14 11 2021 447739 شناسه:

مباحث فقه ـ ارث ـ جلسه 129 (1400/08/23

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مسئله سوم از مسائل ششگانهای که مرحوم محقق در مقصد دوم ذکر می­کنند این بود که «إذا طلق واحدة من أربع و تزوج أخری ثم اشتبهت المطلقة فی الأول کان للأخیرة ربع الثمن مع الولد و الباقی من الثمن بین الأربع بالسویة»[1] این هم واقعاً نظیر مسئله دیه بر عاقله است و باید تبیین بشود که آیا این مال نظام قبیلگی است یا نه، در هر حالتی هست؟ اگر کسی چهار همسر داشت، مسافرت کرد به شهر دیگری، در حضور برخی از مردم آن شهر، یکی از چهار همسرها را طلاق داد و شاهد هم گرفت و او مطلقه شد و عدهاش هم سپری شد. آنگاه همسری از همان شهر انتخاب کرد. پس آن اوّلی مطلقه شد، عده طلاق را نگه داشت، عدهاش هم منقضی شد، تا او بتواند همسر جدید بگیرد.

این مطلقه أولی که در حضور مردم شاهد گرفت چون بر طلاق، شاهد لازم است و مطلقه شد، عده او هم منقضی شد، چون در زمان عده نمیتواند همسر جدید بگیرد، برای اینکه «المطلقة الرجعیة زوجة» این حکم زوجه را دارد پس هنوز همسر اوست، چون هنوز همسر اوست، او اگر بخواهد تجدید فراش کند میشود زوج پنجم لذا باید عده این بگذرد این بیگانه بشود تا بتواند ازدواج کند. همینطور هم شد شاهد هم گرفت که عده او منقضی شد و تجدید فراش کرد و یک همسر دیگری گرفت، آن هم در حضور مردم بود و بعد هم با این آمیزش کرد و مُرد. این صورت مسئله است.

آن مطلقه به هیچ وجه ارث نمیبرد برای اینکه عده او گذشت و بیگانه هم است و این زوجه جدید با آن سه زوجهای که در شهر خود دارد، اینها زوجه دائمی او هستند. چون فرزند دارد سهم این چهار زن یک هشتم است. این یک هشتم را باید بین این چهار نفر تقسیم کنند منتها چون یکی از آن چهار نفر را قبلاً طلاق داده بود و معلوم نیست که کیست. اینکه اخیراً ازدواج کرد این معلوم است که کیست اما آن که طلاق داده بود چون در حال غیبت بود، در خارج از شهر بود، آنها نمیدانند کیست! پس اینکه اخیراً ازدواج کرد زوجه اوست یقیناً، یک هشتم را چهار قسمت میکنند یک قسمت به این زوجه اخیر میرسد، میماند سه چهارم. این سه چهارم را باید بین آنها تقسیم کنند، آنها چهار نفر هستند، یکی مطلقه است که معلوم نیست، سه نفر هم هستند که زوجه او هستند، چون یک مجهول در بین این چهار نفر است، اینها معلوم بالاجمال است و همهاش اطراف شبهه اجمالی هستند. این مال را چگونه تقسیم کنند؟

روایت دارد که این مال را بالسویه تقسیم کنند، این سه چهارمی که مانده است را بین این چهار نفر تقسیم کنند «علی السواء» با اینکه یقیناً به یکی نمیرسد، چرا برای اینکه اینها اطراف علم اجمالیاند، تزاحم حقوق است.

از مرحوم ابن ادریس نقل شده است که ایشان قائل به قرعهاند و قرعه میزنند که کدام یکی از این چهار نفر مطلقه است که به او نرسد و بعد این بقیه را به این سه نفر بدهند.[2] روایت دارد که بین این چهار نفر تقسیم بکنند، که این تقریباً به یک نحوه صلحی و سازشی شبیه است.

از نهایه مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) صحبتی نقل شده است[3]. درباره نهایه مرحوم شیخ طوسی خیلی اینها به عنوان مخالف نگران نیستند. اگر چیزی در مبسوط ایشان باشد نگراناند،اما در نهایه شیخ طوسی باشد نگران نیستند، برای اینکه نهایه شیخ طوسی برای فتوا آماده نشد، نهایه شیخ طوسی یک حالت متوسط است بین مبسوط او و تهذیب او. استبصار و تهذیب را که دو کتاب از کتابهای اربعه هستند، مرحوم شیخ طوسی جمع کردند. آنجا یک سلسله توضیحات در ذیل این روایات میدهند که آن تبرعی است، اینکه میگویند جمع، جمع تبرعی است غالباً همان است. جمعهای شیخ طوسی در استبصار و تهذیب جمع تبرعی است، فقیهانه نیست. این نهایه را میگویند حالت وسطایی است بین تهذیب و مبسوط. اگر فتوایی در مبسوط ایشان باشد میگویند نظر شیخ طوسی است اما اگر در نهایهاش باشد برای فتوا آماده نشده است و این تقریباً حالت متوسطی است بین تهذیب او و مبسوط او، لذا شیخ طوسی را نمیشود موافق جدی یا مخالف جدی دانست.

میماند ابن ادریس. جریان ابن ادریس ما میخواستیم ببنیم که بالاخره این مشکل سندی دارد مشکل روایی دارد؟ چون خبر واحد است به آن عمل نمیکند؟ یا گاهی مشکل دلالی دارد. ما تا آنجا که ممکن بود این سرائر را گشتیم ببینیم که فرمایش مرحوم ابن ادریس چیست؟ اگر واقعاً مشکل سندی دارد قابل حل است میگوییم فتوای او این است و نظر ما این است که خبر واحد حجت است. اما اگر نقد دلالی دارد ببینیم که نقدش چیست؟ ما هر چه گشتیم بالاخره این را در سرائر پیدا نکردیم. بعد مراجعه کردیم به بعضی از این تعلیقهها و شروحی که از ابن ادریس نقل کردند. دیدم آن بزرگواری که این مسالک را تصحیح کرده، گفته که من دو بار اول تا آخر سرائر را گشتم و پیدا نکردم![4] فقط در صفحه 301 چنین چیزی است که مخالف مشهور نیست مطابق با مشهور است که همینطور باید تقسیم کرد نه قرعه.

این نشان میدهد که در پژوهش و تحقیق خیلی باید احتیاط کرد، ما هم غیر از این موردی که ایشان آدرس دادند جای دیگر پیدا نکردیم. سرائر، جلد سوم، صفحه 301 فرمایش مرحوم ابن ادریس این است که: «و إذا کان للرجل أربع نسوة، فطلق واحدة منهن، ثم تزوج بأخری، ثم مات و لم تتمیز المطلقة من غیرها، فإنه یجعل ربع الثمن للّتی تزوجها أخیرا» سهم اینها چون فرزند دارند یک هشتم است، این یک هشتم سهم زوجیت است نه سهم زوجه. این یک هشتم را باید بین این چهار نفر تقسیم کنند، یکی بیّن الرشد است که همسر اوست، این همان است که در همان شهر ازدواج کرده است این طرف شبهه نیست. میماند سه چهارم از یک هشتم. این سه چهارم را بین آن چهار نفر باید تقسیم کنند، چرا؟ چون یکی مطلقه است و سه تا زوجه. مطلقه، معلوم هم نیست کدام است و اطراف علم اجمالی است، سه تا حق دارند یکی حق ندارد! «فطلق واحدة منهم ثم تزوج بأخری ثم مات و لم تتمیز المطلقة من غیرها فإنه یجعل ربع الثمن» یعنی یک چهارم از یک هشتم، این را «للتی تزوجها أخیرا» این اطراف شبهه نیست، اطراف علم اجمالی نیست. «لأنها متیقنة باستحقاقه» این سهم «و ثلاثة أرباع الثمن بین الأربع نسوة» سه چهارم از یک هشتم را بین آن چهار زن تقسیم میکنند «الأول اللاتی طلق واحدة منهن و لم یتمیز منهن» این سه چهارم از یک هشتم را بین این چهار نفری که سه نفرشان ذی حقاند و یک نفر ذی حق نیست تقسیم بکنند.

مطلب اساسی این است که روایات ما گفتند نکاح ارث داریم و نکاح غیر ارث. همانطوری که نکاح موقت و نکاح غیر موقت داریم، نکاح ارث و نکاح غیر ارث داریم. نکاح ارث نکاح دائم است، نکاح غیر ارث نکاح منقطع است. اما نکاح دائم و نکاح منقطع «فی الحرمة» یک «المحرمیة» دو «و النسب» سه، یکسان هستند. ولد انقطاعی با ولد دائم یکی است ارث هم میبرد. اینطور نیست که اگر کسی بچه زنی باشد که نکاحش دائم نیست، انقطاعی است، این با بچه زنی که نکاحش دائم است فرق بکند.

فرزند اوست، ارث هم میبرد، همه احکام فرزند بر او بار است. بنابراین با توجه به اصرار نصوص که نکاح ارث داریم و نکاح غیر ارث، در نکاح متعه سخن از ارث نیست.

بنابراین عمده زوجیت است و چون عمده زوجیت است، به عقد وابسته است اگر عقد، عقد صحیح شرعی بود آثار زوجیت بار است «من تلک الآثار» ارث است، لذا در عقد خیاری مسئله است، در عقد فضولی مسئله است. حالا تتمه فرع قبلی را بخوانیم تا برسیم به فرع بعدی.

فرع قبلی که عنوان شده بود حکمش ظاهراً گذشت که «الثالثة إذا طلق واحدة من أربع» کسی چهار همسر داشت، یک همسر از همسرهای چهارگانه را طلاق دارد «و تزوج أخری» یک همسر دیگر گرفت، منتها در متن شرایع نیامده که آن زوجه مطلقه عدهاش منقضی شد لکن از لازم فرمایشش برمیآید که عده او منقضی شده برای اینکه دارد همسر چهارم را انتخاب کرد، اگر  آن مطلقه عدهاش نگذشته باشد چون «المطلقة الرجعیة زوجة» این، همان آثار زوجیت را دارد. در زمان عده آن مطلقه نمیتواند تجدید فراش کند، برای اینکه میشود پنجمی. پس چون دارد «تزوج أخری» معلوم میشود که آن مطلقه عدهاش گذشت. چون عدهاش گذشت، بیگانه شده است، نه عده طلاق دارد نه عده وفات. عده طلاق ندارد چون عدهاش منقضی شد، عده وفات ندارد چون بیگانه است، بیگانه چه عده وفاتی بگیرد؟

«ثم اشتبهت المطلقة فی الأول کان للأخیرة ربع الثمن مع الولد» این بدون معارض است چون اطراف علم اجمالی نیست «و الباقی من الثمن بین الأربع بالسویة» آن سه چهارم از یک هشتم را بین این چهار نفر تقسیم میکنند بالسویه. در اطراف علم اجمالی همینطور است، در بعضی از اطراف ما یقین داریم به اینکه اجتناب لازم نیست، اما چون یقین اجمالی است از آن طرف ارتکاب که واجب نیست، آدم میداند که یکی از این چهار جا آلوده شد، از تمام چهار جا اجتناب میکند یا سه جایش آلوده است یک جایش پاک است، از چهار جا اجتناب می کند به خاطر اینکه آنکه اطراف علم اجمالی است حتماً باید احراز بشود اگر علم اجمالی موافقت یقینیه میخواهد نه اینکه مخالفت یقینیه حرام باشد، موافقت یقینیه میخواهد این باید بین همه تقسیم بکند. اگر کسی قائل به قرعه بود یقیناً کافی است. اگر با قرعه نکرد، صلح بود، یقیناً حق آنها احراز شده است.

این در متن روایت بود و مطابق آن متن روایت فتوا هم دادند معروف هم این است. شهید ثانی در مسالک نقد مختصری راجع به بعضی از این آقایان دارد بعد خودش جبران میکند و میگوید آن قابل اعتنا نیست و روایت معتبر است. منتها صاحب جواهر چون این را مورد عمل اصحاب هم میداند و آن نقد را هم وارد نمیداند، تعبیر به صحیحه کرده است[5].

این روایت صحیحه أبی بصیر وسائل جلد 26 صفحه 217 روایت اول باب نُه این است که «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ أَرْبَعَ نِسْوَةٍ فِی عَقْدَةٍ وَاحِدَةٍ» حالا این خصوصیت دخیل نیست، چه در یک عقد باشد یا چهار عقد باشد بالاخره چهار همسر دارد. «أَوْ قَالَ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ» گفت من این خصوصیت را نمیدانم، در یک عقد بود که مثلاً گفته «أنکحتنّ» یا در یک مجلس بود و چهار تا صیغه عقد جاری کرد ولی «وَ مُهُورُهُنَّ مُخْتَلِفَةٌ» حضرت فرمود این کار جایز است یعنی چهار عقد با یک صیغه، یا چهار عقد در مجلس واحده، جایز است. «جَائِزٌ لَهُ وَ لَهُنَّ، قُلْتُ أَ رَأَیْتَ» «أ رأیت» یعنی «أخبرنی» یعنی به من گزارش بده! نه یعنی «آیا دیدی»؟

 «إِنْ هُوَ خَرَجَ إِلَی بَعْضِ الْبُلْدَانِ» اگر شوهر در بعضی از جاها سفر کرده است «فَطَلَّقَ وَاحِدَةً مِنَ الْأَرْبَعِ» یکی از این چهار تا را طلاق داد، برای او مشخص است «وَ أَشْهَدَ عَلَی طَلَاقِهَا قَوْماً مِنْ أَهْلِ تِلْکَ الْبِلَادِ» چون در طلاق شاهد لازم است به خلاف عقد، در عقد حضور شاهد مستحب است و طولانیترین آیه در قرآن، همین بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» است، دارد کاری که میکنید، کاری که انجام میدهید سند بنویسید. بسیاری از مشکلات دستگاه قضا این است که طرفین سند ندارند، با اعتماد به یکدیگر گفتند من اینطور فکر میکردم، من اینطور گفتم، در حالی که در حال عقد، در حال پیمان چیزی تنظیم نکردند. این آیه نورانی کار دستگاه قضاء را خیلی آسان کرده است که شما در تمام معاملات خودتان سند بنویسید ﴿وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾.[6] اگر کسی نمیتواند ﴿فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْل‏﴾[7]؛ ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها﴾، شما می روید یک مقداری نان میخواهید، یک مقداری سیبزمینی و پیاز میخرید این سند نمیخواهد ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَینَکُم﴾[8]، همین تجارت روزانه، فرمود اینها سند نمیخواهد اما در تمام معاملاتتان، تمام قراردادهایتان، سند بنویسید ﴿إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْن﴾‏ چه دین باشد، چه تجارت باشد همین که مهم شد، سند بنویسید که بعد اگر شکایتی شد، هم شما بدانید که چه گفتید، هم آنها بدانند که چه گفتند. یکی از مشکلات دستگاه قضا که اینها را گرفتار میکند، این است که طرفین میگویند من خیال میکردم که اینطور گفته یا او خیال کرده که اینطور گفته است! این آیه هم واقعا راهگشاست. بعد فرمود لازم نیست برای یک کار جزئی که میروید، یک قلم بخرید یا خودکار بخرید، برای اینها  سند بنویسید ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ﴾ برای اینها سند نمیخواهد. روی این تعلیم، این شخص هم شاهد اقامه کرد - در موارد دیگر شاهد یا مستحب است یا اگر مثل طلاق باشد واجب است -. ایشان این کار را کرده «وَ أَشْهَدَ عَلَی طَلَاقِهَا قَوْماً مِنْ أَهْلِ تِلْکَ الْبِلَادِ وَ هُمْ لَا یَعْرِفُونَ الْمَرْأَةَ» آنها نمیدانند که کدام یک از این زنهاست ولی خود زوج میداند. «ثُمَّ تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنْ أَهْلِ تِلْکَ الْبِلَادِ»  همسری از همان شهر گرفته است، چه زمانی؟ «بَعْدَ انْقِضَاءِ عِدَّةِ تِلْکَ الْمُطَلَّقَةِ» خود این مرد میداند که عده او چه زمانی است و تا چند ماه باید بگذرد، عالم به مسئله بود، صبر کرد تا عدهاش بگذرد، تجدید فراش کرده است. «ثُمَّ مَاتَ بَعْدَ مَا دَخَلَ بِهَا» با این همسر جدید ازدواج کرده و بعد هم مُرد. آن وقت «کَیْفَ یُقْسَمُ مِیرَاثُهُ فَقَالَ: إِنْ کَانَ لَهُ وَلَدٌ» سهم اینها یک هشتم است چون سهم اینها یک هشتم است، این حتماً سهم زوجیت است نه زوجه. این یک هشتم را باید بین این چهار نفر تقسیم کنند «فَإِنَّ لِلْمَرْأَةِ الَّتِی تَزَوَّجَهَا أَخِیراً مِنْ أَهْلِ تِلْکَ الْبِلَادِ رُبُعَ ثُمُنِ مَا تَرَکَ» یک چهارم از یک هشتم سهم این یکی است چون این یکی طرف شبهه علم اجمالی نیست و اما آن یکی «وَ إِنْ عُرِفَتِ الَّتِی طُلِّقَتْ مِنَ الْأَرْبَعِ بِعَیْنِهَا وَ نَسَبِهَا فَلَا شَیْ‏ءَ لَهَا » اگر وصیت کرد یا به دیگران گفت آن کسی که مطلقه است کیست، با اسم و شناسنامه و نسب مشخص شد، آن زوجه نیست و سهمی ندارد، آن وقت این سه چهارم را بین آن سه نفر تقسیم میکنند. «وَ إِنْ عُرِفَتِ الَّتِی طُلِّقَتْ مِنَ الْأَرْبَعِ بِعَیْنِهَا وَ نَسَبِهَا فَلَا شَیْ‏ءَ لَهَا مِنَ الْمِیرَاثِ وَ لیس عَلَیْهَا الْعِدَّةُ» این «لیس» زائد نیست، «لیس» باید باشد، این عدّه ندارد چون وقتش گذشت به دلیل اینکه شوهرش با اطلاع بود، ولو او خبر ندارد. یک وقت است که او زوجهای است که گم شده است یا بعدها به او گفتند، این چون هیچ خبر ندارد احتیاطاً گفتند باید عده نگه بدارد،  مخصوصاً در زمانی که زوج او غائب بود و طلاق داد، نمیداند که چه زمانی طلاق داد، از آن وقتی که باخبر شد باید عده نگه بدارد، بعضی از جاها درست است اما اینجا، جا برای عده نیست.

«قَالَ وَ یَقْتَسِمْنَ الثَّلَاثَةُ النِّسْوَةِ ثَلَاثَةَ أَرْبَاعِ» «أَرْبَاعِ ثُمُنِ مَا تَرَکَ» آن سه چهارم از یک هشتم باقیمانده را، این سه نفر تقسیم میکنند «وَ عَلَیْهِنَّ الْعِدَّةُ» اینها باید عده وفات نگه دارند «وَ إِنْ لَمْ تُعْرَفِ الَّتِی طُلِّقَتْ مِنَ الْأَرْبَعِ (قَسَمْنَ النِّسْوَةُ) ثَلَاثَةَ أَرْبَاعِ ثُمُنِ مَا تَرَکَ» را «بَیْنَهُنَّ جَمِیعاً» تقیسم میکنند. اگر آن یکی معلوم نیست همهشان اطراف علم اجمالیاند این سه چهارم از یک هشتم را بین این چهار نفر تقسیم میکنند «وَ عَلَیْهِنَّ جَمِیعاً الْعِدَّةُ» عده وفات باید نگه دارند. آن فرع دوم که مسئله ازدواج بود مسئله عقد بود میماند به خواست خدا.

«و الحمد لله رب العالمین»



[1]. شرائع الاسلام، ج4، ص28

[2].ر.ک: الدروس الشرعیة، ج2، ص361

[3]. النهایة، ص640.

[4]. مسالک الافهام، ج13، ص179.

[5]. جواهر الکلام، ج39، ص199.

[6]. سوره بقره، آیه282.

[7]. سوره بقره، آیه282.

[8]. سوره بقره، آیه282.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق