جلسه درس اخلاق (1393/11/16)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران و دانشمندان و فرهيختگان و فضلاي حوزوي و دانشگاهي, برادران سپاهي و بسيجي و برادران و خواهران گرامي را ارج مينهيم و اين ايام پُربركت را به پيشگاه امّت اسلامي و شما بزرگواران تهنيت عرض ميكنيم و از خداي سبحان مسئلت ميكنيم که روح مطهّر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اولياي الهي محشور فرمايد و توفيق بهرهبرداري از اين فداكاريها را به همه ما مرحمت كند!
يك بيان نوراني از وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) رسيده است که ايشان براي اينكه به همه تهديدها خاتمه دهد فرمود: «فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ»؛[1] گويا اصلاً دنيايي نبود و گويا هميشه آخرت هست. آيا اين بيان آرزوست يا صبغه تربيتي دارد؟ انسان ميتواند طرزي زندگي كند كه اصلاً در دنيا نباشد و هميشه در آخرت باشد، اينكه فرمود: «أَمَّا بَعْد فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ»؛ يعني من در زندگي خودم طرزي به سر بردم كه هيچ وقت در دنيا نبودم و هميشه هم در آخرت هستم؛ به ما هم فرمودند اهل بيت عصمت و طهارت مانند رسول خدا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اُسوهٴ شما ميباشند. اگر در سوره «احزاب» فرمود: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾،[2] چون اهل بيت يك نور میباشند،[3] در حقيقت اينها اسوه ما هستند. آيا اين فرمايش حضرت يك آرزوي محض است يا واقعيّتي است كه آنها رسيدهاند و ما را ترغيب كردند كه به آنجا برسيم؟ ما اگر دنيا را بشناسيم و حقيقت دنيا را ارزيابي كنيم، ميبينيم اين بيان نوراني آن حضرت صِرف آرزو نيست، بلکه صبغهٴ تعليم و تربيت دارد. دنيا را همه انبيا مذمّت كردند, قرآن مذمّت كرده است, كتابهاي آسماني مذمّت كردند, اهل بيت مذمّت كردند؛ اين دنيا كه مورد مذمّت همه انبيا و اولياي الهي(عليهم السلام) است چيست؟ آيا آسمان مذموم است؟ زمين مذموم است؟ درياها و صحراها و گياهان مذموم هستند؟ معادن مذموم میباشند؟ چه چيزي مذموم است؟ اينها كه آيات الهي هستند و خداي سبحان از اينها به عنوان آيات الهي ياد ميكند و ميفرمايد اينها بركاتي میباشند كه من خلق كردم, پس زمين و آسمان بد نيستند! كسي كه دنيا را نشناخته بود در محضر وجود مبارك امير بيان(سلام الله عليه) دنيا را مذمّت كرد، حضرت فرمود: «أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا»؛[4] اي كسي كه دنيا را مذمّت ميكني، آيا شناختي دنيا كيست و چيست كه به مذمّت او مبادرت كردي؟ اين زندگي خارجي, راست است و دروغ نميگويد؛ امين است و خيانت نميكند؛ حق است و بطلان در او راه ندارد؛ خير است و شرّ در او راه ندارد؛ حَسن است و قبح در آن راه ندارد؛ اين زندگي, زندگيِ طيّب و طاهر است. اگر شما ميبينيد تلخي را نشان ميدهد، شيرينكامي را هم نشان ميدهد؛ اگر ميلاد را نشان ميدهد، وفات را هم نشان ميدهد؛ اگر مدرسهها را نشان ميدهد، درمانگاهها و بيمارستانها را هم نشان ميدهد، اينطور نيست كه كاري بر خلاف كند يا دروغ بگويد؛ اين زندگي, زندگيِ حق است! اين دنيا چيست كه مذمّت شده است و اين دنيا چيست كه اگر كسي او را بشناسد، ميتواند او را كلاً رها كند و بگويد: «طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً» و در آخرت زندگي كند. اين وجود نوراني اميرمؤمنان(سلام الله عليه) كه فرمود: «هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا»؛[5] اگر در دنيا زندگي نميكند، پس حضرت در آخرت زندگي ميكند! اين بيان نوراني تنها، براي سيدالشهداء نبود كه فرمود: «أَمَّا بَعْد فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ»، قبل از ايشان پدر بزرگوارش فرمود ما دنيا را رها كرديم، اگر ما دنيا را رها كرديم؛ يعني ما در آخرت زندگي ميكنيم، نه در دنيا!
در قرآن مراحل گوناگون دنيا را مشخص كرده است؛ در سوره مباركه «حديد»، با صدر كلمه «أنّما» دنيا را به پنج بخش خلاصه كرد: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا﴾؛[6] اين دنيا «لعب» و «لهو» و «زينت» و «تفاخر» و «تكاثر» است؛ دنيا از همين پنج مرحله بيشتر نيست. در دوران نوجواني انسان به يك سلسله سرگرمي خود را سرگرم ميكند, در دوران جواني اينطور, ميانسالي اينطور, سالمندي اينطور, فرتوتي و كهنسالي طور ديگر که اينها مراحل پنجگانه است؛ اين پنج مرحله كه به صورت حصر در سوره «حديد» ذكر شده است، در برخي از صُور به دو صورت بيان شده فرمود: ﴿وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾؛[7] يعني آن «تفاخر», «زينت» و «تكاثر»آن هم «لهو» است, آنچه «لهو» نيست كوثر است، نه «تكاثر»! فرمود جز «لهو و لعب» چيز ديگر نيست! خب «لهو و لعب» هم كه در بيرون از فضاي زندگي انسان نيست، اين وهم و خيال است كه ميگويد اين مال برای من است، من به اين مقام بار يافتم, من در آن صدر نشستم، نام مرا اول بردند, با اين لقب ذكر كردند که اينها يك سلسله اوهام است، اينها كه واقعيتی ندارد، اينها كه حقيقت خارجي نيست، بلکه اينها قرارداد عرفي است. اين لقب را اگر در اين منطقه به اين شخص دهند، باعث فخر است و در ديار ديگر اين كلمه «مهمل» است و معنا ندارد؛ اين ادبياتي كه ما براي خود قائل هستيم، در زبان ديگر «مهمل» است! اين كلمه «عين» كه هفتاد معنا براي آن ذكر كردند و اگر كسي معاني هفتادگانه او را بداند سهمي از ادبيات را به همراه دارد، دو قدم آن طرفتر و در لغت ديگر، اين كلمه «عين» «مهمل» است و اصلاً معنا ندارد. پس اين قراردادها, قراردادهاي عرفي و مردمي است و برابر قرارداد مردم اين «ظهور» يا «افول» پيدا ميكند. اگر چيزي برابر قرارداد مردمي باشد، پس واقعيت ندارد و اگر برابر قرارداد مردمي باشد و اگر مردم نباشند، اين قرارداد هم نيست؛ لذا قبل از خلقت انسان ما دنيا نداشتيم، بلکه آسمان و زمين داشتيم. قبل از اينكه آدم(سلام الله عليه) بيايد يا آدمهاي ديگري قبل از او بيايند، دنيايي در كار نبود؛ آسمان, زمين, دريا, صحرا و مانند آنها بود. اين من و ما, اين عناوين اعتباري, اين عناوين پنجگانه سوره مباركه «حديد» ميشود دنيا! «الدنيا ما هي؟» که اين سؤال از ماهيت دنياست, جواب: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾، پس همه اينها عناوين اعتباري است؛ اگر كسي حرمتي براي اينها قائل نباشد و براي اين درس نخواند و براي اين تلاش و كوشش نكند، ميتواند مانند مولاي خود بگويد: «قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً»؛ اين شخص وقتي دنيا را رها كرده است، حيات او حيات طيّب و طاهر اخروي است و اگر در قيامت هيچ كينهاي نيست، اين شخص هم بيكينه است. در آنجا هيچ دروغ و خلافي نيست، ﴿تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ﴾؛[8] اين شخص به «سلماً» زندگي ميكند. اگر خداي سبحان خليل خود را كه: «خليل من همه بتهاي آزري بشكست»[9] به عنوان قلب سليم ياد كرده است ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾،[10] در اين قلب خيانت، کينه، عداوت و مانند آن نيست؛ اگر كسي داراي اين قلب سليم است اين در آخرت دارد زندگي ميكند و مردان بهشتي هم در ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ به سر ميبرند.
بنابراين ميشود انسان در زير آسمان, روي زمين در آخرت زندگي كند و نه در دنيا! پس اين بيان نوراني حضرت امير كه فرمود: «قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً» و آن بيان نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليهما) كه فرمود: «أَمَّا بَعْد فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ» ميتواند واقعيت داشته باشد و براي ما هم اگر «كلاً» به اين مقام بار نيابيم، «جزئاً» ممكن است.
در سوره مباركه «احزاب» خداي سبحان براي بشر شرف قائل شد، پس تنها براي پيغمبر و اولاد پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السّلام) نيست؛ منتها آنها در قلّه هستند و پيروان آنها در دامنه آن هستند. اين صلوات را هم براي او و هم براي مؤمنين فرستاد؛ در يك سوره هم براي پيغمبر و هم براي پيروان پيغمبر فرستاد؛ اگر اين آيه معروف: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾[11] در سوره مباركه «احزاب» است، در همان سوره فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾؛[12] خدا بر شما صلوات ميفرستد و ملائكه بر شما صلوات ميفرستند تا شما را نوراني كنند؛ منتها صلواتي كه برای آن ذات مقدس است مرحله بالاتر است و صلواتي كه براي مؤمنين است، مراحل «وسطیٰ» و «نازله» است. پس اين شرف هست كه انسان به جايي برسد كه ملائكه آسمان بر او صلوات بفرستند!
مرحوم بحرالعلوم نقل ميكند وقتي خواجه طوسي نام مبارك سيد مرتضي را در درس ميبرد، ميگفت: «صلوات الله عليه» که براي رفع تعجب شاگردانش ميگفت: «كيفَ لايُصَلَّي عَلي المُرتَضي».[13] خدا و فرشتههاي خدا بر مؤمنين صلوات ميفرستند تا اينها را نوراني كنند، پس ميشود انسان به جايي برسد كه ملائكه بر او صلوات بفرستند و نوراني شود؛ او ﴿جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ﴾،[14] كم نبودند عالمان دين كه كار يك امامزاده را در منطقه خودشان ميكردند. ما برخي از علما را ديديم كه از بس پاك بودند، مردم با آنها معامله يك امامزاده ميكردند! هر چه ميگفتند عمل ميكردند و هر چه را که عمل ميكردند ميگفتند! اين راه رفتني است و ما هم اين راه را بايد بشناسيم و برويم; منتها يك معرفت و كوششي را ميطلبد؛ اين علاقه يك تعامل متقابلي با معرفت از يك سو و با عمل از سوي ديگر دارد.
ما قبل از اينكه به حوزه برويم, قبل از اينكه به دانشگاه برويم و قبل از اينكه با كتاب و كتيبه مأنوس باشيم، اين قهر و مِهر خود را بايد تعديل كنيم! اين علاقه گاهي كمك ميكند به انديشه که انسان خوب ميفهمد و گاهي رهزن است، نه راهبر که انسان بد ميفهمد. همه ما مسئله «قطع قطّاع» را در اصول شنيدهايم و همه ما «شكّ شكّاك» را در فقه شنيدهايم، اينها تقسيم شده است كه «شكّ شكاك» در فقه مطرح است و اعتبار ندارد, «قطع قطّاع» هم در اصول مطرح است كه اعتبار ندارد؛ اين «قطع قطّاع» كه يك قطع رواني است، نه معرفت منطقي و آن «شكّ شكاك» هم كه يك شكّ رواني است، نه شكّ معرفتشناسي، هر دو آسيب ميرسانند؛ حالا اگر كسي به «قطع قطّاع» مبتلا نبود كه در اصول مطرح است يا به «شك شكّاك» مبتلا نبود كه در فقه مطرح است، علاقه او به مطلبي هم ميتواند راهنما باشد و هم ميتواند راهزن باشد؛ اگر او به مطالب حقّ علاقهمند است در انديشه مسائل حقّي، او كاميابتر از ديگران است، زيرا عقل عمل كه حقّ را دوست دارد، به ياري انديشه و عقل نظر ميشتابد، كمك اوست و او بهتر و و شيرينتر و شفافتر ميفهمد و اگر انسان علاقه به باطل داشت, علاقه به گناه داشت حق را ديرتر ميفهمد, «مشوب» ميفهمد, كم و ضعيف ميفهمد. اين «حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِم»،[15] تأثير متقابل انديشه و انگيزه است. ما قبل از اينكه وارد درسهاي حوزوي و دانشگاه شويم، بايد ببينيم که به چه چيزی علاقهمنديم؛ اين علاقه يا ميتواند راهنمای خوبی باشد يا يك راهزن بدي باشد، براي ما! اين يا جلوي ديد را ميگيرد يا به ديد كمك ميكند. گفتند به چيزي دل ببنديد كه با شما باشد و شما را رها نكند. رفيق نيمهراه همواره رهزن است! اگر مرگ ما گودالي يا چالهاي بود كه در بحثهاي هفته گذشته مطرح شده بود، آن وقت انسان طور ديگر فكر ميكند؛ امّا مرگ نه چاله ، نه گودال و نه حفره است! بيان نوراني سيدالشهداء در آن بحبوحه خطرات آمدن باران تير كه «وَ أَقْبَلَتِ السِّهَامُ مِنَ الْقَوْمِ كَأَنَّهَا الْقَطْر»،[16] فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَة»؛[17] مرگ چاله و چال نيست، گودال نيست، چاه نيست، مرگ پل است و ما از اين پل بايد بگذريم؛ اين پل را هر چه بهتر ساختيم، آسانتر از آن ميگذريم! زير آن هم آتش است: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُم». اگر مرگ پل است، آن طرف پل خبرهاست و ابديّت براي آن طرف است، اگر دلبسته به آن ابديّت و حقايقي که انبيا(عليهم السلام) آوردند بوديم، در اين طرف اگر حوزوی هستيم، يک مجتهد عالِم عادل خواهيم بود و اگر دانشگاهي هستيم، استاد متديّنِ متشرّع خواهيم شد! اين علاقه اگر خوب بود، راهنماي خوبي است و اگر بد بود يك راهزن بدي است که انسان را کر و كور ميكند.
اگر بيان نوراني سوره «احزاب» اين است كه ميتوانيم به جايي برسيم كه ملائكه خدا بر ما صلوات بفرستند و همچنين خود ذات اقدس الهي بر ما صلوات بفرستد «كفي بذلك فخرا»! پس اگر از اين مراحل من و ما گذشتيم و گفتيم: «طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً»، وارد حوزه آخرت ميشويم؛ اينها در آخرت دارند زندگي ميكنند! اگر در سوره «حشر» شما بحث مؤمنان ناب را ميشنويد و ميبينيد, ميبينيد همان طرزِ بهشتيمنش زندگي ميكنند؛ در بهشت مرداني هستند, زناني هستند كه خداي سبحان فرمود: ﴿وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ﴾[18] که هيچ كينهاي نسبت به هم ندارند و در سوره «حشر» هم خواستهٴ مردان و زنان با ايمان اين است كه ﴿لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾،[19] خدا كينهٴ احدي از مؤمنين را در دل ما نگذار! اين بهشتي زندگي كردن است! روش بهشتيها را از خداي سبحان خواستن است! اگر ميشود انسان به جايي برسد كه صلوات متقابل با فرشتهها داشته باشد، مادون آن را بخواهد فكر كند «غَبْن» است. خودِ خداي سبحان صلوات ميفرستد: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾.[20]
ما الآن در دهه پربركت فجر به سر ميبريم. خدا امام راحل, شهدا، جانبازان و ايثارگران را غريق رحمت كند! اينها كه اين انقلاب را به ثمر رساندند، حقّ عظيمی بر عهده ما دارند. اينها ايران را به يك دالان بهشتي رساندند! تلاش و كوشش ما اين باشد كه اين امانتها را حفظ كنيم؛ هم مسئولان ما, هم خود ما, هم حوزويان ما و هم دانشگاهيان ما! اين واقعاً امانت الهي است! كاري كه امام معصوم ميكند، همان كار را نائبان آنها در حدّ خودشان ـ هر چند ضعيف ـ انجام ميدهند. امام معصوم كسي است كه عقلانيّت را به جامعه ميآورد و جاهليت را ميزدايد. اين بيان نوراني از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است كه «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»؛[21] اگر كسي امام زمان خود را نشناخت، زندگي او زندگيِ جاهليت است، زيرا امام كسي است كه جامعه را به عقلانيت سوق دهد و جامعه را عاقل كند؛ اگر كسي رهبر عقلي خود را نشناسد در جاهليت دارد زندگي ميكند. اينكه ذات اقدس الهي به رسولش در سوره «مائده» فرمود اگر جريان غدير را اعلام نكني و علي(سلام الله عليه) را به عنوان وليّ معرفي نكني ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾،[22] معناي آن اين نيست كه اگر اين رسالت را نرساندي، رسالت خود را نرساندي! اينكه مقدم و تالي يكي است! معناي آن اين است كه اگر اين كار را نكردي، هيچ كاری نكردي! زيرا بعد از شما اگر مسئله امامت نباشد، مثل قبل از شما مردم به جاهليت برميگردند! قبل از شما جاهليت بود! اگر اين پيام را نرساني و امامت را به مردم ابلاغ نكني، باز به جاهليت برميگردند! نه اينكه ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛ اگر اين پيام را نرساندي دستور خدا را درباره غدير نرساندي كه اتحاد مقدم و تالي شود. فرمود اگر اين كار را نكردي، اصلاً رسالت نداشتي! براي اينكه ما تو را فرستاديم كه جامعه را از جاهليت به عقلانيت منتقل كني؛ در مقطع اول تو اين كار را كردي در مقطع دوم و سوم و چهارم اهل بيت اين كار را ميكنند، اينها جامعه را به عقلانيت ميرسانند و از جاهليت نجات ميدهند. اگر كسي نام مبارك حضرت امير را برد؛ ولي عقلاني حرف نزد او «غديري» حرف زد و «سَقَفِي» فكر كرد! اين درد براي خيلي از افراد هست كه انسان گاهي اسلامي حرف ميزند و غير اسلامي فكر ميكند. همان حرفي را كه قارون زد، خيلي از ماها گاهي به آن مبتلا هستيم! گاهي ما غفلت كرده و ميگوييم که ما خودمان چندين سال زحمت كشيديم و ـ در حوزه، در دانشگاه يا در اماکن ديگر ـ فلان كمال را, فلان مال را, فلان علم را يا فلان قدرت را پيدا كرديم؛ اينكه ميگوييم ما خودمان زحمت كشيديم و اين را پيدا كرديم؛ يعني آيه ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[23] را فراموش كرديم. دعايي كه در نماز و غير نماز به ما آموختند که «اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك»[24] را فراموش كرديم، اسلامي حرف زديم و قاروني فكر كرديم. قارون هم همين را ميگفت! ميگفت: ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾.[25] خيلي از ماها ممكن است بر اساس غفلت غديري حرف بزنيم و «سَقَفِي» فكر كنيم! اگر كسي جاهليت را در جانِ خود زنده كرده است و گرفتار اختلاس شد, دروغ شد, تهمت شد، اين غديري و علوي حرف زد و به ديگري فكر كرد، اين فكر مهم است! فرمود: ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾؛ مردم دوباره به جاهليت برميگردند! اين جاهليت همان وضع «صنم» و «وثن» بود, علني و باطني که بعد فقط به باطني تبديل شد. اينكه در بخشي از آيات قرآن فرمود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾،[26] همين است! بسياري از افراد يك شرك مرموز و مستوري هم در نهاد و درون خود دارند كه بايد از اين شرك به خداي سبحان پناه برد.
اگر كسي بتواند يك «لا اله الاّ الله» با اخلاص داشته باشد ـ با اخلاص داشته باشد همه واجبات در آن هست و همه منهيات هم از او دور است ـ يقيناً اهل بهشت ميشود. مرحوم صدوق نقل كرد كه «مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ إِخْلَاصُهُ أَنْ تَحْجُزَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل»[27] اين كلمه, كلمه مُخلِص است! اكثري شما يا اينها را تدريس كرديد يا اينها را از عالمان دينی خود شنيديد كه نفرمودند اگر كسي در دنيا كار خوب كند ما به او بهشت ميدهيم، فرمودند در محكمه الهي اگر كسي میآيد عمل خير در دست او باشد ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه «مَن فَعَلَ الحَسَنة»، اگر کسی به محکمه میآيد و دست او پُر باشد، اين شخص اهل بهشت است؛ ولي اگر در دنيا چهار كار خوب كرد، چهار كار بد كرد, بساط خود را به هم زد و عاقبت به شرّ بود كه او را بهشتي نميكنند. نفرمود: «مَن فَعَلَ الحَسَنة»، فرمود وقتي وارد محكمه ميشود دست او پُر باشد: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾. براي ماها كه جزء متوسطين اهل ايمان هستيم همين ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ است؛ آنها كه به مراحل بالاتر بار يافتند، قلب سالم را در دست دارند! ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ اين «باء», «باء» تعديه است؛ «جاء بزيدٍ»؛ يعنی زيد را آورد و «جئنی بماءٍ»؛ يعنی آب را بياور! ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾؛ دل را در دست دارد و به خدا عرض ميكند من با اين دل آمدم «خليل من همه بتهاي آزري بشكست» اين همان است و ما هم بايد همين كار را كنيم، چون او پدر ماست و ما شناسنامه داريم!
در پايان سوره مبارکه «حج» فرمود: ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ﴾ اين منصوب به اغراست؛ يعني دين پدر خود را بگيريد! اين تبر را بگيريد، اگر بتِ بيرون شد، شد و اگر نشد بتِ درون را بشكنيد! ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ﴾.[28] شما شناسنامه داريد، بچههاي خليل حق هستيد، بچههاي بتشكن هستيد، اگر آن بتِ بيرون را نشد که بشكنيد، لااقل اين بت درون را بشكنيد! كه گفتند بدترين بت همين هوا و هوس است و ظريفترين، نازکترين و باريكترين بت هم همين هوا و هوس است كه امروز از آن به عنوان «اومانيسم» ياد ميشود، اين هميشه بود؛ منتها حالا اصطلاح «اومانيسم» بد درآمد! فرمود اينها کسانی هستند که حرفهاي انبيا و اوليا را بر فكر خودشان ميسنجند، اينها به جاي اينكه بدانند ما اينها را جانشين خود كرديم، اينها آمدند و جايگزين ما شدند! بشر جانشين و خليفه خداست، نه جايگزين او! نبايد بگويد من نظرم اين است، بايد به تعبير شيخناالاستاد مرحوم حكيم الهي قمشهاي بگويد:
من الهي هو الله گويم ٭٭٭ ذرّهام يا كه خورشيد از اويم
اين خيلی فرق است که انسان خليفه خداست، جانشين اوست يا جايگزين اوست؟! اين درد هست! فرمود: ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾[29] يا هر جا وحي آمد و شما مايل نبوديد ﴿أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ﴾[30] حالا اصطلاح «اومانيسم» به اين صورت اخيراً مطرح شده است، وگرنه نداي قرآن كريم اين است كه بشر خليفه اوست، جانشين اوست و نه جايگزين او! فرمود هر چه گفتهٴ اوست بشر بايد بفهمد و عمل كند، خيرِ او را ذات اقدس الهي ميطلبد و تلاش و كوشش فرشتهها هم اين است كه ما به صورت فرشته در بياييم و مثل آنها شويم. تبهكاران ميكوشند كه ما را مثل خود كنند و سعي و كوشش شبانهروزي ملائكه اين است كه ما را مثل خود كنند. اينكه ما در بسياري از موارد بر ملائكه الهي صلوات ميفرستيم براي اين است كه تمام كوشش آنها اين است كه ما مثل خود آنها شويم: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾.[31]
در اين ايام پربركت، خدا امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را غريق رحمت كند! خدا جانبازان ما را شفا ببخشد! که تلاش و كوشش كردند و ما هم اين جامعه را به صورت جامعه عقلاني ـ انشاءالله ـ بايد حفظ كنيم. تنها حضور ما در راهپيمايي 22 بهمن سال 1393 كافي نيست ـ انشاءالله ـ همه ما در اين راهپيماييهاي باشكوه شركت کنيم و بدانيم که انقلاب اسلامي تبديل جاهليت به عقلانيت است! ما اگر دسترسي به امام زمانمان(ارواحنا فداه) نداريم، به وسيله امام راحل كه يكي از نائبان عام آن حضرت است، به آن حضرت مرتبط هستيم و حضرت كسي است كه جامعه را به عقلانيّت سوق ميدهد و اين شاگرد او هم آمده است كه جاهليتزدايي كند تا جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم پيش نيايد, اين كشتار بيرحمانه تكفيري و سلفي و داعشي پيش نيايد, اين اسلحهسازي كارخانههاي آدمكشي سه شيفت كار نكنند, اكثر بودجههاي كشورهاي ابرقدرت صَرف آدمكشي است؛ اين يك جاهليت است؛ منتها جاهليت مدرن! ميشود يك كارخانه اسلحه سازی آدمكُشي يك روز تعطيل باشد؟ هرگز اينطور نيست! سه شيفته و شبانهروزی دارند براي كشتن آدم كار ميكنند! همين غرب, همين جنگ جهاني اول و دوم, همين داعشپروري, همين طالبانپروری، همين بنلادنپروري و همين گروههای تکفيریپروری از همين غرب است! اگر كسي اين حديث نوراني را عنايت كند كه وجود مبارك حضرت فرمود: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»، اين كافي است كه به عقلانيت بينديشد و قدر اين نعمت را بداند. شما بزرگواران كه بعضي از شما انقلاب را درك كرديد و بعضي هم نسل دوم و سوم انقلاب هستيد، يادي از انقلاب داريد, حافظان و وارثان انقلاب هستيد و ميراث را خوب حفظ میکنيد ـ انشاءالله ـ هم مشمول ادعيه فرشتگان الهي هستيد كه بر همه شما صلوات ميفرستند و هم ديگران را هدايت ميكنيد. ما بايد بكوشيم كه فرشته شويم و شدني است! ما بايد بكوشيم كه در آخرت زندگي كنيم، چه اينكه شدني است! اگر «هوا و هوس» را, «لعب و لهو» را, «تفاخر و تكاثر» را برداريم، در آخرت هستيم!
اينطور نيست كه دنيا واقعيتي به نام آسمان و زمين باشد, آسمان و زمين آيات الهي و مخلوق خدايي هستند, «مسجد» و «متجَر» اولياي الهي میباشند طبق بيان نورانی اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهج که فرمود: دنيا «متجَر» اولياست.[32] آسمان كه بد نيست! زمين كه بد نيست! اين پنج مرحله را شما هر چه بررسي ميكنيد، ميبينيد که در خارج از جان ما نيست. اگر ما نباشيم مسئله بُرد و باخت مطرح نيست, مسئله فخر مطرح نيست, مسئله من و ما مطرح نيست، پس آنچه در درون ماست، همان است كه به صورت غدّه در ميآيد که اگر ـ انشاءالله ـ زود درمان كرديم كه نجات پيدا ميكنيم و اگر نشد در بخش پاياني سوره مباركه «حديد» دارد كه ﴿فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾؛[33] بسياري از شما از كنار اين دامنههاي كوهي كه چشمه رسوبي دارد گذشتيد، اين چشمهاي كه با املاح و رسوبات ميجوشد، چون آب آن شفاف و صاف نيست اوّلين كاري كه ميكند راه خودش را ميبندد چون با رسوبات همراه است و چون راه آن بسته شد در درون خفه ميشود، بعد از مدتي ميبينيد که تلّي از سنگ اينجاست، اين سنگ كه قبلاً نبود! اين چشمهِ با رسوب و املاح، نفس و راه خودش را بست؛ قيام آدم, حركت آدم, سکون آدم، درس و بحث آدم اگر رسوب داشته باشد راه خود آدم را ميبندد ﴿فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾.[34] چقدر اين كتاب شيرين است! اينكه آدم اين را ميبوسد و بالاي سر ميگذارد، برای اين است که همه اسرار را باز كرده است. فرمود بعضي از دلها مثل سنگ هستند و بعضي از دلها از سنگ سختتر میباشند و برهان مسئله هم اين است كه چرا ﴿أَشَدُّ قَسْوَةً﴾، براي اينكه ﴿إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ﴾[35] بسياري از چشمهسنگها هستند كه از درون آنها چشمه ميجوشد، اين است كه در سوره «بقره» و مانند آن فرمود بعضي از انسانها هستند كه از سنگ پستتر میباشند. اين سنگ است كه از درون آن چشمه جوشيده و اين انسان تبهكار است كه از درون او هيچ خيزي نميجوشد. واقعاً اگر كسي بيراهه رفت راه خودش را ميبندد، رسوب به جايي نميرسد و شفاف بودن به جايي ميرسد! اين همان است كه از آن به اخلاص ياد كردند كه اميدواريم همه مردم بزرگ و زنان بزرگوار ايران اسلامي اين انقلاب را, اين راهپيماييها را, اين 22 بهمنها را گرامي بدارند و در مراسم به عظمت و جلال و شكوه شركت كنند. تلاش و كوشش همه راهپيمايان و هر قدمي كه بر ميدارند اين است كه اين جامعه را به عقلانيت اصيل خودشان حفظ كنند.
من مجدداً مقدم شما بزرگواران را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنم که به فردفرد شما و به عموم علاقهمندان قرآن و عترت سعادت و سيادت و خير دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را اصلاح فرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ خود حفظ فرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور فرما!
مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش اقتصاد مقاومتي و مسكن و ازدواج جوانها را حلّ فرما!
خطر بيگانگان مخصوصاً تكفيري و سلفي و داعشي را به خود آنها برگردان!
خطر استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
كشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر گزندي محافظت فرما!
خاتمه امور همه را ختم به خير و خير و رحمت قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. كامل الزيارات، ص75.
[2]. سوره احزاب, آيه21.
[3]. الغيبة( للنعماني)، ص93؛ «...إِنِّي خَلَقْتُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد...».
[4]. نهج البلاغه, حکمت131.
[5]. نهج البلاغه, حکمت77.
[6]. سوره حديد, آيه20.
[7]. سوره انعام, آيه32.
[8]. سوره يونس, آيه10؛ سوره ابراهيم, آيه23.
[9]. ديوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کسم ديده بر نمیباشد ٭٭٭ خليل من همه بتهای آزری بشکست».
[10]. سوره صافات, آيه84.
[11]. سوره احزاب, آيه56.
[12]. سوره احزاب, آيه43.
[13]. الفوائد الرجالية(للسيد بحر العلوم)، ج3، ص88؛ «و كان نصير الدين الطوسي الفيلسوف الرياضي المشهور يقول اذا جری ذكر المرتضی في درسه: (صلوات اللّه عليه) ثمّ يلتفت الى القضاة و المدرسين الحاضرين درسه و يقول: كيف لا يصلی علی المرتضی؟».
[14]. سوره انعام, آيه122.
[15]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص380.
[16]. اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص100.
[17]. معاني الأخبار، ص289.
[18]. سوره اعراف, آيه43؛ سوره حجر آيه47.
[19]. سوره حشر, آيه10.
[20]. سوره احزاب, آيه43.
[21]. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص409.
[22]. سوره مائده, آيه67.
[23]. سوره نحل, آيه53.
[24]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص63.
[25]. سوره قصص, آيه78.
[26]. سوره يوسف, آيه106.
[27]. التوحيد(للصدوق)، ص27 و 28.
[28]. سوره حج, آيه78.
[29]. سوره جاثيه, آيه23.
[30]. سوره بقره, آيه87.
[31]. سوره احزاب, آيه43.
[32]. نهج البلاغه, حکمت131؛ «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّی مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّة».
[33]. سوره حديد, آيه16.
[34]. سوره بقره, آيه74.
[35]. سوره بقره, آيه74.