اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ يَرَيٰ الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ (165) إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ (166) وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (167)﴾
تجسم اعمال و خلود تبهكاران در دوزخ
در تتمه بحث ضرورت توحيد و بطلان شرك و اينكه اگر كسي با برهان يا با مشاهدات قلبي، معارف توحيدي براي او حل نشد، در روزِ مشاهده عذاب، حق براي او روشن ميشود، دو مطلب را بيان فرمود: يكي اينكه اعمال تبهكاران به صورت حسرت در قيامت براي اينها ظهور ميكند، دوم اينكه اينها براي ابد در جهنم مخلّدند؛ مسئله اول تجسم اعمال است مسئله دوم خلود و ابديت عذاب. اگر مسئله تجسم اعمال حل بشود، مسئله خلود و ابديت عذاب هم به آساني حل خواهد شد.
ـ انتقام الهي از تبهكاران
درباره مسئله اوليٰ كه اعمال متجسم ميشود ملاحظه فرموديد انتقام چند نحو دارد، اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[1] با وجوهي بيان شد كه چندين وجه ممكن است براي انتقام تصوير بشود كه اينها تقريباً از نظر دقت در طول هماند و دقيقترين وجهش آن وجه چهارم بود كه انتقامگرفتن خداي سبحان از تبهكاران به اين است كه خود آن عمل كه يك صورت باطني دارد، خداي سبحان باطن آن عمل را و صورت باطني آن عمل را اظهار كند. انتقام و كيفر خداي سبحان نظير [انتقام] قسم اول نيست كه مظلوم از ظالم ميگيرد (به عنوان تشفّي) و نظير قسم ثاني نيست كه قاضي از تبهكار و مجرم ميگيرد (براي برقراري نظم جامعه) و نظير قسم سوم نيست كه طبيب از بيمار ناپرهيز ميگيرد (كه آثار تكويني در درازمدت باشد)، بلكه نظير انتقامي است كه وليّ از كودك بازيگوش ميگيرد. اگر وليّ به كودك گفت دست به آتش نزن ميسوزاند؛ يا دست به مار نزن كه مسموم ميشوي، اين نه به آن معناست كه اگر كودك حرف وليّ را گوش نداد بعداً مسموم بشود يا بعداً بسوزد، اين آتشي كه به حسب ظاهر شعلهاش زيباست حقيقتش سوزنده است [و] اين ماري كه پشتش نرم است حقيقتش سمّ است؛ [ولي] چون كودك از سمّ مار و سوزش آتش بيخبر است فريب نرمي پوست مار يا زيبايي شعله آتش را ميخورد و اگر حرف وليّاش را گوش نداد دست به سمّ يا دست به آتش زد، همين سمّ و آن آتش گدازنده و سوزندهاند. خداي سبحان در آيات فراواني اين معناي چهارم را تقويت ميكند كه انسان با عين عمل خود كيفر ميبيند؛ يعني اگر تبهكار را به جهنم بردند به او ميگويند آنچه كه امروز ميچشي عين همان است كه در دنيا مرتكب شدي. اگر دليل نقلي يا دليل عقلي بر خلاف اين ظواهر اقامه نشد اين ظواهر مأخوذ است، چه رسد به اينكه دليل نقلي يا دليل عقلي اين ظواهر را تأييد كند.
حسرت، تجسم عملِ تابعانِ گمراه
در آيه محل بحث فرمود: وقتي قيامت فرا رسيد آن سران شرك و متبوعها از پيروانشان تبرّي ميجويند، پيروان ميگويند اي كاش ما به دنيا برميگشتيم از اين سران شرك تبرّي ميجستيم تا جبران تبرّي آنها بشود، اين عمل را خداي سبحان به عنوان ارائه كار اينها بيان ميكند؛ ميفرمايد: ﴿كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ﴾ يعني خود عمل اينهاست كه در قيامت به آن صورت ظهور ميكند.
ظاهر اين حسرت آن است كه عين همان عمل باطل دنيوي آنهاست كه در قيامت به صورت تأسف و تحسّر ظهور ميكند.
آيات قرآن كريم كه عمل را زنده ميداند و از عامل رها نميداند و عامل را در گرو عمل ميداند و بيان ميكند كه هر عاملي عمل خود را ميبيند و به او كيفر داده ميشود، فراوان است.
ـ ارائه و احضار عمل در قيامت
در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه سي اين است كه فرمود: ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾؛ فرمود: روزي در پيش داريد كه هر كسي هر چه كرد ميبيند، اگر عمل خير است كه آن را مُحضَر ميبيند (يعني ميبيند كه خداي سبحان آن عمل را احضار كرده است) و اگر عمل شر و بد است آن را هم مُحضَر ميبيند (ميبيند خداي سبحان آن عمل را حاضر كرده است) درباره عمل خير خوشحال ميشود، درباره عمل شر علاقهمند است كه بين او و بين آن عمل يك فاصله زماني فرواني ميبود. ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً﴾؛ انسان هر كاري كرد آن را حاضر ميبيند، ﴿وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ﴾ يعني هر كار بد هم كرد آن كار بد را هم مُحضَر ميبيند؛ [ولي] درباره كار بد اينچنين اميد دارد و علاقه كاذب دارد، ﴿تَوَدُّ﴾ دوست دارد: ﴿لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا﴾ يعني بين آن نفس ﴿وَبَيْنَهُ﴾ يعني بين آن كار بد، ﴿أَمَداً بَعِيداً﴾؛ يك فاصله زماني دوري بود كه او بتواند جبران كند، [چون] يك حادثه گذشته يا حادثه آينده كاري به انسان ندارد (اگر يك حادثهاي ده هزار سال قبل گذشت يا ده هزار سال بعد اتفاق ميافتد كاري به آدم ندارد). يك انسان تبهكار وقتي عمل شرش را ميبيند ميگويد اي كاش بين من و بين عمل چندين هزار سال فاصله بود كه نه آن به ما ميرسيد نه ما به آن ميرسيديم، عين اين عمل را ميبيند. آنگاه خداي سبحان فرمود: ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ﴾؛ خداي سبحان شما را بر حذر ميدارد از خودش، چون او هم از مجرمين منتقم است و هم مشهود احدي نيست، زيرا در دسترس فكر حكيمي يا شهود عارفي هم نيست.
نكته: مؤاخذه متجرّي به دليل خبث درون
پرسش ...
پاسخ: چون نيت هم عمل است، «نية المومن خير من عمله»[2]. از نظر بحثهاي كلامي نيت هم عمل است؛ منتها عمل جانحه است كاري به جوارح ندارد
پرسش ...
پاسخ: متجرّي براي خبث سريرهاش عقاب ميشود، همانها در اصول گفتهاند براي خبث سريريهاش است كيفر ميبيند؛ ولي در ظاهر نه، لذا خداي سبحان فرمود: ﴿وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[3]؛ انسان دربارهٴ خاطراتش هم محاسبه ميشود. چون عمل يك باطن و حقيقتي دارد و اين باطن و حقيقت روزي ظهور ميكند (گاهي در دنيا و قسمت مهم در آخرت)،
نحو ظهور حبط عمل
ـ تبار و تباه بودن عمل كافر
در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» از اين مطلب سخني به ميان آورد كه وقتي بنياسرائيل به موساي كليم(سلام الله عليه) گفتند: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ حضرت فرمود: ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[4] يعني اين عملي كه انجام ميدهند باطل است (يعني سراب است). انسان تشنه كه به دنبال سراب ميرود دو كار كرده است: يكي از چشمه زلال فاصله گرفت، يكي به سراب نزديك شد؛ وقتي به سراب نزديك شد ميبيند چيزي نيست وقتي از چشمه زلال دور شد ميبيند عطش هست؛ [ولي] راه رفتن نيست؛ هم آن كاري كه كرد بطلانش ظاهر ميشود و هم آن كاري كه نكرد خسارتش ظهور ميكند، لذا درباره كساني كه به دنبال سراب حركت كردند فرمود: ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾، قيعه و قاع يعني سرزمين باز و وسيع كه ديد فراواني دارد، ﴿يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّيٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابَهُ﴾[5]. يك انسان تشنه كه حرف اوليا و راهنمايان را گوش نميدهد [و] به دنبال سراب ميرود، هر چه بيشتر ميدود فرسودهتر ميشود و تشنهتر، چون اين حركت و حرارت عطشآور است [و] وقتي به پايان افق رسيد ديد سراب بود (آب نبود) عطش او چند برابر شد؛ نه حال رفتن دارد نه پاي دويدن، آن عطش او را ميسوزاند. انسان كافر كه براي غير خدا عبادت كرد سرانجام به سراب بودن عباداتش پي ميبرد، نياز او دوچندان ميشود؛ نه راه رفتن دارد نه حال گريه كردن چون آن روز قدرت گريه هم ندارد. تنها سلاح انسان اشك و ناله است و آن سلاح هم مادامي كه در دنيا هست به دست او ميدهند، وقتي كه از دنيا رخت بربست اين اسلحه را از او ميگيرند خلع سلاح ميشود، او حال ناليدن هم ندارد حال ضجّه و اشك هم ندارد، اين «سلاحه البكاء»[6] براي دنياست وگرنه آن گريه آن روز گريه عقوبت است؛ نه گريه تضرع و ناله و لابه و عبادت. لذا فرمود: عمل كافر باطل است و اين باطل يك روزي ظهور ميكند: ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ﴾، تبار و هلاك در درون آن است ظاهرش يك گوسالهپرستي است، ﴿وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[7].
ـ «حبط»، عينيت و حقيقت عمل كافر
لذا در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 147 اينچنين بيان ميكند: ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ آن گاه فرمود ما كار آنها را باطل نكرديم اين عين كار آنهاست؛ فرمود: ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾؛ اعمال اينها باطل شده است؛ اما ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني اين حبط عين جزاست و جزا هم عين عمل است. خب اگر كسي به دنبال سراب حركت كرد بعد ديد چيزي نبود، اين جز آن است كه ميگويند عملش باطل است و جزاي او عين عمل اوست؟ او به سمت باطل حركت ميكرد وقتي هم كه بطلان آن باطل ظاهر شد به او ميگويند: عملت باطل شد و اين هم عين عمل توست؛ يعني تو به دنبال باطل ميرفتي. يك وقت كسي كَند و كاو ميكند، چاهي حفر ميكند و قناتي روان ميكند، بعد ديگري ميآيد آن قنات را پر ميكند، به او ميگويند كار او را باطل كرد؛ [اما] يك وقت انسان به دنبال سراب حركت ميكند وقتي به مقصد رسيد ميبيند چيزي نيست، نميگويند كسي كار او را باطل كرد، ميگويند كار او باطل بود؛ الآن بطلان آن كار ظاهر شد [و] جزاي عمل او همين است. لذا خدا ميفرمايد: عمل آنها باطل است و اين عين جزاي آنهاست؛ نه اينكه ما كار آنها را از بين برديم. آنها قناتي حفر نكردند كه ما بياييم پر كنيم؛ آنها چاهي نكندند، آنها به دنبال سراب رفتند. اگر اينها چشمهاي احداث ميكردند ما پر ميكرديم، ميگفتيم كار آنها را ما از بين برديم؛ اما اينها به دنبال سراب حركت كردند بعد ديدند خبري نيست. لذا فرمود: ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾؛ اما ما كار اينها را باطل نكرديم ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[8]؛ نه اينكه اينها كاري كردند ما باطل كرديم، اينها به دنبال باطل راه افتادند فهميدند باطل است. ما هر چه گفتيم به دنبال اين باطل نرويد درونش تهي است اينها رفتند؛ [ولي] الآن فهميدند درونش باطل است؛ نه اينكه ما باطل كرده باشيم: ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾، پس اينكه فرمود: عملشان باطل شد؛ نه يعني اينها يك عملي كردند يك بنايي ساختند ما آن بنا را خراب كرديم. ميماند آن مشكل ديگر، چون يك انسان تبهكار و تشنه كه بيراهه ميرود دو كار كرده: يكي تمام نيروها را به طرف سراب صرف كرده، يكي اينكه از چشمه باز مانده. چون تمام نيروها را به طرف سراب صرف كرد وقتي به مقصد رسيد ديد لا شيء است، اين حبط عمل است كه عبادتها و خدمات خيري كه انجام داد باطل است (هيچ چيز نيست)
عذاب، ظهور دوري از رحمت خاص
مطلب ديگر آن است كه از حق ماند از چشمه زلال دور شد، اين دوري از رحمت به صورت شعله درميآيد ـ كه اين يك بحث ديگر است ـ كه آن هم جزاي عمل است آن هم عين اين عمل است؛ غل و زنجير بر دست و پاي او ميگذارند ميگويند اين عين عمل توست.
به سراب كه رسيد ميبيند اينجا چيزي نيست به او ميگويند اين عين عمل توست، چرا؟ چون يك انسان كافر، تمام نيرو را به طرف باطل صرف ميكند (يك) و با تمام قدرت از حق فاصله ميگيرد (دو).
گرايش به حق و پرهيز از باطل، عصاره پيام انبيا
انبيا كه آمدند (ما ارسلنا من رسول الا اينكه) به آنها گفتيم: ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾[9]؛ اين دو مطلب را آنها به عنوان پيام ما به امتها ابلاغ كردند: يكي پرهيز از باطل، يكي گرايش به حق؛ [اما] كافر گرايش به باطل دارد و تحرز از حق. خداي سبحان هر دو مطلب را بيان كرد فرمود: اينكه به طرف باطل ميرود وقتي به مقصد رسيد ميبيند لا شيء است؛ [ولي] ما كار او را باطل نكرديم، اين حبط عمل عين عمل اوست (جزاي خودِ كار است)؛ نه اينكه چون او بيراهه رفت ما مقصد او را از بين برديم، او به طرف لا شيء حركت ميكرد حالا فهميد لا شيء است. ما كار او را باطل نكرديم او به طرف باطل حركت ميكرد (اين يك مطلب).
مطلب ديگر آن است كه چون او از حق دور ماند، اين بُعدِ از حق [و] بُعدِ از چشمه زلال، دردناك است به صورت غل و زنجير درميآيد [و] اين غل و زنجير به گردن و دست و پاي او آويخته ميشود، اين را هم خدا ميفرمايد: ما كار تازهاي نكرديم اين عمل خودش است، اين را در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» بيان كرده است.
ـ ايمان، بنيانكن آثار شرك و كفر
دو چيز است كه بنيانكن است: كفر بنيانكن است؛ همه اعمال خير را يكجا ميسوزاند و ايمان هم بنيانكن است؛ همه آن آثار شرك را يكجا تبديل به خير ميكند، اين وسطها قابل تبديل است. اگر كسي كافر بود و معاصي فراواني داشت همين كه مسلمان شد، توبه واقعي كرد و اسلام آورد، «الاسلام يجبّ ما قبله»[10]. هيچ چيزي او بدهكار نيست؛ نه قضاي نماز دارد، نه قضاي روزه دارد، نه كفاره دارد، نه خمس و زكات دارد، نه مسائل مالي به عهده اوست، اگر قبلاً مستطيع بود مكه نرفت حالا لازم نيست تسكعاً[11] برود و مانند آن. هيچ تكليفي بر او نيست، از اين به بعد از صفر بايد شروع بكند؛ البته آن حقوقي كه اسلام آورد؛ اما اگر يك متاعي را از كسي خريد نسيه و بدهكار است آن را [بايد ادا كند] چون اسلام نياورد، آن يك بناي عقلاست كه اسلام امضا كرد؛ نه تأسيس. لذا نبايد كسي بگويد كه قاعده «الاسلام يجب ما قبله»[12] ميگويد من مال مردم را هم نبايد بدهم؛ نه آنچه به نام احكام و قوانين اسلام است كه اسلام آورده همه آنها با اسلام از بين ميرود؛ يعني لازم نيست انجام بدهد (اين براي او)
ـ ارتداد، بنيانكن اعمال و عبادات
قسمت دوم مسئله ارتداد است؛ حالا اگر كسي اعمال و عبادات فراواني داشت (از فرايض و نوافل) ـ معاذالله ـ مرتد شد همه اعمال او يكجا سوخته ميشود [و] جا براي تبديل نيست. تبديل در محدودهاي است كه كسي مسلمان باشد، مؤمن باشد، موحد باشد [و] چهارتا اشتباه داشته باشد؛ چند فضيلت داشته باشد، گاهي توبه كند، گاهي انابه كند و امثال ذلك، در اين محدوده است كه فرمود: ﴿فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾[13]؛ نه اينكه اگر كسي ريشه را بسوزاند زمينه براي تبديل باشد.
امكان تغيير و تبديل در عالم طبيعت و حركت
پرسش ...
پاسخ: نه ديگر؛ الآن مگر، درخت نيست كه آتش آن را ميسوزاند [يا] مگر سرزمين خشك نيست كه باران آن را سرسبز ميكند؟ اعمال، مادامي كه انسان در نشئه طبيعت است قابل تغيير است. بدترين چيز در عالم به صورت بهترين چيز درميآيد؛ الآن اين كودهاي بدبوست كه به صورت گل ياس درميآيد و اين گل ياس است كه به صورت بدترين زباله درميآيد كه بدبوست و انسان ناچار است كه بينياش را بگيرد. اين عالم طبيعت قابل حركت از يك قطب به قطب ديگر است؛ كفر به ايمان، ايمان به كفر؛ گل به صورت مدفوع، مدفوع به صورت گُل، قابل تغيير و تبديل است؛ مادامي كه انسان در نشئه حركت است. [مگر] اين كودهاي بدبو نيست كه از اين كنيفها منتقل ميشود به باغها، به صورت ميوههاي رنگارنگ درميآيد و همين ميوههاي رنگين و معطر مگر نيست كه به صورت امور بد در كنيفها ريخته ميشود؟ در نشئه طبيعت دو طرف قابل تغيير و تبديل است، وقتي كه «اذا مات ابن آدم انقطع عمله»[14] ديگر هر چه داشت به همراه ميبرد؛ در عالم طبيعت، عين خارجي قابل تغيير و تبديل است، اعمال هم همينطور است. قسمت دوم را در آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» بيان فرمود.
ـ اشتراك بدنه خارجي عمل بين صالح و طالح
ميبينيد همين كنزي را كه ديگري از راه حلال به دست آورده و در راه حلال صرف كرده، وسيله رحمت ميشود؛ اين كه گرفته احتكار كرده، به صورت گداخته به پيشاني و پهلو و پشتش ميزنند؛ ورثه او كه گرفته به عنوان وجوه بريه به سيل زده داد، ميشود گل و رياحين.
همين كنزي را كه كسي ذخيره كرده است اين را داغ ميكنند. اينكه در دنيا فقط [در] دست او نبود، اين صدها دست گشت. اگر يك كنزي را يك كارگر فراهم كرده و از راه حلال [به] دست آورده اين روح و ريحان است؛ كسي گرفته احتكار كرده اين [را] داغ ميكنند و به پيشاني و پهلوي او ميچسبانند، بعد ورثه صالحي پيدا كرده [كه] آن را به سيل زده داد همان ميشود دسته گل. عمل را داغ ميكنند؛ وگرنه اگر اين [كنز] داغ بشود (امروز)، تنها [در] دست او كه نبود، اگر كسي به عنوان وارث صالح همين را در خدمات اجتماعي داد (همين) به صورت نور درميآيد. آنكه نور ميشود يا گداخته ميشود عمل است، فرمود: ما اين را داغ ميكنيم؛ عملش را داغ ميكنيم، خود آن [عمل] به صورتهاي گوناگون درميآيد؛ الآن همين مسجد ساليان دراز گذشت كه مسجد نبود ممكن است در آينده نزديك يا دور وضعش عوض بشود، هزاران كار در يك مكان انجام شده. مكان قيامت مثل مكان دنيا نيست، اگر يك جا يك وقت ميكده بود، بعد مسجد شد، بعد ميكده شد، بعد بازار شد، بعد خيابان شد، بعد بيابان شد [و] ميليونها كار روي آن انجام گرفت، آن در آنِ واحد ميليونها صورت دارد. همه همان صحنه را ميبينند، بايد شهادت بدهد شكايت كند؛ براي همه بايد شهادت بدهد كه چه كسي بود براي همه بايد شكايت كند كه چه چيزي بود. يك مكان كه ميليونها صورت گرفت و ميلياردها صالح و طالح روي آن كار كردند، براي همه ظهور ميكند (چنين عالمي است).
ـ عينيت جزا با عمل انسان
بنابراين اگر باطل، بطلانش ظهور ميكند، چون اين شخصِ باطلرو از حق و از چشمه زلال فاصله گرفت، اين بُعد از حق به صورت زنجير درميآيد، به صورت غل درميآيد و گردن و دست و پاي او را با آن ميبندند و به او ميگويند اين عين كار توست. آيهٴ 33 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است: ﴿وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ ما در گردن كافران غل گذاشتيم، بعد فرمود: ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ اين عين عمل آنهاست؛ يعني كافر كه با شتاب به سمت سراب حركت ميكرد ميفهمد كه باطل است، به او ميگويند حبط عمل عينِ عمل توست، تو كاري نكردي كه ما باطل كرده باشيم، تو چيزي نساختي كه ما ويران كرده باشيم: ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[15]. آنگاه نميگويند خب، حالا به چيزي نرسيدي منفعت را از دست دادي، ميگويند از حق هم دور شدي. اگر فقط منفعت از دست برود خب انسان معذَّب نيست؛ ولي در قيامت به تبهكار ميگويند منفعت را از دست دادي و حالا هم بايد بسوزي؛ مثل همين انسانِ تشنه كه حرف راهنمايان را گوش نداد [و] شتابزده به سمت سراب حركت كرد، خب اين هر چه بيشتر ميرود توانش فرسوده ميشود (يك)، عطشش افزوده ميشود (دو)، وقتي هم كه به پاي كوه رسيده ديد آنجا آب نيست نااميد ميشود (يك) آن عطشِ سوزان، كشنده است (دو). اينطور نيست كه حالا وقتي به سراب رسيد گفت كارمان باطل شد و كيفري نبيند! تنها يأس كه يك كيفر رواني است بر او تحميل نميشود، آن عطشش هست فرسودگي هست؛ نه پاي رفتن هست نه آن عطش از بين رفته. در هر دو قِسم هم خدا فرمود اين عين عمل شماست.
اعمال ناپسند قلاده گردن تبهكاران
اين دعاي ختمالقرآن صحيفهٴ سجاديه را كه ملاحظه ميفرماييد در آنجا حضرت دارد: خدايا بر ما رحم بكن روزي كه «صارت الأعمال قلائد في الأعناق»[16]؛ عمل قلاده گردن ميشود، آن وقت اين با همين آيهٴ 33 سورهٴ «سبأ» سازگار است [كه] فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا الأغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إلاّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ [مگر] نفرمود: آنها كه بخيلاند: ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[17]؟ بخل به صورت طوق عذاب و طوق لعنت درميآيد، مطوّق ميشوند (طوق به گردن ميشوند). اين بخل همان طوق گدازنده خواهد بود؛ نه مال، آن مال خارجي را زيد گرفته سخاوتمندانه ايثار كرد ميشود روح و ريحان (بخل است كه طوق لعنت ميشود؛ نه عين خارجي). خب عين خارجي را در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد آن تملك است كه يا بد است يا خوب؛ نه مال. خب چطور اگر كسي مال امام در عهدهاش باشد دارد رجس ميخورد؛ [ولي] وقتي همان مال را به نايب امام داد آن ميشود بركت الهي؟ معلوم ميشود تملك و ارتباط است كه كارساز است؛ يا بد است يا خوب. و آن هم كه گفتند زكات وسَخ است؛ نه يعني شما وسَخ را در راه خدا بدهيد. مگر نه آن است كه انسان بايد [وقتي] زكات ميدهد ـ [چون] عبادت است ـ قصد قربت كند و اگر قصد قربت نكرد، به عنوان حفظ بعضي از حيثيات و جهات مادي مثلاً چيزي را به عنوان زكات داد (و قصد قربت نكرد) اگر آن عين موجود است كه دوباره بايد برگرداند همان را لله بدهد و اگر نداد دوباره بايد زكات بدهد؟ آنكه زكات نبود، آن يك مالي بود كه بيجا مصرف شده، اگر چوبش را نخورد نفعي [هم] از آن عايدش نخواهد شد. زكات مثل صلات عبادت است، بايد با احترام و تقرب و قصد قربت انسان [زكات] بدهد. پس همان مال اگر چرك باشد انسان وسَخ را [كه] قربة الي الله نميدهد! اين علاقه بريدن را اين تطهير را اين طهارت را لله انجام ميدهد وگرنه خود آن مال حكمي ندارد اگر به دست وليالله برسد ميشود با تبرك از او دريافت كرد و مانند آن. در آن آيه كريمه دارد كه بخل به صورت طوق عذاب ظهور ميكند: ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾[18] آن وقت همان مالي كه بخيل بخل ورزيد و به صورت طوق عذاب درميآيد همان مال به دست سخي قرار گرفت او ايثار كرد ميشود روح و ريحان.
پرسش ...
پاسخ: آنها خيلي كماند آنها را هم مطرح ميكنيم، اين باء، اين طور نيست كه متعلِّق را از متعلَّق جدا كند. اگر وليّ به آن كودك بازيگوش خواست سخن بگويد تأديبش كند، ميگويد با كار خودت دست خودت را سوزاندي. اين تعبير ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ﴾[19] با آن ﴿بِمَا كُنتُمْ﴾[20] كه در بعضي از آيات است (نه در خيلي از آيات)، هماهنگ است. اكثر آيات بدون «باء» است ـ كه الآن ميخوانيم ـ آنجايي هم كه «باء» دارد؛ مثل آن است كه وليّ به كودك بگويد با كار خودت دست خودت را سوزاندي (اين جزاي كار خودت است)؛ هم ميتواند بگويد جزاي كار خودت است هم ميتواند بگويد با دست خودت، خودت را سوزاندي. بنابراين اگر مسئله حبط عمل است [كه] همان جزاي عمل است، براي اينكه اينها كاري نكردند كه خدا باطل كند بلكه بطلان اعمالشان را خدا ظاهر كرد [و] اگر مسئله اغلال و قلائد است آن هم متن عمل است.
عينيت جزا و عمل در سورهٴ «نحل»
اما در موارد ديگر؛ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» همين مسئله عينيت جزا و عمل مطرح شد؛ آيهٴ 111 اين است ميفرمايد: ﴿يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَّفْسِهَا﴾، چون هر كس آن روز به فكر خودش است ﴿وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ يعني عين عمل به عنوان توفيه و جزا به او داده ميشود ـ اين همان است كه فرمود: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[21] ـ ﴿وَتُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ﴾ ـ نه بما عملت ـ يعني همان عمل را توفيه ميكنند (وفا ميكنند) به او ميدهند ﴿وُهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ﴾ چيز ديگري به او نخواهند داد، همان عمل خودش را به خودش ميدهند.
همراهي عمل با انسان در قيامت
در سورهٴ مباركهٴ «كهف» آيهٴ 49 اين است: ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَيٰ الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ﴾، اين كتاب چه كتابي است، آيا وجود لفظي اعمال در آن است كه مثلاً در يك كتابي مينويسند فلان شخص در فلان روز اين كار را كرده است كه وجود كتبي و لفظي باشد؟ كه اين خب قابل انكار است؛ اين شخص ميتواند در قيامت بگويد من يادم نيست اين كار را كردم؛ ولي در اين كريمه فرمود: ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَيٰ الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا﴾؛ اين چه كتابي است كه هر چه من كردم در آن نوشته است؟! خب هر چه من كردم؛ نه يعني در طي اين هشتاد سالي كه كار انجام دادم خاطرات من نوشته است اقوال و اعمال من نوشته است، خب من يادم نيست، آن روز قابل انكار است. چطور انسان اعتراف ميكند؟ چطور ميگويد اين چه كتابي است كه هر چه من كردم در آن نوشته است؟ ميفرمايد: ﴿يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ﴾ كه ﴿لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إلاّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾[22] خود عمل تثبيت شده است، اين يك كتابي نيست [كه] با وجود لفظي يا وجود كتبي باشد تا قابل انكار باشد [كتاب لفظي يا كتبي] هم قابل انكار كردن است هم شخص يادش نيست كه چه كرده است، [بنابراين] معلوم ميشود يك كتاب خارجي است و حقيقي.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خوب، مستنسخ هر كه باشد؛ اما كتاب چه كتابي است؟ اين كتاب، كتابِ خارجي است؛ يعني عين عمل را انسان مشاهده ميكند، شبيه آن هم نيست تا بر او اشتباه بشود. تعجب ميكند ميگويد من هر چه كردم اينجا هست؛ خب نه يعني هر چه من كردم وجود لفظي يا كتبياش اينجا هست.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خوب، بخوان ديگر، اگر كتاب، كتابِ تدويني باشد خواندنش با همين الفاظ است، وجود كتبي را با وجود لفظي ميخوانند؛ ولي اگر وجود، وجودِ تكويني باشد [و] انسان بخواهد در كتاب تكوين مطالعه و تأمل كند (آيات تكويني را بخواند)، آن با وجود لفظي نيست.
پرسش ...
پاسخ: آن چون ملكهاش است ظهور ميكند؛ يعني اگر كسي با دينِ قرآن بميرد، در قبر عربي خوب حرف ميزند خوب ميفهمد، اين تلقين ميت نسبت به مسلمين بر همين اساس است.
پرسش ...
پاسخ: نستنسخ، فرشتگان كه خودكار دستشان نيست نمينويسند كه ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾[23] خب خود عمل را ميبينند.
نيت، اساس كار
قسمت مهم عمل با نيت است ـ چون بدنه كار شبيه هماند ـ و اساس كار نيت و ايمان است، خب اين نيت را ميبينند، خود عمل را ميبينند، خب اين همه رواياتي كه آمده دربارهٴ نماز كه نماز به انسان ميگويد ـ اگر كسي خوب نماز خواند ـ خدا تو را رحمت كند كه تو ما را حفظ كردي و اگر كسي بد نماز بخواند ميگويد خدا تو را ضايع كند همان طوري كه تو مرا ضايع كردي، اينها كه مجاز نيست. نماز يك حقيقي است، حرف ميزند، چيز ميفهمد [و] با انسان سخن ميگويد، خب همين حقيقت فردا ظهور ميكند: ﴿وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾.
پرسش ...
پاسخ: نيت سوء هم كيفر دارد از نظر بحثهاي كلامي؛ فرمود: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[24] فرمود: چه آنچه در دل داريد اظهار بكنيد، چه اظهار نكنيد تحت حسابيد، اينچنين نيست كه اگر كسي نيت داشته باشد حالا موفق نشد به انجام كار به او در قيامت كاري نداشته باشند. همانهايي كه بحث تجرّي را گفتند گناه نيست، گفتند كاشف از خبث سريره است و خبث سريره بحثهاي كلامي دارد؛ بحثهاي اصولي ندارد البته.[25]
پرسش ...
پاسخ: يعني كيفر آن عمل نوشته نميشود، وگرنه هم آيات فراوان است هم روايات فراوان است كه اگر كسي بدْنيّت بود در قيامت محاسبه ميشود: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
[2] ـ كافي، ج 2، ص 84.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 284.
[4] ـ سورهٴ اعراف، آيات 138 ـ 139.
[5] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 39.
[6] ـ مفاتيحالجنان، دعاي كميل.
[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 139.
[8] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 147.
[9] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 36.
[10] ـ عواللآلي، ج 2، ص 54.
[11] ـ تسكعاً: (سكع) حج متسكّعاً أي بغير زاد و لا راحلة (مجمع البحرين، ج 4، ص 346).
[12] ـ عوالياللآلي، ج 2، ص 54.
[13] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 70.
[14] ـ عوالي اللآلي، ج 1، ص 97.
[15] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 147.
[16] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 42.
[17] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 180.
[18] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 180.
[19] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 16.
[20] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 52؛ ﴿هل تجزون إلاّ بما كنتم تكسبون﴾.
[21] ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 26.
[22] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[23] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 49.
[24] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 284.
[25] ـ البته در اصول مطرح شده است. ر . ك: كفاية الأصول، ص 259 ـ 262.