جلسه درس اخلاق (1396/05/05)

06 01 2022 382512 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1396/05/05)

دانلود فایل صوتی
 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين، سيّما بقيّة الله في العالمين، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما علما, فضلا, اساتيد و دانشوران حوزوي و دانشگاهي, طلّاب عزيز و نخبگان و فرهيختگان را گرامي مي‌داريم. ايام كرامت را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما فرهيختگان تبريك و تهنيت عرض مي‌كنيم. فيضي كه از سُفراي مضجع ملكوتي امام هشتم برده‌ايم براي همه ما مغتنم است ـ إن‌شاءالله ـ زيارت آن حضرت و زيارت بي‌بي كريمه اهل بيت بهره همه ما بشود. طلّاب محترم مدرسه شهيد فقيد آيت الله شيخ فضل الله نوری را گرامی میداريم. اساتيد و دانشوران اين مدرسه را ارج مینهيم و روحانيت معزّز و معظّمِ عقيدتی ـ سياسی ناجا را محترم میشماريم، سعی بليغ همه ـ إن‎شاءالله ـ مشکور ولیّعصر باشد.

اگر به ما گفتند سالروز ميلاد حضرت فاطمه معصومه و وجود مبارك امام هشتم(سلام الله عليهما) اين دهه, دهه كرامت است؛ يعني در اين دهه مي‌توان فرشته شد، چون كرامت در شناسنامه ملائكه است. وقتي ذات اقدس الهي فرشته‌ها را معرفي مي‌كند در سوره مباركه «انبياء» مي‌فرمايد: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[1] فرشته را بندگان كريم مي‌داند و معرّفي اين كرامت را به اين دو عنصر محوري قرار مي‌دهد كه نه اهل افراط‌اند نه اهل تفريط‌اند. اين جمله ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ اين به منزله حدّ تامّ كرامت است؛ ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ﴾ چرا؟ چون ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ نه جلو می‎افتند نه دنبال, اين اصل اوّل كه ذات اقدس الهي در سوره «انبياء» فرشته‌ها را به عنوان بندگان مكرّم معرفي مي‌كند.

اصل دوم اينكه در زيارت «جامعه» وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليهم اجمعين) ائمه اهل بيت را به عنوان عباد مُكرم معرفي مي‌كند. وجود مبارك امام دهم در زيارت «جامعه» كه در هر مشهدي از مشاهد مشرّفه مي‌شود اين زيارت‌ها را قرائت كرد، به بارگاه ملكوتي ائمه(عليهم السلام) عرض مي‌كنيم «السلام عليك يا عبادِ» خدا! اي كساني كه بندگان مكرّم الهي هستيد. اين عباد مكرّم در زيارت «جامعه» وصف ائمه(عليهم السلام) است؛[2] يعني اينها هم ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾.

اصل سوم آن است كه اين زيارت‌ها درس كرامت به ما مي‌دهد; يعني مي‌توان به مقام كرامت رسيد، به مقام فرشتگان رسيد؛ البته فرشته‌ها درجاتي دارند، برخي حاملان عرش الهي‌اند, بعضي در قلب پيغمبر(عليه و علی آله آلاف التحية و الثّناء) جاي دارند ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمين‏ * عَلی‏ قَلْبِكَ﴾[3] برخي هم جزء مدبّرات امرند، اين‌طور نيست كه همه ملائكه در يك رشته باشند.

اصل چهارم آن است كه ذات اقدس الهي انسان‌ها را به عنوان بندگان كريم معرفي كرد ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم‏﴾[4] اگر كسي فرزند آدم بود, فرزند خليفةالله بود و خلافت را به ارث برد، او هم سهمي از كرامت دارد. اينكه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم‏﴾ براي آن است كه انسان ذاتاً كريم نيست ﴿أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى[5] چنين موجودي نمي‌تواند كريم باشد؛ ولي وقتي ﴿إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً﴾[6] شد ائمه(عليهم السلام) بالاصاله, شاگردان آنها بالتبع خليفه الله شدند، هر خليفه‌اي حرف مستخلف‌عنه را مي‌زند اوّلاً; حوزه استخلافي خود را در مي‌يابد ثانياً; چون حرف مستخلف‌عنه را مي‌زند نه حرف خود را, حرف كريمانهٴ كريم را مي‌زند و چون حوزه استخلافي خود را در مي‌يابد كار كريمانه مي‌كند، مي‌شود كريم. اگر خدا در قرآن كريم انسان‌ها را, جامعه انساني و ديني را, جامعه كريم معرفي كرد فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم‏﴾؛ چون اين كريم اين انسان, خليفه الله است يك; الله هم ذاتاً كريم است دو; هر خليفه‌اي بايد حرف مستخلف‌عنه را بزند، سه; حرف او را در حوزه استخلافي خود پياده كند، چهار; مي‌شود كريم ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَم‏﴾. اگر ـ معاذ الله ـ اين امور اربعه را رعايت نكرد ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعام‏﴾[7] اگر كسي نان خلافت را خورد, حرف خودش را زد, امضاي از طرف او را محترم شمرد، ولي كار خودش را انجام داد، اين خود را مي‌پرستد نه الله را، بنابراين راه براي فرشته شدن باز است.

 اين آيات توانست حكما و بزرگاني را مثل حكيم سنايي تربيت كند، آنها به اين فكر بودند كه انسان مي‌تواند فرشته شود. آن بخش‌هايي از قرآن كريم كه مي‌گويد فرشتگان در خدمت مؤمنين‌اند، اگر مؤمني بخواهد رحلت كند عده‌اي از ملائكه به كنار بستر احتضار او مي‌آيند به او سلام عرض مي‌كنند ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبين؛[8] يعني عده‌اي در حال احتضار كه بسترشان بستر مرگ است، كسي آنها را نمي‌بيند آنها هم كسي را نمي‌بينند با فرشتگان خدا ارتباط دارند. در حال احتضار كه عده‌اي در رنج جان دادن‌ هستند، اين عده ميزبان ملائكه‌اند، فرشته‌ها به حضور اينها مي‌آيند سلام عرض مي‌كنند مي‌گويند درهاي بهشت برزخي باز است. هيچ يعنی هيچ! به نحو سالبه کليّه، مؤمن هيچ رنجي در حال جان دادن ندارد. اگر جان دادن سخت است كه سخت است براي مؤمنِ كريم نيست.

مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كافي در كتاب الجنائز دارد: هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت مرگ نيست. اگر كسي هشتاد سال, نود سال, كمتر و بيشتر زندگي كرد، لذّت‌هايي را در دوران جواني و غير جواني بُرد، هرگز لذّت مرگ را نمي‌توان با لذايذ ديگر تشبيه كرد. او مي‌گويد وجود مبارك پيغمبر در بالين محتضر مي‌آيد, اميرالمؤمنين مي‌آيد, فاطمه زهرا مي‌آيد, امام حسن و امام حسين(عليهم السّلام) مي‌آيند. مرحوم كليني در كتاب الجنائز كافي اين حديث نورانی را نقل مي‌كند[9] كه اين شخص اينها را نشناخت، فقط مي‌بيند بستر او در اتاقي است كه نوراني است و معطّر است؛ اما کسی را نمی‎شناسد. كسي اينها را معرفي مي‌كند، می‎گويد اينكه پيشاپيش همه ايستاده است وجود مبارك پيغمبر است، آنكه در كنار اوست وجود مبارك اميرالمؤمنين است. مرحوم كليني اين جمله را نقل می‎کند، می‎گويد اين حديث را برای همه نقل نکنيد! برای اينکه خيلي‎ها متوجه نمیشوند که آن‎جا جای محرم و نامحرم نيست. بعد مي‌گويد اين بانوي باعظمت كه در كنار علي‌بن‌ابيطالب ايستاده است اين مادر شماست فاطمه زهراست. چه شرفي بالاتر از اين, چه كرامتي بالاتر از اين! آن يکی امام حسن است. ما الآن تمام افتخارمان اين است كه دستمان به ضريح سالار شهيدان برسد؛ اما وقتي در بستر مرگ ببينيم ملائكه مي‌گويند اين يكي حسين‌بن‌علي است؛ اين چه شرفي بالاتر از اين! ما چرا اينها را از دست بدهيم. اينها راه‌ رسيدن است. اگر قرآن کريم اين آيات را بيان کرد؛ آن‎گاه حکيم سنايي شاگرد اين مکتب، اينها را به نظم در میآورد. مي‌گويد چرا شما ملائکه و فرشته نمیشويد، شما که نمیخواهيد جبرئيل و ميکائيل بشويد. مگر همه ملائکه منحصر در آن حدّند که حاملان عرش باشند. ملائکه مدبّرات فراوان الهیاند.

تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدريج اطلس[10]

 حرف حكيم سنايي اين است که مي‌گويد شما در تمام كُره زمين، فرشي به گراني و ارزش و اهميت اطلس و پرنيان داريد؟ ما بالاتر از فرش ابريشم فرشي داريم؟ پرده‌اي گرانبهاتر از ابريشم داريم؟ پارچه‌اي گرانبهاتر از اطلس داريم؟ نخير! حرف حكيم سنايي اين است؛ اين پارچه ابريشم قبلاً برگ توت بود كه اين را در سطل زباله مي‌انداختند، وقتي اين برگ توت مكتب رفت, مدرس و مدرسه رفت, نزد استاد رفت, در خدمت كرم ابريشم قرار گرفت شده پرنيان:

تو فرشته شوي ار جهد كني از پي آنك ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدريج اطلس

اينها كه الآن در مدرسه آيت الله علامه شهيد شيخ فضل الله نوري هستند يا در مدارس ديگر اين كشور هستند از كجا فرشته نشوند ما كه نمي‌دانيد آينده چه خبر خواهد بود، اين راه باز است. اگر اين راه باز است وجود مبارك امام رضا به ما نشان مي‌دهد. به حضرت عرض كردند كه يكي از نشانه‌هاي حكمت را به ما بگوييد, فرمود خاموشي؛[11] آدم اين‌قدر پرحرف نيست، هر حرفي را نمي‌زند, هر حرفي را نمي‌شنود, اين همه کتاب‎ها، آيات الهی، تفسير قرآن، نهج البلاغة و روايات اهل بيت، اينها را آدم بگذارد كنار به دنبال حرف‌هاي فضاي مجازي و امثال مجازي بگردد؟! فرمود صَمْت و ساكت بودن، مكتبي است که عده‌اي تلاش و كوشش مي‌كردند مواظب زبانشان باشند و پرحرفی نکنند، هر حرفي را نزنند، سكوت را ياد بگيرند؛ بعد از اينكه اين دوره را گذراندند، تمرين کردند؛ بعد از مدتي ساكت شدند و ورّاجی و پرحرفي نكردند، شدند سكّيت, از اين مرحله به بخش سوم رسيدند شدند ابن‌السّكيت؛ اين کلمه «ابن و أب» که می‎گويند ابوالفضائل، ابو فاضل، اينها نشانه صاحب و داشتن است, ابن‌السّكيت كه از علماي بزرگ بود؛ يعني او آن‌قدر مسلط بود كه جلو دهانش و قلمش را میگرفت.

آدم وقتی مواظب زبانش باشد, مواظب قلمش باشد، خداي سبحان به مكتوبات و به اين ملفوظات قسم ياد مي‌كند چه چيزي بهتر از اين, اگر به قمر قسم ياد مي‌كند چون نور مي‌دهد, اگر به قلم قسم ياد مي‌كند چون نور مي‌دهد, مگر خدا به قلم قسم نخورد, مگر به مكتوبات قلم قسم نخورد ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُون[12] مگر لسان «احد القلمين» نيست و قلم هم «احد اللسانين» نيست. فرقي ندارد انسان چيزي بنويسد، خدا بفرمايد من به مسطورات اين قلم قسم ياد مي‌كنم؛ چون اين مسطور, اين مكتوب, نور مي‌دهد يا سخن بگويد ملفوظِ او به جامعه نور مي‌دهد اينها مي‌شود كرامت.

اگر در سوره مباركه «انبياء» كرامت را معرفي كرد كه ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾ همين معنا در زيارت «جامعه كبيره» آمده است با يك تفصيل بيشتري؛ چون مستحضريد كه روايات، تفسير، شرح و بيان قرآن است. خدا فرمود ما اين قرآن را ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس[13] تو براي مردم بيان كني! او و اهل بيت كه نور واحدند براي مردم بيان كردند. فرمودند مردم جامعه سه گروه‌اند, يك عده تندروي دارند, يك عده كندروي دارند، يك عده با اهل بيت و قرآن‌ هستند. فرمود: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق‏».[14] در اين درودها و صلوات مخصوصي كه در ماه پربركت شعبان در هنگام زوال از وجود مبارك امام سجاد رسيده است در آن صلوات ماه شعبان هم همين سه ضلع آمده كه متقدّم كيست؟ متأخّر كيست؟ لازم كيست؟ آن دو محروم‌اند, اينكه لازمِ اهل بيت است ملازم آنهاست با آنهاست از آنها جدا نمي‌شود «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُم‏»[15] اين هميشه اهل نجات است.

بنابراين همه زمان و زمين فرصت براي كريم شدن هست؛ اما اين دهه, دهه پربركتي است که انسان مي‌تواند مشق كرامت بكند؛ مخصوصاً به عرض شما رسيد اين چهار ماه؛ يعني ذيقعده و ذيحجه و محرم که سه ماه متصل‌اند و ماه رجب كه ماه منفصل است، اينها اشهر حُرُم‌اند، ماه‌هاي حرام‌اند, در ماه‌هاي حرام، كارهاي خير ثوابش دو چندان است، ـ خداي ناكرده ـ گناه كيفرش دو چندان است. اينكه مي‌بينيد ديه و تعزيرات در ماه حرام بيشتر از ماه‌هاي ديگر است براي همين جهت است. در ذيقعده انسان اين فرصت را دارد كه از اوّل ذيقعده تا دهم ذيحجه اين اربعين كليمي را بگيرد، همين اربعين كليمي كه «مَن أَصبَحَ للهِ أَربَعِينَ»،[16] به ما چقدر سفارش كردند كه همه درس‌ها در حوزه و دانشگاه نيست، بخش مهمّ اين درس‌ها در مسجد و حسينيه است. فرمود انسان بالأخره بايد اين بوستاني كه, اين درختان و اشجاري كه, اين باغي كه درست كرده آبياري كند؛ حالا آبش يا از چشمه است كه از درون همين باغ مي‌جوشد يا از بيرون، جدول‌كشي و نهر درست كردن است كه درخت‌ها را سيراب مي‌كند. آنها كه در حوزه و دانشگاه‌اند؛ مثل كساني هستند كه كشاورزي و باغداري دارند ولي از راه نهر از بيرون آب مي‌آورند, آنها كه اهل دل و اهل معنا و اهل نماز شب‌اند كساني‌اند كه از درونشان چشمه مي‌جوشد؛ به هر حال دو تا راه دارد ﴿لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أو أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد﴾[17] اين دو راه را قرآن کريم به عنوان مانعة الخلو بيان کرده. فرمود انسان يا بايد مثل انبيا و اوليا و شاگردان اينها باشد، چشمه از درون بجوشد يا با اينها رابطه داشته باشد نهري از اين چشمه به درون منزل خود بياورد؛ نه آن باشد نه اين؛ مي‌خشكد. هر دو جمعش ممكن است ولي مانعةالخلو است. فرمود: ﴿لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ﴾ يا بايد دل داشته باشي يا بايد گوش. اينكه فرمودند اربعين كليمي چلّه بگيريد: «مَن أَصبَحَ»، «مَنْ أَحْفَظَ» آمده، براي همين است كه هيچ كس نمي‌تواند بگويد حالا من دستم از حوزه يا دانشگاه كوتاه شد، اين‌قدر روابط علمي بين قلب بشر با خالق قلب و مقلّب‌القلوب هست كه ده‌ها مسئله ممكن است در قلب انسان القا بشود.

 اصولاً فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه.[18] در كتاب‌هاي حوزوي و دانشگاهي اين اصل پذيرفته است كه «من فقد حسّا فقد فقد علما»[19] اين کار حوزوي و دانشگاهي است؛ يعنی اگر كسي حسّی را از دست داد، علم ناشی از آن حسّ را از دست میدهد؛ اين حرفی است که حداقل چهار هزار سال در حوزه و دانشگاه هست، از قبل از ارسطو بوده ولی از ارسطو به بعد اين ديگر اصل رسمی است؛ «من فقد حسّا فقد فقد علما». اگر کسی سامعه نداشت از فنّ آهنگ‌ها محروم است, اگر كسي باصره نداشت از مناظر طبيعي محروم است، «من فقد حسّا فقد فقد علما»؛ او ديگر نمیداند. اگر كسي گوش نداشت چگونه مي‌تواند عالِم بشود، حرف چه كسي را بشنود, اگر كسي چشم نداشت كتاب چه كسي را مطالعه كند. اين يک چيز معقول و مقبول هم هست، همه ما قبول کرديم و پذيرفتيم. اما حرف تازه‌اي كه انبيا آوردند اين است كه «من فقد تقویً فقد فقد علماً»، اگر كسي تقوا را از دست داد، علم خاصّ از آن ناحيه را هم از دست مي‌دهد؛ اين حرف تازه‌اي است كه انبيا آوردند. فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه. در سوره «انفال» فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا﴾[20] حرف تازه پيغمبران اين است كه اگر كسي طهارت و پاكي و امنيت و امانت را از دست داد، برخي از علومي كه از آن راه نصيب بشر مي‌شود را از دست مي‌دهد. شما اگر مشرق يا مغرب برويد اين حرف را غير از انبيا کسی ديگر نياورد. مشرق يا مغرب برويد اين حرف که انسان چشمهای ازدرون جان خود دارد اين را غير از انبيا کسی نياورد. همه مي‌گويند انسان بايد درس بخواند ياد بگيرد، اين يك طرف قضيه است، آن تمام شدني است؛ يعني انسان گاهي به جايي مي‌رسد كه اعضا و جوارح خودش را از دست مي‌دهد نه چشمي دارد كه مطالعه كند نه گوشي دارد كه حرف بشنود؛ اما دل انسان هميشه با دل‌آفرين است:

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست *** هر که در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست[21]

 اين يك راه خاصّي است. اين آيات بالصّراحه روشن مي‌كند ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا﴾﴿وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه. اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) مي‌بينيد. فرمود: قلعه‌اي است به نام قلعه توحيد كه از قلعه به دژ ياد مي‌شود، دژبان اين هم خداست، ما هم دربان آن هستيم. آن حديث «سلسلةالذهب» وجود مبارك امام رضا همين است. فرمود من از پدرم تا رسيد به وجود مبارك پيغمبر تا به اسرافيل تا به ميکائيل تا به جبرائيل تا به ذات اقدس الهي، که می‎گويند حديث «سلسلة الذهب»؛ يعني تمام حلقات اين حديث، طلا و زرّين‌ هستند؛ البته اين تعبير به اندازه فهم خود ماست. يك سخنراني وجود مبارك امام باقر داشت، وقتي تمام شد يكي از شاگردانش عرض كرد امروز جواهري از شما استفاده كرديم! فرمود همين؟! حيفت نيامد كه اين حرف‌ها را به طلا تشبيه كردي «هل الجوهر إلا الحجر»[22] طلا يك سنگ زردي است، طلا هنوز گياه نشده، ارزش طلا به چيست؟ چون اين سنگ زرد است و زيباست و كمياب است آن را معيار معاملات قرار دادند و گرنه اين سنگ چه ارزشی دارد و چه کار میتواند بکند. فرمود: حيفت نيامد كه اين حرف‌ها را به طلا تشبيه كردي! «هل الجوهر إلا الحجر» طلا يك سنگ زردي است، نقره يك سنگ سفيدي است. شما در كتاب لغت مي‌بينيد از اينها به عنوان احجار كريمه ياد مي‌كنند حجر است. فرمود حيفت نيامد اين حرف‌ها را به طلا تشبيه كردي؟ اما آنها كه مجبور بودند به زبان ما حرف بزنند گفتند اين «سلسلة الذهب» است.

 حضرت فرمود اگر كسي بخواهد از شيطان درون, از دشمن درون و بيرون نجات پيدا كند موحد باشد. اگر بخواهد از استكبار و صهيونيسم و امثال و اذناب آنها نجات پيدا كند موحدانه زندگي كند, اگر از وهم و خيال در بخش انديشه, شهوت و غضب در بخش انگيزه نجات پيدا كند موحد باشد «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِي‏» وقتي اين شتر حركت كرد، فرمود: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛[23] يعني صِرف گفتنِ اين حرف‌ها اثر ندارد امامت است, ولايت است, حرفِ ماست، ما مفسّر اين هستيم، ما توحيد آورديم. مرحوم كليني در همان جلد اوّل كافي در باب جوامع توحيد آن‎جا نقل مي‌كند، وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) از خدمتگزارش سؤال كرد مسئله رسمی دستگاه خلافت و مردم در سرزمين خراسان امروز چيست؟ به عرض حضرت رساندند كه اينها درباره امامت و خلافت بحث می‎کنند که آيا امامت انتسابي است يا انتخابي؟ فرمود اينها از كجا مي‌دانند امامت چيست؟ «أَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ مِنْ هَذَا»،[24] «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَد»،[25] امام يك انسان كاملي است كه روي كُره زمين دومي ندارد، مظهر خدايي است كه ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء﴾[26] اينكه با انتخاب حاصل نمي‌شود, اينكه با غدير حاصل مي‌شود نه با سقيفه؛ امام را وجود مبارك امام هشتم آن‎جا معرفي كرد. سرزمين خراسان را سرزمين علم کرد. ما چرا استفاده نكنيم. خيلي‌ها را وجود مبارك امام رضا به مقام فرشته‌ها رساند، چرا ما نباشيم؟! ما که حالا نمیخواهيم جبرئيل يا اسرافيل بشويم؛ اما چرا با اينها رابطه نداشته باشيم. بعضي از بزرگان ما, حكماي بزرگ ما که حشرشان با اولياي الهي! اينها ارتباطشان را با ملائكه مرتب حفظ مي‌كردند، مي‌گفتند روزها به هر حال يا دو ركعت نماز است يا ذكر يا صلوات است يا درود است، من رابطه‌ام را با عزرائيل(سلام الله عليه) محكم كردم، اين كارها را انجام مي‌دهم ثواب را به پيشگاه عزرائيل(سلام الله عليه) اهدا میکنم كه در ملاقات با من خوشرفتار باشد؛ اين يك راه است، ما اين راه را بايد طي كنيم. اين‌چنين نيست كه كسي بگويد ما با عزرائيل چه كار داريم، نخير ما با همه آنها كار داريم، آنها هم با ما کار دارند.

 اين ايام، اين ايام است. اگر گفتند دهه كرامت و ولايت است براي همين است؛ البته اين تبريك گفتن‌ها هست, درود فرستادن‌ها هست؛ اما بالأخره كريم شدن هم هست اين راه باز است، اميدواريم ذات اقدس الهي اين سفره كرامت را كه در سراسر اين كشور پهن كرده است همه ما را به عنوان مهماني بپذيرد!

مجدداً مقدم شما برادران و خواهران ايمانی را گرامي مي‌دارم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنم که به فرد فرد شما خير و سعادت و فلاح و صلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!

پروردگارا! امر فرج ولیّات را تسريع بفرما!

نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

خطر سلفي و تکفيري و داعشي و آل سعود را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

اقتصاد مملکت و ازدواج جوان‌ها و امنيت و امانت مملکت همه را در سايه لطف ولیّ‎ات حفظ بفرما!

حوايج مشروعه همه را برآورده به خير بفرما!

امر ازدواج جوان‎ها را به برکت قرآن و عترت تسهيل بفرما!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!

اين دعاها را در حق همه مؤمين عالم مستجاب بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1]. سوره انبياء، آيات26 و 27.

[2]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص525.

[3]. سوره شعراء، آيات193 و 194.

[4]. سوره اسراء، آيه70.

[5]. سوره قيامة، آيه37.

[6]. سوره بقره، آيه30.

[7]. سوره فرقان، آيه44.

[8]. سوره نحل، آيه32.

[9]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج3، ص129ـ130.

[10]. ديوان سنايي، قصيده90.

[11]. قرب الإسناد (ط ـ الحديثة)، النص، ص369.

[12]. سوره قلم، آيه1.

[13]. سوره نحل، آيه44.

[14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص45.

[15]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص237.

[16]. ملاذ الاخيار فی فهم تهذيب الأخبار، ج14،ص 346.

[17]. سوره ق، آيه37.

[18]. سوره بقره، آيه282.

[19]. تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏7، ص506.

[20]. سوره انفال، آيه29.

[21]. سعدی، ديوان اشعار، غزل شماره 47.

[22]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص248.

[23]. عيون الاخبار، ج 2، ص 135.

[24]. الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج‏1، ص385.

[25]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص201.

[26]. سوره شوری، آيه11.


دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات