11 10 1986 3231165 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 253(1365/07/19)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿ وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (۱٤۸)  وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱٤۹) وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ المَسْجِدِ الحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵۰)

 

رويكرد هر امتي به جهتي خاص

عظمت قبله باعث شد كه آيات فراواني در اين زمينه نازل بشود. در آيات قبل فرمود به اينكه هر ملّتي براي خود يك قبله‌اي دارد كه هرگز از او دست بردار نيست؛ در آيهٴ 145 اين چنين فرمود: ﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ﴾ يعني هر كدام از مسيحيها و يهوديها يك قبلهٴ خاص دارند كه آن را رها نمي‌كنند؛ نه قبلهٴ تو را مي‌پذيرند نه حاضرند كه قبلهٴ يكديگر را قبول كنند و هر معجزه‌اي هم كه ارائه بدهي آنها قبلهٴ تو را نمي‌پذيرند. آن‌گاه فرمود: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾ يعني هر كدام از اين ملل داراي يك جهت خاص‌اند كه به آن جهت رو مي‌آورند. بنابر اينكه ضمير ﴿هُوَ﴾ به «كل» برگردد نه به «الله» و منظور اين باشد كه هر واحدي از آحاد اُمم جهتي دارد كه به آن جهت رو مي‌آورد و رها نمي‌كند كه مطابق باشد با آيهٴ 145 كه فرمود: هر كدام قبله‌اي دارند كه دست بردار نيستند. ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾، خواه حقّ، خواه باطل. نظير آنچه كه در سورهٴ مباركه مائده آيهٴ 48 اين چنين آمده است كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾؛ براي هر كدام از شما يك شريعت و منهج خاصي است كه البته بعضي از آن مناهج و شرايع منسوخ‌اند و بعضي از آن مناهج و شرايع به حجّيتشان باقي‌اند. همان‌طوري كه براي هر كدام از ملل شرعه و منهاج است، براي هر يك از ملل هم وجهه و قبله است، منتها بعضي از اين وجهه‌ها منسوخ‌اند ، بعضيها غير منسوخ، ولي آنها دست بردار نيستند: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ﴾، كه ﴿هُوَ﴾، يعني آن كل واحد ﴿مُوَلِّيهَا﴾ يعني «مستقبلها» كه با آن آيهٴ 145 هم مطابق باشد.

آن‌گاه هر كدام قبله خود را مي‌پسندند؛ نظير آنچه كه در آيهٴ 53 سورهٴ مؤمنون فرمود: ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ﴾؛ هر گروهي به آن آيين مخصوص خود علاقمند است و آن را حق مي‌پندارد. هر ديني براي صاحبان آن دين مقدس است، خواه آن دين منسوخ باشد خواه مسنوخ نباشد. آن‌گاه در اين آيهٴ محل بحث فرمود: ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾؛ هر كدام يك سمتي را انتخاب كردند كه به آن سمت رو مي‌آورند، ولي شما مسلمين به سمت خير حركت كنيد: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾.

 

رو كردن به كعبه مصداقي از حركت به سمت خير

در آيهٴ 177 همين سورهٴ بقره آمده است كه ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾؛ نيكي در اين نيست كه مانند مسيحيها به طرف مشرق نماز بخواني يا مانند يهوديها به طرف غرب رو بياوري: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ يعني به سمت مشرق رو آوردن يا به سمت مغرب رو آوردن روا نيست بايد به سمت كعبه رو آورد كه اين ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾، بنابراين معناي اخير، هم مطابق باشد با آيهٴ 177 كه بعداً خواهد آمد ـ به خواست خدا ـ ، هم مطابق باشد با آيهٴ 145 كه بحثش قبلاً گذشت يعني هر كسي شريعتي دارد و قبله‌اي دارد، ولي شما بكوشيد كه ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾؛ خير را تشخيص بدهيد و در طي راه خير از يكديگر سبقت بگيريد و آن خير را هم ما براي شما مشخص كرديم گفتيم به اينكه ﴿ وَاللّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[1]، كه مسئله قبله و تغيير قبله به كعبه به عنوان «صراط مستقيم» بيان شده است، پس ﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾ نه مانند كساني باشيد كه دربارهٴ شما بگويند: ﴿وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ[2]، يا دربارهٴ شما بگويند: ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ﴾، بلكه از كساني باشيد كه در راه خير استباق كنيد يعني راه خير را بفهميد و طي كنيد و در طي راه هم سرعت بگيريد؛ ﴿وَسَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ[3] و اين سرعت را زمينهٴ سبقت قرار بدهيد، چون در اين راه خير نه سرعت با صدمه همراه هست، نه سبقت گيري با آسيب همراه [است].

 

قدرت الهي در احضار اعمال و خاطرات نهان و آشكار، خرد و كَلان انسان

﴿وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً﴾؛ هر جا باشيد خداي سبحان شما را خواهد آورد يعني براي حساب و داوري از زير پوشش قدرت خداي سبحان بيرون نيستيد؛ گاهي خداي سبحان از قدرت مطلقهٴ خود سخن مي‌گويد، مثل همين آيهٴ محل بحث كه فرمود: هر جا باشيد خدا قادر است كه شما را براي حساب احضار كند [و] گاهي از علم و ريزبيني و دقيق بودن خود خبر مي‌دهد كه آن مربوط به مسئلهٴ علم خداي سبحان است، البته قدرت بايد با علم آميخته باشد، كسي كه جاي نهاني را مي‌داند او مي‌تواند افراد مستور و غائب را احضار كند، پس احضار كردن گرچه محتاج به قدرت است، ولي قبل از قدرت محتاج به علم است، بايد بداند كه اين شيء كجاست تا بتواند او را از جايش در مشهد و محضر عمومي در قيامت احضار كند، لذا در جريان علم در سورهٴ مباركهٴ لقمان آيهٴ 16 اين چنين فرمود: ﴿يَا بُنَىّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماوَاتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾؛ فرمود: پسرم آن خصلت و آن صفتي كه از انسان نشأت گرفته است و باعث تحقق فعلي در خارج يا خاطره‌اي در نفس شد اگر به اندازهٴ وزن يك اسفنج باشد، خردل باشد، خيلي ظريف و رقيق باشد و در نهان صخرهٴ صمّا جاسازي شده باشد يا در دورترين نقطهٴ آسمانها باشد يا در دل زمين باشد خداي سبحان مي‌تواند آن حبّه را احضار كند؛ چون از جاي او با خبر است ﴿يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ[4]؛ اگر يك ذره‌اي در دل يك سنگي نهان باشد خداي سبحان از او با خبر است و آن را هم احضار مي‌كند.

 

ـ هستي در قلمرو علم و قدرت نامحدود خداي سبحان

بيان ذلك اين است كه در اين كريمه راجع به علم خدا سخن گفت، در آيهٴ محل بحث راجع به قدرت خدا لذا در آيهٴ محل بحث فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَىءٍ قَدِيرٌ﴾ [و] در آيهٴ سورهٴ لقمان فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾، سرّش اين است كه ما و هر موجود ممكن ديگري اگر از چيزي جاهليم يا براي ريزبودن و ظريف بودن اوست كه او را نمي‌بينيم يا براي دور بودن اوست يا براي حجاب اوست يا براي ظلمت و تاريكي و مانند آن، مانع علم، يا ريزي و ظرافت است يا دوري است يا ظلمت است يا حجاب. اگر چيزي خيلي ذرّهٴ ريز باشد، معلوم ما نيست يا اگر خيلي دور باشد، مشهود ما نيست يا اگر در پشت حجاب باشد، معلوم ما نيست يا در ظلمت و تاريكي باشد، معلوم ما نيست. چيزي معلوم ماست كه خيلي ريز نباشد، دور نباشد، محجوب نباشد، در تاريكي هم نباشد. اگر يك حبّه خردلي خيلي ريز بود ما او را نمي‌بينيم يا اگر چيزي در آسمان بود ولو بزرگ و درشت است ولي چون در دورترين نقطهٴ آسمان است و از ما خيلي دور است او را نمي‌بينيم يا چيزي در حجاب سنگ باشد، در درون سنگ باشد كه سطح سنگ حاجب باشد بين ما و او باز نمي‌بينيم يا در تاريكيهاي اعماق زمين باشد، باز او را نمي‌بينيم، درون چاه تاريك باشد نمي‌بينيم. در اينجا لقماني كه از حكم خدا برخوردار است به فرزندش مي‌گويد: هر كاري كه انسان انجام داد ولو خيلي ريز باشد يا در دورترين نقطهٴ آسمانها باشد يا در حجاب صخرهٴ صمّا باشد يا در تيرگي و تاريكي چاه و در دل زمين باشد، خدا لطيف است و خبير از جاي او با خبر است. وقتي از جاي او با خبر شد چون قدرتش بي‌كران است مي‌تواند آن را براي حساب احضار كند. لذا در بخش ديگر از قرآن فرمود: اگر كار آدميان به اندازهٴ حبّهٴ خردل باشد ﴿أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ[5]؛ ما آن يك ذرهٴ ريز از خاطره يا وصف يا عمل خارجي را در قيامت احضار مي‌كنيم؛ چون توان آن را داريم: ﴿وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَي بِنَا حَاسِبِينَ[6].

پس چيزي مانع شهود علم حق نيست، نه ريزي، نه دوري، نه حجاب، نه تاريكي و اگر خداي سبحان به كل شيء خبير است، پس به ريز و درشت يكجا آگاه است و چون قدرتش بيكران است آنچه را كه مي‌داند مي‌تواند احضار كند، پس گاهي استدلال به علم مطلق خداست، گاهي استدلال به قدرت بيكران خداست؛ گاهي مي‌فرمايد: خدا لطيف و خبير است. به كل شيء عالم است، نظير آيهٴ 16 لقمان كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ﴾، ريزبين و درون بين و مانند آن، گاهي به قدرت استدلال مي‌كند، نظير همين آيهٴ محل بحث كه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ﴾.

پس هر چه باشد در مشهد خداي سبحان است: ﴿أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ﴾.

 

اهميت قبله را تكرار حكم آن

آن‌گاه براي اهميت مسئله قبله باز به عنوان بار سوم و چهارم و پنجم (سه بار اين مسئله را تكرار مي‌كند كه با دوبار گذشته جمعاً مي‌شود پنج بار) مي‌فرمايد: ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ[7].

 

ـ ضرورت استقبال به قبله در همهٴ زمانها و مكانها

نه تنها در مدينه هستي در حال حضر بايد به سمت كعبه رو كني، بلكه اگر سفر كردي هر جا هم رفتي، اگر هم به بيت المقدس سفر كردي در كنار آن صخرهٴ بيت المقدس قرار گرفتي، باز به سمت كعبه رو كن. در مسافرت، در حضر، در دور و نزديك (در هر حال) به سمت كعبه رو كن: ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَبِّكَ﴾.

 

عدم غفلت خداي سبحان از اعمالِ انسان

حقّ از طرف خداست و اين توجّه قبله به سمت كعبه حق است و از طرف خداي تو هم هست، ﴿وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ كارهايي هم كه شما مي‌كنيد مغفول عنه خدا نيست. اين يك هشداري است پشت سر هم، گاهي مي‌فرمايد: خدا قادر است [و] مي‌تواند همه را در محكمهٴ حساب احضار كند، گاهي مي‌فرمايد: خدا غافل نيست، اينكه فرمود: خدا غافل نيست، تقريباً مشابه همان مطلب سورهٴ فجر است كه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ[8]، اين تعبير، تعبير تهديدآميز است يعني خدا در كمين است. خدا كه در كمين است غافل نخواهد بود. گاهي مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾، گاهي مي‌فرمايد: ﴿وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾. تا كنون دوبار جريان قبله را ذكر فرمود [و] اين بار سوم است كه در آيهٴ 149 ياد شده است. فرمود: ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَبِّكَ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾؛ آنها كه دربارهٴ قبله طعني دارند، خداي سبحان به آنها اعلام خطر كرد كه من در كمين‌ام و شما مغفول عنه من نيستيد، باز به عنوان بار چهارم به رسول خودش (عليه آلاف التحية والثناء) خطاب بكند، مي‌فرمايد: ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾؛ هر جا مسافرت كردي به سمت كعبه رو بياور، ولو اگر رفتي در كنار بيت المقدس نزديك آن صخره كه تا كنون قبله بود، آنجا هم اگر قرار گرفتي باز به سمت كعبه رو كن بر خلاف نصارا و يهود كه قبلهٴ مشخصي ندارند. اگر قبلهٴ آنها بيت المقدس بود، آنها در هر سمت بودند به بيت المقدس رو مي‌كردند، نه اينكه در هر سمت باشند به غرب رو كنند، ولي شما داراي قبلهٴ مشخصي هستيد و آن كعبه است. ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾؛ چه در حضر، چه در سفر به سمت كعبه رو كن.

 

خطاب عام و مخاطب خاص

آن‌گاه به مسلمين خطاب مي‌كند، گرچه خطاب به پيغمبر خطاب به مسلمين است؛ براي اينكه فرمود: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[9]، و هيچ جايي پيغمبر حكم اختصاصي ندارد مگر اينكه به دليل خاص ثابت شده باشد؛ نظير آنچه كه در سورهٴ اسراء آمده است، فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ[10]؛ به اين نمازهاي پنج‌گانه در همين آيهٴ كريمه اشاره كرد، در حالي كه خطاب متوجّه پيغمبر اكرم است، امّا همهٴ مسلمين موظف اند اين پنج وقت را گرامي بشمارند و نماز بخوانند، ولي نماز شب كه مخصوص پيغمبر است در پايانش فرمود: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً[11]؛ اين نشانهٴ اختصاص است وگرنه اگر خطابي متوجه پيغمبر شد، همهٴ مسلمين در آن خطاب سهيم‌اند؛ چون پيغمبر اسوهٴ همه مسلمين است، مگر اينكه دليل خاص بر خروج حضرت داشته باشيم نظير همين ذيل آيهٴ نمازهاي سورهٴ اسراء كه نمازهاي پنج‌گانه گرچه خطابش متوجه پيغمبر شده [و] فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ﴾؛ از هنگام زوال آفتاب تا تيرگي وسط شب اين موقع نماز‌هاي چهارگانه است. ظهرين و مغربين از دلوك شمس شروع مي‌شود تا غسق ليل. آن نماز پنجم كه نماز صبح است فرمود: ﴿وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً[12]، با اين جمله نمازهاي پنج‌گانه (ظهرين و مغربين و صلات صبح) را تبيين كرد. با اينكه خطاب متوجهٴ رسول خداست امّا عام است.

و امّا آنچه كه مربوط به شخص حضرت هست به نام نماز شب آن را با اين جمله تبيين كرد، فرمود: ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحمُوداً[13]؛ اين مي‌شود مخصوص حضرت كه قرينه دارد و روايات هم تأييد مي‌كند[14] وگرنه ساير دستورات گرچه متوجه حضرت شد، خطاب، خطاب عامّ است يعني همهٴ تكاليف اين چنين است، مگر آنچه كه به رسالت و نبوّت برگردد.

 

خطاب خاص به پيامبر و عام به مسلمانان نشانهٴ اهميت قبله

امّا در جريان قبله براي اهميت مسئله هم پيغمبر را مخاطب قرار مي‌دهد، هم مسلمين را؛ هم مي‌فرمايد: ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾، هم به مؤمنين خطاب مي‌كند. مي‌فرمايد: ﴿وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾؛ شما چه در حضر، چه در سفر، چه در مدينه، چه در مكه، چه در قُدس هر جا باشيد به سمت كعبه بايد رو كنيد. اين ﴿وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾، مشابهٴ همان جملهٴ آيهٴ 144 است كه بحثش گذشت، فرمود: ﴿وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ﴾، و اين جمله ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ كه در صدر آيهٴ 149 است، مشابهٴ با همان جمله‌اي است كه در صدر آيهٴ 150 هست يعني صدر آيهٴ 150 با صدر آيهٴ 149 هر دو خطاب به پيغمبر است و مضمون هر دو يكي است لفظ هر دو هم يكي است.

علي اي حال براي اهميّت مسئلهٴ قبله است كه تا كنون پنج بار ذكر شد.

 

اعتراضات مشركان و كافران دربارهٴ قبله

اعتراضي كه دربارهٴ قبله است تقريباً به دو يا سه اعتراض تقسيم شد؛ يك قسمت اعتراض سفيهانه است؛ يك قسمت اعتراض ظالمانه است: يك قسم اعتراض مستدلانه و با برهان.

اعتراض سفيهانه را نقل كرد و جواب داد، اعتراض ظالمانه را گوشزد كرد و راه حلّش را هم بيان كرد، اعتراض مستدلانه و منصفانه را هم ذكر كرد و جواب داد.

 

ـ اعتراض سفيهانه

امّا اعتراض سفيهانه را در آيهٴ 142 بيان كرد به عنوان زمينهٴ بحث تغيير قبله، فرمود: ﴿ سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِى كَانُوا عَلَيْهَا﴾، سفيه‌ها ممكن است اعتراض كنند بگويند: چرا از بيت المقدس رو برگرداند؟ خب، بگو: ﴿لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ﴾؛ خداي سبحان كه در جهت خاص نيست و اين جهات معيّن هم كه هيچ كدام تعيّن ذاتي ندارند، اين يك امر فرعي و فقهي است [و] خدا بايد دستور دهد. هر سمتي كه دستور داد ما بايد اطاعت كنيم، پس اين اعتراض، اعتراض سفهي است كه چرا از بيت المقدس به سمت كعبه رو آوردي؛ چرا ندارد كه.

 

ـ اعتراض منصفانه

اعتراض ظالمانه در همين آيهٴ 150 آمده است و اعتراض منصفانه هم باز در همين آيهٴ 150 آمده اعتراض منصفانه آن است كه آن صاحب نظران اهل شرك مي‌گفتند: اگر او واقعاً پيغمبر است و دين او دين ابراهيم [عليه‌السلام] است و ما را به ملّت ابراهيم فرا مي‌خواند، خب، كعبه‌اي كه قبلهٴ ابراهيم بود، كعبه‌اي كه معماريش را ابراهيم كرد، كعبه‌اي كه ابراهيم براي عظمت او تلاشها كرد، خب، چرا به سمت كعبه رو نمي‌كند؟ اين حرف منصفانه مشركين حجاز بود. حرف منصفانه اهل كتاب هم اين بود كه اگر واقعاً او پيغمبر است در كتابهاي آسماني ما آمده است كه پيغمبر سرانجام از بيت المقدس رو برمي‌گرداند [و] به كعبه رو مي‌كند، او چطور به كعبه رو نكرد؟ او اگر پيغمبر خاتم است بايد به كعبه رو كند. او نمي‌تواند قبله دائمي‌اش بيت المقدس باشد. الآن بيش از 13 سال است كه به طرف بيت المقدس نماز مي‌خواند؛ 13 سال كه در مكه بود و الآن كه يك سال و اندي است كه در مدينه است، به سمت بيت المقدس نماز مي‌خواند خب، اگر پيغمبر خاتم است بايد سرانجام داراي قبلتين باشد، چه اينكه در كتابهاي ما آمده يا به طرف كعبه برگردد چه اينكه در كتابهاي ما آمده،[15] اين يك اعتراض منصفانه است.

خداي سبحان فرمود: ما چون در كتب پيشين مسئله را گفتيم و اهل كتاب هم اين موضوع را مي‌دانند و شما را هم به رسالت مي‌شناسند، ما قبلهٴ حقيقي و دائمي شما را كه كعبه است به شما اعلام كرديم، ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ﴾؛ كسي بر شما حجت نداشته باشد آنها كه اهل احتجاج‌اند بر شما حجّت نداشته باشند اگر كسي اهل احتجاج بود و گفت در كتابهاي آسماني آمده است كه پيغمبر خاتم ذو قبلتين است يا قبلهٴ نهايي او كعبه است و شما كه داعيهٴ نبوت داريد، آن هم مدّعي ختم نبوّت هستيد چرا به سمت كعبه نماز نمي‌خوانيد؟ چرا به سمت بيت المقدس نماز مي‌خوانيد؟ اين آيهٴ نازل شد كه ﴿وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ  لِئَلاّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ﴾، پس اگر كسي خواست اعتراض مستدلانه و منصفانه بكند، مسئلهٴ قبله تغييرش راه گشاست و حلّ مي‌كند.

 

ـ اعتراض ظالمانه

و اگر كسي خواست اعتراض ظالمانه بكند يعني بعد از اينكه روشن شد سرّ تغيير قبله چيست، بعد از اينكه معلوم شد خداي سبحان دستور داد كه از بيت المقدس به كعبه رو كنند، از آن به بعد اگر كسي اعتراض كرد، اعتراض ظالمانه و لجوجانه است. فرمود: از اين به بعد اگر كسي اعتراض كرد، اعتراضش ظالمانه و لجوجانه است و راه حلّش اين است كه شما از كسي نترسيد: ﴿لِئَلاّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلاّ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾؛ آنها كه اهل احتجاج نيستند، آنها اهل لجاجت‌اند، شما اگر از آنها ترسيديد، آنها لجوج‌‌ترند. اگر سختي نشان داديد، متصلّب بوديد، آنها سرجايشان مي‌نشينند. آنها كه ظالم‌اند كه نمي‌شود با حجت آنها را آرام كرد، آنها را با استقامت بايد سر جايشان نشاند، لذا فرمود: ﴿إِلاّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ  فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِى﴾؛ از آنها نترسيد [و] از من بترسيد. از آنها نترسيد يعني در برابر آنها بايستيد؛ چون كسي كه كاري با كسي ندارد كه به او نمي‌گويند نترس، كسي كه به ميدان نمي‌رود كه به او نمي‌گويند نترس، كسي كه در خانه نشسته است كه خودش ترسيده است. به انسان منزوي نمي‌گويند نترس، به انسان مقاوم مي‌گويند نترس جلو برو، فرمود: وقتي حقّ براي شما روشن شد از اين به بعد اگر كسي اعتراض كرد اعتراضش ظالمانه است.

 

توحيد در خوف و رجا

﴿فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِى﴾؛ در ترس موحّد باشيد. شما كه بايد بترسيد، ولي از غير خدا نترسيد. هم از خدا بترسيد، هم از اسلحهٴ دشمن بترسيد، اين در ترس موحّد نخواهيد بود. كسي كه در ترس موحّد نبود در رجا و اميد هم موحّد نيست. اگر كسي در خوف و رجا موحد نبود، يقيناً در بينش توحيدي موحّد نيست. چون خوف و رجا را اعتقاد راهنمايي مي‌كند. ممكن نيست كسي در ترسي مشرك باشد و در اميد مشرك باشد و در اعتقاد توحيدي موحد باشد، اين شدني نيست، لذا در مواقع حساس قرآن كريم مي‌گويد: فقط از خدا بترسيد. نترسيدن بسيار چيز بدي است، از خدا و خلق ترسيدن هم بسيار چيز بدي است؛ كسي كه نمي‌ترسد درنده خو است؛ مثل اتحاد جماهير شوروي، آنها از هيچ كس نمي‌ترسند، كارشان و نظامشان نظام ديكتاتوري و خشونت است، نه از خدا مي‌ترسند، نه از خلق خدا. يك درنده‌اي بيش نيستند. آن‌كه هم از خدا مي‌ترسد، هم از خلق خدا مي‌ترسد او هرگز نمي‌تواند محيي دين باشد؛ نماز را اقامه كند، زكات را ايتا كند و امثال ذلك.

 

توصيه به توحيد در خوف در مسائل مهم و حساس

آن‌كه از خدا مي‌ترسد لا غير، او مي‌تواند حكومت تشكيل بدهد؛ هم مقاومت مي‌كند، هم چون از خدا مي‌ترسد سعي مي‌كند دين خدا را با همهٴ شرايطش انجام بدهد، و اجرا كند؛ چون از خدا به حقّ مي‌ترسد، لذا در مسائل مهمّ خداي سبحان اين دو مطلب را به عنوان صفت ثبوتي و سلبي مؤمنين ذكر مي‌كند؛ از ديگران نترسيد از من بترسيد، در جاهاي حساس. در مسئلهٴ ولايت حضرت امير(سلام الله عليه) هم اين چنين است. آنجا كه مسئله حكومت است، ولايت است، امامت و رهبري است، نظير آيهٴ سوم سورهٴ مباركهٴ مائده مي‌فرمايد: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ[16]؛ امروز كه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به خلافت رسيده است، مسئلهٴ حكومت و رهبري مشخص شده است، از غير خدا نترسيد [و] از خدا بترسيد يعني در ترس موحّد باشيد.

كسي در ترس موحد است كه در اميد هم موحّد باشد؛ چون اگر تكيه‌گاه اميد انسان هم خدا بود هم غير خدا او بالملازمه در ترس هم موحّد نيست [و] مشرك است؛ چون مي‌ترسد آن نقطهٴ اميد قطع بشود. اگر كسي به غير خدا اميدوار بود [و] به خدا هم اميدوار بود، يقيناً در خوف مشرك است؛ چون احتمال مي‌دهد كه آن درآمدش، آن منافعش، آن نقطهٴ قدرتش از بين برود، لذا او در خوف هم مشرك است. خداي سبحان در اين گونه از مسائل مهم مثل مسئلهٴ امامت، ولايت، حكومت، رهبري، ايستادن در برابر ظالمان و امثال ذلك مي‌فرمايد: در ترس موحد باشيد يعني بترسيد چون ترسيدن بسيار چيز خوبي است، ولي فقط از خدا بترسيد كه اين، ترسِ ترس توحيدي باشد. در همان آيهٴ 3 سورهٴ مائده فرمود: ﴿فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى﴾.

 

توحيد در خوف وصف محبوبان الهي

در بعضي از آيات هم وقتي كه نظير همين سورهٴ مائده آيهٴ 54 وقتي محبوبان الهي را ذكر مي‌كند كه آنها در برابر ديگران به مقاومت برمي‌خيزند مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ[17]؛ اينها در راه خدا مي‌ترسند از خدا خيلي مي‌ترسند و امّا از غير خدا اصلاً نمي‌ترسند. ملامت هيچ سرزنش‌گري اينها را خائف نمي‌كند: ﴿وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾.

مسئله قبله هم اين چنين است. پس اعتراض سفيهانه را قرآن نقل كرد و ردّ كرد، اعتراض منصفانه را هم نقل كرد و احتجاج كرد و حجّت بالغه ارائه داد، اعتراض ظالمانه را هم نقل كرد و راه حل نشان داد.

«والحمد لله رب العالمين»

 

 

 [1] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 213.

 [2] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 145.

 [3] ـ سورهٴ آل عمران ، آيهٴ 133.

 [4] ـ سورهٴ لقمان ، آيهٴ 16.

 [5] ـ سورهٴ أنبيا ، آيهٴ 47.

 [6] ـ سورهٴ أنبيا ، آيهٴ 47.

 [7] ـ سورهٴ بقره ، آيهٴ 149.

 [8] ـ سورهٴ فجر ، آيهٴ 14.

 [9] ـ سورهٴ احزاب ، آيهٴ 21.

 [10] ـ سورهٴ اسراء ، آيهٴ 78.

 [11] ـ سورهٴ اسراء ، آيهٴ 79.

 [12] ـ سورهٴ اسراء ، آيهٴ 78.

 [13] ـ سورهٴ اسراء ، آيهٴ 79.

[14]  ـ ر.ك: تهذيب، ج 2، ص 242.

[15]  ـ از جمله رازهاي تغيير قبله، سلب فرصت تكذيب رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) از يهوديان ذكر شده است، زيرا در تورات، پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم)، «پيامبر داراي دو قبله» معرفي شده است (بحارالانوار، ج 19، ص 193).

 [16] ـ سورهٴ مائده ، آيهٴ 3.

 [17] ـ سورهٴ مائده ، آيهٴ 54.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق