22 02 1986 2906355 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 164(1364/12/03)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَيَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (78) فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ  مِمَّا يَكْسِبُونَ (79)﴾

مقلدان نادان و محققان بي‌تقوا

در شمارش اوصاف بني‌اسرائيل فرمود: اينها يا مقلد نادانند يا محقّق بي‌تقوا، و در نتيجه راهي به مقصد نمي‌برند. عوامانِ اينها، جز تحريف شده‌ها و أحاديث مجعول چيزي نمي‌دانند. علماي اينها جز تحريف، كار ديگر ندارند. البته در بين اين بني‌اسرائيل گروه اندكي هم پيدا مي‌شوند كه اهل تحقيق و تقوايند. ولي اكثري اينها را يا مقلّدين نادان تشكيل مي‌دهند يا علماي سوء، تشكيل مي‌دهند.

 

مراد از «أميّون»

فرمود: ﴿ومنهم أُميّون﴾ كه ﴿لايعلمون الكتاب إلاّ أمانّي﴾ بعضي از بني‌اسرائيل، امّي و درس نخوانده‌اند. به امّ و مادر منسوبند هنوز از مادر جدا نشده‌اند به مكتب استاد راه نيافته‌اند. اينها كه به همان فطرت و سذاجت نوزاديشان مانده‌اند، آنها را امّي مي‌گويند. درس نخوانده‌ها را امّي مي‌نامند. ﴿هو الّذي بعث في الأُميّين رسولاً﴾[1] يعني در بين درس نخوانده‌ها پيامبري مبعوث كرد، كه خود بعثت حضرت في نفسه معجزه است.

 

ـ اعجاز بعثت رسول امّي

همان‌طوري كه حرف زدن عيساي مسيح(سلام الله عليه) معجزه است، بعثت رسول خدا از بين أمييّن معجزه است. غير از اينكه پيامبر قرآني آورد كه احدي همانند آن را نمي‌تواند بياورد، اصل انبعاثش از بين أمييُن معجزه است. مثل اينكه در شب تار اگر يك نوري پيدا شود معجزه است. در روز اگر يك نوري پيدا شد عادي است ولي در شب تار اگر نوري پيدا شد معجزه است. انبعاث رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) در بين اميين معجزه است، مثل اينكه تكلّم خود مسيح(سلام الله عليه) معجزه است اين غير از إعجاز كلام است، يك وقت بحث در آن است كه كلام معجزه است. كلماتش معجزه است أحدي مثل آن نمي‌تواند بياورد بحث در آن كلام و كلمات نيست بحث در تكلّم است، يك كودك نوزادي در گهواره سخن بگويد معجزه است، خود اين تكلّم معجزه است با قطع نظر از آن كلام. براي رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) با قطع نظر از اين‌كه ره آوردش يعني قرآن، معجزه است خود انبعاثش از بين اميّين و درس نخوانده‌ها معجزه است كه فرمود: ﴿هو الذي بعث في الأُمّيين رسولاً﴾[2]

درس نخوانده ها را مي‌گفتند امّيين، مشركين چون اهل تحقيق و مطالعه و امثال ذلك نبودند درسي در بين آنها رواج نداشت آنها را اميّين مي‌ناميدند، در برابر علماي يهود كه از كتاب برخوردار بودند آنها را مي‌گفتند اهل كتاب و مشركين را مي‌گفتند اميين. ولي در بين بني‌اسرائيل درس نخوانده‌هايي بودند كه چشم و گوششان به آن احاديث مختلط و بافته‌هاي علماي سوءشان بودند.

 

تقليد مذموم و پندارگرايي بني‌اسرائيل

قرآن كريم عوام بودن را مذمّت نمي‌كند تقليد را مذمّت نمي‌كند امّا آن عوامي كه تقليدش روي تقليد است پيش قرآن مذموم است بلكه تقليدش بايد به تحقيق منتهي بشود. انسان اگر در يك مسئله‌اي توفيق تحقيق نداشت و خواست در آن مسئله تقليد كند در تقليدش بايد محقق باشد كه از چه تقليد كند، تقليدش به تقليد از ديگران نباشد، در تقليد بايد محقق باشد. فرمود: بني‌اسرائيل يا عوامي بودند كه چشم به علماي سوء دوختند يا علماي سوء بودند كه با جعل و تحريف بازاريابي مي‌كردند. آنگاه اين دو گروه چگونه مي‌توانند در برابر حق خاضع باشند. ﴿ومنهم أُمّيّون﴾ يعني چرا فرمود شما در برابر ايمان اهل كتاب طمع نكنيد؟ خود را به اينها نزديك نكنيد فقط در حد دعوت اينها را فرا بخوانيد؟ براي اينكه: ﴿ومنهم أُمّيّون لايعلمون الكتاب إلاّ أماني﴾ شما اگر بخواهيد با تورات و انجيل استدلال كنيد آن درس نخوانده‌هاي اينها كه جز أماني و مختلقات[3] و أحاديث كذب چيزي نمي‌دانند. جز مظنّه و گماني كه از علماي سوء دريافت كردند چيزي نمي‌دانند. اگر بخواهيد با علماي سوءشان صحبت كنيد كه كتاب به دست اينهاست اينها هر روز جوري تورات را مي‌نويسند و تحريف مي‌كنند و به عرضه در مي‌آورند. با كه مي‌خواهيد بهث كنيد؟ طمع در ايمان كه دوخته‌ايد؟ ﴿ومنهم أُمّيّون لايعلمون الكتاب إلاّ أماني﴾ اينها فقط در حد أماني يعني أحاديث مختلق، جعليات و أكاذيب مي‌دانند. ﴿و إن هم إلاّ يظنّون﴾ اينها در اعتقادات جز مظنّه چيزي ندارند و مظنّه هم مشكلي را حلّ نمي‌كند ﴿إن الظّن لايغني من الحق شيئاً﴾[4] پس اينها مظنّه دارند، مظنه مشكلي را حل نمي‌كند پس علم اينها مشكلي را حل نخواهد كرد. آن ﴿إن الظنّ لايغني من الحق شيئاً﴾[5] به منزلهٴ كبراي كلّي است اين بيان كه فرمود: ﴿و إن هم إلاّ يظنّون﴾ به منزلهٴ صغراي قياس است فرمود: اينها در مسائل اعتقادي مظنه دارند، و هيچ مظنه‌اي در مسائل اعتقادي مشكلي را حل نمي‌كند، پس سرمايه‌هاي اين گروه، مشكلي را حل نمي‌كند. چرا؟ چون ﴿إن هم إلاّ يظنّون﴾.

 

واي بر تحريفگران!

امّا علماي اينها كه علماي سوءاند ﴿فويل للّذين يكتبون الكتاب بأيديهم﴾ اين مثل آن است كه فرموده باشد: «ومنهم كذا و منهم كذا...» اينكه فرمود: ﴿فويل للذين﴾ يعني منهم علماء سوء و منهم أُمّيّون لايعلمون إلاّ الأماني. ﴿فويل للّذين يكتبون﴾ ناظر به علماي سوء است ﴿فويلٌ للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثمّ يقولون هذا من عند الله﴾؛ واي به حال كسي كه كتاب را با دست خود مي‌نويسد و اين امر مجعول را به خداي سبحان نسبت مي‌دهد. علماي سوء يهود و مسيحيت اين كار را مي‌كردند، روزانه تحريف مي‌كردند تغيير مي‌دادند، أوصاف وجود مبارك رسول خدا(عليه آلاف التحية والثناء) را تغيير مي‌دادند مي‌گفتند: آن نشانه‌اي كه در تورات يا أنجيل براي پيامبر خاتم آمده است در اين شخص نيست و همچنين احكام را به سود خود تغيير مي‌دادند. اينكه فرمود: ﴿فويلٌ للذين يكتبون الكتاب بأيديهم﴾ براي تأكيد در اسناد مباشري است فرمود: كاري است كه مال خودشان است اينكه فرمود: ﴿بأيديهم﴾ يعني اين كار يقيناً مال خود اينهاست. نظير اينكه فرمود: ﴿ممّا عملته أيديهم﴾[6] يا ﴿خلقت بيديّ﴾[7] يا ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ[8] و امثال ذلك اينها با دست خود نوشتند ﴿ثمّ يقولون هذا من عندالله﴾ كتابي كه با دست خود نوشتند يعني با فكر خود و با دست خود تنظيم كردند اين را به خدا نسبت مي‌دهند، مي‌گويند: ﴿هذا من عند الله﴾.

 

متاع قليل دنيا

هدفشان هم در حقيقت، دين فروشي است. هدف اينها از فروختن اين احاديث مجعوله، گرفتن ثمن قليل است ﴿ليشتروا به ثمناً قليلا﴾ در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد منظور از ثمن قليل اين نيست كه پول كم مي‌گيرند، اگر همهٴدنيا را هم بگيرند باز كم است. در بحث مربوط به آيهٴ ٤١ همين سورهٴ مباركهٴ بقره اين بود كه ﴿ولاتكونوا أوّل كافر به ولاتشتروا بآياتي ثمناً قليلاً وإيايّ فاتّقون﴾[9] در آنجا بحث شد به اينكه منظور از قلّت اين نيست كه پول كمي مي‌گرفتند، احياناً پول فراواني هم مي‌گرفتند ولي هر چه درباره فروش دين دريافت كنند ولو همهٴ دنيا را هم بگيرند باز هم كم است. چون ﴿متاع الدنيا قليل﴾[10] ﴿فما متاع الحيوة الدّنيا في الآخرة الاّ قليل﴾[11] اينكه فرمود: ﴿ليشتروا به ثمناً قليلاً﴾ يعني اين تحريف براي آن بود كه دنيا بگيرند در حقيقت. خداي سبحان دو بار به اين مسئله تكيه كرد، عنايت داد فرمود: ﴿فويل لهم ممّا كتبت أيديهم و ويل لهم ممّا يكسبون﴾؛ هم اصل اين كار باعث ويل و جهنّم است، هم عرضهٴ اين كار به دين خرين‌ها باعث ويل و جهنّم است. هم اصل اين‌كه تحريف كردند و هم اينكه دين محرّف را به ديگران عرضه كردند. ﴿فويلٌ لهم ممّا كتبت أيديهم و ويلٌ لهم ممّا يكسبون﴾.

 

بازگشت به بحث: مراد از أميون

امّا اينكه فرمود: ﴿ومنهم أُّمّيّون﴾ قرآن كريم، امّي را در برابر أهل كتاب مي‌شمارد مي‌فرمايد به اينكه ـ آيهٴ ٢٠ از سورهٴ آل‌عمران اين چنين است ـ كه فرمود: ﴿وَقُل لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ  أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا[12]؛ فرمود: به أهل كتاب و أميين بگو اگر اسلام آورديد كه هدايت شده‌ايد و اگر إعراض كرديد كه من بايد تبليغ مي‌كردم و كردم و خداي سبحان به عبادش بصير است در اين كريمه بين أميين و أهل كتاب (الذين أُوتو الكتاب) مقابله انداخت. زيرا يهودي‌ها بالاخره داراي كتاب و يك فرهنگ آسماني بودند مشركين حجاز جز  وثنيت چيزي در دست اينها نبود، از مشركين به أميين ياد مي‌شد و از يهودي‌ها و مسيحي‌ها به عنوان اهل كتاب يا ﴿الذين أُوتوا الكتاب﴾[13] ياد مي‌شد چه اينكه در همين سورهٴ آل‌عمران آيهٴ ٧٥ خود يهودي‌ها نسبت به مشركين تعبير به أمييّن داشتند، مي‌گفتند به اينكه ما مي‌توانيم بر أميين سلطه داشته باشيم، امانت‌هايي كه آنها به ما سپردند مي‌توانيم تملّك كنيم ﴿ومن أهل الكتاب مَن إن تأمنه بقنطار يؤدّه إليك و منهم مَن إن تأمنه بدينار لايؤدّه إليك إلّا مادمت عليه قائماً ذلك بأنّهم قالوا ليس علينا في الأُمييّن سبيل﴾[14]؛ ما بر مشركين، هر چه روا بداريم باكي نيست بر ما حرجي نيست، ما اگر امانت‌هاي اينها را تملّك كنيم سبيلي بر ما نيست زيرا آنها زير سلطهٴ مايند ما بر آنها أفضليم. اين تعبير از مشركين به امييّن در قرآن هست كه آيهٴ سورهٴ جمعه هم تأئيد مي‌كند كه ﴿هو الّذي بعث في الأمييّن رسولاً﴾[15].

 

﴿أماني﴾ عامل رسوب وصف أميّت

امّا خداي سبحان به مقلّدين از اهل كتاب فرمود: شما بايد در مسائل ديني‌تان محقق باشيد يك سلسله أماني و چيزهاي جعلي را اگر بر شما عرضه كردند نپذيريد ﴿ومنهم أمّيّون﴾ كه ﴿لايعلمون الكتاب إلاّ أماني﴾ اين كلمه ﴿أماني﴾ در چند جاي قرآن با تعبيرات گوناگون آمده است. گاهي خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿ليس بأمانيّكم﴾[16] كار با اماني و تمني و أمثال ذلك درست نمي‌شود ﴿من يعمل سوءاً يجز به﴾[17] اين يك اصل قرآني است فرمود: ﴿ليس بأمانيكم ولا أمانيّ أهل الكتاب﴾[18] كار با امنيّه و آرزو درست نمي‌شود. چرا؟ براي اينكه محور، عمل صالح است اگر كسي بد كرد كيفر مي‌بيند كار خوب كرد پاداش مي‌بيند. ﴿ليس بأمانيّكم ولا أمانيّ أهل الكتاب﴾[19] چرا؟ چون ﴿من يعمل سوءاً يجز به﴾[20] اين يك اصل كلي است پس كار با أمنيه حل نمي‌شود، اين درباره تمنّي. و يهوديان هم أهل أمنيه بودند براي اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ ٨٠ حرفشان اين است كه ﴿قالوا لن تمسّنا النّار إلاّ أياماً معدودة﴾[21] فقط اگر هم معذّب بشويم چند روزي بيش نيست كه خداي سبحان مي‌فرمايد ﴿أتّخذتم عند الله عهداًً فلن يخلف الله عهده﴾[22] و مانند آن يا مي‌گويند ﴿لن يدخل الجّنة إلا من كان هوداً أو نصاري﴾[23]؛ بهشت فقط مال اهل كتاب است، فرق ديگر از بهشت سهمي ندارند. كه قرآن كريم مي‌فرمايد: اين با امنيّه و آرزو درست نمي‌شود شما علاقمنديد كه بهشت فقط مال اهل كتاب باشد ﴿لن يدخل الجنة إلاّ من كان هوداً أو نصاري﴾[24] اين كار را مي‌گويند أمنيّه، قرآن كريم هم مي‌فرمايد ﴿ليس بأمانيكم ولا أمانيّ أهل اكتاب و من يعمل سوءاً يجز به﴾[25] امّا در اينجا كه حرف را از علماي سوء دريافت كردند منظور از اين امانيّ يعني همان مختلقات همان أحاديث كذب و همان محرّفات يعني اينها يا عوامند كه تابع آيات تحريف شده‌اند يا علماي سوء‌اند كه مبدأ تحريفند. بنابر اين، به ايمان اينها طمع نداشته باش. ﴿لايعلمون الكتاب إلاّ أماني﴾ و اماني هم كه جز مظنّه چيزي نمي‌آورد به برهان متّكي نيست.

 

تقليد ممدوح و مذموم

بالاخره اگر انسان در تقليدش مقلد بود برهاني ندارد ولي اگر در تقليدش محقق بود برهان دارد مي‌تواند بين خود و بين خداي خود حجّت اقامه كند. او يك علم اجمالي دارد گرچه نسبت به آن موارد تفصيل، شك يا ظنّ دارد ولي به مبناي همه اينها علم اجمالي دارد. لذا فرمود: ﴿وإن هم إلاّ يظنون﴾.

در سورهٴ مباركهٴ حج گويا وقتي هم اين مسئله مطرح شد كه خداي سبحان هم وظيفهٴ أهل تقليد را بيان مي‌كند كه تابعند و هم وظيفه آنكه متبوع است بيان مي‌كند. در سورهٴ حج آيهٴ ٣ مي‌فرمايد: ﴿ومن النّاس من يجادل في الله بغير علم و يتّبع كلّ شيطان مريد﴾[26]؛ بعضي‌ها بي‌تحقيق حركت مي‌كنند و چون بي‌تحقيق حركت مي‌كنند هر شيطاني اينها را دعوت كرد از او تبعيت مي‌كنند. اين مقلدي است كه در تقليدش محقق نبود، فرمود: ﴿و من الناس من يجادل في الله بغير علم﴾[27] چون مقلّدي است بغير علم لذا ﴿ويتبع كلّ شيطان مريد﴾[28] هر شيطان متمرد، هر شيطان مارد، هر شيطان سركشي مي‌تواند زمام او را بكشد. اينجا سخن از تبعيّت كور است در همين سورهٴ حج، ناظر به وظيفهٴ متبوع‌ها و افرادي است كه ديگران را به تبعيت خود دعوت مي‌كنند آيهٴ ٨ و 9 همين سوره اين است كه ﴿ومن النّاس من يجادل في الله بغير علم ولاهدي ولاكتاب منير ٭ ثاني عطفه ليضلّ عن سبيل الله له في الدنيا خزيٌ ونذيقه يوم القيامة عذاب الحريق﴾[29] فرمود: بعضي‌ها بي‌تحقيق متبوعند، بعضي بي‌تحقيق تابعند. آنها كه بي‌تحقيق تابعند تقليدشان، تقليد مذموم است در آيهٴ ٣ سورهٴ حج بيان كرد. آنها كه بي‌تحقيق متبوعند در آيهٴ ٨ همين سوره بيان كرد فرمود: ﴿ومن النّاس من يجادل في الله بغير علم ولاهدي ولاكتاب منير﴾[30] نه وحي آسماني آمد، نه برهان عقلي دارد نه از يك مبدأ علم، علمي را فراهم كرده است، بالاخره انسان از دو سه راه مي‌تواند محقق باشد يا خودش أهل معنا باشد كه حقيقت براي او كشف بشود، يا اهل برهان باشد يا بالاخره به يك كتاب آسماني مراجعه كند. بعضي‌ها متبوعند بدون اين‌كه اين متبوع بودن آنها حق باشد، اينها سر خم كردند دارند راه كور را طي مي‌كنند و عدّه‌اي را به دنبال خود مي‌كشانند ﴿ثاني عطفه ليضلّ عن سبيل الله﴾[31] اينها مضلّند متبوع بي‌تحقيق‌اند، آنها ضالّند، تابع بي‌تحقيقند. لذا فرمود: آنها عالم نيستند در تقليدشان ﴿يتبع كلّ شيطان مريد﴾[32] اينها در متبوع بودن محقق نيستند براي اينكه مضلّند. انسان چه تابع باشد چه متبوع بايد محقق باشد، در تبعيّتِ تقليد خود ديگر تقليد نكند، در تقليد محقق باشد. اگر انسان متبوعي بود محقق يا تابعي بود محقّق، راه به مقصد مي‌برد و اگر متبوعي بود جزو علماي سوء، تابعي بود بي‌تحقيق، همين اصلي كه دربارهٴ بني‌اسرائيل آمد دامنگير او خواهد شد. قرآن فرمود به اينكه شما طمع داريد كه اينها ايمان بياورند يك عدّهٴ اينها كه ﴿ومنهم أمّيّون لايعلمون الكتاب إلاّ أماني وإن هم إلاّ يظنّون﴾ عدّه‌اي ديگر هم علماي سوء‌اند اهل تحريفند ﴿فويلٌ للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثمّ يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمناً قليلاً﴾ اگر عالم، عالم سوء بود و تابع هم تابع سوء بود اينها راه به مقصد نمي‌برند.

سؤال ...

جواب: ضروري كه يقيني است. انسان اگر چيزي را به عنوان ضروري بداند علم است براي او، نه اگر چيزي واقعاً ضروري شد براي آدم، يعني يقين است. در كليات دين، در اصول دين البته يقين لازم است. در فروع دين تقليد جايز است.

لذا فرمود به اينكه راهي براي ايمان اينها نيست ﴿فويلٌ لهم مما كتبت أيديهم وويلٌ لهم ممّا يكسبون﴾ گرچه خداي سبحان همهٴ معاصي را كيفر مي‌دهد، مي‌فرمايد به اينكه ﴿فبما كسبت أيديهم﴾[33] امّا آن معاصي كه اصل دين را در خطر مي‌اندازد براي او يك كيفر شديدي قائل است دو بار در همين يك سطر اين جمله را تكرار كرد فرمود: ﴿فويلٌ لهم﴾؛ آن كاري كه با دستشان كردند ويل براي آنها است، آن كاري كه دست‌رنجشان را فروختند و از آن چيزي گرفتند باز ويل ﴿فويل لهم ممّا كتبت أيديهم و ويلٌ لهم ممّا يكسبون﴾ خواه بخواهند چيزي بفروشند، خواه فقط بخواهند سند جعل كنند در هر دو حال براي اينها ويل است.

سؤال ...

جواب: اگر گفتند: چاهي است در جهنم، اين يكي از مصاديق آنهاست، آنها در جهنّم كه هستند از خداي سبحان تقاضاي مرگ مي‌كنند اين ويل آن كلمه هلاكت طلبي است و اين صفتِ فعل خداست نه اينكه خدا بفرمايد: واي بر آنها، اين كلمه «ويل» نظير لعن است همان تعذيب الهي ويل خداست نه اين كه فقط اين لفظ را بفرمايد مثل لعني كه فرمود: ﴿لعنّاهم﴾[34] نه يعني لفظاً خداي سبحان كسي را لعن كرد، همان دور داشتن خدا از رحمت، لعن است. لعن، صفت فعل خداست، اين كار محروم كردن از رحمت را مي‌گويند لعن، اين تعذيب را مي‌گويند ويل. فرمود: اين كار، آنها را به عذاب منتهي مي‌كند. ﴿فويل لهم ممّا كتبت أيديهم و ويلٌ لهم ممّا يكسبون﴾ اين خودش فعل است، اين فعل عبارتست از عذاب خارجي كه از آن ويل انتزاع مي‌شود و اگر به صورت چاه و مانند آن گفته شد اين بيان مصداقي از مصاديق ويل است.

 

 

سؤال:

تقليد محققانه

جواب: جاهل بايد به عالم با تقوا مراجعه كند همان طور كه اصل عالم بودن او را بايد كاملاً تحقيق كند اصل وارستگي او را هم بايد تحقيق كند.

سؤال ...

جواب: نه اين بايد از خارج بداند تحقيق كند اين چنين نيست كه بي تحقيق به كسي مراجعه كند. اگر يك كسي خواست به يك مقامي مراجعه كند بايد به وسيله محققين به علم منتهي مي‌شود از علم او با خبر باشد و از تقواي او مستحضر باشد، اگر اين چنين نباشد نمي‌گويند «من كان من الفقهاء صائناً لنفسه»[35] يعني همهٴ اين عناوين را شما بايد احراز كنيد.

سؤال ...

جواب: نه، اگر كسي راه‌هاي باطل را تا كنون نرفته باشد الآن هم خدا او را حفظ مي‌كند يك انسان دنيا‌طلب است وقتي به مقصد رسيده است از تحريف باكي ندارد در آن حديث شريف كه فرمود: «من كان من الفقهاء صائناً لنفسه»[36]؛ يعني همان طوري كه مردم، عوام بايد أصل فقاهت او را با مراجعه به خبره حل كنند أصل «صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لأمر مولاه»[37] اين عناوين چهارگانه را هم بايد با مراجعه به خبره حل كند تا بفهمد اين شخص «من الفقهاء صائناً لنفسه» هست «حافظاً لدينه» هست «مطيعاً لأمر مولاه» هست «تاركاً لهواه» هست آن‌گاه «للعوام أن يقلّدوه»[38] اين چنين نيست كه فقط آن قيد اول را با مراجعه به خبره حل كنند بقيه را با أصالة الصّحة حل مي‌شود. اين چنين نيست تقليد اگر به تقليد ختم شد مشمول همان آيهٴ 3 سورهٴ حج است. تقليد بايد به تحقيق ختم بشود چون همه ظنون بايد به قطع ختم بشود انسان اگر مقلد است در تقليدش بايد محقق باشد لذا در آن حديث شريف همهٴ پنج عنوان را بايد انسان احراز بكند.

سؤال ...

جواب: معتبر است مورد عمل اصحاب است. نه، اگر «صائناً لنفسه» باشد «تاركاً لهواه» باشد بايد احراز بكند اگر احراز مي‌كردند كه تشخيص مي‌دادند روزانه أحاديث مجعول دريافت نمي‌كردند، چون خوش باور بودند تشخيص دادند لذا قرآن كريم مي‌فرمايد: شما أهل تحقيق باشيد اگر هم مقلّديد بايد محقق باشيد در تقليدتان، ﴿و منهم أُمّيّون لا يعلمون الكتاب إلاّ أمانيَّ و ان هم الاّ يظنّون ٭ فويل للذين يكتبون الكتاب بأيديهم ثمّ يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمناً قليلاً فويل لهم ممّا كتبت أيديهم و ويل لهم ممّا يكسبون

 

 

سؤال ...

جواب: نه و منهم را هم استثنا كرده بود در بحثهاي قبل، ﴿من اهل الكتاب من أمّة قائمة﴾[39] و ﴿من أهل الكتاب﴾ كذا و كذا، آنها را استثنا كرد كه بحثش گذشت عده‌اي را از آنها قرآن كريم با عظمت مي‌ستايد ولي أكثري البته همين طور ماندند

 

ادعاي بي‌دليل بني‌اسرائيل

﴿قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أياماً معدودة ٭ قل أتخذتم عند الله عهداً فلن يخلف الله عهده أم تقولون علي الله ما لا تعلمون ٭ بلى من كسب سيّئة و أحاطت به خطيئته فأولئك أصحاب النار هم فيها خالدون[40]

فرمود: يكي از آن أماني كه اين هم ريشه تحريفي دارد اين است كه گفتند: ما پيش خدا مقرّبيم بر فرض هم معذّب بشويم چند روزي بيش نيست بعد به نعيم أبد مي‌رسيم و مخلّد در بهشت خواهيم شد اين حرف آنهاست اوّلاً بهشت را وقف خود مي‌دانستند، بعد هم مي‌گفتند اگر ما در قيامت معذّب بشويم جز چند صباح نخواهد بود. ﴿و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أيّاماً معدودة﴾[41] آنگاه خداي سبحان به رسولش مي‌فرمايد: با اينها احتجاج كن ﴿قل اتّخذتم عند الله عهداً فلن يخلف الله عهده﴾ يعني «أإتّخذتم عند الله عهداً» خداي سبحان در آيه‌اي از آيات تورات يا انجيل اين مطلب را گفت، در ميثاق به شما تعهد سپرد كه شما جز چند صباح معذّب نخواهيد شد؟ بالاخره حرف يا بايد به عقل ختم بشود يا به نقل قطعي، در بسياري از موارد، خداي سبحان در هنگام احتجاج مي‌فرمايد به اين كه يا ﴿قل هاتوا برهانكم﴾[42] يا ﴿أثارة من علم﴾[43] بالاخره يا در يك كتاب آسماني بايد اين سخن آمده باشد يا با برهان عقلي، شما تعهدي از خدا دريافت كرديد و اين تعهد را به عقل يا نقل قطعي استناد مي‌دهيد، يا روي اماني سخن مي‌گوييد ﴿قل اتّخذتم عند الله عهداً﴾[44] كه خدا خلف وعده نمي‌كند البته اگر عهدي بسپارد يقيناً خلف وعده نخواهد كرد. ﴿اتّخذتم عند الله عهداً﴾ كه ﴿فلن يخلف الله عهده﴾ يانه ﴿أم تقولون علي الله مالاتعلمون﴾[45] چيزي كه نمي‌دانيد به خدا نسبت مي‌دهيد.

 

سيئه دامن‌گستر و خطيئه دام‌گستر

يك اصل كلي خداي سبحان دارد و آن اين است كه هر كه بد كرد كيفر مي‌بيند ﴿بلي من كسب سيئة وأحاطت به خطيئته فأُولئك أصحاب النّار﴾[46] يعني آن سخن صحيح نيست كه شما بر آنيد، اين سخن صحيح است ﴿بلي من كسب سيئة﴾ هر كه بدي كسب كرد و گناهان او به او احاطه كرده است ﴿وأحاطت به خطيئته فأُولئك أصحاب النّار﴾[47] كه اين نشانهٴ خلود است يك وقتي يك كسي معصيت مي‌كند از او تعبيرش به اين صورت است كه ﴿من يعمل سوءاً يجزبه﴾[48] يك وقت تنها معصيت نيست بلكه معاصي به او محيط است تعبير دربارهٴ اين گروه آن است، ﴿بلي من كسب سيئة وأحاطت به خطيئته فأُولئك أصحاب النار﴾[49] اين ﴿أصحاب النار﴾ بودن مشعر به خلود است گرچه صريح نيست، ظهور تام ندارد، امّا وقتي گفتند اين اصحاب نار است، يعني در صحبت آتش است اين به نحو ملكه است يعني اين، پيشهٴ آنهاست فرمود: اگر كسي معصيت كرد خب كيفر مي‌بيند، ﴿من يعمل سوءاً يجز به﴾[50] ولي ﴿من كسب سيئة و أحاطت به خطيئته﴾[51] كه گناهان او را محيط كرده است او محفوف به گناهان شد ﴿فأُولئك أصحاب النّار﴾[52] لذا فرمود: ﴿هم فيها خالدون﴾[53] خداي سبحان خلود را براي هر تبهكاري به عنوان وعيد ياد نكرده است اگر كسي محفوف به معاصي شد، گناهان به او احاطه كردند اين شخص أصحاب نار است. فرق گناه و ثواب آن است كه انسان وقتي ثواب كرد محيط به ثواب است ثواب در اختيار اوست وقتي گناه كرد محاط به گناه است او در اختيار گناه است. لذا تعبير قرآن درباره سيئات اين است كه سيئات به آدم محيط است ﴿وأحاطت به خطيئته﴾[54] ولي دربارهٴ حسنات اين چنين نيست كه حسنات به آدم محيط باشد، حسنات در اختيار انسان است انسان است كه محيط بر حسنات است. حسنات هرگز، دست و بال انسان را نمي‌بندد سيئه است كه انسان را مي‌بندد و در رهن قرار مي‌دهد ﴿كلّ امرء بما كسب رهين﴾[55] سيئه است كه انسان را در دام مي‌اندازد فرمود: اگر كسي محفوف به خطيئات شد اين اصحاب نار است و براي هميشه مي‌ماند.

آنچه كه در قرآن كريم در برابر حسنه نام دارد سيئه است كه يسوء الانسان، آنچه كه به هدف نمي‌رسد خطا است و خطا در برابر ثواب است و سيئه در برابر حسنه، چون وقتي جريانش به انسان بر مي‌گردد براي انسان خوشايند نيست خطا در برابر ثواب، ناظر به هدف است سيئه در برابر حسنه، ناظر به صاحب عمل است.

 

«والحمد  لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.

[2]  ـ همان.

[3]  ـ اختلاق: الكذب المخترع.

[4]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 28.

[5]  ـ همان.

[6]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 35.

[7]  ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75.

[8]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 30.

[9]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 41.

[10]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 77.

[11]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 38.

[12]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 20.

[13]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 101.

[14]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 75.

[15]  ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.

[16]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[17]  ـ همان.

[18]  ـ همان.

[19]  ـ همان.

[20]  ـ همان.

[21]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 80.

[22]  ـ همان.

[23]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[24]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[25]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[26]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 3.

[27]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 3.

[28]  ـ همان.

[29]  ـ سورهٴ حج، آيات 8 ـ 9.

[30]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 8.

[31]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 9.

[32]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 3.

[33]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 30.

[34]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 13.

[35]  ـ وسائل الشيعة، ج 27، ص 131.

[36]  ـ همان.

[37]  ـ وسائل الشيعة، ج 27، ص 131.

[38]  ـ همان.

[39]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 113.

[40]  ـ سورهٴ بقره، آيات 80 ـ 81.

[41]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 80.

[42]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 111.

[43]  ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 4.

[44]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 80.

[45]  ـ همان.

[46]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.

[47]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.

[48]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[49]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.

[50]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 123.

[51]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 81.

[52]  ـ همان.

[53]  ـ همان.

[54]  ـ همان.

[55]  ـ سورهٴ طور، آيهٴ 21.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق