اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (50) وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسيٰ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ (51) ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (52) وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَيٰ الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (53)﴾
شمارش نعمتهاي الهي بر بنياسرائيل براي آن است كه آنها را بيش از هر چيز به تفكّر وادار كند. زيرا اگر آنها اهل فكر و تدبّر عقلي بودند هرگز با مشاهده اين آيات بيّنات به اتّخاذ عجل تن در نميدادند خداي سبحان روي اين نكته اصرار دارد كه شما آيات بيّنات موساي كليم را ديديد و بعد تن به گوسالهپرستي داديد. درست اهل تفكّر نبوديد. معجزه را انسان يك وقت با مشاهدات دروني ميشناسد يك وقت با تفكّر عقلي ميشناسد اگر معجزه را با يكي از اين دو راه شناخت هيچ عاملي او را برنميگرداند. ولي اگر معجزه را با حسّ شناخت چون حسّ قدرت فرق و باطل را ندارد و حاكم نيست ممكن است شبيه معجزه هم براي حس پيدا بشود و آن حس در برابر شبيه معجزه هم خضوع كند بنياسرائيل چند قسم بودند. آنهايي كه با تفكّر عقلي معجزات موساي كليم (سلاماللهعليه) را شناختند تن به گوسالهپرستي سامري ندادند آنهايي كه با منطق حس از راه احساس با مشاهده حسي معجزات موساي كليم به حضرتش ايمان آوردند در برابر كار سامري هم سامري مؤمن شدند. چون اگر فكر عقلي نباشد در منطقه حس فرقي بين سحر و شعبده و جادوا و امثال ذلك نيست آن عقل است كه بين اينها فرق ميگذارد. يا آن مشاهدات دروني است كه بين معجزه و غيرمعجزه فرق ميگذارد. اگر يك وقت انسان با مشاهدات دروني معجزه را شناخت نظير راهي را كه اويس قرن (رضوان الله عليه) طي كرد. ديگر فريب ساحران را نميخورد يا اگر مشاهد دروني نبود. با تفكّر عقلي بود كه حقيقت معجزه از ساير علوم غريبه امتياز پيدا كرد و تلازم بين اعجاز و صدق مدّعي نبوّت عقلاً روشن شد كسي كه معجزه را با اين تفكّر عقلي شناخت باز تن به ذلّت شرك و امثال ذلك نميدهد. و اگر كسي نه راه مشاهده باطني كه اويس قرن آن راه را طي ميكند و نه راه تفكر عقلي كه صاحب نظران و علماء آن راه را طي ميكنند معجزه را نشناخت فقط با حس معجزه را شناخت حس قدرت فرق بين معجزه و سحر را ندارد. لذا همان طوري كه به دنبال موساي كليم راه افتادند گفتند حق با توست به دنبال سامري هم راه افتادند گفتند حق با توست چون آن عقل است كه بين معجزه و غيرمعجزه فرق ميگذارد نه حس لذا اصرار قرآن كريم بر اين است كه يا انسان راه جهاد دروني را طي كند همان راه ادريس و امثال اويس را بپيمايد. «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» يا راه تفكرات عقلي را طي كنند با «لعلّكم تتفكّرون» يا «لعلّكم تعقلون» و مانند آن نتيجه بگيرند. لذا فرمود به اين كه شما اين صحنه را از نزديك ديديد بعد مع ذلك به موساي كليم گفتيد يك خداي ديدني بياور. معلوم ميشود اين مسأله را با عقل نفهميديد باحس ديديد. وگرنه به موساي كليم پيشنهاد نميداديد يك خداي ديدني بياور. در سورهٔ مباركه بقره آيهٔ 55 اين است كه: «وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» كسي كه منطقش منطق حس است ميگويد من تا نبينم باور نميكنم اگر معيار شناخت حس باشد چيزي را انسان به هستيش معتقد است كه قابل احساس باشد. چيزي كه قابل احساس نباشد به هستي او معتقد نيست بني اسرائيل كه گرفتار منطق حس بودند به موساي كليم عرض ميكردند به اينكه خدايي بياور كه ما ببينيم چون معيار شناخت ما حس است و اگر معيار شناخت آنها عقل بود نه اين سخن را ميگفتند نه با مشاهده آن همه معجزات به عجل سامري احترام ميگذاشتند در قسمتهاي ديگر هم باز همين مسأله مطرح است كه اينها وقتي از دريا گذشتند به موساي كليم پيشنهاد دادند يك خداي محسوسي براي اينها بياورد در آيهٔ 138 سورهٔ اعراف اين است كه «وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ» بعد از گذشت از دريا و مشاهده آن آيهٔ بيّنه برخورد كردند به يك گروهي كه بتپرست بودند «قَالُوا يَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» همان طوري كه اينها يك خداي ديدني دارند تو هم براي ما يك خداي محسوس قرار بده آنگاه حضرت فرمود: «قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ» فرمود شما جاهليد و نه عاقل. آنكه ديدني است كه خدا نيست و آنكه مادي است كه خدا نيست و آنچه اين گروه دارند باطل است اين خطر حسگرايي است. امّا اينكه خداي سبحان فرمود: «و اذ فرقنا بكم البحر» اين بائ باء سبيّه است منتها سبب غايي نه سبب فاعلي. يعني براي شما ما دريا را شكافتيم. نه به سبب شما دريا را شكافتيم كه شما وسيله باشيد نظير «كتبت بالقلم» بلكه سبب غايي شما بوديد يعني براي شما ما دريا را شكافتيم. آن وسيله فاعلي عصا بود كه گفتيم «فاضرب بعصاك البحر» آن ابزاري كه با آن دريا را شكافتيم عصا بود. نظير «كتبت بالقلم» كه اينجا سبب فاعلي است يعني سبب قريب براي انجام كار است. اينكه فرمود: «فاضرب بعصاك البحر» يعني آن فاعل شكافتن دريا عصاي موسيٰ بفرمان ما. امّا شما سبب غايي هستيد نه سبب فاعلي. يعني براي شما ما دريا را شكافتيم نه براي ديگران نشانهاش اين است كه ديگران را به كام خود فرو برد. دربارهٔ فرعون فرمود: «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ» ما دريا را براي شما شكافتيم براي ديگري نشكافتيم گرچه آنها آمدند در اين شكاف دريا ولي «فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ» ما دريا را فقط براي خاطر شما شكافتيم. «و اذ فرقنابكم البحر» نه سبب شما. اگر بسبب شما شكافته ميشد و شما شكافنده بوديد كه فرعون غرق نميشد. شكافنده ما هستيم و هدف شكافتن فقط نجات شماست. «فرقنابكم» يعني «لا جلكم البحر» چون فقط براي نجات شما دريا را شكافتيم ديگران حق عبور نداشتند. غرق شدند.
جواب سؤال: البته اگر كسي بتواند استنباط كند و در مقدمه نماند. امّا اينكه فرمود: «فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ» در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان براي هلاكت يك طاغوت مثل فرعون همهٔ زمينهها را فراهم ميكند وقتي هيچ راهي براي نجات آن نماند يا دست فرعون، فرعون را ميگيرد. فرمود ما اينها را از قصر بيرون آورديم ما اينها را از باغ بيرون آورديم ما به اينها گفتيم به دنبال موسيٰ و پيروان موسيٰ حركت كنيد. «فاخرجناهم» ما اينها را از قصر بيرون آورديم معلوم ميشود گاهي انديشه آدم باعث هلاكت وي است. اگر خداي سبحان بخواهد كسي را بگيرد با فكر او او را ميگيرد در بيانات قبل از اميرالمؤمنين (سلاماللهعليه) رسيده است كه فرمود: «و أعلموا عباد الله انّ جوارحكم جنوده» فرمود: همهٔ اعضاي شما سربازان حقّند. اگر خدا خواست كسي را بگيرد با زبان و انديشه او، او را ميگيرد. فرمود ما فرعون را از باغ بيرون آورديم. نه تنها ما او را در لبه دريا گرفتيم بلكه او را از خانهاش بيرون آورديم و اگر او از خانهاش بيرون نميآمد كه به كام دريا فرو نميرفت در سورهٔ شعرا طليعه هلاكت فرعون را در آيهٔ 52 اينچنين نقل ميكند فرمود: «أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي» ما به موساي كليم از راه وحي ميفهمانديم كه اين بندگان ما را شبانه از مصر بيرون ببر. اسراء همان سير في اللّيل است. ولي بدانيد كه «انّكم متّبعون» عدهاي بدنبال شما حركت ميكنند. اينچنين نيست كه شما را رها بكنند. فرعون وقتي شنيد موسيٰ با همراهانش از مصر بيرون رفته است دستور داد كه همهٔ نظاميان و ارتشيهاي او آماده باشند. «فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ» كه همه در حال جامع و جمع محشور بشوند و حاضر بشوند حرف فرعون هم اين بود. گفت: «إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ» با اينكه بنياسرائيل فراوان بودند چون نسبت به فرعون و آل فرعون و ستاد و سپاه فرعون كم بودند گفت اينها گروه اندكند. يعني قليل نسبي هستند نه قليل نفسي. نه اينها في نفسه كم هستند. نسبت به آل فرعون كم هستند. «إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ ٭ وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ ٭ وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ» آنها با اينكه كم هستند ما را خشمگين كردند و ما را به غيظ و غضب آوردهاند كاري كردند كه باعث غيظ ما شد و ما جميع هستيم فراوانيم و هوشمند و فرزانهايم و اينها كم هستند و ما را عصاني كردهاند. آنگاه چه تصميمي گرفت؟ گفت ما هوشمنديم كه ميتوانيم از هر خطري بر حذر باشيم و آنها كم هستند و ما را هم عصباني كردهاند. آنگاه خداي سبحان ميفرمايد كه «فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ٭ وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ» يعني پيش اينها كريم بود «كَذلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ» ما اين جنّات و عيون و باغها و چشمهها را به بني اسرائيل ارث داديم آنگاه «فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ» هنگام صبح كه فرا رسيد آل فرعون به دنبال موساي كليم (سلاماللهعليه) و همراهانش حركت كردند تابع موسيٰ و همراهان موسيٰ شدند كه بقيهاش را در جلسات قبل ملاحظه فرموديد كه «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ» منظور آن است كه خدا فرمود: ما اينها را از خانهها بيرون كشيديم ما اينها را به دريا آورديم ما اينها را به دريا ريختيم. اگر خدا بخواهد كسي را بگيرد با فكر او او را گرفتار ميكند چون فكر انسان هم سرباز خداست. اينچنين نيست كه جهان سراسرش سربازان الهي باشند و انسان در برابر سربازان خدا باشند. اين كريمه «لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ» شامل حال انسان هم ميشود يعني خود انسان هم سرباز خداست لذا فرض ندارد كسي بتواند در برابر خدا مقاومت كند. اگر خود انسان و همهٔ امكانات انسان سرباز خدا بود فرض صحيح ندارد كه انسان بتواند در برابر خدا به مبارزه برخيزد. لذا «من صارع الحق صرعه» كسي با حق كشتي بگيرد زمينگير ميشود. امّا اينكه فرمود: «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» كلمه اربعين بيخصوصيّت نيست. از مجموع موارد متفرقه استفاده ميشود كه براي چهل يك خصيصهاي هست. از آنچه كه در جريان آفرينش آدم (سلاماللهعليه) است كه چهل صباح تخمير شده است يا آنچه كه دربارهٔ حفظ اربعين حديث آمده است كه اين را فريقين از رسول خدا (عليه آلاف التحيّة و الثّناء) نقل كردهاند كه: «من حفظ علي امّتي اربعين حديثاً بعثه الله يوم القيامة فقيهاً» اگر كسي چهل حديث كه به حال امّت اسلامي نافع باشد و بر امّت حفظ كند در روز قيامت فقيه محشور ميشود. هر كس آن روز فقيه محشور شد حق شفاعت دارد نه هر كس در دنيا عالم و فقيه بود و با طامّه موت فقاهتش از او رخت بربست اگر كسي بتواند ملكه علمي را آنچنان راسخ نگه بدارد كه فشار مرگ اين علم را از دست او نگيرد رنج قبر و فشار قبر و برزخ اين علم را از دست او نگير و او در قيامت فقيه محشور بشود آنگاه البته حق شفاعت دارد. اصولاً حسنه را انسان بايد طوري انجام بدهد كه در بين راه از دستش نيفتد يا از دستش نگيرد. لذا اگر خداي سبحان در بعضي از قسمتها وعده داد اگر كسي كار خير كرد ما چندين برابر پاداش ميدهيم معيار را كار خير در دنيا نميداند صرف اينكه كسي در دنيا كار خير بكند. بلكه معيار را اين ميداند كه «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» نه من فعل حسنه نه هر كسي در دنيا كار خير كرد ده برابر جزا ميگيرد اگر كسي بتواند اين كار خير را آنچنان حفظ كند كه در قيامت كه ميآيد در نامه اعمال او كار خير باشد ديگر كار بد نكند كه آن خيرات از بين برود. و آن كار خير هم براي او ملكه راسخه باشد كه بماند و با فشار مرگ از او گرفته نشود با فشار برزخ از او گرفته نشود. اگر ديديد يك سلسله بيماريهاي جزئي مثل حصبه و مانند حصبه وقتي به سراغ آدم آمد انسان بعد از بهبودي ميبيند بسياري از مسائلي كه خوانده است از يادش ميرود مگر هر كسي در قيامت عالم محشور ميشود؟ فقيه محشور من شود؟ اگر كسي علم در جانش رسوخ كرد و رسوخ علم با تدريس نيست با عمل است ممكن است انسان در يك رشته چندين سال درس بگويد مدرّس خوبي باشد و اين رشته علوم براي او ملكه شده باشد امّا چون عمل نكرد با فشار مرگ از يادش ميرود. لذا يوم القيامه عالم محشور نميشود. اگر كسي در قيامت فقيه محشور شد حق شفاعت دارد يكي از آن افرادي كه در قيامت فقيه محشور ميشود آن كسي است كه چهل حديث را براي امّت اسلامي حفظ كند. نه چهل حديث براي خودش حفظ كند. «من حفظ علي امّتي اربعين حديثاً» يا براي مردم بگويد كه با گفتن او مردم روشن بشوند يا چهل حديث را طوري در جامعه پياده كند كه مردم از پياده شدن آن احاديث اربعين نوراني بشوند و مانند آن. آن هم علي امّتي با اين وسعت آنگاه «بعثه الله يوم القيامة فقيهاً» نه من حفظ اربعين حديثاً البته اين نور فضيلت است و كار كمي نيست امّا نه آنچنان بردي دارد كه انسان را در قيامت فقيه محشور كند تا انسان بگويد من هم كسي هستم كه حسنه آوردم. چون معيار اين است: «من جاء بالحسنة» در قيامت حسنه را بياورد. وقتي سر از قبر برميدارد با حسنات باشد يعني آنچنان نباشد كه فشار برزخ اين حسنات را از يادش گرفته باشد و ارتباط را قطع كرده باشد. «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» در اين حديث شريف هم كه فريقين نقل كردهاند فرمود: «من حفظ علي امّتي اربعين حديثاً بعثه الله يوم القيامة فقيهاً» اگر كسي چهل حديث براي امّت اسلامي حفظ كرده است به سود امّت اسلامي حفظ كرده است يوم القيامة فقيه محشور ميشود.
جواب سؤال: يعني اگر كسي سنّت باطله بگذارد. بله.
بنابراين اينكه فرمود: اربعين حديثاً نشانه آن است كه براي اربعين يك خصيصهاي است يا آن حديث معروف كه آن را هم عده فراواني از رسول خدا (صلّياللهعليهوآله) نقل كردهاند كه «من اخلص لله اربعين صباحاً تنفجرينا بيع الحكمة من قلبه علي لسانه» با تعبيرات گوناگون اگر كسي چهل روز با اخلاص بسر ببرد كه نشانه آن شب زندهداريها و محاسبات شبانه اوست آنگاه چشمههاي حكمت از قلبش بر زبانش جاري است بر قلمش جاري است اينكه فرمود: با اخلاص صبح كند يعني شب را درست حفظ كرد. وگرنه انسان تمام شب را بخوابد كه صبح با اخلاص صبح كند يعني شب را درست حفظ كرد. وگرنه انسان تمام شب را بخوابد كه صبح با اخصلاص صبح نميكند. «من اصبح لله اربعين صباحاً» يا «اخلص لله اربعين صباحاً» آنگاه است كه چشمههاي حكمت از قلبش بر زبان و قلم او ميجوشد اينكه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان روي شبزندهداري خيلي تكيه ميكند براي همان است كه «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً» شب براي خود يك نشئهاي دارد يك عالمي دارد به رسول خدا (صلّياللهعليهوآله) ميفرمايد كه: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً» حالا اين طويلاً يا صفت ليل است يا صفت تسبيح است علي ايّ حال يكي بالصّراحه يكي بالالتزام دلالت ميكند بر اينكه آنچه مطلوب است تسبيح طولاني شب است. اينكه فرمود: «سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً» در سورهٔ انسان (دهر) آيهٔ 26 اين است كه: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً» ليلاً و طويلاً يعني سجّه طائفة طويلة من اللّيل يا سجّح طويلاً في اللّيل. يكي بالالتزام يكي بالمطابقه دلالت ميكند بر اين كه در شب انسان برنامه دراز مدّتي براي تسبيح داشته باشد هم تسبيح طولاني در شب هم در پارهاي طولاني از شب را انسان به تسبيح بپردازد. ايناست كه فرمود: «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» هم آن اربعين بينقش نيست هم اين ليله بياثر نيست. امّا اينكه گفته شد «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» نه يعني اين چهل روز كه شد اثر بسيط بر آن اربعين بار است يا «من اخلص لله اربعين صباحاً» اينطور نيست كه اگر كسي چهل روز به حال خدا بود و بفكر خدا بود اين يك حالت بسيطي دارد كه در روز چهلم اثرش ظاهر ميشود نه همهٔ اثر بخواهد ظاهر بشود در روز چهلم است البته امّا هر روزي كه انسان مخلصاً بسر ميبرد گوشهاي از گوشههاي لطف الهي ظاهر ميشود چون گفتهاند اين حجابها را كه بررسي كردهاند به چهل قسمت تقسيم كردهاند و هر روز براي رفع حجابي از اين حجابهاي چهارگانه است. آنگاه چون حجاب بين انسان و خدا جز گناه چيز ديگر نيست هر روز گوشهاي از اين گوشهها كنار ميرود و گناهي از گناهان بخشوده ميشود. در دعاي ابوحمزه ثمالي ملاحظه فرموديد كه امام سجّاد (سلاماللهعليه) عرض ميكند خدايا؛ بين خالق و خلق هيچ حجابي نيست مگر گناه خلق. بين خدا و خلق خدا هيچ حجابي نيست مگر گناهان خلق. «و انّك لن تحتجب عن خلقك الاّ ان تحجبهم الاعمال دونك» تو كه محبوب نيستي تو كه «نور السّموات و الأرض» هستي چه حجابي داري؟ اينكه مردم تو را نميبينند در اثر اعمال آنهاست عمل حجاب است. و اين اخلاص اربعين صباح براي برطرف كردن آن اربعين حجاب است. هر گناهي يك حجاب است و هر اخلاص رفع يك حجاب خواهد بود بنابراين هر روز انسان به مقدار رفع حجاب فيضي ميبرد امّا اين حجابها با گذشت اربعين بالكلّ از بين ميرود قهراً آن فيض تام هم با گرفتن اربعين نصيب انسان ميشود و اين را هم گفتهاند سي روز ذيالقعده است و ده روز ذي الحجّه گرچه همهٔ ايام سال خوب است. امّا اين چهل شبي كه موساي كليم (سلاماللهعليه) با خدا مواعده بست و خدا به او وعده ديدار داد سي شب ذي القعده و ده شب ذي الحجّه بود. چون اوست كه ميتواند «و الفجر» باشد «و الشفع و الوتر» باشد. اوست كه ميتواند تتمه اين سيشب باشد و مانند آن. اين هم ناظر به اربعين ليلة لذا خداي سبحان فرمود ما در برابر آن همه نعمتهايي كه شما از نزديك ديديد و حس كرديد اين نعمت معقول را هم به شما داديم امّا شما دوباره عجل و گوساله را به عنوان اله پذيرفتيد و به خود ستم كرديد. و ما چون هنوز به آن مقام رشد عقلي نرسيده بوديم باز از شما عفو كرديم. كه البته اين يك بحث مبسوطي خواهد داشت. كه چگونه خدا از اينها عفو كرد با اينكه دستور داد «توبوا الي بارئكم فاقتلوا انفسكم» آن بايد بحث بشود كه چگونه خدا از اينها عفو كرد با اينكه فرمود: دستور آن است كه يكديگر را بكشيد (مثلاً). اينكه فرمود: ما به موساي كليم وعده داديم به ديدار ما آمد شما در غيبت او عجل را اتّخاذ كرديد و به خود ستم كرديد. آنگاه فرمود: ما از اين ستم شما هم عفو كرديم. «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» تا شما شاكر اين همه نعم باشيد و اين عفو ما هم يك نعمت جديد است شما در برابر اين عفو هم شكر كنيد. آنگاه فرمود: «وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» شما كه با معجزه نتوانستيد بين حق و باطل فرق بگذاريد لااقل با براهين عقلي فرق بگذاريد. در اين كتاب براهين عقلي فراوان است و اين كتاب نور دارد ضياء دارد، اين كتاب امام شماست چون خداي سبحان تورات را با عظمت ستود. فرمود: ما به شما فرقان داديم كه بالاخره اينچنين نباشد كه يك روزي به دنيا موساي كليم حركت كنيد يك روز هم به دنبال سامري شما بفهميد كه فرق بين معجزه و شعبده و سحر چيست فرق حق و باطل به چيست؟ به حسب ديد و حس ممكن است حق و باطل فرق نداشته باشند امّا آن براهين عقليّه است كه انسان را قادر ميكند كه بين حق و باطل فرق بگذارد آن براهين عقليّه در تورات هست اين هم كتاب است هم فرقان. لذا قرآن را گفتند هم قرآن است هم فرقان، هم قرآن است هم ميزان. ميزان سنجش حق و باطل همان وحي الهي است وگرنه حس اين قدرت را ندارد اگر هم معجزه آيهٔ بيّنه است به استناد تفكر عقلي است نه امر حسّي لذا آنها كه اهل معنا هستند در برابر معجزات علمي و قولي خاضعترند تا معجزات فعلي. و ديگران كه اهل حس هستند در برابر معجزات فعلي خاضعترند تا معجزات عقلي. آنها كه اهل حس هستند هرچه به حسن نزديكتر باشد زودتر ميپذيرند فرمود: ما به شما فرقان داديم كه ديگر يك روزي سامري يك روزي موسيٰ نباشد. يك روزي خدا يك روزي هم عجل نباشد. بالاخره فرق بگذاريد. از تورات خداي سبحان اسامي و اوصاف فراوان ياد كرده است. فرمود: اين نور است ضياء است. در سورهٔ مائده آيهٔ 44 فرمود به اينكه «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدىً وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا» فرمود: ما تورات را نازل كرديم كه در اين تورات هدايت است و نور. برهان عقلي نور است دليل عقلي نور است. و آنها كه از اين نور برخوردار بودند و با عقل معجزات موساي كليم را پذيرفتند در برابر سامري ايستادند. چنانكه از انجيل هم خداي سبحان به همين نام ياد ميكند به همين اوصاف در آيهٔ 46 سورهٔ مائده ميفرمايد: ما به عيساي مسيح انجيل داديم كه اين انجيل و خود عيسيٰ (سلاماللهعليه) سخنان موساي كليم و تورات را تصديق ميكنند «وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدىً وَنُورٌ» «وَمُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ» اين نور آن نور را تصديق ميكند، اين هدايت آن هدايت را تصديق ميكند. لذا تورات كتاب است يعني مجموعه قوانين الهي است و فرقان است كه با او بين حقّ و باطل فرق گذاشته ميشود. معجزه از آن نظر كه معجزه است فارق است و فرقان است امّا از آن نظر كه يك امر حسّي است فرقان نيست براي اينكه آنها نتوانستند با مشاهده اين همه معجزه بين حق و باطل فرق بگذارد دربارهٔ همين تورات فرمود به اينكه آن معجزات را ديديد و نتوانستيد فرق بگذاريد حالا ما براي شما براهين عقليه و نوراينّت كتاب آسماني را نازل كرديم. اگر شما در برابر اين كتاب خاضع بوديد نعمتهاي مادي و معنوي فراراه شما نصب ميشود. و اگر در برابر اين كتاب سرپيچي كرديد از انسانيّت سقوط ميكنيد. اين وعد و وعيد را، اين تبشير و انذار را دربارهٔ بني اسرائيل راجع به تورات دارد چنانكه دربارهٔ انجيل هم مشابه اين هست يك قسمش در سورهٔ مائده دربارهٔ تورات و انجيل فرمود كه آيهٔ 66: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ» آنها اگر تورات و انجيل را احيا كنند بركتهاي آسماني و زميني نصيبشان ميشود. اگر تورات و انجيل را اقامه كنند و آنچه كه به سوي اينها نازل شده است از وحي آسماني مثل قرآن كريم احيا كنند و اقامه كنند هم از روزيهاي بالا مثل باران مناسب بهره ميبرند، هم از تابش آفتهاي مناسب بهره ميبرند. و هم «من تحت أرجلهم» از محصولات زمين بهره ميگيرند و استفاده ميكنند يا «لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» آن روزيهايي كه از بالا نصيبشان ميشود مثل روزيهاي علمي و معنوي از آن استفاده ميكنند يا روزيهاي زميني مثل روزيهاي مادي از آن استفاده ميكنند. كه اين «َأَكَلُوا مِن فَوْقِهِم» ناظر به علوم باشد «و من تحت أرجلهم» راجع به روزيهاي مادي باشد چون در سورههايي كه قبلاً بحثش گذشت فرمود: «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» از امام صادق (سلاماللهعليه) رسيده است كه فرمود: مقصود از اين طعام علم است. انسان نگاه كند ببيند چه علمي ياد ميگيرد و از چه كسي ياد ميگيرد. «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» اي من علمه علم طعام روح است طعام انسان است. اگر كسي ما أنزل الله را اقامه كند هم از روزيهاي بالا مدد ميگيرد يعني علوم و معارف هم از روزيهاي زمين استفاده ميكند يعني ارزاق مادي اين خاصيت اقامه وحي الهي است. هر دو ناظر به روزي مادي نيست بلكه يكي مادي يكي معنوي. «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ» كه علوم و معارف است «و من تحت أرجلهم» كه همين روزيهاي مادي است چون روزهاي مادي از زمين برميخيزد. اينها زير پاي آدم است. روزيهاي معنوي بنام علوم و معارف بالاي سر انسان است. از بالا تنزّل ميكند هرگز علم در زمين نيست علم نظير ميوه نيست كه از زمين برويد. اين دربارهٔ وعده و بشارت وعيدش هم در سورهٔ مباركه جمعه است آيهٔ 5 فرمود: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً» بجاي اينكه همهٔ نعمتهاي مادي و معنوي در اختيار او باشد او باركش ديگران ميشود. اگر كسي تورات را اقامه كند از علوم و معارفي كه از بالا نازل ميشود برخوردار است و از نعم ظاهري كه از زمين ميرويد متنعّم است. و اگر تورات را اقامه نكند كمثل الحمار است. منتها در آيهٔ سورهٔ مائده تورات و انجيل و ما أنزل الهيم ربّهم را ذكر فرمود. امّا در سورهٔ جمعه كه اصولاً قسمت مهم محتواي اين سوره ناظر به كار بني اسرائيل و يهوديهاست جريان اينها را ذكر كرد. و اين اختصاصي به تورات يهوديها ندارد. انجيل مسيحيها هم همينطور است قرآن مسلمين هم همين طور است چون در آيهٔ سورهٔ مائده فرمود اگر اينها تورات را انجيل را، و ما أنزل اليهم من ربّهم را اقامه كنند «لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» هم از علوم و معارف استفاده ميكند هم از روزيهاي ظاهري و اگر كسي اين قرآن را عمل نكند و پشتسر بگذارد بعد از قبول كردن آن را طرد كند «كمثل الحمار يحمل اسفاراً» از اين جهت فرقي بين قرآن و تورات و انجيل نيست. چون در قسمت وعده و بشارت هر سه را كنار هم ذكر كرد. تورات و انجيل «و ما أنزل اليهم من ربّهم» در سورهٔ جمعه چون ناظر به كار يهوديها بود فقط جريان تورات را يادآور شد. و اينچنين نيست كه «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ» نباشد. يا «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا القرآن ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ» نباشد. اينچنين نيست بلكه در وعده و در وعيد هر سه سهيم هستند.
جواب سؤال: خداي سبحان انسان را با سوء اختيار خود گرفتار رذائل شود يا با حسن اختيار خود از فضائل برخوردار بشود در حال امتحان است. اگر خواست بگيرد او را با همين اعضا و جوارح ميگيرد. اول ميآزمايد و بعد با همان اعضا و جوارح ميتواند بگيرد.
جواب سؤال: بله، آنها رنج نميبرند مثل ملائكه جهنّم كه «وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلاَئِكَةً» مسؤولان و سرپرستان جهنّم ملائكه (عليهمالسّلام) هستند اينها رنج نميبرند.
جواب سؤال: سبب عذاب فقط خود انسان است نعمتهاي الهي را بيجا صرف ميكند. اين اعضا و جوارح جنود الهي هستند و نعمتها اگر كسي اين نعم را بيراهه صرف كرد همين نعم كه جنود الهي هستند به فرمان اله انسان را ميگيرند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»