أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
کلمات حکيمانه حضرت به شماره 151 رسيديم در آنجا حضرت فرمود: «لِكُلِّ امْرِئٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ»، «و لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ وَ مَا أَدْبَرَ [فَكَأَنْ] كَأَنْ لَمْ يَكُن»[1]، فرمود: «لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَان»[2]، و فرمود: «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه»[3].
در بيان اينکه پايان کاري هست يک عاقبتي هست چهار مطلب در فرمايشات حضرت هست - چه در اين بخش چه در بخشهاي ديگر - که اين چهار مطلب به يک جا برميگردد. بعد از اينکه مسئله دنيا را بيان فرمود، فرمود اين دنيا پاياني دارد بنام آخرت. قبلاً هم ملاحظه فرموديد که در قرآن کلمه يوم و يومئذ مکرر آمده است غالب اينها مربوط به معاد است. درباره قيامت است «يوم يومئذ، يوم يومئذ، يوم يومئذ» از غير قيامت بنام يوم خيلي کم ياد شده است. روز روز قيامت است که اولين و آخرين جمع ميشوند. اگر مثلاً صد جا کلمه يوم و يومئذ باشد، هفتاد هشتاد موردش مربوط به معاد است.
ميفرمايد به اينکه مبدأيي است که ذات اقدس الهی ما را خلق کرد، معادي هست که به همانجا برميگرديم. فرمود معادي هست که مرجع همه شماها است. چرا؟ چون از آنجا آمديد. ما از مبدأ آمديم، چطور به مبدأ برميگرديم؟
اصل مسئله روشن بشود که اين امور چهارگانه چرا يکي است؟ سرّش آن است که ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾؛[4] پس الله هم مبدأ ما است هم معاد ما و چون الله «هو الأول» است پس مبدأ ما است، چون «هو الآخر» است پس معاد ما است. ما از طرف خدا آمديم به طرف خدا برميگرديم. اين چهار اسم در حقيقت يکي است. اسماء ذات اقدس الهی هم باهم يکي هستند هم با موصوف يکي هستند، کثرتي در آنجا نيست، همان خدايي که «هو الأول» است همان خدا «هو الآخر» است، همان خدايي که «هو المبدأ» است همان خدا «هو المقصد» است؛ لذا ميفرمايد که هر کسي يک پاياني دارد که اين پايانش همان اول او است، حالا يا شيرين است يا تلخ، اين اصل کلي است، براي اينکه ﴿فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ ٭ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ﴾[5] کذا ﴿وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا﴾[6] کذا. اين اصل مطلب که فرمود: «لِكُلِّ امْرِئٍ عَاقِبَةٌ» پايان کار است حالا يا شيرين است يا تلخ. به تعبير مرحوم حکيم فردوسي که آن عصر ممکن نبود کسي نام مبارک حضرت امير را ببرد، گفت:
که من شهر علمم عليّم دَر ست ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست[7]
او از همين اهل بيت استفاده کرد گفت:
اگر بار خار است خود کِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رشتهاي[8]
شما در آيات جهنم و عذابهاي جهنم خيلي بحث کنيد خيلي فحص کنيد، در روايات فحص کنيد که آيا هيچ جا هست که فرموده باشند از جنگل هيزم ميآورند، يا ظالمين اين عالم، همينها جنگل و هيزم هستند؟ آن کسی که در قرآن کريم فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[9] حطب و هيزم جهنم همين حرامخوارها هستند، اين را که فرمود، اما آيا ممکن است آيه ديگر هم باشد روايت ديگر هم باشد که از درختهاي جنگلي و امثال جنگلي هم چوب ميآورند هيزم ميآورند جهنم درست بشود، آيا چنين چيزي هست يا فقط همينها است، که جهنم از خود آدم است سوخت و سوز از خود آدم است نه اينکه حالا نفتي بياورند گازوئيلي بياورند، ممکن است بياورند اما داريم چنين چيزي يا نداريم؟ درباره معاد چند جا بيان نوراني حضرت امير است که شما بچه آخرت هستيد وقتي بچه آخرت هستيد چرا به پدر و مادر خودتان مراجعه نميکنيد؟ معلوم ميشود آخرت همان اول است که از آنجا آمديم.
در خطبه 153 در همين نهج البلاغه وقتي که درباره عظمت اهل بيت سخناني فرمود: «فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا» فرمود: «فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ» فرمود ما به شما راست ميگوييم. ما رائد هستيم رفتيم و آمديم، داريم خبر ميدهيم. رائد با همزه، آن پيشرو قافله است؛ قبلاً اينطور بود الآن در خصوص بعثهها اينطور است، قبلاً کساني که ميخواستند مسافرت بکنند، اول يک عده راهبلد و راهشناس ميرفتند راه را بررسي ميکردند شبمنزل و روزمنزل را بررسي ميکردند اين قافله کجا بارانداز کند؟ کجا آب دارد؟ کجا آب ندارد؟ به او رائد ميگفتند، ميرفت و بررسي ميکرد و راهشناس بود و ميآمد گزارش ميداد ميگفت که در فلان فرسخي ما بايد بارانداز کنيم. اين را رائد با همزه، ميگويند. فرمود ما رائد هستيم. ما درست ميگوييم ما که از بهشت خبر ميدهيم از جهنم خبر ميدهيم رفتيم و آمديم، ما اينطوري هستيم، ما از کسي نشنيديم، ما خودمان رفتيم ديديم.
شما اين دعاي ماه رجب را ببينيد، خدا سيدنا الاستاد مرحوم علامه را غريق رحمت کند! اين را زمزمه ميکرد ما اين دعا را الآن با تب و لرز ميخوانيم. « لَا فَرْقَ بَيْنَكَ» آدم جرأت خواندن اينها را هم ندارد! «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ»؛ خدايا بين آنها و تو فرقي نيست مگر اينکه اينها بنده تو هستند مخلوق تو هستند مظهر تو هستند آيات تو هستند. اينها را حالا نميگويم بخوانيد فقط مطالعه کنيد بعضيها خواستند روي اين سند اشکال بکنند که ديگران گفتند نه، اينطور نيست. آدم تنش ميلرزد اين دعا را بخواند. اين دعا را بخوانيد ببينيد که در ماه رجب چيست؟ ميگوييم خدايا! اينهايي که تو فرستادي «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ»، «أَعْضَادٌ وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ أَزْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّاد»؛ اينها رائد هستند اينها وقتي که ميگويند جهنمي هست بهشتي هست صحنه قيامتي هست رفتند و آمدند و خبر ميدهند. فرمود ما رائد هستيم ما راست ميگوييم. اين کلمه رائد را اينها خيلي درباره خودشان بکار بردهاند؛ البته راه آدم اين است که وقتي سندي روايتي درست باشد بگويد خدايا! ما به احترام اين سند آنچه که مضمون اين روايت است معتقد هستيم حالا يا درست ميفهميم يا درست نميفهميم فهم ما معيار نيست هر چه که تو اراده کردي هر چه که اهل بيت اراده کردند همانها را ما اراده ميکنيم. غرض اين است که حل بعضي از اين ادعيه کار آساني نيست اين ماه رجب يک چيز ديگري است و دعاهايش همهشان آموزنده است مخصوصاً اين دعا که در همان اوايل مفاتيح مربوط به ماه رجب، دعاي سوم و چهارم اين است که به اهل بيت(عليهم السلام) خطاب ميکنيم که شما اين هستيد و اين هستيد و اين هستيد.
اين بياناتي که ما رائد هستيم و ما راست ميگوييم اين در خيلي از فرمايشات حضرت امير هست. فرمود ما که ميگوييم بهشتي هست جهنمي هست قيامتي هست اينطور نيست که فقط از اينها خبر بدهيم ما رفتيم و آمديم و به شما خبر ميدهيم. الآن در اين اول، يک عده آقايان از قبل ميروند مکه و مدينه و ساختمانها را ميبينند راهها را ميبينند اجاره ميخواهند بکنند همه مسکنهاي مناسب را ميبينند بعد ميآيند خبر ميدهند که فلان جا خوب است و فلان جا خوب نيست. اين اشخاص را رائد ميگويند. قبلاً قافله که ميخواست حرکت کند رسم اصلي اين بود که رائد و پيشرو ميرفت ببيند کجا بارانداز کنند کجا شب بخوانند کجا روز بخوابند کجا امن است کجا امن نيست بعد ميآمد به اين قافله خبر ميداد حرکت ميکردند و ميرفتند. در اين خطبه 154 که فضائل اهل بيت را ذکر ميکند فرمود: «فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ» ما رائد شما هستيم راست ميگوييم «وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ»، شما بچه آخرت باشيد شناسنامه بگيريد. پدرتان اين است مادرتان اين است اجدادتان اين هستند. ما بچه آخرت هستيم يعني چه؟ يعني از آنجا آمديم. معلوم ميشود که چون «هو الأول» است مبدأ به عهده او است، چون «هو الآخر» است منتها به عهده او است. ما از آنجا آمديم يعني «من الله» هستيم، به معاد برميگرديم «الي الله» هستيم. اللهاي که «هو الأول» است اللهاي که «هو الآخر» است.
فتحصل اين امور چهارگانه يکي هستند؛ ما يکي هستيم که از دنيا آمديم، ما يکي هستيم که به آخرت برميگرديم، آخرت همان دنيا است يعني صاحب دنيا همان صاحب آخرت است، صاحب آخرت همان صاحب دنيا است خدايي که دنيا را آفريد همان خدا آخرت را آفريد. آن کسي که «هو الأول» است «هو الآخر» هم هست؛ لذا فرمود شما فرزند آخرت باشيد، وقتي فرزند آخرت باشيد از آخرت ارث ميبريد. قبلاً هم به عرضتان رسيد که ائمه دو نوع علم را به ما آموختند: يکي علم الدراثه است که حوزهها و دانشگاهها دارند، يکي علم الوراثه است. علم الوراثه کاري با درس و بحث ندارد. انساني که درس و بحث داشته باشد اگر از علم الوراثه استفاده کند ترقي بيشتري ميکند. قبلاً هم به عرضتان رسيد اين مثل اقتصاد است آدم از دو راه مال پيدا ميکند اگر هر دو راه جمع شد چه بهتر، مال فراواني دارد: يکي راه کسب است که راه اقتصاد است،توليد ميکند و کشاورزي و دامداري و امثال ذلک مال پيدا ميکند اين راه درس است، يک وقتي پدرش مالدار است سرمايهدار است اين جوان که دارد تحصيل ميکند بعد از يک مدتي سرمايه سنگيني نصيب او ميشود، او از راه ارث مالک شده است نه از راه کسب. نميشود به اين جوان گفت که شما چکار کردي مالک شدي؟ در علم الوراثه پيوند لازم است فرمود شما از دو راه ميتوانيد عالم بشويد: يکي اينکه روايات ما احاديث ما کلمات ما احتجاجات ما را بخوانيد اين ميشود علم الدراسه، يکي اينکه با ما پيوند داشته باشيد، ميشويد وارثِ ما که «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء»[10] اين جمله خبريهاي است که به داعي انشاء القا شده يعني بکوشيد رابطه برقرار کنيد. اگر آدم رابطه داشته باشد با امام، ارث ميبرد. اگر نه، فقط امامت امام است اصل کلي است و او امام ما است و ما قبول داريم و فقط با کتابهاي او آشنا باشيم اين يک چيز ديگر است. آن همان علم ادراسه است.
از دو راه ميشود آدم عالم بشود: يکي علم الدراسه که راه معمولي است، يکي علم الوراثه که ما را تشويق کردند به «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء» اين جمله «جملة خبرية القيت بداعي الإنشاء» يعني بکوشيد ارث ببريد. وقتي آدم رابطه داشته باشد ارث ميبرد. نميشود گفت شما از کجا مال پيدا کردي که ما هم اين کار را بکنيم. اين کسب نيست تا آدم سؤال بکند که شما چکار کرديد که ما هم اين مال گيرمان بيايد. اين پيوند است. اين راه پيوند با اهل بيت سرجايش محفوظ است. اگر فرمود فرزند آخرت باشيد از همين قبيل است فرزند ما باشيد از همين قبيل است. «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[11] يعني علم الوراثه است. شما بياييد بچههاي ما باشيد. اگر فرمود «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»، يعني اين راه دراسه که سرجايش محفوظ است اما پيوند اگر داشته باشيد ميشود علم الوراثه. اينجا هم فرمود شما فرزند آخرت باشيد چون از آنجا آمديد. همين خطبه 154 «وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ» کذا و کذا و کذا که شرح ميدهد.
در قسمتهاي ديگر هم فرمود به اينکه کسي که اولش را - دنيا را - روشن ديد، تعجب ميکنيم که درباره آخرت شک ميکند شما درباره آخرت چه شکي داريد؟ براي اينکه آخرت همان دنيا است، شما دنيا را از آنجا گذرانديد، اينطور نيست که جاي ديگري بخواهيد برويد. فرمود من تعجب ميکنم کسي که در آخرت شک دارد در حالي که او از دنيا آمده است که اين دنيا همان آخرت است. در کلمات قصار کلمه 126 است فرمود: «وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى» اين شخص دنيا را ديده درباره آخرت شک دارد. دنيا بيانگر همان آخرت است انسان که راه افتاده يک مقصدي دارد. آدم وقتي که وارد صحنه آخرت ميشود ميبيند همه آن کارهايي که کرده در اينجا نتيجهاش است، چيز جدايي نيست، اگر انسان در آخرت نتيجهاي ميبيند همين اعمال ما به آن صورت در ميآيد. فرمود کسي که دنيا را قبول دارد چهطور ميشود آخرت را قبول نداشته باشد، چون محصولِ دنيا همان آخرت است «وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاء»، من تعجب میکنم که اينجا را که از دست ميدهد دارد آباد ميکند و به فکر آنجا که براي هميشه هست نيست.
فرمود براي اينکه شما بعضي از مشکلات را حل بکنيد صبر کنيد، گرچه صبر تلخ است ولي در حال امتحان دادن هستيد. شما ميخواهيد همينطور رايگان به آن مقامات عاليه برسيد اينچنين نيست. اگر در ماه مبارک رمضان روزه گرفتن تلخ است صبر کنيد. اگر در جهاد صبر بود اگر در مشکلات ديگر صبر بود، در تحمل سختیهای راه انبياء صبر بود، فرمود اين يک صبري است که نتيجهاش شيرين خواهد داد، هدر نميرود، آنطور که در جمله ديگر فرمود: محصول کارتان را در آينده نزديک يا دور ميبينيد، فرمود: «لَا يَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ» هرگز انسان صابر پيروزي و ظفر را از دست نميدهد يقيناً به آن ميرسد و طوري است که وقتي به آنجا رسيد گويا اصلاً رنجي در کار نبود.
بعد فرمود «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ» اگر يک گروهي بيراهه ميروند اين شخص بخواهد داخل آنها بشود دو تا گناه کرده. داخل آنها نباشد کار آنها را بپذيرد يک گناه کرده. «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ» هر کسي جزء گروه باطلگرا باشد اين دو تا گناه دارد يک گناه بدني دارد که همراه آنها کارهاي خلاف ميکند يک گناه قلبي دارد، و آن رضا است چون راضي به اين فعل هم است. هم راضي به فعل خودش است هم راضي به فعل ديگران است چون هر عضوي بالاخره مسئول است هم گناه قلبي دارد براي اينکه باور کرده است هم گناه بدني دارد براي اينکه عمل کرده است. در روزهاي قبل هم به عرضتان رسيد که طبق آيه قرآن، در حقيقت اينها ابزار کار ما هستند، ما هستيم که هستيم که هستيم، ما غير از زبانيم ما غير از دستيم ما غير از پا هستيم ولو شخص با زبان خود غيبت ميکند فحش ميدهد بد ميگويد، ولي ما نيستيم اين ابزار کار ماست. وقتي زبان در قيامت حرف ميزند دست حرف ميزند تعبير قرآن کريم اين است که اينها عليه انسان شهادت ميدهند ولي وقتي از درون انسان از هويت خود انسان سخن ميجوشد قرآن ميفرمايد: ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ﴾[12]؛ ما يک اعتراف و اقرار داريم يک شهادت: اگر ديگري عليه ما حرف بزند ميشود شهادت، اگر خود ما حرف بزنيم ميشود اقرار. در قرآن اين مرزبنديها کاملاً مشخص شد. آنجا که از درون خود آدم اعتراف ميجوشد ميفرمايد ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعيرِ﴾، آنجا که دست و پا و زبان و اينها حرف ميزنند فرمود: ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾[13] فرمود همين دستي که زيرميزي و روميزي را گرفت همين دست به حسب ظاهر گناه کرد ولي اين دست ابزار کار است وقتي در قيامت اين دست حرف ميزند، قرآن فرمود اين شهادت ميدهد نه اقرار. اقرار برای خود آدم است. پس معلوم ميشود ما يک اصلي داريم که هويت ما است اينها ابزار دست کار ما هستند. اگر اينها بخواهند حرف بزنند ﴿تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ﴾و کذا و کذا. اگر از درون ما بخواهد اقرار بجوشد بيرون بيايد ميگويند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ﴾، انسان همان هويت اصلي است همان روح اصلي است اينها ابزار کار او هستند.
اينجا هم فرمود به اينکه اگر کسي آن کار را انجام بدهد داخل در قوم باشد دو گناه دارد و داخل نباشد و فقط راضي باشد يک گناه دارد «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه» بعد فرمود: «اعْتَصِمُوا»، شما يک پناهگاهي داريد، اين «و اعتصموا» به دستگيرههايتان اعتصام بکنيد، به آن چيزي که خيلي محکم است اعتصام بکنيد، فرمود قرآن اين چنين است عترت اين چنين است راه داريد که نلغزيد، فرمود اگر به اينها اعتقاد داشته باشيد و عمل بکنيد - يک مقداري ممکن است دشوار باشد ولي فرض اين است که شما فرزند آخرت هستيد - هرگز از بين نميرويد. شما به «هو الأول»ي مراجعه ميکنيد که «هو الآخر» است. به «هو الآخر»ي مراجعه ميکنيد که «هو الأول» است ما هم با «هو الأول» رابطه داريم هم با «هو الآخر» لذا چون به «هو الآخر» رابطه داريم از آنجا آمديم از آنجا چون آمديم رائد شما هستيم و ما هم راست ميگوييم.
خدا غريق رحمت کند مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) را! اين حديث نوراني را از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل کرد که فرمود: «مَا لِلَّهِ عزوجل آيَةٌ هی أَكْبَرُ مِنِّي»[14] خدا از من بزرگتر کسي را خلق نکرد اگر وجود مبارک پيغمبر است حضرت نسبت به پيغمبر که خيلي خضوع دارد ولي برابر آيه سوره مبارکه «آل عمران» يعني آيه مباهله خداي سبحان در اين مرحله ميفرمايد: ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾[15] يک وقت است که انسان مقامات را شأن نزول را رعايت ميکند يک وقتي شأن نزول را رعايت نميکند؛ اگر شأن نزول رعايت بشود معلوم ميشود در آيه مباهله که فرمود: ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾، يعني ما در يک حد هستيم. گرچه علي بن ابيطالب در حد من نيست، ولي من در حد علي بن ابيطالب هستم هر بالايي پاييني را دارا است و اما هر پاييني بالايي را دارا نيست. ما در اين مرتبه که حالا براي بهال - يعني ناله - آمديم، ما آمديم بهال کنيم، کليد را بدون تفويض دست ما دادي، که ما اين کار را بکنيم.
يک وقت است که کسي دعا ميکند خدايا! فلان کس را لعنت کن، مثل دعاي زيارت جامعه که ما ميخوانيم يا زيارت عاشورايي که ميخوانيم خدايا لعنت کن فلان کس را! اين دعا مستجاب ميشود و امويها و مروانيها را خدا لعنت ميکند. اگر کسي دعا کند و مستجاب الدعوه بشود يک حساب است يک وقت خودش به اذن الله بهال دارد و لعنت را ميفرستد ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾[16] نه اينکه بگوييم «اللهم العن کذا و کذا»! اين آيه مباهله چيز ديگري است. ما اهل بهال هستيم خدا اين قدرت را به ما داد که ما عذاب خدا را بر فلان نازل بکنيم ﴿ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ﴾ نه «اللهم اجعل»! ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ﴾، اين مظهر خداست، ذات اقدس الهی گاهي به جبرئيل اين دستور را ميدهد گاهي به ميکائيل اين دستور را ميدهد گاهي به انسان کامل دستور ميدهد. در آن حد، وجود مبارک پيغمبر و حضرت امير برابر اين آيه سوره مبارکه «آل عمران» ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾ هستند. طبق اين تفسير، مرحوم کليني آن روايت را نقل کرد که فرمود از من بزرگتر کسي نيست نه اينکه من از همه بزرگتر هستم! از من بزرگتر کسي نيست و اگر حضرت هست که در اينجا ما را ﴿أَنْفُسَنَا﴾ قرار داده است؛ ولي به هر تقدير فرمود ما رائد هستيم ما از آنجا آمديم و از آنجا خبر داريم، چون خودش از آنجا آمد و از آنجا خبر داد، به ما فرمود فرزند آنجا باشيد شناسنامهتان را بگيريد. اينکه فرمود «وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ»، اين است.
در بعضي از نامههايي که براي مأموران و منصوبان خودشان مرقوم فرمودند فرمود چرا معاد يادت رفته؟ معاد يادت نرود. فرمود به اينکه هرگز معاد را فراموش نکن گويا تو معاد را فراموش کردي! معلوم ميشود که هر لحظه که انسان خداي ناکرده بيراهه ميرود يا راه کسي را ميبندد اصل خودش را فراموش کرده است و آن اين است که ابديت ما اصل ما است و اينها هم از آنجا آمدندو به ما هم سفارش کردند که شما فرزند آخرت باشيد و به مأمور خودش که نامه مرقوم ميفرمايد، فرمود مبادا اين اصل را فراموش بکني، اين شناسنامهات است اين شناسنامهات را فراموش نکن، که اميدواريم ذات اقدس الهی آن توفيق را عطا کند که همه ما فرزندان اهل بيت عصمت و طهارت باشيم و به خواست خدا به اين فرامين عمل بکنيم.
«و الحمد لله رب العالمين»
1. نهج البلاغه، حکمت 152.
[2]. حکمت 153.
[3] . حکمت 154.
[4]. سوره بقره، آيه156.
[5]. سوره هود، آيه105و106.
[6]. سوره هود، آيه108.
[7]. شاهنامه فردوسي، بخش7، گفتار اندر ستايش پيغمبر.
[8]. شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.
[9]. سوره جن، آيه15.
[10]. الكافي، ج1، ص32.
[11]. علل الشرائع, ج1, ص127.
[12]. سوره ملک، آيه11.
[13]. سوره نور، آيه24.
[14]. الکافی، ج1، ص207.
[15]. سوره آل عمران, آيه61.
[16] . سوره آل عمران، آيه61.