بسم اللّه الرحمن الرحيم و اياه نستعين
تقسيم نماد به حقيقي و اعتباري و احکام هريک
1. نماد به دو قسم حقيقي و اعتباري تقسيم ميشود. از موجود حقيقي به صورت نماد اعتباري ميتوان استفاده كرد؛ يعني نماد اعتباري ميتواند وصف موجود حقيقي باشد، و لكن موجود اعتباري نمادي حقيقي نميتواند باشد؛ زيرا نماد حقيقي امري تكويني است و امر تكويني، هرگز وصف موجود اعتباري و بيحقيقت نميگردد. در مورد نمادها توجه به دو نكته لازم است:
اوّل، پرهيز از به كارگيري نمادهاي اعتباري در براهين عقلي.
دوم، امتياز گذاردن بين دو جنبه اعتباري و حقيقي موجود حقيقيي كه به صورت نمادي اعتباري موردنظر قرار ميگيرد؛ زيرا جنبه واقعي و حقيقي شيء در جنبه اعتباري آن دخالت ندارد و به همين دليل، با آنكه جنبه واقعي اشياء به اعتبارات مختلف دگرگون نميشود، ممكن است يك موجود حقيقي در نزد دو گروه از دو حيثيّت اعتباري نمادين كه مخالف با يكديگر هستند، برخوردار گردد.
2. نماد اعتباري از قلمرو اعتبار معتبران تجاوز نميكند و با اختلاف اعتبار دگرگون ميشود؛ مانند زبان، پرچم، تابلو. نماد حقيقي، هماره متبوع واقع ميشود؛ نه تابع؛ نظير نماد بودن چمن نسبت به آب و....
نماد حقيقي گاهي در اثر گوهر هستي خويش است و زماني بر اثر وصف خاص تكويني خود. در صورت اول، شيء نمادين همواره نشانه است و هرگز دگرگوني اوصاف او زمينه زوال جنبه نمادين آن را فراهم نميآورد؛ برخلاف صورت دوم كه با تغيّر وصف، سِمَت نماد بودن او نيز دگرگون ميشود؛ مانند دگرگوني و پژمردگي چمن و تبدّل آن به صورت خاك و نظير آن؛ زيرا چمن در اين حال هرگز نشانه آب نيست.
3. جهان امكان از ديدگاه موحِّد، نماد حقيقي ذاتي است؛ نه وصفي؛ يعني تمام ذرات در تمام حالات نشانه جمال يا جلال حق هستند و تحول اوصاف نيز نمونه تحوّل اراده خداوند است؛ يعني هيچ حالي براي هيچ موجودي فرض نميشود كه آن موجود در گوهر ذات خود نمادِ حق نبوده، يا دگرگوني وصف آن نماد حقيقي نسبت به تحول اراده خدا نباشد.
4. هر موجودي كه از كمالهاي بيشتر برخوردار باشد، نمادي كاملتر از نمونههاي ديگر است، تا برسد به كون جامع (انسان كامل) كه كاملترين نمادها است؛ «ما لله آية اكبر منّي».[1]
5. نمادهاي متقابل؛ گرچه لازمه نماد امكاني، آن است كه از خود هيچ استقلال نداشته باشد و از اين جهت، هستي در حكمت متعاليه به دو قسم منقسم است: اوّل آنكه ذات محض و نَفْس صرف است، بدون هيچگونه ارتباط به غير، مانند واجب تعالي دوم آنكه ربط محض و نفس پيوند است، بدون هيچگونه ذات و نفس، مانند وجودهاي امكاني و تعبير به «ذات هي عين الربط» در مورد اين قسم، خالي از تسامح نيست، بلكه «لا ذات للموجود الفقري»، پس موجود يا ذات محض است يا ربط صرف، ولي لازمه حقيقتِ حكايت و ارائه آن نيست كه موجود حاكي سهمياز استقلال نداشته باشد؛ بلكه گاهي موجود مستقل آيينه غيرمستقل قرار ميگيرد؛ چنانكه حق تعالي مرآت جهان امكان ميگردد و آنچه در شرح فصوص و... راجع به «المؤمن مرآة المؤمن» [2] آمده است، ناظر به همين بخش است؛ زيرا يكي از اسماي حسناي حق، مؤمن است.
6. موانع بينش نمادهاي تكويني در نظر قرآن، غبارِ غير ديدن و گرد گِردِ ديگران گشتن است كه از آن به عنوان «رَين» ياد شده است؛ ﴿كلاّ بلران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون﴾.[3]
7. حجاب كثرت، نه تنها رَين دل بوده، او را از شهود حق باز ميدارد، بلكه زمينه وسوسه ابليسِ دروني و بيروني شده، موجب ميشود تا حقايق به صورت اساطير و اساطير به چهره حقايق ترسيم گردد و آنچه از كفر پيشگان رسيده است، گوياي همين واقعيت است؛ ﴿... إنْ هذا إلاّ أَساطير الأوّلين﴾ [4]؛ چنان كه قرآن كريم همواره باورهاي باطل آنها را سراب ميداند.
8. آنانكه از نظر جامعهشناسي، عصر اسطوره را قبل از دوره مذهب و آن را قبل از عصر فلسفه و آن را قبل از مرحله علم پنداشتند، براي تحجّر اسطورهگرايان عصر علم كه نمونه بارز آن خودِ صاحبنظران علمياند، پاسخ قابل توجّهي ندارند و بررسي اوضاع كنوني (عصر علم) نشانه تهاجم فراوان به سوي اسطورههاي تهي از هرگونه حقيقت است و زورمداران ستمپيشه نيز از حمايت آن اسطورهها دريغ نميورزند؛ بلكه تبليغات مستمر آنها نشانه رواج بازار افسانهسازان است.
جوادي آملي