنخ آن چيزهايي است كه ما به شما ميگوييم, شما انتظار نداشته باشيد كه مردههايتان از قبرستان بيايند در صحنه بازار و منزل آن يك عالم ديگري است شبيه همين عالم رؤيا[25] اين نمودار و تشبيهي است كه بالأخره آن صحنه غير از اين صحنه است انسان در خواب اگر راست گفت ثواب نميبرد دروغ گفت عقاب نميشود آنچه در خواب ميگويد ظهور ملكاتي است كه در روز كسب كرده است نه آيه 24 سورهٴ مباركهٴ «انعام» دلالت دارد كه اينها معصيت كردند نه اين آيهاي كه ميگويد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ دليل است بر اينكه اينها اطاعتي ميكنند خواسته اينها هم ظهور ملكات اينهاست بر اساس اضطرار, يك آدم بددهن وقتي به دام افتاد دست و پا ميزند خب اين دست و پا زدنش بر اساس عمل اختياري نيست كه واقعاً چنين چيزي بخواهد در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم همين مطلب هست وقتي از وجود مبارك امام رضا(عليه السلام) سؤال ميكنند آيا خداي سبحان به معدوم علم دارد فرمود به معدومات علم دارد (يك) به ممتنعات علم دارد «علي فرض وجود» (دو) بعد به همين آيه سورهٴ «انعام» استدلال ميكند ميفرمايد: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[26] رجوع كفار از جهنم به دنيا محال است براي اينكه دنيا بساطش عوض شد اگر ﴿تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾[27] بساط دنيا تبديل شد به آخرت ديگر دنيايي نيست تا اينها برگردند پس رجوع كفار از جهنم به دنيا محال است ولي بر فرض محال, اگر اينها برگردند چه ميشود را هم باز خدا ميداند فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ بنابراين آنچه اين تبهكاران در قيامت ميگويند به عنوان يك عمل اختياري يك فعل اختياري نيست تا اگر مطابق واقع بود ثواب ببرند مطابق واقع نبود عقاب ببينند نيست اين ظهور ملكات دنيايشان است خواستن آنها هم همينطور است.
تبيين ادعاي بينا و شنوا شدن مجرمان و كور محشور شدن آنها
پرسش: استاد جمع بين آيه ﴿ربَّنا أبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ با آيه سورهٴ «اسراء» كه فرمود: ﴿نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَي وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً﴾[28] چگونه است؟
پاسخ: بله اينها يا گروههاي مختلفاند كما تقدّم يا مواقف متعدّد است در بعضي از موقفها نميبينند در بعضي از موقفها ميبينند فرمود وقتي ما اينها را آورديم به لبه جهنم نشان داديم ميگوييم: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[29] آن وقت ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ وگرنه اينها در قيامت كه در سورهٴ مباركهٴ «طه» فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾[30] سه چهار وجه جمع شده يكي از آن وجوه جمع اين است كه اينها كه در دنيا اعما بودند ﴿مَن كانَ فِي هِذِهِ أعْميٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾[31] اينها در دنيا از چه نظر اعما بودند يك اعماي ظاهري كه نبودند بالأخره چشم داشتند خيلي از چيزها را ميديدند اينها نسبت به قرآن و عترت و معارف, اعما بودند اين همه حسينيه و مسجد و حوزهها و مراكز فرهنگي و ديني بود اينها را نميديدند چهار جا مركز فساد بود فقط آنها را ميديدند در قيامت هم همينطور است اين همه نعمتهايي كه براي بهشتيان و انبيا و اولياست آنها واقعاً نميبينند فقط جهنم را ميبينند اينطور نيست اينها كه كورند جهنم را نبينند اينها كه كرند جهنم را نبينند صداي غرّش جهنم را از راه دور ميشنوند و ميلرزند اما آن نسيم بهشت به مشام اينها نميرسد در دنيا اينها همينطور بودند مسجد و اهل مسجد و جبهه و اهل جبهه را نميديدند مراكز فساد را ميديدند نامحرم را ميديدند اين دينيها را نميديدند در قيامت هم بهشت و انبيا و اوليا را نميبينند جهنم و جهنميها را ميبينند اين معنايش اين نيست كه واقعاً اينها كورند جهنم را نميبينند همينها را ميبرند به لبه جهنم ميگويند: ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ همينها ميگويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اينها كه ديگر به بهشت نميبرند كه بگويند بهشت را ببين. غرض اين است كه آنچه در دنيا كردند در آخرت گرفتار همان خواهد شد, اينها در دنيا كور بودند نسبت به دين و اهل دين, در آخرت كورند نسبت به بهشت و اهل بهشت در دنيا بصير بودند نسبت به كفر و معصيت و فسق در آخرت جهنم را به خوبي ميبينند چه اينكه بهشتيها هم همينطور بودند مؤمنين ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾[32] يا اصواتشان را كوتاه كنند يا ابصارشان را كوتاه كنند اينها كه نامحرم را نديدند و صداي نامحرم را نشنيدند هرگز صداي جهنم را نميشنوند ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا﴾ منتها تعبير قرآن كريم نسبت به اينها مهربانانه است نميفرمايد اينها كرند اينها كورند فرمود اينها آن غرّش جهنم را نميشنوند اصلاً احساس نميكنند با اينكه جهنم زفير و شهيق دارد جهنم درك ميكند يك آتش بيدرك نيست از فاصله چندين فرسخ وقتي كافر را ميبيند نعره ميزند ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾[33] نه «اذا رأوها» رؤيت را به جهنم و نار جهنم نسبت ميدهد اينها كاملاً تشخيص ميدهند ميفهمند چه كسي دارد ميآيد از فاصله دور وقتي كافر را ميبينند نعره ميزنند اما همين غرّشي كه در جهنم هست و جهنمي از فاصله چند فرسخ ميشنود اولياي الهي اصلاً احساس نميكنند مثل اينكه اين همه تبليغات ماهوارهاي و مراكز فساد هست اولياي الهي اصلاً اعتنا نميكنند ﴿لاَ يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾.[34]
تصويري از صحنه افتتاحيه قيامت و مواقف پنجاهگانه آن
پرسش:... پاسخ: آن ديگر در صحنه قيامت است نه در جهنم, در صحنه قيامت وقتي ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ جمع شدند در اين مراسم افتتاحيه قيامت احدي حقّ حرف ندارد ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾[35] فقط اهل بيت را استثنا كردند كه فقط اينها مجازند به اذن خدا حرف بزنند اينها مجازند به اذن خدا شفاعت كنند اما در مواقف خاص چون پنجاه موقف دارد هر موقفي هم بالأخره شايد هزار سال فاصله داشته باشد اينطور است گاهي در بعضي از مواقف ميفرمايد ما از كسي سؤال نميكنيم ﴿فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[36] يك موقف است كه جاي سؤال نيست سكوت محض است يك موقف ديگر است كه فرمود: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[37] اينها را بازداشت كنيد تا از اينها سؤال بكنيم خب ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ بازداشت است براي سؤال كردن اين ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ براي يك موقف ديگر است آن براي موقفي است كه ديگر حالا حسابها تا حدودي روشن شده چرا سؤال نميشود براي اينكه اين معلوم است مجرم است و علامت جُرم هم در چهره او هست ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾[38] خب براي چه سؤال كنيم قبل از اينكه به اين صورت در بيايند در يك جا موقف بازداشت است ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ وقتي كه معلوم شد اينها محكوماند آثار جرم در اينها روشن شد ﴿فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ﴾[39] شد فرمود اينجا ديگر جاي سؤال نيست چون اين شخص را ميشناسند چه کسی است ﴿لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيَماهُمْ﴾ بنابراين اين پنجاه موقف هر كدام حكم خاصّ خودش را دارد گاهي جاي سؤال است گاهي جاي سؤال نيست, گاهي جاي اذن است گاهي جاي اذن نيست, گاهي جاي گفتن است گاهي جاي گفتن نيست. فرمود اينها كه ميگويند: ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ يعني ما يقين علمي داريم اينكه فرمود در قرآن ﴿نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ اين عمل, اعم از عمل جانحي و جارحي است ايمان يك عمل جانحي است كه بين نفس و ايمان, اراده فاصله است انسان بايد بپذيرد و عمل جارحي هم مشخص است.
پرسش:... پاسخ: خب اگر قاصر باشد و واقعاً تكليف به او نرسيده باشد كه مسئول نيست ولي خيليها مقصّرند آنها كه جاهل مقصّرند مسئولاند اگر كسي واقعاً حجت الهي به او نرسيده باشد ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً﴾[40] آنها خب مسئول نيستند اما اكثري مردم مخصوصاً در شرايط كنوني حجت بر آنها تمام ميشود.
پرسش:... پاسخ: نه, اين يقين, يقين علمي است نه يقين ايماني; يعني يقين پيدا كردند اما اگر بخواهند به اين يقين اعتنا كنند و ترتيب اثر عملي بدهند بايد به ظرف شريعت برگردند ظرف شريعت ظرف دنياست.
عدم ترتب اثر بر ايمان اضطراري صحنه قيامت مجرمان
پرسش:... پاسخ: ﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ (يك) ﴿أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾[41] (دو) يعني «لم تكن كسبت في ايمانها» آن آيه هم همين مطلب را ميگويد, ميگويد روزي ميرسد كه ايمان فايده ندارد چرا فايده ندارد براي اينكه ايمان بايد بر اساس اختيار باشد ايمان اضطراري كه ايمان نيست ايمان اضطراري كه سودمند نيست يا قبلاً ايمان آورده «ما كسبت في ايمانها خيرا» عمل صالح نداشت اين هم سودمند نيست هر دو براي گذشته است نه اينكه آن روز ايمان بياورد يومي فرا ميرسد كه ﴿لَا يَنْفَعُ نَفْساً إيْمَانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ يعني ايمانِ قبلي مفيد است نه ايمان فعلي, ايمان قبلي بر اساس اختيار است ايمان فعلي بر اساس اضطرار است ايمان اضطراري مثل آدمي است كه دارد چوب ميخورد ميگويد قبول دارم اما همين كه برگردد باز همان معصيتش را ميكند.
شمول رحمت الهي بر جاهلان قاصر و عدم امتحان آنها در قيامت
پرسش: در آن دنيا اصلاً آزمايش هم نميشود؟
پاسخ: نه, آنجا جا براي امتحان نيست حالا براي بعضي از افراد مثل صبيان وارد شده است اما در آنجا جا براي آزمايش نيست اين ﴿مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾[42] است يعني «مؤخّرون لأمر الله» يقيناً عذاب نميكند براي اينكه حجت بر اينها بالغ نشده ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ﴾.
دو احتمال دنيايي، مقصود از هدايت در آيه ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا﴾
بعد فرمود اينها كه اين درخواست را ميكنند ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا﴾ ما اگر بخواهيم آن قدرت را داريم كه هدايت هر كسي را به او عطا كنيم وجوهي براي اين جمله گفته شد يكي اينكه ما اگر بخواهيم با اجبار و اضطرار هر كسي را مؤمن بكنيم ميتوانيم ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً﴾[43] را هم به همين سبك گرفتند; يعني ما اگر بخواهيم بر اساس اراده تكويني, قلب همه افراد را متوجه ايمان بكنيم ميتوانيم بكنيم اما اين ديگر با جزا و بهشت و جهنم و تكليف و شريعت و اينها هماهنگ نيست بنابراين اين احتمال نميتواند مراد باشد (يك) ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا﴾ ما اگر بخواهيم هدايت هر كسي را به او عطا ميكنيم يعني به او توفيق ميدهيم گرايشي در قلبش ايجاد ميكنيم كه او با اختيار و اراده خودش اين كار را بكند (دو) اين ممكن است ذات اقدس الهي اين كار را هم ميكند اما نسبت به كسي كه مقداري از اين راه را آمده باشد (يك) و درباره كسي كه تنبّه در او باشد (دو) اما نسبت به كساني كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[44] كه اينها دين و معارف دين را به استهزا گرفتند اين فيض الهي را ذات اقدس الهي رايگان چرا تلف بكند فرمود ما به اينها عقل داديم فطرت داديم وحي فرستاديم حجت الهي بر اينها بالغ شد صبر كرديم درِ توبه را باز كرديم اينها ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ خب ما به اينها چه توفيقي بدهيم اينها خودشان راه جهنم را انتخاب كردند اين دو احتمال, اين دو احتمال مربوط به دنياست, پس احتمال اول كه جناب زمخشري و امثال زمخشري آن را ذكر كردند و در مجمعالبيان مرحوم امينالاسلام هم هست اين راجع به الجاء است يعني ما اگر بخواهيم با اجبار اينها را به دين گرايش بدهيم ميتوانيم[45] خب اين كار را البته ميتواند ولي با تكليف و با شريعت و اينها هماهنگ نيست احتمال دوم كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) و همفكرانشان متمايلاند اين است كه ما اگر بخواهيم طبق توفيق الهي هر كسي را هدايت بكنيم كه او با اختيار خودش با ميل خودش اين راه را برود اين كار را ميتوانيم بكنيم ميتوانيم توفيق بدهيم[46] اما حيف اين نعمت توفيق كه به هر كسي داده بشود ما بارها راهنمايي كرديم اين همه مِنن ابتدايي نسبت به او داشتيم او بياعتنايي كرد.
دو احتمال مربوط به قيامت در آيه ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا﴾
دو احتمال ميماند غير از اين دو احتمال گذشته كه اينها مربوط به قيامت است آن دو احتمال يكي اين است كه در قيامت ما اگر بخواهيم اينها را به بهشت ميبريم آن البته ممكن است «لو شئنا لآتينا كلّ نفس هداها الي الجنّة»[47] البته بعيد است ولي اين ممكن است هر كسي را خدا بخواهد ميتواند بهشت ببرد. احتمال چهارم اين است كه ﴿لَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا﴾ يعني به خواسته اينها كه گفتند: ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾ عمل بكنيم[48] اين احتمال چهارم را كه برخيها نقل كردند اين ديگر ممتنع است براي اينكه دنيايي در كار نيست تا اينها را به دنيا برگردانند بنابراين ميماند همين سه احتمال ياد شده ﴿وَلكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾.
مكلّف بودن جن و انس و امكان جهنمي شدن از هر دو گروه
مكلّفين دو قسماند بعضي جناند بعضي انساند, جن در آنها مسلمان هست شيعه هست منافق هست كافر هست مستضعف هست مثل انسان، آنها هم حجت بالغه دارند و حجت آنها هم البته انسان است از قرآن كريم برنميآيد كه آنها داراي انبيا هستند كه مثلاً از جنس خود آنها باشد اما همان پيامبران الهي كه از انساناند مبعوث الي الجِنّ و الانس هستند.
پرسش:... پاسخ: با انبيا ارتباط دارند وجود مبارك سليمان نموداري از اين كارهاست كه فرمود ما جن را مسخّر كرديم براي او, ديگران هم همينطور بودند منتها درباره حضرت سليمان شفافتر و روشنتر بود غوّاصين بودند[49] كارها را انجام ميدادند ﴿يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ﴾[50] جنها در اختيار او بودند و الآن هم در اختيار وجود مبارك وليّعصر(سلام الله عليه) هستند ميآيند دستور ميگيرند اطاعت ميكنند و بعضيها هم معصيت دارند.
به فراموشي رفتن گنهكاران در قيامت محصول فراموشي آيات الهي
حالا اينها دو كار كردند يكي اينكه ـ معاذ الله ـ اصل قيامت را منكر بودند يكي اينكه تن به هر تباهي دادند معصيت ميكردند خداي سبحان در برابر هر دو كارشان كيفر اينها را به اينها ميدهد از اينكه فرمود: ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ فرمود: ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا﴾ ﴿نَسِيتُمْ﴾ يعني «تركتم» نه اينكه شما فراموش كرديد ﴿إِنَّا نَسِينَاكُمْ﴾ هم از همين قبيل است در سورهٴ مباركهٴ «طه» گذشت كه وقتي عدهاي در قيامت ميگويند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ ميفرمايد: ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾[51] ﴿فَنَسِيتَهَا﴾ يعني اين آيات ما را ترك كردي امروز هم متروك ما هستي وگرنه خدا كه نسيانپذير نيست عقلاً محال است و نقلاً هم ممكن نيست عقلاً محال است براي اينكه علم, عين ذات خداي سبحان است اگر علم برداشته بشود يعني ذات برداشته شده مگر ممكن است در آنجا نسيان راه پيدا كند اگر علم, ذاتي نبود بله ممكن است گاهي فراموش كند اما اگر علم, عين ذات كسي بود وقتي علم رفت غفلت آمد يعني ذات رفت لذا عقلاً محال است كه ذات اقدس الهي فراموش بكند نقلاً هم ممكن نيست براي اينكه صريح قرآن كريم اين است كه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[52] نسيان درباره خدا مستحيل است خب اينكه فرمود: ﴿إِنَّا نَسِينَاكُمْ﴾ يعني «تركناكم» در سورهٴ مباركهٴ «طه» كه فرمود آيات ما آمده است ﴿فَنَسِيتَهَا﴾ نه اينكه فراموش كرديد وگرنه «رُفع عن امّتي تسعة» يكي هم نسيان است[53] «نَسيتها» يعني «تركتها عمداً» امروز هم ﴿كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ «تُترَك عمداً» اينجا هم كه فرمود: ﴿إِنَّا نَسِينَاكُمْ﴾ يعني همانطوري كه تو عمداً ترك كردي ما هم لطف نسبت به تو را عمداً ترك ميكنيم.
پرسش: خلاف ظاهر است; در طرف واجب, معقول نيست ولي در طرف ممكن كه ممكن است؟
پاسخ: نه, طرف ممكن بعد از اينكه فرمود اينها ﴿بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ خب اگر كسي اينطور باشد كه خداي سبحان عذاب نميكند صريح دين اين است كه «رُفع عن امّتي تسعة» يكياش نسيان است آن وقت چگونه ذات اقدس الهي ميفرمايد چون تو فراموش كردي بايد عذاب بچشي اين معلوم است كه نسيان به معناي فراموشي نيست مثل همان آيه سورهٴ مباركهٴ «طه» كه گذشت فرمود اينها كه در دنيا كور بودند ﴿نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ اينها ميگويند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾ جواب ميفرمايد: ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا﴾ نه اينكه فراموش كردي خب اگر كسي فراموش بكند كه در قيامت كور محشور نميشود فرمود: «رُفع عن امّتي تسعة» اين ﴿فَنَسِيتَهَا﴾ يعني عمداً ترك كردي عمداً رها كردي لذا الآن هم مَنسي ميشوي اينجا هم متروك ميشوي.
چشيدن عذاب قيامت ثمره انكار معاد توسط مشركان
از اينكه فرمود: ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾ نسبت به آن فرمود: ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ﴾ (يك) و از اينكه به تباهي و معصيت تن در دادند فرمود: ﴿وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما هم از نظر عقيده سوء فاعلي داشتيد هم از نظر عمل سوء فعلي هم آدم بدي بوديد هم كار بد كرديد چون آدم بدي بوديد ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا﴾ به خاطر كفرتان, چون كار بد كرديد ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ فرمود اينها را نه صرفاً در اثر معاصيشان مخلّد ميكنم بلكه در اثر آن كفر آميخته با معصيت و معصيت آميخته با كفر مخلَّدند وگرنه اگر كسي موحّد باشد و معصيت كرده باشد به اندازه معصيتش عذاب ميبيند بعد آزاد ميشود كه «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ سجده, آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 7.
[3] . سورهٴ يس, آيهٴ 78.
[4] . سورهٴ يس, آيهٴ 79.
[5] . سورهٴ انعام, آيهٴ 61.
[6] . سورهٴ نحل, آيات 28 و 32.
[7] . سورهٴ جاثيه, آيهٴ 32.
[8] . سورهٴ ق, آيهٴ 3.
[9] . سورهٴ روم, آيهٴ 27.
[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 154.
[11] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 169.
[12] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 170.
[13] . سورهٴ آلعمران, آيات 170 و 171.
[14] . ر.ك: الكافي, ج3, ص242.
[15] . عوالي اللئالي, ج4, ص76.
[16] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 169.
[17] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 171.
[18] . سورهٴ طه, آيهٴ 55.
[19] . تفسير العياشي, ج2, ص236.
[20] . الأحاديث الطوال (طبراني), ص96.
[21] . سورهٴ واقعه, آيات 49 و 50.
[22] . الميزان، ج16، ص253.
[23] . الخصال, ج1, ص51.
[24] . نهجالبلاغه, خطبه 42.
[25] . الكافي, ج8, ص90؛ الوافی، ج25، ص641.
[26] . (سورهٴ انعام, آيهٴ 28) ر.ك: عيون اخبارالرضا, ج1, ص118.
[27] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 48.
[28] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 97.
[29] . سورهٴ طور, آيهٴ 15.
[30] . سورهٴ طه, آيهٴ 124.
[31] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 72.
[32] . سورهٴ نور, آيهٴ 30.
[33] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 12.
[34] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 102.
[35] . سورهٴ نبأ, آيهٴ 38.
[36] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 39.
[37] . سورهٴ صافات, آيهٴ 24.
[38] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 41.
[39] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 41.
[40] . سورهٴ نساء, آيهٴ 98.
[41] . سورهٴ انعام, آيهٴ 158.
[42] . سورهٴ توبه, آيهٴ 106.
[43] . سورهٴ يونس, آيهٴ 99.
[44] . سورهٴ بقره, آيهٴ 6; سورهٴ يس, آيهٴ 10.
[45] . مجمعالبيان, ج8, ص515; الكشاف, ج3, ص510.
[46] . الميزان, ج16, ص253.
[47] . ر.ك: مجمعالبيان, ج8, ص515.
[48] . ر.ك: مجمعالبيان, ج8, ص515.
[49] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 82.
[50] . سورهٴ سبأ, آيهٴ 13.
[51] . سورهٴ طه, آيات 125 و 126.
[52] . سورهٴ مريم, آيهٴ 64.
[53] . التوحيد (شيخ صدوق), ص353.