15 04 2015 445450 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/01/27)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و افضلهم محمد و اهلبيته الاطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله فی العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما برادران و خواهران بزرگوار حوزوي و دانشگاهي و عزيزان ارتشي و سپاهي و ساير ارگان‌ها و نهادها را گرامي مي‌داريم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم كه به همه شما،  پيروان قرآن و عترت آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت است مرحمت كند!

هفته ارتش را گرامي مي‌داريم از سخنان سودمند و نافع و جامع اين برادر بزرگوارمان در گراميداشت اين هفته ارتش حق‌شناسي مي‌كنيم و از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم، دولت و ملت را در سال همزباني و همدلي, سپاه و ارتش و نيروي نظامي و انتظامي و آحاد اين ملت را مشمول ادعيه زاكيّه ولي عصر قرار بدهد، خير و صلاح اين مملكت و اين ملت را به بركت دعاي خاصّ آن حضرت بيش از پيش ملحوظ بدارد!

در قرآن كريم ذات اقدس الهي تعبيري دارد از باب تشبيه معقول به محسوس فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً[1] خدا شما را به بوستاني از زمين آراسته كرد در عين حال كه فرمود كلمه طيّب, شجره طيّبه‌اي است كه ﴿أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ[2] فرمود شما بوستاني هستيد كه باغبانش خداست :﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً اين گياه و اين بذر را خداي سبحان رويانيد, آن افشان و اين نشا را او نشاند و مانند آن; ولي به ما گفته است يك ملت وقتي مستقل است كه روي پاي خود بايستد، كمر همّت ببندد، به بار بنشيند, ثمرش را به دست دوستان عطا كند. مي‌بينيد تمام درخت‌ها اين سرِ ميوه را، آن بخش حسّاس ميوه را دو دستي در اختيار باغبان مي‌گذارد، آن تهِ ميوه را به خودش مي‌چسباند، تمام اين ميوه‌ها را تا نرسيده, با لايه‌هاي برگ حفظ مي‌كند وقتي رسيد, شفاف مي‌كند در اختيار باغبان قرار مي‌دهد. فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً﴾، اما فرمود چگونه؟ فرمود اين گياهي كه در بوستان است يا درختي كه در باغ است اين گياه براي اينكه به غير تكيه نكند, قيّم نخواهد, مقوّم نخواهد هر چند سانت كه بالا آمده است كمرِ همّت مي‌بندد به كمرِ خود گِره مي‌زند كه روي پاي خود بايستد وگرنه هيچ ساقه‌اي مايل نيست كه صاف نباشد، همه ساقه‌ها مايل هستند صاف و شفاف باشند؛ ولي آن شفّافي و صافي كه به ديگري تكيه مي‌كند آن را هيچ خوشه و شاخه‌اي نمي‌پسندد از هر خوشه‌اي سؤال كنيد شما شفاف باشيد, صاف باشيد, بي‌گِره باشيد بهتر است يا با گِره؟ مي‌گويند البته بي‌گره و شفاف و صاف بهتر است؛ ولي اگر ما گِره نداشته باشيم اين كمربند را خودمان نبافيم و نسازيم و روي كمر خود نايستيم بايد يك چوب ما را حفظ كند ما احتياج به ديگري نداريم، ما مي‌خواهيم در ايستادن, خودكفا باشيم. اين بخش پاياني سوره مباركه فتح و مانند «فتح» را قرآن كريم به اين صورت مسلمان‌ها را در كتاب‌هاي عهدين تبيين كرد فرمود: ﴿كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوي‏ عَلي‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ[3] كذا و كذا فرمود ما در كتاب‌هاي تورات و انجيل, امّت اسلامي را معرفي كرديم گفتيم درست است كه رويانندهٴ اين درخت و گياه و خوشه و شاخه الله است :﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً؛ ولي ما در تورات گفتيم, در انجيل گفتيم كه مسلمان‌ها مانند آن خوشه‌اي هستند كه نمي‌خواهند شفاف باشند يك شفافي كاذب, نمي‌خواهند صاف باشند يك صافي كاذب كه به چوب تكيه كنند: ﴿كَزَرْعٍ﴾؛ مثل خوشه‌اي است كه اين دهنه و لبه‌اش را باز كرد اما قبل از اينكه رشد كند و قبل از اينكه به بار بنشيند ﴿فَاسْتَوي‏ عَلي‏ سُوقِهِ روي ساق خود ايستاده است چه وقت اين خوشه مي‌تواند روي ساق خود بايستد؟ آن وقتي كه گِره بزند, كمربند درست كند, محكم بشود مي‌تواند بايستد. آن وقت است كه ﴿فَاسْتَوي‏ عَلي‏ سُوقِهِ روي ساق خود ايستاده است, روي پاي خود ايستاده است, به شرق و غرب تكيه نكرده است بعد آن وقت ميوه مي‌دهد و باغبانش را و بوستان‌دارش را و كشاورزش را خرّم و خوشحال مي‌كند اين :﴿فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوي‏ عَلي‏ سُوقِهِ؛ يعني غليظ شد, ستبر شد, محكم شد، اما روي پاي خود ايستاد, هشداري است به ما كه درست است خداي سبحان اين بوستان را آراسته است, درست است كه به شما امكانات رشد و بالندگي داد؛ ولي به شما گفت روي پاي خودتان بايستيد سخنان نوراني امير بيان در نهج‌البلاغه هم همين‌طور است. وجود مبارك حضرت وقتي كشاورزي و زرع را بررسي مي‌كند مي‌فرمايد اين زرع آب مي‌خواهد، آبياري مي‌خواهد؛ آنها كه بيراهه رفته‌اند با غرور و فريب اين بذر را آبياري كرده‌اند: «زَرعوا الفُجُورَ وَ سَقَوهُ بِالغُرُورَ»[4]؛ اينها به جاي تقوا فجور كاشتند, فجور نشاندند, فجور را به صورت تخم بذرافشاني كردند و با آبِ غرور و فريب اين فجور را روياندند. در قبال, مردان الهي بذر تقوا افشاندند و نشاندند با اشك چشم و نالهٴ شب كه «سِلاحُهُ البُكَاء»[5] با آن اشك و گريه اين نهال برومند را روياندند. با اشك آن خوشه و شاخه تقوا رويش پيدا مي‌كند, با فريب و غرور و نيرنگ آن خوشه فجور رشد مي‌كند، هر دو در سخنان نوراني قرآن و اهل بيت گاهي تصريحاً, گاهي تلويحاً بيان شده. ملت اگر بخواهد روي پاي خود بايستد اين نبايد به فكر آن شفافي ظاهري و صفاي ظاهري باشد، اين بايد خودش كمربند ببندد هيچ كس به خوشه گندم نگفت كه روي پاي خود بايست مگر گندم‌آفرين، همان گندم‌آفرين به ما هم گفت شما مثل خوشه‌ايد روي پاي خود بايستيد اين در مسائل سياسي ما, در مسائل اجتماعي ما, در مسائل ملّي ما و مانند آ‌ن.

اما آنچه مربوط به مسائل اخلاقي ماست، ما درست است كه با فطرت و عقل و درايت خداداد خلق شده‌ايم;؛ ولي بايد با عمل صالح و با اشك شب و با ناله روز و با آه نماز شب‌خواني اين را تقويت كنيم فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً اگر بخواهيد روي پاي خودتان بايستيد بايد با آفت‌ها مبارزه كنيد, با دشمن‌ها بجنگيد و جنگ بيروني شما كه براي ارتش و سپاه و مانند آن است مستحضريد، بارها هم شنيده‌ايد كه مهم‌ترين عامل جنگ با دشمن بيرون, آهن است، اما نيرومندترين سلاح جنگ با دشمن درون, آه است و نه آهن. اين «سِلاحُهُ البُكَاء» براي آن است كه آدم از دشمن درون نجات پيدا كند. تمام مشكلات ما از دشمن دروني ماست, اگر اين دشمن دروني رخت بربندد باكي از دشمن بروني نيست. ما اگر در اين مملكت اختلاس نداشته باشيم, فريب و بيكاري و نيرنگ نداشته باشيم, غرور و فتنه نداشته باشيم اين كشور روي پاي خود مي‌ايستد نيازي به بيگانه نيست.

گر شود دشمن دروني نيست٭٭٭ باكي از دشمن بروني نيست[6]

 در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه علم و دانشي كه حوزه و دانشگاه دارند و ارگان‌ها و نهادهاي علمي دارند اينها درست است كه باغبان‌ و بوستان‌دار هستند, جهان را با اين بذر و نهال و خوشه و شاخه آراسته كردند؛ ولي چيز مهمّي كه در كار هست همان عمل صالح است كه عمل صالح به منزله آبياري آن ريشه صالح است, اگر خداي ناكرده آن عقيده صالح نباشد، عمل هم اگر صالح باشد آن عقيده فاسد را تقويت مي‌كند. ممكن است كسي اهل نماز و روزه باشد, اهل خير و صلاح و فلاح باشد؛ ولي چون عقيده او فاسد است همين كارهاي خير به صورت آب زلال به پاي ريشهٴ فاسد مي‌رود، مگر منافقين نماز نمي‌خواندند مگر خوارج اهل عبادت نبودند؟ اين عبادت مثل آب شفاف و زلالي است كه به پاي بوته حنظل مي‌ريزد، حنظل هر چه آبش شاداب‌تر و فراوان‌تر باشد ميوه‌اش تلخ‌تر است، مگر آنها كار صالح نمي‌كردند مگر عمل صالح نداشتند، عمل صالح, آبياري آن ريشه است اگر ريشه طيّب و طاهر بود ﴿أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ اگر ريشه فاسد بود همين عمل صالح به منزله آب زلال و فراوان است كه آن ميوه را تلخ‌تر مي‌كند هر چه آب به موقع به اين بوته حنظل بدهند, باغباني كنند, حَرس كنند آنچه را حَرسي است، به موقع سمپاشي كنند كود بدهند همه كارها و اصول كشاورزي را روي اين ريشه تلخ حنظل سرمايه‌گذاري كنند ميوه‌ آن درشت‌تر, پرآب‌تر؛ ولي تلخ‌تر خواهد بود، كار خوارج همين است. هر كسي اگر خداي ناكرده نيّت طالح و زشتي داشته باشد اين كارهايي كه انجام بدهد به منزله آبياري همان نيّت زشت است، سرانجام ميوه‌اش مشئوم خواهد بود :﴿مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ[7] جثّه‌ آن روي زمين است، اين در دل راه ندارد گرچه به صورت ريشه نشانده شده؛ ولي در حقيقت ﴿اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ جثّه او روي زمين است از دل زمين كَنده شد «أُقتُلِعَت»؛ ولي جثّه آن روي زمين قرار گرفت. نيّت بد همين‌طور است, فكر بد همين‌طور است, خيال بد همين‌طور است؛ اينها ريشه‌هايي هستند كه عمل صالح براي اينها گوارا نيست. به ما گفتند اگر ـ ان‌شاءالله ـ اگر عقيده سالم و صالح داشته و داريم بهترين راه عمل صالح است كه آن را تقويت كنيد. در بحث‌هاي علمي, عملِ علمي آن علم را شكوفا مي‌كند؛ يعني كسي كه اهل حوزه و دانشگاه بود مطلبي را فرا گرفت بعد آن مطلب را تدريس كرد, تأليف كرد, پژوهش و تحقيق كرد آن بخش انديشه او بارورتر مي‌شود عمل به علم و نظر, نظريه‌پردازي است و كتاب نوشتن است و تدريس كردن است و سخن گفتن؛ اما آنچه مربوط به حكمت عملي است به علم عملي است كه عقل عملي آن ايمان را نه علم را, آن ايمان را به عهده مي‌گيرد هر اندازه عمل صالح تحويل او بدهيم آن عقيده شكوفاتر مي‌شود, راسخ‌تر مي‌شود.

 اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) جامع هر دو بخش است فرمود: «الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلاَّ ارْتَحَلَ عَنْهُ»[8] علم, هتافش, ندايش, تماس و گفتگويش با عمل اين است كه مرا تنها نگذار اگر مرا تنها گذاشتي من رخت برمي‌بندم: «الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ» هاتف است به عمل مي‌گويد، مرا تقويت كن, اگر عمل به دنبال علم نيايد آن علم رخت برمي‌بندد؛ لذا برخي در قيامت چون به اين علوم ديني عمل نكرده‌اند وقتي بعد از مرگ در قبر از آنها سؤال مي‌كنند كه پيامبر شما كيست؟ نام مبارك حضرت يادش نيست، بعد از احقابي از عذاب؛ يعني ساليان متمادي از عذاب تازه به يادش مي‌آيد و مي‌گويد پيغمبر ما كسي است كه قرآن بر او نازل شده، هنوز نام مبارك حضرت يادش نيست. سرّش آن است كه اين شهادتين و امثال شهادتين كه جزء اصول اعتقادي ماست اگر با عمل صالح آبياري نشود اين مي‌خشكد، وقتي خشك شد و پژمرده شد بعد از مرگ يادمان نيست؛ مبادا خيال كنيم اين اعتقادات و اين اذكار يك چيز آساني است چون بعد از مرگ سؤال‌هايي كه از ما مي‌كنند اينها الفباي دين است خداي تو كيست؟ دين تو چيست؟ كتاب تو چيست؟ پيغمبر تو كيست؟ همين الفباي دين را از ما سؤال مي‌كنند. اما اين اعتقادات اگر با عمل تقويت نشود از ياد ما مي‌رود چون تامّه موت، اين حادثه تلخ مرگ، آن‌قدر بر اعصاب و اعضا و جوارح فشار مي‌آورد كه توان را از آدم مي‌گيرد. جريان مرگ مثل غدّه سرطان و اينها نيست بالأخره غدّه سرطان دردآور است آدم در اين مصاف تحمّل مي‌كند و زنده است، اما جريان مرگ اين است كه بر تمام اعضا و جوارح سلطنت پيدا مي‌كند و راز دردناك بودن مرگ هم اين است كه زنده زنده روح از تمام اعضاي بدن ما فاصله مي‌گيرد خدا نكند كسي گرفتار آن فشاري شود كه براي برخي‌ها نقل كردند. اگر يك مختصر با قيچي گوشت دست خود را بخواهيد قطع كنيد چرا درد دارد؟ چون اين پوست را در حال حيات مي‌خواهيد بي‌جان كنيد، اما اگر تخدير بشود دردي ندارد. در حال مرگ تمام اعضاي ما حس دارند, در حال حس, تمام بدن را مي‌خواهند، طرزي فشار بدهند كه روح را از تك تك اينها بگيرند. مگر جريان مرگ كار آساني است، ما نمي‌دانيم بر آن بيچاره‌اي كه دست و پا مي‌زند چه مي‌گذرد، اما اگر كسي طرزي باشد كه روح را خودش تقديم كند، براي او هيچ لذّتي بالاتر از مرگ نيست. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) اين را در جلد پنجم كافي در بخش جنائز نقل مي‌كند كه مرگ براي مؤمن تحفه است؛ مثل يك دسته گل ياس است كه او بو مي‌كند و راحت مي‌شود[9] ما چنين روزي را در پيش داريم. بنابراين چه بهتر كه قبل از اينكه از ما بخواهند تقديم كنيم تا راحت باشيم اين تعلّق را كم كنيم. راز فشار مرگ اين است، ما به چيزي عادت كرديم كه محبوب ماست، يك؛ در هنگام مرگ آن محبوب را آن متعلّق را از ما مي‌گيرند، دو؛ يعني زندگي را, مال را, فرزند را, سِمت و شئون و شعب را از ما مي‌گيرند. متعلّق عادت را مي‌گيرند؛ ولي عادت مي‌ماند، سه؛ اين اعتياد و تعلّق با فقدان متعلّق دردآور است چرا وقتي افراد معتاد را گرفتند فريادشان بلند است؟ براي اينكه آن مواد را از اينها گرفتند, اعتياد مانده است, تعلّق بدون متعلّق فريادآور است. اگر كسي به دنيا دل بسته است وقتي دنيا از او گرفته شد، اين دلبستگي ماند, فرياد او بلند است فشار مرگ از همين‌جاست. تا اين تعلّق كم شود و رخت بربندد انسان در حال احتضار در قبر اين فشارها را دارد، مگر احقابي بگذرد كه كم كم اين تعلّق رخت بربندد، وقتي تعلّق رخت بربست انسان دردي احساس نمي‌كند. تمام دردهاي ما براي آ‌ن است كه محبوبي انتخاب كرديم كه اين محبوب ما را رها مي‌كند، يك؛ محبّت او مي‌ماند، دو؛ محبّت بي‌محبوب دردآور است، سه. اگر خواستيم راحت باشيم محبوبي انتخاب كنيم كه ما را رها نكند و آن علم صائب و عمل صالح است, اينها با ما هستند. شما اين رواياتي كه در وسائل و غير وسائل هست ملاحظه كنيد كه همراهان مؤمن در قبر چه كساني هستند؟ شش نفر را نقل كردند, هشت نفر را نقل كردند كه چه كسي با مؤمن در قبر مي‌آيد نماز مي‌آيد, روزه مي‌آيد, حج مي‌آيد, عمره مي‌آيد, عمل صالح مي‌آيد, انجام كار برادر مؤمن مي‌آيد,[10] «إِدخَال السُّرُور فِي قَلبِ المُؤمِن» مي‌آيد. معناي ادخال سرور اين نيست كه انسان بنشيند طنز بگويد كسي را بخنداند, ادخال سرور اين است كه مشكل او را حل كند. فرمود يكي از برجسته‌ترين فرشته‌هايي كه در قبر با انسان محشور مي‌شوند و مدافع انسان‌اند كه انسان آسيب نبيند همين «إِدخَال السُّرُور فِي قَلبِ المُؤمِن»[11] است، اگر كسي بتواند مشكل ديگران را حل كند, مشكل جامعه را حل كند, مشكل توليد را حل كند, مشكل بيكاري را حل كند, مشكل اشتغال جوان‌ها را حل كند, مشكل ازدواج جوان‌ها را حل كند. چند چيز است كه در بيانات نوراني حضرت امير هست، در بيانات ديگر هست كه اگر كسي بتواند اينها را انجام دهد در قبر راحت است, در برزخ راحت است و آن همسر دادن به جوان‌هاي بي‌همسر است، مبادا خداي ناكرده كسي عادت كند سنّش از ازدواج بگذرد خدا وعده داد :﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً[12] فرمود ازدواج كنيد: ﴿إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[13] فرمود اين دخترخانم يك روزي دارد قبلاً در منزل پدرش بود, اين آقا پسر يك روزي دارد قبلاً در منزل پدرش بود، اينها كه يكجا زير يك سقف جمع شدند، اين‌طور نيست كه روزي قطع شود؛ منتها ما اين خاندان را قبول كرديم؛ يعني علي و اولاد علي را قبول كرديم, مزار اينها را مي‌بوسيم, اينها را با جان دوست داريم. اين آيه سوره مباركه نحل را همه ما قرائت مي‌كنيم، ذيل اين آيه مي‌بينيد وجود مبارك حضرت امير چه فرمود, خدا فرمود اگر كسي مؤمن باشد و عمل صالح دارد: ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً[14] وجود مبارك حضرت امير فرمود: حيات طيّبه «هِيَ القَنَاعَة»[15] اگر كسي ساده‌زيست باشد هم دنيا راحت است, هم برزخ راحت است, هم قيامت راحت است, هم مشكل ازدواج پيش نمي‌آيد چه دخترها, چه پسرها؛ اينها يك راه‌هاي زندگي است به ما گفتند, ما چرا وجود مبارك حضرت امير را به عنوان امام اول از جانمان بهتر دوست داريم چون اينها به ما راه نشان دادند, سعادت ابد را به ما نشان دادند, اينها به ما گفتند آيه معنايش اين است كه شما بايد روي پاي خودتان بايستيد وگرنه اين آيه را ديگران هم مي‌خواندند اين آيه در مسيحي‌ها هم گفته شد, در كليمي‌ها هم گفته شد اما نتيجه‌اش را شما الآن مي‌بينيد. اينكه الآن شما مي‌بينيد اوباما و امثال اوباما حرف بلند مي‌زنند و خود را مسئول و کدخداي اين دنيا و دهكده مي‌دانند قدري قدّشان بلند است، ما قبول داريم قدّشان بلند است؛ اما اينها روي هفتاد ميليون قبر ايستادند، مگر اينها تمدّني آوردند؟ عقلانيّتي آوردند؟ عدلي آوردند؟ اينها روستايي‌هايي بودند قبل از كشف كريستفكلمپ مگر آن‌جا خبري بود علمي بود؟ بخش وسيعي از آمريكا را همين جوان‌هاي ايراني دارند اداره مي‌كنند، اينكه شما مي‌بينيد هر حديثي, هر روايتي از علي و اولاد علي(عليهم السلام) است ما را وادار مي‌كنند دنيا را بشناسيم اين شناخته‌شدني نيست. مسئله انرژي هسته‌اي و امثال هسته‌اي يك سواد ده, پانزده ساله مي‌خواهد بسياري از جوان‌هاي ما همين كار را كردند مگر نكردند؟ الآن اين عزيزان ما مگر بيش از ده, پانزده سال درس خواندند بسياري از اين عزيزان نخبه ما اينها بر توليد انرژي هسته‌اي در راه صلح‌آميز و عملي و ملّي خوب مسلّط‌ هستند, يك چيزي كه با ده, دوازده سال درس حل مي‌شود، اما چيزي كه با هفتاد سال درس و بحث هم حل نمي‌شود مسئله دنياست كه «الدنيا ما هي؟» چه چيزي دارد ما را فريب مي‌دهد ما كجا مي‌رويم؟ بارها به عرضتان رسيد قبر, چاله نيست قبر گودال نيست، قبر چاه نيست كه ما در چاه بيفتيم. اين بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) در روز عاشورا آن وقتي كه «أَقبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ القَومِ كَأَنَّهَا القطَر»[16]مانند قطرات باران تير مي‌آمد به اصحابش خطاب كرد فرمود: «صَبرَاً بَنِي الكِرَام فَمَا المَوتُ ألاّ قَنطَرَة» فرمود ياران من! مرگ چاه نيست, چال نيست, گودال نيست آدم برود داخل آن, مرگ پل است همه خبرها بعد از آن پل هست اين را در روز عاشورا فرمود. اين عزيزاني كه الآن صحبت آنها شد اين چند هزار شهيد ارتشي كه حشر همه آنها با شهداي كربلا باشد، ارتشِ ما را ذات اقدس الهي در سايه وليّ‌اش حفظ كند همه اينها فهميدند كه مرگ, معبر است, پل است تمام خبرها آن طرف پل است: «صَبرَاً بَنِي الكِرَام فَمَا المَوتُ ألاّ قَنطَرَة تَعبرُ بِكُم»[17] اينها هم گفتند چشم, ما هم اينها را به عنوان امام قبول كرديم.

شما مي‌بينيد وجود مبارك حضرت امير در نهج‌البلاغه وصفي درباره خدا دارد فرمود خدا را با غير خدا نمي‌شود قياس كرد :«لا يُقَاسُ بِالنَّاسِ» اين در خطبه است وقتي مي‌خواهد اهل بيت را معنا كند ببينيد چه تعبير مي‌كند؟ مي‌گويد اهل بيت خودشان آدم عادي‌ هستند از خاك خلق شدند از خودشان چيزي ندارند؛ ولي اهل بيت آينه‌اند اين آينه چه كسي را نشان مي‌دهد؟ اين آينه همان‌كه «لا يُقَاسُ بِالنَّاسِ» را نشان مي‌دهد. قبل از وجود مبارك حضرت امير اين سخن در بيانات نوراني پيغمبر(عليهما الصلاة و عليهما السلام) بود. اينها اول گفتند خدا بي‌مثيل است «لا يُدرَِكُ بِوَهمٍ . . . وَ لا يُقَاسُ بِالنَّاسِ»[18] اين سخنان حضرت است در نهج‌البلاغه كه پيغمبر هم قبلاً اين را فرمود.[19] بعد در خطبه دوم وقتي كه بخواهد اهل بيت را معرفي كند فرمود: «لا يُقَاسَ» اهل بيت «بِأَحَدٍ مِنَ النًّاسِ»[20] اهل بيت را با هيچ كس نمي‌شود قياس كرد, اين؛ يعني چه؟ براي اينكه اينها مظهر و آينه‌ هستند او را نشان مي‌دهند از خودشان بله البته هيچ چيزي ندارند فقيرند، شما اين دعاي نوراني عرفه وجود مبارك امام سجاد را قياس مي‌كنيد حضرت دو فرمايش دارد: يكي در دعاي نوراني عرفه است, يكي هم بالاي منبر مسجد شام, در دعاي نوراني عرفه مي‌گويد خدايا تو مي‌داني از من پَست‌تر احدي در عالم نيست «أَنَا بَعدُ أَقَلُّ الأَقَلِّينَ وَ أَذَلُ الأَذَلِّينَ مِثقَالَ ذَرَّةٍ أَو دُونَها»[21] خدايا تو مي‌داني من هم حسابم با تو اين است چون خودم كه حساب مي‌كنم چيزي ندارم. حتماً اينها را ببينيد يك وقت است كسي مي‌خواهد سخنراني گوش بدهد او ديگر عالِم نخواهد شد اين يك آدم عادي است؛ ولي طلبه, دانشجو اگر بخواهد پاي سخنراني بنشيند هر چه شنيده دوباره به سندش مراجعه مي‌كند، جمع‌بندي مي‌كند در دفتر مي‌نويسد. به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند مجلس شما مجلس خوبي است ما خيلي لذّت مي‌بريم؛ ولي همين كه از مجلس شما بيرون رفتيم ديگر آن طراوت نيست, فرمود چرا به من مي‌گوييد «استعن بيمينك» خدا به تو دست داد, قلم داد, كاغذ داد براي اينكه بنويسي, مگر نمي‌خواهي باسواد بشوي, مگر سخنراني گوش دادن آدم را عالِم مي‌كند؟ فرمود: «إستَعِن بِيَمِينِك» دفتر پيدا كند, آيات را يادداشت كن, روايات را يادداشت كن, دوباره بررسي كن, جمع‌‌بندي كن تا يك چيزي بفهمي.[22] وجود مبارك حضرت سجاد در دعاي روي عرفه فرمود: «أَنَا بَعدُ أَقَلُّ الأَقَلِّينَ وَ أَذَلُ الأَذَلِّينَ مِثقَالَ ذَرَّةٍ أَو دُونَها» خدايا از من پَست‌تر احدي نيست, وقتي بالاي منبر مسجد شام رفتند، آن چارچوب آن اعواد را منبر كردند، قبلاً فرمود: «اصعد هذه الاعواد»، وقتي خود حضرت تشريف آوردند آن چوب‌ها شده منبر آن وقت خودش را معرفي كرد فرمود مردم آگاه باشيد در شرق و غرب عالَم, در شمال و جنوب عالَم احدي به عظمت من نيست و درست گفت «أَنَا ابنُ كذا و كذا» فرمود ما مكه را زنده كرديم, مدينه را زنده كرديم, منا را زنده كرديم, موقف را زنده كرديم, عرفات را زنده كرديم, مشعر را زنده كرديم, عرفات با ما عرفات شد, مِنا با ما منا شد «أَنَا ابنُ مَكَّةَ وَ مِنَی, أنا ابنُ زَمزَمَ وَ الصَّفَا»[23] ما اگر نبوديم اين منطقه, منطقه جاهلي بود مردم بدانيد احدي در شرق و غرب عالَم به عظمت من نيست و درست گفت, وقتي كسي آينه الهي شد، مظهر ذات اقدس الهي شد احدي مثل او نيست. پس بين اين دو بيان حضرت امير در دو خطبه نوراني نهج‌البلاغه كه فرمود احدي را نمي‌شود با خدا قياس كرد. يكي هم در خطبه دوم است كه فرمود احدي را نمي‌شود با اهل بيت قياس كرد, چرا؟ براي اينكه اهل بيت ذاتاً خاك هستند هيچ چيزي از خودشان ندارند درست است، اما يك آينه شفافي‌اند اين آينه, الله را, اسماي حسناي الهي را, صفات اوليايي او را نشان مي‌داد ما اينها را قبول كرديم و حق هم با ماست جان ما و جسم ما تابع جان و جسم اينهاست اينها فرمودند زندگيِ پاك, زندگي با قناعت است، اين عادت بد كه طلاق زياد شد, ازدواج سفيد زياد شد و مانند آن يا ـ معاذ الله ـ در پيش است اين باعث شود كه جوان بخواهد ازدواج كند دلهره دارد, دخترخانم بخواهد ازدواج كند دلهره دارد؛ اما اگر اساس ايمان در كار باشد, عقيده در كار باشد, بساط صداقت باشد, بساط قناعت باشد حيات طيّبه است. اينكه مي‌بينيد بسياري از اين بچه‌ها معلول در مي‌آيند براي اينكه اينها خيال مي‌كنند جوان, زن و مرد وقتي كنار هم هستند، همان كار حيواني را مي‌كنند، ازدواج را به ما گفتند ازدواج, اجتماع نر و ماده نيست، اين نر و ماده در گياهان هم تلقيح مي‌شوند, در حيوانات هم تلقيح مي‌شوند آيا ازدواج دختر و پسر، اجتماع مذكّر و مؤنث است؟ اگر اين بود كه پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نفرموده بود مردم من يك چيز تازه آوردم كه در جاي ديگر نيست در شماها نيست «أَلنِّكَاحُ سُنَّتِي»،[24] «مَن تَزَوَّجَ فَقَد أَحرَزَ نَصفَ دِينِه»[25] من نكاح آوردم نه اجتماع مذكر و مؤنث, ازدواج مذكر و مؤنث در حيوانات هم كه هست, در گياهان هم كه هست, گياهان تا تلقيح نشوند بار نمي‌دهند اين حيوانات تا كنار هم نباشند فرزند ندارند. من نكاح آوردم. گفتند هنگام ليله زفاف نماز بخوانند, باوضو باشند كه مبادا فرزند «ناقص‌الخِلقه» به بار بيايند اين آيه را چطور معنا مي‌كنيد ﴿ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ [26] در قرآن دارد كه شيطان, شريك مال است آن را آدم مي‌تواند بفهمد، يك آدم رباخوار، روميز گير, زيرميز گير، مال او با مشاركت شيطان است اين را مي‌شود فهميد، اما شارك اولاد؛ يعني چه؟ ﴿وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ذيل اين آيه را نگاه كنيد اگر كسي خداي ناكرده يك مردي, يك جواني نامحرمي را ببيند بر اساس عُلقه و علاقه و شهوت‌گرايي آن نامحرم، شب در بستر جمع بشود اين فرزند, شيطان‌زاده است اين ناقص در مي‌آيد،[27] بله, فاسد در مي‌آيد گفتند چشم را پاك كنيد, گوش را پاك كنيد با آن گرايش و نگاه نامحرمانه در كنار محرم خود در يك سقف نباشيد اين بيچاره‌ها كه «ناقص‌الخلقه» در مي‌آيند, معلول در مي‌آيند, كور در مي‌آيند, كَر در مي‌آيند در اثر بدرفتاري پدر و مادر است و بد در مي‌آيند فرمود: ﴿وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ـ معاذ الله ـ شيطان در پيدايش اين نطفه و انعقاد اين نطفه و جنين شدن اين نطفه سهمي دارد، هم راه ازدواج را به ما گفتند. اينها ديگر درس‌خواندني نيست؛ يعني اينها در حوزه و دانشگاه نيست. غالب آيات و رواياتي كه هست مربوط به اين بخش از آدم‌سازي است، چون اينها كه علوم تجربي نيست از جاي ديگر اثر مي‌گذارد در دسترس فكر كسي هم نيست مرتب مي‌گويند دنيا اين است, معنايش اين نيست كه شما زاهد باشيد, معناي آن اين است كه در متن دنيا عاقلانه زندگي كنيد. اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود درست است بوستان بشريّت با صاحب بوستان؛ يعني خداي سبحان تأمين شده است؛ ولي آبياري صحيح مي‌خواهد درست است فرمود شما بوستان ما هستيد؛ ولي بايد كمربند را خودتان ببنديد بشويد خودكفا تا تحريم‌ها و امثال تحريم‌ها هيچ اثري در شما نكند يك ملت آزاده كه به فكر تحريم يك روستازاده نيست، آخر بسياري از جوان‌ها و ايراني‌ها رفتند و آن را دارند اداره مي‌كنند شما قبل از كشف كريستف كلمپ ببينيد آمريكا در چه حالتي بود، بعد از كشتار هفتاد ميليوني يا بيشتر جنگ جهاني اول و دوم الآن هفتاد ميليون قبر زير پاي اوباما و امثال اوباماست اينها قدّشان بلند است خيال مي‌كنند كاري كردند براي جهان, تمدّني دارند, خدمتي كردند، بايد صاحب اين جهاني كه دهكده شده باشند اين خيال خام است. ما اگر واقعاً اين بوستان خود را با كمربند خودمان ببنديم ـ ان‌شاءالله ـ پيروزتر خواهيم شد.

من مجدداً مقدم شما بزرگواران مخصوصاً عزيزان ارتشي را گرامي مي‌دارم و هفته پربركت ارتش را كه به دستور امام راحل(رضوان الله عليه) سامان پذيرفت، ارج مي‌نهيم و از خداي سبحان مسئلت مي‌کنيم خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت را به همه مرحمت كند! پروردگارا امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما! مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد مقاومتي و ازدواج جوان‌ها را در سايه وليّ‌ات حل بفرما! روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگردان! خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! جوانان مملكت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بدهد! اين كشورِ ولي عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . سوره نوح، آيه17.

[2] . سوره ابراهيم، آيه24.

[3] . سوره فتح، آيه29.

[4] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه2.

[5] . مصباح المتهجد، ج2، ص850.

[6] . هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب, دفتر اول.

[7] . سوره ابراهيم، آيه26.

[8] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت366.

[9] . الکافی(ط ـ دار الحديث)، ج5، ص338.

[10] . من لا یحضره الفقيه، ج1، ص185؛ وسائل الشيعه، ج11، ص198.

[11] . بحار الانوار، ج44، 194.

[12] . سوره نساء، آيه122.

[13] . سوره نور، آيه32.

[14] . سوره نحل، آيه97.

[15] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت229.

[16] . اللهوف، المتن، ص100.

[17] . معانی الاخبار، ج2، ص289.

[18] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه182.

[19] . الدر النظيم، ص770.

[20] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه2.

[21] . صحيفه السجاديه، دعای47.

[22] . بحار الانوار، ج2، ص152.

[23] . بحار الانوار، ج45، ص138.

[24] . جامع الاخبار(للشعيری)، ص101.

[25] .الأمالی(للطوسی)، النص، ص518.

[26] .سوره إسراء، آيه64.

[27] . الميزان، ج13، ص146 و 147 و 150.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق