جلسه درس اخلاق (1394/05/29)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
مقدم شما بزرگواران, علما, فضلا, اساتيد، دانشجويان و برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم و دهه پربركت كرامت را ارج مينهيم، اميدواريم ذات اقدس الهي توفيق بهرهبرداري كريمانهٴ از اين ايام را به همه شما بزرگواران مرحمت كند!
بخش مهمّ اين دهه كرامت به وجود مبارك امام هشتم(سلام الله عليه) است. آنچه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اظهار كرده بود وجود مبارك امام رضا عمل كرد. اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»،[1] بعد سوگند ياد كرد كه اگر يك محكمه قضايي به پا شود و كليميها حضور داشته باشند, مسيحيها حضور داشته باشند, مِلَل و نِحَل متفرّق حضور داشته باشند، من آن قدرت علمي را دارم كه بين يهوديها به تورات آنها حكم كنم, بين مسيحيها به انجيل آنها حكم كنم و بين هر فرقهاي برابر كتاب آسماني آنها حكم كنم؛ اين بيان نوراني از وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل شده است، منتها اتفاق نيفتاده يك صحنه و همايش و گفتمان بينالمللي رخ نداد تا وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) بين اين مِلَل و نِحَل برابر كتابهاي آسماني آنها داوري كند; ولي براي وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) اين حادثه اتفاق افتاد؛ يعني يك حكومت مركزي در ايران و در خراسان با قدرت حكومت عباسيان تشكيل شد که تمام مِلَل و نِحَل را مأمون عباسي دعوت كرد و وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) را هم فرا خواند تا در برابر مسيحيها و يهوديها و ساير مِلَل و نِحَل، برابر نظر و آرا و احكام الهي آنها عمل و حكم كند. وقتي وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) اين دعوت را تلقّي كرده است، برخيها گفتند وقتی كه دانشمندان مِلَل و نِحَل گوناگون به حضور شما آمدند، شما چگونه جواب ميدهيد؟ فرمود من بين اينها برابر كتاب آسماني اينها نظر ميدهم، نه تنها مسائل قضايي مالي و حقوقي، بلكه در معارف و اعتقادات و اخلاق و امثال آن را هم اينچنين عمل ميكنم؛[2] لذا وقتي با يك مسيحي مناظره ميكرد، از انجيل آنها كاملاً سخن ميگفت و اگر با يك كليمي صحبت ميكرد، از تورات آنها سخن ميگفت؛ اين ميشد «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»؛ يعني آنچه براي اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اتفاق نيفتاده بود، براي وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) اتفاق افتاد؛ لذا ايشان شهرتي به عنوان عالِم اهل بيت يافت؛ اين عالم اهل بيت براي ظهور آن است، وگرنه تمام ائمه(عليهم السلام) عالم اهل بيت، عالم به علوم الهي و عالم به كتابهاي آسماني هستند؛ منتها براي همه آن اتفاق نيفتاده كه بتوانند با مسيحيها برابر انجيل و با يهوديها برابر تورات آنها سخن بگويند؛ گاهي اتفاق مقطعي و موضعي ميافتاد، اما يك جلسه رسمي كه سلطان يك كشور همه علما را دعوت كند اتفاق نيفتاده بود؛ لذا وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) به عنوان عالِم اهل بيت لقب گرفته است.
مطلب دوم آن است كه اين عالِم اهل بيت از درون و بيرونِ ما باخبر است! اينها مردان الهي, انبياي الهي و ائمه ديني میباشند؛ اينها كساني هستند كه از درون و بيرون انسانها باخبرند! هيچكدام از اينها به مكتب نرفتند! همه اينها «نگاران به مكتب نرفته»[3] هستند كه از همه علوم باخبرند. اگر او انجيل را نديد و نزد كسي نخواند ولي از انجيل باخبر است، درون ما را هم با تعليم الهي آگاه است! بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) اين است كه انسان دشمنهاي بيروني و دوستان بيروني هم دارد، اما هيچ دشمن بيروني به اندازه دشمن دروني نيست و هيچ دوست بيروني هم به اندازه دوست دروني نيست. درونكاوي وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) چنين است. آن بياني كه از وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيد را حضرت تبيين و تشريح كرد. رسول خدا فرمود انسان بالأخره دشمنهايي هم دارد، ولي بدترين دشمن انسان همان هوس و نفس امّارهٴ اوست «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْك»؛[4] اين هوس و اين دلخواهي و اين غرور بدترين دشمن است; زيرا در درون ماست، يك؛ ما را ميبيند ما او را نميبينيم كار شيطنت دارد كه ﴿إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾،[5] اين دو؛ چون در درون ما لانه كرده است از آنچه که ميل و علاقه ماست باخبر است، اين سه و چون ميداند ما به چه چيزي علاقهمنديم، بَدليِ آن را ميسازد، چهار؛ آن بَدلي را به صورت يك تابلوي زرّين درميآورد، پنج؛ ما را ميفريبد، شش؛ وقتي ما را به دام انداخت، ما ميشويم اسير و او ميشود امير که از آن به بعد ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾،[6] اما همه اين چند مرحله قبلي براي ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾[7] است. ما قبل از اينكه به دام آن «امّارهٴ بالسوء» بيفتيم، گرفتار نفس «مسوّله» هستيم. «تَسويل» غير از تلبيس و تدليس است، آنها راههاي فقهي دارد كه در فقه اصغر از آنها سخن به ميان آمده است، اما «تَسويل» يعني طوري در درون انسان حيلهگري كند، روانشناس و روانكاو ماهر باشد، بداند كه ما از چه چيزي خوشمان ميآيد، يك؛ ابزاري كه خوشايند ماست آنها را ـ بَدلی ـ شناسايي كند، دو؛ بَدلي آنها را جعل كند، سه؛ يك تابلوي زرّيني تهيه كند كه تمام اين زبالهها را پشت اين تابلوي زرّين جاسازي كند، چهار؛ يك زرورقي از اين خواستههاي كاذب ما جلوي اين تابلو بگذارد، پنج؛ به ما نشان بدهد كه اين كار, كارِ خوبي است، چون باور كرديم كه اين كار, كارِ خوبي است، اقدام ميكنيم که بعد ميبينيم در پشت آن زباله است.
وقتي وجود مبارك يعقوب گفت شما چرا اين كار را كرديد و برادرانتان را به چاه انداختيد؟ وجود مبارك يعقوب گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾،[8] وقتي وجود مبارك موساي كليم به سامري گفت اين گوسالهپرستي چه چيزي بود راه انداختي؟ گفت: ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾. اين «تَسويل» يك كار عميق علميِ فلسفيِ دقيق است كه در درون ما جاسازي شده است که با موعظه حل نميشود, اين با فنّ اخلاق حل ميشود.
بارها به عرضتان رسيد موعظه يك كار عوامانه است؛ دستور بدهيم که فلان كار بد را نكنيد يا فلان كار خوب را انجام دهيد، با موعظه جامعه عالِم نميشود! اما فنّ اخلاق يك فنّ عميق علمي است؛ نظير فقه است, نظير اصول است که روح را ميشناسد, تجرّد روح را ميشناسد, شئون روح را ميشناسد, برنامههاي روح را ميشناسد, جاسازيهاي روح را ميشناسد, بَدليهاي روح را ميشناسد تا بشود عالِم اخلاق! وگرنه با موعظه عوام را ياد ميدهند، اين علم نيست! فلان كار بد را نكن! فلان كار خوب را بكن! او ممکن است که ياد بگيرد، اما آن خطري كه انسان را تهديد ميكند، آن را اين دو آيه مشخص كرد؛ موساي كليم گفت آخر چرا گوسالهپرستی راه انداختي؟ گفت: ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾، اين ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾ قبل از ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ است. ما تا ندانيم در درون ما چه دستگاه جعلي و بَدلي است، نميتوانيم خودمان را اصلاح كنيم. خيليها ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾؛[9] خيلي از وقت است كه انسان كار حرام و بد را انجام ميدهد، اما خيال ميكند كار خوبي است. براي اينكه ما كار حرام را انجام ندهيم، اين بَدلي را با اصلي تشخيص بدهيم و خيال نكنيم اين كار, كارِ خوبي است، چه راهي دارد؟ با موعظه حل نميشود، بلکه با برهان حل ميشود, با استدلال حل ميشود, با روانكاوي حل ميشود, با روانشناسي حل ميشود! تا مراقبت نكنيم تا «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[10] نباشد، تا ندانيم در درون ما چه خبر و غوغايي است فريب ميخوريم. بعد از اين «تَسويل» كه گاهي برادركُشي را زيبا نشان ميدهد و گاهي گوسالهپرستي را زيبا نشان ميدهد، وقتي «تَسويل» كارش را انجام داد و انسان به دام او افتاد، از آن به بعد اين بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِير»[11] در جبهه جهاد دروني عقل ميشود اسير و هواي نفس ميشود امير, اين هوس كه عقل را به بند كشيده است، از آن به بعد ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ فرمان ميدهد؛ لذا اين شخص عالماً عامداً گناه ميكند، براي اينكه اسير است! اينكه فرمود: ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ نفس به مرحله امارت و امير بودن ميرسد، انسان وقتي كه اسير شد و مأمور شد، در برابر آن امر آمرِ قدرتمند كار ميكند که از آن به بعد عالماً و عامداً دروغ ميگويد! عالماً و عامداً ربا ميگيرد! چرا؟ چون آنكه فرمان ميدهد، دستور حرام ميدهد.
بنابراين وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) آمده اينها را بررسي كرده، فرمود شما دشمنهاي فراواني داريد و بدترين دشمن را در درون شما ذخيره كرده است؛ دوستان فراواني داريد، بهترين دوستان را شما در درون شما ذخيره كرده است. اين جمله را وقتي بخواهيد به يك اديب بدهيد تركيب كند، طبق بيان نوراني امام رضا فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ»،[12] اين خبر مقدم است و آن «عقل» مبتداي مؤخّر، اين براي افادهٴ حصر است. نفرمود عقل هر كسي دوست اوست, فرمود دوست هر كسي عقل اوست؛ اين تقديم خبر كه مفيد حصر است، يعني انسان بيش از يك دوست ندارد و آن عقلش است، بيش از يك دشمن ندارد و آن هوسش است. اگر عقل دوستانه به حمايت انسان برخاست انسان بيراهه نميرود! حضرت نفرمود عقل هر كسي دوست اوست, بلکه فرمود دوست هر كسي عقل اوست! اين تقديم خبر مفيد حصر است «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ»، بدترين دشمن ما جهل علمي يك، جهالت عملي دو, اينها دشمنان ما هستند. اينها آنچه را که ما دوست داريم بَدلي آن را جعل ميكنند و همان را زيبا نشان ميدهند که در مراحل اول به نام «تَسويل» است، وقتي ما را به دام كشيدند، از آن به بعد انسان عالماً و عامداً گناه ميكند؛ ميگويد نميتوانم خودم را كنترل كنم. اين بيچاره كه ميگويد من نميتوانم زبانم را كنترل كنم و چشمم را كنترل كنم، راست ميگويد؛ ولي به دام افتاده! اين بَدلي جعل كردن, اصيل را پشت سر گذاشتن و بَدلي را جلو انداختن كار نفس است و اگر انسان در اين محاسبات در مراقبات, «رقيب» و «حسيب» خودش نباشد، گاهي ممكن است بَدلي را به جاي اصلي تلقّي كند و آن وقت به دام بيفتد. كار امام رضا؛ يعني عالم اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) همين بود، فرمود شما درونتان را مواظب باشيد. قبل از اينكه بخوابيد چند لحظهاي برنامههاي روزتان را كنترل كنيد که چه چيزي گفتيد, چه چيزي شنيديد، چه چيزي نوشتيد, چه چيزي خوانديد, چه غذايي را فراهم كرديد, چه كار ميخواهيد بكنيد؟! مرزداري هر كسي به عهده خود اوست! به ما گفتند اين مرزها را حفظ كنيد! تنها مرزهاي جامعه نيست كه گفتند عالمان دين, مرزداران عقيده و افكار مردم هستند،[13] هر كدام از ماها بايد مرزهايمان را حفظ كنيم! اين مرزداري را وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) به ما آموخت كه شما هر شب كه ميخواهيد بخوابيد چند لحظه بررسي كنيد و ببينيد چه كار كرديد،[14] چون ماييم و ابديّت ما! بنابراين اينكه فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ»، به ما نشان داد كه دوستي و دشمني چيست و روح قوي است که ميتواند اينها را كنترل كند، از آن به بعد اين ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ به اسارت گرفته ميشود «انّ العقل لامّارٌ بالحُسن» آن وقت چنين چيزي ميشود که به ما فرمان كار خوب ميدهد. بعضيها به آساني كار خوب را انجام ميدهند و خيلي برايشان سهل است؛ به آساني راست ميگويند, به آساني چشم و گوش خود را مواظب هستند, به آساني غذايشان را مواظب میباشند، خيلي برايشان آسان است! به آساني راه حلال و تقوا را طي ميكنند، چون ديگران اگر گرفتار ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ بودند، اينها «انّ العقل لامّارٌ بالحسن» هستند که يك اميری دارند و اين امير دستور كارهاي خوب ميدهد و اينها هم به آساني انجام ميدهند.
شما ميبينيد اين همه خيرات و اوقافي كه در اين مملكت هست, اين همه جهادهايي كه شده و خونهايي كه ريخته شده، كم نيست که كسي 25 سال كمتر و بيشتر با قطع نخاع در تخت بخوابد و بگويد «الحمدلله»! اين كار آساني نيست! چه كسي اين كار را ميكند؟ هيچ شكايت و گِلهاي! اين عقل است كه فرمانرواست. اينها ديگر قصه تاريخ بيهقي و امثال بيهقي نيست كه كسي بگويد سند دارد يا ندارد، همين عزيزاني هستند كه ما اينها را ميبينيم، بيست سال, 25 سال كمتر و بيشتر قطع نخاعي است و به زحمت حركت ميكند، میگويد: «الحمد لله»! آنجا ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾، اينجا «انّ العقل لامّارٌ بِالحُسن»؛ اين عزيزان شاهد ما هستند و ما اينها را داريم! اينها مربوط به چند قرن قبل نيست، الآن ما داريم اين افراد را كه چندين سال به صورت طاقباز هستند و می گويند: «الحمد لله ربّ العالمين»! انسان به اينجا ميرسد، اين فرشته شدن است! بارها در آيات قرآن كريم فرمود که انسان با فرشته است؛ حالا ما چرا همايشهاي مشترك بين انسان و دام را داشته باشيم، اما همايش مشترك بين انسان و فرشته را نداشته باشيم؟! اين هم لازم است! آن كار لازم است، يك كار علمي است، كار پزشكي است و كار بسيار لازم و سودمندي است، ما از نظر بدن با آزمايشگاه موش در ارتباط هستيم، بله اين درست است؛ لذا تشكيل همايش بيماريهاي مشترك بين انسان و دام يك كار علمي است، اما همايش كمالهاي مشترك بين انسان و فرشته هم لازم است؛ كم كمالي نيست كه مشترکِ بين ما و ملائكه است. بسياري از فضايل را كه خدا در قرآن براي ملائكه ذكر ميكند، براي انسانهاي وارسته ذكر ميكند، اگر ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[15] كه اين دهه, دهه كرامت است و خداي سبحان از ملائكه به عنوان كريم ياد ميكند، از انسان هم به عنوان كريم ياد ميكند ﴿لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ﴾،[16] اين مشتركات بين ما و ملائكه كم نيست! چرا ما اين راه را نرويم؟! اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است كه فرمود شما خودتان را با ملائكه بسنجيد، شما يك سفر ملكوتي ابدي داريد و با اينها سروكار داريد، همين كه از اين دنيا رخت بربستيد شناسنامه شما با آنهاست و با آنها كار داريد، آنها شما را همراهي ميكنند. اگر ـ خداي ناكرده ـ «كژ روي كژ آيديت جفّ القلم».[17]
اگر بار خار است خود كِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رِشتهاي[18]
غزالي ميگويد من نصايح چهل ساله خودم را ميبينم كه حكيم ابوالقاسم فردوسي(رضوان الله عليه) كه از بزرگان حكماي شيعه است و آن روزي كه بردن نام مبارك حضرت امير خطر جان دادن داشت «بالصراحة» در اين شاهنامه گفت:
که من شهر علمم عليم در است ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست[19]
مگر آن روز غير فردوسي كسي ميتوانست نام علي را ببرد؟ بحبوحه قدرت بيگانگان بود، همين سلفيها و تكفيريهاي آن روز، با آن قدرت نام مبارك حضرت امير را ميبرد!
که من شهر علمم عليم در است ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست
غزالي ميگويد عصاره نصايح چهل ساله مرا حكيم ابوالقاسم فردوسي در اين يك بيت خلاصه كرده است:
اگر بار خار است خود كِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رِشتهاي
بعد از مرگ, تيغ نسبت به بدن آدم هست, آسيب هست, اما اين تيغ از يك درخت جنگلي نيست! ميدانيد در اين جنگلها بعضي از درختهاست كه بارش فقط تيغ است، تمام اين شاخههايش صدر و ذيلش همه تيغ است، اين را ميگويند «قَتَاد», «قَتَاد» آن درخت جنگلي پُرتيغ است كه هيچ ميوهاي ندارد، مگر تيغ! مَثلي است در بين عرب كه رايج است و ميگويند «أهْوَن مِنْ خَرْطُ القَتَاد» از همينجا شروع شده است؛ اگر كسي اين درخت پُرتيغ جنگلي را يكي از اين شاخهها را بگيرد، از بالا تا پايين بكِشد و بخواهد اين تيغههاي را با انگشت جدا كند، ديگر دستي براي او نميماند. الآن اين برگهاي توت و امثال توت كه نرم است آدم از بالا شاخه را ميگيرد تا پايين همه اين برگها را ميريزد که آسان است، اما اگر اين درخت «قَتَاد» پُرتيغ جنگلي را كه جز تيغ تيز که از اين سيمهاي خاردار غليظتر چيزي ندارد، از بالا بخواهد بگيرد و اين تيغها را بكشد تمام دستش جريحهدار ميشود، دستي نميماند! ميگويند اين كاري كه شما ميخواهيد انجام بدهيد، اين «أهْوَن» و آسانتر از «خَرْطُ القَتَاد» است. حرف غزالي اين است كه اگر اين تيغهاست كه در قيامت ـ خداي ناكرده ـ انسان گرفتار ميشود، اين زبان زدن, قلم زدن, در روزنامهها, در رسانهها, در سخنرانيهاي نيش زدن و آبروي افراد را بردن اينها تيغ است. حرف حكيم ابوالقاسم فردوسي اين است که اگر ـ خداي ناكرده ـ فردا تيغ ميخوري، اين درخت پُرتيغ است كه خودت كاشتي و اگر جامهٴ نرم در بَر كردي، اين پَرنيان و ابريشم است كه خودت رشتهاي:
اگر بار خار است خود كِشتهاي ٭٭٭ وگر پرنيان است خود رِشتهاي
انسان يا مهمان آن عمل است يا مهمان اين است. اين بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است كه فرمود حواستان جمع باشد! بيرون كسي كاري با شما ندارد، بيرون سايهٴ اين درون است.
گر شود دشمن دروني نيست ٭٭٭ باكي از دشمنِ بروني نيست[20]
ما اگر بيراهه نرويم، و راه كسي را هم نبنديم، عاقلانه بخواهيم زندگي كنيم، با عقل و عدل زندگي كنيم هيچكسي مزاحم ما نيست، چون يك كسي دارد عالم را اداره ميكند و آنكه دارد عالم را اداره ميكند حافظ ماست. همه انبيا آمدند گفتند: ﴿مَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللَّهِ﴾،[21] بالأخره هر كسي دشمني دارد، ذات اقدس الهي فرمود من حامي شما هستم؛ شما آنچه را ميدانيد درست عمل كن، بقيه به عهده من است، گرچه آن هم به عنايت الهي است. اگر ما آنچه را که ميدانيم عمل كنيم هيچكسي به ما كاري ندارد. تمام اين مار و عقربهاي عالم حساب شدهاند, تمام اين دشمنهاي بيرون حساب شدهاند و اگر ـ خداي ناكرده ـ ما حرف درون را گوش نداديم، آن وقت از بيرون آسيب ميبينيم. اينها گوشهاي از اسرار بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) است كه فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ».
مجدداً مقدم همه شما بزرگواران, حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران ايماني را گرامي ميداريم و اميدواريم اين دهه پربركت كرامت براي همه ما رهآورد پربركتي داشته باشد!
پروردگارا دلهاي ما را ظرف معارف الهي قرار بده!
ما را در جهاد اصغر و اوسط و اكبر پيروز بفرما!
توفيق «مراقبة» و «محاسبة» را به همه ما مرحمت بفرما!
قلب ما را متيّم به حُبّ خودت قرار بده!
قلب ما را لبريز از علوم اهل بيت قرار بده!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به استكبار و صهيونيسم برگردان!
مشكلات دولت و ملت و مملكت، مخصوصاً اقتصاد مقاومتي, عفاف و حجاب زنها و جوانها همه را در سايه لطف وليّ خود حل بفرما!
جوانان مملكت و فرزندانمان را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!
اين دعا را در حقّ همه مؤمنين مستجاب بفرما!
نظام ما را تا ظهور صاحب اصلي آن از هر خطري محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.
[2]. عيون أخبار الرضا(عليه السلام)، ج1، ص156؛ «قَالَ إِذَا سَمِعَ احْتِجَاجِي عَلَی أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ عَلَی الصَّابِئِينَ بِعِبْرَانِيَّتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الْهَرَابِذَةِ بِفَارِسِيَّتِهِمْ وَ عَلَی أَهْلِ الرُّومِ بِرُومِيَّتِهِمْ وَ عَلَی أَصْحَابِ الْمَقَالاتِ بِلُغَاتِهِم...».
[3]. ديوان حافظ، غزل167؛ «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غَمزه مسئلهآموز صد مُدرِّس شد».
[4]. مجموعة ورام، ج1، ص59؛ عدة الداعي و نجاح الساعي، ص314.
[5]. سوره اعراف, آيه27.
[6]. سوره يوسف, آيه53.
[7]. سوره طه, آيه96.
[8]. سوره يوسف, آيات18 و 83.
[9]. سوره کهف, آيه104.
[10]. غرر الحكم و درر الكلم، ص352.
[11]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت211.
[12]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.
[13]. بحارالانوار، ج2، ص5؛ «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ(عليه السلام) عُلَمَاءُ شِيعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ شِيعَتُهُ النَّوَاصِبُ أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم».
[14]. العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص292؛ بحارالانوار، ج75، ص352؛ «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِر...».
[15]. سوره عبس, آيات15 و 16.
[16]. سوره اسراء, آيه70.
[17]. مثنوي معنوي، دفتر پنجم، بخش 135؛ «کژ روی جف القلم کژ آيدت ٭٭٭ راستی آری سعادت زايدت».
[18]. شاهنامه فردوسي, فريدون, بخش20.
[19]. شاهنامه فردوسي, آغاز کتاب, بخش7.
[20]. هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب.
[21]. سوره هود, آيه30.