اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
اين ايام که به برکت اين مواليد الهي از قداست خاصي برخوردار شد، به پيشگاه وليّمان حجت بالغه الهي حضرت امام مهديِ موجودِ موعود، تهنيت عرض ميکنيم. به جامعه بشري و امت علاقمند به قرآن و عترت و نظام اسلامي و رهبر محترمان و مراجع بزرگوارمان و حوزههاي علميه و شما اساتيد، فضلا، محققان و پژوهشگران علوم الهي تهنيت عرض ميکنيم و از ذات أقدس الهي مسئلت ميکنيم به همه شما خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت کند و از اين دوست بزرگ و بزرگوارمان که نهايت لطف و صفا و وفا را اعمال کردهاند، حقشناسي ميکنيم و از خداي بزرگ مسئلت ميکنيم بنان و بيان ايشان و همه شما را در احياي مآثر قرآن و آثار عترت طاهرين شکوفاتر بفرمايد و همه شما را وارثان اهل عصمت و طهارت قرار بدهد.
راه خوبي را انتخاب کردهايد! داريد جانتان را، وقتتان را، عمرتان را در راهي صرف ميکنيد که عِوض و معوض هر دو را به شما ميدهند. برخي راه را کج کردند و به اموري مشغولاند که عوض و معوض، هر دو را در اختيار دشمن قرار ميدهند؛ اما شما بزرگواران راهي را انتخاب کرديد که عوض و معوض، هر دو را به شما ميدهند. آنکه راه شيطنت را انتخاب کرد؛ سرّ اينکه قرآن فرمود: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾[1] اين نيست که اينها تجارتي دارند، منتها خسارت کردند. «تجارتِ خاسره» تجارتي است که عوض و معوض هر دو را طرف مقابل ببرد. اگر کسي راه بيگانه را طي کرد، اينطور نيست که چيزي بدهد و چيزي بگيرد، فقط چيزي ميدهد و برده ميشود، برده تجارت نميکند. شيطان هويت ما را ميطلبد و ما را برده خود قرار ميدهد؛ اينطور نيست که چيزي به ما بدهد و چيزي از ما بگيرد، ما را در اختيار خود همانند يک مرکوب و مَرکبِ راهوار قرار ميدهد. آنچه که در سوره مبارکه «اسراء» فرمود: ﴿لَأَحْتَنِكَن ذُرِّيَّتَهُ﴾،[2] اين «إحتنک» که باب افتعال است؛ يعني بر اين مَرکب سوار شو، حَنک و تحت حَنک را گرفت و دهنه زد، هر طور و هر جا ميخواهد ميبرد، اين معناي «احتناک» است. شيطان هم مستقيماً با سوگند به خداي سبحان عرض کرد من چنين کاري را ميخواهم: ﴿لَأَحْتَنِكَن ذُرِّيَّتَهُ﴾. اينطور نيست که من چيزي به پيروانم بدهم و يک چيزي از اينها بگيرم؛ اينها اجير من نيستند، طرف معامله من نيستند، بلکه برده من هستند، مَرکب من هستند؛ «إحتنک» يعني همين. اين سوارکاري را که ميبينيد در اين مسابقات مسلّط است، او إحتناک کرده است؛ يعني دهنه اسب، افسار اسب، زين و برگ اسب، خود اسب در اختيار اين سوارکار است، اين معني «إحتناک» است و شيطان از ما همين را ميخواهد. اگر مَرکبي براي راهوار عرضه شد اينطور نيست که يک چيزي به مَرکب بدهد، يک قدري جو ميدهد که او بار ببرد؛ اينطور نيست که اين مَرکب اجير او باشد يا طرف داد و ستد او باشد، فقط يک مقدار جو ميدهد که بار ببرد، همين! و اين شيطان کاري ميکند که از انسان چيزي نماند؛ چون اگر از انسان يک حيثيتي بماند، سواري نميدهد. او اول حيثيت را ميگيرد، «مسلوب الحيثيه» ميکند، بعد سواري ميگيرد.
بنگريد در اين بخش سوره مبارکه «اعراف» و مانند «اعراف» ذات أقدس الهي چگونه هشدار داد؟ فرمود: ﴿يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ﴾،[3] که اين صدر آيه است، خطاب به بني آدم است، خطاب به شيعيان و مسلمين و يهودي و مسيحي و اينها نيست، خطاب به انسانيت است. فرمود شما يک دشمني داريد به نام شيطان، اين دشمن با آب و خاک شما کاري ندارد، با نفت و گاز شما کار ندارد، با بدن شما هم کاري ندارد، با اينها کاري ندارد؛ دو چيز را از شما ميخواهد: يکي «ايمان» و بعد از اينکه ـ معاذالله ـ به کفر کشيده شديد، دوم «آبرو»، تا «مسلوب الحيثيه» نکند رها نميکند. خيليها هستند که کافر هستند اما آبرومندانه زندگي ميکنند، شيطان به سراغ آنها ميرود و براي اينکه خوب سواري بگيرد آنها را «مسلوب الحيثيه» ميکند. آدم بيآبرو برده محض است. ما تا آسماني نشويم بخشي از آيات قرآن براي ما معنا پيدا نميکند، و مادامي که روي زمين هستيم، زميني حرف ميزنيم و زميني فکر ميکنيم، نميتوانيم آن بخش از آيات آسماني را بفهميم. اگر سخن از عرش است، سخن از لوح است، سخن از قلم است، ما بخواهيم آسماني حرف بزنيم و زميني فکر بکنيم براي ما روشن نميشود. اين ائمه(عليهم السلام) چون هر دو نقش را داشتند؛ هم آسماني بودند و هم زميني، آن آسمانيها را براي ما خوب معنا کردند. قبل از اينکه وجود مبارک آدم و حوّا(سلام الله عليهما) بيايند روي زمين، قبل از دين يعني قبل از دين! قبل از اينکه ديني باشد، شريعتي باشد، مِنهاجي باشد، وحيايي باشد، رسالتي باشد، نبوتي باشد، قبل از اين سخن از امر و نهي خدا بود. پس ما تا از نظر زمان قبل از دين نرويم، تا از نظر مکان به آسمان نرويم، اين آيه ﴿لا تَقْرَبا﴾[4] و مانند آن براي ما معنا پيدا نميکند؛ اين نه نهي تحريمي است، نه نهي تنزيهي است، نه نهي ارشادي است، نه نهي مولوي است، هيچ يعني هيچ! در آسمان از اين مسائل خبري نيست. در آن آسمان وجود مبارک آدم يک آسيبي ديد، خدا به ما ميفرمايد که من آن نقشه و آن رسم را در آنجا ترسيم کردم تا به شما بگويم به آن سرنوشت مبتلا نشويد. کاري که ابليس با آدم کرد، کار او «مسلوب الحيثيه» کردن و بيآبرو کردن است: ﴿يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ﴾،[5] ﴿لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾،[6] اين مضمون اين آيه است. فرمود مواظب باشيد کاري که شيطان با پدر و مادرتان کرد و آنها را بيآبرو کرد با شما نکند! آن بيآبرو يعني چه؟ يعني جامه زيرين آدم را کَند، آنجا غير از آدم و حوّا شخص ثالثي که نبود، اينها مَحرم هم بودند، اين آيه چه ميخواهد بگويد؟ فرمود مواظب باشيد! او ميخواهد لباس زير شما را در بياورد و بيآبرويتان بکند، حواستان جمع باشد! ﴿لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ﴾. سخن در اين نيست که او را از باغ بيرون کرد، از خوراک و منظره خوب محروم کرد، فرمود نه، لباس زيرشان را درآورد، اين يعني چه؟ آنجا شخص ثالثي که نبود، زن و شوهر بودند. ﴿لِيُبْدِيَ﴾ براي اينها ﴿ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما﴾، اين کار را کرد. بنابراين به اين فکر نباشيد او مثل استکبار و صهيونيسم از شما نفت و گاز ميخواهد؛ او دو چيز ميخواهد: «ايمان»، و بعد از اينکه ـ معاذالله ـ کسي کافر شد «آبرو»، و وقتي بيآبرو شد به هر کاري تن در ميدهد، ما با چنين دشمني روبرو هستيم! حالا روشن شد که اگر کسي راه شيطان را رفت، عوض و معوض هر دو را ميبازد! در اين طرف اگر کسي راه پروردگار را رفت، عوض و معوض هر دو را ميگيرد، مگر خدا نيازي به کمال ما دارد؟! اين جان ما را ميپروراند، کامل ميکند و تحويل ما ميدهد. همين روح را عالم ميکند، خليفه خود ميکند و به ما ميدهد، چيزي براي خود نميگيرد؛ لذا ميشود «تجارت رابحه»، فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ﴾.[7]
امروز که زادروز ميلاد وجود مبارک امام سجاد(عليه أفضل صلواة المصلّين) است مثل ساير ايام، همه اين ذوات قدسي يک بيان نوراني دارند؛ وجود مبارک امام سجاد در دعاي وداع ماه مبارک رمضان يک بياني دارد، در آن دعاي وداع ـ که اينها بحثي و درسي است ـ به خدا عرض ميکند خدايا! همانطوري که اصل آفرينش تو بيسابقه است؛ يعني نه سابقه داشت، و بيلاحقه است؛ يعني نه لاحقه دارد که کسي مثل تو ميتواند کاري انجام بدهد، پرورش تو هم بيسابقه است و بيلاحقه، چرا؟ براي اينکه ما هيچ جاي عالم نشنيديم که مشتري آگهي مزايده بزند! اين دعاي امام سجاد است در وداع ماه مبارک رمضان؛ عرض کرد خدايا! کاري که درباره آسمان و زمين کردي، نه سابقه داشت نه لاحقه؛ کاري که در پرورش انسانها و جوامع بشري و کل نظام داري، نه سابقه دارد نه لاحقه؛ اما اين کار تو نمونه است در اينکه نه سابقه دارد و نه لاحقه، و آن اين است که ما هيچ جاي عالم نشنيديم که مشتري آگهي مزايده بزند، تو تنها مشتريايي هستي که آگهي مزايده ميزني. آگهي مزايده براي فروشنده است يک کسي که ميخواهد زمين بفروشد خانهاي بفروشد، آگهي ميکند که هر کسي بيشتر بخرد ميفروشم. آنکه مشتري است آگهي مناقصه ميزند، ميگويد هر کدام از شما کمتر و ارزانتر ميدهيد من ميخرم. آگهي مزايده براي فروشنده است و آگهي مناقصه براي خريدار است. تو تنها خريداري هستي که آگهي مزايده ميزني! تو صريحاً اعلام کردي به همه مردم و به همه گفتي اين جانتان را به چه کسي ميخواهي بفروشي؟ من بيشتر ميخرم. وقت خود را به چه کسي ميخواهي بفروشي؟ من بيشتر ميخرم. آبروي خود را به چه کسي ميخواهي بفروشي؟ من بيشتر ميخرم. قلم و بنان و بيان و تبليغ و رفت و آمد خود را به چه کسي ميخواهي بفروشي؟ من بيشتر ميخرم. «وَ أَنْتَ الَّذِي زِدْتَ فِي السَّوْمِ عَلَى نَفْسِكَ لِعِبَادِك»؛[8] «سَوْم» با «سين» يعني معامله و داد و ستد. اينکه در معامله ميگويند مداخله در «سَوْمِ أَخِيهِ الْمُسْلِم»[9] که منصوص است نهي شده؛ بعضي حمل بر حرمت کردند، بعضي حمل بر کراهت کردند، اين است. ورود در مساومه ديگري روا نيست؛ يعني کسي دارد داد و ستد ميکند آدم برود وسط معامله ديگري وارد بشود، اين منهي است؛ حالا نهي تنزيهي، اين را ميگويند معامله. عرض کرد خدايا! تو تنها خريداري هستي در عالم که آگهي مزايده زدي، «زِدْتَ»؛ يعني آگهي مزايده زدي. گفتي: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾،[10] بالاتر از آن گفتي. اين «زِدْتَ»، «يزيدُ»، «مَن يزيدُ» يک اصطلاحي است در ادبيات فارسي و عربي، اختصاصي به فارسي ندارد. اگر يک کسي يک کالايي را ميخواهد بفروشد قبلاً ميگفتند حراج کرد. اين بازار حراج را ميگفتند بازار «مَن يزيد». بازار «مَن يزيد» راه آن اين بود آن شخصي که رابط اصلي اين کار بود يک چوبي در دست او بود، روي آن ميز مينشست و اين چوب را ميزد به اين ميز و ميگفت: «مَن يزيدُ، مَن يزيدُ، مَن يزيدُ». آن اوائل که ما در تهران بوديم وقتي که يک کسي از علما مرحوم ميشد کتابهاي او را ميآوردند در يک کتابخانهاي مزايده ميگذاشتند، يک آقايي هم بود که اگر ـ إنشاءالله ـ زنده است خدا او را حفظ کند و اگر رحلت کرد خدا او را رحمت کند، او کتابشناس ماهري بود، يک تخت بزرگي و يک صندلي بود، يک چوب دست او بود و اين چوب را ميزد به اين تخت، ميگفت چه کسي بيشتر ميخرد؟ چه کسي بيشتر ميخرد؟ اين در فارسي بود. در عربي اين چوب دست آنهاست ميگويند: «مَن يزيدُ، مَن يزيدُ، مَن يزيدُ». اينکه جناب حافظ ميگويد:
«بيمعرفت مباش كه در مَن يزيد عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا كنند».[11]
يعني در بازار عشقفروشان آنکه چوب دست او هست، عشق را به هر کسي نميفروشد.
«بيمعرفت مباش كه در مَن يزيد عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا كنند».
به هر کسي اين سودا را نميدهند. امام سجاد عرض ميکند خدايا! اين چوب «من يزيد» به دست توست، تو به جهانيان اعلام ميکني و ميگويي به هر کسي ميخواهي بفروشي من بيشتر ميخرم! به هر کسي ميخواهي اجاره بدهي من بيشتر اجاره ميدهم! به هر کسي ميخواهي کرايه بدهي من بيشر کرايه ميدهم! «وَ أَنْتَ الَّذِي زِدْتَ فِي السَّوْمِ»، اين «زِدْتَ فِي السَّوْمِ» يعني در «مَن يزيد» چوب حراج به دست توست، تو تنها خريداري هستي که آگهي مزايده ميزني. ما اگر معلوم شد که بفروشيم به او ميفروشيم. به هر حال اهل دنيا هم که باشيم ميخواهيم آبرو را، اين وقت را به يک کسي بفروشيم که به ما بيشتر بدهد تا دنياي ما را او بهتر تأمين کند، چرا با او معامله نکنيم؟! منتها او صددرصد خالص قبول ميکند. همه کساني که بيراهه رفتهاند پشيماناند، مگر سالکان اين طريق، و دين به وسيله اينها مانده است.
همين «زکريا بن آدم» که در شيخان قم دفن است او از شاگردان امام رضا(سلام الله عليه) است، او به حضرت عرض کرد: يابن رسول الله! آن همدورههاي من، معمّرين، سالمندان، دوستان، همبحثان، همدرسها آنها رحلت کردند، يک عدّه جوانها الآن آمدند، اجازه ميدهيد من از اين شهر بيرون بروم؟ فرمود نه، تو در قم باش! همانطوري که خدا به برکت قبر پدرم عذاب را از آن منطقه برميدارد، به برکت تو عذاب را از آن منطقه برميدارد، همين «زکريا بن آدم» که در شيخان دفن است. اين کم حرف است! اين کم مقام است! حالا آن جريان «أبي نصر» و ساير شاگردان همينطور است، اينها ديگر اختصاصي به معصوم و معصومزاده ندارد، فرمود تو در قم باش! همين «زکريا بن آدم»! مگر عنايت اينها کمشدني است؟ مگر لطف اينها کمشدني است؟ ما که روزانه در تجارت هستيم، حالا چرا با اين «مَن يزيد» معامله نکنيم؟ او که بيشتر ميخرد.
اين دعاي نوراني امام سجاد در وداع ماه مبارک رمضان چقدر دعاي بلندي است! که حالا ميخواهد اين را تسليم ذات أقدس الهي بکند. خدايا! تو اين هستي، ما تو را به اين «مَن يزيد» شناختهايم؛ لذا با ديگران معامله نميکنيم، با تو معامله ميکنيم.
شما بزرگواران کم نگيريد! ما موظف هستيم که خود را در اين راه عرضه کنيم، قبول و نکول براي آنهاست و يقيناً قبول ميکنند، يک؛ و تجارت هم تجارت رابحه است که فرمود: ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾،[12] اين دو؛ فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِه﴾، چرا؟ چون عوض و معوض هر دو را به ما ميدهد. اگر کسي بذل کند نفس و نفيس را، او تکميل ميکند و به ما ميدهد، چون او «غني عن العالمين».
پس بنابراين اگر آن بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه)، آن بيان قرآن ناطق با اين بيان قرآن صامت که هر دو از يک حقيقتاند ضميمه بشود که خدا يکي را دَه برابر ميدهد و يکي را بيش از دَه برابر ميدهد، بعد به ما ميفرمايد: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِه﴾، بعد ميفرمايد به اينکه اينها را ما کامل ميکنيم و به شما برميگردانيم، آدم با آنها رابطه تجاري برقرار ميکند، ميگويد خدايا! آمدم کوي تو، به سوي تو، به در تو و آنچه را که دارم از توست، توفيقي بده که در راه تو صَرف بکنم. شما بزرگواران ـ إنشاءالله ـ اينچنين هستيد، اميدواريم از اين بهتر باشيد و از سخنان سودمند اين دوست بزرگ و بزرگوار ما هم حقشناسي ميکنيم، از همه شما هم حقشناسي ميکنيم؛ لکن اين خطر براي برخي از ماها هست. اين شنونده بيچاره بايد خودش را خيلي کنترل کند! يک بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است که شيطان هميشه در صدد حمله است، مخصوصاً آن وقتي که دارند از او تعريف ميکنند. شما چون در جبهه پُربرکت اسلامي رفتهايد و از نزديک ديديد، خط مقدّم آتش؛ گاهي زمان حمله است و گاهي زمان حمله نيست. زمان حمله که خط آتش است، دشمن چون خيلي قوي است اين را بعضي از آقاياني که از جبهه آمده بودند و از جبهه گزارش ميدادند، ميگفتند چون نيروهاي ما کمتر از نيروهاي آنهاست، مسالح جنگي ما کمتر از مسالح جنگي بيگانه است، چون استکبار و صهيونيسم و همه اين صدّام را کمک کردند، ميگفتند خط حمله آنها مثل اين چرخ خياطي است. اين چرخ خياطي را ببينيد ديگر جاي فاصله ندارد، اين مرتّب که ميدوزد از اول تا آخر آن آتش است، جايي را که اين خط سوزن که دارد ميرود، اين وسطها که خالي نيست، تمام اين خط، خط سوزن است. ميگفتند خط حمله اين صدّاميان مثل اين جريان سوزن خياطي است و چرخ خياطي است که از اول تا آخر آتش است؛ اما خط ما يک گوشه اينجا آتش است، يک گوشه آنجا آتش است، يک گوشه آنجا آتش است. اين بيان نوراني حضرت امير اين است که وقتي از کسي دارند تعريف ميکنند، اين خط حمله دشمن است که همه آن آتش است، مثل همين چرخ خياطي؛ اين است که اين شنونده بيچاره بايد خود را خيلي کنترل کند، ضمن اينکه دعا ميکند تشکر ميکند، بايد از خدا بخواهد که تحويل نگيرد، اين خطر هست.
بنابراين راه براي همه شما بزرگوران باز است. وقتي که کسي ميتواند نائب امام خود باشد و مورد عنايت امام باشد، چرا خودش را ارزان بفروشد؟! فرمود با او معامله بکنيد، او بهترين مشتري و خريدار است که اميدواريم همه شما بزرگوران را به بهترين وجه، به گرانترين وجه بخرد. اينکه ميگويند: ﴿فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾،[13] همين است. انسان در اين مسابقهها چرا نفس نفس ميزند؟ براي اينکه به شئ نفيس برسد، اين را ميگويند «تنافس». فرمود: ﴿وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾؛ نفس نفس بزنيد، تا به نفيس نفيس برسيد، اين کار اوست و اگر رسيدني نبود که دستور نميداد: ﴿وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ﴾. اين راه باز است که اميدواريم ـ إنشاءالله ـ به همه حوزويان و دانشگاهيان، مخصوصاً شما اساتيد بزرگوار مرحمت بفرمايد!
«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»
[1]. سوره بقره، آيه16.
[2]. سوره اسرا، آيه62.
[3]. سوره اعراف، آيه27.
[4]. سوره بقره، آيه35.
[5]. سوره اعراف، آيه27.
[6]. سوره اعراف، آيه20.
[7]. سوره توبه، آيه111.
[8]. الصحيفة السجادية، دعای45، ص194.
[9]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص5.
[10]. سوره انعام، آيه160.
[11]. ديوان حافظ، غزل196.
[12]. سوره فاطر، آيه29.
[13]. سوره مطفّفين، آيه26.