اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و افضلهم محمّد و اهل بيته الاطيبين الانجبين سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّي و من اعدائهم نتبرء إلي الله».
مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم! در آستانه روز مباهله يعني بيست و چهار ذيحجّه هستيم كه از مفاخر ما شيعههاست. اين روز را به پيشگاه وليّعصر و عموم علاقهمندان قرآن و عترت و شما فرهيختگان تهنيت عرض ميكنيم. قبل از ورود در بحث يك توضيح كوتاهي درباره روز مباهله به عرض شما برسد. همه ما مستحضريم كه اين جمله نوراني را رسول خدا(عليه و علی آله آلاف التحيّة و الثناء) درباره حسينبنعلي(سلام الله عليه) كه در آستانه محرّم آن حضرت هستيم، فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ».[1] اين «حُسَيْنٌ مِنِّي» را ميشود فهميد، چون نوه و فرزند اوست؛ اما «أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» يك توجيه ميخواهد. همين تعبير را درباره امام مجتبي هم فرمود كه «حسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حسَن».[2] يك طرف اين جمله روشن است كه «حسَنٌ مِنِّي»؛ فرزند من است؛ اما «أَنَا مِنْ حسَن» توجيه ميخواهد. بخش سوم بيان نوراني حضرت است كه درباره اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) فرمود, فرمود: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ»،[3] و مكرّر هم فرمود. اين «عَلِيٌّ مِنِّي» يعني چه؟ از دو طرفش مشكل دارد، هم «أَنَا مِنْ عَلِيٍّ» مشکل دارد و جاي سؤال است، هم «عَلِيٌّ مِنِّي».
اما اين آيه نوراني مباهله به همه اين سؤالها پاسخ ميدهد، در اين آيه ذات اقدس الهي وجود مبارك حضرت امير را به منزله جان پيغمبر حساب كرده است ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ﴾.[4] اگر بگوييم من از خودم هستم خودم هم از من است سؤالي ندارد؛ چون يك واقعيت است. تعبير قرآن كريم هم تعبير معرفتي و حُكمي و عقلي است و همه معارف را به همراه دارد. آن بيان نوراني كه در روايات هست كه «کُلُّهُم من نور واحِد»[5] روشن ميكند كه اينها يك حقيقتاند به چهارده لباس در آمدند؛ آن وقت هم « أَنَا مِنْ عَلِيٍّ و عَلِيٌّ مِنِّي» معنايش روشن ميشود هم «أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ». چرا وجود مبارك رسول خدا اين حرف را درباره پسرش ابراهيم نگفت, درباره نوهاش ميگويد, ابراهيم پسر او بود؛ نگفت ابراهيم از من است، هر پدري يك پسري دارد؛ اما «نبيّ بما أنّه نبيّ» بخواهد بگويد من از فلان كس هستم؛ يعني مسئله امامت, ولايت, نبوّت يك نور است اين نور گاهي به صورت پيامبر در ميآيد گاهي به صورت صديقه كبرا در ميآيد, گاهي به صورت دوازده امام در ميآيد؛ البته در هر جايي درجه خاصّ خودش را دارد و مرتبه مخصوص خودش را دارد، حکم مخصوص خودش را دارد؛ لذا آنچه در روايات ما هست كه «عَلِيٌّ مِنِّي و أَنَا مِنْ عَلِيٍّ» كه اين را قبلاً فرمود و بعد از مباهله به صورت رسميتر بيان فرمود، درباره ائمه ديگر؛ اين آيه مباهله، خيلي شفاف و روشن ميكند؛ اين تعارف نيست اين يك تحقيق است نه تشبيه, نه تمثيل و نه مانند آن؛ «أَنَا مِنْ عَلِيٍّ و عَلِيٌّ مِنِّي» و در بعضي از روايات هم دارد كه آيه نازل شده است كه اين بخش برائت را يا خود شما در مكه بايد براي مردم قرائت كنيد، «أَوْ رَجُلٌ مِنْك».[6] پس «عَلِيٌّ مِنِّي و أَنَا مِنْ عَلِيٍّ», «حسن منّي و أنا من حسن», «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»، اينها حقيقتي است كه از آيه مباهله برميآيد و از مفاخر ما شيعهها همين فرداست كه بيست و چهارم ذيحجه است، آيه ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ﴾[7] همين آيه مباهله است كه بايد اين روز را گرامي داشت. اينها جزء اعياد رسمي ماست، اينها جزء مفاخر و مدارك ماست، اينها جزء دين ماست. اين روزها را بايد به رسميّت شناخت و درباره آنها بحثهايي كه مربوط به آن روزهاست عنايت كرد. اين طليعه بحث بود براي تبريك روز مباهله.
اما عزيزان دانشگاهي كه در خدمتشان هستيم، اينها سؤالاتي دارند كه محور اصلي اين سؤال اين است كه اين مهندسي فرهنگي و فكري كه ما دانشجويان را طرزي تربيت كنيم كه اينها با ايرانِ امروز و ايرانِ فردا و ايرانِ پسفردا هماهنگ باشند اين راهش چيست؟ و چگونه مسائل تربيتي را مطرح كنيم كه بار حقوقي و اخلاقي را به آساني بكشد؛ يعني آن استاد بايد طرزي تعليم بدهد كه رخشي بسازد كه بار رستم را بكِشد؛ چون سنگينيِ رستم را فقط همان رخش ميكِشد, سنگيني مطالب را يك بيان مستدلّ عقليِ علمي معناً با لفظي شيوا لفظاً كه رخشي باشد آن معنا را به دوش بكِشد.
سؤال سوم آقايان اين است كه آيا ما دينِ علمي داريم؟ اين اضافه صحيح است يا نه؟ چهارمي هم كه بايد به آن اضافه كرد اين است كه ما علم ديني داريم يا نه؟ مستحضريد كه اين مسائل چهارگانه قسمت مهمّ همه اينها به انسانشناسي مربوط است، تا ما انسان را چطور بشناسيم, اگر ما خودمان را درست شناختيم، اين معارف را هم درست ميشناسيم و به دنبالش هم ميرويم و اگر خود را درست نشناختيم اينها براي ما يك بار زايدي است. آيه سوره مباركه «مائده» ميفرمايد سر جايتان باشيد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾؛[8] اين ﴿عَلَيْكُمْ﴾ اسم فعل است. اين ﴿أَنْفُسَكُمْ﴾ منصوب است به اين «الزموا» كه از همين ﴿عَلَيْكُمْ﴾ در ميآيد؛ يعني سر جاي خود باشيد و هيچ تكانی نخوريد. اينکه میگويد سر جاي خود باشيد جاي ما در اين عالَم كجاست؟ آيا ما مثل يك ميوه هستيم، مثل يك درخت هستيم كه بعد از يك مدت ميپوسيم و از بين ميرويم يا مثل آن طائريم كه از قفس بيرون ميآييم، از پوست بيرون ميآييم؟ آنچه غرب به دنبال آن است همين است كه انسان مثل يك ميوه است، مثل يك حيوان است كه بعد از مدتي ميپوسد و بعد خبري نيست چه بد چه خوب. از پوسيده كسي سؤال نميكند كه تلخ بودي يا شيرين, اين سيب و گلابيِ خوشطعم را بعد از پوسيدن كسي پاداش نميدهد آن ميوه حنظل تلخ را بعد از پوسيدن كسي شلاق نميزند. انسان ميميرد؛ يعني ميپوسد؟ همين كه در چاله ميرود يعني تمام شد؟ يا وقتي ميميرد از پوست به در ميآيد. تنها كسي كه زير آسمان به اين سؤال جواب دادند انبيا بودند مخصوصاً قرآن كريم. قرآن آمده به ما بفهماند انسان مرگ را ميميراند نه بميرد. بدترين دشمن ما مرگِ ماست، ما اگر از هر چيزي ميترسيم براي اينكه ميترسيم بميريم, اگر از انفجار, از گلوله, از سيل, از غدّههاي بدخيم سرطان ميترسيم؛ براي اينكه ميترسيم بميريم. دين آمده گفته شما مرگ را ميميرانيد نه بميريد, شما مرگ را ميپوسانيد نه بپوسيد, شما ابدي هستيد كه هستيد كه هستيد ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾.[9] بارها به عرض شما رسيد، قرآن كه نگفت «كلّ نفس يذوقها الموت»، هر كسي را مرگ ميچشد, گفت هر كسي مرگ را ميچشد. هر ذائقي مذوق خودش را هضم ميكند. الآن يك ليوان شربت, آب يا يك استكان چاي كه به شما دادند شما نوشيديد، شما آن را هضم كرديد يا او شما را؟ هر ذائقي مذوق خود را هضم ميكند. پيام قرآن اين است كه انسان مرگ را ميميراند. اين اختصاصي به شهدا ندارد؛ البته شهدا پاداششان بيشتر است ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾،[10] ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾[11] هم نگوييد, هم نپنداريد؛ چه در سوره «بقره»، چه در سوره «آلعمران». مبادا خيال كنيد اينها كه شهيد ميشوند ميميرند، اينها زندهاند با ما فرق ندارند. آنها كه مِداد آنها بالاتر از خون شهداست،[12] يقيناً زندهاند. اين چنين نيست كه شهيد قبل از گلوله روحش مادي باشد، بعد بشود مجرّد. هيچ كس نميميرد؛ منتها آنها جايشان خوب است، بهتر ذكر كردند وگرنه انسان هم اين چنين است،«تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار»؛[13] منتها آنها جايشان خوب است، افراد عادي جايشان فرق ميکند. زير اين آسمان اين حرف را غير از انبيا كسي آمد بگويد كه انسان مرگ را ميميراند, انسان از بين نميرود، ابدي هست يا نه. اوّلين و آخرين و وسط همه حرفها همين است كه ما خودمان را بشناسيم. اينكه در سوره مباركه «مائده» فرمود آقايان! خودتان را بشناسيد، شما مثل يك ميوه نيستيد, مثل يك چوب نيستيد, مثل آهن نيستيد كه بعد از چند سال زنگ بزند بپوسد، هيچ چيزی نيستيد، شما هستيد كه هستيد كه هستيد, اين اصل اوّل.
اگر ما هستيم, يك حرفهاي ابدي, كالاي ابدي, فكر ابدي ميخواهد. جناب فخرالدين رازي مشغول مطالعه بود و يك مقدار به اشتباهش پي برد. آن عارف معروف عصرش يك نامه برايش نوشت كه جناب فخرالدين رازي ممكن است بعد از مدتي پي به اشتباه كنوني ببري, علمي تهيه كن كه اين علم, علم دوران مهدكودك نباشد ما يك علمي داريم براي دوران مهدكودك, بعد علمي داريم براي دبستان, بعد دبيرستان, بعد دانشگاه, اين علوم فرق ميكند. فرمود اين علم مهندسي و طب و كشاورزي و دامداري براي اين تن است ما مادامي كه زندهايم مهندسي ميخواهيم, طب ميخواهيم, كشاورزي و دامداري ميخواهيم كه تأمين بشود. بعد از مرگ كسي نزد شما نمیآيد بگويد که من مريضم شما مرا معالجه كن يا براي من خانه بساز يا دامداری مرا تقويت کن! همه اين علوم براي مهدكودك است ما به عالَم ابد ميرسيم. حالا آنجا نه خود ما مريض ميشويم نه اگر طبيب بوديم كسي به سراغ ما ميآيد, نه خودمان محتاج به خانهايم چون ﴿غُرَفٌ مَبْنِيَّة﴾[14] آماده است نه كسي خانه ميخواهد ما برايش بسازيم، مهندسي رخت برميبندد, طبّ رخت برميبندد, كشاورزي و دامداري رخت برميبندد همه اين حِرَف براي مهدكودك است. از اين علوم تجربي پايينتر ما ديگر علمي نداريم علمي كه با چشم و گوش و حسّ كار ميكند. از اين علم بالاتر يك تجريدي متوسط است به نام رياضي, رياضيات بالاتر از فيزيك و شيمي و اينهاست. از رياضي بالاتر علم كلام است كه تجريدي است و نه تجربي, از علم كلام بالاتر علم فلسفه است كه تجريديِ تامتر است, از فلسفه بالاتر علم عرفان نظري است كه از او دقيقتر و قويتر است، يك علم شهودي است كه در جاي ديگر است. اينها راههايي است كه به ما گفتند به سراغ اينها برويد. آن گاه اگر كسي در اين مسير افتاد، نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبند، نه فخر ميكند كه من اينقدر بلدم. هر روز خاضعتر، خاشعتر، سجده شكرش بيشتر كه تو اينها را به ما ياد دادي. ما تا چه وقت مهدكودكي بينديشيم؟ فرمود شما هستيد كه هستيد ابدي هستيد. حالا سخن از ده ميليارد سال و صد ميليارد سال نيست ما نه متزمّن هستيم نه متمكّن. الان اگر از ما سؤال بکنند دو دوتا چهار تا چند سالش است؟ میگوييم اين نه زمانمند است، نه مکاندار، چون اين يک شيء مجرّد است و شيء مجرّد نه زمان دارد نه مكان؛ ما اينطور هستيم، حداقل ما اين است. پس كاري بايد بكنيم كه نپوسد, درسي بخوانيم كه نپوسد, علمي ياد بگيريم كه نپوسد، آن وقت نه راه كسي را ميبنديم و در قيامت هم همه شهدا از ما حقشناسي ميكنند، امام هم از ما حقشناسي ميكند كه دستور و راه او را رفتيم. اين شهدا از ما چه ميخواهند، همين را ميخواهند.
فرمود: ﴿عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾، چرا خودتان را گم كرديد؟ چقدر اين بيان نوراني علي بن ابيطالب شيرين است كه سالهاي قبل چندين بار اين حرف گفته شد. حضرت فرمود: من تعجّب ميکنم مردم اين خودکار، دستمال، تسبيح دستشان و اين چاقوي جيبشان را گم ميكنند، بعد اعلام ميكنند كه ما چاقو گم کرديم، ساعت گم كرديم؛ خودشان را گم كردند نرفتند نزد کسی بگويند که آقا من خودم گم شدم من را پيدا کن سرجايم بنشينم: «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا يَطْلُبُهَا»[15] اين ساعتش را گم ميكند، داد ميزند به همه هم ميگويد من ساعتم را گم كردم، پيدا کنيد! خودش را گم كرده نميرود بگويد آقا من كجا هستم مرا ببر سر جايم؛ اين تعجب علي بن ابيطالب است: «عَجِبْتُ لِمَن». «اِنشاد ضالّه»؛ يعني كسي بگويد من فلان چيز را گم كردم شما پيدا كرديد به من بدهيد. فرمود اينها براي خودشان به اندازه دستمال جيبشان, به اندازه تسبيح دستشان, به اندازه انگشتر دستشان ارزش قائل نيستند، «عَجِبْتُ لِمَنْ يَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا يَطْلُبُهَا».
قهراً ما علمي ياد میگيريم كه ابدي باشيم. اين علوم درست است كه ابدي نيستند، ولي بازده ابدي ميتواند داشته باشد؛ يعني همين طبيب بعد از مرگ مطب ندارد؛ اما آن كاري كه كرده در كنار ابديّت او هست. همين كشاورز بعد از مرگ، كشاورزي و دامداري و اينها ندارد؛ اما آن خدماتي كه به جامعه كرده است محصولش براي ابد ميداند. «إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُه».[16] پس ما ميتوانيم با همين كشاروزي ابدي باشيم, با همين دامداري ابدي باشيم, سعي ما اين باشد كه هيچ كس گرسنه نماند.
بيست و چهارم روز مباهله است, بيست و پنجم سوره مباركه «هل أتي» نازل شد. اين «هل أتي» چيست؟ قبلاً هم به عرض شما رسيد حالا جريان سيدالشهداء و جريان كربلا و اينها كه اين همه شيفتگي دارد براي همين است؛ مگر حسينبنعلي چند سالش بود؟ در همين جريان مباهله دارد كه وجود مبارك پيغمبر كه براي مباهله حركت ميكند «أَخَذَ بِيَدِ الْحَسَنِ وَ حَمَلَ الْحُسَيْنَ ع عَلَی صَدْرِه»؛ دست حسن را گرفت و حسينبنعلي را او بغل كرد و آورد، او بچه بود، «حَمَلَ الْحُسَيْنَ»، وجود مبارك فاطمه زهرا هم بود, وجود مبارك اميرالمؤمنين هم بود، اينها پشت سر حضرت ايستادند؛[17] اما در نقل دارد كه پيغمبر حسينبنعلي را حمل كرد، دست حسن را گرفت؛ مگر حضرت چند سالش بود؟
در روز بيست و پنجم كه «هل أتي» نازل شد، اين «هل أتي» چه پيامي دارد؟ من بارها خدا رحمت كند اين عسكراولادي را هر سال به كميته امداد ميآمدند كه فكر ميكردند كه يك حرف تازهاي بشنوند. گفتم برادر! كمك به فقير يك امر عاطفي است ، شما از تاشکند تا واشنگتن از واشنگتن تا تاشکند يعنی كلّ كُره زمين همه حمايت از محرومين دارند، كدام كشور است كه حمايت از بيسرپرست ندارند، تمام كفار اين را دارند. فرق كميته امداد با آنها ميداني چيست؟ شما از شرق تا غرب كشوري نشان داريد چه كافر, چه يهودي, چه مسيحي, چه زرتشتي كه حمايت از بيسرپرست نداشته باشد همه دارند. هيچ كشوري روي كُره زمين نيست كه بودجهاي براي افراد بيسرپرست نداشته باشد. به ايشان بارها میگفتم برادر! كميته امداد معنايش اين نيست كه آدم به فقير كمك بكند، كمك به فقير يك كار جهاني است که ديگران هم میکنند، اينکه کاری نيست، آنكه كار ماست و كميته امداد مسئول آن است، فقرزدايي است نه كمك به فقر, كمك به فقير را همه میکنند.
يك بيان نوراني حضرت امير دارد فرمود: «لو تَمثّل لِي الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ»؛[18] من فقير را كمك كنم كه مهم نيست. كدام كافر است كه فقير را كمك نميكند، شما يك کمونيست، كافر يا بتپرستي را ديديد كه فقير محلّهاش را كمك نكند؟! اين طور نيست، اين امر عاطفي است، امر انساني كه نيست. امر انساني آن است كه در سوره مباركه «انسان» است. وجود مبارك حضرت امير فرمود: كمك به فقير عقلي نيست، انساني نيست، يك امر عاطفي است. من بايد فقرزدايي كنم كه هيچ كس دستش به كنار سفره ديگري دراز نشود. اين علي نامش بوسيدني است «لو تَمثّل لِي الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ»؛ من گردن فقر را ميزنم، نه دستِ فقير را ميگيرم, دست فقير را كه كافر هم ميگيرد. كاري كنيم كه هيچ كسي كنار سفره ديگري نباشد. چرا مزدوري در اسلام مكروه است ما هنوز نتوانستيم مردم را مزدور بكنيم. حالا بعضيها اين نهي تحريمي را بر تنزيه حمل كردند كه معروف هم همين است، وگرنه چندين روايت ائمه(عليهم السلام) فرمودند مزدوري در اسلام منهي است؛[19] يعني انسان مزدور ديگري باشد. آدم بايد هر كاري كه ميكند براي خودش بكند با عزّت و آبرو كنار سفره خودش بنشيند. ما نتوانستيم طوري توليد و اشتغال كنيم كه لااقل مزدور تربيت كنيم, كار درست كنيم. گفت:
در بيخبري جانا من از تو بيشم *** تو غافل از الطافي من بيگانه از خويشم[20]
فرمود: «لو تَمثّل لِي الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ»؛ من گردن فقر را ميزنم، نه به فقير كمك كنم.
اين سوره مباركه «هل أتي» چه ميگويد؟ سوره مباركه «هل أتي»، قصّهاش را همه ما ميدانيم، وجود مبارك حضرت امير, فاطمه زهرا(سلام الله عليهما)، فضّه هم در خدمتشان بود و امام حسن و امام حسين؛ اينها به هر حال روزه گرفته بودند، در آن هواي گرم حجاز موقع افطار شد، كسي آمد ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾[21] شب اوّل مسكين آمد, شب دوم يتيم, شب دوم اسير, اينها بخشي از افطاري هر سه شب را به اينها دادند؛ اين را همه ما ميدانيم. آن ابتكار علوي چيست؟ كاري كرد كه آيه نازل شد. فرمود: ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾ مسكين را ما ميفهميم, يتيم را ما ميفهميم, اسير چه كسي بود؟ ما در مدينه مسلمان اسير نداشتيم. اين يک مشرك و بتپرست جنگهاي بدر و امثال بدر كه ميشد هم آنها از ما اسير ميگرفتند هم ما از آنها اسير ميگرفتيم؛ اما در مدينه كه مسلمان اسير نبود، اين اسير چه كسي بود؟ حالا روشن شد علي كيست؟! ميگويد وقتي من در شهري زندگي ميكنم ولو بتپرست, آمده به جنگ ما؛ منتها در جبهه اسير شد، ما اينها را آورديم. يک بتپرستي كه آمده در جنگ با پيغمبر، ميگويد در كشور ما نبايد گرسنه باشد. اين علي است. حالا معلوم شد ما چرا وقتي حرم رفتيم اين در و ديوار را ميبوسيم، اگر دومي داريد بگوييد! اين آيه نازل شد ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾ بله يتيم, مسكين را همه كمك ميكنند؛ اما حالا يك بتپرست, كافر آمده به جنگ ما، حالا اسير شده، ما افطاري خودمان را به او بدهيم, افطاري خودمان, افطاري بچههای كوچك را به او بدهيم, اگر شما زير اين آسمان دومي داريد بگوييد.
بيست وپنجم اين ماه سوره مباركه «هل أتي» نازل شد, بيست و چهارم اين ماه آيه مباركه مباهله نازل شد. ما عزيزان دانشگاهي, اساتيد، وقتي خودمان را بشناسيم كه ابدي هستيم كار ابدي ميكنيم, فكر ابدي داريم. اما آن سؤال سوم كه دينِ علمي داريم، بله! اين ديني كه «عَلِيمِ حَكِيم» تنظيم كرده است، همهاش علم است؛ منتها علم و معرفتشناسي، كف آن حسّ و تجربه است از آنجا راههاي فراوان معرفتشناسي داريم، بعضي از امور را با حسّ و تجربه ميفهميم, بعضي با نيمه تجريدي ميفهميم, بعضي با تجريدي محض, دينِ علمي همين اسلام است.
اما سؤال چهارمی که افزوده شد اين است كه ما علم ديني داريم يا نه؟ كه الآن بساط بر اين است كه ما دانشگاهايمان بايد اسلامي باشد. بارها به عرض شما رسيد، دانشگاههاي ما وقتي اسلامي ميشود كه دروسش, علمش اسلامي باشد وگرنه دانشگاه, نمازخانه بايد داشته باشد چه اينكه دارد, نماينده وليّ فقيه بايد داشته باشد كه دارد, اساتيد بزرگوار و متديّن داشته باشد، اينها خوب تربيت بشوند. ما به لطف الهي دانشجوي متديّن كم نداريم, دانشجوي متديّن يك مطلب است, دانشگاه ديني مطلب ديگر. حرف اوّل دانشگاه را دانش ميزند، اگر دانش ديني بود دانشگاه هم ميشود ديني, متن درسي ديني بود دانشگاه ميشود ديني و متن درسي ديني است چرا؟ براي اينكه مخصوصاً علوم تجربي، اين معنا را خيلي از شما آقايان شنيديد كه ميگويند تمايز علوم به تمايز موضوعات است، علم كه مجموعه چند مسائل مرتبط است هر مسئله يك موضوع دارد, يك محمول دارد, يك نسبت و هدف و غرض, آيا تمايز علوم به تمايز اهداف و اغراض است كه آخوند خراساني و ديگران احتمال دادند؟ نه, تمايز علوم به تمايز محمولات است؟ نه, تمايز علوم به تمايز نِسَب و روابط است؟ نه, تمايز علوم به تمايز موضوعات است كه اين قول پذيرفتهشده است؛ براي اينكه اهداف تابع مسئلهاند, محمول، تابع موضوع است، نسبت، تابع طرفين است. در مسئله حرف اوّل را موضوع ميزند؛ اين يك اصل. موضوع علم اگر خدا, اسم خدا, وصف خدا, فعل خدا, قول خدا, اثر خدا بود اين علم ميشود ديني. اگر موضوع آن علم، فعل انسان بود نه فعل خدا؛ آن ميتواند ديني باشد، ميتواند غير ديني. هنر علمي است كه موضوع آن فعل انسان است، بازيگري, نويسندگي, خوانندگي, سازندگي اينها علمي است كه موضوعش فعل انسان است اين ميتواند ديني باشد ميتواند غير ديني باشد. خوانندگي اين طور است, نويسندگي اين طور است, بازيگری اين طور است، كشاورزي و دامداري اين طور است، اقتصاد اين طور است، اينها ميتواند دينی باشد يا غير ديني؛ اما علمي كه موضوعش فعل خداست اين غير ديني فرض ندارد, اينها كه در قم در حوزهها درباره قول خدا بحث ميكنند، تفسير را ميگويند علم ديني است. چرا؟ براي اينكه بحث ميكنند خدا چنين گفت. آن استاد دانشگاه بزرگوار هم در دانشگاه ميگويد خدا چنين كرد, زمينشناسي, آسمانشناسي, درياشناسي, صحراشناسي, هواشناسي, انسانشناسي, ميكروبشناسي, جانورشناسی همه ديني است چون اينها مخلوق خداست، فعل خداست. ما كه در قم ميگوييم خدا چنين گفت، ميشود ديني, اين استاد دانشگاه كه در دانشگاه ميگويد خدا چنين كرد ديني نيست؟ منتها او بايد بداند اين زميني كه بحث ميكند اين زمين كار كيست؟ اين همين طور سر راه افتاده يا كسي اين را خلق كرد. درباره خسوف و كسوف كه بحث ميكند, درباره سياهچالها كه بحث ميكند يعني چالهاي ايجاد شده يا كسي ايجاد كرده؟ بحث درباره خدا, اسماي خدا, اوصاف خدا كه فلسفه الهي است يقيناً ديني است, بحث درباره قول خدا كه تفسير است ميشود ديني, بحث درباره فعل خدا كه علوم دانشگاهي است. قبول و نكول استاد دخيل نيست, ايمان و كفر شاگرد دخيل نيست, ايمان و كفر مصنّف دخيل نيست, ايمان و كفر مؤلّف دخيل نيست، حرف اوّل علم را موضوع آن علم ميزند. الآن اين صوت العدالة الانسانية كه آن مسيحي درباره حضرت امير نوشته اين كتاب, كتاب شيعی است ولو نويسندهاش غير مسلمان است، ما بايد بدانيم كه تمايز علوم به تمايز موضوعات است؛ زمين كار خداست, هوا كار خداست, دريا كار خداست, ميكروب را چه كسي آفريد؟ اين جانور از كجا پيدا ميشود چطور زندگي ميكند چطور دفع میکند، چطور نيش ميزند، مار و عقربشناسي اين طور است، شمس و قمرشناسي اين طور است، ما علم غير ديني نداريم. مگر علمي كه موضوعش فعل انسان باشد. بله! كشاورزيها و دامداري و صنعتگرها انواع و اقسام خدمات. علومي كه موضوعش فعل انسان است، درختشناسي نه, اين آقا چطور زمين را بكارد كه بهره بگيرد كار اين كشاورز اين بله ميتواند ديني باشد ميتواند ديني نباشد، اگر از راه صحيح انجام داد ديني است، غير صحيح انجام داد غير ديني است.
بنابراين آن مهندسي فكري، اوّل راهش شناخت انسان است و طرزي هم ميشود تربيت كرد كه با بهترين وجه جامعه نه بيراهه برود، نه راه ديگري را ببندد و دينِ علمي يقيناً داريم؛ براي اينكه اين دين صد درصد علمي است حق است حكمت است مطابق با واقعيت است و علم ديني هم داريم.
اميدواريم كه اعياد گذشته پربركت باشد براي همه, اعيادي كه در پيش داريم پربركت باشد براي همه, همه عزيزان دانشگاهي مخصوصاً مهمانان امروز ما مشمول دعاي خير وليّ عصر باشند و ذات اقدس الهي به فرد فرد شما بزرگواران سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت كند!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملّت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترين وجه مورد عنايت قرار بده!
خطر سلفي و تكفيري و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان!
اين كشور اسلامي را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
اين دعاها را در حق همه مؤمنان شرق و غرب عالم مستجاب بفرما!
جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيام از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. کامل الزيارت، ص52.
[2] . بشارة المصطفی لشيعة المرتضی(ط ـ القديمة)، النص، ص156؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه».
[3]. الأمالی (للصدوق)، النص، ص9.
[4] . سوره آل عمران، آيه61.
[5] . ر.ک: الغيبة(للنعماني)، ص93؛ «يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد...».
[6] . الخصال ، ج2، ص369.
[7] . سوره آل عمران، آيه61.
[8] . سوره مائده، آيه105.
[9] . سوره آل عمران، آيه185؛ سوره انبياء، آيه35؛ سوره عنکبوت، آيه57.
[10] . سوره آل عمران، آيه169.
[11] . سوره بقره، آيه154.
[12] . الامالي(للصدوق)، ص521؛ «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وُزِنَ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ بِدِمَاءِ الشُّهَدَاءِ، فَيُرَجَّحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ».
[13] . بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج37، ص146.
[14] . سوره زمر، آيه20.
[15] . غرر الحكم و درر الكلم، ص460.
[16] . جامع الأخبار(للشعيري)، ص105.
[17] . الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج1، ص44.
[18]. علي امام المتقين، ج2، ص45 و 46؛ محاضرات عقائدية، ج1، ص77؛ روائع نهج البلاغه(جرج جرداق), ص233؛ الإمام علي صوت العدالة الإنسانيّة، ص341.
[19]. وسائل الشيعة، ج19، ص103.
[20] . بر گرفته از بخشی از غزليات رهی معيّری، جلد اوّل.
[21] . سوره انسان، آيه8.