أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مقصد دوم از مقاصد سهگانهای که مرحوم محقق درباره میراث انساب و اسباب بیان کردند، درباره ارث بردنِ سبب زوجیت است. چون بعضی احکام زوجیت را قبلاً ذکر فرمودند اینجا فرمودند: «المقصد الثانی فی مسائل من أحکام الأزواج» یعنی همه مسائل مربوط به این بخش نیست.
مسئله أولی گذشت اما مسئله ثانیه این است که «للزوجة مع عدم الولد الربع و لو کن أکثر من واحدة کن شرکاء فیه بالسویة و لو کان له ولد کان لهن الثمن بالسویة و کذا لو کانت واحدة لا یزدن علیه شیئا»[1] این تقریباً ترجمه آیه نورانی دوازده سوره مبارکه «نساء» است و چیز اضافهای ندارد. در آیه دوازده سوره «نساء» که قبلاً آن آیه تلاوت شد و بحث شد، ذات اقدس الهی فرمود که اگر زنی بمیرد در حال زوجیت و فرزند نداشته باشند، زوج یک دوم میبرد و اگر فرزند داشته باشند، زوج یک چهارم میبرد. اگر زوج بمیرد زوجه بماند فرزند داشته باشند، یک چهارم میبرد و اگر فرزند نداشته باشد، یک هشتم. این را در آیه دوازده سوره مبارکه «نساء» فرمودند.
چند تا سؤال است که این سؤالات را سنت و روایات پاسخ دادند و بعضی از پاسخها هم با دقت در خود آیه روشن میشود. اولاً اینکه اگر کسی بیش از یک همسر داشته باشد آیا هر کدام این سهم را میبرند یا همین سهم بالسویه بین اینها تقسیم میشود - درباره زوج تعدّد فرض ندارد ولی درباره زوجه تعدّد فرض دارد- اگر فرزند داشته باشند یا فرزند نداشته باشند، این مقدار هست ولو دو تا عیال باشند سه تا عیال باشند - شما تا چهار تا عیال را که تجویز کردید - اگر عیالها متعدد بودند، همه اینها در این یک چهارم سهیماند، یا یک هشتم سهیماند یا نه هر کدام یک سهم میبرند؟
با تأمل در آیه این حکم روشن میشود ولی روایت آن را شفاف کرد. تأمل در آیه این است که حالا که چهار عیال جایز شد، اگر این سهم یک نفر باشد نه سهم مجموع، اگر کسی چهار تا عیال داشت، تمام ارث را که این زنها میبرند، آن وقت سهام آن انساب چه شد؟ معلوم میشود که همین یک چهارم را، یا یک هشتم را بین این چند تا عیال تقسیم میکنند. اینکه در آن قضیه عایشه گفتند:
لک التسع من الثمن و فبالکل تحکّمتِ [2]
چون حضرت نُه عیال داشت، یک هشتم بین این نُه نفر باید تقسیم بشود. در این بیت آمده که شما در این حجره، همه حجره را گرفتید، درباره تیرباران کردن بدن مطهر امام مجتبی، فرمود که سهم شما این است که یک نهم از یک هشتم سهم دارید، برای اینکه حضرت فرزند داشت و اگر کسی بمیرد فرزند داشته باشد، همسرش یک هشتم میبرد ولو همسر متعدد باشد، اگر دو نفر بودند این یک هشتم را بین دو نفر تقسیم میکنند، اگر نُه نفر بودند این یک هشتم را بین نُه نفر تقسیم میکنند. به عایشه گفتند: «لک التسع من الثمن» تو یک نهم از یک هشتم سهم داری!
این با تأمل در خود آیه حل میشود، برای اینکه اگر منظور این است که هر زنی یک چهارم داشته باشد، از آن طرف چهار عیال مشروع است، چهار چهارم یعنی کل ارث! کل ارث را که این زنها میبرند، آن بچهها چه میشود؟ پس با تأمل در خود آیه معلوم میشود که آن یک چهارم را بین این زنها تقسیم میکنند یا یک هشتم را بین اینها تقسیم میکنند. همین معنا را روایات به صورت شفاف بیان فرمودند. این درباره زن است. درباره مرد هم همین است که چون مرد تعدد فرض ندارد جا برای سؤال نیست. مرد اگر فرزند نداشته باشند که یک دوم میبرد و اگر فرزند داشته باشند یک چهارم. این یک مطلب بود.
مطلب دیگر این است که اگر نوه باشد، و بچه بزرگش رحلت کرده باشد، حکم همین است. اینکه آیه دوازده فرمود این ولد یعنی خودش یا نوهاش. «ولد الولد ولد»! اگر ولد نباشد نوه به جای او مینشیند در همان رتبه است. اگر ولد باشد نوه ارث نمیبرد وگرنه اگر ولد نباشد «ولد الولد» این است.
پس دو تا امر را روایت باید توضیح میداده و دادهاند: یکی اینکه این سهمی که گفتند هر کدام به این اندازه میبرند؟ یا اصل سهم زوجیت این است، بین زوجه که چند نفر بودند تقسیم میشود؟ این را مشخص کردند و این معنا با تأمل در خود آیه روشن میشود.
فرع دوم این است که «ولد الولد» به منزله ولد است و حکم ولد را دارد. «أب الأب» أب نیست اما «ولد الولد» ولد است، آنجا هم بالاخره أب ممکن است صادق باشد ولی اینجا منصوص است که صادق است. این دو تا مطلب را روایات به خوبی تشریح کردند. اگر ابهامی باشد این برطرف میکند.
یک سلسله روایات است که از امام (سلام الله علیه) سؤال میکنند کسی مرده فقط یک عیال داشت چه کار بکند؟ فرمود یک چهارم را به او بدهید بقیه را به فقرا بدهید! در مورد دیگر فرمودند یک چهارم را به او بدهید بقیه را به ما برگردانید! سهم زوجه به لحاظ زوجیت یا ربع است یا ثمن، بیشتر که نیست، بقیه اموال را به چه مناسبت به او بدهیم؟ اسباب ارث چهار تا هستند زوجیت است و ولای عتق است و ولای ضامن جریره است و امامت. ولای عتق و ضامن جریره نباشد، به امام میرسد. آنجا که حضرت فرمود بقیه را به فقرا بدهید، از مال خودش داد، چون آن سهم به امام می رسد. در بعضی از نصوص دارد که «و احمل الباقی الینا» این سهم ، ولای امامت است.
بنابراین این دو تا روایت معارض نیست، آنجا که فرمودند همه مال برای اوست، این را هم بر اساس ولایت و امامت فرمودند و گرنه این چه نسبتی دارد که «فالمال کله لها»؟ آیه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ﴾[3] که شاملش نمیشود به چه دلیل همه مال برای اوست؟ «الأقرب یمنع الأبعد» هم شامل نمیشود. میماند سبب، سبب همان آنچه که آیه دوازده مشخص کرد یا ربع است یا ثمن، پس اگر یک وقت حضرت فرمود: «فالمال کله لها» این روی دستور خود امام است. با سه طایفه نصوص که ما برخورد کردیم: یک طایفه این است که مال «کله لها»، یک طایفه این است که ربع را به او بدهید بقیه را به فقرا بدهید، یکی اینکه ربع را به او بدهید بقیه را به ما بدهید. هر سه به اذن امام است و چون هر سه به اذن امام است معنایش این نیست که سهم اصلی او این باشد.
حالا این روایات را تبرّکاً بخوانیم. اما آن مطلب که سهم زوجیت ربع است یا ثمن، ولو متعدد باشند روایت سوم باب اول این است که علی بن ابراهیم در تفسیرش از أبی الجارود از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل می کند که «کَانَ نَبِیُّ اللَّهِ ص سُئِلَ عَنِ النِّسَاءِ» سؤال شده است که «مَا لَهُنَّ مِنَ الْمِیرَاثِ» تا آن روز ارث زنها مشخص نشده بود «فَأَنْزَلَ اللَّهُ» آیه یازده و دوازده سوره «نساء» «الرُّبُعَ وَ الثُّمُنَ»[4] که اگر ولد نداشته باشند ربع و اگر ولد داشته باشند ثمن.
روایت باب بعدی مهم است. دارد که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْکُوفِیِّ عَنْ أَبِی یُوسُفَ عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمَانَ عَنْ (أَبِی عُمَرَ الْعَبْدِیِّ) عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ: وَ لَا یُزَادُ الزَّوْجُ عَلَی النِّصْفِ» این معلوم است، شوهر بیش از نصف نمیبرد، اگر کسی بمیرد و تنها وارث او شوهرش باشد نصف میبرد «وَ لَا یُنْقَصُ مِنَ الرُّبُعِ» اگر فرزند داشته باشد کمتر از ربع نمیبرد «وَ لَا تُزَادُ الْمَرْأَةُ عَلَی الرُّبُعِ» اگر فرزند نباشد «وَ لَا تُنْقَصُ مِنَ الثُّمُنِ» اگر فرزند داشته باشد. در مسئله زوج، تعدد چون فرض ندارد چیزی نفرمود. در مسئله زوجه چون تعدد فرض دارد فرمود که سهم زوجه اگر فرزند باشد یک هشتم است، نباشد یک چهارم است «وَ إِنْ کُنَّ أَرْبَعاً» ولو شخص چهار همسر داشته باشد. شخص اگر چهارم همسر داشته باشد، همین یک ثمن را یا یک ربع را باید تقسیم کنند نه بیشتر «وَ إِنْ کُنَّ أَرْبَعاً أَوْ دُونَ ذَلِکَ فَهُنَّ فِیهِ سَوَاءٌ» این با تأمل در خود آیه روشن میشود منتها یک فکر دقیق میخواهد. با تصریح خود روایت که مشخص میشود با تأمل در آیه چطور روشن میشود؟ برای اینکه اگر کسی بمیرد فرزند داشته باشد یا نوه داشته باشد یا از طبقات سهگانه انساب، نسبی داشته باشد، چهار تا عیال دارد و چهار تا عیال را هم گفتید که جایز است، هر کدام یک چهارم میبرند یعنی کل این مال را این چهار تا زن بردند، بقیه ورثه چه میشود؟ فرزندان او چه میشوند؟ با تأمل در خود آیه دوازده روشن میشود که سهم زوجیت ربع است نه زوجه. زن این مقدار سهم دارد، واحد باشد یا کثیر باشد، این باید بین اینها تقسیم بشود. این معنا با تأمل در خود آیه روشن میشود منتها در تصریح روایت آمده است که «وَ إِنْ کُنَّ أَرْبَعاً أَوْ دُونَ ذَلِکَ فَهُنَّ فِیهِ سَوَاءٌ» این هم دو تا حکم است: یکی اینکه همهشان در این سهیماند، یک، و سهمشان هم بالسویه است، دو، نمیگویند که آنکه بزرگتر است، سهم بیشتری داشته باشد، نه، در سهمشان شریک هستند. اگر این چهار تا زوجه، بعضیشان حُر باشند، بعضی مملوکه، چون مِلک یمین که نیست، زوجه اوست با عقد درست شده است «فَهُنَّ فِیهِ سَوَاءٌ».
پس آنچه با تأمل و دقت روشن میشود اینجا بیان کرده است با اضافه که این یک چهارم بین اینها تقسیم میشود، یک، «علی السویه» هم تقسیم میشود، دو.
باب زوج که فعلاً محل بحث نیست که آن هم روایات خاص خودش را دارد. میرسیم به باب چهارم صفحه 201. در باب چهارم «بَابُ مِیرَاثِ الزَّوْجَةِ إِذَا انْفَرَدَتْ» اگر یک همسر باشد این چقدر سهم میبرد؟ آیا سهم بالأصاله او این است که همه مال را به او میدهند مثل یک فرزند؟ یا نه، سهم بالأصاله او همان یک چهارم است، چون کسی نیست بقیه را امام فرمود به او بدهید یا بقیه را فرمود به من بدهید؟
روایت أولی که مرحوم کلینی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ» این سهل را برای اینکه قبلش و بعدش بزرگانی هستند میگویند که «و الأمر فی السهل سهل» به آن نقدی ندارند، چون از طریق دیگر هم نقل شده است ملاحظه بفرمایید سهل از محمد بن یحیی نقل نمیکند، آن بزرگوار قبلی از محمد بن یحیی نقل میکند در حقیقت با دو سند است «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ»، یک، «وَ عَنْ» نه، سهل بن زیاد از او نقل کرده است، آن بزرگواران از «مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی» نقل کردهاند «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ قَالَ کَتَبَ (مُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ) الْعَلَوِیُّ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی ع» سؤال کردند: «مَوْلًی لَکَ أَوْصَی بِمِائَةِ دِرْهَمٍ إِلَیَّ» یکی از ارادتمندان شما، شیعیان شما، از موالیان شما، مرا وصی قرار داد و صدر درهم به من داد «وَ کُنْتُ أَسْمَعُهُ یَقُولُ» من در وصیت او شنیدم اینطور میگفت «کُلُّ شَیْءٍ هُوَ لِی فَهُوَ لِمَوْلَایَ» هر چه که مال من است، مال مولای من امام (سلام الله علیه) است «فَمَاتَ وَ تَرَکَهَا وَ لَمْ یَأْمُرْ فِیهَا بِشَیْءٍ» فقط درباره آن صد درهم، مرا وصی قرار داد ولی درباره اموالش چیزی به من نگفت «وَ لَهُ امْرَأَتَانِ» دو تا عیال هم دارد «إِحْدَاهُمَا بِبَغْدَادَ وَ لَا أَعْرِفُ لَهَا مَوْضِعاً السَّاعَةَ» من الآن آدرسش را ندارم، میدانم که یکی از آندو در بغداد است «وَ الْأُخْرَی بِقُمَّ» خود قمیها این توفیق را داشتند که با اهل بیت ارتباط تنگاتنگ داشتند، مخصوصاً علی بن ابراهیم یا پدرش رفت و آمد فراوانی داشتند، این توفیق را داشتند که از همان دیرباز این ولایت بهره اینها باشد. میرفتند خدمت ائمه(علیهم السلام) سؤال و جواب میکردند، وکالت میگرفتند، دستور میگرفتند. گفت این کار را کردم این شخص دو تا عیال دارد یکی در بغداد یکی در قم است، صد درهم به من داد که این را در راه خیر یا فلان صرف کنید، گفت که بقیه اموال مال مولای من است و چیز دیگری نگفت! «مَا الَّذِی تَأْمُرُنِی فِی هَذِهِ الْمِائَةِ دِرْهَمٍ» بقیه را که گفته به مولای من بدهید، روی این صد درهم که به من داد این را من چه کار کنم؟ «فَکَتَبَ إِلَیْهِ انْظُرْ أَنْ تَدْفَعَ مِنْ هَذِهِ الْمِائَةِ دِرْهَمٍ إِلَی زَوْجَتَیِ الرَّجُلِ» دو تا همسر دارد یکی در بغداد یکی در قم، این صد درهم را به آنها بده «وَ حَقُّهُمَا مِنْ ذَلِکَ الثُّمُنُ» است نه همه مال، دو نفرشان یک هشتم حق دارند «إِنْ کَانَ لَهُ وَلَدٌ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ فَالرُّبُعُ» حق دارند «وَ تَصَدَّقَ بِالْبَاقِی عَلَی مَنْ تَعْرِفُ» چون خودش وصیت کرد. حالا این باید در باب وصیت معلوم شود، یا این در باب وصیت است، اگر وصیت است تا ثلث نافذ است، اگر ولد نداشته باشد درست است و اگر ولد نداشته باشد، چرا حضرت نفرمود بقیه مال این همسرهاست؟ برای اینکه به ولایت و امامت میرسد. «وَ تَصَدَّقَ بِالْبَاقِی عَلَی مَنْ تَعْرِفُ أَنَّ لَهُ إِلَیْهِ حَاجَةً إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[5] کسی نیازمند است به او برسانید.
روایت دوم باب چهار دارد که مرحوم کلینی «عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ» نقل کرد _ اینها کسبه بودند یکی عطار بود یکی صحاف بود_ که «مَاتَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عُمَیْرٍ بَیَّاعُ السَّابِرِیِّ» او هم کاسب بود «وَ أَوْصَی إِلَیَّ» مرا وصی قرار داد «وَ تَرَکَ امْرَأَةً لَمْ یَتْرُکْ وَارِثاً غَیْرَهَا» عیالش مانده وارث دیگری ندارد. من «فَکَتَبْتُ إِلَی الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع» نسبت به امام کاظم(سلام الله علیه) نامه نوشتم که حکم چیست؟ «فَکَتَبَ إِلَیَّ أَعْطِ الْمَرْأَةَ الرُّبُعَ وَ احْمِلِ الْبَاقِیَ إِلَیْنَا»[6] این معلوم میشود که وارث نداشت، امام وارث «من لا وارث له»[7] است. آنجایی که گفت بقیه را بین فقرا تقسیم کن، چون خود او وصیت کرده بود.
حالا چون روز چهارشنبه است بقیه روایات را إنشاءالله برای روز شنبه بخوانیم به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمین»
قسمت مهم فرمایش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره قرآن است. یک سلسله بیانات کلی درباره قرآن است که قرآن نور است، قرآن بخوانید، سفارش کنید، حفظ قرآن چنین است! یک سلسله بیانات از حضرت روایت است که فلان سوره این اثر را دارد، فلان سوره آن اثر را دارد اینها در دو بخش که همهاش مربوط به قرآن است در کلمات نورانی حضرت، جمع شده است.
یک سلسله مسائل نصیحت و اخلاقی و اینهاست، اینها هم غالباً از قرآن کریم است. در قرآن کریم پایان سوره مبارکه «حج» ما را با یک امر تشویقی، نصیحت میکند، میفرماید: ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾[8] راه پدرتان را بروید. این «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[9] معلوم میشود که از دیرزمان بوده است. این آیه سوره مبارکه «حج» دارد که راه پدرتان را بروید و شما را وجود مبارک ابراهیم، مسلمان نامید، این سند خاص است.
پس اختصاصی در حوزه اسلام نیست منتها در اسلام خصیصهای دارد نه اختصاص ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ پس وجود مبارک ابراهیم خلیل نسبت به ما پدر است.
وجود مبارک ابراهیم خلیل خصیصهای دارد که ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا﴾[10] پیغمبر بر این تکیه میکند که شما راهی را بروید که دوست خدا باشید، خدا شما را به عنوان یک دوست قبول کند، شدنی است.
میگویند هر علمی یک میزانی دارد، فقه میزانی دارد، همه علوم؛ اما این علوم ربانی یا علم الهی که دعای نورانی امام سجاد بود، این به عدد خلائق میزان دارد. ما از نحو و صرف شروع کرده تا فلسفه چنین چیزی نشنیدیم هر علمی یک قانونی دارد اما در علم الهی که محبت و دوستی با خداست میگویند این قاعده نسبت به این آقا درست است، نسبت به این آقا درست نیست! این حکم فقهی نیست، حکم فقهی برای همه یکسان است. وجود مبارک حضرت امیر فرمود بعضی دنبال بهشتاند، بعضی از ترس جهنم عبادت میکنند.[11] معیارها و اهداف به درجات ایمانشان برمیگردد. اگر به درجات ایمان برمیگردد اینجا میزان این آقا این است، این آقا در همین حد خدا را میشناسد. الآن این هزار اسم یا هزار و یک اسمی که در جوشن کبیر است هر کسی به هر کدام از اینها ایمان داشته باشد مسلمان و مؤمن است. ، نمیشود از این آقا که کارگر است و کشاورز است توقع داشته باشیم ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[12] یا اسمای حسنای لقاء الله را درک کند! این میزانش همین است.
به هر کدام از این اسمای حسنایی که در جوشن کبیر است ایمان دارد، خدای او همین است، لذا میگویند میزان هر کسی در علوم ربانی این است. بعضی «یا حبیب» است بعضی «یا طبیب» است بعضی «یا قابض» است.
در هجده ذی الحجه مگر عقد اخوت و برادری نمیخوانند و مگر خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با حضرت امیر(سلام الله علیه) عقد اخوت نخواند؟ اینجا همیشه وقتش است که با خدا عقد محبت بخوانید که ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا﴾، خیلی حرف است.
سخن در این نیست که کاری بکنید تا بهشت بروید! این البته بعد از فراغ از آن مراحل است. این اختصاصی به هجده ذی حجه و اینها ندارد، هر روزی و هر زمانی اینطور است ﴿وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلا﴾ حالا از آن طرف خیلی در اختیار ما نیست اما از این طرف وقتی عبادت و سیر انسان «حُبًّا لِلَّه»[13] باشد این هست که امیدواریم إنشاءالله نصیب همه بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . شرائع الاسلام، ج4، ص28.
[2].مناقب آل ابی طالب، ج4، ص45.
[3]. سوره انفال، آیه75؛ سوره احزاب، آیه6.
[4] . وسائل الشیعه، ج26، ص196.
[5]. وسائل الشیعه، ج26، ص201.
[6]. وسائل الشیعه، ج26، ص202.
[7] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص169.
[8]. سوره حج، آیه78.
[9]. علل الشرائع, ج1, ص127.
[10]. سوره نساء، آیه125.
[11] . نهج البلاغة، حکمت 237.
[12]. سوره نجم، آیه8.
[13] 2.ر.ک: الکافی، ج2، ص84.