جلسه درس اخلاق (1398/08/09)

06 01 2022 383740 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1398/08/09)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي محمد و عترته الطاهرين(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)، بِهم نَتولّيٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلي اللّه».

مقدم همه شما برادران و خواهران ايماني را گرامي مي‌داريم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم عزاداريها و سوگواري‌هاي محرم و صفر را از همه مخصوصاً از شما بزرگواران به احسن وجه بپذيرد و توفيق انجام وظايف نبوت‌شناسي و امامت‌شناسي که در ماه‌هاي آينده در پيش هست به همه شما عزيزان مرحمت بفرمايد.

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه درباره نهجالبلاغه به کلمات حکيمانه آن حضرت رسيد مستحضريد که سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) تنظيم نهجالبلاغه را برابر امکانات خودشان قرار دادند آنچه به عنوان کلمات قصار و کلمات حکيمانه نقل مي‌کنند اين طور نيست که هر کدام را جداگانه حضرت امير(سلام الله عليه) فرموده باشند بسياري از اينها جزء يک خطبه است يا نامه است يا وصيت است يا عهدنامه است آنچه در اين بخش‌ها آمده در همان سفارش‌هايي است که به پسرش محمد بن حنفيه دارند ما از نظر رقم به کلمه 79 رسيديم؛ چون در طي اين ساليان متمادي خطبه‌ها و نامه‌ها تا حدودي بحث شد در شرح کلمات حکيمانه آن حضرت به کلمه 79 رسيديم.

حضرت فرمود: «خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّی كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ» فرمود کلمات حکيمانه رفتار حکيمانه گفتار حکيمانه نوشتار حکيمانه را هر جا ديديد أخذ کنيد نگاه نکنيد که گوينده اين کلمه حکيمانه خود عمل مي‌کند يا عمل نمي‌کند. اينکه فرمودند: «اُنْظُرْ إِلَی مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَی مَنْ قَال‏»[1] اين فقط در مسائل علمي است، در مسائل تربيتي اگر کسي بخواهد ديگري را اسوه خود قرار بدهد در آنجا هم مسئله «انْظُرْ إِلَی مَا قَالَ‏» مطرح است و «انظر إلي من قال»، هم ببينيد که چه گفت هم ببيند که چه کسي گفت؟ اگر بخواهيد به او دل بسپريد و او را اسوه قرار بدهيد و اگر خواستيد فقط از مسائل علمي و گفتار او استفاده کنيد اينجاست که فرمودند: «انْظُرْ إِلَی مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَی مَنْ قَال‏».

در ذيل اين آيه نوراني: ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلي‏ طَعامِهِ﴾[2] انسان وقتي کنار سفره نشست غذاي خود را نگاه کند سالم است يا سالم نيست؟ مسموم است يا مسموم نيست؟ در ذيل اين آيه که ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه‏﴾ روايتي از امام(سلام الله عليه) است که درست است اين طعامِ ظاهر مشمول آيه است اما ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلي‏ طَعامِهِ﴾؛ «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ مِمَّنْ يَأْخُذُهُ»؛[3] علمي که فرا مي‌گيرد از چه کسي فرا مي‌گيرد؟ از کدام دهن حرف تلقي مي‌کند؟ از کدام قلم حرف تلقي مي‌کند؟ بعضي از اذهان گفتارها رفتارها و نوشتارها به قدري حق و زيباست که خدا به آنها قسم ياد مي‌کند. اينکه فرمود: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ[4] خداي سبحان به قلم قسم خورده است چون وسيله نوشتن است به مسطورات و مکتوبات، به کتاب، به مقاله، به نوشته قسم ياد مي‌کند ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ؛ يعني آنچه را که قلم و ارباب قلم به سطر در مي‌آورند گاهي ممکن است خدا به يک مقاله سوگند ياد کند به يک کتاب سوگند ياد کند. اگر اين است گاهي ممکن است به يک سخنراني سوگند ياد کند به يک گفتار و گفتمان سوگند ياد کند اگر حق باشد و از مسير حق درآمده باشد و در دل مستحِق بنشيند اين نور است لذا آنجا که فرمودند: «انْظُرْ إِلَی مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَی مَنْ قَال‏» اگر سخن از پرورش و تربيت و پذيرش و اسوه قرار دادن نباشد فقط مسائل علمي باشد، اين مسئله رياضي را فلان شخص خوب حل کرده است حالا چه کار داريم که استاد کيست؟ اما مسائل تربيتي که انسان بخواهد آن را اسوه قرار بدهد هم «انْظُرْ إِلَی مَا قَالَ» هم «انظر إلي مَن قال»؛ اين دومي‌اش به برکت روايتي است که در ذيل اين آيه نوراني است که ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلي‏ طَعامِهِ﴾ حضرت فرمود منظور از طعام تنها غذاي ظاهري نيست، علم غذاي روح است و انسان علمي را که فرا مي‌گيرد بايد ببيند از کدام دهن از کدام قلم نشأت گرفته فرا بگيرد.

حضرت در اينجا فرمود حکمت را آنچه مربوط به بايد و نبايد يا بود و نبود مطلب علمي است از هر راهي شما شنيديد بگيريد؛ اما اگر خواستيد خود را بسپريد کسي را اسوه قرار بدهيد آن براساس اينکه ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلي‏ طَعامِهِ﴾ يعني «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ مِمَّنْ يَأْخُذُهُ» بايد عمل بکند. در اينجا فرمود: «خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ» کلمات حکيمانه، مطلب حکيمانه يک صنعت خوبي است؛ نبايد گفت حالا چون فلان کشور کافرند ما چرا اين صنعت را بگيريم اين علم اين صنعت اين هنر براي جامعه نافع است ما که نمي‌خواهيم از نظر سيره عملي خود را به آنها بسپريم. «خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّی كَانَتْ» ولو گوينده خود عمل نکند «فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ» گاهي يک کلماتي است که شخصي در جايي شنيده اين را بالاخره نمي‌تواند تحمل بکند اين را مي‌گويد يا مي‌نويسد چه بهتر که انسان از اين کلمه استفاده کند و بهره ببرد نبايد بگويد چون از دهن کافر درآمده يا از قلم کافر درآمده من بهره نمي‌برم، اگر علم باشد و نافع باشد از هر جايي که درآمد انسان استفاده مي‌کند. «فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ»؛ يک مطلب علمي نافع براي قلب منافق ناشناخته است با ساير دانسته‌هاي او و يادداشت‌هاي او هماهنگ نيست صحابتي رفاقتي بين اين مطلب و ساير مطالبي که در ذهن او هست نيست اما با دانسته‌هاي قبلي مؤمن موافق است اينها جزء مُصاحبان خوب او هستند اين کلمه حکيمانه يا اين نوشتار حکيمانه که از قلم فلان شخص درآمد اين با داشته‌هاي او و نوشته‌هاي او هماهنگ نيست با داشته‌ها و نوشته‌هاي مؤمن هماهنگ است اين مؤمن اين را مي‌گيرد «إِلَی صَوَاحِبِهَا» به مناسب‌ها و مصاحب‌ها و ياران و دوستان او که ساير مطالبي علمي‌اند ذخيره مي‌کند مي‌فرمايد: «حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ».

بعد فرمود اصلاً شما مي‌دانيد اين حکمت در درون شما بود شما يک انسان برهنه خلق نشديد روحتان مثل بدنتان نيست که بي‌پوشاک باشد شما با يک سرمايه خلق شديد چه در حوزه باشيد چه در دانشگاه بايد اين نکته را بدانيد که ما يک صاحبخانه داريم و يک مهمان آنچه صاحبخانه ماست با ماست به ما داد فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[5] ذات اقدس الهي ما را با سرمايه خلق کرد اين سه بار کلمه «ها» که برگشت به همين نفس برمي‌گردد فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾ هيچ روحي را غير مستوي الخلقه خلق نکرد، بدن ممکن است غير مستوي الخلقه به دنيا بيايد، اما هيچ روحي غير مستوي الخلقه به دنيا نمي‌آيد ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾ که روح را مستوي الخلقه خلق کرد ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ خيلي از چيزها را به روح نشان داد اين سه تا کلمه «ها» نشانه آن است که خدا انسان را عالم قرار نداد که بگويد من يک چيزهايي را مي‌دانم آنچه به نفع اوست آنچه به ضرر اوست به او فهمانده است ﴿فَأَلْهَمَها﴾ «الفجور» نيست ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ آنچه براي اين آقا خوب است آنچه براي اين آقا بد است به او گفته است. يک وقت است که انسان يک کلياتي را مي‌داند که حالا براي او خوب است يا نه؟ اين را نمي‌داند اين طور خدا ياد نداد من چه بايد بکنم؟ زيد چه بايد بکند؟ هر چه را زيد بايد بکند به او گفت اين صاحبخانه است اگر سري به صاحبخانه بزنيم متحير نيستيم چون اين در را قفل کرديم به روي صاحبخانه فقط مهمان‌ها را راه داديم حرف مهمان‌ها را گوش داديم مشکل پيدا شد فرمود شما يک صاحبخانه داريد حالا مي‌خواهيد حوزه درس بخوانيد يا دانشگاه يک مهماني دعوت کنيد که با صاحبخانه هماهنگ باشد شما خيلي چيز بلد هستيد آنچه به سعادت شماست من به شما گفتم آنچه به شقاوت و بدبختي شماست به شما گفتم چيزهايي ياد بگيريد که با اين صاحبخانه هماهنگ باشد وگرنه اول اختلاف است يک چيزهايي آدم ياد بگيرد يک راه‌هايي را ياد بگيرد که خيال مي‌کند راه اوست اما دارد راه ديگران را مي‌بندد يا خودش هم بيراهه مي‌رود فرمود اين را ياد نگيريد شما که صاحبخانه داريد مهماني دعوت کنيد که با اين صاحبخانه بسازد آن مهمان اين است که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ با اين هماهنگ باشد چه براي انسان خوب است چه براي انسان خوب نيست باشد اينکه خدا به يک مقاله قسم ياد مي‌کند نفرمود ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ يعني مثلاً چند جلد بحار نه، به آنها هم قسم ياد مي‌کند به يک مقاله سودمند هم قسم ياد مي‌کند براي اينکه نافع است، فرمود قسم ياد مي‌کند به مسطورات به مکتوبات به نوشته‌ها؛ حالا اگر کسي سخنراني خوبي کرد به او سوگند ياد مي‌کند چون ملاک همان است حرف خوبي زد تدريس خوبي کرد چه بهتر از اينکه ما طرزي حرف بزنيم طرزي درس بگوييم که مقبول حق باشد اولاً به او سوگند ياد کند ثانياً؛ اين راه را که نبستند اين را که نگفتند مخصوص ائمه(عليهم السلام) است آنچه مخصوص آنهاست که در دسترس ما نيست پس ما مي‌توانيم نويسنده‌اي باشيم که به مکتوب ما خدا قسم ياد کند. گوينده و مدرّسي باشيم که به گفتار خدا قسم ياد کند چرا اين را از دست بدهيم؟ ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ بعد وجود مبارک حضرت امير فرمود اين مال شماست؛ منتها حالا گم کرده‌ايد اين «اَلْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِن‏» يک گمشده مؤمن است يعني مال شما بود حالا در دسترس شما نيست، يک چند صباحي غفلت کردي اين را گم کرديد، هر جا ديديد مال شماست نگوييد فلان کس گفته حالا آن مسئله حق تأليف و مانند آن يک چيزي ديگر است اما اين علم برای شماست من به شما دادم شما گم کرديد، «اَلْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِن‏» و هر جا پيدا کرد گمشده خودش را مي‌يابد. فرمود: «اَلْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِن‏ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ‏».[6]

يک بيان نوراني است که اين هم جزء آن سفارش‌هاي رسمي وجود مبارک حضرت امير است که جزء کلمات مبسوط آن حضرت است، جداگانه نيست؛ اين را هم سيد رضي مي‌فرمايد اين کلمه قابل قيمت‌گذاري نيست از بس ارزنده است؛ يکي هم جاحظ در البيان و التبيين[7] درباره عظمت اين سخن مي‌گويد و آن اين است که «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»[8] ارزش هر کسي به چيزي است که خوب مي‌تواند آن را انجام بدهد نه «ما يعلمه». بيان سيد رضي اين است که «و [هذه‏] هي الكلمة التي لا تصاب لها قيمة و لا توزن بها حكمة و لا تقرن إليها كلمة».[9] اين جمله نوراني حضرت که فرمود: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ» نمي‌شود براي آن ارزش گذاشت، اصلاً قيمت ندارد، اين يک و هيچ کلمه حکيمانه‌اي هم هم‌وزن اين نيست، اين دو، و با هيچ کلمه‌اي هم مقرون نمي‌شود همسان نمي‌شود چون هيچ چيزي به قد و اندازه او نيست، اين سه. مشابه اين بيان را جاحظ در البيان و التبيين درباره اين کلمات نوراني حضرت است چرا؟ براي اينکه حضرت نفرمود ارزش هر کسي به علم اوست علم چيز خوبي است اما ارزش هر کسي به هنر اوست. چه هنری؟ هنرِ نفع رساندن و کار خير کردن، هم فعل «حَسَن»، هم «احسان»؛ «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ» چقدر انسان مي‌تواند به جامعه خير بکند و خير برساند؟ گاهي با يک عمل کل جامعه را نجات مي‌دهد با يک حرف کل جامعه را نجات مي‌دهد. ببينيد اين دين را وجود مبارک حضرت همه چيزش را گفته؛ فرمود بعضي از گناهان‌اند که کفاره مشخصي دارند فديه مشخصي دارند کسي روزه‌اي را نگرفته کفاره دارد فلان کار را نکرده فديه دارد در حج مثلاً سر را تراشيده قبل از خروج از محراب مثلاً بايد کفاره بدهد اينها مشخص است. بعضي از گناهان است که هيچ چيزي کفار آن نيست مگر يک اصل «إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لَا يُكَفِّرُهَا صَلَاةٌ وَ لَا صَوْمٌ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا يُكَفِّرُهَا قَالَ الْهُمُومُ فِي طَلَبِ الْمَعِيشَة»؛[10] چقدر اين کلام مبارک است. فرمود بعضي از گناهان است که کفاره‌اش اين است که آدم بايد روزه بگيرد بعضي از گناهان است کفاره‌اش اين است که بايد فلان رکعت نماز بخواند بعضي از گناهان است که مثلاً بايد حج برود فرمود بعضي از گناهان است که هيچ کدام از اينها يعني نماز آن مشکل را حل نمي‌کند روزه آن مشکل را حل نمي‌کند حج آن مشکل را حل نمي‌کند. اگر فشار اقتصادي بر يک خانه يا خاندان يا ملت و امتي آمد، کسي اولاً غصه بخورد که چرا مردم ندارند که هموم داشته باشد؛ دوم اهتمام بورزد که اين بار را از دوش مردم بردارد خوابش نمي‌برد که يک عده اختلاسي يا نجومي‌اند، خوابش نمي‌برد که يک عده احتکاري‌اند خوابش نمي‌برد که يک عده‌اي در اثر فقر با دست خالي مي‌روند خوابش نمي‌برد. او اهتمام مي‌ورزد که تمام کوشش را بکند که هر کس خانه مي‌رود با دست پر برود پيش زن و بچه‌اش خجالت نکشد؛ اين حرف بوسيدني نيست؟ هر گناهي را که با نماز و روزه حل نمي‌کنند بعضي از گناهان است که کوشش و تلاش، فکر فهم يعني فهم که من چگونه اين مشکل مملکت را حل کنم با اينکه همه چيز در اين مملکت هست. چه کار کنم که عده‌اي ندزدند چه کار بکنم که عده‌اي اختلاس نکند، راه را ببندم. اين بيان بوسيدني نيست؟ حالا شما مدام نماز بخوان مدام نماز بخوان اين کفاره آن کار نمي‌شود مشکل مردم را حل نمي‌کند. نماز يک اثر خاصي دارد روزه يک اثر خاصي دارد، حج يک اثر مخصوصي دارد؛ اما فهم اقتصادي که مشکل جامعه را حل بکند اين يک اثر مخصوص دارد، فرمود بعضي از گناهان هستند که کفاره آن فقط به فکر مردم بودن است. اين حرف‌ها بوسيدني نيست؟ به اين حرف‌ها خدا قسم ياد نمي‌کند؟

 فرمود: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»؛ البته علم چيز خوبي است کمالات ديگر هم چيز خوبي است اما آن اساس ارزش‌گذاري را که امير المؤمنين(سلام الله عليه) بيان مي‌کند مي‌فرمايد که از ما چه کاري براي مردم بر مي‌آيد؟ مشکل مردم را حل کنيم اين غده بدخيمي که پيدا شد به نام طلاق يا آن محروميت‌هايي که تأخير در ازدواج است همه اينها بليّه است. آدم بتواند هم غصه بخورد که چرا جامعه اين طور هستند هم اهتمام داشته باشد همّت بورزد که اين مشکل را حل کند. فرمود ارزش هر کسي به هنر اوست. درست است که سيد رضي مي‌دانيد اين همه کلمات را او نوشته است درباره کلمات ديگر مشابه اين اگر پيدا شد چنين حرفي مي‌زند؛ اما درباره کلمات ديگر که اين طور حرف نمي‌زند. يک سلسله کلمات است که خود ائمه(عليهم السلام) قيمت‌گذاري کردند اين نسبت به کل جهان‌بيني و اصول اعتقادي است که فرمود «إن لأبدانکم ثمنا و هي الجنة»،[11] يک، «إن لأرواحکم ثمنا و هي الجنة»،[12] اين دو؛ فرمود اين بدنتان به کمتر از بهشت جسماني نمي‌ارزد، اين بدن را به کمتر از بهشت فروختيد مغبون هستيد. اين روحتان کمتر از بهشت روحاني نمي‌ارزد اين روحتان را به کمتر آن فروختيد مغبون هستيد فرمود ارزش ما بهشت اين درست است اين در مورد مسائل کلامي است و نسبت به آخرت است. اما براي دنيا که مشکل ما را حل کند فرمود هنر هر کسي ارزش اوست. صدر اين جمله اين است که «النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ»[13] انسان‌ها فرزند هنرشان هستند فرزند هنر، هنر در اين است که آدم از نداري مردم غصه بخورد، يک؛ اهتمام داشته باشد همت بورزد براي رفع آن مشکل، دو. «إِنَّ مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوباً لَا يُكَفِّرُهَا صَلَاةٌ وَ لَا صَوْمٌ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا يُكَفِّرُهَا قَالَ الْهُمُومُ فِي طَلَبِ الْمَعِيشَة»، اين حرف‌ها بوسيدني نيست؟ اين حرف‌ها مورد قسم است.

 اين بيانات را که سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) در کلمات قصار نقل کرده است در کتاب شريف تمام نهج البلاغه جزء وصاياي خود حضرت است. در کتاب شريف تمام نهج البلاغه صفحه 699 اين آمده است: «اَلْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِن‏ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ‏» اصل اين بيانات نوراني حضرت است که به پسرش ابن حنفيه مي‌گويد اين چندين صفحه است. مرحوم سيد رضي(رضوان الله تعالي عليه) در اين چند ورق که شايد بيش از صد کلمه در آن باشد بعضي‌ها را انتخاب کرده و اينجا ذکر کرده است. اما آن يکي که مربوط به جمله قبلي است «النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ» و «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ» آن در خطبه دوازده است در کتاب شريف تمام نهج البلاغه صفحه 153 که «النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ وَ قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ» ارزش هر کسي به آن مقدار نفع و حُسن و احساني است که هم نسبت به خود روا مي‌دارد هم نسبت به جامعه که درد جامعه را درد خود بداند اين مي‌شود هنر؛ نفرمود ارزش هر کسي به علم اوست، علم يک فضيلتي است خوب است؛ اما مادامي که به عمل ننشيند و مشکل خود و ديگري را حل نکند آن ارزيابي اساسي را از دست خواهد داد.

 اين جمله‌هاي نوراني را که حضرت به عنوان حکمت ياد کرده است اين نکته را به همراهش داشت که اين مال شماست گم کرديد برويد پيدا کنيد. اين شناسنامه ما را مشخص کرد مالکيت ما را مشخص کرد مملوک بودن حکمت را مشخص کرد فرمود ملک طلق شماست حالا گم شده است يعني گم کرده‌ايد. در بخش‌هاي ديگر فرمود که اين روايت مکرر خوانده شد حضرت فرمود که «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضَالَّتَهُ‏ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا يَطْلُبُهَا»[14] اين از بيانات نوراني آن حضرت است، فرمود مردم گاهي قلم خودکار دفترچه خودشان را گم مي‌کنند، يک اعلاميه‌اي يک اطلاعيه‌اي که من فلان دفترچه را گم کردم يا فلان قلم را گم کردم، اما خودشان را گم کردند نمي‌روند نزد کسي بگويد که مرا پيدا کن و مرا سر جايم بنشان! فرمود من تعجب مي‌کنم که خودشان را گم کردند نمي‌روند نزد کسي بگويد که آقا مرا پيدا کن که من کجا هستم؟ مرا سرجايم بنشان که من اينجا باشم و از جايم تکان نخورم فرمود من در شگفتم: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضَالَّتَهُ‏» ضاله يعني گمشده. «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضَالَّتَهُ‏ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا يَطْلُبُهَا» خودش را گم کرد کسي که بيراهه مي‌رود گم کرده است «وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا يَطْلُبُهَا» نمي‌رود نزد يک حکيمي که او را راهنمايي بکند بگويد من الآن کجا هستم؟ اين که من مي‌بينم اينها با فطرت من سازگار نيست. وقتي انسان به آن بيماري شديد مبتلا نشود يک مختصري که اين غذا آلوده باشد بالا مي‌آورد، اگر کسي دو بار بالا آورد معلوم مي‌شود که اين غذا مناسب نيست. بعضي‌ها هستند که نه، اصلاً آلوده شده‌اند؛ اما بعضي‌ها هستند که يکي دو بار که ـ خداي ناکرده ـ کار خلاف کردند مي‌بينند که دارند بالا مي‌آورند و خوابشان نمي‌برد که اين چه کاري بود که من کردم؟ چرا اين حرف را زدم؟ چرا قلب کسي را درد آوردم؟ معناي آن اين است که دارد بالا مي‌آورد. آن وقت مي‌رود به اهلش مراجعه مي‌کند که آقا مرا پيدا کن مرا سرجايم بنشان که من راحت راحت باشم اين عصاره فرمايش حضرت است که فرمود خودشان را گم کردند ولي نمي‌روند نزد کسي بگويد که من الآن گم شدم، اين کارهايي که مي‌کنم اينجا مال من نيست، اين حرفي که مي‌زنم مال من نيست من با اينها موافق نيستم با اين رفقا که رفت و آمد دارم مي‌بينم که تهِ دلم با اينها مشکل دارم با اينها راضي نيستم مرا پيدا کن سرجايم بنشان؛ «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضَالَّتَهُ‏ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا يَطْلُبُهَا»؛ اين بيانات نوراني آن حضرت است.

اميدواريم ذات اقدس الهي آن توفيق را عطا کند که از کلمات نوراني آنها همه ما استفاده کنيم. اميدواريم ذات اقدس الهي نظام ما را رهبر ما را مراجعه ما را دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّ ما حفظ بفرمايد!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرمايد!

خطرات بيگانه‌ها را به خود آنها برگرداند!

اين کشور وليّ عصر را از تمام جهات مخصوصاً از جهت اقتصادي، امنيت، آسايش، آرامش و برطرف شدن غده بدخيم طلاق و اصلاح امر ازدواج جوان‌ها و ساير نيازمندي‌هاي جامعه انساني به بهترين وجه در سايه برکت آن حضرت تأمين بشود و اين نظام تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر خطري محفوظ بماند!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص241.

[2] . سوره عبس، آيه24.

[3] . المحاسن، ج‏1، ص220.

 [4]. سوره قلم, آيه1.

[5]. سوره شمس, آيات7 و8.

[6] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت80.

[7] . البيان و التبيين، ج1، ص83.

[8] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت81.

[9] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص482.

[10] . الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين، النص، ص56.

[11] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص19؛ «أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّة».

[12] . نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت456؛ «لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّة َ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا».

[13] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص51.

[14] . عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص329.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات