اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلّهِ المَشْرِقُ وَالمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (۱٤۲) وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَمَا جَعَلْنَا القِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مِن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَي عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَي الَّذِينَ هَدَي اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ (۱٤۳)﴾
تغيير قبله
ـ گزارش غيبي و اعلام قبلي تغيير قبله
براي جعل قبله خداي سبحان اوّل عظمت كعبه را مبسوطاً بيان كرد، فرمود: اين كعبه مثاب مردم است و به دست دو پيامبر بزرگوار ساخته شد و خانهاي است كه از هر آلودگي تطهير شد و مانند آن. بعد از اينكه آن زمينه را ذكر كرد، به رسول خدا فرمود: مسئلهٴ قبله بر ميگردد از بيت المقدس به سمت كعبه، اين را به عنوان اعلام غيب و اخبار غيب به پيغمبر فرمود، بعد فرمود: همراه اين تحويل قبله از بيت المقدس به كعبه اعتراض سفها شروع ميشود ميگويند: چرا از بيت المقدس به كعبه برگشت؟ جواب اين اعتراض را هم بدان و براي اينها بيان كن. چند معجزه در اين كريمه مطرح است: يكي اعلام قبلي است كه وضع قبله برميگردد، يكي اخبار غيب است كه بعد از تحويل قبله سفها اعتراض ميكنند و يكي هم جواب اعتراض است كه بگو: ﴿لله المشرق والمغرب﴾؛ لذا فرمود ﴿سيقول السفهاء من الناس ما ولاّهم عن قبلتهم التي كانوا علينا﴾ اين تأخير و تقديم در آيه نيست چه اينكه بعضيها اينچنين توهّم كردهاند[1]. بلكه قبل از جريان تحويل قبله خداي سبحان به عنوان اخبار غيب به رسولش اعلام كرد كه هم قبله عوض ميشود و هم عدّهاي اعتراض ميكنند و هم اين اعتراض سفيهانه است و جواب اعتراض را هم بدان و به اينها بگو اينكه فرمود: ﴿سيقول السفهاء من الناس﴾ گرچه به حسب ظاهر موهم آن است كه بعد از آيهٴ 144 نازل شده باشد چون آيهٴ 144ميفرمايد ﴿فوّل وجهك شطر المسجد الحرام﴾؛ دستور تحويل قبله در آيهٴ 144هست ﴿سيقول السفهاء من الناس﴾ در آيهٴ 142 هست كه نشانهٴ اعتراض سفهاء است. گرچه اين موهم هست ولي در حقيقت تقديم و تأخيري در كار نيست، بلكه به عنوان توطئه و اعلام قبلي خداي سبحان است.
اعتراض سفيهان به تغيير قبله
ـ تبيين معناي سفاهت
مسئلهٴ سفاهت همانطوري كه در آيهٴ ﴿ألا إنّهم هم السفهاء﴾[2] گذشت، سفيه در برابر حليم و عاقل هست انساني كه تهي مغز است و تار و پود فكري او ضعيف و سست است او را سفيه ميگويند؛ مثل اينكه پارچهاي كه تار و پودش سست است ميگويند «ثوبٌ سفيه» يا زمام آن مركوبي كه سست است ميگويند: «زمامٌ سفيه» سفاهت همان وهن و سستي است در مقابل وزين بودن. و رزين بودن انسان سفيه انساني است كه سست انديش است و اگر انديشه به عقل تكيه نكند. به برهان متكي نباشد سست است و لرزان. سفيه آن انساني است كه در انديشه سست است و در اراده لرزان نه در مسائل علمي توان جزم دارد و نه در مسائل عملي توان عزم، نه ارادهٴ مصمّم نصيب اوست، نه علم جزمي نصيب اوست در اثر سفاهت و وهن و اضطرابي كه دارد.
ـ سخن سفيهانهٴ كافران و مشركان دربارهٴ تغيير قبله
﴿سيقول السفهاء من الناس ما ولاّهم عن قبلتهم التي كانوا عليها﴾ اين سفها اگر مشركين باشند، ميگويد به اينكه (حرفشان آن است كه) قبلهاي كه [مسلمانان] قبلاً داشتهاند براساس منطق و عقل نبود قبلهاي هم كه فعلاً دارند روي منطق و عقل نيست و اينها ثباتي ندارد.
و امّا اگر منظور از اين سفها يهوديها باشند ميگويند كه قبلهاي كه قبلاً داشتند، چون مورد عنايت همهٴ انبياي پيشين بود و أنبياي گذشته به سمت بيت المقدس نماز ميخواندند؛ پس آن سمت از قداست خاص برخوردار است، چرا از يك جهت و سمتي كه قداست خاص دارد بيجهت برگشتند به سمت ديگر؟ اين سفها هم مشركين و هم منافقين و يهوديها را شامل ميشود و انگيزهٴ اعتراضشان هم يكسان نيست.
ـ پاسخ خداوند به اعتراض سفيهان
خداي سبحان يك جواب كلّي و جامعي ذكر ميكند، ميفرمايد: ﴿قل لله المشرق والمغرب﴾ بحث در قبله بحث در جهت است نه در مكان، بحث در مطاف در مكان است كه انسان دور يك مكان معيّن طواف ميكند، در طواف مكان مطرح است در قبله جهت مطرح است مسئلهٴ قبله كار به جهت دارد [و] مسئلهٴ طواف كار به مكان، لذا خداي سبحان از مشرق و مغرب سخن ميگويد كه مشرق و مغرب دو جهتاند.
بنابراين ممكن است آن مكان معيّن به نام بيتالمقدس در اثر اينكه مزار أنبياي پيشين بود يا مدفن بسياري از أنبيا است داراي قداست باشد يا همچنين مكانِ كعبه داراي قداست خاص باشد در اثر اينكه معماران الهي او را بنا كردهاند، امّا قبله كار به مكان ندارد كار به جهت دارد. در مسئلهٴ حجّ عمده مكان مطرح است مثل همان آياتي كه در همين سورهٴ مباركهٴ بقره بحثش گذشت آيهٴ 125 همين سورهٴ بقره اين بود كه ﴿و إذ جعلنا البيت مثابةً للناس وأمنا و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلَّي﴾؛ مقام ابراهيم چون قداست خاص دارد مكان نمازِ طواف است، خود كعبه چون قداست خاص دارد مطاف زائران است. مطاف بودن يا مكان نمازگزار بودن غير از قبله بودن است، قبله كاري به مكان ندارد كار به جهت دارد، امّا مكان نمازگزار يا مكان طواف كاري به جهت ندارد [و] كار به مكان دارد لذا بحث مكان از بحث جهت جداست.
تعلق همه جهات به خداي سبحان
خداي سبحان ميفرمايد: آنچه در قبله مطرح است جهت است و همهٴ جهات مال خداي سبحان است ﴿قل لله المشرق والمغرب﴾ منظور از اين مشرق و مغرب همجنس است كه مشارق و مغارب را در زير پوشش ميگيرد، نه مشرق و مغرب خاص، آنچه كه در سورهٴ معارج آيهٴ 40 آمده است كه خداي سبحان «ربّ المشارق والمغارب» است به عنوان جمع ياد شده است كه فرمود: ﴿فلا أقسم بربّ المشارق والمغارب إنا لقادرون ٭ علي أن نبدّل خيراً منهم﴾، سخن از مشرقها و مغربهاست كه به لحاظ افراد جمع ذكر شد. [و] در آيهٴ محل بحث طبيعت و جنس مراد است كه همهٴ آن افراد را زير پوشش ميگيرد. و اصولاً چون زمين كروي است و بدور شمس ميگردد هر نقطهاي از زمين ميتواند مشرق باشد و نقطهٴ مقابلش مغرب و چون جنس اراده شده است پس هر مشرق و هر مغربي كه در جهان فرض بشود مشمول «المشرق والمغرب» هست و اين ﴿لله المشرق والمغرب﴾ به تعبير ديگر ميتواند اينچنين باشد « لله المشارق والمغارب » و جامع همهٴ اينهاست كه « لله الجهات كلها» به شهادت همان آيهاي كه در همين سورهٴ مباركهٴ بقره بود و قبلاً بحثش گذشت كه آيهٴ 115 ﴿و لله المشرق والمغرب فأينما تُولّوا فثمَّ وجه الله﴾ يعني به هر سمت رو كنيد رواست چرا؟ چون شما ميخواهيد به سمت خدا رو كنيد آنجا هم كه سمت خداست: ﴿فاينما تولّوا﴾ يجورلكم چرا چون شما ميخواهيد به ﴿وجه الله﴾ رو كنيد آنجا هم كه ﴿وجه الله﴾ هست. اين ﴿فأينما تولّوا فثّم وجه الله﴾[3] در حقيقت آن جزا محذوف است دليلش ذكر شده است ﴿فأينما تولّوا﴾ جاز لكم، چرا؟ براي اينكه ﴿فثم وجه الله﴾ شما ميخواهيد به ﴿وجه الله﴾ متوجّه بشويد آنجا هم كه ﴿وجه الله﴾ است. لذا فرمود: ﴿قل لله المشرق والمغرب﴾
آزمون الهي تغيير قبله
بعد از اينكه مسئلهٴ قبله كه يك مسئلهٴ مهمي است [كه] خداي سبحان از او به عنوان يك آزمايش بزرگ ياد ميكند كه ميگويد: ﴿و إن كانت لكبيرة إلاّ علي الذين هدي الله﴾[4] از اين جريان تحويل قبله به عنوان يك آزمايش بزرگ ياد ميكند، قبل از اينكه اين آزمايش بزرگ محقّق شود خداي سبحان به پيغمبر ميفرمايد: آگاه باش كه وضع قبله عوض ميشود. عدّهاي هم اعتراضي سفيهانه دارند جوابش هم اين است. اين برخلاف آن است كه دفعتاً قبله عوض بشود [و] عدّهاي هم اعتراض بكنند، آن وقت پيغمبر در برابر يك اعتراض پيش بيني نشده قرار بگيرد. خداي سبحان از قبل زمينه را آماده كرد، وقتي قبله وضعش برگشت آنها اعتراض كردند پيغمبر به طور عادي تلقّي كرد و جواب داد.
راز تغيير قبله
امّا سؤالي كه مطرح است اين است كه اگر ﴿لله المشرق والمغرب﴾ هست. چرا حالا گاهي بيت المقدس گاهي هم كعبه؟ از اوّل ميخواست به سمت كعبه متوجّه كند يا وقتي به سمت بيت المقدس توجيه كرد [و] متوجه كرد چرا از بيت المقدس برگرداند به سمت كعبه؟
الف. مبارزه با تعصب جاهلي
جاهلي نكاتي براي اين امر ذكر كردهاند كه يكي از آن بازرترين نكات اين است كه اسلام بيش از هر چيز با تعصّب جاهلي مبارزه ميكند؛ در مكّه مشركين حجاز براساس تعصّب جاهلي به اين كعبه خيلي بها ميدادند. اگر خداي سبحان قبلهٴ مسلمين را در مكّه كعبه قرار ميداد اعراب جاهلي فكر ميكردند اين احترام به قوميّت و نژاد اينهاست (خانهاي كه اينها تكريم ميكردند همان خانه را اسلام به عظمت شناخت همان قداستي كه در جاهليّت براي كعبه قائل بودند اسلام آمد هم او را امضا كرد) چون اعراب جاهلي كعبه را از قداست خاص برخوردار ميدانستند بر آن اساس قومي نه بر اساس اينكه اين كعبه مثابهٴ ناس است و قيام مردمي است و اين را پيغمبر ساخته و مانند آن. در برابر بيت المقدس كه يهوديها او را گرامي ميداشتند در مكّه براي اينكه با اين تعصب جاهلي مبارزه بشود فرمود: قبلهٴ شما بيت المقدس است وقتي رسول خدا (عليه آلاف التحية و الثناء) مهاجرت كرد و همراهانش هم به مدينه آمدند و در مدينه سخن از تعصّب جاهلي مردم يهود بود كه ميگفتند: بيت المقدس از آنِ ماست و شما استقلالي در قبله نداريد، به قبلهٴ ما رو آوردهايد براي اينكه با اين تعصّب هم مبارزه بشود حكم برگشت به سمت كعبه؛ لذا در مكّه مصلحت اين بود كه قبله به سمت بيت المقدس باشد در مدينه مصلحت اين بود كه قبله برگردد به سمت كعبه
ـ تفاوت خطوط جزئي دين در شرايع گوناگون
لذا خداي سبحان ميفرمايد: ما براي هر قومي يك شريعت و منهاجي قائليم اين در آيهٴ 48 سورهٴ مائده است كه فرمود:﴿و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقاً لما بين يديه من الكتاب و مهيمناً عليه فاحكم بينهم بما انزل الله ولاتتبع أهواءهم عما جاءك من الحق لكل جعلنا منكم شرعةً و منهاجا﴾ ﴿شرعه﴾ آن گدار آب است، آنجا كه ميتوان به سراغ آب رفت كه شريعهٴ فرات يعني آنجايي كه ورودش به فرات آسان است، يك شيب نرمي دارد كه ميشود به آن آب راه يافت و از آنجا آب گرفت. براي هر ديني يك شرعة و منهاجي است خطوط كلّي دين كه راجع به مبدأ و معاد و نبوت است يكسان است كه ﴿ان الدين عند الله الاسلام﴾[5] و تغيير ناپذير است، امّا خطوط جزئي دين كه فروعات جزئي است البته قابل تغيير و تبديل است و نكتهٴ تبديل هم اموري است كه يكي از آن امور همين بود كه عرض شد.
بزرگي آزمون قبله
و خداي سبحان براي اين تحويل قبله يك عظمتي قائل است، فرمود: اين يك امتحان بزرگي است در همين آيهٴ 143 كه تلاوت شد، فرمود: ﴿و ما جعلنا القبله التي كنت عليها الاّ لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب علي عقبيه و ان كانت لكبيرة الاّ علي الذين هدي الله﴾؛ اصل جريان مفارقت قبله يك آزمون الهي است، چيزي كه بر خلاف خواستهٴ انسانهاست يك تحميل و تكليفي به نظر ميرسد براي اكثري دشوار خواهد بود فرمود ﴿وان كانت لكبيرة﴾ اين مفارقت قبله يك امتحان سنگين است.
آنهايي كه از هدايت الهي برخوردارند اين امتحان سنگين را به آساني حل ميكنند، امّا آنهايي كه از اين هدايت الهي برخوردار نيستند همچنان برايشان دشوار است. نظير أصل صلات دربارهٴ أصل صلات هم خداي سبحان فرمود ﴿و استعينوا بالصبر والصلاة و انها لكبيرة الاّ علي الخاشعين﴾[6]؛ أصل نماز با اينكه از نظر حجم كار خيلي سنگين نيست. ولي بسيار دشوار است كه انسان خضوع كند در پيشگاه خدا و سر به خاك بسپارد، پيشاني را به خاك بسايد و مانند آن. نماز از نظر كارهاي جسمي خيلي دشوار نيست و اما عدّهٴ زياد ممكن است از خواندن نماز سرباز بزنند براي اينكه بايد انقياد را نشان بدهند، اين ارائه انقياد براي انسانهاي سركش دشوار است.
نماز روح و ريحان أوليا
فرمود: ﴿و إنّها لكبيرة الاّ علي الخاشعين﴾[7] براي خاشعين قرهٴ عين است؛ چه اينكه رسول خدا (عليه آلاف التحية و الثناء) فرمود «و قرة عيني في الصلاة»[8] يا گاهي ميفرمود: «أرحنا يا بلال»[9]؛ بلال! موقع استراحت ما رسيده است، ما از زندگي دنيا خسته شدهايم موقع نماز فرا رسيده است. أذان بگو تا ما استراحت كنيم. نماز براي أولياي الهي رَوح و ريحان است، همهٴ خستگيها را رفع ميكند فرمود: «ارحنا يا بلال»؛ ما از كارهاي دنيا خسته شدهايم حال ميخواهيم استراحت كنيم چون با محبوب خود سخن گفتن باعث لذّت است لذا فرمود «قرّة عيني في الصلاة»
وامّا براي ديگران چون محبوبشان نيست دشوار است. فرمود ﴿و انها لكبيرة إلاّ علي الخاشعين﴾[10] امتحانهاي الهي اگر چنانچه با تكليفات ديگر همراه باشد دشوار است. مسئلهٴ تغيير قبله چون با تعصّب يك عدهاي سازگار نبود، دشوار بود، هم براي يهوديها سخت بود براي اينكه ميخواهند از آن بيت المقدسي كه مورد تكريم نياكانشان بود برگردند و براي مشركين هم اوّل دشوار بود (اصل مسئلهٴ قبله) براي اينكه كعبهاي كه مورد احترام جاهلي آنها و نياكان آنها بود قبله قرار نگرفت و در طي سيزده سالي كه حضرت در مكه حضور داشتند به سمت كعبه مأمور نبودند كه نماز بخوانند
ـ قبله و نحوه استقبال پيامبر پيش از هجرت
گرچه نقل كردهاند كه حضرت احترام كعبه را همچنان حفظ ميكرد حتّي الامكان در قسمت جنوبي قرار ميگرفت (در جنوب كعبه قرار ميگرفت ) كه وقتي نماز ميخواند به سمت كعبه و بيت المقدس نماز بخواند[11] و به سمت شمال نبود كه به كعبه پشت كند و به بيت المقدس رو كند، در سمت جنوب قرار ميگرفت كه هم به كعبه رو كند هم به بيت المقدس، ولي اين براي اكثري آنها دشوار بود كه دست از تعصب جاهلي بردارند فرمود ﴿و ان كانت لكبيرةً الاّ علي الذين هدي الله﴾ هر چه كه هواي انسان و ميل انسان در او نيست تحمّلش دشوار است.
ـ نماز، معيار سنجش ميزان خشوع انسان
لذا فرمود: مسئلهٴ نماز براي غير خاشعين سخت است. سعي ميكنند از اوّل وقت به آخر وقت تأخير بياندازند، از طمأنينهاش بكاهند، از اذكار مستحبي بكاهند، از آن خضوع و خشوع بكاهند [و] به حداقل برسانند. اگر كسي خواست بررسي كند كه جزء خاشعين است يا نه، نماز براي او دشوار است يا نه، ببيند با نماز چگونه رفتار ميكند. اگر موقع اوّل وقت شد خوشحال است كه به نماز دارد نزديك ميشود و سعي ميكند بالأخره طمأنينهاش را حدّ امكان حفظ بكند مستحباتش را حفظ بكند، خدا را شكر كند كه اين نماز براي او به عنوان «قرهٴ عين» است و گواراست. اگر نه دنبال بهانه ميگردد به اندك چيزي از اوّل وقت فاصله مياندازد، از مستحبّاتش ميكاهد، از طمأنينهاش ميكاهد بداند به اينكه نماز نور چشم او نيست محبوب او نيست در حدّ يك تكليف با او رفتار ميكند.
ـ راز سفاهت معترضان به تغيير قبله
علي أي حال جريان قبله را خداي سبحان فرمود يك امر بزرگي است ﴿و ان كانت لكبيرة إلاّ علي الذين هدي الله﴾ و اگر كسي واقعاً متعبّد است در پيشگاه الهي و برهان عقلي هم او را روشن كرد كه ﴿لله المشرق والمغرب﴾ وجهي ندارد كه او اعتراض كند. برهان عقلي ميگويد كه ﴿فأينما تولّؤا فثم وجه الله﴾[12] اين يك چيزي است كه عقل و نقل بر آن هستند. اگر خداي سبحان يك حقيقت نامحدود است و جا ندارد و همهٴ مكانها آيات او هستند و خدا «رب المشارق والمغارب» است؛ پس هيچ جهتي از جهت ديگري امتياز ندارد. اين مقتضاي عقل است. اين برهان عقل را نقل هم تأييد كرد. فرمود: ﴿فاينما تولّوا فثم وجه الله﴾ اگر عقل و نقل برآنند كه جهات يكسانند، خب، خداي سبحان دستور داد كه نماز را گاهي به سمت بيت المقدس، گاهي هم به سمت كعبه [بخوانيد] اينكه اعتراض ندارد قهراً اگر كسي اعتراض كرد ميشود سفيه چرا؟ براي اينكه عقل ميگويد آن حقيقت نامحدود به هيچ سمت اختصاص ندارد گاهي انسان در دريا غرق ميشود نماز ميخواهد بخواند در آن حالتي كه دارد غرق ميشود آيا قبله معتبر نيست يا قبلهٴ او ﴿فاينما تولّوا فثم وجه الله﴾ است قبلهٴ او ﴿فاينما تولّوا فثم وجه الله﴾ است. نه اينكه قبله براي غريق معتبر نباشد يا انسان در حال سجده چهرهاش به سمت زمين است. دارد مناجات ميكند گرچه مقاديم بدنش به سمت كعبه است. امّا چهرهاش به سمت خاك است انسان بگويد در آن سمت به سمت خدا متوجّه نيست؟ يا اينكه به سمت خدا متوجه است. اينچنين نيست كه يك جهت خاصي براي قبله تخصّص ذاتي داشته باشد، اينطور نيست
پس اگر برهان عقلي بر آن است كه هيچ امتيازي بين جهات نيست و اگر دليل نقلي هم بر آن است كه ﴿فاينما تولّوا فثم وجه الله﴾[13] پس اين اعتراض ـ كه چرا از بيت المقدس به كعبه يا چرا از كعبه به بيت المقدس رو شده است ـ اعتراض سفيهانه است يعني تار و پود اين حرف شل است، موهون است آن پارچهاي كه بافتش شل باشد، ميگويند: «ثوب سفيه» و آن زمامي كه شل باشد، ميگويند: « زمامٌ سفيه » بنابراين اگر كسي سفيه هست اين آزمون براي او سنگين است. ولي اگر كسي وزين بود و سنگين بود اين آزمون سنگين را به خوبي تحمّل ميكنند. لذا فرمود: ﴿و ان كانت لكبيرة الاّ علي الذين هدي الله﴾ معلوم ميشود هدايت همان تحكيم است وقتي انسان را خدا با عقل و نقل هدايت كرد يعني به او پايه داد او را محكم كرد، ديگر نظير ثوب سفيه نيست يا زمام سفيه نيست يك انسان وزين است [و] انسان وزين حرف سنگين را هم تحمل ميكند ﴿إنّا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً﴾[14] بر انسان وزين تنزّل ميكند.
وساطت امت اسلامي در فيض
آنگاه فرمود:﴿قل لله المشرق والمغرب يهدي من يشاء الي صراط مستقيم﴾ يعني اگر قبلاً به سمت بيت المقدس بود صراط مستقيم بود و الآن به سمت كعبه برگشتي هم صراط مستقيم است
﴿يهدي من يشاء الي صراط مستقيم ٭ و كذلك جعلناكم امةً وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾ همانطوري كه ما شما را به صراط مستقيم هدايت كرديم براي شما قبلهٴ خاص قرار داريم به نام كعبه ﴿و كذلك﴾ باز اينچنين يك فضيلت و مزيّت ديگري هم به شما ميدهيم، شما را حدّ فاصل و رابط بين پيغمبر و مردم قرار ميدهيم، شما نمونهٴ پيغمبريد در بين مردم، شما شاهد و مبيّن سخنان پيغمبريد در بين مردم، همانطوري كه خداي سبحان شما را به صراط مستقيم هدايت كرد براي شما قبلهٴ خاص معيّن كرد ﴿و كذلك﴾ يعني «أنعمنا عليكم بجعل الكعبه قبلة لكم و كذلك انعمنا عليكم بجعلكم امّةً وسطاً»، ﴿و كذلك جعلناكم أمّة وسطاً﴾؛ «وسط» نه يعني بين طرف راست و بين طرف چپ بلكه وسط بين بالا و پايين، نه وسط بين طرف راست و طرف چپ در يك سطح افقي، بلكه در يك امتداد عمودي، وسط بين بالا و پايين وسط بين اعلي و اسفل قرار داديم. چرا؟ براي اينكه فرمود: ﴿لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾ پس شما وسطايد بين رسول و ناس اگروسط شديد بين رسول و ناس مثل اينكه وسطايد بين آسمان و زمين، آنچه از آسمان غيب و وحي ميرسد ميگيريد و به زمين ميرسانيد. بين أعلي و أدني شما كه عالي هستيد واسطه هستيد، نه اينكه در يك سطح افقي بين يمين و يسار شما واسطه باشيد، بين مشرق و مغرب واسطه باشيد بلكه بين أعلي و أدني واسطه هستيد (بين أعلي و ادني آن انسان عالي واسطه است) فرمود: ما شما را امّت وسط قرار داديم براي اينكه از يك طرف مشرف بر پايينتر از خود باشيد ﴿لتكونوا شهداء علي الناس﴾ از يك طرف تحت اشراف بالاتر از خود باشيد: ﴿و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾ پس شما بين پيغمبر و بين مردميد، نه در حدّ نبوت هستيد و نه ديگر مردمان در حدّ شمايند. شما كه ايمان آورديد (مؤمن شديد) به پيغمبر نزديكايد كاري كه بر ديگران سنگين است براي شما آسان است بين مردم و بين پيغمبر قرار داريد، ميشويد امّت وسط (بين اعليٰ و أدنيٰ) بين پيغمبر و بين امتّ.
پرسش ...
پاسخ: در دنيا؟ خداي سبحان به پيغمبر ميفرمايد: ﴿و ما أكثر الناس ولو حرصت بمؤمنين﴾[15]؛ فرمود: أكثري اينچنين نيستند، حتّي در زمان ظهور حضرت(سلام الله عليه) هم باز يهوديها و مسيحيها باقياند منتها جزيه ميدهند كه در سورهٴ مائده ميفرمايد: ﴿و ألقينا بينهم العداوة والبغضاء الي يوم القيامة﴾[16] ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾[17]؛ هم تعبير به «القا» دارد، هم تعبير به « اغرا ». معلوم ميشود بسياري از مردم به اسلام حقيقي ايمان نميآورند يا لااقل گروهي از مردم به اسلام حقيقي ايمان نميآورند و همچنان بر عنادشان لجاجت دارند
ـ تعيين تكليف امت اسلامي در آيه
﴿و كذلك جعلناكم امّةً وسطا﴾ خب، وسط بين چه چيز و چه چيز؟ وسط بين پيغمبر و بين مردم. چرا؟ براي اينكه از يك طرف زير پوشش شهادت پيغمبر باشيد [و] از طرف ديگر ديگران زير پوشش شهادت شما باشند. اين ضمن گرامي داشت امّت مؤمن تعيين تكليف هم ميكند، براي اينها وظيفه تعيين ميكند كه ما شما را امّت وسط قرار داديم شما را در اين ميان قرار داديم كه اين دوتا كار را بكنيد، يك آگاهي و يك تبيين (هم بدانيد كه كي بر شما نظارت دارد. هم بدانيد كه نسبت به ديگران چه بكنيد) هم بدانيد كه هر كاري ميكنيد پيغمبر ميبيند، هم بدانيد كه بايد ديگران را هم زير پوشش شهادت خود قرار بدهيد: ﴿لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾.
شاهدان اعمال
اين شهادت يا به معناي شهادت اعمال هست يا به معني تبيين يا به معاني ديگر كه بعداً به خواست خداي سبحان خواهد آمد. اگر به معناي شهادت اعمال باشد اين گروه خاص را شامل ميشود منظور از اين امّت ائمه (عليهم السّلام) اند و كساني كه تالي تلو ائمهاند (منظور از شهادت اعمال آن است كه هر چه ديگران ميكنند اينها در دنيا ميبينند و در قيامت گواهي ميدهند) هر چه در دنيا از ديگران صادر ميشود اينها در دنيا ميبينند و در قيامت شهادت ميدهند اينها شهداي اعمالاند اينكه فرمود:﴿و جيء بالنّبيين و الشهداء﴾[18]؛ شهدا يعني كساني كه شاهد أعمالاند. أنبيا در قيامت ميآيند. أمم هم ميآيند. شهدا هم ميآيند. شهدا يعني آنهايي كه ميديدند كه حرف انبيا را چه گروه عمل ميكنند و چه گروه عمل نميكنند. اينها شهداي بر أعمالاند. آن وقت ﴿و قضي بينهم بالقسط﴾[19] با قسط وعدل در روز قيامت بين مردم حكم ميشود و در روايات هم دارد كه ملائكه جزء شهدا هستند؛ أنبيا جزء شهدايند، ذات اقدس اله كه شهيدِ شهدا است و اعضا و جوارح هم جزء شهدايند. (اعضا و جوارح جزء شهدايند يعني در دنيا ميبينند كه انسان چه ميكند در قيامت هم شهادت ميدهند) كه ﴿يوم تشهد عليهم ألسنتهم و ايديهم﴾[20] يا ﴿اليوم نختم علي افواههم وتكّلمنا ايديهم و تشهد أرجلهم﴾[21]؛ پس اعضا و جوارح أشهادند (شاهدان اند) ملائكه شاهداناند، أنبيا و ائمه (عليهم السّلام) شاهدان اند [و] شهادت ميدهند، ذات اقدس إله هم كه شهادت ميدهد.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيدِ بر شهدا
پرسش:....
پاسخ: بله بلاواسطه هم هست. پيغمبر(عليه آلاف التحية والثناء) هم بلاواسطه است، هم مع الواسطه است. در سورهٴ مباركهٴ نساء آمده است كه ﴿جئنا من كل امّةٍ بشهيد و جئنا بك علي هؤلاء شهيداً﴾[22]؛ هر امّتي يك شهيدي دارد كه در قيامت شهادت ميدهد و رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شهيد بر شهدا است؛ هم بر اعمال أمم نظارت دارد و هم بر أعمال أنبيا و ائمّه نظارت دارد.
ـ ائمه (عليهم السلام)، امّت وسط و شاهدان اعمال
اگر شهادت به اين معني باشد اين مخصوص ائمه (عليهم السّلام) است واحياناً كساني كه تالي تلو أئمه (عليهم السلام)اند، چه اينكه روايات فراواني هست كه منظور از اين امت ما هستيم «ايّانا عنيٰ»[23] از اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود: منظور مائيم. از امام ششم (سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود: منظور از اين امت ما هستيم كه در قيامت شهادت ميدهيم و نه افراد عادي، براي اينكه در بين مسلمين كساني هستند كه شهادت آنها به يك حزمهٴ بقل يعني به يك دسته سبزي در محكمه مقبول نيست،[24] چگونه اينها در قيامت در محكمهٴ عدل شهادت ميدهند و شهادت اينها مقبول است؟ حضرت فرمود: در بين اين افراد كساني هستند كه اگر دربارهٴ يك دسته سبزي (حزمهٴ بقل) بخواهند شهادت بدهند شهادت آنها مسموع نيست، چون عادل نيستند آنگاه خداي سبحان چگونه اينها را شهدا قرار ميدهد؟! پس منظور از اين امّت وسط كه شهدا هستند مائيم كه بين پيغمبر و بين مردم قرار داريم.
شهادت لفظي و عملي اعضاء و جوارح در قيامت
پرسش:....
پاسخ: مسئلهٴ شهادت مراحلي دارد، مواقفي دارد؛ مثل سؤال، در خود قيامت سؤال هم مواقفي دارد. گاهي در سورهٴ اعراف ميفرمايد ﴿فلنسئلن الذين أرسل اليهم و لنسئلنَّ المرسلين﴾[25]؛ فرمود: قيامت همه زير سؤال اند هم أنبيا [و] هم أمم. از أنبيا سؤال ميكنند آيا مسئوليتها را ايفا كرديد يا نه؟ از امم سؤال ميكنند كه آيا اطاعت كردهايد يا نه؟ اين موقف سؤال كه گذشت، برابر اين موقف عمل ميشود، در موقف ديگر سورهٴ الرحمن دارد كه ﴿فيومئذ لايسئل عن ذنبه إنس ولاجانٌّ﴾[26] آنجا ديگر سؤال نميشود، چرا؟ به شهادت جملهٴ بعد براي اينكه ﴿يعرف المجرمون بسيماهم فيؤخذ بالنّواصي و الأقدام﴾[27] خب، كسي كه درندهخو بود آن روز به صورت يك حيوان درنده در آمد ديگر سؤال نميشود كه، اينجاست كه ﴿تشهد عليهم السنتهم و أيديهم و أرجلهم﴾[28]؛ اينجاست كه تمام وجود اين آقا شهادت ميدهد كه اين شخص در دنيا درنده خويي بود. گاهي سخن از زبان است مثل آنكه ميفرمايد ﴿وَ قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذي انطق كل شيء﴾[29]؛ گاهي ميفرمايد: زبان اينها شهادت ميدهد با اينكه دهان بسته است. در قرآن اينكه ميفرمايد كه ﴿اليوم نختم علي افواههم﴾[30]؛ ما دهان اينها را ميبنديم. باز ميفرمايد كه ﴿تشهد عليهم السنتهم﴾ خب اگر كسي به صورت كلب در آمد زبان شهادت ميدهد يعني تمام وجود اين شخص شهادت ميدهد كه اين در دنيا درنده خويي بود مثل كفار كه فرمود: ﴿انما يعمر مساجد الله من آمن بالله﴾[31] تا اينكه فرمود: ﴿ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين علي انفسهم بالكفر﴾[32]؛ اينها كه شهادت نميدهند به كفر كه، كسي كه بتپرستي ميكند تمام وجود او شهادت به كفر ميدهد نه اينكه كافر ميگويد: من كافرم آن ميشود إقرار ﴿شاهدين عليٰ انفسهم﴾ كه كفارند يعني كسي كه بت پرست است خود اين هستياش شهادت به كفر ميدهد. علي اي حال شهادت هم اينچنين است، بعضي از مواقف موقف سؤال است بعضي از موقف موقف سؤال نيست آنجا كه جاي سؤال و جواب هست جاي شهادت هست.
پرسش:......
پاسخ: اينها از أسرار خبر ندارند كه اينها از دلها چه خبر دارند؟ مگر آنهايي كه تالي تلو معصوم باشند از ضمائر با خبر باشند و الاّ ديگران از اينها چه خبر دارند. فقط در محكمهٴ دنياست كه بالأخره أقوال و أفعال ظاهري معتبر هست و شهادت عدول مسموع است أمّا «لكل امرِي مانويٰ»[33]، إنّ الله عزّوجل «يَحشُرُ الناسَ علي نياتهم»[34] از نيّات هيچ كسي ديگران با خبر نيستند.
«والحمدلله رب العالمين»
[1] ـ تفسير القمي، ج 1، ص 63 ـ 62.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 13.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 143.
[5] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 19.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
[8] ـ بحارالانوار، ج 73، ص 141؛ خصال شيخ صدوق، ج 1، ص 165.
[9] ـ بحار الانوار، ج 79، ص 193.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.
[11] ـ احتجاج، ج 1، ص 40؛ «قال ابومحمّد الحسن العسكري(عليهالسلام): لمّا كان رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلّم) بمكة أمره الله تعالي أن يتوجّه نحو بيت المقدّس في صلاته ويجعل الكعبة بنيه و بينها اذا امكن، واذا لم يمكن استقبل بيت المقدّس كيف كان...».
[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.
[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 115.
[14] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 5.
[15] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 103.
[16] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[17] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 14.
[18] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 69.
[19] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 54.
[20] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 24.
[21] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 65.
[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 41.
[23] ـ بحار الانوار، ج 22، ص 441.
[24] ـ بحار، ج23، ص 351؛« عن ابي جعفر (عليه السلام):«إنما أنزل الله تعالي ﴿ و كذلك جعلناكم أمّة وسطاً﴾ يعني عدلاً﴿لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيداً﴾». قال:« و لا يكون شهداء علي الناس الاّ الأئمة و الرسل؛ فامّا الأمة فإنّه غير جائز أن يستشهدها الله تعالي علي الناس و فيهم من لا تجوز شهادته في الدنيا علي حزمة بقل».
[25] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 6.
[26] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 39.
[27] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 41.
[28] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 24.
[29] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.
[30] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 65.
[31] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 18.
[32] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 17.
[33] ـ تهذيب، ج 4، ص 186.
[34] ـ كافي، ج 5، ص 20.