جلسه درس اخلاق (1398/09/28)
اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
«الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمّد(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيما بقية اللّه في العالمين بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي اللّه».
مقدم شما برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان ايماني را گرامي ميداريم از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به همه شما و همه پيروان قرآن و عترت آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت است مرحمت کند و هفته پژوهش را گرامي ميداريم و از خداي سبحان مسئلت ميکنيم که حوزويان و دانشگاهيان ما را جزء محققان، پژوهش کننده علمي و عملي قرار بدهد که همه ما بتوانيم در بارگاه ائمه(عليهم السلام) به صورت شفاف و روشن عرض کنيم: «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ»؛[1] اين از بيانات نوراني امام هادي(سلام الله عليه) در زيارت جامعه است که وقتي شيعيان به ويژه علماي دين به حرم مطهر يکي از ذوات قدسي مشرف شدند از خداي سبحان به برکت آنها بخواهند که من اهل تحقيق در دين باشم حق را بفهمم و تبيين کنم باطل را بفهمم و از آن دور شوم و آن را از جامعه دور کنم و جامعه را هم از آن دور، اين از برترين جملههاي نوراني زيارت جامعه است: «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ». هفته پژوهش يعني اين که آدم بتواند اين قدر توانايي علمي داشته باشد وقتي به بارگاه امام هشتم مشرف بشود زيارت کرد و عرض ادب کرد بگويد من جزء محققان شما هستم «مُحَقِّقٌ» آنچه را که شما تحقيق کرديد، «مُبْطِلٌ» آنچه را که شما باطل دانستيد؛ يعني از شاگردان ويژه شما باشم اين مقام کمی نيست. پژوهش يعني اين، رونمايي يعني اين که آدم بدون هيچ نگراني به وجود مبارک امام هشتم عرض کند هر چه را شما تحقيق کرديد من هم دنبالهرو مکتب شما هستم.
يک وقت است که انسان به زيارت اين ذوات قدسي ميرود طلب مغفرت ميکند شفاي بيمار را ميخواهد سعه رزق را ميخواهد همه اينها خير است اما اينها اوايل راه است پژوهش يعني اين! آن که نداند وجود مبارک امام هشتم با مکتبهاي بيگانه چگونه کنار آمد چگونه حل کرد چگونه پاسخ داد و چگونه جواب گرفت او چگونه رويش ميشود که در حرم حضرت بگويد «مُحَقِّقٌ» و «مُبْطِلٌ»؟
بنابراين وظيفه همه ما حوزويان و برادران و عزيزان دانشگاهي اين است که تحقيق يعني تحقيق! فهم يعني فهم! چه موقع ما ميفهميم؟ حالا چند جمله نوراني از وجود مبارک حضرت امير در نهج البلاغه بخوانيم که تازه فهم عميق مجتهدانه نردبان است، آدم حالا بر فرض مجتهد شد او در بين راه است اينها را از بيانات حضرت امير در نهج بايد کمک گرفت.
بحثهاي روز پنجشنبه تبيين فرمايشات حضرت امير در نهج البلاغه بود که تقريباً نزديک سي سال چه در نماز جمعه، چه در روزهاي پنجشنبه فرمايشات حضرت مطرح ميشد تا رسيديم به اين قسمت که حضرت اولياي اهل بيت را مشخص ميکند که چه کسي وليّ پيغمبر است و چه کسي وليّ پيغمبر نيست اين تنها براي ترجيح غدير بر سقيفه نيست، اين براي آن است که محصول درسمان ولايت باشد؛ يعني ما جزء اولياي اهل بيت باشيم وليّ آنها باشيم اينکه در زيارتنامه فرمود: «أَنِّي وَلِيٌّ»[2] همين است صرف دوستي و دشمني که ولايت نيست من جزء اولياي الهي بشوم يعني تمام اين درسخواندنها نردبان است؛ اين کتاب چقدر بوسيدني است به نام قرآن کريم. فرمود علم چيز خوبي است بر همه واجب است عالِم بشوند درست است، اما نردبان است و بر همه لازم است نردبان تهيه کنند اين نردبان مقدمه است که از کجا بالا برويم؟ فرمود: ﴿وَ تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾[3] ما عقل ميخواهيم علم نميخواهيم. ما بالارفتن ميخواهيم نردبان نميخواهيم، اين نردبان براي اين است که انسان بالا برود علم براي اينکه عاقل بشود فرمود: ﴿وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾ يعني علم مقدمه است براي عقل و عقل هم که وجود مبارک حضرت معرفي کرد فرمود: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان».[4] وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) در اين جمله ميفرمايد که «إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ(صلي الله عليه و آله و سلم) مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَي اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ»؛[5] ممکن است کسي عموي حضرت باشد ﴿تَبَّتْ يَدا﴾[6] درباره او نازل شود پس قُرب ظاهري معيار نيست، آن آيه هم ميگويد ما علم نميخواهيم ما نردبان نميخواهيم ما اگر نردبان ميخواهيم براي اين است که کسي بالا برود کسي که عمري نردبانتراشي بکند و نردبانفروشي بکند نردبانسازي بکند و نردبان را معرفي بکند، ولي بالا نرود اين در مقدمات گير است. فرمود: ﴿وَ تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ اما فقط علما بالا ميآيند ﴿وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾ مثل اينکه ميفرمايد آن مقامات عاليه را ما تبيين کرديم ولي کسي که نردبان دارد بالا ميآيد کسي که نردبان ندارد بالا نميآيد.
بنابراين تلاش و کوشش ما اين نيست که مجتهد شويم، بله مجتهد شدن چيز خوبي است تهيه نردبان است، تهيه ابزار نوشتن است؛ نوشتن، ياد گرفتن است قلم و مرکّب به دست آوردن است اما چيزي بنويسيم که خدا به آن قسم ياد کند اينکه مخصوص انبيا نيست. آدم ممکن است کتابي بنويسد که خدا به اين کتاب قَسم بخورد اين کم مقامي است؟ الآن خدا قسم ميخورد به مکاسب شيخ انصاري قَسَم که راه اين است اين کم مقامي است. ﴿ن﴾ يعني ﴿ن﴾، ﴿وَ الْقَلَمِ﴾يعني ﴿وَ الْقَلَمِ﴾، ﴿يَسْطُرُونَ﴾[7] يعني ﴿يَسْطُرُونَ﴾؛ قَسم به آن مرکّب مخصوص و آن قلم خاص و آن نوشته مخصوص! مسطورات يعني مکتوبات. يک وقت ميبينيد محقق ميشود، يک وقت علامه ميشود يک وقت شيخ انصاري ميشود يک وقت امام ميشود يک وقت علامه طباطبايي ميشود کتاب مينويسند؛ خدا به اين کتاب قَسم بخورد کم مقامي است؟ پس معلوم ميشود که اين آقا از نردبان ترقّي کرده بالا آمده دين هم همين را ميخواهد. اگر ما در جامعه اين گونه افرادی داشته باشيم جامعه راه ميافتد. بنابراين حضرت نفرمود اولياي وجود پيغمبر ما چند نفريم، بله اينها چند نفر يقيناً اولياي الهي هستند؛ اما اينکه ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ﴾؛[8] يعني درس بخوانيد اين براي أنبيا و ائمه(عليهم السلام) مخصوص آنها که نازل نشده است براي همه ما نازل شده است؛ منتها آنها در اوج و در قله ما در دامن اينها هستيم وقتي ما ميتوانيم در حوزه به قدري خوب درس بخوانيم و با إخلاص درس بخوانيم که اگر چهار تا کتاب نوشتيم خدا به اين کتاب قَسم ياد کند اين کم مقامي نيست، اين راه باز است. حضرت فرمود وليّ پيغمبر؛ اين تنها مسئله ولايت و خلافت و تقديم غدير بر سقيفه و جانشين پيغمبر شدن و امام زمان شدن که نيست آن ذوات قدسي مشخص است چهارده نفر معصوماند؛ اما کسي هم ميتواند به جايي برسد که مقالهاي بنويسد کتابي بنويسد رسالهاي بنويسد «أو ما شئت فسمّه» که خدا به آن قَسم ياد کند. خون شهيد خيلي مقدّس است اما همين ديني که براي شهيد و خون شهيد آن همه قداست قائل شد هم فرمود: «مِدَادِ العُلَمَاء اَفضَل»[9] هم به خون شهيد قَسم ياد نکرد ما يادمان نيست که در قرآن جايي خدا به خون شهيد قَسم خورده باشد، اما به مرکّب افرادي مثل امام و علامه طباطبايي قَسم ياد ميکند ﴿ن﴾، يعني مرکّب، «قلم» که معلوم است ﴿وَ مَا يَسْطُرُونَ﴾ هر سه را جداگانه ياد کرد و قَسم خورد حضرت ميخواهد بفرمايد به اين مقام برسيد اطاعت کنيد. پس درس يک گوشه از راه است قسمت مهمّ اطاعت اينهاست، علم با عمل که شده عقلِ ممثَّل، اين هدف رسالت انبيا را تأمين ميکند، اين را براي همه راهوار کرده، منتها بعضي بيشتر بعضي کمتر. فرمود وليّ پيامبر کسي است که اين طور باشد.
اين را از کجا استدلال کرد وجود مبارک حضرت امير؟ چون خودشان در بعضي از فرمايشات فرمودند که ما هر حرفي را ميزنيم از ما سؤال کنيد از کدام قسمت قرآن گرفتيد؟ ما الآن به شما در اينجا ميگوييم که از کدام قسمت قرآن است! در قرآن دارد که ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ﴾؛ وجود مبارک حضرت امير به إستناد آن آيه قرآن کريم که فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ﴾[10] فرمود: «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ» و در کنار آن اين آيه را تلاوت کرد. معلوم ميشود آنکه پيروي عملي ندارد اصلاً عالِم نيست چرا؟ براي اينکه آيه که فقط علم را مطرح کرد فرمود: «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ» و حضرت اطاعت را تفسير آيه قرار داد؛ معلوم ميشود آنجا که اطاعت نيست اصلاً علم نيست؛ لذا در بخشهاي ديگر وجود مبارک حضرت فرمود: «لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا» علمي که به عمل ننشيند جهل است؛ بعد در بخشهاي ديگر فرمود: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ»؛[11] در جهاد درون اين کشته جهل اوست اين يک دشمن خانهزاد تهيه کرده است «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ». حالا شماي وجود مبارک حضرت امير داريد آيه را معنا ميکنيد آيه که از علم سخن گفته است از عمل سخن نگفته است! آيه فرمود ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ﴾؛ آنگاه شما فرموديد: «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ» آيه از اطاعت سخن گفته شما از علم سخن ميگوييد، معلوم ميشود علم يعنی اطاعت. آنجا که اصلاً اطاعت نباشد علم نيست چرا؟ براي اينکه آيه از اطاعت سخن گفته و شما درباره علم حرف ميزنيد. آيه دارد که ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ﴾ شما داريد: «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ» معلوم ميشود علم بدون اطاعت اصلاً علم نيست وگرنه چه ارتباطي بين تفسير شما و آيه است؟!
پس آيه قرآن دارد که علم نردبان است براي اينکه ﴿وَ تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾ پس معلوم ميشود علم نردبان عقل بايد باشد و معيار آن است و هدف حوزويها و دانشگاهيهاي اسلامي اين است که انسان بشود وليّ خدا و وليّ خدا هم همين است. اگر کسي وليّ او شد حالا در دنيا برکاتش را دارد آخرت برکاتش را دارد ولي از علم به عين آمد، نصيب وليّ خدا ميشود؛ يعني به ما گفتند «علم الدراسة» را تعيين کنيد تا آن جايي که ممکن است، ولي اگر به آن اوج رسيديد مجتهد شديد اين «علم الدراسة» وسيله است براي چه؟ براي «علم الوراثة». «علم الوراثة» همين است که انسان وليّ او بشود. کم نبودند مردان بزرگ حتي زنان بزرگ که ائمه(عليهم السلام) میفرمودند: «مِنَّا اهلَ البَيت»[12] حالا درباره سلمان[13] شهرت پيدا کرده درباره بعضي از محدّثين همين شهر قم ائمه فرمودند فلان محدّث «مِنَّا اهلَ البَيت»؛[14] يعني ﴿أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ﴾ است «إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ» است. چون هيچ فرقي بين وجود مبارک امام زمان و ائمه قبلي که نيست اگر امام صادق به بعضي از شاگردانش فرمود: «هو منّا اهل البيت»، حالا ما چرا نرسيم به جايي که حضرت به ما بفرمايد فلان کس «منّا اهل البيت»؟! براي اينکه اين راه باز است آدم حيف است اين مقام را براي چيزهاي بيارزش از دست بدهد. اين بيانات نوراني حضرت امير راهگشاست خودشان اين راه را رفتند، يک؛ شاگردان مخصوص به دنبال اينها اين راه را رفتند، دو؛ به همه ما سفارش ميکنند که بياييد، سه. حضرت اميري که کلّ دنيا براي او سهل است که «لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَة» من هرگز ستم نميکنم؛[15] او ميفرمايد بعضي از دوستان ما کساني بودند که وقتي من او را ميديدم يک مرد بزرگي را ميديدم «كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»؛[16] من وقتي اين بزرگوار را ميديدم يک شخص باعظمتي را مشاهده ميکردم اين علي! اين از شاگردان حضرت بود.
پس ميشود که انسان به جايي برسد با اينکه نه امام است نه امامزاده به جايي برسد که امام زمانش بگويد او يک مرد بزرگي است اين راه باز است حضرت فرمود «كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ».
در جريان خوارج عناوين فراواني هم خوارج است براي اينکه اينها خروج کردند بر وجود مبارک حضرت امير هم نهروان است که در کنار آن نهر اين جنگ رخ داد هم به اينها ميگويند «حروري» که «حرور» قريهاي است در بخشهاي جدايي از کوفه، اين جنگ در کنار آن قريه اتفاق افتاد. اين جنگ با خوارج هم خوارج نام دارد هم نهروان نام دارد هم «حروري» نام دارد يکي از اين مقدّسان «حروري» اين کار را کرد حضرت ديد که اين شخص هم مشغول قرائت قرآن است هم نماز شب؛ «وَ سَمِعَ ع رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَأُ» حضرت فرمود: «نَوْمٌ عَلَي يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ [عَلَي] فِي شَكٍ»؛[17] انسان بخوابد استراحت کند بعد قدرتي پيدا کند که وظايف دينياش را انجام بدهد اين خيلي بهتر از آن نماز شب انسانِ با شک است. آنها جهل مرکّب داشتند اين جهل مرکّب را حضرت به شک تعبير ميکند فرمود اين علم نيست. عمده آن است که انسان آن اوايل امر با برهان حرکت کند بدون علم حرکت نکند و در حدّ ساده هم که باشد با برهان حرکت کند، به نقل و گوشِ بدون هوش اکتفا نکند، بعد کمکم رشد ميکند. فرق است بين کسي که يک بناي مجلّلي را ميبيند و بين مهندسي که آن بِناي مجلّل را ساخته است و به شاگردانش هم ياد ميدهد. آنکه يک روايت را ميشنود و همان را نقل ميکند مثل کسي است که يک بِناي مجلّل را ديد و آن بِناي مجلّل را دارد تعريف ميکند اما چگونه ميسازند؟ با چه ابزاري ميسازند؟ تا چه زماني دوام دارد؟ اينها را نميداند. يک وقت است که کسي مهندس است. فرمود اگر روايتي را آيهاي را شنيديد تلاش و کوشش کنيد که آن را خوب بفهميد اهل درايت باشيد نه اهل روايت. اين هم مقدمه است براي اينکه انسان از «علم الدراسة» به «علم الوراثة» برسد و جزء اولياي الهي بشود.
در آن بخش فرمود خبر اگر به شما رسيده است «اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ»؛ آيات هم همين طور است؛ يک وقت است انسان در جلسه درسي مينشيند در جلسه وعظي مينشيند در جلسه ختمي مينشيند يک مطلب علمي را ميشنود فوراً يادداشت ميکند که کجا بگويد و کجا بنويسد. درست است که انسان چيزي را که ياد گرفت ميتواند در جايي بنويسد يا در جايي بگويد اما اين نردبان است. ما نبايد طوري باشيم که اگر يک مطلب خوبي شنيديم تمام همّ ما اين باشد که کجا بگوييم و کجا بنويسيم؛ اولين همّ ما اين باشد که عمل بکنيم آن وقت ميوه درخت ما بشود مکتوب و منثور؛ اين راه دارد. اگر اين بزرگاني که ائمه فرمودند «مِنَّا اهلَ البَيت» مخصوص همان دودمان اهل بيت بود فرزندان آنها بود بله، ما ميگفتيم ما سهمي نداريم اما بسياري از افراد عادي را اينها فرمودند «مِنَّا اهلَ البَيت»؛ پس معلوم ميشود به اينها هم رسيد. فرمود: «اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ»[18] آنکه علم را رعايت ميکند، برابر علم عمل ميکند آنها کماند ﴿قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ﴾[19] و مانند آن.
بنابراين اگر چيزي را ياد گرفتيم درست ياد بگيريم، اهل استدلال باشيم اهل درايت باشيم نه روايت. خودمان مهندس ساختمان باشيم نه ساخته ديگري را تعريف بکنيم، يک يعنی يک! قدم اول. بعد از اينکه خودمان مهندس شديم نه گزارشگر بِناي ديگران که رُعات آن کماند و روات آن زياد؛ گزارشگري علم نيست مهندسي علم است برابر آن عمل بکنيم، دو؛ اين علم و عمل را نردبان قرار بدهيم براي آن عقل که همه نيروهاي مزاحم را عقال کند، سه؛ کمکم «از علم به عين آمد وز گوش به آغوش»؛[20] اين طور نيست که حالا مشاهده کردنِ بخشي از اسرار عالَم مخصوص وجود مبارک پيغمبر و اهل بيت(سلام الله عليهم) باشد.
ملاحظه فرموديد در سوره مبارکه «انعام»، خداي سبحان فرمود ما ملکوت عالَم را نشان ابراهيم خليل داديم، درست است؛ اين ﴿نُري﴾ که فعل مضارع است مفيد استمرار است؛ يعني ما مرتّب در صدد اين هستيم که باطن عالَم را نشان خليل خودمان بدهيم ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾.[21] در سوره «أعراف» به ما فرمود شما هم نگاه کنيد ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ﴾؛[22] بين نظر و رؤيت در عربي همان فرقي است که در فارسي بين نگاه و ديدن است. گاهي انسان نگاه ميکند و نميبيند مثل کساني که براي استهلال قمر بالاي کوهي بروند يکي ميگويد: «نظرتُ إلي القمر و لم أره»؛ نگاه کردم آسمان و أفق را ولي ماه را نديدم؛ ولي نگاه گاهي به رؤيت ميرسد اگر به رؤيت نرسد که ما را به نگاه دعوت نميکنند. در سوره «أنبياء» فرمود خليل اهل رؤيت است در سوره «أعراف» ميفرمايد شما اهل نظر باشيد چرا؟ براي اينکه شما پسر آن پدر هستيد در بخش پاياني سوره مبارکه «حج» فرمود: ﴿مِّلَّةَ﴾ اين ﴿مِّلَّةَ﴾ منصوب به اغراء است يعني بگيريد! ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾؛[23] شما پسر خليل خداييد دين پدرتان را بگيريد شما شناسنامه داريد شما آقازادهايد. اين تعبير ذات اقدس اله در بعضي از روايات دارد که «يَا ابْنَ آدَم، يَا ابْنَ آدَم»![24] اين تعبير شرفبخش است يعني شما آقازادهايد شما پسر کسي هستيد که همه ملائکه براي پدرتان سجده کردند چرا بيراهه ميرويد؟ اين «يَا ابْنَ آدَم، يَا ابْنَ آدَم» از تعبيرات شرفبخش روايي ماست. اين بخش پاياني سوره مبارکه «حج» دارد که دين پدرتان را بگيريد ﴿مِّلَّةَ﴾ يعني «خذوا» ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾ شما آقازادهايد. اگر «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[25] يک ريشه تاريخي دارد، ما گرچه نژادمان با نژاد آنها فرق ميکند، ولي روح ما از يک حقيقت است، شما فرزند خليل حق هستيد، پدر اهل رؤيت بود پسر اهل نظر است، بلکه از «علم به عين آيد وز گوش به آغوش»، اين شدني است.
در بخش ديگر حضرت شنيد که کسي ميگويد: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾[26] حضرت فرمود گفتن اين جمله نوراني قرآن ثواب دارد؛ اما دو اصل اساسي را ذات اقدس الهي در اين دو جمله تعبيه کرد: يکي به منزله مبدأ، يکی معاد؛ ﴿إِنَّا لِلَّهِ﴾ يعني از طرف ذات اقدس الهي هستيم که فرمود: ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[27] هيچ لفظي از شيء جامعتر ما نداريم وقتي در کنار «کلّ» قرار بگيرد مستوعب است؛ «کُلُّ مَا صَدَقَ عَلَيهِ أَنَّهُ شيءٌ فَهُوَ مَخلُوقٌ».[28] ﴿اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾. وقتي ميگوييم ﴿إِنَّا لِلَّهِ﴾ داريم اين آيه را تفسير ميکنيم. ﴿وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ درباره ﴿إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ﴾[29] است ﴿يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾[30] است ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ در بخشهاي ديگري از آيات قرآن کريم است. فرمود شما که ميگوييد ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ به ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ﴾[31] نظر داريد به مبدأ و منتها نظر داريد به توحيد و قيامت نظر داريد، گرچه اين کلمه، کلمه کوتاهي است اين جمله، جمله کوتاهي است اما بدانيد که «إِنَّ قَوْلَنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ عَلَي أَنْفُسِنَا بِالْمُلْكِ»[32] که ما مملوک خداي سبحان هستيم.
اين مملوک بودن بردگي نميآورد شرف ميآورد. ببينيد اسلام در عين حال که در شرايطي قرار داشت که بردگي را امضا کرده است، اين بردگي را به جايي رساند که اين برده را در حکم فرزند قرار داد. بسياري از شما اين بحثهاي ارث را خواندهايد يکي از طبقات ارث، ولاي عتق است. ارث سه طبقه دارد: طبقه اول پدر و مادر و فرزند طبقه دوم برادر و خواهر و عمو و اينها، بعد طبقه سوم هم بني أعمام و بنی الاخت، اينها طبقات ارث است. اگر کسي مُرد و هيچ کدام از اين طبقات سهگانه نبود امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه»[33] است اما آن وقتي که نظام بردگي محفوظ بود اگر کسي بردهاي را آزاد کند «لله» نه بفروشد، برده را آزاد کرد؛ مثل اينکه وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) آن روز که نظام بردگي بود بسياري از اين بردهها را ماه مبارک رمضان ميخريد، در طي اين يک ماه اينها را تعليم ميداد تربيت ميکرد آماده میکرد، در شب عيد فطر اينها را آزاد ميکرد.[34] اگر کسي بردهاي را آزاد کند اگر بميرد و آن طبقات ارث نَسَبي را نداشته باشد، اين ولاي عتق، ارث است، اين برده از او مثل پسر ارث ميبرد. اين قدر مسئله عتق را و آزادي بردگان را حرمت نهاد که جزء طبقات اوليه خود نژاد خانواده قرار داد و او را جزء وارثان قرار داد، ولاي ارث يعني همين!
اگر دارد که وليّ پيغمبر باشيد يعني ارث ميبريد؛ حالا ميرسيم به آن بحث اولي که انسان از «علم الوراثة» استفاده کند. آنها که زر و سيم را ميراث خودشان نميدانستند ارث که از آنها مانده بود هر چه مسائل شخصي و خانوادگي مثل فدک و اينها بود که برای فرزندانشان بود؛ اما اساس کار علم بود. وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) به مفضّل يکي از شاگردانش ميفرمود طرزي درس بخوان که بعد از مرگ تو بچههاي تو چند جلد کتاب تو را ارث ببرند نه کتاب بخريد بگذاريد در کتابخانه «فَإِنْ مِتَ فَوَرِّثْ كُتُبَكَ»؛ تأليفات خودت «فَوَرِّثْ كُتُبَكَ بَنِيك»[35] آن عُرضه را داشته باشي که چهار تا کتاب بنويسي، تأليفات خودت باشد که بچههاي تو کتاب تو را ارث ببرند، اين دين است. اين مسئلهاي که ما اهل کتاب باشيم کتابخانه داشته باشيم کتاب را مطالعه بکنيم اين طليعه راه است. او به يکي از شاگردانش ميفرمايد.
اين «عِقد الفريد» برای يکي از سه برادر معروف ابن اثير است؛ اينها سه تا برادر بودند: يکي لغت قرآني و روايي و اينها را نوشت به نام نهايه ابن اثير، يکي کامل ابن اثير نوشته در تاريخ، يکي هم «عِقد الفريد». اينها مربوط قرون گذشتهاند. اين ابن اثيري که صاحب «عِقد الفريد» است گفته کاتبي آمده خدمت رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) مطلبي را نوشت آن قلم را داشت به زمين ميگذاشت، فرمود اينجا چرا ميگذاري؟ حيف قلم نيست که روي زمين ميگذاري «ضَعْ قَلَمَکَ عَلَي أُذُنِکَ»[36] بگذار روي گوش خودت. اينکه ميبينيد نجّارها و اينها اين خودکارها و مدادها را خط ميکشيدند کارشان که تمام شد پشت گوش ميگذاشتند از آن حديث است. فرمود حيف قلم نيست که زمين ميگذاري، پشت گوش خودت بگذار تا ما به مردم جهان بگوييم به گوش همه برسانيم فهم فهم فهم! علم علم علم! «ضَعْ قَلَمَکَ عَلَي أُذُنِکَ» تا ديروز اين رسم بود که قلم داشتند وقتي چيزي مينوشتند اين خودکارها و قلمها و مدادها را بالاي گوش ميگذاشتند نميدانستند از چيست! غرض اين است که وجود مبارک حضرت به شاگردش فرمود اين قدر درس محققانه بخوان که بعد از مرگ تو، فرزندان تو چند جلد کتاب تو را ارث ببرند «فَإِنْ مِتَ فَوَرِّثْ كُتُبَكَ بَنِيك» اين را به يکي از اصحاب فرمود.
حضرت بعد از اينکه ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾ را معنا کردند، فرمودند مبدأ اين است و معاد اين است، آن وقت ميرسند به فرمايش ديگر که ـ إنشاءالله ـ در نوبت ديگر بايد بخوانيم.
مجدّداً مقدم شما را گرامي ميداريم از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم همه ما را آن توفيقي عطا کند که هم از «علم الدراسة» بهره کافي را ببريم هم از «علم الوراثة» سهمي ببريم و اين سخنان براي همه ما ـ إنشاءالله ـ جامه عمل بپوشند!
خدا را قَسم ميدهيم به حق قرآن و عترت امر فرج وليّاش را تسريع بفرمايد!
پروردگارا نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطرات بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
خدايا تو را به رحمانيت خودت، به قدرت خودت، به عنايت خودت، به لطف و وفا و صفاي خودت، امنيت مملکت آسايش مملکت اقتصاد مملکت آرامش مملکت وحدت مملکت صفاي ضمير مملکت خدمتگزاري مسئولان مملکت، امانت مسئولان، تدبير مسئولان، ديانت مسئولان عقل مسئولان را کامل بفرما که به اين ملت کاملاً بتوانند خدمت کنند!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص275.
[2]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص789.
[3]. سوره عنکبوت، آيه43.
[4]. تفسير نور الثقلين، ج5، ص382.
[5]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت96.
[6]. سوره مسد، آيه1.
[7]. سوره قلم، آيه1.
[8]. سوره أنفال، آيه75؛ سوره أحزاب، آيه6.
[9]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص399؛ «فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَي دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ».
[10]. سوره آل عمران، آيه68.
[11]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، حکمت107.
[12]. کتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص905.
[13]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص64.
[14]. الإختصاص، النص، ص68.
[15]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص623.
[16]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت289.
[17]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت97.
[18]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت98.
[19]. سوره سبأ، آيه13.
[20]. ديوان اشعار سنايي غزنوي، غزل209.
[21]. سوره انعام، آيه75.
[22]. سوره اعراف، آيه185.
[23]. سوره حج، آيه78.
[24]. صحيفة الرضا عليه السلام، ص998.
[25]. علل الشرائع, ج1, ص127.
[26]. سوره بقره، آيه156.
[27]. سوره زمر، آيه62.
[28]. ر.ک: الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص82؛ «كُلُّ مَا وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ شَيْءٍ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَا خَلَا اللَّهَ».
[29]. سوره شوری، آيه53.
[30]. سوره عنکبوت، آيه21.
[31]. سوره حديد، آيه3.
[32]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت99.
[33]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج7، ص169.
[34]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص260 و 261.
[35]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج2، ص150.
[36]. العقد الفريد، ج4، ص244.