04 01 1987 3269280 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 300(1365/10/14)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إذا تَبَرَّأ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ (166) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)

تبرّي حسرت‌آميز، تجسم عملِ تابعان گمراه و متبوعان باطل

آنچه در طي اين دو آيهٴ، مهم است. يكي مسئله تجسم اعمال و ابديت اعمال و ظهور اعمال در هر نشئه به صورت مناسب آن نشئه است، دوم مسئله ابديت عذاب و خلود اهل نار. كه اگر مسئله اوُليٰ تا حدودي روشن بشود حل مسئله ثانيه دشوار نيست. درباره تجسم اعمال از اين آيه كريمه استفاده مي‌شود كه متن عملِ تابعين، به صورت حسرت ظهور مي‌كند. چون بين افرادي كه به ائمه كفر سرسپردند با آن رهبران كفر پيوند واقعي نيست و اينها بيراهه رفته‌اند، اين گسيختگي در قيامت ظهور مي‌كند، زيرا انسان با ائمه كفر پيوند حقيقي ندارد؛ مثل اينكه تشنه با سراب ارتباط ندارد. اگر تشنه‌اي بيراهه به دنبال سراب حركت كرد، در پايان راه ارتباط بين تشنه و آن سراب گسيخته مي‌شود مي‌فهمد بيراهه آمده است. اگر كسي به غير ائمهٴ حق سر بسپارد اين انقطاع حقيقي است و اتصال كاذب و دروغ. نمونه‌هاي اين بحث را قبلاً ملاحظه فرموديد كه دو طرف قضيه اگر خلاف هم بودند، هر دو صادق يا كاذب نخواهند بود. اگر ارتباط مردم با ائمهٴ كفر دروغ است پس انقطاع مردم از ائمه كفر راست است، زيرا ممكن نيست؛ هم ارتباطشان كاذب و دروغ باشد هم انقطاع. در اينكه ارتباط كاذب است بحثي نيست، زيرا انسان بايد به هدف خلقت برسد و ائمه كفر راهزن‌اند [و] بين راهزن و سالك پيوندي نيست. چون ارتباطي بين سالكان الي الله و ائمه كفر نيست، پس اگر انساني كه سالك الي الله است خود را تسليم زمامداران كفر كرد يك ارتباط كاذبي بين خود و آنها برقرار كرد، پس اين پيوند كذب است. وقتي پيوند كذب شد، انقطاع و گسستن حق است و چون روز قيامت روز ظهور حق است، اين انقطاع به صورت تبرّي متقابل ظهور مي‌كند لذا فرمود: ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ﴾ آن‌گاه تابعان هم تمنّي دارند ‌اي كاش به دنيا برمي‌گشتند و همين تبرّي را درباره آنها اعمال مي‌كردند. سپس خداي سبحان فرمود: ﴿كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ﴾ اين‌چنين خدا عمل آنها را نشان مي‌دهد؛ نه جزاي عمل، بلكه خود عمل. خود عمل در دنيا به يك صورت ظهور مي‌كرد، در روز جزا به صورت ديگر ظهور مي‌كند. آن عمل كه در روز قيامت به صورت مخصوص خود ظهور كرد عين همين عمل است كه در دنيا بود؛ منتها در هر عالمَي مناسب با آن عالَم ظهور مي‌كند [و] چون آن ظهور با اين ظهور دوتاست گفته مي‌شود آن جزاي اين است، وگرنه اين در حقيقت همان است كه به آن صورت ظهور كرده است.

تناسب ظهور اشيا در هر نشئه با همان نشئه

همين نيت وقتي تنزل مي‌كند، به صورت جسم ظهور ‌مي‌كند. در طليعه بحث تجسم اعمال هم گفته شد كه اگر كسي خواب ببيند شيري نصيب او شده است، حكمت بهره او مي‌شود؛ [يا] اگر كسي خواب ببيند آب گوارايي نوشيد، علم نصيبش مي‌شود. علم كه يك حقيقت مجرد است، وقتي تنزل كرد مي‌شود آب زلال؛ حكمت كه يك حقيقت عقلي است، وقتي تنزل كرد مي‌شود لبن. هر چيزي در هر نشئه‌اي ظهور خاص دارد. اعمال چون اساسش بر همان ملكات و نيات است، آن نيتها و آن اراده‌ها و آن اوصاف نفساني به اين اعمال شكل و صورت مي‌بخشند، لذا در قيامت به صورتهاي گوناگون ظهور مي‌كند؛ يا مار و عقرب مي‌شود، يا روح و ريحان مي‌شود و مانند آن. بنابراين از آيه محل بحث استفاده مي‌شود كه متن عمل را خداي سبحان نشان انسانها مي‌دهد.

پرسش ...

پاسخ: چرا؟ همين عملي كه كرده است، اگر بخواهد به صورت جسم ظهور بكند صدها هزار باغ خواهد شد. همان نيت و اراده و ايمان وقتي بخواهد به عالم طبيعت ظهور كند صدها هزار باغ مي‌شود. حالا كم‌كم اين آيات را ملاحظه بفرماييد تا ببينيد كه با كمك روايات مي‌شود مسئله تجسم اعمال را خوب تبيين كرد يا نه.

آوردن «جهنم» به عرصهٴ قيامت توسط فرشتگان

پرسش ...

پاسخ: اينها همه مؤيّد است كه جهنم را مي‌آورند. در ذيل اين آيه كريمه آمده است كه هزار فرشته زمام آن را كشان‌كشان مي‌آورند، اين جهنم كجاست كه مي‌آورند؛ نه انسان را به جهنم مي‌اندازند جهنم را مي‌آورند:[1] ﴿وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الاِنسَانُ وَأَنَّي لَهُ الذِّكْرَيٰ[2]. در ذيل همين آيهٴ مباركه آمده است كه هزار زمامدار فرشته‌اي كشان‌كشان جهنم را مي‌آورند ـ وقتي جهنم هم افراد را از دور ديد: ﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ[3]؛ هر وقت جهنم كفار را از دور ببيند از شدت خشم و غضب مي‌خواهد تكه‌تكه بشود ـ يك موجود خارجي است كه مي‌آورند (جهنم را). بعد اجزاي جهنم را مشخص كرد، جهنم را مشخص كرد، مواد خامش را مشخص كرد، سوخت و سوزش را هم مشخص كرد، چه كساني مي‌سوزند را مشخص كرد، مواد انفجاري‌اش را هم مشخص كرد؛ فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ[4]، هيزمش را هم مشخص كرد: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً[5]، همينهايي كه مي‌سوزند وقتي اين هيزمها را با آن مواد سوخت و سوز و آتش‌زا ضميمه كردند انسان گداخته مي‌شود: ﴿فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ[6]، قدم به قدم اينها را بيان كرده.

موجود بودن بهشت و جهنم

اينها همه نشان مي‌دهد كه جهنم باطن اعمال است و الآن هم هست، حالا آن سخنان مرحوم شيخ بهايي را هم مي‌خوانيد؛ تا روشن بشود عده‌اي هم‌اكنون در جهنم‌اند[7]. و وجود مبارك رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) كه در معراج جهنم و بهشت را ديد، به حضرت كه فيلم نشان ندادند، حقيقت جهنم و حقيقت بهشت را نشان دادند، صورت‌سازي و قصه و عكس و تمثال و سيما كه نبود (حقيقت جهنم و حقيقت بهشت را ديد) عده‌اي در جهنم بودند و حضرت ديد. هم‌اكنون [عده‌اي] در جهنم‌اند و هم‌اكنون عده‌اي در بهشت‌اند؛ منتها بعدالموت روشن مي‌شود.

ـ ناآگاهي بسياري از مردم از مرگ خويشتن

خيليها هستند كه اصلاً بعد از موت نمي‌دانند كه مُردند، اين تلقين ميت سرّش اين است كه به مرده مي‌گوييم بدان «ان الموت حق»[8]، «اسمع يا زيد بن عمرو» كه «ان الموت حق»، خب او كه مرده است؟! براي خيليها به تعبير سيّدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در اوايل امر روشن نيست كه مرده‌اند، اينها دفعتاً مي‌بينند كه نشئه عوض شد دفعتاً مي‌بينند دارند مي‌سوزند، خيال مي‌كنند اينجا بمباران شده؛ يا دفعتاً مي‌بينند كه «روضة من رياض الجنة»[9]، اصلاً نمي‌دانند اين باغ چيست بعدها مي‌فهمند كه مرده‌اند. فرمود: ﴿تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ[10] يا در خيابان يا در بيابان يا محل كار يا محل مطالعه يا در منزل يا در خواب يا در بيداري اين قيامت مي‌آيد (بغتتاً هم مي‌آيد)، اينها را مبهوت مي‌كند: ﴿تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾. نمي‌دانند چيست، بعدها مي‌فهمند كه مردند؛ البته كُمّلين مي‌دانند آنها مي‌دانند كه دارند منتقل مي‌شوند، حالا اينها را كم‌كم ملاحظه مي‌فرماييد.

ـ احاطهٴ فعلي جهنم بر كافران

جواب: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[11] يعني هم‌اكنون محيط به كافرين است. استعمال مشتق در «ما يأتي» به اتفاق همه مَجاز است. اگر يك اختلافي هست درباره «ما انقضي عنه المبدأ» است، وگرنه درباره «ما يأتي» كه همه گفتند مَجاز است و قرينه مي‌خواهد. و خداي سبحان فرمود: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[12] خب اين محيط، اسم فاعل است و مشتق است و استعمالش هم در «ما يأتي» به عقيده همه مجاز است، قرينه‌اي هم در كار نيست.

ـ تبيين معناي «تطاير كتب»

سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيات سيزدهم [و چهاردهم] اين است فرمود: ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُورا ٭ اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَيٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً﴾؛ ما طاير هر كسي را گردن‌گير او مي‌كنيم، خب اين كبوتر (اين طاير) در كدام آشيانه است كه خدا آن را پرواز مي‌دهد؟ آن طايرِ عمل است. اين همان است كه به عنوان تطاير كتب در دعاي عديله و غير عديله مطرح است كه مي‌گوييم خدايا به ما رحم بكن و ما معتقديم «و ان تطابر الكتب حق و ان انطاق الجوارح حق» خب اين تطاير كتب چيست؟ اين پرنده‌ها كجا بودند كه پرواز مي‌كنند (مي‌آيند به سراغ آدم)؟ هر پرنده‌اي گردن‌گير صاحبش مي‌شود؛ فرمود: ﴿وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُورا﴾ آن‌وقت اين كتاب همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «كهف» در گفتار قبل گذشت كه آيهٴ 49 اين‌چنين بود: ﴿مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾؛ متن عمل را مي‌بينند ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾. متن عمل را مي‌بينند؛ يعني همان عملي كه مي‌سنجند؛ نه عمل با صورت دنيايي. يك وقت است كسي گاوي سرقت كرده، در قيامت اين‌چنين نيست كه گاو و اسطبل و تبر و دام و اينها را ببيند كه، حقيقت سرقت را مي‌بيند (همان را كه مي‌سنجند). مگر نفرمودند: اعمال را مي‌سنجند؟ خب عمل را با چه مي‌سنجند، گاو را مي‌سنجند يا سرقت را مي‌سنجند؟ خب سجاده و مسجد و فرش و لباس را مي‌سنجند يا نماز را مي‌سنجند؟ خب نماز بايد به يك صورت دربيايد كه بسنجند، نماز را با چه مي‌سنجند؟ فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ[13]؛ ما همه اعمال را با حق مي‌سنجيم، خب پس اعمال به يك صورتي درمي‌آيد كه قابل سنجش است.

تجسم عمل زبان‌دراز هتاك در قيامت

يك وقتي سيّدنا الاستاد امام(دام ظله) در همين مسجد اعظم وقتي نصيحت مي‌كردند (در آخر درس)، فرمودند: مواظب زبانهايتان باشيد ـ اول ايشان در درس فرمودند بعداً ما با اين روايت شريف برخورد كرديم ـ فرمود: در بعضي از روايات دارد كه زبان يك عده‌اي در قيامت اين‌قدر روي زمين كشيده مي‌شود كه عده‌اي از رهگذران روي اين زبان راه مي‌روند (اين در روايات هست)[14]. خب اينها كه آبروي ديگران را مي‌برند زبان‌درازي مي‌كنند هتاكي مي‌كنند، اين زبان‌درازيِ ظاهري، در قيامت به اين صورت ظهور مي‌كند كه عده‌اي رويش راه مي‌روند (اين در روايات هم هست البته). خب همين معنا كه انسان تجاوز كند حيثيت ديگري را ببرد اين معنا در قيامت مجسم مي‌شود و اعمال را با همان صورتي كه مناسب با آن نشئه است مي‌سنجند و انسان مي‌فهمد عين عمل اوست كه به اين صورت درآمده است: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً[15]؛ اين از همان مخزن غيب همانند يك طايري كه از آشيانهٴ نفس ظهور مي‌كند، گردنگير انسان مي‌شود. اين مطلق است.

طوق لعنت، گردنگير بخيل

منتها در خصوص بخل فرمود: ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[16]؛ بخل طوق لعنت مي‌شود نه مال. شما اين بخل را كه بررسي مي‌كنيد مي‌بينيد يك مالي است يك صندوقي است يك قفلي است و يك كليدي، اين شخص اين مال را در صندوق گذاشته درش را قفل كرده كليد در جيب خودش است به احدي هم نمي‌دهد؛ اين معني بخل است، اينكه طوق نمي‌شود. خب همان مال را ـ در بحثهاي قبل ملاحظه فرمويد ـ بعد از مرگ او اگر وارث صالح او في‌سبيل‌الله مصرف كند كه مي‌شود روح و ريحان، همان صندوق اگر بيت‌المال باشد در اختيار وليّ مسلمين قرار بگيرد كه مي‌شود تبرّك، همان قفل و كليد اگر در راه حق صرف بشود كه مي‌شود نور و بركت، پس چه چيزي طوق لعنت مي‌شود؟ بخل است كه طوق لعنت مي‌شود؛ نه آن مال خارجي؛ ولي شخص مي‌بيند همان مال خارجي را داغ مي‌كنند. او درست مي‌بيند كه همان مالي كه محبوب اوست گداخته مي‌شود و اين اسكناسي كه او ذخيره كرد و احتكار كرده است، اسكناسِ نسوز خواهد شد (داغ مي‌شود) و او را به آن صورت كِيْ و داغ مي‌كنند: ﴿فَتُكْوَيٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ[17]. در حالي ‌كه صدها نفر از آن مال [در] راه خير صرف كردند؛ يكي مسجد ساخت، يكي حسينيه ساخت يكي كمك في‌سبيل‌الله كرد، همه اين اموال كه از هزارها دست گشت نور و ريحان و بركت مي‌شود؛ [ولي] براي او طوق لعنت و كِيْ مي‌شود.

نتيجه بحث

در اين آيه سوره «اسراء» كه فرمود: ما پرنده هر كسي را از آشيانه غيب ظاهر مي‌كنيم و گردنگيرش مي‌كنيم، معلوم مي‌شود عمل هر كسي به صورت جسماني ظهور مي‌كند كه مناسب با آن نشئه باشد و عمل به آن صورت درمي‌آيد؛ نه اينكه نوشته را نشانش بدهيم كه تو در بيست سال قبل چنين كاري كردي!

پرسش ...

پاسخ: نه؛ اقرار هم نمي‌تواند بكند، وقتي يادش نباشد، دست شهادت بدهد او انكار مي‌كند. در حالي‌ كه در همان آيات دارد كه او شرمنده است به دست مي‌گويد چرا عليه من شهادت دادي، معلوم ‌مي‌شود خودش قبول دارد: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأصْحَابِ السَّعِيرِ[18] اعتراف مي‌كند، خب اگر يادش نباشد كه اقرار ندارد. اينكه فرمود: ﴿يَتَذَكَّرُ الإنسَانُ مَا سَعَيٰ[19] اين «تذكر» به معني «رؤيت» است به دليل اينكه فرمود: ﴿وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَيٰ[20] خود عمل را مي‌بيند؛ منتها عمل در هر نشئه مناسب با آن نشئه ظهور مي‌كند، اين شخص مي‌فهمد اين عين همان حرفي بود كه زده است.

پرسش ...

پاسخ: نوشتن يعني تجسيم، و الاّ دفتر جزء و كل نيست كه كسي بنويسد زيد در فلان وقت اين كار را كرده است، نوشتن يعني تثبيت؛ نظير ﴿كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَي نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ[21]؛ نه ﴿كَتَبَ﴾ يعني با قلم و خودكار مي‌نويسد كه زيد اين حرف را زد؛ عمرو آن حرف را زد؛ مثل يك كسي كه دفتر خاطرات دارد، كتابت يعني تثبيت، حفظ مي‌كند خداي سبحان.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خوب، همان زمين اگر مسجد شد و اگر همان زمين مركز كشاورزي و دامداري مردان الهي شد به چه صورت درمي‌آيد؟ چون هزاران نفر از آن زمين بذر صحيح استفاده كردند، كار خير استفاده كردند. چون يك زمين در قيامت به هزارها صورت ظهور مي‌كند و هزارها شهادت يا شكايت دارد؛ اين‌چنين نيست كه آن مزرعه تنها براي همان زيدبن‌عمرو باشد! هزاران كشاورز آمدند روي آن [و] هزاران كارهاي گوناگون كردند.

پرسش ...

پاسخ: بله، آن دو قسمت داشت كه ديروز بيان شد؛ مثل انسان تشنه‌اي كه به طرف سراب مي‌رود، اين دو كار مي‌كند: يكي از چشمه زلال باز مي‌ماند، يكي اينكه به طرف سراب مي‌رود. به طرف سراب رفتن، هيچ است؛ اما از چشمه زلال بازماندن، خستگي، كوفتگي، رنج و تلاش مي‌آورد.

ـ به رو در آتش افتادن تبهكاران

در سورهٴ مباركهٴ «كهف» كه بيان فرمود: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً[22]، در سورهٴ مباركهٴ «نمل» آيه نود اين‌چنين است كه ﴿وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ﴾؛ اينها را با رو به آتش مي‌اندازند ـ كه «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا» ـ بعد به آنها مي‌گويند: ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إلاّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾. اينكه در دنيا اكبابِ الي الارض و اخلادِ الي الارض داشتند (اين) در قيامت به همان صورت ظهور مي‌كند، چون يكي از بدترين نحو عذاب اين است كه انسان را با چهره تعذيب كنند: ﴿أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ[23]. يك وقتي دست و پاي آدم را داغ مي‌كنند؛ يك وقتي به رو به آتش مي‌برند، خب اين تعذيب بدتري است، فرمود: يك عده‌اي با چهره و صورت مي‌خواهند از آتش بپرهيزند: ﴿أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ﴾، در اين كريمه هم فرمود: ﴿فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إلاّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.

بازگشت به بحث: احاطه فعل جهنم بر كافران

در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آيه 54 و 55 اين است: ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ٭ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ فرمود: جهنم محيط به كافرين است. اين در دو جاي قرآن است: يكي در همين آيه است كه فرمود: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾؛ منتها براي آن ظرف معين كرده است فرمود: ﴿يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ﴾، در مورد ديگر ندارد ﴿يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ﴾ ـ اينها چون مثبتَيْن‌اند، احدهما مقيّد ديگري نيستند؛ آن به اطلاقش باقي است اين هم به قيدش باقي است ـ در آن آيه دارد: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ كه اين مورد استناد بعضي از بزرگان است كه مرحوم شيخ بهايي از او نقل مي‌كند كه بعداً مي‌خوانيم. از آن آيه استفاده مي‌شود كه جهنم محيط به كافرين است و كافر الآن محاط به جهنم است، چون استعمال محيط كه مشتق است در «ما يتلبس بالمبدأ» مَجاز است و قرينه مي‌خواهد، اگر اختلافي هست درباره «من قضي عنه المبدأ» است، وگرنه نسبت به آينده كه همه گفتند مَجاز است. در اين [دو] كريمه فرمود: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ٭ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[24]؛ آنچه كرديد بچشيد.

پرسش ...

پاسخ: به لحاظ حال تلبس، عنايت مي‌خواهد؛ الآن ما بگوييم زيدُ عالمٌ، اگر قرينه داشته باشيم مي‌شود اين را با قرينه در «من يتلبس بالمبدأ» به لحاظ حال تلبس استعمال بكنيم؛ اما اگر گفتيم زيدٌ عالمٌ؛ گفتيم: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ همين، اين الآن محيط است.

پرسش ...

پاسخ: آن «يغشيٰ» كه همين آيه بود كه الآن خوانديم، اين مقيَّد است؛ اما آن آيه‌اي كه اصلاً «يوم يغشيٰ» ندارد، اينها مثبتَيْن‌اند، هيچ‌كدام هم معارض ديگري نيستند، دليل بر تقييد هم نيست، آن آيه هم قرينه ندارد، چرا ما به اطلاقش اخذ نكنيم؟

پرسش ...

پاسخ: منظور اين است كه اينكه بزرگان فرمودند مثبتَيْن حجّت‌اند و مقيِّد هم نيستند يك امر عقلايي است، اصلاً اين حكم، حكمِ شرعي نيست، بسياري از اين مقرراتِ اصول برداشت از قوانين عقلاست. در هيچ آيه‌اي ما نداريم كه «يا ايها الذين آمنوا» اگر مطلقي آمد، مقيّدي آمد، تقييد كنيد، چون برداشت عقلا اين است. مثبتَيْن، يكي[اش] مقيد ديگري نيست برداشت عقلاست، اگر يكي نافي بود ديگري مثبِت، برداشت عقلاست. بناي عقلا در محاورات قانون‌گذاري بر اين است و دين هم تأييد كرده (اين را) بالامضاء، تأسيسي ندارد. بسياري از اين مقررات اصولي اين‌چنين است؛ حمل مطلق بر مقيد كه نه آيه‌اي دارد نه روايت، حمل عام بر خاص [كه] نه آيه‌اي دارد نه روايت، اين بناي عقلاست و ممضاي شرع.

ظهور برخي آثار كيفري معاد در دنيا

در آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «روم» اين‌چنين آمده؛ فرمود: ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾ خب اگر يك اثر سوئي در جامعه‌اي ظهور كرد، خداي سبحان مي‌فرمايد: دارند عمل خودشان را مي‌چشند؛ مثل اينكه وليّ به كودك بازيگوش گفت اين عمل توست كه الآن از آن مي‌سوزي، چرا به آتش دست زدي؟ چرا به مار دست زدي؟ اگر فرمود: ﴿لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا﴾ يعني اين عمل به آن صورت ظهور كرده است الآن دارند مي‌چشند.

عينيت جزا با عمل

در سورهٴ مباركهٴ «يس» آيهٴ 54 نحوه تعذيب جهنميها را به اين صورت بيان مي‌كند: ﴿فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَلاَ تُجْزَوْنَ إلاّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اين حصر است، يعني جزا جز متن عمل چيز ديگر نيست. در سورهٴ مباركهٴ «صافات» آيهٴ 39 اين است: ﴿ومَا تُجْزَوْنَ إلاّ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ كه جزا عين عمل خواهد بود. در سورهٴ مباركهٴ «زمر» آيهٴ هفتاد اين‌چنين آمده است كه ﴿ووُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ﴾ يعني عين عمل به عنوان توفيه به او اعطا خواهد شد. در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» اين‌چنين آمده: ﴿وَتَرَيٰ كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَيٰ إِلَيٰ كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ هذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[25]. در سورهٴ مباركهٴ «طور» آيهٴ شانزدهم اين‌چنين آمده: ﴿اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لاَ تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ فقط به متن عمل كيفر مي‌بينيد. در سورهٴ مباركهٴ «نجم» آيه 39 به بعد اين است: ﴿وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إلاّ مَا سَعَيٰ ٭ وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَيٰ﴾ همين سعيي كه فردا مي‌سنجد. شما در باب جهاد ملاحظه بفرماييد دارد آن ارواث و ابوالي كه غزات في سبيل‌الله سوار آن مركبها مي‌شوند و داراي ارواث‌اند، (روثشان) در ميزان اعمالشان هست، خب اينها نشانه آن است كه حقيقت اين ايثار و فداكاري به يك صورتي درمي‌آيد كه در ميزان اعمال مي‌سنجند (اين در روايات باب جهاد هست)، ﴿أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَيٰ﴾. در سورهٴ مباركهٴ «تحريم» آيهٴ هفت آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ﴾، يك‌ وقت است به انسان اجازه عذرخواهي مي‌‌دهند كه از نظر رواني يك مقدار سبك بشود؛ به تبهكار در قيامت اجازه اعتذار هم نمي‌دهند؛ ﴿لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

باطن عمل صالح و ظهور آن پس از مرگ

قبل از تتميم آيات تجسم اعمال روايتي كه مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) نقل كرده (در كتاب شريف اربعين به عنوان حديث 39) را ملاحظه بفرماييد [كه] اين حديث را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب‌الجنائز فروع كافي هم نقل كردند براي روشن ‌شدن به كتاب‌الجنائز كه جلد اول از فروع كافي و جلد سوم مجموعه هشت جلدي كافي است مراجعه بفرماييد و به شرحهايي هم كه بر اين قسمت از كتاب شريف كافي نوشته شده مراجعه بفرماييد.

پرسش ...

پاسخ: بالأخره به چندين صورت درمي‌آيد، همان زمين يا به صورت طوق لعنت مي‌شود يا به صورت ميوه.

پرسش ...

پاسخ: زمين از آن جهت كه زمين است [كه] يك شيء واحد نيست، يك شيء واحد يك صورت دارد، پس معلوم مي‌شود چون هزار عمل است، اعمال است [كه] به صور درمي‌آيد و اشخاص هم متن آن زمين را مي‌بينند.

اين حديث 39 كه مرحوم شيخ بهايي اين را نقل كرد اصلش از كليني(رضوان الله عليه) است؛ منتها مرحوم شيخ با سندي كه به محمد بن يعقوب كليني دارند نقل مي‌كنند؛ مي‌فرمايند: «و بالسند المتصل الي الشيخ الجليل عمادالاسلام محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن عمرو بن عثمان و عدة من اصحابنا عن سهل بن زياد عن احمد بن محمد بن ابي‌نصر والحسن بن علي جميعا عن ابي‌جملية مفضل بن صالح عن جابر عن عبدالاعلي و علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن يونس عن ابراهيم عن عبدالاعلي عن سويد بن غفلة قال، قال اميرالمؤمنين (عليه السلام):» اصل روايت از حضرت امير(سلام الله عليه) است «ان ابن آدم اذا كان في آخر يوم من ايام الدنيا و اول يوم من ايام الآخرة مُثِّل له ماله و ولده و عمله»؛ اينها متمثّل مي‌شوند (وجود مثالي پيدا مي‌كنند) «فيلتفت الي ماله» يعني اين شخص محتضر مال خود را مي‌بيند «فيقول و الله اني كنت عليك حريصا شحيحا فما لي عندك»؛ قسم به خدا من خيلي نسبت به تو آزمند و حريص بودم، تو چه خدمتي مي‌تواني به من بكني؟ «فيقول» مال به او مي‌گويد: «خذ مني كفنك»؛ فقط به اندازه كفن از من حق داري «قال» حضرت فرمود: «فيلتفت الي ولده» به فرزندانش رو مي‌كند «فيقول و الله اني كنت لكم محبا و اني كنت عليكم محاميا فماذا لي عندكم فيقولون نوديك الي حفرتك نواريك»؛ ما تا گور مي‌آييم و تو را در گور مي‌سپاريم همين، «قال» حضرت فرمود: «فيلتفت الي عمله فيقول و الله اني كنت فيك لزاهداً و ان كنت عليّ لثقيلا»؛ گرچه من بي‌رغبت بودم تو بر من دشوار بودي؛ اما چه كاري از دست تو برمي‌آيد؟ «فماذا عندك فيقول» عمل به انسان مي‌گويد: «انا قرينك في قبرك و يوم نشرك حتي اعرض انا و انت علي ربك»؛ من قرين تو هستم و با تو هستم در قبر و در قيامت كه منشور مي‌شويم تا هر دو در پيشگاه خداي سبحان عرضه بشويم «قال فان كان لله وليا» حضرت فرمود: اگر اين شخص از اولياي الهي بود «اتاه اطيب الناس ريحا و أحسنهم منظرا و احسنهم رياشا فقال ابشر بروح و ريحان و جنة نعيم و مقدمك خير مقدم فيقول له من انت فيقول انا عملك الصالح»؛ اگر شخص از اولياي الهي بود مي‌بيند در قبر يك انسان بسيار زيبا معطر مطيّب وارد قبر مي‌شود، از او سؤال مي‌كند تو چه كسي هستي مي‌گويد من عمل صالح تو هستم، آن‌گاه حضرت فرمود: «ارْتَحِل من الدنيا الي الجنة و انه ليعرف غاسله و يناشد حامله ان يعجله فاذا أدخل قبره اتاه ملكا القبر» يعني ملكان قبر كه آن ملكان قبر با او سخني دارند گفتگويي دارند و سؤال و جوابي دارند و از او سؤال مي‌كنند كه «من ربك و ما دينك و من نبيك» در جواب سؤال مي‌گويد: «الله ربي و ديني الاسلام و نبيي محمد(صلّي الله عليه و آله سلّم)» اينجا مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) دارد كه حضرت امير(سلام الله عليه) اسم مبارك خود را نياورد، نفرمود كه از او سؤال مي‌كنند «من امامك» (براي هضم نفس و تواضع)، وگرنه در روايات ديگر اين آمده است كه سؤال مي‌كنند: «من امامك»[26] بعد فرمود: اين دو فرشته به او مي‌گويند: «ثبتك الله فيما تحب و ترضي و هو قول الله عزوجل ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ[27] ثم يفسحان له في قبره مد بصره» يعني تا آنجا كه چشم مي‌بيند قبر او را توسعه مي‌دهند «ثم يفتحان له بابا الي الجنة ثم يقولان نم قرير العين» «نَم» يعني بخواب با قرة العين و چشم‌روشني «نوم الشاب الناعم فان الله عزوجل يقول ﴿أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرّاً وَأَحْسَنُ مَقِيلاً[28]».

باطن عمل طالح و ظهور آن پس از مرگ

و اما اگر خداي ناكرده اين شخص تبهكار بود «و قال» حضرت فرمود: «و إن كان لربه عدوا فانه يأتيه أقبح من خلق الله زيا و رؤيا وَ انتنه ريحا فيقول له ابشر بنزل من حميم و تصلية جحيم و انه ليعْرف غاسله و يناشد حملته أن يحبسوه فاذا أدخل القبر اتاه ممتحنا القبر فالقيا عنه اكفانه ثم يقولان له من ربك و ما دينك و من نبيك فيقول لا أدري فيقولان لا دريتَ و لا هَدَيْتَ فيضربان يافوخه بمرزبةٍ معهما ضربة ما خلق الله عزوجل من دابة الاّ وَ تذعر لها ما خلا الثقلين ثم يفتحان له بابا الي النار ثم يقولان له نم بِشرِّ حال ... و يسلط الله عليه حيات الارض و عقاربها و هوامها فتنهشه حتي يبعثه الله من قبره»[29] كه اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا

اين حديث شريف را ملاحظه مي‌فرماييد كه اگر توضيحي داشته باشد در گفتار بعد مطرح بشود و در پايانش يك خاتمه‌اي مرحوم شيخ بهايي دارد كه آن را حتماً ملاحظه بفرماييد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ الكافي، ج 8، ص 312؛ بحار الانوار، ج 7، ص 125: «أتي بجهنم تقاد بألف زمام أخذ بكل زمام مائة ألف ملك ...». در نقلي ديگر در اين باره چنين آمده است: «يجيء بها سبعون ألف ملك، يقودونها بسبعين ألف زمام».

[2] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 23.

[3] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 8.

[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 24.

[5] ـ سورهٴ جن، آيهٴ 15.

[6] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 72.

[7] ـ ر . ك: الاربعون حديثاً (للشيخ البهائي)، ص 493.

[8] ـ اصول كافي، ج 3، ص 201.

[9] ـ اصول كافي، ج3، ص242.

[10] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 40.

[11] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 49.

[12] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 49.

[13] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 8.

[14] ـ

[15] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.

[16] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 180.

[17] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 35.

[18] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.

[19] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 35.

[20] ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 40.

[21] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.

[22] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.

[23] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 24.

[24] ـ سورهٴ عنكبوت، آيات 54 ـ 55.

[25] ـ سورهٴ جاثيه، آيات 28 ـ 29.

[26] ـ در بسياري از احاديث است كه دربارهٴ «امام» نيز از انسان سؤال مي‌شود، كه «من امامك؟» (بحار الانوار، ج 6، ص 175 و 216 و 238 و 263 و 264).

[27] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 27.

[28] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 24.

[29] ـ كافي، ج 3، صفحات 231 ـ 233.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق