01 05 2023 1417689 شناسه:

مباحث فقه ـ کتاب العطیه ـ جلسه 3 (1402/02/11)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

 گاهي در بحث هبه و هديه از صدقه سخن ميگويند و گاهي در ذيل بحث وقف که صدقه چيست. اگرچه صدقه بالمعني العام بر وقف هم صادق است ولي يک فرق جوهري با مسئله هبه و هديه و امثال ذلک دارد.

عمده آن است که بين آنجا که صدقه واجب است و آنجا که تصدّق واجب است يک فرق فقهي است. صدقه، عين است؛ درباره منفعت تأمل کردند که آيا ميشود مثلاً منفعت خانهاي را به عنوان صدقه به کسي بدهند، درباره اين تأمل دارند ميگويند صدقه بايد عين باشد يعنی يک شيء خارجي را به کسي ببخشد اما منفعت يا انتفاع يا حقوق ديگر را ببخشد اينها صدقه حساب نميشود.

مطلب ديگر اين است که از يک طرف، صدقه خيلي بالاست چون در آن، قصد قربت لازم است و از آن طرف چون براي دفع بلاست حقارتي در آن هست. از آن جهت که قصد قربت در آن است، جزء عبادات محسوب ميشود و از آن جهت که قصد دارند که بلا دفع بشود، اهانتي در آن هست لذا ميگويند صدقه به امام(عليه السلام) نميرسد.  

بعضيها مثل مرحوم آقا شيخ حسن کاشف الغطاء احتياط کردند که قصد دفع سوء و رفع بلا و امثال ذلک بکنند[1]. اگرچه خود صدقه اين آثار را دارد اما شايسته است که قصد دفع بلا هم با آن بکنند تا عنوان صدقه صادق بشود، چون در روايات دارد که صدقه، ميته سوء و بلاها را دفع ميکند[2]؛ اما حالا آن کسي که مُتصَدِّق است و صدقه ميدهد، او هم بايد اين عنوان را قصد بکند يا نه، مرحوم کاشف الغطاء اين حرف را دارند.

از آن جهت که قصد قربت در آن هست، براي خود صدقهدهنده، کمال است و از آن جهت که به عنوان دفع بلا و امثال ذلک است وهني را به همراه دارد. اينکه در ارتکازات است که هديه را قبول ميکنند تحفه را قبول ميکنند ولي صدقه را قبول نميکنند، چون اهانتي در گرفتنش است. از اين جهت ايشان بحث ميکنند که آيا به امام صدقه ميرسد يا نه. البته اين بحث درباره امام، وظيفهي خود وجود مبارک حضرت است، به ديگران مربوط نيست؛ اما صرف اطلاع داشتنش بد نيست.

 اخذ صدقات، اخذ قاهرانه است فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾؛ نه اخذ مظلومانه و مسکينانه. در قرآن دارد که ﴿وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾[3] اين اخذ نظير همان اخذ است که به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[4]؛ چيزي که اينها را پاک ميکند بگير؛ اين با علوّ هماهنگ است اما برای گيرنده صدقه يعني مصرف کننده و قبول کننده، با وهن همراه است، لذا اگر کسي بخواهد طوري صدقه بدهد که حضرت قبول بکند، اين بيوهن نيست، اگرچه به خود حضرت موکول است و او خودش ميداند که چه کار بکند. در اين بحث حتي سخن از حرمت و امثال ذلک است، براي اينکه صدقه واجب به سيد نميرسد، صدقه مستحب ميرسد؛ اما صدقه مستحب نسبت به امام ميرسد يا نه؟ اينجاست که ميگويند ا ولي آن است که نباشد.

 به هر تقدير، بايد بحث صدقه را از بحث تصدّق کاملاً جدا کرد.

پرسش: اگر ما نيت را به عنوان شرط صدقه بگيريم پس مشروط محقق نميشود مگر اينکه شرط محقق بشود؛ از طرفي هم ميشود اينطوري تصوير کرد که بگوييم صدقه داده ميشود «ليُتَقرَّب الي الله» يعني در نتيجه ...

پاسخ: نه، صدقه، احسان محض نيست وگرنه با هديه و هبه فرق جوهري نداشت. فرق جوهرياش اين است که صدقه عبادت مالي است؛ همان طوري که نماز يک عبادت بدني است، روزه يک عبادت بدني است، زکات يک عبادت مالي است، خود اين صدقه، عبادت مالي است «و يعتبر فيها القربة»، چه اينکه «يعتبر في الصوم و الصلاة القربة». خود اين صدقه، بدون قصد قربت حاصل نميشود وگرنه ميشود هديه میشود هبه و ديگر زکات حساب نميشود.

پرسش: اگر کسي مالي را به ديگري به عنوان هديه داده بعدش قصد بکند که ...

پاسخ: مثل قصد قربت بعد از نماز است! در گوهر نماز، قصد قربت اخذ است لذا اين شخص دارد نماز ميخواند بايد اين گوهر را حفظ بکند. در گوهر صدقه، قصد قربت شرط شده است؛ صدقه «عبادةٌ مالية» مثل اينکه نماز و روزه «عبادةٌ بدنية»، چون اين چنين است بدون قصد قربت صحيح نيست، بعداً قصد قربت بکند صحيح نيست. اين نظير سجده فراموش شده يا مثلاً ذکر فراموش شده نيست که مثلاً آدم بعداً قضا به جا بياورد و امثال ذلک، اين مقوّم است، لذا در طليعه کار بايد باشد «الي الختم»؛ «من البدء الي الختم» بايد در آن باشد و قضابردار نيست.

بنابراين فرق است بين صدقه واجب و صدقه مستحب از اين جهت که به امام ميرسد يا نه و به سادات ميرسد يا نه؛ به سادات صدقه واجب نميرسد اما در صدقه مستحب گفتند ميرسد؛ ولي درباره امام(سلام الله عليه) درباره صدقه مستحب هم تأمل دارند چون خودشان ميگويند که اولي آن است يا احوط آن است که در صدقه، قصد دفع سوء بکنند يعنی اينکه اين حقارت را به همراه دارد. اينکه در بيان وجود مبارک حضرت(سلام الله عليها) بود که «إن الصدقة علينا محرمة»،[5] آنها که صدقه واجب نميدادند، صدقه مستحب بود.

به هر تقدير اولي آن است که صدقه مستحب هم به اينها داده نشود.

مطلب بعدي آن است که آيا مجهول المالک به آنها ميرسد يا نه و آيا نذورات، صدقه نذري، به آنها ميرسد يا نه؛ اين دو فرع کاملاً محل بحث است.

فرع اول آن است که صدقه مجهول المالک آيا به امام ميرسد يا نميرسد؛ نه اينکه در اختيار امام قرار بدهند، بلکه خود امام همان طوري که فرمود: «الخمس لنا»[6]  که ميتواند از آن استفاده کند، از مجهول المالک هم ميتواند استفاده کند يا نه.  

درباره مجهول المالک چند فرع مطرح است که بعضي از اين فروع از بحث خارج است. مالي که از ديگري در مال آدم داخل است که مقدارش معلوم است و صاحبش هم معلوم است، اين از بحث بيرون است. يک وقت صاحبش معلوم است ولي مال، معلوم نيست، اينجا بايد صلح بکنند. يک وقت است که مال، معلوم نيست، صاحبش معلوم است ولي متعذر الوصول است نه مجهول المالک؛ مثل کساني که در سفر مکه با يکديگر بودند و مالي در چمدانها جا مانده و الآن اين نميداند که اين برای کدام مملکت بود و کجا هست، خب اين متعذر الوصول است يا اگر هم بر فرض بداند که در فلان کشور است دسترسي به او ندارد؛ آنجايي که مال معلوم است ولي مالک متعذر الوصول است اين هم يک قسم است که در اقسام چهارگانه مجهول المالک مطرح است. آنجايي که نه مالک، معلوم است نه مقدارش، آنجا جاي تخميس است.

بنابراين آنجايي که مقدار مال معلوم است و صاحبش معلوم، بايد به صاحبش تسليم بکنند؛ آنجايي که مقدارش معلوم است و صاحبش مجهول، اين جای تخميس نيست؛ اينکه ميگويند مظالم را تخميس بکنند اينجا نيست، آن مقداري که معلوم است از طرف او حالا يا صدقه ميدهند يا کار ديگري ميکنند؛ آنجايي که مال معلوم نيست ولي صاحبش معلوم است، بايد مصالحه بکنند.

عمده آنجايي است که مال، مجهول است نميدانيم چقدر است و صاحبش هم مجهول است و در دسترس نيست تا با او مصالحه بکنند. آنجايي که مال، مجهول است و صاحبش معلوم است خب مصالحه ميکنند اما آن فرعي که مال، مجهول است و صاحبش هم مجهول است، اينجاست که ميگويند بايد تخميس بشود.

در اين صورت که بايد تخميس بشود، آيا امام(سلام الله عليه) ميتواند از آن استفاده کند يا نه؟ _اين صدقه واجبه است_ حالا گذشته از امام(عليه السلام)، به سادات ميرسد يا نميرسد؟ خمس به سيد ميرسد يقيناً، زکات به سيد نميرسد يقيناً مگر زکات هاشمي؛ اما مجهول المالک آيا به سيد ميرسد يا نميرسد؟ مجهول المالک جزء اقسام صدقه است و واجب هم است، آن وقت آيا ميشود اين صدقه واجب را به سيد داد يا نه؟ اين محل ابتلا است. اگر صدقه مستحب است مطلبي ديگر است اما صدقه واجب آيا حتماً بايد به غير سيد برسد يا به سيد هم ميرسد؟

اين دقيقه­ فقهی بر بعضيها مخفي است و آن اين است که فرق است بين صدقه واجب و تصدّق واجب. در مسئله صدقه مثل زکات، خود اين مال، صدقه واجب است و اين شخص بايد عطا بکند، لذا به سادات نميرسد؛ اما در مسئله مجهول المالک، صدقه، واجب نيست، تصدّق، واجب است يعني اين شخص به عنوان تصدّق، يک پنجم مال را بايد بدهد. اين مال با ساير اموال يکي است، گوهر اين مال، صدقه نيست، تصدّق، واجب است نه اينکه اين صدقه باشد. وجوب به آن فعل تعلق ميگيرد نه به خود اين عين که بشود صدقه واجب، چون صدقه، نيست، لذا به سيد ميرسد، چرا؟ براي اينکه اين مال که صدقه نشد، بلکه بر اين شخص واجب است به عنوان صدقه قصد بکند.

نظير اين در مسئله اجاره و در مسئله نذر و امثال ذلک مطرح است؛ حالا اگر کسي نذر کرد که نماز شب بخواند يا روزه بگيرد،   بر او واجب است که وفا بکند به نذر، قصد قربت هم بايد بکند براي اينکه امر عبادي است؛ اما اگر گفتيم قصد وجه، لازم است؛ يا قصد وجه، لازم نيست ولي اين آقا خواست قصد وجه بکند، بايد قصد وجوب بکند که نماز شب بر او واجب است چون نذر کرده است يا اينکه نماز شب واجب نيست، بلکه وفاء به نذر واجب است نه نماز شب و نماز شب همچنان مستحب است؟ قصد وجه لازم نيست اما اگر کسي خواست از روی احتياط قصد وجه بکند، بايد قصد استحباب بکند، چرا؟ چون صلاة الليل واجب نيست؛ فرمودند: «أوفوا بالنذور»، وفاي به نذر واجب است، لذا اين وجوب را بايد ببرد به وفاء به نذر نه به صلاة الليل.

در جريان مجهول المالک که يکي از صُور چهارگانه است که آنجايي است که حلال و حرام مخلوط است و صاحبش هم معلوم نيست _چون اگر صاحبش معلوم باشد با او مصالحه ميکنند_ چون صاحبش معلوم نيست و مقدارش معلوم نيست گفتند بايد تخميس بشود. خمس مجهول المالکي، به عنوان صدقه است، چون مشمول آيه ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ[7] نيست، براي اينکه اين، مازاد بر درآمد نيست، کنز و معدن و غنيمت جنگي هم که نيست.  

بنابراين اگر خواست قصد وجه بکند چه در مسئله وفاء به نذر، چه در مسئله اجير شدن، چه در مسئله مجهول المالکي که بايد تخميس بشود، در همه موارد، وجوب، برای آن فعل است؛ مثلاً کسي را اجير کردند براي اينکه نماز شب را از طرف فلان شخص  بخواند، اگر قصد وجه لازم باشد، ايشان بايد در اين اجاره که اجير است بگويد بر من واجب است طبق ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[8] به عقد اجاره عمل بکنم وگرنه نماز شب مستحب است، چون به وسيله اجاره، عمل به اجاره واجب است نه نماز شب؛ يا اگر کسي قصد نذر کرد يا يمين يا امثال ذلک که نماز شب بخواند، نماز شب واجب نميشود، وفاء به نذر و امثال آن واجب ميشود.

اينجا هم اگر کسي مال مجهول المالک دارد ميخواهد مال را صدقه بدهد، مال صدقه نميشود، بلکه تصدّق واجب است نه اينکه اين مال، صدقه واجب باشد. زکات صدقه واجب است؛ اما در مجهول المالک، صدقه، واجب نيست، تصدّق، واجب است، صدقه دادن واجب است، اين فعل، واجب است.

پرسش: در مال مخلوط به حرام چرا ميفرماييد مجهول المالک؟ اصل خود مال مشکل دارد، بحث مالک اصلاً نيست ... ما بگوييم الآن خود مال درگير است.

پاسخ: بله، الا و لابد بايد در بين اقسام چهارگانه، مالک، ملحوظ باشد، چون اگر مالک موجود باشد، با خودش مصالحه ميکنند و خمس واجب نيست. آنجايي خمس واجب است که مالک، مجهول باشد، چون اگر مالک معلوم باشد با او مصالحه ميکنند، چه متعذر الوصول باشد چه متعذر الوصول نباشد، از باب اينکه مجهول المالک تخميس ميشود، اينجا تخميس در کار نيست، براي اينکه اينها در چمدانشان در مسافرت اين مقدار جا مانده است، حالا اين مقدار، مالکش مجهول است، از طرف مالکش يا صدقه ميدهند يا کار ديگري ميکنند اما اين طور نيست که تخميس بشود.  

آنجايي که مالک، معلوم و مال، معلوم باشد که ميدهند؛ آنجايي که مالک، معلوم است و مال، مجهول است که مصالحه ميکنند؛ آنجايي که مال، معلوم است و مالک، مجهول، چه بيش از خمس بشود چه کمتر از خمس باشد از همان عين مال  چون معلوم است، از طرف صاحبش صدقه ميدهند. تنها در بين اين صور چهارگانه، آنجايي که مال، مقدارش مجهول است و صاحبش هم مجهول است، اين را تخميس ميکنند، البته آن مال، خمسي نيست، بلکه تصدق واجب است.

بنابراين در اين دو فرع و امثال اينها که مثلاً کسي نذر کرد صدقه بدهد يا در مجهول المالک ميخواهند تخميس بکنند، تصدّق، واجب است نه اينکه اين مال بشود صدقه واجب، لذا به سيد هم ميرسد.   

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] . انوارالفقاهة-کتاب الهبة، ص2.

[2]. الکافی، ج4، ص 2_7.

[3]. سوره توبه، آيه104.

[4]. سوره توبه، آيه103.

1. بحارالانوار ج45، ص114.

[6]. دعائم الاسلام، ج1، ص 386.

[7]. سوره انفال، آيه41.

[8]. سوره مائده، آيه1.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق