بسم الله الرّحمن الرّحيم وإيّاه نَستعين
حمد و ثناي سرمدي خداي محمودي را سزاست كه غايت آمال عارفان است. تحيّت ابدي پيامبران الهي به ويژه حضرت ختمي نبوّت را رواست كه سالار سالكان كوي عرفاناند. درود بيكران دودمان طاها و اُسْره ياسين مخصوصاً حضرت ختمي امامت مهدي موجودِ موعود(عج) را بجاست كه معلّم عارفان ناباند. به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان آنان تبرّي مينماييم.
مقدم انديشوران حوزه و دانشگاه, مسئولان محترم استان, برادران و خواهران ايماني همدان را ارج مينهيم و از برگزاركنندگان بزرگوار اين كنگره ملي كه به منظور تجليل از عارف وارسته حضرت آيت الله حاج شيخ محمد بهاري همداني تشكيل شد سپاسگزاري ميكنيم و از خداوند سبحان, تعالي روح آن سالك پرهيزكار و توفيق رهپويان جانب اَيمن طُور معرفت را كه طَوْري است وراي طَور عقل مسئلت داريم و در اينباره چند نكته به ساحت حضّار گرامي اهدا ميشود.
يكم: آنچه از خداوند يكتا و يگانه صادر يا ظاهر ميشود از وحدت خاص برخوردار است ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾[1], اين هماهنگي هم براي علوم نسبت به هم و هم براي اخلاق و اعمال در قياس با هم و نيز براي ارزيابي علوم و اعمال در كنار يكديگر مطرح خواهد بود. يعني ﴿يُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ با ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[2] منسجم ميباشد به طوري كه اگر علوم وحياني ممثّل شود به صورت زكات روح و طهارت قلب در ميآيد و اگر صفاي ضمير و سلامت دل سالكان نبوي و علوي به صورت دانش تمثّل يابد همانا علوم مُعَنْوَن در قرآن و سنّت اهل بيت عصمت و طهارت خواهد شد. بنابراين نه تزكيهٴ نفوس انساني مورد غفلت رهبران الهي است و نه تأمين آن به غير علوم وحياني سپرده شد و نه آنكه جريان تهذيب ارواح در حوزهٴ نوافل قرار گرفته و خارج از قلمرو فرايض است بلكه تضحيهٴ نفسِ مسوّله و نفس امّاره و تطهير روح از آسيب تسويل و گزند تأمير سوء همواره مورد عنايت پروردگار بوده و خليفهپروري را در پرتو تزكيه نفوس با انديشهٴ ناب و انگيزهٴ صواب ادامه ميدهد.
زاد دانشمند آثار قلم | زاد عارف چيست انوار قدم |
همچو صيّادي سوي اشكار شد | گام آهو ديد و بر آثار شد |
چند گاهش گام آهو در خور است | بعد از آن خود ناف آهو رهبر است[3] |
دوم: خداوند جميل خليفهٴ خويش را زيبا آفريد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾[4] «و حسن قوام أو رهين» فطرت توحيدي او و الهاميابي فجور و تقواست. ﴿فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[5], ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[6]. براي پي بردن انسان به چنين جمال موهبتي دو راه وجود دارد كه اجتماع آنها كارآمدتر است يكي علم حضوري كه عارفانِ شاهد به بارگاه رفيع آن نائل ميشوند و ديگري علم حصولي كه حكيمان و متكلّمان عاقل دستي از دور بر آن دارند و جمع دو علم كمالِ مطلوب است. آنكه خود را فراموش نكرد و در ظل توجّه توحيديْ هويّت اصيل خويش را كشف نمود و با شهودِ حقّاليقيني علم و عالم و معلوم را يكي يافت و تثليث مفهومي را در بحر وحدت عينيِ خود شستشو داد و مترنّم شد:
سه نگردد بريشم ار او را | پرنيان خواني و حرير و پرند[7] |
زيبايي خلقت خود را مشاهده خواهد كرد و هرگز به آلوده شدن آن رضايت نميدهد و آنكه توفيق شهود تفصيلي روح كه اضافهٴ تشريفي به خداوند دارد بهره وي نشد ولي از راه علم حصولي و بررسي براهين تجرّد نفس هويّت خود را با دليل عقلي شناخت مانند كسي است كه براي حضرت يوسف(عليه السلام) آئينه ارمغان برد تا وي جمال خود را در آن ببيند و لذّت ببرد. عقل گرچه شاهد نيست ولي براي تهيّه وسيلهٴ شهود سهم بسزايي دارد. كسي كه زيبايي خود را طبق مرآت عقل فهميد به قذارت آن راضي نميشود و همين ادراك حصولي همانند آن شهود حضوري در تأمين وارستگي و پرهيز از پَلَشْتي و ناپاكي مؤثّر است, هر چند امتياز دل بر فكر و برتري حضور بر حصول ثابت است.
عاقلان اشكستهاش از اضطرار | عاشقان اشكسته با صد اختيار |
عاقلانش بندگانِ بندياند | عاشقانش شكّري و قندياند |
ائتيا كَرهاً مهار عاقلان | ائتيا طَوعاً بهار بيدلان[8] |
عبادتِ شاهدْ شهدِ مشهودِ معبود را به همراه دارد و پرستش عاقل قرين هراس از دوزخ يا اميد به بهشت است.
سوم: علوم وحياني كه مباني اجتهادي خود را از منابع غيبي استنباط ميكند داراي درجاتياند كه به اصغر و اوسط و اكبر تقسيم شدهاند. نامگذاري برخي از آنها منصوص و بعضي ديگر مستنبطاند. انقسام فقه به اصغر و اكبر كه در كلام عدهاي از علماي اسلام آمد محصول دستهبندي آن در برخي از نصوص ديني است. جريان جهاد اصغر و اكبر در آن حديث معروف نبوي وارد شده و لازم آن اين است, علمي كه عهدهدار احكام, دستورها, آداب و سنن جهاد اصغر است فقه اصغر باشد و علمي كه عهدهدار احكام, قوانين و قواعد جهاد اكبر است به فقه اكبر ناميده شود البته ميتوان بين جهاد اصغر و اكبر, جهاد اوسط را ترسيم نمود و علمي كه عهدهدار آن است فقه اوسط ناميده شود. به هر تقدير جهاد در اسلام به اصغر و اكبر توزيع شده است. عارفان وارسته كه از دسيسه تسويل رَسْته و از فتنهٴ امّارهٴ به سوء, رهايي جسته و براي رسيدن به مقصد و شهود مقصود خسته و از غير حق گسسته و به وِلاي قرآن و عترت وابسته و چونان آيت حق حاج شيخ محمد بهاري به حقيقت پيوستهاند جزء مجاهدانِ نستوه جهاد اوسط و اكبرند و همان طوري كه مفسّر نامور اماميّه حضرت مولا محسن فيض فرمودهاند اينان همانند شهداي در جهاد اصغر, از حيات ملكوتي برخوردارند و نزد پروردگار خويش روزي دريافت مينمايند و مژده خود را به وسيله ادامه دهندگان راه مخصوص خود ميگيرند.[9] يعني آيهٴ ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ٭ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[10] اختصاص به شهداي جهاد اصغر ندارد بلكه شهيدان جهاد اكبر را نيز در بر ميگيرد. پس اين همايش بزرگداشت حيّ مرزوق است نه متوفاي مدفون.
جهاد نفس كن زيرا كه اجري | براي اين دهد شه لشكري را |
ز چاه و آب چَه رنجور گشتيم | روان كن چشمههاي كوثري را[11] |
چهارم: سلوك عرفاني با ظهور با هر وحدتْ در كثرتِ مجاري ادراكي و تحريكي سالكْ از يك سو و انطواي كثرت و بازگشت آن به وحدت بدون تعطيل آن از سوي ديگر است. ظهور وحدت در كثرت مايه انسجام و هماهنگي آن بوده و مانع تشتّت و پراكندگي آن خواهد بود و انطواي كثرت در وحدت و رجوع آن به اين موجبِ تعديل كثرت و رادع تعطيل آن ميباشد. آنچه از آيه: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[12] برميآيد همانند تأثير تامّ بينش توحيدي بر شئون زندگيِ سالكِ موحّد است. ياد خدا تضمين كنندهٴ ياد خودِ ذاكر است زيرا خداوند فرمود: ﴿اذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[13] وقتي سالك موحّد به ياد خدا بود خداوند نيز از او ياد ميكند و اثر همايون ياد الهي اين است كه چيزي براي سالك ذاكر حجاب سرگرم كننده نخواهد بود نه حرفهٴ تجارت و نه پيمان خصوصي خريد و فروش كه از مجموع آن به عقد بيع ياد ميشود و نه خصوص فروختن كه از آن به عنوان بيع در برابر شِرا تعبير ميشود و اين امر سوم يعني خصوص فروختن غالباً با سود همراه است زيرا در بيشتر موارد فروشنده از سود حاضر بهره ميبرد ولي خريدار به اميد نفع آجل اقدام مينمايد. بنابراين سودآورترين حال در بين سه امر ياد شده همانا فروختن است كه اين وضع نافع نيز سالكِ ذاكر را از ياد خدا باز نميدارد چنانچه مشاغل ديگر كه نفع خيالي را به همراه دارد و گاهي بيش از سود مادّي رهزن است همچون جاهطلبي, اشتهار به علم و گسترش صِيْت تدريس, زعامت و مانند آن توان ردعْ و اِلهاء را ندارد.
پنجم: هر چند گاهي عرفانْ رقيمهٴ برهان را امضا ميكند و تخليهٴ رذايل را مقدّمه تحليهٴ فضايل ميداند و شعار: «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد»[14] را روا ميدارد ليكن هماره ملكوت خويش را مصون داشته و تزكيه را مقدّم بر تخليه قرار ميدهد و با هبوط فرشتهٴ فضيلت, اهريمن رذيلت را بيرون ميكند و فضاي درون را براي بيگانه تنگ مينمايد و نيز فتوا ميدهد كه با نزول اجلالِ عشق, جايي براي حكمراني عقل نخواهد بود
سايهايّ و عاشقي بر آفتاب | شمس آيد سايه, لا گردد شتاب |
از درِ دل چونكه عشق آيد درون | عقل رخت خويش اندازد برون[15] |
آنچه در اين حوزه سهيم است تدبير الهي و تسليم سالك صالح است اگر مصلحت بيرون كردن ديو هوا و منزل دادن فرشته تقوا بود همان ميشود و اگر حكمت در نزول مَلَكِ طهارت و آنگاه زدودن قذارت است همان خواهد شد. كوثر انقيادْ كيميايي دارد كه تكاثر درايت فاقد آن است مهمترين سرمايه سالكان واصل چونان آيت حقّ حاج شيد محمد بهاري همداني كه اين كنگره وزين به منظور بزرگداشت اين شخصيت عرفاني است همانا جمع بين نيستي خود و هستي فيض خداست.
همچنين جوياي درگاه خدا | چون خدا آيد شود جوينده لا |
گرچه آن وَصلَت بقا اندر بقاست | ليك ز اوّل آن بقا اندر فناست |
هالك آمد پيش وجهش هست و نيست نيست | هستي اندر نيستي خود طرفهاي است |
اندرين محضر خردها شد ز دست | چون قلم اينجا رسد و سر شكست[16] |
در پايان اين پيام كوتاه ضمن تقدير از همگان اعتلاي درجه سالك واصل حضرت آقاي محمد بهاري را از خداوند مسئلت و ادامه راه عارفان حقمدار را آرزو مينماييم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
جوادي آملي
قم ـ آبان 1387
[1] . سورهٴ نساء, آيهٴ 82.
[2] . سورهٴ بقره, آيهٴ 129.
[3] . مثنوي معنوي, طبع كلاله, ص81, دفتر دوم.
[4] . سورهٴ تين, آيهٴ 4.
[5] . سورهٴ روم, آيهٴ 30.
[6] . سورهٴ شمس, آيات 7 ـ 8.
[7] . ديوان اشعار هاتف اصفهاني.
[8] . مثنوي معنوي, طبع كلاله, ص209.
[9] . تفسير صافي, ذيل آيهٴ 169 سورهٴ آلعمران.
[10] . سورهٴ آلعمران, آيات 169 ـ 170.
[11] . ديوان شمس تبريزي, ص87.
[12] . سورهٴ نور, آيهٴ 37.
[13] . سورهٴ بقره, آيهٴ 152.
[14] . ديوان حافظ, غزل شمارهٴ 232.
[15] . مثنوي معنوي, طبع كلاله, ص212.
[16] . مثنوي معنوي, طبع كلاله, ص212.