08 04 2015 445435 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1394/01/20)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و اهل بيته الاطيبين الأنجبين سيّما بقية الله فی العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

ميلاد خجسته صديقه كبرا امّ‌الأئمه وجود مبارك فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را به پيشگاه ذخيره عالم و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران ايماني، تهنيت عرض مي‌كنيم. مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي را گرامي مي‌داريم. از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم كه ميلاد پربركت اين حضرت را وسيله ارتقاي علمي و عملي ما قرار دهد!

در بحث‌هاي اخلاقي، اين ذوات قدسي براي همه ما نمونه هستند. وجود مبارك رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) خليفه خداي سبحان براي هدايت انسان‌ها بود خداوند همه را هدايت مي‌كند؛ منتها بعضي قبول مي‌كنند بعضي نكول. وجود مبارك آن حضرت هم در سه منطقه هدايت داشت هم در منطقه ملّي و محلّي كه حوزه اسلامي بود, هم در بخش منطقه‌اي كه حوزه موحّدان عالَم بود اعم از مسلمان‌ها و كليمي‌ها و مسيحي‌ها و مانند آ‌ن و هم در منطقه بين‌المللي نسبت به انسان‌ها، چه مسلمان، چه كافر؛ اين ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾[1] بودن, ﴿كَافَّةً لِلنَّاسِ[2] بودن, ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً[3] بودن, ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ[4] بودن اين چند طايفه از آياتی كه در قرآن كريم راجع به گستره رسالت آن حضرت سخن مي‌گويد دو اصل را به ما مي‌فهماند: يكي كلّي، يكي دوام؛ يكي همگاني، يكي هميشگي. حضرت براي همه مردم در همه تاريخ الي يوم القيامه هست, اين اصل اول؛ ائمه(عليهم السلام) هم جانشينان اين حضرت‌ هستند چه آنهايي كه رسالت و خلافت داشته باشند مثل دوازده امام(سلام الله عليهم)، چه صديقه كبرا(سلام الله عليها) كه ولايت دارد، حجّت بالغه الهي است, عصمت كبراست و به صورت ظاهر امام نيست. اينها در سه منطقه, جانشين وجود مبارك رسول گرامي‌ هستند؛ لذا هم درباره شيعه‌ها آنها پيام تربيتي دارند و مسلمان‌ها, هم درباره اهل كتاب, هم درباره كسي كه اسلام را نپذيرفته. اين سوره مباركه «انسان» كه تقريباً بيست آيه اوّل آن، بعد از آن شش آيه، راجع به خاندان عصمت و طهارت است مستحضريد كه وجود مبارك اميرالمؤمنين و صديقه كبرا و حسنين(سلام الله عليهم) و تربيت‌شدهِ مكتب اينها به نام فضّه خادمه(رضوان الله عليها)، اينها آن روزه‌هايي كه گرفتند و افطارهايي كه كردند، در ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾[5] حضور داشتند. مستحضريد مدينه يك شهر مسلمان‌نشين بود، در مدينه كسي اسير نبود مگر در جنگ‌هايي كه مسلمان‌ها با كفار و مشركين داشتند هم آنها پيروز مي‌شدند از مسلمان‌ها اسير مي‌گرفتند, هم مسلمان‌ها پيروز مي‌شدند از آنها اسير مي‌گرفتند، آن‌كه در مدينه اسير بود او كه مسلمان نبود، حالا ممكن است، بعدها اسلام آورده باشد; ولي بالأخره كافر بود، اين كافر را صديقه طاهره، مثل حضرت امير در حال روزه, افطاري خودشان را به اين كافر مي‌دادند, اگر كسي در قلمرو اسلامي به سر مي‌برد، ولو كافر نبايد گرسنه باشد، اين پيام صديقه كبراست. آن يتيم و مسكين را خيلي‌ها بر اساس كمك عاطفي كمك مي‌كنند؛ اما كسي حاضر نباشد كه كافري گرسنه باشد، اين براي آن است كه پيام آن پيامبري را به دوش مي‌كِشد كه آن چند طايفه آيات, گستره رسالت آن حضرت را بيان مي‌كنند از همان اول فرمود: اين ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾ است، ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ است, اينها در سوَر مكّی نازل شد؛ اينها كه اختصاصي به سور مدني ندارد در سور مكّي همان اوايل كه نازل شد، فرمود: اين رسالت, رسالت جهاني است كلّي و دائم, همگاني و هميشگي است. اينها كه جانشينان آنها هستند اينها هم حرف جهاني مي‌زنند مي‌گويند دست ما برسد، كافر گرسنه باشد با دين ما سازگار نيست اين آيه هفت و هشت سوره مباركه «ممتحنه» هم همين است، فرمود: ﴿لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ﴾ كفاري كه با شما بد نكردند خدا نهي نمي‌كند كه شما نسبت به اينها عدل و قِسط را رعايت كنيد: ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ﴾؛[6] فرمود كفاري كه با شما كاري ندارند نه تبعيدتان كردند, نه تحريمتان كردند, مزاحم شما نشدند, امنيت شما را آسيب نرساندند، با آنها با عدل رفتار كنيد, اگر منطق قرآن اين است و اگر وجود مبارك حضرت حامل اين منطق است، جانشينان او هم همين حرف را مي‌زنند؛ لذا براي آنها يك امر عادي بود، هيچ كس هم اعتراض نمي‌كرد كه شما چرا به كافر نان مي‌دهيد؛ حالا آن ايثار حرف ديگر است، اين ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به نان برنمي‌گردد كه اينها حبّ نان داشته باشند، «و يطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حبّ الله»، «الله» اسمي نيست كه مرجعيّت آن به اين باشد كه قبلاً اسم آن ذكر بشود تا ما ضمير را به او برگردانيم هر جاي قرآن ضمير بخواهد به «الله» برگردد نيازي به ذكر سابق ندارد او ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[7] نيازي به ذكر سابق او نيست بعضي چيزها كه روشن است ديگر احتياجي به ذكر ندارد در سوره مباركه «شمس» وقتي گفته مي‌شود: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ٭ وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها﴾[8] اين ضمير «ها» به چه كسي برمي‌گردد؟ اشيايي كه قبلاً ذكر نشد، اگر «و حذف ما يعلم منه جائز»، چيزي كه «بيّن ‌الرشد» است، لازم نيست، ذكر شود، «و يطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَي‏ حبّ الله»، نه «حبّ الطعام» محبوب اينها «الله» بود نه طعام. در بخش‌هايي از سوره «حشر» دارد كه ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ[9] اين براي همان فقراي مدينه و انصار مدينه است كه جزء مختصات خودشان هم باشد نيازهاي آنها هم باشد باز ديگران را بر خود مقدّم مي‌دارند; ولي بالأخره اينها ديدند كه اهل بيت اين‌طور با كافر رفتار مي‌كنند صديقه طاهره(سلام الله عليها) هم جزء همين پنج تن بود، آن فرزندان هم به اين پدر و مادر اقتدا كردند فضّه هم به همين‌ها اقتدا كرده است, اگر وجود مبارك حضرت امير نبود در روي كُره زمين كسي همتاي فاطمه زهرا(سلام الله عليها) نبود اين در بعضي روايات ما هست.[10]

اما برسيم به مسائل اخلاقي كه هم محلّ ابتلاي ما و هم تتمّه بحث‌هاي روز پنج‌شنبه ما است. بحث‌هاي اخلاقي كسي كه اهل حوزه و دانشگاه و كتاب و كتيبه است، يك سلسله آيات و روايات را ممكن است ارزيابي كند؛ ولي دستور نزاهت اخلاقي, دستور جهاني است، همه ما موظف هستيم، متخلّق به اخلاق الهي شويم. اين يك كتاب نانوشته مي‌خواهد, اين يك كتيبه نانوشته مي‌خواهد، در درون هر كس بايد باشد تا انسان برابر آن كتيبه و كتاب نانوشته كه رمزگونه در درون ما نهادينه شده است، برابر آن عمل كنيم. چندين روايت است وقتي كه از ائمه(عليهم السلام) سؤال مي‌كنند مسائل اخلاقي را مطرح مي‌كنند، مي‌فرمايند، شما دو بخش داريد: يكي بخش انديشه است كه عقل نظر متولّي آن است, يكي بخش انگيزه است كه عقل عمل مسئول آن است اين عقل عمل همان است كه «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمَن وَ اكتُسِبَ بِهِ الجَنَان».[11] هم شما در بود و نبود عالَم برنامه داريد و مي‌توانيد به خوبي تشخيص بدهيد هم در بايد و نبايد؛ چه چيزي هست و چه چيزي نيست, آيا در عالم خدا هست يا نيست؟ گاهي به فطرت ارجاع مي‌دادند، هم از امام صادق(عليه السلام) نقل شد، هم از امام عسكري(سلام الله عليهما) نقل شد كه گاهي مي‌فرمودند آيا مسافرت دريايي كردي؟ سوار كشتي شديد كشتي در آستانه غرق شدن بود؟ عرض كردند بله, فرمود در آن حال اضطرار و اضطراب به چه كسي متوجه مي‌شويد؟ عرض كردند به يك قدرت ازلي كه بتواند دريا را مهار كند, فرمود همان خدايِ توست.[12] اين توجه دادن به آن غريزه فطري كه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ اين سرمايه و ميزان تشخيص بود و نبود است براي همه. ممكن است جزئيات را انسان نداند، چه اينكه نمي‌داند، بايد به دستورات رهبران الهي مراجعه كند؛ ولي اصلِ ترازو را خدا به انسان داد كه بفهمد چه چيزي حق است، چه چيزي باطل, چه چيزي صدق است چه چيزي كذب, در بخش انديشه كه قلمرو بود و نبود است. اما در بخش انگيزه كه در بخش عقل عملي است و قلمرو بايد و نبايد است فرمود، حرفي كه ديگران بزنند شما خوشتان نمي‌آيد نزنيد اين ترازو را خداي سبحان در همه ايجاد كرده اگر كسي ستم كند، شما خوشتان مي‌آيد يا نمي‌آيد؟ عرض كردند بدمان مي‌آيد, فرمود شما هم نكنيد. كسي اهانت كند بدتان مي‌آيد يا نه؟ عرض كردند بله بدمان مي‌آيد, فرمود اين ميزان است خدا به شما داد؛ اين ﴿وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[13] همين است.

ببينيد خداوند كه سوگند ياد مي‌كند، سوگندهاي خدا؛ نظير سوگندهاي بشر در محاكم قضايي نيست. در محاكم قضايي سوگند در مقابل بيّنه است كسي كه دست او خالي است دليل ندارد، سوگند ياد مي‌كند. آن كسي كه بيّنه دارد كه مدّعي است بايد بيّنه و شاهد و دليل خود را ارائه كند اينكه دست او خالي است سوگند ياد مي‌كند. سوگند در محاكم قضايي در مقابل بيّنه است; ولي سوگندهاي قرآني به خود بيّنه است، نه در مقابل بيّنه. يك وقت است كسي در فضاي تاريك مي‌گويد، الآن آفتاب طلوع كرده است به او مي‌گويند چرا؟ دست او خالي است فضا تاريك است، سوگند ياد مي‌كند؛ اما يك وقت است كسي در فضاي شفاف و روشن و بيرون است، ديگري در اتاق تاريك است از او سؤال كنند صبح شد يا نه؟ آفتاب طلوع كرد يا نه؟ و از او مي‌خواهند سوگند ياد كند, او مي‌گويد به اين شمس سوگند الآن آفتاب طلوع كرده است! اين به بيّنه قسم مي‌خورد نه در مقابل بيّنه. قرآن كريم وقتي سوگند الهي را ياد مي‌كند به خود بيّنه سوگند ياد مي‌كند. قرآن كريم به نِي نيشكر كه مسائل اقتصادي جامعه را تأمين مي‌كند كه قسم نخورد, نيشكرِ آن روز و امروز که بخش وسيعي از بركات موادّ قندي را همين نيِ نيشكر تأمين مي‌كند اما اين نيِ قلم كه با مركّب سياه مأنوس است، خدا به آن نيشكر قسم نخورده، به اين قلمي كه عامل كتابت و سواد و فرهنگ است قسم خورده: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ[14] قسم به ابزار فرهنگ, يك عده بيراهه مي‌روند كسي به فرهنگ قسم بخورد يعني چه؟ به كتاب قسم بخورد يعني چه؟ اين قسم در مقابل بيّنه است يا به خود بيّنه سوگند ياد كرد؟ همه قسم‌هاي قرآن به بيّنه است، نه در مقابل بيّنه. فرمود قسم به علم و سواد، يك عده بيراهه مي‌روند ﴿ن﴾ هم يعني مركب: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ. بنابراين هم سرمايه‌هاي انديشه را به ما داد كه بفهميم خدايي هست, هم سرمايه انگيزه را به ما داد كه بفهميم عدل حق است, ظلم باطل است. فرمود آن طرزي كه اگر درباره شما بگويند و ديگران بخندند خوشتان نمي‌آيد شما نگوييد. گفتند طنز را به صورت قضاياي كلّي مطرح كنيد عيب ندارد، اما با كسي شوخي نكنيد چون اين كم كم زمينه ترك ادب را فراهم مي‌كند.

بنابراين وظيفه اخلاقي كه براي همه ما مشخص شده است گذشته از راه‌هاي بيرون ما دوتا چراغ فروزان دروني داريم بسياري از ائمه(عليهم السلام) در بسياري از سخنان خود فرمودند: اين ميزان را خدا به شما داد. سرّش اين است كه ما هميشه بيرون دروازه را نگاه مي‌كنيم، از خودمان غافل هستيم. آن‌كه مي‌گفت:

بیدلی در همه احوال خدا با او بود     او نمي‌ديدش و از دور خدايا مي‌كرد[15]

همين است، حق با ما هست ما از دور «يا حق» مي‌گوييم, عدل با ما هست ما از دو «يا عدل و داد» مي‌گوييم, اين را در درون همه ما نهادينه كردند. ما هر حرفي خواستيم بزنيم, هر چيزي خواستيم بنويسيم، اول بايد بر آن هويّت خود عرضه كنيم كه اگر ديگري نسبت به ما مي‌كرد اين را مي‌پسنديديم يا نه, اگر نمي‌پسنديديم ما هم نسبت به ديگري نپسنديم.

 بنابراين اين‌چنين نيست كه به ما مسائل اخلاقي را تكليف كرده باشند؛ ولي ترازو نداده باشند; البته مسئوليت كساني كه اهل حوزه و دانشگاه هستند بيش از مسئوليّت افرادي است كه اين توفيق را پيدا نكردند. مي‌گويند عالمان دين در كنار دوزخ حركت مي‌كنند كه اگر بغلتند و بيفتند در جهنم مي‌روند; ولي كساني كه دسترسي به اين معارف ندارند احكام دين به اينها كمتر رسيده است، فاصله‌ اينها از دوزخ قدري بيشتر است، ممكن است اُفت و خيزي داشته باشند چند بار بيفتند و برخيزند و توبه كنند و راه نجات را بيابند؛ ولي عالمان دين سقوط همان و افتادن در جهنم همان، براي اينكه حجّت الهي بر اينها بالغ شده است و قبل از اينكه آن حجّت تمام شود اين دو حجّت را ذات اقدس الهي در درون ما نهادينه كرده است. فرمود من اين سرمايه‌ها را به شما دادم ما چرا كار بد كرديم قبل از اينكه معتاد شويم به كار بد، آن شب خوابمان نمي‌برد, چرا؟ چون ذات اقدس الهي در يك بخش ما را خودكفا كرد، نه در همه بخش‌ها. فرمود: قانون‌گذاري را در درون شما نهادينه كردم, اجراي قانون را در درون شما نهادينه كردم, داوري و تطبيق بين قانون و اجرا را در درون شما نهادينه كردم، اين تفكيك سه قوّه كه از ديرزمان از يونان و غير يونان آمده از همين معرفت‌شناسي نفس است. در درون ما اين سه قانون هست، يك؛ تفكيك قوا هم هست، دو؛ سه كرسي هست براي سه دستگاه، سه؛ آنچه خداي سبحان در درون ما به عنوان «احسن المخلوقين» ايجاد كرده است از همان درون گرفتند به بيرون دادند.

 ما يك بحث داريم در درون ما كه عقل نظر و انديشه و علم و ادراك آن را به عهده دارند كه قانون‌شناسي است كه چه چيزي بايد و چه چيزي نبايد، خيلي از چيزها را ما مي‌فهميم و يك سلسله دستگاهي است كه مسئول اجراست و آ‌ن اراده است و نيّت است و تصميم است و اخلاص است كه اين بخش عزم كه هيچ كاري با جزم ندارد، جزم براي عقل نظر است و انديشه است, عزم براي عقل عمل است و انگيزه است مرزهاي آنها كاملاً جداست يكي قانونگذار است يكي مجري قانون, در قبال اين دو كرسي عزم و جزم؛ يعني انديشه و انگيزه, يك كرسي بلندقامتي در وسط نهاده شده است كه قاضي بر آن كرسي نشسته است به نام «نفس لوّامه»، اين بخش, تطبيق مي‌كند آن مقرّرات قانوني را با اجرا و اجرا را با آن قانون؛ اگر خوب بود انسان خوشحال است، اين خوشحالي و نشاطِ درون براي كيست؟ براي كدام قوّه از قواي درون ماست؟ و اگر بد بود مرتب نيش مي‌زند اعتراض مي‌كند كه چرا اين كار را كردي آن شب اول انسان خوابش نمي‌برد، اين همان «نفس لوّامه» است: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ٭ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾[16] اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ ده بار, صد بار, كمتر و بيشتر كجراهه رفته, راه ديگران را بسته, خودش بيراهه رفته با رشا و ارتشا اين قاضي اين چراغ قضا و داوري را خاموش كرده؛ آن وقت: ﴿قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾[17] حساب ديگري دارد وگرنه خداي سبحان با طهارت آفريده, با اين سه قوّه جداگانه آفريده؛ هم فهم قانونگذار در داخله كار ما نه نسبت به جهان خارج, ما چه كار كنيم چه كار نكنيم, هم نيروي اراده و عزم كه مجري مقرّرات عقلي است و هم داور مياني كه داوري مي‌كند، اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ خلافي كرد شب وقتي به بستر استراحت رفت مدت‌ها خوابش نمي‌برد مرتب از درون نيش مي‌خورد اين نيش را چه كسي مي‌زند؟ چه كسي نيش به دست او داده؟ چه كسي به او گفته نگذار اين بخوابد، چه كسي گفته خواب آرام را از او بگير؟ اين همان نفس لوّامه است. بنابراين ما از هر جهت مجهّز هستيم. تفكيك قوا در درون ماست، بعدها حكماي يونان و امثال يونان اين را به بيرون كشاندند همان‌طور كه خداي سبحان ما را به اين جهاز مجهّز كرده است حكما برابر اين نظام احسن, جهان را سامان بخشيدند و اين هست. اگر قاضي بيرون را با رشا و ارتشا و روي ميز و زير ميز مي‌شود خاموش و خفه كرد, نفس لوّامه هم اين‌چنين است، يك بار, دو بار, سه بار, كمتر و بيشتر اگر او را سركوب كنند، او ديگر بعد داوري ندارد، گاهي هم لذّت مي‌برد. انسان اگر ـ خداي ناكرده ـ راه فرشته‌ها را طي نكرد ددمنشانه شد و ديو شد، اين همه قوا را مي‌تواند رام كند، اين خوي درندگي اگر شهوت و غضب، بر آ‌ن نيروي قانونگذار و و قانون‌شناس و مجري قانون مسلّط شدند، اين كارها از آنها برمي‌آيد. اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «كَم مِن عَقلٍ أَسِيرٍ تَحتَ هَوي أَمِير»[18] هوا و هوس وقتي غالب شد اين عقلِ فكر و عدل‌محور را به بند مي‌كِشد «كَم مِن عَقلٍ أَسِيرٍ تَحتَ هَوي أمير». آن وقت اين نفس به جاي اينكه «امّاره بالعدل» باشد, «امّاره بالحُسن» باشد, «امّاره بالحقّ و الصدق و الخير و الحَسن» باشد مي‌شود «امّاره بالباطل و الكذب و الشرّ و القبيح»؛ ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾؛[19] آن وقت اين روميزي و زيرميزي او نمي‌گذارد كه او داوري كند. بنابراين ما هيچ راهي نداريم براي اينكه عذرخواهي كنيم. اگر كسي اهل حوزه و دانشگاه است كه حجّت الهي بر او نسبت به ديگران بالغ‌تر است و اگر درس‌نخوانده است، دو ترازو خداي سبحان به او داده است، او هيچ عذري نزد خدا ندارد؛ هم مي‌تواند بفهمد چه چيزي هست و چه چيزي نيست, هم مي‌تواند بفهمد چه چيزي بايد و چه چيزي نبايد.

من مجدداً مقدم شما را گرامي مي‌دارم اين عيد پربركت را براي همه امت اسلامي خجسته مي‌دانيم از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم به بركت اين بانو آنچه خير و صلاح و فلاح نظام اسلامي است مقدّر و مقرّر بفرمايد! رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌اش حفظ بفرمايد! روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبيا محشور بفرمايد! خطر تكفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگرداند! مسلمان‌هاي مظلوم سراسر عالم بالأخص مسلمانان مظلوم يمن را به قرآن و عترت قسم, خدا سريعاً اينها را نجات مرحمت بفرمايد! خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگرداند! مشكلات دولت و ملت را در سايه لطف وليّ‌اش برطرف بفرمايد! مشكلات مسكن و اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را حل بفرمايد! جوانان مملكت و فرزندان ما را «الي يوم القيامة» از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بدهد!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . سوره أنبياء، آيه107.

[2] . سوره سبأ، آيه28.

[3] . سوره فرقان، آيه1.

[4] . سوره مدثر، آيه31.

[5] . سوره انسان، آيه8.

[6] . سوره ممتحنه، آيه8.

[7] . سوره حديد، آيه4.

[8] . سوره شمس، آيات1 ـ 3.

[9] . سوره حشر، آيه9.

[10] . عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج1، ص225.

[11] . الکافی(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص11.

[12] . التوحيد(للصدوق)، ص231.

[13] . سوره شمس، آيات7 و 8.

[14] . سوره قلم، آيه1.

[15] . ديوان حافظ، غزل شماره143.

[16] . سوره قيامت، آيات 1 و 2.

[17] . سوره شمس، آيه10.

[18] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت211.

[19] . سوره يوسف، آيه53.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق