19 12 2021 447331 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 153 (1400/09/29)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم محقق بخش فرائض و میراث را به چند نظر و مقصد تقسیم کرده است. نظر سوم در لواحق است یعنی بعد از اینکه بحث موجبات ارث، موانع ارث، ارث نسبی، ارث سببی و امثال ذلک را بیان کردند، درباره ملحقات ارث بحث کردند. ملحقات ارث آن است که محور اصلی بحث مربوط به کتاب دیگر است، ولی چون فروعاتش به کتاب ارث مرتبط میشود این را ذکر میکنند. لعان در باب قضا و در باب قصاص مطرح است، قذف چیست و تکلیفش چیست و حکم وضعی آن چیست و حدّ آن چیست، اینها در کتاب حدود و اینها مطرح است. بخشی از این مربوط به میراث است که اگر قذف شده و لعان نشد که حکم حدّ قذف دارد، ولی اگر لعان شده و در محکمه شرع ثابت شده و شارع مقدس در محکمه حکم کرد، این چند تا حکم دارد هم در حرمت نکاح و مَحرمیت حکم دارد که نکاح عهدهدار آن است و هم درباره ارث حکم دارد که جزء ملحقات کتاب ارث است.

وقتی حاکم شرع حکم کرد به اینکه این فاصله دارد چند تا موضوع «بما له من الأحکام» حادث میشود: یکی اینکه رابطه این فرزند از آن پدر که قذف کرد و لعان شده است کاملاً منقطع است. وقتی ارتباط این فرزند از آن پدر قطع شد، از تمام بستگان پدر رابطهاش قطع میشود، عموها، عمهها، أجداد، جدّات پدری کلاً رابطهاش قطع میشود. آن سه مرحلهای که ارث میبردند از فرزند و پدر و جد و مانند آن چه طولی چه عرضی، والد و ولد طولی بود، أجداد طولی بود، أعمام و عمات عرضی بود، همه اینها منقطع میشود - ولی ارتباطش با مادر همچنان محفوظ است - پس ارتباط این بالکل قطع میشود.

ارتباط که قطع شد، یعنی آن مَحرمیت و امثال ذلک از بین میرود ولی حرمت نکاح میماند، مثلاً اگر رابطه زوج و زوجه با همین لعان قطع شد، این مَحرمیت از بین میرود ولی حرمت نکاح همچنان میماند، این زن مادامی که همسر اوست مَحرم است، وقتی لعان شد این مَحرمیت قطع میشود، اگر طلاق داده، دوباره میتواند ازدواج کند، لکن با لعان میشود حرمت ابدی  نظیر نُه طلاقه است که این حرمت ابدی جلوی تجدید فراش را میگیرد، لعان  این چنین حکمی دارد.

پس نسبت به فرزندی که لعن شده است و طرد شده است ارتباطش یک جانبه قطع میشود و اما ارتباط عرضی این فرزند یعنی با برادر و خواهر ابوینی و همچنین با برادر و خواهر أمی محض، رابطهشان محفوظ است. ارتباط زن و شوهر قطع میشود آن چنان قطع میشود که حرمت ابدی میآورد، نه نظیر طلاق باشد که جدا شدند نامحرم شدند، عقد مستأنف جایز باشد، از آن قبیل نیست. اینها مربوط به کتاب ارث نیست، اینها مربوط به کتاب نکاح و طلاق و امثال ذلک است.

مطلب دیگر این است که در همین احکام ولا که مطرح میشود ولا از چیزهایی است که «ما به یورث» است اما خودش «یورث» نیست بعضی از امور هستند که سبب ارث هستند و خود این شیء که سبب ارث است، این هم به ارث برده میشود، جزء حقوق محسوب میشود، خیار مجلس و امثال ذلک و اینها باعث بعضی از حقوقاند، خود اینها هم منتقل میشوند به ورثه اما بعضی از امور سبب ارث هستند ولی خودشان ارث برده نمیشوند، مثل نسب، نسب را کسی ارث نمیبرد یا دارد یا ندارد، اینطور نیست که فرزند نسبش را از پدر گرفته باشد چون فرزند است، معیار فرزندی بر او صادق است حالا چه بلافصل چه معالفصل، نسب سبب ارث هست، ولی خودش ارث برده نمیشود «لا یورث».

حالا بعضی از امورند مثل ولاء، ولای عتق، ولای ضامن جریره، اینها سبب ارث هستند اما خودشان به ارث برده نمیشوند. در مسئله لعان هیچ کدام از این امور نیست، این وقتی که نسب بود و این نسب بالکل قطع شد، عاملی برای ارث بردن نیست.

مطلب بعدی آن است که حالا اگر این زن غفلت کرده بود و مثلاً امر بر او مشتبه بود و آمده اقرار کرده که بله، اینجور هست، اینکه اقرار کرده بعد از آن انکار، این اقرار بعد از انکار چند تا حکم دارد: یک سلسله احکام تکلیفی و وضعی است که به عهده خودش است، یک سلسله امور است که مال طرف مقابل است. آنچه که به عنوان احکام تکلیفی و وضعی است «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ نافذٌ»[1] باید انجام بدهد و آنچه که حقآور است، این برای طرف مقابل حقآور است، ولی برای خودش ادعاست چون همین اقرار «عند التحلیل» به دو امر منحل میشود: یکی اینکه نسبت به خودش ادعا میشود، یکی اینکه نسبت به طرف دیگر که مقابل است، اقرار میشود، اگر او اقرار کرده است که این کار را کرد، یعنی جریمهاش را باید بدهد، حکم تکلیفیاش را باید ملتزم بشود، حکم وضعیاش را باید ملتزم بشود، اما چیزی، درآمدی نصیب او نمیشود، درآمد نصیب طرف مقابل میشود زیرا اقرار درآمدزا نیست، اقرار تکلیفآور است یا حکم تکلیفی یا حکم وضعی. حالا اگر کسی اقرار کرده که در این دعوا مال برای اوست، بر او تکلیفاً واجب است بپردازد، وضعاً هم غاصب است، اما طرف مقابل باید جزایش و مقابلش را بپردازد، آن با اقرار این ثابت نمیشود، آن باید از راه دیگری باشد، اگر خودش اقرار کرد مطلب دیگری است. خلاصه، اقرار عقلاء نسبت به خود مقِر تکلیف شرعی یا وضعی میآورد، اما منفعت را به همراه ندارد، زیرا اقرار نسبت به آن حقوق درآمدی، ادعاست چون ادعاست دلیل میخواهد «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ نافذٌ» نه اینکه «اقرار العقلاء لأنفسهم» هم کاری بکند. وقتی آدم اقرار کرد که بله، من به او بدهکارم، بر او شرعاً و تکلیفاً واجب است وضعاً هم حقّش را باید بدهد، اما او هم به من بدهکار است، آن با این اقرار ثابت نمیشود. اقرار نسبت به طرف مقابل ادعاست، نسبت به خودش بله اقرار میکند.

در جریان زوجه اگر آمده اقرار کرده است، این نسبت به خودش همین مسئله لعان و اینها، رابطه مثلاً قطع میشود و امثال ذلک، اما از آن طرف حقوقی را ثابت نمیکند.

به هر تقدیر مسئله لعان را به مناسبتی در تتمه بحث ارث ذکر کردند و این فرزندی که لعان شده است، ارتباطش یک جانبه از پدر بالکل قطع میشود با جمیع شؤونش، چون این اماره است و همه لوازمش هم حجت است، لکن آن دو قسمت یعنی برادر و خواهر أبوینی حکمشان محذوف است برادر و خواهر أمی حکمشان محفوظ است و ارتباطشان با این قبیله محفوظ است و ارث هم محفوظ است، مادر هم ارث میبرد.

حالا اگر مادر بمیرد این فرزند از او ارث میبرد، اما اگر خود این فرزند بمیرد مادر چقدر ارث میبرد؟ این مورد اختلاف شد، که مادر آن سهم اعلای خودش را میبرد، بقیه، چون وارثی ندارد و امام وارث «من لا وارث له»[2] است، بقیه به امام میرسد. اینجاست که بسیاری از بزرگان گفتند چنین چیزی مورد عمل اصحاب نیست، این مال نباید از حدود خانوادگی فاصله پیدا کند و آن میراث «من لا وارث له» هم مورد خاص خودش را دارد اینجا نمیشود این را عمل کرد.[3] این نزاع هست و مورد اعراض اصحاب هست در این قسمتها، لذا بخشی از این روایاتی که در بحثهای مسئله ملاعنه و اینها هست باید ملاحظه کرد که آیا همه این احکام و حقوق را او تأمین میکند یا نه، «فی الجملة» تأمین میکند.

مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل، جلد 26، صفحه 259 «أَبْوَابُ مِیرَاثِ وَلَدِ الْمُلَاعَنَةِ وَ مَا أَشْبَهَه‏» روایات را ذکر میکند که بعضی از اینها خوانده شد و بسیاری از اینها سندشان معتبر است.

در روایت اول که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد این است که «وَ إِنْ لَاعَنَ لَمْ تَحِلَّ لَهُ أَبَداً» این زن برای او حرمت ابدی میآورد، نظیر آن مطلّقه نُه مرتبه است. «وَ إِنْ قَذَفَ رَجُلٌ امْرَأَتَهُ کَانَ عَلَیْهِ الْحَدُّ» حد قذف است مگر اینکه لعان بشود «وَ إِنْ مَاتَ وَلَدُهُ وَرِثَهُ أَخْوَالُهُ» یعنی بستگان مادری ارث میبرند، البته برادران و خواهران که طبقه دوماند اینها هم ارث میبرند، اگر مادری باشند یا ابوینی باشد و اگر اینها نبودند خالهها و داییها ارث میبرند، چون رابطه این فرزند از پدر بالکل قطع میشود.

روایت دومی که مرحوم کلینی «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» نقل کرد این است که «أَنَّ مِیرَاثَ وَلَدِ الْمُلَاعَنَةِ لِأُمِّهِ» چون تنها کسی که رابطهاش محفوظ مانده مادر است، در درجه اول «فَإِنْ (لَمْ تَکُنْ أُمُّهُ حَیَّةً) فَلِأَقْرَبِ النَّاسِ إِلَی أُمِّهِ أَخْوَالِهِ»[4] درست است که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ[5] ولی واسطة العِقد مسئله مادر است هر کس از راه مادر با او ارتباط دارد ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ لذا برادر و خواهر أمی یا برادر و خواهر أبوینی ارث میبرند و اگر اینها نبودند خالهها و داییها ارث میبرند، اما آنها که أبی محضاند بالکل رابطهشان قطع است.

این روایت را که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد مرحوم صدوق با اسناد خاص خودش و همچنین مرحوم شیخ با اسناد مخصوص خودشان نقل کردند.

روایت سوم این باب که مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد این است که «کَانَ عَلِیٌّ ع یَقُولُ إِذَا مَاتَ ابْنُ الْمُلَاعَنَةِ وَ لَهُ إِخْوَةٌ قُسِمَ مَالُهُ عَلَی سِهَامِ اللَّهِ»[6] منتها این باید با آن روایتهای دیگر باید تقیید بشود که این إخوه سه مصداق دارد: إخوه أبی، إخوه أبوینی، إخوه أمی، این دو قسمش میماند آنها که أبوینیاند یا أمیاند میماند وگرنه آنها که أبی محضاند بالکل خارج هستند.

این روایت را هم مرحوم صدوق نقل کرد، هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیهم) نقل کردند.

روایت چهارم این باب که مرحوم کلینی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ» چون روایات فراوان و صحیح در آن هست حالا اگر در بعضی از این مراحل، سهل یا امثال ذلک قرار گرفت «الأمر فیه سهل» «عَنْ‏ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرد که «مَنْ یَرِثُ الْوَلَدَ» این فرزند ملاعنه شده چه کسی از او ارث میبرد؟ «قَالَ أُمُّهُ» این حصر نیست، این بیان احد المصادیق است، اینطور نیست که برادر و خواهر أمی یا برادر و خواهر أبوینی، ارث نبرند، نه، آنهایی که أبی محضاند محروماند، این بیان حصر نیست یعنی در درجه اول چه کسی ارث میبرد؟ این بالاخره «فی الجمله» ثابت میکند نه «بالجملة» مفید حصر نیست. «فَقُلْتُ أَ رَأَیْتَ إِنْ مَاتَتِ الْأُمُّ فَوَرِثَهَا الْغُلَامُ ثُمَّ مَاتَ الْغُلَامُ بَعْدُ مَنْ یَرِثُهُ قفَالَ أَخْوَالُهُ»[7] حالا اگر فرض مادر مُرد، بچه که از او ارث میبرد چون رابطه او با مادر محفوظ است، بعد این ارثی که از مادر به این به رسید، خود این بچه بعد از مدتی مُرد، چه کسی از این بچه ارث میبرد؟ بستگان مادری.

روایت ششمی که مرحوم کلینی نقل می کند «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ» که این مرسله است «عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَلَدِ الْمُلَاعَنَةِ مَنْ یَرِثُهُ قَالَ أُمُّهُ قُلْتُ فَإِنْ مَاتَتْ أُمُّهُ مَنْ یَرِثُهُ قَالَ أَخْوَالُهُ»[8] این نه برای اینکه مثلاً برادر و خواهر أمی یا برادر و خواهر أبوینی محروم باشند، این فرض کرده که آنها از بین رفتهاند فعلاً از اعضای خانواده آنها کسی نیست فرمود بستگان مادری. بستگان مادری دایی است و خاله.

این روایت ششم را که مرحوم کلینی نقل کرد مرحوم شیخ هم به اسناد خودش نقل کرد.

روایت هفتم که از «حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ» است «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ خَالِدٍ الْعَاقُولِیِّ عَنْ کَرَّامٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی رَجُلٍ لَاعَنَ امْرَأَتَهُ» ملاعنه کردند که حد قذف جاری نشود «وَ انْتَفَی مِنْ وَلَدِهَا» ملاعنهای که کردند، رابطه آنها از فرزند قطع میشود «إِلَی أَنْ قَالَ فَسَأَلْتُهُ مَنْ یَرِثُ الْوَلَدَ قَالَ أَخْوَالُهُ» نه اینکه تنها وارث دایی و خاله هستند، یعنی اگر نوبت به خاله رسید یا دایی رسید اینها ارث میبرند «قُلْتُ‏ أَ رَأَیْتَ إِنْ مَاتَتْ أُمُّهُ فَوَرِثَهَا الْغُلَامُ ثُمَّ مَاتَ الْغُلَامُ مَنْ یَرِثُهُ قَالَ عَصَبَةُ أُمِّهِ»[9] حالا اگر مادر که نزدیکتر است مُرد، مال مادر به این پسر لعان شده رسید و بعد این پسر مُرد، چه کسی ارث میبرد؟ بستگان مادری. این بستگان مادری منحصر در خاله و دایی و اینها نیست، اگر برادر و خواهر مادری بود ارث میبرد برادر و خواهر أبوینی هم بود ارث میبرد، چون اینها مقدم بر خاله و دایی هستند. این بیان احد المصادیق است نه بیان انحصاری.

دو عامل است: هم ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ حاکم است، هم اینکه این بستگان مادری یعنی خاله و دایی و اینها طبقه سوماند، برادر و اینها طبقه دوماند برادر و خواهر أمی یا أبوینی مقدماند.

روایت هشتم این باب که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است « عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ابْنُ الْمُلَاعَنَةِ یُنْسَبُ إِلَی أُمِّهِ» یعنی این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ که میگویند این فقط از راه مادر، این بحث مطرح است، رابطهاش از پدر قطع است «وَ یَکُونُ أَمْرُهُ وَ شَأْنُهُ کُلُّهُ إِلَیْهَا»[10] به دست مادر است و رابطهاش محفوظ است.

پرسش: هیچ روایتی اشاره به برادر و خواهر ابوینی نداشت ...

پاسخ: بله، در آن روز اول این تقسیمبندی به عمل آمد یعنی روز اول ما گفتیم که سه قسم داریم، چون رابطهاش با مادر محفوظ است اگر رابطهاش با مادر محفوظ است برادر و خواهر أمی هم محفوظاند، چون کلاً رابطهاش را از پدر قطع کرده است وقتی رابطهاش را از پدر قطع کرده، رابطهاش از مادر میماند رابطهاش با پدر اثر ندارد، نه اینکه زیانبخش است، یعنی کسی که برادر أبی است یا خواهر أبی است این ارث نمیبرد، اما اگر برادر یا خواهر أبوینی باشد، این از دو طرف ارتباط دارد ارتباط با پدر اثر ندارد نه اثر سوء دارد! موجب نیست، نه مانع است، جزء موجبات ارث نیست نه جزء موانع ارث است، یعنی جلوی ارث دیگری را بگیرد.

حالا اگر آمد اقرار کردند این اقرار آن اثر را دارد که «هاهنا امورا ثلاثة»: یکی حکم تکلیفی خود آدم، یکی حکم وضعی خود آدم، این دو را اقرار تأمین میکند، یکی حق خود آدم است، حق خود آدم با اقرار ثابت نمیشود، حق طرف مقابل با اقرار ثابت میشود، چون اقرار این شخص نسبت به حقوق خودش ادعاست ادعا حجت میخواهد «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ جَائِزٌ» نه «اقرار العقلاء لأنفسهم» کافی باشد! نه، این اقرار کرد که من بدهکار هستم، حکم تکلیفیاش این است که واجب است بپردازد، حکم وضعیاش این است که بدهکار است، اما طرف دیگر هم بدهکار است این ثابت نیست، چون اقرار نسبت به دیگری ادعاست ادعا را هم او باید ثابت بکند، نسبت به خود شخص حجت است.

پرسش: ... متقابل است، هم خودش بدهکار می شود و هم طرف مقابلش ...

پاسخ: آن شواهد دیگری است قرینه است ولی خود اقرار از آن جهت که اقرار است هیچ ثابت نمیکند.

پرسش: اقرار می کند که من این موارد را انجام دادم

پاسخ: آن وقت آن حجت میشود برای او. آن وقت آن شخص احتجاج میکند میگوید اگر قبول کردی که این را به من فروختی، پس از من پول گرفتی. آن وقت آن شخص احتجاج میکند، استدلال میکند و ثابت میکند، نه صرف اقرار این آن طرف مقابل را ذی حق بکند، این اقرار میکند که من این قدر بدهکار هستم، اما حالا در قبالش چه چیزی گرفتم و چه چیزی باید بپردازم را ثابت نمی­کند.

پرسش: اقرار می کند که من معامله را انجام دادم، اقرار به انجام بیع ...

پاسخ: تا آنجا که اقرار دلالت میکند یعنی من به او بدهکارم این اقرار است، اما حقوقی برای خودش ثابت بشود، این ثابت نمیشود. تا آنجا که به نفع دیگری است، اقرار ثابت میکند، اما چیزی درآمد باشد برای خودش نه، حالا اقرار کردند به اینکه ما معامله کردیم، بله ما معامله کردیم. اقرار داری که معامله کردیم؟ بله، باید پولش را بدهی.

غرض این است که اقرار «بما أنه اقرار» طرف مقابل را محکوم نمیکند، اقرار «بما أنه اقرار» خود شخص را به دو امر مکلف میکند: به تکلیف، به وضع اما دیگری هم باید بدهد؟ نه. حالا باید از راه دیگری احتجاج بکنند با جمع قرائن و ادله که اگر این معامله بود، شما این را اقرار کردی شما هم باید بپردازید، آن راه احتجاج و استدلال است، از خود اقرار برنمیآید که من طلب دارم، از اقرار برمیآید که من بدهکارم همین! معامله کردی، اقرار داری؟ معامله کردی، پس پولش را بده! اما بگوید پس تو هم بده،   چنین چیزی نداریم.

واقع، این بزرگان که ما را نصیحت میکنند دو قسمت است: اکثر این بزرگان ما را به بهشت و جهنم و آینده نصیحت میکنند که حق است، اکثر آیات هم همین است، اما بعضی از بزرگان میگویند که قبلاً اقرار کردی بدهکار هستی، به آن عالم ذر توجه دارند، اینها قلیلی از اهل معنا هستند ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی﴾[11] اوحدی از اهل معرفت میگویند شما که تعهد سپردی، کاملاً تعهد یادشان است، کاملاً با تعهد زندگی میکنند، میگویند ما قول دادیم! نمیگویند اگر این کار را نکنیم جهنم میرویم، این مال اخلاقیون است، اما دیگران طور دیگری حرف میزنند میگویند شما قول دادید، ما قول دادیم، در مسائل اجتماعی هم همینطور است بعضی میگویند اگر این کار را نکنیم مثلاً عقاب میکنند، آن سرجایش محفوظ است، اما بعضی میگویند نه، ما قول دادیم، اوحدی از اهل معرفت اینها قسمت مهم از حواسشان به این است که ما قول دادیم نمیشود که خراب کنیم ما یک وقت گفتیم ﴿بَلی﴾ این معلوم میشود که حواسشان پیش گذشته است.

خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه را میفرمود که بعضی از آقایان - حالا چه کسانی هستند؟ - میگویند بله، این زیر گوش ماست مثل اینکه دیروز بود!  

روایت اول این باب دوم این است که «بَابُ أَنَّ الْأَبَ إِذَا أَقَرَّ بِالْوَلَدِ بَعْدَ اللِّعَانِ وَرِثَهُ الْوَلَدُ وَ لَمْ یَرِثْهُ الْأَبُ‏» ببینید این تفکیک است، این اول آمده لعان کرده که مثلاً - معاذالله - این فرزند حلالزاده نیست! بعد هم امر برای او ثابت شد که اشتباه کرده و اقرار کرد که من اشتباه کردم بعد از لعان، نه صرف قذف، اگر قذف شد و محکمه حرف طرفین را گوش داد و پنج بار او، پنج بار این لعن کردند و محکمه رأی داد که این فرزند او نیست، بعد از لعان نه بعد از قذف، بعد از لعان امر بر او مشتبه شده بود گفت ببخشید اشتباه کردم، فرزند، فرزند او هست ولی او پدر او نیست. این معلوم میشود که اقرار یک جانبه اثر میکند، چرا؟ برای اینکه «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ جَائِزٌ» اقرار که نسبت به آن حق ادعاست، آنچه که وظیفه این شخص است حکم تکلیفی و حکم وضعی است باید انجام بدهد، اما مازاد بر این، ادعاست، ثابت نمیشود، پس ولد، ولد او میشود ولی او پدر او نمیشود.

حالا بعضی از موارد است که مثل معاملات و امثال ذلک قرائن شخصی و اینها دارد، ممکن است جمع بشود و ثابت بشود که آن شخص بدهکار است، ولی اینگونه از موارد تحقیقی است ثابت نمیکند.

پرسش: در خصوص ارث این طوری است چون اعتباری است

پاسخ: نه اعتباری نیست فرزند بودن یک امر حقیقی است حرمت نکاح از یک سو، مَحرمیت از سوی دیگر، ارث از سوی دیگر، نسب حقیقت است.

پرسش: ... قلمرویی  دارد

پاسخ: بله، در همین قلمرو خودش است، اقرار هم در محوطه خودش است.

پرسش: در خصوص ارث، ارث نمی برد

پاسخ: منظور این است که نه محرمیت است، حرمت نکاح است، جمیع آثاری که مربوط به نسب هست، منتفی است.

پرسش: ... این بچه محرم پدرش نیست

پاسخ: نه، محرم او نمیشود. رابطه این با پدر و بستگان پدری تا جد اعلی قطع میشود. «إِنْ أَکْذَبَ نَفْسَهُ قَبْلَ اللِّعَانِ رُدَّتْ إِلَیْهِ امْرَأَتُهُ» که قبل از لعان است «وَ ضُرِبَ الْحَدَّ» حد قذف است چون لعان نشد اصلا «وَ إِنْ لَاعَنَ» اگر چند تا لعن او، چند تا لعن این محقق شد «لَمْ تَحِلَّ لَهُ أَبَداً» یعنی این زن حرمت ابدی پیدا میکند«وَ إِنْ قَذَفَ رَجُلٌ امْرَأَتَهُ کَانَ عَلَیْهِ الْحَدُّ وَ إِنْ مَاتَ وَلَدُهُ وَرِثَهُ أَخْوَالُهُ فَإِنِ ادَّعَاهُ أَبُوهُ لَحِقَ بِهِ وَ إِنْ مَاتَ وَرِثَهُ الِابْنُ وَ لَمْ یَرِثْهُ الْأَبُ»[12] این از پدر ارث میبرد ولی پدر از او ارث نمیبرد، اگر اقرار بکند، چون اقرار حق برای خود مقرّ نمیآورد، حق برای مقرّ له میآورد، نسبت به خودش ادعاست.

«و الحمد لله رب العالمین»



                                                                                                                                                                                                                                                                                      1.ر.ک: وسائل الشیعه، ج23، ص 184.

[2]. وسائل الشیعه، ج26، ص248.

[3]. شرائع الاسلام، ج4، ص36 ؛ جواهر الکلام، ج39، ص266.

[4]. وسائل الشیعه، ج26، ص259.

[5]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.

[6]. وسائل الشیعه، ج26، ص260.

[7]. وسائل الشیعه، ج26، ص260.

[8]. وسائل الشیعه، ج26، ص261.

[9]. وسائل الشیعه، ج26، ص260و261.

[10]. وسائل الشیعه، ج26، ص262.

[11]. سوره اعراف، آیه172.

[12]. وسائل الشیعه، ج26، ص262.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق