25 11 1986 3257542 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 274(1365/09/04)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَيٰ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ (159) إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (160)

كتمان كنندهٴ بينات و هدي، مشمول لعن خداي سبحان

گرچه خداي سبحان همهٴ بينات را براي انسانها معين كرد، اما در اثر ابتلاي مردم به احبار و رهبان و ساير مشايخ سوء بسياري از حقايق در دسترس مردم قرار نگرفت، لذا در اين كريمه فرمود: آنها كه بينات و هدايتهاي الهي را كتمان كردند (به مردم نرساندند)، معلون‌اند يعني از رحمت خداي سبحان دورند. گرچه سبب نزول اين گونه از آيات احبار و رهبان و علماي يهودند، امّا سبب مخصِّص نيست و خصوصيت موردِ نزول مخصّص اطلاق يا عموم آيه نيست و هر كسي كه حقي از حقوق الهي را و علمي از علوم الهي را كه نشرش لازم باشد، كتمان كند مشمول اين آيه است.

اصل كتمانْ، كتمانِ شهادت يا كتمانِ حق را قرآن كريم در موارد گوناگون مطرح كرد و مذمت كرد و آن را هم باعث گناهِ دل شمرد. در بعضي از آيات اصل كتمان را مطرح كرد، در بعضي از آيات آن را به عنوان بدترين ظلم شمرد، در بعضي از آيات آن را به عنوان گناه قلب معرفي كرد.

در بعضي از آيات هم آنها را باعث لعنت دنيا و آخرت دانست. آنها كه حق را كتمان مي‌كنند، هم در زمان حيات ملعون‌اند، هم بعد از حيات ملعون‌اند [و] هم در دنيا، هم در آخرت ملعون‌اند.

«كتمان» و «تلبيس» و تفاوت آن دو

بعضي از اين موارد در بحثهاي قبل گذشت (در سورهٴ مباركهٴ «بقره» همين سورهٴ محل بحث آيهٴ 42 كه بحثش قبلاً گذشت) اين بود كه فرمود: ﴿وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ كه بحثش گذشت توجه به اين آيه و آيات مشابه اين آيهٴ 42 سورهٴ «بقره» بيانگر آن است كه كتمان گاهي به آن است كه انسان حق را نگويد، گاهي به آن است كه حق را به ميل خود تفسير كند؛ يك وقت اصل آيه را و اصل حكم را بيان نمي‌كند، يك وقت آيهٴ قرآن را يا آيه تورات و انجيل را به ميل خود معنا مي‌كند؛ باطلي را به لباس حق مي‌پوشاند، حقي را به لباس باطل اظهار مي‌كند. اين آيهٴ 42 سورهٴ «بقره»، گاهي اصل كتمان را مطرح مي‌كند. گاهي تلبيس را. تلبيس غير از كتمان است؛ يك وقت انسان حق را نمي‌گويد، يك وقت حق را به صورت باطل يا باطلي را به لباس حق در مي‌آورد و بيان مي‌كند. يكي كتمان است و ديگري تلبيس. هر دو را جامعشان به عنوان كتمان در بر مي‌گيرد. در تفسير كتمان اين آيهٴ 42 نقش دارد.

ـ كتمان و گناه دل

در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» كتمانِ شهادت را باعث گناه دل شمرد، آيهٴ 283 اين است كه ﴿وَلاَ تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾؛ اگر كسي شاهد يك صحنه‌اي بود و محكمهٴ عدل تشكيل شد، نه محكمه جور، و اين شخصِ شاهد در محكمه عدل حضور پيدا نكرد و شهادت را كتمان كرد معلوم مي‌شود قلب او معصيت كرده است.

ـ ظالم‌ترين مردم، كتمان كننده شهادت الهي

در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» مسئلهٴ كتمانِ شهادت مطرح شد كه ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ[1]، آن آيهٴ 283 سورهٴ مباركهٴ «بقره» ناظر به كتمان شهادت در محاكمِ عدلِ خدا بود نسبت به حقوق مردم و امّا اين آيهٴ 140 مي‌فرمايد: اگر كسي شهادت الهي نزد اوست، كتمان كند از ظالم‌ترين مردمان به شمار مي‌آيد كه اين آيه در عين حال كه آن شهادت قبلي را شامل مي‌شود، شهادتِ دربارهٴ وحي و رسالت و نبوت را هم در بر مي‌گيرد. اگر كسي شهادت خدا را كه در تورات و انجيل آمده كتمان بكند و نگويد؛ شهادتي كه نزد او بود از خدا آن را كتمان كرده است: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ﴾ يعني شهادت الهي كه نزد او بود كتمان كرد و بيان نكرد.

عدم اختصاص آيه به علماي اهل كتاب

اين كريمه كه مسئله كتمان را مطرح مي‌كند، گرچه مربوط به يهود و نصاراست، ولي هم دليلش عام است و هم روايات هم به عموميت اين آيات شهادت مي‌دهد. آيهٴ 174 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاّ النَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾؛ اين البته ناظر به اهل كتاب است. اگر كتاب مخصوص تورات و انجيل باشد اين آيه ناظر به علماي يهود و نصارا است و اگر مطلق كتاب باشد ـ كما لايَبعد ـ شامل همهٴ مشايخ سوء و علماي سوء مي‌شود، خواه از اهل يهود و خواه از اهل نصارا [و] خواه از اهل ملل ديگر.

ـ دريافت متاع قليل دنيا در برابر كتمان حق

اگر آنچه را خداي سبحان نازل كرد اينها كتمان كنند و با اين كتمان متاع كمي را تهيه كنند، در شكمشان جز آتش چيز ديگر نيست يعني اين رشوه‌اي كه گرفتند، حقيقتاً نار است (شعله است) و صورتاً مال، و اينكه فرمود: ﴿وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً[2] مشابه اين جمله در بحثهاي قبل هم بود؛ نه يعني اگر مال كم بگيرند، بلكه منظور آن است كه دنيا اصولاً كم است. اگر همه اين سلسلهٴ جبال طلا باشد و يك انساني در برابر كتمان حق اين سلسله جبال را به عنوان رشوه بگيرد، باز كم است؛ چون دنيا اصولاً نسبت به ابديتِ آخرت، متاع قليل است. ﴿وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً﴾، اشاره به آن است كه آنچه كه دين‌بازان علماي كتاب در برابر كتمان حق دريافت كردند، نسبت به مسئله آخرت، متاع قليل است؛ نه اينكه آنها يك متاع كمي گرفتند آنها در برابر اين كتمان متاع فراواني گرفتند به حسب ظاهر، ولي متاع فراوان دنيا، بلكه كل دنيا نسبت به آخرت قليل است كه ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاّ مَتَاعٌ[3] كه اين تنوين ﴿مَتَاعٌ﴾، تنوين تقليل و تنوين تحقير است. پس هر كه حق را كتمان كند و در قبالِ اين كتمان چيزي دريافت كند، در حقيقت شعله است كه دارد مي‌خورد و متوجه نيست.

در مواردِ ديگر از كتمان، به اين صورت ياد كرده است (سورهٴ «آل‌عمران» آيهٴ 71): ﴿يَا أَهْلَ الكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾؛ اين آيه با همان آيهٴ 42 سورهٴ «بقره» همسان است و در توجيهِ معناي كتمان هم كمك مي‌كند.

ـ ميثاق الهي از عالمان ديني

چه اينكه در آيهٴ 187 سورهٴ «آل‌‌عمران» باز اين‌چنين آمده است كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ﴾؛ خداي سبحان به كساني كه از علم كتاب برخوردارند، اعلام كرد كه من از شما تعهد گرفتم كه شما آنچه را ياد گرفتيد به مردم برسانيد. خداي سبحان بر علما اين تعهد را تحميل كرد و از آنها ميثاق گرفت كه مطالبي را كه از وحي آموختند، براي ديگران بيان كنند و كتمان نكنند: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ[4]، بنابراين اينها آياتي است كه مسئلهٴ كتمان را به عنوان معصيت كبيره كه آتش الهي و لعنت خدا را در دنيا و آخرت به دنبال دارد، ذكر مي‌كند.

مراد از بينات و هُديٰ

عمده آن است كه درباره كتمان بحث بشود كه كتمان يعني چه؟ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَيٰ﴾، ما يك ادعايي داريم، اين ادعا را با آن بينات تثبيت كرديم به نام أدلهٴ عقلي و نقلي كه در كتاب و سنت آمده [است] بعد از اينكه آن بيناتْ دعواي ما را تثبيت كرده است، يك سلسله احكام و دستوراتي هم داريم كه اينها هدايتهاي الهي است. آن هدايتهاي الهي به استناد اين بينات قابل اجراست؛ به وسيله بينات، معجزات، ادله عقلي و قطعي ما مردم را متوجه كرديم كه به احكام عمل كنند، آن احكام مي‌شود هدايت، آن ادله مي‌شود بينات، گرچه در آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُديٰ وَالْفُرْقَانِ[5] خواستند از آن كريمه استفاده كنند كه هدايت مربوط به توده مردم است [و] بينات مربوط به خواص است[6]، ولي علي اي حال «بينات» به منزله سند اين هدايت است. فرمود: علما هم موظف‌اند بينات را براي مردم تبيين كنند، هم آن هدايتها را.

جهانشمول بودن هدايت قرآن

و ما براي همه مردم بيان كرديم: ﴿مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ﴾؛ ما براي همه بيان كرديم يعني اين كتاب را براي هدايت همه مردم فرستاديم، همه را هم دعوت كرديم‌ [و] فراگيري علوم الهي را مخصوص به نژاد و قوم خاص ندانستيم؛ نه خصوصيتي را شرط فراگيري علوم الهي دانستيم، نه خصوصيت مقابل را مانع فراگيري علوم الهي دانستيم، بلكه اين كتاب را براي هدايت بشر نازل كرديم و همه را هم دعوت كرديم: ﴿هُديً لِلنَّاسِ[7]، گاهي تعبير اين است كه ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً[8] گاهي تعبير اين است كه ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ[9] و مانند آن. و اين معناي مردمي بودن هدايت است، جهانشمولي بودن هدايت است. عده‌اي در بين مردم آن ذوق را، آن شوق را، آن فكر را [و] آن توفيق را دارند كه به مراكز علمي راه پيدا كنند و از علوم الهي بهره برداري كنند و عده‌اي اين توفيق را پيدا نمي‌كنند، ولي كتاب براي همه مردم بيان شده است.

تبليغ، رسالت عالمان ديني

آنها كه توفيق اين را پيدا كردند كه به مراكز علمي راه پيدا كنند و با علوم الهي آشنا بشوند، وظيفه آنها تبليغ و تعليم است. چيزي كه خداي سبحان در كتاب آسماني گفته است براي مردم لازم بود و اگر لازم نمي‌بود، بيان نمي‌كرد و اگر تعلّم احكام براي مردم واجب است، تعليم احكام بر علما هم واجب است.

ـ وجوب تعليم و تعلّم

اين حديث شريف را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب علم كافي نقل كرده است كه خداي سبحان، تعلّم احكام را بر مردم واجب نكرد، مگر اينكه تعليم احكام را بر علما واجب كرد[10]. اين طور نيست كه ياد گرفتن احكام واجب باشد ولي ياد دادن واجب نباشد. اين طور نيست كه اگر كسي ياد نگرفت، معاقَب باشد و اگر كسي ياد نداد، معاقب نباشد؛ اين طور نيست. در آن حديث شريف فرمود: «لأنّ العلم كان قبل الجهل»[11] حضرت فرمود به اينكه خداي سبحان عالِم را قبل از جاهل خلق كرد. حجت خدا را قبل از ديگران خلق كرد. اول كسي كه خدا خلق كرد آدم است و حجة الله است، بعد انسانهاي عادي. پس تعلم بر جاهلها واجب است، تعليم بر عالمان واجب است. اين‌چنين نيست كه يك طرف تعلم واجب باشد و از آن طرف تعليم واجب نباشد. هر چه كه مورد نياز است و خداي سبحان بيان كرد، نبايد آن را كتمان كرد. البته اينها واجبات كفايي است.

ـ كتمان بينات و هديٰ

كتمان گاهي به آن است كه انسان اصل حق را نگويد، خواه بينات را كتمان كند آنجا كه بينات بايد بيان بشود، خواه هدايت را كتمان كند آنجا كه هدايت بايد بيان بشود. ادله‌اي كه مربوط به توحيد و معاد و صفات حق و وحي و رسالت و اينهاست، اينها بينات الهي است بايد اينها را به عنوان اصول اعتقادي، مبادي ديني و اصول دين بيان كرد. احكام الهي به عنوان هدايت است، اينها را هم بايد روشن كرد كه آن بينات ضامن اجراي آن هدايت است و سند آن هدايت است، به احترام آن بينات آن هدايتها پذيرفته مي‌شود.

 

رسالت عالمان ديني در بيان بينات و هديٰ

اگر جامعه نيازي به بينات و هديٰ داشت و عالمان دين بينات يا هديٰ را كتمان كردند و نگفتند و احساس مسئوليت نكردند، مشمول اين اعلام خطرند. نبايد گفت كه از ما سؤال نمي‌كنند، بايد عالمان، اين عطش سؤال را در جاهلان ايجاد بكنند. آن كه جاهل است نمي‌داند كه مريض است. آن كه عالم است دوتا كار بايد بكند: يكي اينكه به جاهل هشدار بدهد كه تو مريضي، يكي اينكه به اين مرض پاسخ بدهد او را درمان كند. او كه نمي‌داند مريض است به سراغ طبيب نمي‌رود، ولي طبيب بايد به سراغش برود به او بگويد كه تو مريضي و همين معنا هم جزء دستورات الهي است.

بنابراين اگر كسي بينات و هدي را كتمان كرده است به مقدار كتمانش مشمول قهر خداست.

دين جهانشمول و رسالت جهاني عالمان دين

اين جمله بعدي كه فرمود: ﴿مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ﴾ آن تأكيدِ ﴿مَا أَنزَلْنَا﴾ است يعني ما كه نازل كرديم (ما كه براي همه مردم گفتيم)، امّا گفتن براي همه مردم به اين است كه پيغمبر بفرستيم، كتاب بفرستيم [كه] جهاني باشد، همه را هم دعوت كنيم هيچ شرطي هم قائل نباشيم، هيچ چيزي هم مانع نباشد، انسان بودن شرط است و لاغير. هر كه هست در هر شرايطي، نه ايمان شرط است، نه كفر مانع؛ چون كتابي كه جهاني است و همه را دعوت مي‌كند اگر كفرِ كافر مانع دعوت باشد كه اين قرآن مخصوص مسلمين خواهد بود؛ اين‌چنين نيست. هيچ چيزي شرط نيست و هيچ چيزي هم مانع نيست، فقط انسان بودن شرط است، اگر موجودي انسان شد، مكلف است و مخاطب است و ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ[12] او را مي‌گيرد. پس خداي سبحان فرمود: ما اين كتاب را در معرض فكر همگان قرار داديم، عده‌اي كه توفيق يافتند با اين كتاب مأنوس شدند بايد اين بينات را و آن هدايتها را براي مردم تشريح كنند.

پرسش ...

پاسخ: يعني نگويد؛ آنجا كه بايد بنويسد، ننويسد. آنجا كه بايد بگويد، نگويد. آنجا كه بايد سؤال را جواب بدهد، [جواب] ندهد. آنجا كه بايد تعليم ابتدايي بكند، نكند.

پرسش ...

پاسخ: نه آنهايي كه دين الهي را كتمان كردند يعني احكام الهي را كتمان كردند و نگذاشتند به دست مردم برسد، سر از كفر در مي‌آورند.

پرسش ...

پاسخ: اين علماي يهود كه خودشان پذيرفتند، منتها چون بعضي از احكام را كتمان كردند، گرفتار

شدند. جلوي اصل دين را مي‌گيرند. جلوي اصل دين را گرفتن است.

كتمان و تلبيس حق توسط علماي اهل كتاب

آن گاه فرمود: ﴿مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾؛ علماي يهود و مشايخ نصارا مبتلا بودند و مصداق كامل اين آيات‌اند؛ براي اينكه نگذاشتند آن مسيحيها و يهوديها مسلمان بشوند، هم بيّناتي كه مربوط به رسالت خاتم الأنبياء (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) بود كتمان كردند، هم احكامي را كه مطابق ميل صناديد[13] آنها نبود، آنها را هم كتمان كردند. گاهي كتمان به اين است كه انسان حق را نگويد، گاهي آن است كه به ميل خود تفسير كند. اين همان است كه ﴿تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ[14] تأييدش مي‌كند. آيهٴ 42 همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» تأييد مي‌كند كه يك نحوه از كتمان آن است كه تلبيس كنند حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق بيان كنند يعني آنچه كه حكم خدا نيست آن را به عنوان حكم الله بيان بكنند و بالعكس، فرمود: ﴿وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.

سرانجام كتمان، پشت سرانداختن آيات الهي

اين البته سرانجام به نَبْذِ كتاب خدا وراي ظهر برمي‌گردد؛ چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴٴ 146 كه بحثش قبلاً گذشت اين‌چنين آمده است: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[15]؛ اينها با اينكه رسالت را و رسول را مي‌شناخت‌اند مع ذلك كتمان كردند. اينها با اصل دين مخالف‌اند، البته اگر كسي با اصل دين مخالف نباشد با فروع دين مخالف باشد (معصيتش در حد فرعِ دين باشد نه انكار) او خلود ندارد؛ چه اينكه بعداً خواهند فرمود.

وجوب و گسترهٴ اظهار علم هنگام ظهور بدعت

كتمان در بعضي از روايات هم آمده است كه «اذا ظهرت البدع في امّتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله»[16] كه همان لعنتي است كه از همين آيهٴ كريمه استفاده شد. فرمود: اگر بدعت ظاهر شد، عالم بايد علمش را اظهار كند و اگر در اين زمينه كه بدعت ظهور كرد، عالم علمش را اظهار نكند، مشمول لعنت خداست كه اين شمول لعنت را از همين آيه استفاده كرده‌اند از اين روايت شريف استفاده مي‌شود كه هر جا بدعت رفت، بايد اظهار هم برود. اگر بدعت در كل جامعه ظهور كرد، كسي در مسجد بين دوستان و هم‌بحثان خود مسئله را حل كند، اين جواب آن بدعت نيست؛ چون ظاهر حديث شريف اين است كه هر جا بدعت رفت، اظهار هم بايد برود. اين‌چنين نيست كه بدعت در سطح جامعه باشد. انسان به همين چند نفر اكتفا كند اينها را توجيه كند: «اذا ظهرت البدع فعلي العالم ان يظهر علمه»[17] يعني هر جا بدعت رفت (تا شعاع بدعت)، شعاع اظهار هم بايد باشد، تا مردم را روشن كنند؛ نه اينكه شاگردانش را روشن كند، نه اينكه هم‌بحثهايش را روشن كند. خب، پس اگر بدعت رفت و در آن زمينه كسي كتمان كرد و علم را اظهار نكرد، مشمول لعنت است. آن حديث شريف مندرج تحت همين آيه است.

كاتم علم مشمول لعنت خداي سبحان

بياني از وجود مبارك رسول خدا (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) رسيده است كه اين حديث را هم مرحوم طبرسي در مجمع‌البيان نقل كرد، هم ديگران كه «من كتم علماً»، البته علم نافع «من كتم علماً» يا از علمي سؤال شد و جواب سؤال را نداد، «جاء يوم القيامة ملجماً بلجامٍ من النار»[18]؛ او را با دهنه‌اي از آتش در قيامت دهنه مي‌زنند كه آن هم نشانه شمول لعنت است. اصل لعنت يعني دور از رحمت بودن؛ چون [لعنت] از صفت فعل است‌ [و] آن تبعيد از رحمت را مي‌گويند «لعنت». لَعَنه يعني بَعَّده، ملعون يعني دور. اينكه خداي سبحان فرمود: اگر كسي بينات و هدايتهاي الهي را كتمان كند از رحمت خدا دور مي‌شود و ملعون است يعني گرفتار عذاب خواهد شد؛ نه اينكه خدا لفظاً مي‌گويد كه «لعنتي عليه» و مانند آن؛ همان‌طوري كه به شيطان فرمود: لعنت من بر تو و اين همان ابعاد اوست و تبعيد اوست از رحمت و اخراج اوست از مكانت و منزلت، اگر لعنت خدا دامنگير كسي شد، او را از رحمت خودش دور مي‌كند كه لعنت همان بُعد از رحمت است.

زبان همه فهم و فطري قرآن

پرسش ...

پاسخ: قرآن كريم به زبان فطرت سخن گفت. هيچ كسي نيست كه قرآن را نفهمد، حتي ساده‌ترين انسان و درس نخوانده‌ترين انسان هم توان فهم قرآن را دارد؛ چون قرآن كريم هر مطلبي را كه بيان مي‌كند، آن را در عين حال كه با ادله عقلي تبيين مي‌كند، در عين حال كه با معارف بلند بيان مي‌كند، به صورت مَثَل هم ذكر مي‌كند. اگر در همان سوره يا در كنار همان آيه مثل ذكر نكرد، در آيات ديگر (در سور ديگر) مثل ذكر مي‌كند، طوري كه همگان بفهمند. چون با زبان فطرت حرف مي‌زند، همه مي‌فهمند. چون گاهي به صورت مثل بيان مي‌كند [بنابراين] كسي نمي‌تواند بگويد، من اين مطلب قرآن را نمي‌فهمم. آن وقت كسي كه از علوم قرآني باخبر است يا علوم تورات و انجيل را مستحضر است، اگر شنونده او در حدي هستند كه با حكمت و برهان باشد، خب ﴿ ادْعُ إِلَيٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ[19] و اگر در حد متوسط است كه با موعظه حسنه دعوت مي‌كنند و اگر اهل پذيرش مقدمات مسلم است با جدال احسن او را دعوت مي‌كنند. همهٴ اين راهها را قرآن كريم فراراه يك انسان مبلّغ و معلّم گذاشت تا به پيامبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) اقتدا كند و هر كسي را به اندازه استعدادي كه دارد، دعوت كند و حق را براي او روشن كند.

پرسش ...

پاسخ: جامعه بي‌سواد اگر چنانچه فريب ديگران را مي‌خورند به هدايتِ راهنمايان هم مهتدي مي‌شوند، به همان اندازه كه ديگري مي‌تواند شبهه القا كند، به همان اندازه عالمان دين مي‌توانند آنها را مهتدي كنند.

پرسش ...

پاسخ: رحمت عامه در جهنم هم هست.

مجاري قهر و غضب خدا

پرسش ...

پاسخ: لعن، لعنِ كاتمين،، فرمود: ﴿وَيَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾؛ مؤمنين صالح، اينكه ما در زيارت عاشورا يا غير زيارت عاشورا مي‌گوييم «و شايعت و بايعت و تابعت»[20] اين همان است ديگر [و] چيز ديگر نيست. لاعنون كسي كه حق را كتمان بكند را لعن مي‌كنند، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ﴾؛ خدا آنها را لعنت مي‌كند يعني آنها را از رحمت [دور] مي‌كند. ﴿ وَيَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾.

در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود خداي سبحان و ملائكه‌اش بر مؤمنين صلوات مي‌فرستند كه ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ[21]؛ پس خدا بر مؤمنين صلوات مي‌فرستد، ملائكه هم بر مؤمنين صلوات مي‌فرستند. صلوات خدا رحمت خاصه است كه شامل حال مؤمنين مي‌شود، اما آنها كه كاتم حق‌اند، حق را كتمان مي‌كنند [و] نمي‌گذارند به مردم برسد، هم مشمول قهر خدايند، هم مشمول قهر لاعنين‌اند ـ ملائكه جزء لاعنين‌اند، اولياي الهي جزء لاعنين‌اند و صلحاي از مؤمنين جزء لاعنين‌اند ـ اين لاعنين نه يعني اينها تسبيح دست مي‌گيرند مي‌گويند: «اللهم العن فلان»، اين لعن لفظي خيلي مهم نيست يعني همان‌طوري كه ملائكه مجراي فيض خاص‌اند، به وسيله فرشتگان مؤمنين به بهره‌هاي معنوي مي‌رسند، ملائكه قهر و غضب هم اين‌چنين‌اند (ملائكه قهر و غضب هم مجاري قهر الهي‌اند) باعث مي‌شود كه اين افراد نه خير دنيا مي‌برند، نه بهره‌اي از آخرت دارند: ﴿مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ﴾ بعد از اينكه اين اصل كلي را بيان كرد، آن‌گاه فرمود: مردمي كه مبتلا به كتمان و تلبيس شدند يا توبه مي‌كنند يا همچنان بر آن عمل سوء خويش ادامه مي‌دهند.

پرسش ...

پاسخ: قلباً نه، آنكه عبادت لفظي است. مؤمنين اصولاً مجاري قهر خداي سبحان‌اند كه ﴿أَشِدَّاءُ عَلَيٰ الْكُفَّارِ﴾اند. به وسيله اينها قهر و عذاب الهي به كاتمين مي‌رسد [و] اين لازم نيست لفظاً بگويد.

پرسش ...

پاسخ: عيب ندارد. اين دستور هم هست، نه تنها عيب ندارد [بلكه] دستور هم هست، ولي منظور آن نيست كه اينها زباني لعن كنند؛ چون فرشتگان را هم شامل مي‌شود و لعن فرشتگان همان تبعيد رحمت است؛ نظير صلوات.

پرسش ...

پاسخ: ﴿يَلْعَنُهُمُ اللّهُ﴾ كه خدا لعن مي‌كند كه لفظي نيست پس ظاهر در نوع ديگر است.

صلوات در مقابل لعن

بنابراين اينكه فرمود: خدا اينها را لعن مي‌كند و لاعنون لعن مي‌كنند يعني خدايِ سبحان و مجاري قهر خدا بر آنها قهر روا مي‌دارند، آنها را از رحمت الهي دور مي‌كنند؛ نظير آنچه كه درباره مؤمنين آمده كه ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ[22]؛ اين لعن همان اثري را دارد كه صلواتْ مقابلِ آن، اين اثر را دارد. صلوات براي آن است كه مؤمنين را نوراني كنند، اين لعن آن اثر را دارد كه اينها كه ظلماني‌اند ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ كنند.

 

توبه از كتمان

اينكه توفيقِ توبه از يك عده‌اي گرفته مي‌شود، در اثر همان قهر خداست؛ مگر كسي كه اوايل امرش باشد و توبه كند، منتها چون اين خيانت به حق الله و حق‌الناس بود، توبه كردن آن به اين نيست كه بگويد: «استغفر الله و اتوب اليه»، توبه كردنش آن است كه هر جايي را كه فاسد كرد اصلاح كند، هر جايي را كه كتمان كرد تبيين كند، هر جايي را كه تلبيس كرد بيان كند، فرمود: ﴿الاَّ الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَيَّنُوا﴾، البته اين كار، كارِ سنگيني است. آن‌گاه فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾؛ اگر كسي پا روي همه اغراض نفساني بگذارد، پا روي همه سنتهاي باطل خود بگذارد و اقرار كند كه من بد كردم و همهٴ نوشته‌هاي خود را اصلاح كند [و] به آب بريزد، همه گفته‌هاي خود را بطلانش را اعلام كند، بگويد: من بد كردم [و] آنچه تا كنون گفتم خلاف بود. اصلاح كند و بيان كند، آن‌گاه خداست كه مي‌فرمايد: در اينجا من با رحمت خاصه‌ام با او برخورد مي‌كنم. شما هيچ جاي قرآن اين لحن را نداريد كه خدا فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ در موارد ديگر دارد ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ[23]، خب، اگر كسي معصيت كرد [سپس] توبه كرد، فرمود: ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾؛ نه آن توبه خيلي دشوار است، نه آن رحمت خيلي پربار. يك رحمت متوسطي است اما اگر كسي واقعاً بيايد پا روي همه سنتهاي باطل، پا روي همه شيطنتها، پا روي همه غريزه‌هاي نفساني بگذارد [و] بگويد: آنچه من گفتم اشتباه بود، باطل بود، تلبيس بود، كتمان بود و حق چيز ديگر بود، اينجاست كه در سراسر قرآن به عنوان نمونه خدا فرمود: ﴿فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ﴾: من بر اينها توبه روا مي‌دارم من بر اينها منعطف مي‌شوم ﴿وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 140.

[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 174.

[3] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 26.

[4] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 187.

[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[6] ـ الميزان، ج 2، ص 23.

[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[8] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.

[9] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[10] ـ اصول كافي، ج 1، ص 41؛ «عن أبي‌عبدالله(عليه السلام) قال: قرأت في كتابِ عليّ(عليه السلام) إنّ الله لم يأخذ علي الجهّالِ عهداً بطلب العلم حتّي أخذ علي العلماء عهداً ببذل العلم للجُهال لأنّ العلم كان قبل الجهل».

[11] ـ اصول كافي، ج1، ص41.

[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 21.

[13] ـ صناديد: (اشراف، عظما و رؤساي قوم).

[14] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 71.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 42.

[16] ـ اصول كافي، ج 1، ص 54.

[17] ـ وسائل الشيعه، ج 16، ص 271.

[18] ـ بصائر الدرجات، ص10؛ ر . ك: مجمع البيان، ج1، ص447.

[19] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 125.

[20] ـ مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.

[21] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[22] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 43.

[23] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 104.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق