أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بيان مرحوم محقق در نظر ثالث که درباره «قَسْم» و «نشوز» و «شقاق» است اين است فرمودند: «لكل واحد من الزوجين حق يجب علی صاحبه القيام به فکما يجب علی الزوج النفقة من الكسوة و المأكل و المشرب و الإسكان فكذا يجب علی الزوجة التمكين من الاستمتاع و تجنب ما يتنفر منه الزوج و القسمة بين الأزواج حق علی الزوج حراً كان أو عبداً و لو كان عنيناً أو خصياً و كذا لو كان مجنوناً و يقسم عنه الوليّ و قيل لا تجب القسمة حتى يبتدئ بها و هو أشبه».[1] بعد از ازدواج، يک سلسله احکام خاص و يک سلسله حقوق مخصوص براي طرفين تنظيم ميشود. جريان «قَسْم» از حقوق مشترک بين زن و شوهر است که اجراي آن البته به دست مرد است؛ اما چه وقت بايد «قَسْم» شروع شود و کيفيت «قَسْم» و کمّيت آن چقدر است مورد بحث است.
در اساس خانواده ذات أقدس الهي در سوره مبارکه «احزاب» بعد از اينکه حکم زن را به خوبي تبيين کرد که در مسايل اعتقادي و عمل صالح و کمالات روحي، زن و مرد يکساناند، هيچ کمالي در اسلام مشروط به ذکورت يا ممنوع به انوثت نيست که در آيه ﴿إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِنات﴾[2] تا پايان آيه سوره مبارکه «احزاب» اين را مشخص کرد، کارهاي اجرايي را البته جداگانه بيان کرد اما وقتي زن و شوهر خانواده تشکيل ميدهند يک سلسله اصول کلي را که حاکم بر اين اصول خانواده است را ذکر ميکند و يک مثلث را تشکيل ميدهد که يک ضلع آن را خودش به عهده ميگيرد دو ضلع ديگر را به داخله خانواده واگذار ميکند. آن خطوط کلي که خودش بيان کرد اين است چه در سوره «نحل» و چه در سوره «اسراء» و چه در ساير سور فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾[3] چه مرد و چه زن مادامي که اين دو عنصر محوري را دارند: يکي اعتقاد صحيح و سالم و يکي عمل صالح، ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ يعني حُسن فعلي در کنار حُسن فاعلي و حُسن فاعلي سايهافکن حُسن فعلي باشد ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ آدم خوب، کار خوب؛ خوبي آدم به حُسن فاعل برميگردد يعني مؤمن، خوبي کار به عمل برميگردد يعني عمل صالح. اگر کسي آدم خوبي باشد ولي کاري نکند يا کار خوبي بکند ولي آدم خوبي نيست يک عنصر را ندارد هم حُسن فاعلي يعني مؤمن هم حُسن فعلي يعني عمل صالح ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾ هيچ يعني هيچ به نحو سالبه کليه! هيچ کمالي از کمالات در اسلام مشروط به ذکورت يا ممنوع به انوثت نيست، گاهي ممکن است که کار تقسيم شود که اين کار را مرد انجام بدهد و آن کار را زن، اما به کمال رسيدن وصفي باشد که ذکورت در آن شرط باشد يا انوثت مانع باشد نيست، کارهاي اجرايي تقسيم شده است و برابر هر کاري هم يک فضيلت است.
بعد از اينکه خطوط کلي را درباره زن و مرد ـ نه زن و شوهر! ـ بيان فرمود، درباره تنظيم امور خانواده يک سلسله را بازگو کرد که مسئول اجراي اين احکام مرد است ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساء﴾[4] است، حقوق مشترکي دارند ولي اجراييات آن به دست مرد است ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَة﴾.[5] اما تنظيم امور خانواده را با مثلثي بيان کرد که فرمود يک ضلع آن به دست من است و دو ضلع آن به دست شما، ولي اجراي آن دو ضلع به دست مرد است. آن ضلعي که به دست خداست فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾[6] شما ميبينيد مثلاً ناشناسي از يک شهر و دخترخانم ناشناسي در شهر ديگر به هم علاقه پيدا ميکنند و ازدواج ميکنند، اين ايجاد عُلقه به دست کسي نيست. فرمود اين محبت و مِهري که به يکديگر پيدا ميکنند اين به دست کسي نيست، اين را ذات أقدس الهي منظم ميکند و قرار ميدهد ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾؛ اما آن دو عنصر دو ضلع ديگر که اجراي آن به دست مرد است فرمود ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾[7] بخواهيد اين عطيه الهي بماند بايد با کاري که شرع آن را به رسميت ميشناسد، پيش شرع معرفه است نکره نيست، معروف است منکر نيست، ﴿عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ اجرا کنيد و هرگز در مسئله طلاق و امثال طلاق اينها را زمينه قرار ندهيد که آن را بيسامان کنيد[8] اين نهي ضلع سوم است، آن نهي ضلع دوم است، آن جعل تکويني ضلع اول است که اساس خانواده با يک جعل تکويني شروع ميشود و با دو دستور تشريعي ادامه پيدا ميکند. آن جعل تکويني به دست هيچ کس نيست که دو بيگانه يکي از شهري و يکي از دياري به يکديگر علاقه پيدا ميکنند که زندگي سالم داشته باشند اين را خدا به خود اسناد ميدهد که ميفرمايد: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾ دو کار را ميکند: يکي علاقه به يکديگر و يکي گذشت از اشتباهات يکديگر، اينها کاري است که از دست خدا برميآيد عاطفه ايجاد کردن، محبت ايجاد کردن، علاقه ايجاد کردن، دست کسي نيست. اما آن دو تکليف شرعي که براي زن و شوهر است و اجراي آن به دست مرد است فرمود: ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾، يک؛ دو: ـ خداي ناکرده ـ بهانهاي قرار بدهيد نه طلاق بدهيد نه به عنوان يک همسر سالم با هم زندگي کنيد اين را آويزان کنيد، اين چنين بلا تکليف نباشد.
منتها يک سلسله خطوط کلي را بيان کردند که زباندار نيست که بشود «عند الشک» به اطلاق يا عموم آن تمسک کرد. ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ اين يک اطلاق يا عمومي ندارد که انسان بتواند به آن تمسک کند، بلکه ما حتماً بايد حق مرد را در درجه اول ثابت کنيم بعد بگوييم که در اين آيه دارد که هر حقي را که مرد دارد زن هم دارد، وگرنه مستقيماً براي اثبات حقي از حقوق براي زن دست ما خالي است بايد ببينيم حق مرد چيست تا بگوييم ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ گرچه اجراي آن به دست مرد است ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَة﴾؛ البته حقوق ديگري و ادله ديگري که مستقيماً درباره حقوق زن است جداست اما اين بخش از آيات زباني ندارد که مشخص کند که کيفيت آن چيست. در جريان ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ اين هم يک امر کلي است خصوصيات آن را بيان نميکند، همين تقسيم کردن شبها برابر تعدد زنها، يا اصلاً براي زن ولو زن ديگر نداشته باشد اين مورد ابهام است. چه وقت اين «قَسْم» شروع ميشود و قلمرو اين «قَسْم» کجاست، مجموع شب و روز است يا خصوص شب است يا خصوص روز و در شب آيا آميزش است يا مضاجعه است يا صِرف معيت با هم و با هم زير يک سقف زندگي کردن است؟ اينها از ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ به خوبي برنميآيد بخشي به عادات و آداب و سنن مردمي واگذار ميشود، البته بخشي هم از روايات استفاده ميشود. ما يک ضابطه اصولي داريم هر حقي که حدوثاً مشکوک است يا «کمّاً و کيفاً» مشکوک است بر اثر نفي زائد در شک اقل و اکثر استقلالي برداشته ميشود. ما يقين داريم حقوقي که زن بر مرد دارد از «نفقه» و «اسکان» و «کسوه» و امثال آن، به مجرد عقد مثلاً حاصل ميشود؛ اما آيا حق «قَسْم» هم مثل حق «اسکان» به مجرد عقد حاصل ميشود يا نه؟ برائت جاري است، چون يک مقدار از زمان که بگذرد يقيناً آن حق «قَسْم» است اما از همان اولين فرصت زناشويي اين حق ميآيد يا نه؟ معلوم نيست.
پرسش: ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ همه را شامل ميشود.
پاسخ: بله اما ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ يک چيز روشني نيست. اشاره شد به اينکه معلوم نيست که آيا حتماً بايد مثلاً با هم باشند زير يک سقف به آميزش، يا مضاجعه کافي است، يا صِرف استقرار هر دو در زير يک سقف کافي است، حدود اينها روشن نيست مگر اينکه نصوص خاصه مرز آن را مشخص کند، يک؛ يا آداب و سنن مردمي به قدري روشن باشد که نيازي به تبيين نداشته باشد، دو؛ اما اين ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ از چه وقت شروع ميشود؟ آيا همان طوري که به مجرد عقد حق «نفقه» و «اسکان» و «کسوه» و مانند آن ثابت ميشود، به مجرد عقد ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ ثابت ميشود يا بعد از اينکه چند همسر پيدا کردند حاصل ميشود؟ آيا «قَسْم» از همان اول شروع ميشود يا اگر کسي چند همسر داشت «قَسْم» شروع ميشود؟ اين هم در کيفيت «قَسْم» و کمّيت «قَسْم»، يک؛ و هم در زمان حدوث «قَسْم»، دو؛ از هر دو نظر ما بين اقل و اکثر شک داريم. در زمان حدوث وقتي که چند همسر پيدا کرد يقيناً «قَسْم» مطرح است اما قبلاً که عقد کردند و همسر ديگري انتخاب نکرد آيا «قَسْم» است يا نه؟ اين مقدار مشکوک است «منفي بالأصل» است. کيفيت آن که هر دو بايد زير سقف باشند، آيا مضاجعه و در کنار مضاجعه مساس هم لازم است يا نه؟ آن مقداري که متيقن است ميماند و آن مقداري که مشکوک است «بالأصل» نفي ميشود.
درباره خصوص کيفيت «قَسْم» در روايات است که مساس لازم نيست؛ اما از آن جهت که گفتند اگر او بيمِهري کرد و بعضي از حقوق مرد را رعايت نکرد ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِع﴾،[9] معلوم ميشود که قبل از آن بدرفتاري زن، هَجر در مضاجع جايز نيست بلکه مضاجعه حق اوست و بايد انجام بگيرد، وگرنه روايتی بالصراحه روشن کرده باشد که «حق القَسْم» عبارت از مضاجعه و مانند آن است در اين بخش از روايات نيست. اما حالا آيات؛ مستحضريد بخشي از اينها که فرمود: ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ که اين يک اطلاق يا عمومي داشته باشد که مستقيماً از خود آن بتوانيم استفاده کنيم نيست، براي اينکه دارد هر حقي که براي مرد است براي زن هم هست در اجرا ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَة﴾ ما تا ثابت نکنيم حق مرد چيست چيزي نميتوانيم براي زن به عنوان حق ثابت کنيم. اما درباره هجر در مضاجع آيه 34 اين است: ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِع﴾ آنها که ميترسيد ناشزه باشند نافرماني بکنند حقوق را رعايت نکنند، در مضاجع هجرت کنيد مضاجعه نکنيد، معلوم ميشود که اين مضاجعه جزء حقوق است و در «قَسْم» داخل است دخالت مضاجعه در «قَسْم» را ميشود از اين آيه به دست آورد، چون اگر اين نباشد اختصاصي ندارد که اگر او ناشزه شد شما مضاجعه را ترک کنيد، از اين ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ﴾ معلوم ميشود مربوط به زمان نشوز است، پس در زمان ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ﴾ جا براي ترک مضاجعه نيست، آن وقت مضاجعه جزء حقوق زن است يا مشترک است اما مساس را در روايات فرمود جزء حق مسلّم زن نيست، اين قسمت مضاجعه در سوره مبارکه «نساء» آمده است. اما آن بخش ديگري هم که در سوره مبارکه «نساء» است آيه 129 ﴿وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً﴾ با اينها بيمِهري کنيد اينها را سرگردان کنيد بلا تکليف کنيد آويزان کنيد، ممنوع است. پس هم به معاشرت حُسنا امر شده است و هم از تعليق و معلقه آويزان کردن نهي شده است. اين مثلث اساس خانواده را تشکيل ميدهد يکي به دست خداست که ميبينيد دو نفر ناشناس به يکديگر علاقه جدي پيدا ميکنند که فرمود: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾، آن دو ضلع ديگر تشريع است و به دست زن و مرد است گرچه اجراي اساسي آن به دست مرد است: يکي ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ و يکي ﴿وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَة﴾. اين نهي از بيمِهري و امر به مهرورزي اساس خانواده را تشکيل ميدهد البته يک امر تکويني را ذات أقدس الهي به عهده مرد گذاشته و يک امر تکويني ديگر را هم به عهده زن گذاشته است يعني در اين مثلث يک کار تکويني مربوط خداست که دو بيگانه را به هم آشنا ميکند ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾، يک امر تکويني به دست مرد است که ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساء﴾، يک؛ ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾، دو؛ اجراييات به دست اوست هزينه به دست اوست مديريت به دست اوست اما در داخله خانواده حرف اول را زن ميزند زيرا خانواده را نه لباس تأمين ميکند نه غذا تأمين ميکند نه مسکن تأمين ميکند، آن را گذشت و علاقه و مِهر تأمين ميکند اين مِهر به دست هر دو هست ولي مسئول اجراي آن زن است فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾[10] مرد آن هنر را ندارد که سکينت و آرامش منزل را فراهم کند او زود عصباني ميشود خسته است کار دارد اما زن در اثر آن رقّت قلب پذيراي اين است که اين رکن را حفظ کند مرد آن هنر را دارد که مسکن تهيه کند اما سکينت را بايد زن به عهده بگيرد مرد آن قدرت را ندارد و آن عُرضه را ندارد که تحمل کند همه کارها را بکند زن با اشک ريختن و گريه کردن خودش را آرام ميکند بچهها را هم آرام ميکند شوهر را هم آرام ميکند بعد خودش هم آرام ميگيرد اين «سِلَاحُهُ الْبُكَاء»[11] براي او همين است. فرمود مرد آن عُرضه را ندارد که سکينت را اداره کند ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها﴾ مرد اين عُرضه را ندارد.
پرسش: زن هم در کنار مرد آرامش ميگيرد!
پاسخ: آن که آرامش ميگيرد براي ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ است اما اول کسي که عصباني ميشود مرد است اول کسي که گذشت ميکند زن است اين عُرضه را مرد ندارد که گذشت کند. غالب عصباني شدن مردها عصبانيت فرشتگي و عصبانيت انساني نيست. وقتي ذات أقدس الهي از غضب اولياي الهي نقل ميکند مثل کليم الهي او هم عصباني شد وقتي کار سامري را ديد با برادرش هارون(سلام الله عليهما) سخناني گفت اما قرآن از بس شيرين و لطيف است با يک تعبير نمکين به ما فهماند عصبانيت کليم الهي عصبانيت کلام است او کليم من است مثل عصبانيت شما نيست، نفرمود «فلمّا سکن غضب موسي» بلکه فرمود: ﴿وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ﴾[12] وقتي غضب او ساکت شد نه ساکن! ما وقتي عصباني ميشويم و کارهاي را انجام داديم غضب ما فرو مينشيند اين همان غضب حيواني است اما کليم الهي همان طوري که حرف او کلام خداست غضب او هم غضب الهي است فرمود وقتي غضب کليم من ساکت شد نه ساکن! اين ميشود دين، او کيست که غضب او ساکت شود؟ شما مستحضريد در اين بحثهاي اخلاقي در اين روايات ائمه ما دستور دادند گفتند وقتي ديديد داريد عصباني ميشويد يک حرف تند ميخواهيد بزنيد يک کار تند ميخواهيد بکنيد فوراً بنشين، نشد آن صحنه را ترک کن[13] اين بنشين يعني چه؟ اينها از کجا ميگويند بنشين؟ نشستن چه تأثيري دارد؟ شما در اين رمهسراها و دامدارها تجربه کرديد يا شنيديد اگر کسي وارد اين رمهسرا و دامداري شود سگ گله پارس ميکند ولي وقتي اين شخصِ مهمان بنشيند اين سگ ميفهمد که کاري با او ندارد همين که نشست غضب آن سگ فرو مينشيند پارس آن تمام ميشود صاحبخانه ميآيد و ميگويد بفرما! معلوم ميشود مهمان است دزد نيست. گفتند وقتي اين سگِ نفْس حمله ميکند بنشين، نشد آن صحنه را ترک بکن! مثل اينکه از رمهسرا برو بيرون، اين سگ دارد ميگيرد.
پرسش: ...
پاسخ: نه، منظور آن است که اگر او وظيفه خودش را درست انجام بدهد ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ باشد، او نميکند؛ حالا گاهي در هر قضاياي کلي يک موارد استثنايي ممکن است باشد ولي نظم الهي اين است فرمود من اين کار را کردم و اساس کار خانواده هم اين است و اگر کسي کليم شد فعل او کليم است غضب او کليم است رضاي او کليم است خواب او کليم است، اينقدر اين کتاب شيرين است که احدي به کُنه شيريني اين کتاب نميرسد! فرمود وقتي غضب کليم الهي ساکت شد مثل اينکه حرف ميزند. اين غضب نصيب هر کسي نيست ﴿وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ﴾ اين نصيب هر کسي نيست.
پرسش: ...
پاسخ: نه، غرض اين است که گاهي افراد استثنايي پيدا ميشوند ولي دستور دين براي آن است که به اينجا نرسد. دستور دين هم براي مرد ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ﴾ و هم نهي به عنوان ﴿لَنْ تَسْتَطيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَة﴾، براي اينکه کار به اين جاها نکشد. گاهي وقتي انسان ناچار شد عکسالعمل تندي انجام ميدهد ولي حکم بر غلبه است. غرض اين است که اين آيات را که يکي امر است و يکي نهي دو ضلعي است که ذات أقدس الهي در کنار حکم خودش براي تنظيم خانواده ذکر کرده است و آن کار تکويني را که قدرت اجرايي براي مرد است آن را هم ذکر کرده است، تأمين سکينت منزل به عهده زن است آن را هم ذکر کرده است. بنابراين خطوط کلي مشخص است.
اما اينکه گفته شد ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساء﴾ يا گفته شد ﴿لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ همه اينها محکوم به يک اصل کلي است و آن اصل کلي به منزله قانون اساسي است که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) ذکر کرده است. خدا غريق رحمت کند سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي را! ميفرمود وجود مبارک پيغمبر مثل حضرت امير خطبه و خطابه مفصل و سخنراني مبسوط به آن صورت ندارد يا کم دارد اما غالباً جملههاي ايشان به صورت قانون اساسي در اسلام مانده است، چند کلمهاي است که به منزله قانون اساسي است. بخشي از اين کلمات کوتاه را خدا غريق رحمت کند مرحوم إبن بابويه قمي در آخر من لا يحضر چند تا از اين کلمهها هست: يکي از آن کلمات نوراني اين است که «الْآنَ حَمِيَ الْوَطِيسُ»[14] حرفهايي که قبلاً يعني قبلاً کسي نگفت يک حرف است که ما در فارسي هم کم و بيش داريم ميگوييم «تا تنور گرم است نان را ببنديد» اين از کجا آمده؟ چه کسي گفته؟ اين مقدار است که اول کسي که در اسلام اين تعبير را کرده است و در عرب سابقه ندارد وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است که مرحوم إبن بابويه در من لا يحضر نقل کرد فرمود: «الْآنَ حَمِيَ الْوَطِيسُ» يعني تنور گرم است فوراً نان را ببنديد بعد مَثَل شد و به همه جا رفت «الْآنَ حَمِيَ» يعني تنور داغ شد و تنور که داغ است ببنديد.
پرسش: ...
پاسخ: در اينجا فرمود ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظيمٌ﴾[15] شيطان او را گمراه کرده است.
پرسش: کيد شيطان نسبت به انسان ضعيف است.
پاسخ: نه، اين کيد شيطان نسبت به قدرت الهي ضعيف است، وگرنه همين ﴿إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظيمٌ﴾ آن را هم شيطان راهاندازي کرده است، شيطان اين زن را آلوده کرد يعني خود زن ذاتاً آلوده شد يا شيطان اين را راهاندازي کرد؟ آن جايي که فرمود ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً﴾[16] يعني «ضعيفاً بالقياس علي قدرة اللّه» اينجا اين زن را شيطان راه انداخت، خود زن کيد کرد يا شيطان او را اغوا کرد؟ اما آن در جلسات قبل اين بحث گذشت که جنايتهاي عالم به دست مرد است. اين جنگ جهاني اول و دوم و سوم و همين کار ترامپ(عليه من الرحمن ما يستحق) که عزيز ما را شهيد کرده است کار مرد بود کار زن که نبود. قتل همه يعني همه! قتل همه انبيا به دست امثال ترامپها بود، زن بيچاره که اين کارها را نميکرد، ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ﴾[17] کار مرد بود. حداقل تلفات جنگ جهاني اول و دوم که از اين کمتر نقل نکردند هفتاد ميليون است که همين ترامپها کشتند، آن روز مگر جمعيت جهان چقدر بود؟ از هفتاد ميليون کمتر که نقل نکردند تا صد ميليون هم نقل کردند، ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾ هم کار همين مردها بود، ﴿وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياء﴾[18] کار همين مردها بود، آنها(زنها) که چنين جنايتي نداشتند. غرض اين است که آن مقايسه سرجايش محفوظ است. کيد شيطان نسبت به قدرت الهي ضعيف است اما کيد زنها نسبت به مردهايي که بخواهند فريب بدهند اين ﴿كَيْدَكُنَّ عَظيمٌ﴾ است که عدهاي را عليه يوسف(سلام الله عليه) شوراند و خود اين ذليخا را شيطان راهاندازي کرد نه اينکه در قبال شيطان باشد تا ما بگوييم کيد شيطان ضعيف است کيد زن قوي است! آن مفسر خيال کرد که اين هم مثل رسائل و مکاسب است که انسان چند سال درس بخواند ميشود مفسِّر! گوشهاي از بحثهاي قرآني خودش را در کفايه نشان داد صاحب کفايه گفت ما نيستيم «قلم اينجا رسيد و سر بشکست»![19] تفسير کجا اصول کجا! تفسير کجا فقه کجا! بله کسي که قرآن ميخواهد بخواند سخنراني کند ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعيم﴾[20] او خيال کرد تفسير است! ولي يک گوشهاي از قرآن خودش را نشان داد اين بزرگوار با اينکه قدرت و فحل که در ميدان است گفت «قلم اينجا رسيد بشکست»! از اين آيات ما فراوان داريم که قلم ميشکند لوح ميشکند سر ميشکند، تفسير کجا اينها کجا!
غرض اين است که ذات أقدس الهي که فرمود کار به دست مرد است يعني اجراييات به دست مرد است اما سکينت و آرامش و گذشت و بچهپروري و مادري و تعيين خط مشي به عهده زن است. اينکه گفته شد «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَات»[21] خط مشي را پدر معين نميکند مادر معين ميکند چون تمام فيوضاتي که ذات أقدس الهي به کودک ميرساند از راه نفْسِ مادر است نه اينکه اين کودک در بطن مادر باشد و يک چيزي مثل سرم از مادر به او وصل شود تا چيزي به او بدهد، خير! تمام تغذيهها و اخلاقيات و مانند آن از راه نفْسِ مادر به اين کودک ميرسد. اين کودک هر چه دارد از مادر است لذا خط مشي فرزند را مادر معين ميکنند. البته معناي ظاهري «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَات» هم درست است احترام به مادر بله بهشت ميبرد، اما معنا يعني معنا! معناي حديث آن نيست، معناي حديث اين است که خط مشي کودک را مادر معين ميکند چه راهي رفته باشد، چه کسي را ديده باشد، با چه شيري بچه را شير داده باشد؟ يکي بيوضو بچه را شير نميدهد ميشود شيخ انصاري «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَات».
غرض اين است که در مسئله «قَسْم» ما دو مشکل فقهي داريم که هر دو با اصل حل ميشود: يکي اينکه اين «قَسْم» چه وقت شروع ميشود، به مجرد عقد شروع ميشود يا عند تعدد زوج يا عند شروع به عمل؟ اصل اين است که به آن مقداري که يقين داريم «قَسْم» است مادامي که شک داريم «قَسْم» نيست. در بخشهاي ديگر آيا مساس در «قَسْم» واجب است يا صِرف مضاجعه کافي است يا صِرف بودن هر دو نفر تحت يک سقف کافي است؟ از اين آيه سوره «نساء» که دارد: ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِع﴾ معلوم ميشود که در حال عادي بايد اين مضاجعه باشد، ترک مضاجعه مربوط به زمان قهر و در آستان «نشوز» است و امثال آن است.
همه ما وامدار شهادت و مجاهدت اين برادر عزيز ما سردار سپهبد حاج قاسم سليماني(رضوان الله تعالي عليه) هستيم. ايشان پارسال که آمده بود قم يک ديداري با آقايان داشت. وقتي به مؤسسه آمد عدهاي هم همراه ايشان بودند. بعد از اينکه آن آقايان تشريف بردند گفت حاجآقا من کار دارم گفتم بفرماييد. من ديدم پارچهايي را درآورد گفت اين کفن من است شهادت بدهيد. گفتم ما چه صلاحيت داريم شهادت بدهيم! کسي که عمري به قرآن خدمت کرده است، آبروي ما را حفظ کرده است، امنيت ما را حفظ کرده است، ناموس ما را حفظ کرده است، دين ما را حفظ کرده است، شرف ما را حفظ کرده است، نظام ما را حفظ کرده است، حرفهاي امام را حفظ کرده است، حرفهاي رهبر را حفظ کرده است! گفتيم خيلي خوب و امضا کرديم. گفتيم خدايا تو شاهدي! گفتيم «هو الشاهد»! خدايا تو شاهدي اين عزيز ما کارگزار توست، الآن هم با بهترين وجه خدا را مهمان خود قرار داد، حشر او با انبيا! حشر او با اولياي الهي! حشر او با شهداي کربلا! حشر او با حسين بن علي بن ابيطالب!
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج2، ص278 و 279.
[2]. سوره احزاب، آيه35.
[3]. سوره نحل، آيه97.
[4]. سوره نساء، آيه34.
[5]. سوره بقره، آيه228.
[6]. سوره روم، آيه21.
[7]. سوره نساء، آيه19.
[8]. سوره نساء، آيه129؛ ﴿وَ لَنْ تَسْتَطيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَميلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيما﴾.
[9]. سوره نساء، آيه34.
[10]. سوره روم، آيه21.
[11]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص361 و ج2، ص850.
[12]. سوره اعراف، آيه154.
[13]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج70، ص272؛ «فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَغْضَبُ حَتَّي مَا يَرْضَى أَبَداً وَ يَدْخُلُ بِذَلِكَ النَّارَ وَ أَيُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْيَجْلِسْ فَإِنَّهُ سَيَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّيْطَانِ وَ إِنْ كَانَ جَالِساً فَلْيَقُمْ وَ أَيُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَي ذِي رَحِمِهِ فَلْيَقُمْ إِلَيْهِ وَ لْيَدْنُ مِنْهُ وَ لْيَمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَكَنَت».
[14]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص377.
[15]. سوره يوسف، آيه28.
[16]. سوره نساء، آيه76.
[17]. سوره بقره، آيه61؛ سوره آلعمران، آيه21.
[18]. سوره آلعمران، آيه181؛ سوره نساء، آيه155.
[19]. ديوان اشعار خاقانی، غزل شماره47؛ «قصهای مینوشت خاقانی ٭٭٭ قلم اينجا رسيد و سر بشکست»؛ کفاية الأصول(تعليقه زارعی سبزواری)، ج1، ص130؛ «إن السعيد سعيد بنفسه والشقي شقي كذلك وإنما أوجدهما الله تعالى(قلم اينجا رسيد سر بشكست) إنتهی الكلام...».
[20]. سوره لقمان، آيه8.
[21]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج15، ص180.