أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿وَقُلْنَا يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ(35) فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ (36) فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (۳۷) قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدي فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (۳۸) وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (۳۹)﴾
وجه خطاب جمع *«اهبطوا»* در آيهٴ
اموري كه بايد مطرح بشود اين است كه خداي سبحان يك خطاب خاص به ابليس دارد و يك خطاب خاص به آدم و حوّا(عليهما السّلام) دارد و يك خطاب جمع در يك جا فرمود *«فاهبط»*﴿1﴾ در جاي ديگر فرمود *«اهبطا»*﴿2﴾ در جاي ديگر فرمود: *«اهبطوا»* اين *«اهبطوا»* كه خطاب جمع است به منزلهٴ جمع بين آن دو خطاب است يك جا به ابليس ميفرمايد *«فاهبط»* خطاب مفرد است. يك جا به آدم و حوّا(عليهما السّلام) ميفرمايد: *«أهبطا»* تثنيه است در موارد ديگر به جمع ذكر ميكند ميفرمايد: *«أهبطوا»* در سورهٴ اعراف آيهٴ ١٣ فرمود: *«قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ»*﴿3﴾ اين خطاب مختصّ به ابليس است. فرمود: *«فأهبط منها»*. در سورهٴ اعراف آيهٴ ١٢٣ خطاب تثنيه است فرمود: *«قال أهبطا منها»*﴿4﴾ پس در سورهٴ اعراف يك جا خطاب به ابليس به عنوان خطاب خاص فرمود: *«فاهبط»* در سورهٴ طه خطاب به آدم و حوّا(عليهما السّلام) به صورت تثنيه فرمود *«اهبطا»* در موارد ديگر خطاب جمع است ميفرمايد: *«أهبطوا»* اين خطاب جمع كه ميفرمايد: *«أهبطوا»* به منزلهٴ جمع بين اين دو خطاب است در يكجا خطاب مفرد است فرمود: *«فأهبط»*﴿5﴾ كه خطاب به ابليس است در جاي ديگر خطاب تثنيه است *«اهبط»*﴿6﴾ در موارد ديگر جمع است فرمود: *«اهبطوا»* كه گويا اين *«اهبطوا»* محصول آن دو خطاب است. امّا اين متفرّع بر يك نكتهٴ ديگر است و آن اين كه آن منزلتي كه امر متوجّه آن منزلت شد يكي باشد آن منزلتي كه شيطان در آن منزلت بود امر متوجّه شيطان شد كه از آن منزلت پايين بيا *«فأهبط منها»* آن منزلتي كه آدم و حوّا(عليهما السّلام) در آن منزلت بودند آن همان جنّتي است كه در سورهٴ طه خصوصيّاتش بيان شد كه فرمود: *«إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَى ٭وَأَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُا فِيهَا وَلاَ تَضْحَى»*﴿7﴾ اگر آن منزلتي كه شيطان در آن منزلت بود با اين منزلتي كه آدم و حوّا در آن منزلت بودند يكي باشد اين خطاب *«اهبط»* با خطاب *«اهبطا»* را ميشود يك جا جمع كرد و گفت *«اهبطوا»* ولي اگر آن منزلتي كه شيطان در آنجا مستقر بود غير از جنّتي باشد كه آدم و حوّا در آن استقرار داشتند بايد يك جامعي براي اين دو امر فرض كرد آنگاه گفت به اين كه اين امر به هبوط كه متوجّه جمع شد *«اهبطوا»* ناظر به آن جامع است يعني شما كه در درجهٴ بالا هستيد به زمين فرو بياييد خواه آنها كه در منزلت ابليسي بودند كه با فرشتگان بود خواه آنها كه در جنّت آدم و حوّا هستند علي أيّ حال اگر بخواهيم اين *«أهبطوا»* را حاصل جمع آن دو خطاب بدانيم يا بايد اين منزلت و جنّت يكي باشد يا بايد يك جامعي براي اينها فرض كرد.
بهشت حضرت آدم(عليه السلام)
مطلب بعدي آن است كه جنّت آدم(سلام الله عليه) ظاهراً در زمين نبود براي اين كه خداي سبحان در موارد عديده فرمود: *«و لكم في الأرض مستقرّ»* آن جنّت در زمين نبود و بعد به زمين آمدند ديگر نميشود گفت كه جنّت آدم باغي از باغهاي زمين است.
سؤال ...
جواب: چون انسان مركّب از جسم و جان است جسمش در زمين استقرار دارد جانش كه در زمين استقرار ندارد.
سؤال ...
جواب: بله بعد به جنّت راه يافت و در جنّت آن خطيئه را مرتكب شد بعد مبتلا شد به اين كه به زمين بيايد. خطيئه را جان مرتكب ميشود البته به جان خطاب ميكند كه ديگر در اين منزلت جاي شما نيست. سرگرم زمين باش و در زمين اگر عنايت الهي شامل حال شما شد دوباره به اين مقامات ميرسيد تمام مزايا مال جان است گرچه جسم در زمين هست جسم بسياري از افراد در زمين است امّا جان افراد فرق ميكند اينكه در بيان اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهج است كه «قلوبهم في الجنان و أجسادهم فى العمل»(8) فرمود: دل اينها در بهشت است گر چه جسم اينها در زمين است اين يكي از خطب حضرت است. فرمود: «قلوبهم في الجنان وأجسادهم في العمل»
جواب: چرا، حضرت آن منزلت از آن جان است نه از آن جسم. درجه از آن جان است قبلاً هم به عرض رسيد كه الآن شما در اين مسجد نشستهايد داريد بحث ميكنيد جسم شما در اين مسجد است گفتنها و شنيدنها در اين مسجد است امّا تحليل اين معارف قرآني كه در مسجد نيست. اينكه جا ندارد انديشه كه جا ندارد.
سؤال ...
جواب: بعداً بله چون در زمين استقرار كافي نداشتند نشانهاش آن است كه بر سوأه خودشان هنوز توجّه نكردهاند. وقتي وارد جنّت شدند آن خطيئه را مرتكب شدند *«بدت لهما سواتهما»*﴿9﴾ معلوم ميشود آشنايي به سوأه در آنجا پيش آمد بعد از خطيئه و اگر در زمين مدّتها زندگي ميكردند و استقرار داشتند بالآخره سوأه را ميديدند و برايشان تازگي نداشت.
سؤال ...
جواب: اگر هم آن باشد باز تأييد ميكند اين مسأله را كه جان است كه يا به فضائلش توجّه دارد يا به رذائلش آشنا ميشود ولي از اين كلمهٴ *«و لكم في الأرض»* ميشود استفاده كرد كه آن جنّت، جنّت زميني نبود. اين مقدار را ميشود به خوبي استفاده كرد. اين كه فرمود: *«يَاآدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ»* اين جنّت باغي از باغهاي زمين نبود براي اين كه بعد از ارتكاب خطيئه خداي سبحان دستور هبوط ميدهد بعد ميفرمايد *«وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ»* برويد در زمين قرار بگيريد معلوم ميشود كه اين جنّت در زمين نبود.
سؤال ...
جواب: الآن بحث در اين است كه آن جنّت ديگر زمين نبود. زيرا بعد از ارتكاب خطيئه خداي سبحان دستور هبوط ميدهد ميفرمايد برويد در زمين.
سؤال ...
جواب: آدم كه مركّب از جسم و جان است در هر جا كه باشد بالآخره با جسم و جان است ولي منظور آن است كه اين جنّت، جنّت أرضي نبود اين مقدار به خوبي استفاده ميشود كه اين جنّت، جنّت أرضي نبود.
سؤال ...
سير انسان بين بهشت و جهنم
جواب: نه، همين موجود زميني گاهي خداي سبحان به او درجاتي اعطا ميكند كه با آن درجات به خدا نزديك ميشود گاهي در اثر غفلتها از آن درجات هبوط ميكند سرگرم مسائل زميني خواهد شد. اگر سرگرم مسائل زميني شد يا اِخلاد إلي الأرض دامنگيرش ميشود كه پايانش به باطن زمين است كه جهنّم است يا توبه دستگيرش ميشود كه پايانش به بهشت است كه بهشت *«عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي»*﴿10﴾ است *«عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى»*﴿11﴾ اين آمدن زمين، زمينه است براي اين كه انسان سر دوراهي قرار بگيرد يا توبه ميكند و دوباره به همان جايگاه اصلي يا بالاتر از آن برميگردد وارد بهشت ميشود كه بهشت را قرآن *«عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى»*(12) ميداند كه *«عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي»*(13) يا اِخلاد إلي الأرض دارد كه باطن زمين همان جهنّم است كه طبقهٴ نهايي زمين جهنّم است نه اين كه آن طرف زمين پايين زمين جهنّم باشد. اين كه در روايات آمده است جهنّم «فى الطبقة السفلي من الأرض» در برابر بهشت كه بهشت در آسمان است *«عند سدرة المنتهي»* است يعني بهشت درجات دارد كسي بالا برود به بهشت راه دارد جهنّم دركات است اگر كسي پايين برود به جهنّم منتهي ميشود.
سؤال ...
جواب: ما اصراري نداريم بر اين كه اين هبوط ، هبوط جسماني بود ولي اصرار بر اين است كه اين جنّتي كه آدم(سلام الله عليه) در آن جنّت مستقر بود جنّت زمين نبود زيرا اگر جنّت در زمين باشد ديگر خداي تعالي نميفرمايد برويد در زمين بعد از خطيئه اين مقدار استفاده ميشود
سؤال ...
شاهد بر اينكه بهشت آدم(عليه السلام) در دنيا نبود
جواب: نه، از اين معنا كه محل بحث است نگذريم كه جنّت آدم(سلام الله عليه) جنّت زميني نبود براي اين كه خداي سبحان به آدم(سلام الله عليه) ميفرمايد كه بعد از ارتكاب خطيئه دستور هبوط ميدهد ميفرمايد: برويد در زمين *«و لكم في الأرض مستقر»* خب اگر آن جنّت آدم باغي بود از باغهاي زمين كه ديگر بعداً نميفرمايد برويد در زمين اين كه خودش در زمين است!
سؤال ...
جواب: آنجا كه مسأله گفته ميشود بايد آنجا مطرح كنيد الآن بحث در اين است كه اين جنّت، جنّت أرضي نبود اگر جنت، جنت ارضي بود خداي سبحان نميفرمود برويد در زمين.
سؤال ...
جواب: خيلي از مسائل گفته شد خيليها فقط حظّ حضور دارند. اوّل گفتيم در زمين بود آن كه ميگوئيم حظّ حضور دارد اين است گفتيم اول در زمين بود چون خدا او را در زمين خلق كرد در زمين بود فرمود به اين كه *«إنّي جاعل في الأرض خليفة»*﴿14﴾ در زمين آدم آفريد *«فإذا سويته ونفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين»*﴿15﴾ اين موجود زميني به بهشت راه يافت دوباره برگشت.
مراد از كلمات
مطلب بعدي آن است كه اين كلماتي كه آدم(سلام الله عليه) تلقّي كرد چيست؟ بعضيها برآنند كه اين كلمات همان است كه در سورهٴ اعراف آمده است آيهٴ ٢٣ سورهٴ اعراف اين است كه: *«قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا و َإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»*﴿16﴾ اين كلماتي كه آدم(سلام الله عليه) تلقي كرده است همين كلماتي است كه در آيهٴ ٢٣ سورهٴ اعراف آمده است *«قالا ربّنا ظلمنا أنفسنا»* پروردگارا ما به خودمان ستم كرديم يعني شما فرموديد به اين كه *«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»* ما از اين شجره خورديم به خودمان ستم كرديم خود را به زحمت انداختيم. *«ظلمنا أنفسنا وإن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا»* اگر ما را نيامرزي و رحم نكني *«لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»* پس آن كلماتي كه آدم(سلام الله عليه) تلقي كرده است اينهاست. در روايت دارد كه آن كلماتي كه آدم(سلام الله عليه) تلقّي كرده است «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ»(17) است با بعضي از مضامين ديگر و بعضي از مضامين آن كلمات با مضامين آيهٴ ٢٣ سورهٴ اعراف سازگار است.
امّا شبههاي كه مطرح است اين است كه از آيهٴ محل بحث در سورهٴ بقره استفاده ميشود كه اين كلمات را بعد از هبوط به زمين تلقي كرد چون خداي سبحان فرمود: *«قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ٭ فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ»* با «فاء» تفريع بيان كرد يعني بعد از اين كه به زمين هبوط كرد كلماتي را تلقي كرد *«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ»* بعد از هبوط إلي الأرض كلمات را تلقي كرد و از سورهٴ اعراف استفاده ميشود كه آن كلمات قبل از هبوط إلي الأرض بود. زيرا در آيهٴ ٢٤ بعد از اين كه آن كلمات را ذكر ميكند آنگاه ميفرمايد: *«قال اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»*﴿18﴾ كه دستور هبوط بعد از گفتن آن كلمات صادر شده است. پس آن كلماتي كه در سورهٴ بقره مطرح است كه خداي سبحان كلماتي را ياد اينها داد و اينها كلماتي را ياد گرفتند و توبه كردند بعد از هبوط كلماتي را ياد گرفتند غير از اين كلماتي است كه قبل از هبوط گفتند مثل اين كه وقتي از جنّت خارج شدند به فِنا و ساحت و دالان ورودي جنّت رسيدند كه خارج بشوند لذا كلمهٴ *«اهبط»*﴿19﴾ تكرار شده است. با يك فرمان از بهشت بيرون آمدند و به فنا و ساحت بهشت رسيدند بار ديگر فرمود *«اهبطوا»* از آن ساحت و فنا و پيشگاه بهشت به زمين افتادند وقتي به زمين افتادند كلماتي را تلقّي كردند اين كلماتي را كه بعد از هبوط به زمين تلقي كردهاند غير از آن كلماتي است كه قبل از هبوط به أرض گفتند. پس اگر چنان چه در روايات آمده است كه آن كلمات مثلاً اهلبيت(عليهم السّلام) هستند(20) يا آن كلمات «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ»(21) و مانند آن هستند قابل جمع است. آن كلمات عين اين كلمات سورهٴ اعراف نيست زيرا اين كلمات قبل از هبوط إلي الأرض است و آن كلماتي كه تلقّي كردند بعد الهبوط إلي الأرض است. مطلب بعدي آن است .
سؤال ...
جواب:
تعليم اجمالي و تفصيلي اسماء به آدم
اين تفصيل بعد از اجمال است مثل اين كه با يك فيضي خداي سبحان كسي را به ملكه اجتهاد برساند و آنگاه هر حادثهاي كه پيش ميآيد از آن ملكهٴ استنباط جواب آن مسائل به عنوان تفصيل بعد الإجمال ظهور كند و اين شخص بفهمد. آن اسما را خداي سبحان در آن نشئه به آدم(عليه السّلام) آموخت بعد در طيّ حوادث هر حادثهاي كه پيش ميآيد هر مطلبي را كه ميفهمد از همان اسما نشأت ميگيرد چيز جديد و جدايي نيست بنابراين، *«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ»*.
توجيه قراءت نامشهور
بعضي احياناً آدم را به نصب خواندهاند، به رفع كه فاعل تلقّي آدم نباشد مفعول باشد. «فَتَلَقّي آدَمَ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٌ» كه كلمات فاعل باشد و آدم مفعول و اين را با شهادت *«لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»*﴿22﴾ و امثال ذلك ميخواهند تأييد كنند. يعني كلمات است كه بايد به لقاي انسان بيايد مثل اين كه عهد خداست كه بايد به سراغ انسان بيايد چون *«لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»* ظالمين مفعول است عهد فاعل، يعني عهد من به همه نميرسد اين نظير نعم ظاهري نيست كه *«سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ»*﴿23﴾ هر كه رفت پيدا ميكند. خداي سبحان نِعَم ظاهره را كه ميشمرد ميفرمايد: من آسمان و زمين و مواد أرضي را براي تأمين آذوقهٴ شما خلق كردم *«سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ»* هر كه رفت تلاش كرد كوشش كرد پيدا ميكند امّا معنويات اينچنين نيست كه هر كس برود پيدا كند چون گاهي به عنوان نمونه ما بعضي از مسائل معنوي را به افرادي ميدهيم ميبينيم كه از اين پوست درميآيند *«فَانْسَلَخَ مِنْهَا»*﴿24﴾ خيليها به سراغ معنويات ميروند و نصيبشان نميشود فرمود مسائل مادي يك امري است *«سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ»*(25) امّا مسائل معنوي كسبي نيست كه انسان به سراغ مسائل معنوي از راه كسب برود فرمود: *«لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»*(26) يعني عهد من به ظالمين نميرسد من بايد بدهم به هر كه نميدهم. لذا پس خداي سبحان بايد فيض اعطا كند فيض خداي سبحان نصيب آدم شده است. با آدم برخورد كرد فتلقّي آدَم من ربّه كلماتٌ اين هم يك قرائت غير معروف است ولي دليل بر بطلان اين قرائت نيست البته آن طور كه معروف است همان قرائت اُولي است. *«فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ»*.
سؤال ...
جواب: يعني يا آدم *«أنبئهم بأسمائهم»*﴿27﴾ ممكن است اين ناظر به آن است كه آن كلماتي كه آدم(سلام الله عليه) تلقي كرده است انوار اهل بيت(عليهم السّلام) باشد كه *«يا آدم أنبئهم بأسمائهم»* آن اسما هؤلاء همين كلمات باشد اين هم يك احتمال است.
توبه عبد، محفوف به دو توبهٴ خداي سبحان
و چون فيض از خداي سبحان بايد برسد لذا فرمود ما اوّل بر او توبه كرديم تا او توبه كند *«فتاب عليه»* خدا تاب و رجع إلي العبد تا اين كه عبد بيدار بشود و رجوع به مولا بكند در سورهٴ و توبه فرمود هر كسي توبه نصيبش ميشود مسبوق به توبهٴ الهي است. آيهٴ ١١٨ سورهٴ توبه اين است كه *«ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا»*﴿28﴾ در جريان *«و علي الثلاثة الّذين خلّفوا حتّي إذا ضاقت عليهم الأرض بما رحبت»*﴿29﴾ فرمود اوّل خدا بر اينها توبه كنند توبهٴ خدا كه صفت فعل اوست نه صفت ذات رجوع رحمت خاصه و لطف مخصوص است اگر رحمت خاص منعطف شد به انسان مذنب رسيد انسان بيدار ميشود و به طرف خدا حركت ميكند پس اوّل توبه خداست بر عبد، دوم توبهٴ عبد است به سوي خدا. توبهٴ مولا علي العبد است توبهٴ عبد إلي المولي است. فرمود: ما بر اينها توبه كرديم تا اينها توبه كنند. *«ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا»*(30) آنگاه فرمود: *«إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»*﴿31﴾ خدا توّاب است هم توبهٴ اولي مال خداست هم توبهٴ ثانيه مال خداست پس اگر كسي توبه كرد فيض خاصّي نصيب او شده است.
سؤال ...
جواب: اين پشيماني رحمت است يا نه؟ *«وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»*﴿32﴾ اينچنين نيست كه انسان ذاتاً بتواند اين فيض را داشته باشد.
سؤال ...
جواب:
ابتدايي بودن نعم الهي
آن يك فيض است كه اوّل خدا اعطا ميكند يك فيض ديگري است كه به عنوان پاداش مرحمت ميكند لذا انسان طلبكار نيست بيان امام سجّاد(سلام الله عليه) در صحيفه است كه «كل نعمك ابتداء»(33) خدايا هر چه تو دادي ابتدايي است ما طلبكار نيستيم كه بگوييم ما توبه كرديم يا كار كرديم پاداش ميطلبيم. بنابراين، اگر توبهٴ انسان مذنب فضيلت است و نعمت است چنان كه نعمت است آيهٴ سورهٴ نحل كه يك اصل كلّي است ميفرمايد: *«وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»*(34) پس تا خداي سبحان توفيقي به كسي اعطا نكند فيض توبه هم نصيب مذنب نميشود. آنگاه از جمع اين آيات به استناد آيهٴ سورهٴ نحل بيان امام سجّاد(سلام الله عليه) روشن ميشود كه عرض كرد خداي «كل نعمك ابتداء»(35) آنچه تو دادي ابتدايي است اينچنين نيست كه اگر به كسي در دنيا فيضي دادي او بگويد من خودم زحمت كشيدم به اين فيض رسيدم يا در آخرت بهشت دادي كسي بتواند بگويد من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم. پس هر توبهاي كه نصيب انسان ميشود مسبوق به توبهٴ اولاي خداست و مسبوق به توبهٴ اخراي خداست يك توبه از خدا شامل بنده ميشود كه او بيدار ميشود مگر خوابيده را بيدار كردن رحمت نيست؟ بيان مبارك امير المؤمنين(سلام الله عليه) اين است كه: «يا أيّها الإنسان أليس من نومك يقظه»(36) تا كي خواب هستي؟! اگر كسي يقظه و بيداري نصيبش شده است اين رحمت است در بعضي از ادعيه هست كه خدايا هيچ قدرتي براي طيّ راه تو نصيبم نشد الاّ آن وقتي كه «أيقظتنى»(37) تو مرا بيدار كردي پس اين ميشود رحمت. پس اگر آدم كلماتي آموخت و از آن راه به مولا برگشت اين هم يك لطف خاصي از طرف خداي سبحان است.
سؤال ...
جواب: عمداً خود را از آن رحمت خاصّه محروم كردند.
نفحهٴ رحماني و نسيم سعادت
خداي سبحان اين رحمت را مرتب دارد ميفرستد امّا اينها نتوانستند با آن سعهٴ رحمت از رحمت خاصه استفاده كنند. اين كلمهٴ به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) منسوب است كه فريقين در كتابها به عنوان مرسل نقل كردهاند كه «إنّ لله فى أيّام دهركم نفحات ألا فتعرّضوا لها(38) [و لاتعرضوا عنها]» فرمود خداي سبحان نسيم سعادت در فرصتهاي مناسب در اختيار شما قرار ميدهد شما رو برنگردانيد همين كه در مسير قرار بگيريد شما را بيدار ميكند «فتعرّضوا لها ولا تعرضوا عنها».
سر تكرار خطاب *«اهبطوا»*
آنگاه كه به زمين آمدند و توبه كردند و توبهٴ اينها پذيرفته شد مسألهٴ شريعت و دين طرح شد لذا فرمود: *«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»* اين *«اهبطوا»* كه تكرار شده است يا براي آن است كه با امر اوّل، آدم و حوّا(سلام الله عليهما) از بهشت به فنا و ساحت بهشت آمدند فِنا يعني ساحت پيشگاه اين كه گفته ميشود «و علي الأرواح الّتي حلّت بفِنائك»(39) نه فَنائك، فِنائَك يعني سلام ما بر ارواح شهدايي كه در فِنا در پيشگاه تو جان دادند گاهي اينها از جنّت به فِنا حيّت و ساحت جنّت ميآيند گاهي هم از فِنا و ساحت جنّت بيرون افتاده ميشوند. اين تكرار امر *«اهبطوا»* شايد ناظر به اين دو بخش باشد يا اين كه تكرار براي آن باشد كه مقدمهٴ بيان شريعت است. با آن امر خدا اينها را به زمين آورد آنگاه چون فاصله شد فرمود: *«قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَي حِينٍ ٭فَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»* چون فاصله شد آنگاه فرمود: *«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً»* برويد در زمين وقتي دين آمد شما مخيّريد يا طرف سعادت يا طرف شقاوت هر كدام را گرفتيد آزاد هستيد *«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً»*.
تشريع و هدايت الهي
از اين به بعد اگر دستورات الهي آمد هدايت ما نصيب شما شد تكليف و دين آمد *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»* هر كس تابع هدايت الهي شد نه ترسي دارد نه حزني *«وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»* هر كسي كفر ورزيده و آيات الهي را تكذيب كرد گرفتار خلود نار خواهد شد. اين به مثابه آن آياتي است كه *«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»*﴿40﴾ *«وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ»*﴿41﴾ و مانند آن. در همه جا وقتي سخن از دين الهي مطرح است اين دو راه را خدا ارائه ميدهد گاهي ميفرمايد: *«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً»*(42) گاهي ميفرمايد *«وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ»*(43) گاهي ميفرمايد: *«فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ٭وَالَّذِينَ كَفَرُوا»* يعني و من لم يتبع هداي فأُولئك أصحاب النّار. اين دو جمله عِدل هم هستند گر چه اين جملهٴ دوم در آيهٴ بعد ذكر شده است به عنوان *«و الّذين كفروا»* نفرمود *«فمن لم يتبع»* امّا اين دو جمله عدل هم هستند. فرمود: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ٭وَالَّذِينَ كَفَرُوا»* يعني «و من لم يتبع هداى فكذا و كذا» پس مردم در برابر هدايت الهي دو قسمند و مختار هم هستند از اينجا به بعد مسألهٴ شريعت و دين مطرح است تكليف و اوامر تكليفي و امر وجوبي و استحبابي و نهي تحريمي و تنزيهي و امثال ذلك مطرح است تا كنون كه سخن از جنّت و سما و منزلت بود سخن از تكليف نبود از اين به بعد تكليف شروع ميشود پس شايد تكرار *«اهبطوا»* براي اين باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
پاورقيها:
(1) سورهٔ اعراف، آيهٔ 13.
(2) سورهٔ طه، آيهٔ 123.
(3) سورهٔ اعراف، آيهٔ 13.
(4) سورهٔ طه، آيهٔ 123.
(5) سورهٔ اعراف، آيهٔ 13.
(6) سورهٔ طه، آيهٔ 123.
(7) سره طه، آيات 118 ـ 119.
(8) نهج البلاغة، خطبهٴ 192.
(8) سورهٔ اعراف، آيهٔ 22؛ سورهٔ طه، آيهٔ 121.
(9) سورهٔ نجم، آيهٔ 14.
(10) سورهٔ نجم، آيهٔ 15.
(12) سورهٴ نجم، آيهٴ 14.
(13) سورهٴ نجم، آيهٴ 15.
(14) سورهٔ بقره، آيهٔ 30.
(15) سورهٔ حجر، آيهٔ 29؛ سورهٔ ص، آيهٔ 72.
(16) سورهٔ اعراف، آيهٔ 23.
(17) كافي، ج 8، ص 304.
(18) سورهٔ اعراف ، آيهٔ 24.
(19) سورهٔ اعراف، آيهٔ 13
(20) بحار، ج 27، ص 39.
(21) كافي، ج 8، ص 304.
(22) سورهٔ بقره، آيهٔ 124.
(23) سورهٔ فصّلت، آيهٔ 10.
(24) سورهٔ اعراف، آيهٔ 175.
(25) سورهٴ فصّلت، آيهٴ 10.
(26) سورهٴ بقره، آيهٴ 124.
(27) سورهٔ بقره، آيهٔ 33.
(28) سورهٔ توبه، آيهٔ 118.
(29) سورهٔ توبه، آيهٔ 118.
(30) سورهٴ توبه، آيهٴ 118.
(31) سورهٔ توبه، آيهٔ 118.
(32) سورهٔ نحل، آيهٔ 53.
(33) صحيفهٴ سجاديه، دعاي 12.
(34) سورهٴ نحل، آيهٴ 53.
(35) صحيفهٴ سجاديّه، دعاي 12.
(36) نهج البلاغة، خطبهٴ 223.
(37) مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه؛ الهي لم يكن لي حولٌ فانتقل به عن معصيتك الاّ في وقت أيقظتني لمحبتك.
(38) بحار، ج 68، ص 221.
(39) مفاتيح الجنان، زيارت عاشوراء.
(40) سورهٔ انسان، آيهٔ 3.
(41) سورهٔ بلد، آيهٔ 10.
(42) سورهٴ انسان، آيهٴ 3.
(43) سورهٴ بلد، آيهٴ 10.