أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ البَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ (۵۰)﴾
در آيهٔ قبل فرمود: ما شما را از آل فرعون نجات داديم كه آنها شما را به بدترين وجه شكنجه ميكردند و اين بلاي عظيمي بود از طرف خداي سبحان آنجا روشن شد كه بلا يعني آزمون و امتحان الهي. هم نجات بلا و امتحان الهي هم عذاب بلا و امتحان است. يكي براي آن است كه شكر انسان روشن شود ديگر براي آن است كه صبر انسان روشن شود. در توضيح نعمت كه فرمود: متذكّر نعم من باشيد يكي از آن نعمتها اين بود كه فرمود: «و اذ نجّيناكم من ٰال فرعون» ديگري آن است كه فرمود: «و اذ فرقنا بكم البحر» اين شكاف دريا هم نعمت است و هم نجات از فرعون. امّا نعمت است براي اين كه بهترين معجزه براي اينها روشن شد. امّا نجات از فراعنه است براي اينكه بهترين معجزه براي اينها روشن شد. امّا نجات از فراعنه است. براي اينكه فراعنه اينها را تعقيب كردند و خداي سبحان اينها را با شكاف دريا حفظ كرد اينكه فرمود: «و اذ فرقنا بكم البحر» دريا را ما شكافتيم براي اينكه خداي سبحان همان طوري كه خالق وصل است خالق فصل است خالق جمع است خالق فرق است هر چه در جهان اتّفاق ميافتد در تحت ربوبيّت خداي سبحان است. خود را به عنوان خالق و شكافنده معرفي كرد. فرمود: «قل أعوذ بربّ الفلق» اگر شكافي هست فالق و شكافنده خداست. لذا فرمود: اگر هستي به صورت يك نحل باسق در بيايد ما آن هسته را ميشكافيم و درخت ميسازيم. و اگر حبّهاي به صورت خوشه ظهور ميكند ما آن حبّه را ميشكافيم و بصورت خوشه در ميآوريم لذا زارع حقيقي خداي سبحان است فرمود: «ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» و روياننده درختها هم خداي سبحان است چون فرمود: «فالق الحبّ و النّويٰ» خداي سبحان حبّه و دانهها را ميشكافد كه با آن خوشه ميروياند. و هسته را ميشكافد و با آن درخت ميسازد او «فالق الحبّ و النّويٰ» است. چنانكه صبح را ميشكافد و با شكاف صبح شب را از بين ميبرد كه «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً» پس اگر هرگونه شكافي به خواست خداي سبحان است در اين كريمه هم به موساي كليم دستور داد فرمود: تو با اين عصا به دريا بزن وقتي تو به دريا زدي. «فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ» كه آن را در سورهٔ شعراء بيان فرمود يعني اين انفاق و شكافي كه پيدا شده است به فرمان خدايي است كه خالق است در سورهٔ شعراء آيهٔ 63 اين است. «فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ» ما به موساي كليم دستور داديم كه تو با عصا به دريا بزن هم دستور داديم كه اين امر را اطاعت كند. آن انفلاق دريا به دستور ماست اين تأثير عصا هم به دستور ماست. «أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ» دريا شكافته شد «فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ» اين بنياسرائيل كه فرقه فرقه شدند هر فرقهاي از آنها در هر كوچهاي از كوچههاي دريايي كه همانند كوه عظيم و طرد عظيم بود راه را ادامه دادند. پس خدا فالق بحر است و بحر مطيع هست و منفلق امّا اينكه فرمود: «أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ» يعني عامل قريب براي انفلاق دريا عصاي موسي است بعد از اينكه دريا شكافته شد شما راهيان اين راههاي دريايي هستيد لذا اين فرقه فرقههايي كه پيدا شده است بوسيله شما پيدا شد. فرمود: «و اذ فرقنا بكم البحر» اينچنين نيست كه شما به دريا رفتيد دريا خود جادههاي خاكي شد بلكه طبق آيهٔ سورهٔ شعراء، اول موساي كليم با عصا به دريا زد دريا منفلق شد جاده خاكي شد آنگاه شما فرقه فرقه از اين جاده خاكي گذشتيد و براي اينكه احساس خطر نكنيد ما دستور داديم اين جاده خاكي خشك باشد، كه اصلاً گويا در اينجا آبي نبود. «فاضرب لهم طريقاً في البحر يبساً» كه نم هم نداشته باشد كه شما مبادا باز احساس هراس بكنيد. مثل اينكه اصلاً اينجا آبي نيامده بود. نه تنها راه باز شد بلكه آن غمها هم فرو رفت. آن خداي سبحان كه گاهي به آسمان ميگويد ببرا گاهي هم به زمين دستور ميدهد كه اين نمها را فرو ببر. دربارهٔ جريان نوح (سلاماللهعليه) فرمود: «يا أرض أبلغي ماءك» اينجا هم به آن قطرات ريز و نمهاي مانده ته دريا دستور ميدهد زمين اينها نشف كند و فرو ببرد كه اين جاده جاده خشك باشد كه گويا اصلاً اينجا آبي نبود. «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً» كه در سورهٔ طه بود. بنابراين اين كلمه باء هر دو جا استمعمال شد. يكي دربارهٔ عصا كه فرمود: «أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ» يكي هم در آيهٔ محل بحث كه فرمود: «و اذ فرقنا بكم البحر» امّا ان دو در طول هم هستند نه در عض هم. اول با عصا اين دريا شكافته شد راه پيدا شد بعد اين راهيان كه آمدند چون چند گروه شدند فرقه فرقههايي بوسيله راهيان در دريا پيدا شد و اينكه فرمود: «فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ» يعني موسيٰ و همهٔ همراهان او نجات پيدا كردند فرعون و همهٔ همراهان او غرق شدند گرچه اين تعبير «فأنجيناكم» ظهور در عموم است و امّا احياناً ممكن است كه يك يا دو نفر نجات پيدا نكرده باشند. چنانكه «اغرقنا ٰال فرعون» گرچه ظهور در عام است امّا ممكن است يك يا دو نفر غرق نشده باشند. براي اينكه اين احتمال را از بين ببرد در دو جاي قرآن راجع به اين دو مطلب يكي سلبي و يكي ايجابي بيان كرد. فرمود: موساي كليم (سلاماللهعليه) و همهٔ همراهانش نجات پيدا كردند بدون استثناء و فرعون و همهٔ همراهانش بدون استثناء به كام آب فرورفتند كه احدي نجات پيدا نكرد. در سورهٔ اسراء آيهٔ 103 اين است فرمود: «فَأَرَادَ أَن يَسْتَفِزَّهُم مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَمَن مَعَهُ جَمِيعاً» او خواست بني اسرائيل را كه پيروان موساي كليم (سلاماللهعليه) بودند از زمين بردارد. ما فرعون و همهٔ كساني كه با او بودند غرق كرديم هيچ كدام از آنها نجات پيدا نكردند چنانكه دربارهٔ موساي حكيم (سلاماللهعليه) ميفرمايد: «و انجينا موسي و من معه أجمعين» ما هيچكدام از اينها را به هلاكت نرسانديم همهٔ اينها را نجات داديم اينكه فرمود موسيٰ و همهٔ كساني كه با او بودند ما نجات داديم براي آن است كه احدي خيال نكنند كه فردي از اينها از نجات محروم شد تعبير آن آيهٔ كريمه اين است كه «وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ» ما هيچكدام از اينها را به هلاكت نرسانديم همهٔ اينها را نجات داديم اينكه فرمود موسي و همهٔ كساني كه با او بودند ما نجات داديم براي آن است كه احدي خيال نكنند كه فردي از اينها از نجات محروم شد. تعبير آن آيهٔ كريمه اين است كه «وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ» كه بخواست خدا به آن هم ميرسيم مطلب بعدي آن است كه اينكه خداي سبحان فرمود: ما اين كار را كرديم بيان كرد كه اين هلاكت فرعونيان به عنوان كيفر آنهاست و اين نجات شما به عنوان امتحان است. آنها در برابر كيفر مسؤل نيستند چون از بين رفتند شما در برابر اين نعمت مسؤل هستيد چون ممتحن هستيد لذا در سورهٔ اعراف فرمود: خداي سبحان اين كار را كرده است تا ببيند شما چه ميكنيد. آيهٔ 129 سورهٔ اعراف اين است كه: بنياسرائيل گفتند كه: «أُوذِينَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنَا وَمِنْ بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» بنياسرائيل به موساي كليم عرض كردند. قبل از قيام تو ما يك سلسله رنجهايي ميديديم بعد از اينكه تو قيام كردي باز همان اذيّتها هست. حضرت فرمود كه يك مقدار صابر و بردبار باشيد نتيجه به نفع شماست ولي اين نتيجهاي كه بنفع شماست به عنوان يك جزا نيست به عنوان يك بلاست. به عنوان يك امتحان است. خداي سبحان شما را وارث زمين ميكند. تا ببينيد شما چه ميكنيد. نه اينكه اينرا به عنوان پاداش به شما داده است كه در برابرش مسؤوليت نباشد فرمود: «عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» پس اين ميشود بلا، ميشود امتحان. پس بلا تنها ابتلاي دردآور نيست. بلا يعني آزمايش. فرمود: خداي سبحان شما را از همهٔ خطرات نجات دادو شما را خليفه آنها در زمين قرار داد تا ببيند چه ميكنيد. «فينظرون كيف تعلمون» آنگاه روشن ميشود كه خداي سبحان چرا كاري كه دربارهٔ گذشتهها انجام داد به نسل حاضر و نسل فعلي اعلام ميكند ميفرمايد: ما شما را نجات داديم ما شما را از دريا نجات داديم شما را از فرعونيان نجات داديم ببينيم چه ميكنيد. با اينكه اين مربوط به نسل گذشته است و قرآن هم يك كتاب هدايت و نور است نميخواهد افتخارات خانوادگي يك قوم را بشمارد. كه ما گذشتگان شما را چنين پاداشي داديم. ميخواهد بگويد كه شما گرچه با گذشتگانتان از نظر شخص فرق داريد ولي اين دين همان دين است، اين قانون خدا همان قانون است. همان طوري كه گذشتگان شما در برابر اين قانون خدا همان قانون است همان طوري كه گذشتگان شما در برابر اين قانون مسؤل بودند شما هم مسؤوليد. همان طوري كه فرعونيان در برابر قانون مقاومت كردند «من صارع الحقّ صرعه» هر كس با حق كشتي بگيرد، دربيفتد شكست ميخورد شما هم اگر با حق دربيفتيد شكست ميخوريد اينچنين نيست كه فقط بخواهد افتخارات گذشته را نقل كند. اينكه مرتّب ميفرمايد: ما شما را نجات داديم دريا را براي شما منفلق كرديم، شما را از خطر فرعون نجات داديم، شما را وارث زمين كرديم يعني هر كس نعمتي به او برسد در برابر اين نعمت مسؤل است گرچه افراد فرق ميكنند ولي قانون خدا همان قانون است و دين خدا همان دين قرآن كريم همان طوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد آل فرعون و امثال ذلك را مانند علف هرز ميداند كه ميگويد ما اينها را وجين كرديم طرد كرديم آل موسيٰ و آل هارون را مانند شجره طوبيٰ اصل ثابت ميداند. آنگاه ميفرمايد به اينكه: در جهان اينها ثابتند كه «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ» اينها حكمرانان جهان هستند اينها همواره در جهان زندهاند. و ديگران كه بايد هرس بشوند و علف هرز هستند در برابر اين شجرههاي طوبيٰ ميرويند و ما آنها را آنچنان برميداريم كه اصلاً گويا در اين زمين علف هرزي نبود. وقتي دربارهٔ اقوام ستمگر سخن ميگويد ميفرمايد ما قوم ثمود را برداشتيم كه «كأن لم تغن بالأمس» گويا اصلاً اينجا نبودند. مثل اينكه اينها اصلاً در اين سرزمين زندگي نكرده بودند. ديروز اينها در اين سرزمين حكومت ميكردند ساليان متمادي در اين سرزمين حكومت ميكردند «الّتي لم يخلق مثلها في البلاد» بودند. امّا آنچنان اينها را ريشهكن كرديم كه هيچ اثري از اينها نيست. اين «كان لم تغن بالأمس» نشانه آن است كه ما اينها را ريشه كن كرديم. نه از كمر قطع كرديم و ريشه اينها را حفظ كرديم گويا اصلا اينها در اين سرزمين نبودند پس با ظالمين خدا اينچنين رفتار ميكند كه ميفرمايد ما آنها را ريشهكن كرديم كه گويا اصلاً در اين سرزمين نبودند دربارهٔ انبيا و اوليا ميفرمايد به اينكه «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ» اينها يك اصل ثابتي است اينچنين نيست كه در جهان گاهي توحيد حكومت كند گاهي شرك. در جهان همواره خدا حكومت ميكند و توحيد شرك و طغيان احياناً مانند علف هرز در برابر اينها ميرويند و خدا اينها را ريشهكن ميكند.
جواب سؤال: اينكه خداي سبحان براي هر پيغمبري يك سلسله دشمن قرار ميدهد براي اين است كه اينها را بيازمايد اگر همهٔ مردم در برابر انبيا خضوع ميكردند كه ديگر انبيا با رسالت را به آساني به مقصد ميرساندند آن جهاد اكبر رنجي نداشت. اگر همه ميپذيرفتند كه مسأله امتحان در كار نبود. فرمود ما در كلّ اين نظام اينچنين قرار داديم كه شياطين انس و جن عددي براي انبيا هستند تا بالاخره آزموده بشوند كه آيا صابرند يا نه.
جواب سؤال: يعني هميشه در اين نظام علف هرز ميرويد نه اينكه اين علفهاي هرز به هم مرتبط هستند. درختان هستند كه بهم مرتبط هستند امّا علفهاي هرز خودرو مرتبط نيستند ولي مزرعه بدون علف هرز نخواهد بود. جهان بدون آدم فاسد نخواهد بود.
جواب سؤال: اينكه ميفرمايد: ما اينها را ريشهكن كرديم يعني اينها كه روئيدهاند يك علف هرز جديدي هستند نه اينكه از گذشته روئيده باشند.
جواب سؤال: ما اينها را دشمن قرار نداديم اينها را هم عقل داديم، هم فطرت داديم كه «فألهمها فجورها و تقويٰها» هم عقل به اينها داديم كه از درون اينها را هدايت كند و هم انبيا و مرسلين فرستاديم كه «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» قهراً اينها با سوء اختيار خود در برابر انبياء ميايستند.
پس اينكه فرمود: «وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ» براي بيان يك قصه فخرآميز نيست. براي بيان آن است كه سنّت خدا تغييرناپذير است. شما هم مانند گذشتگان هستيد اگر در برابر حق مقاومت كرديد مثل اينها مبتلا خواهيد شد. و اگر اطاعت كرديد مانند پيروان موساي كليم از هر نجاتي برخوردار هستيد. همهٔ پيروان موسيٰ نجات پيدا كردند چنانكه در آن آيه فرمود ما موسيٰ و همهٔ همراهانش را نجات داديم و همهٔ پيروان فرعون محكوم شدند چنانكه در آيهٔ ديگر فرمود: فرعون و همهٔ فرعونيان را به هلاكت رسانديم و اين اصل كلّي الآن هم هست. و امّا اينكه فرمود: «و أنتم تنظرون» براي آن است كه شما اين مسأله را با لمس و حس ديدهايد. بنياسرائيل گرفتار حس بودند. آن تفكّرات عقلي در اينها خيلي كم بود لذا گاهي به موساي كليم عرض ميكردند كه «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» تا ما خدا را روشن و آشكار نبينيم ايمان نميآوريم. يا گفتند به اينكه «أرنا الله جهرةً» خدايي كه ناديدني است ما به او مؤمن نيستيم يا با مشاهده همهٔ اين معجزات وقتي از دريا گذشتند و قوم بتپرستي را ديدند به موساي كليم (سلاماللهعليه) عرض كردند «يَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» همان طوري كه بتپرستان اين منطقه يك خداي ديدني دارند در برابر او خضوع ميكنند تو هم يك خداي ديدني براي ما قرار بده كه ما او را ببينيم و او را اطاعت كنيم. اين گرفتار حس بودن اين مسائل را هم به دنبال دارد خداي سبحان ميفرمايد: شما كه تا چيزي را نبينيد باور نميكنيد و اين را هم كه از نزديك ديديد. اصرار كرديد كه نشانههاي دريا اصلاً در اين جاده نباشد ما هم كه دستور داديم همهٔ اين نمها فررفتند و اين راه خشك شد. «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً» اين را هم كه از نزديك ديديد با اينكه ديديد چرا انكار ميكنيد؟ «و أنتم تنظرون» امّا آنچه را كه اين كتاب نقل ميكند چون وحي آسماني است «ممّا لا ريب فيه» است كلام خداست كه «و من اصدق من الله قيلاً» ترديدي در اين كلام نيست اول اقرار گرفت فرمود: اين اگر كلام خدا نيست مثل اين بياوريد چون از آوردن مثل اين عاجزيد پس يقين داشته باشيد اين كلام الله است. خداي سبحان هم كه اصدق القائلين است پس حرف اصدق القائلين را ميپذيريم جريانش هم كه در تورات شما تا حدودي هست و از نظر سند تاريخي هم به عنوان متواتر شنيدهايد در اين ترديدي نداريد. و امّا اينكه خداي سبحان گاهي تعبير ميكند فرعون و گاهي تعبير ميكند آل فرعون و در اين كريمه فرمود ما آل فرعون را عذاب كرديم اين نه به آن معناست كه فرعون نجات پيدا كرده است. و آل فرعون عذاب شدهاند. اينكه فرمود: «و اغرقنا ال فرعون» يعني فرعون همراهانش به دليل اينكه در آن آيه فرمود ما فرعون و همهٔ همراهانش را غرق كرديم و به دليل اينكه خداي سبحان از خود موسيٰ و همفكران مويٰ به عنوان آل موسيٰ ياد ميكند. از هارون و همفكرانش به عنوان آل هارون ياد ميكند در سورهٔ مباركه بقره آيهٔ 248 اين است كه «وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ» يعني مما تركه موسي و هارون اينها چون سرسلسله كساني هستند كه به اين فكر معتقد بودند اينها گفتند آل هارون، آل موسي و مانند آن. اين آلها را خدا يك اصل ثابت ميداند و حفظ ميكند مثل آل يعقوب وقتي خداي سبحان جريان رؤيا را به يوسف صدّيق تفهيم كرد پدر بزرگوارش يعقوب (سلاماللهعليه) به يوسف فرمود به اينكه يك نعمتي است كه خداي سبحان بر آل يعقوب تتميم كرده است آيهٔ 6 سورهٔ يوسف اين است كه «وَكَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» يعني اين نعمت به گذشته و آينده متصل است. اين حلقات متصل است. اين شجره طوبي متصل است اينها ثابت هستند. امّا يك وقتي آل فرعون است كه به غرق محكوم ميشود يك وقتي آل نمرود است به غرق محكوم ميشود و مانند آن. امّا اينكه فرمود ما فرعون را غرق كرديم اين را به گناه فرعون نسبت ميدهد ميفرمايد: چون اينهاتبهكار بودند «أهلكناهم بذنوبهم» ما با گناهان اينها، اينها را گرفتيم. به وسيله گناهشان. اينها را گرفتيم بعد همان سوء العذاب كه بر بنياسرائيل تحميل ميكردند بصورت سوء العذاب قيامت درآمده است كه بر اينها محيط است. در سورهٔ مباركه غافر آيهٔ 45 و 46 اين است فرمود: «فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ ٭ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» چون در بحثهاي ديگر قرآني هست كه هر مكري كه انسان انجام بدهد به خود آن مكّار برميگردد. عمل عامل را رها نميكند. نقشه بد خود نقّاش را در بر ميگيرد. «و لا يحيق المكر السيّئي الاّ بأهله» «حاقَ» يعني احاط. فرمود: هيچ كار بدي نيست مگر اين كه انسان را فراميگيرد و انسان زير سلطه و پوشش آن قرار ميگيرد اگر بني اسرائيل از سوء عذاب فراعنه در رنج بودند و فرعون و آل فرعون بني اسرائيل را به سوء عذاب تعذيب ميكردند همين بدترين عذاب و عذاب بد به صورتي درآمد كه «حاق بال فرعون» يعني احاط بهم در برزخ اين عذاب به اينها احاطه پيدا كرد در قيامت همين عذاب شديدتر شد. چون اينكه فرمود: «حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ» اين سوء العذاب را در آيهٔ بعد معنا كرد. فرمود: آن سوء العذاب عبارت از اين است: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً» در هر بامداد و شامگاه آنها را كنار آتش ببرند، بر آتش عرضه ميكنند كه اين ناظر به برزخ است كه بامداد و شامگاه مطرح است. امّا «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» روزي كه قيامت فرا ميرسد دستور ميدهد كه آنها را به شديدترين عذاب معذّب كنيد. پس همين مكر دنيايي كه سوء عذاب بود به صورت سوء عذاب در برزخ درآمده است. كه «حاق بال فرعون» و اينها را در بر گرفته است. امّا اينكه فرمود: ما اينها را هلاك كرديم در آيات فراواني است «فأهلكناهم بذنوبهم» ما اينها را به وسيله گناهانشان هلاك كرديم پس گناه پايانش هلاكت است. و آنچه هم كه به بنياسرائيل اعطا فرمود در حدّ يك بلا و آزمايش است نه در حدّ يك اكرام. «فينظر كيف تعملون» است. نگاه كنيد ببينيد كه شما چه ميكنيد.
جواب سؤال: در سورهٔ مباركه فجر فرمود كه ما كسي را در دنيا با مال تكريم نميكنيم هر چه اعطا ميكنيم آزمايش است.
در سورهٔ مباركه انفال آيهٔ 51 به بعد اين است كه «كَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ» چون كفر ورزيدند خداي سبحان اينها را به گناهانشان گرفت و به هلاكت رساند. بعد يك اصل كلّي را كه در حقيقت حكمت تاريخ است در آيهٔ 52 بيان ميكند. ميفرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» هرگز خداي سبحان نعمتي را كه به يك عده داد تغيير نميدهد مگر به اينكه آن مردم متنعّم تغيير روش بدهند. بعد آيهٔ 54 جريان آل فرعون را دوباره ذكر ميكند ميفرمايد: «كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ» ايننعمتها و آن روحيهها را تغيير دادند «فأهلكناهم بذنوبهم و اغرقنا ال فرعون و كلّ كانوا ظالمين» اين نشانه آن است كه نميخواهد به بني اسرائيل بفرمايد به اينكه شما يك گذشتگاني داريد كه از يك افتخارات تاريخي برخوردارند. چون قرآن كتاب قصه و تاريخ نيست. كه سرگذشت ديگران را نقل كند كه يك عده را تكريم كند و يك عده را تحقير كند كتاب نور هدايت است. فرمود: ما گذشتگان شما را هم اكرام نكرديم آزموديم اينكه ميگوييد تاريخ براي عبرت است يعني اينكه شما عبور كنيد از خصيصههايي كه داريد به فضيلتهاي ديگر اگر كسي تاريخ را بخواند و از خصيصهاي كه دارد عبور نكند عبرت نگرفت او قصّاص است. او از تاريخ چيزي ياد نميگيرد قرآن كريم كه كتاب قصه و تاريخ نيست كتاب نور هدايت است. جريان هيچ پيغمبري به صورت قصه تاريخي نقل نشده است. يعني با اينكه جريان موساي كليم چندين بار ذكر شده است امّا سرگذشت موسي، تاريخ موسي، قصه موسي، در قرآن كريم نيست. آن نكات آموزنده و اساسي درخشان تاريخ را ذكر ميكند تا انسان عبور كند و عبرت بگيرد حمل بر تصادف نكند. براي او ثابت بشود كه اين نظام با قانون الهي ميگردد و لا غير. «ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ» در وسط قصه فرعون و موسي اين سنّت الهي را ذكر ميكند فرمود ما تغيير روش نميدهيم هرگز نعمتي را كه به فرد يا گروهي داديم نميگيريم مگر اينكه آنها روحيهشان را عوض كنند و هر كه عوض كرد ما ميگيريم اين قصه گفتن نه يعني كتاب قصه است. لذا سرگذشت او نيست مثلاً در چه تاريخ و چه روز و چه هفته و كدام ماه اين به زندان افتاد كه مربوط به قسمتهاي تاريخ داستان است اصلاً در قرآن نيست. امّا شما ميبينيد از خلال اين داستانها ايننكته را نقل ميكند: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي» چه تاريخي به زندان افتاد چه روزي به زندان افتاد زندان در كجا بود اينها را اصلاً در قسمتي كه قصه است هيچ نقل نميكند فقط آن روح تاريخ را ميگويد كه يوسف گفت پروردگارا زندان ميروم ولي تن به آلوگي نميدهم اين روح تاريخ است و هدايت است و هدايت است. فرق قرآن با كتاب تاريخ و قصه آن است كه آنها داستاننويس هستند و سرگذشت نقل ميكنند. اين حكمت است نور است. نور كار ندارد كه اين چه در سال ميلادي يا در چه سال ابراهيمي بود يا در كدام سال هجري بود بالاخره هر قومي يك تاريخي داشتند. اينها را هيچ نقل نميكند. امّا يك مورّخ است كه به دنبال جزئيّات قصه ميگردد. قرآن كاري به اينها ندارد. سرگذشت هيچ پيغمبري هم در قرآن بصورت قصه نيست. آن فرازهايي آموزندهاش است. بنابراين اينكه خطاب ميكند. يا بنياسرائيل. يعني يا ناس. مردم يا سنّت خدا اين است كه هر چه داد در برابر آن مسئوليت ميخواهد دو سنت خدا آن است نعمتي را كه داد تا خود متنعّمين تغيير روحيه ندادهاند خدا عوض نميكند. سه سنّت خدا آن است كه اگر كسي در برابر اين دو بايستد او را ريشهكن كند. «كأن لم تغن بالأمس» اين نظير آيهٔ سورهٔ سبأ بود كه فرمود «و جعلناهم احاديث» يعني ما اينها را احدوثه كرديم، اثري از اينها در زمين نيست. فقط داستانها در زبانها مانده است. امّا دربارهٔ انبيا و اوليا كه ميرسد ميفرمايد «بقيّة الله خير لكم» اينها «بقيّة الله» هستند، اينها را خدا نگه داشت. معلوم ميشود اينچنين نيست كه گاهي باطل در جهان حكومت كند گاهي حق. اينچنين نيست كه جهان حسابي نداشته باشد «قد افلح اليوم من استعلي» اينچنين نيست كه هر كه زد و بند كرد برد. جهان يك صاحب دارد كه خداست و يك نظم دارد و آن شجره طوباي توحيد است و هر كه در برابر اين شجره طوبيٰ به عنوان علف هرز سبز بشود خدا ريشهكن ميكند گاهي تعبيرش اين است كه ما اينها را احاديث قرار داديم احدوثه قرار داديم گاهي ميفرمايد با اينكه قوم عاد و قوم ثمود كه دربارهٔ «ارم ذات العماد» ميگويد «الّتي لم يخلق مثلها في البلاد» ميگويد: «تنحتون من الجبال بيوتاً فارهين» و ميگويد امكانات قشلاقي و ييلاقي اينها يسابقه بود مع ذلك ميگويد ما آنچنان آنها و آثار آنها برداشتيم كه گويا اينها اصلاً در اين سرزمين نبودند. «كان لم تغن بالأمس» چون اگر يك كسي ديروز در جايي بود بالاخره يك رد پايي دارد. فرمود: گويا اصلاً اينها در اين سرزمين زندگي نكردهاند بنابراين وقتي انسان از پشت بام عالم، عالم را نگاه ميكند با ديد خدايي كه ربّ عالمين است. از بالا نگاه ميكند ميبيند نقشه نقشه خوبي است. و همين طور حق دارد ميگردد تا برسد به ظهور حضرت ولي عصر (أرواحنا فداه) كه «ليظهره علي الدّين كلّه» بشود. اين نظم عالم است و آنچه كه به عنوان گناه است امر عارضي است و در نظام عالم گناه راه ندارد و هرگز نبايد گفت اين همه خونريزي چون خونريزها معدودند و انسانها ي شريف زياد هستند. اگر كسي ميشنود فلان جا هزار نفر كشته شد يا يك انسان فاسد كشته شد گرچه فساد زياد است امّا فاسدين زياد نيستند گرچه هلاكت زياد است امّا مهلكين زياد نيستند ارقام و آمار قياصره و سلاطين و امثال ذلك كم است. عدد مفسرين كم هستند مظلومين زيادند اگر شما ميشنويد يك جا يك كارخانهاي يك كارگاهي بوسيله استكبار منفجر شد بيش از دو هزار يا بيشتر و كمتر هنديها آسيب ديدند نه براي آن است كه جنايتكاران زيادند. جنايت ديدهها زيادند طبع عالم اين است. احياناً چند تا علف هرز سبز ميشود عالم با اين ديد نگريسته ميشود. اگر عالم با اين ديد نگريسته شد انسان اطمينان بهتري پيدا ميكنند و نظم را ميبيند نه اينكه آمار مظلومها را به حساب آمار ظالمين بياورد. يك خطّ مستقيم است خط صفوت است كه خداي سبحان فرمود ما اين مصطفيٰها را حفظ كردهايم ال عمران، آل ابراهيم، آل موسيٰ، آل هارون، آل يعقوب را حفظ كرديم. اينها در زمين ماندهاند فكر و كتاب و دينشان در زمين مانده است بقيّه را ما ريشهكن كرديم بعد فرمود اين مربوط به گذشتهها نيست. الآن هم همينطور است. اينكه پشت سر هم خطاب ميكند ميفرمايد: «يا بني اسرائيل» يك قدري جلوتر برويم ميبينيم مثل اين است كه بفرمايد يا اهل الكتاب يك قدري جلوتر ميرويم مثل اين است كه بفرمايد «يا أيّها الّذين ٰامنوا» يك قدري جلوتر برويم مثل آن است كه بفرمايد «يا أيّها النّاس».
جواب سؤال: اينها آگاه نيستند نه اينكه اينها ظالمند، در برابر حق ميايستند. اينها را بايد روشن كرد تو اينها را روشن كن. دست ستمكار را قطع كن تا اينها حق را تشخيص بدهند و بفهمند. طبعاً اينچنين هستند امّا اينكه فرمود «يا أيّها النّاس» يعني اختصاصي به احدي ندارد. شما نوع مسائلي كه گاهي به يك طائفه خاص خطاب ميكند ميبينيد همان مطلب را به بنياسرائيل يا اهل كتاب يا مؤمنين و سرانجام به همهٔ مردم خطاب ميكند. ميفرمايد: «يا أيّها النّاس» پس اينچنين نيست كه يك فخر تاريخي بنياسرائيل را خواسته باشد بفرمايد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»