اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
در بحثهاي روز پنجشنبه به اين نتيجه رسيديم كه انسان كمالي دارد و راهي براي رسيدن به آن كمال. خداي سبحان هم راه را و هم راهنما را و هم همراهان را مشخص كرد; منتها دو چراغ به ما داد: يكي چراغ عقل و يكي چراغ نقل كه اين صراط را ببينيم. اساس كار ما اين است كه ما بايد فرق بگذاريم بين سراج و صراط, بين چراغ و راه. عقل, راه نيست عقل, چراغ است راه را ذات اقدس الهي ترسيم ميكند. مبادا كسي ـ خداي ناكرده ـ به عقل خودش اكتفا كند و بگويد ـ معاذ الله ـ ما از وحي بينيازيم اين شبهه براهمه هند هم همين بود آنها ميگفتند انبيا وجودشان لازم نيست; براي اينكه رهاورد آنها يا مطابق عقل است يا مطابق عقل نيست, اگر مطابق عقل بود كه عقل كافي است و اگر مطابق عقل نبود كه مردود است. اينها نميدانند كه عقل, چراغ است نه راه. بخشي از راههاي باريك و ضعيف را ممكن است بفهمد و ببيند ولي راهي كه از گذشتهاي كه غيب است و آيندهاي كه غيب است و ما در چند روز در عالَم شهادت هستيم اين راه را مهندس جهاني بايد ترسيم كند ما از كجا آمديم؟ براي ما روشن نيست, به كجا ميرويم؟ براي ما روشن نيست, اجمالاً ميدانيم كه بعد از اين عالَم يك حساب و كتابي هست اما آنجا چه چيزي لازم است؟ رهتوشه آنجا چيست؟ آنجا چقدر ميمانيم؟ از ما چه چيزي ميپرسند؟ چه چيزي بايد پاسخ بدهيم؟ هيچ كدامش را نميدانيم. بنابراين اين شبهه را محقّقان ما در كلام مثل محقّق طوسي در تجريد و ساير محقّقان اين شبهه براهمه را نقل كردند[1] و دفع كردند. ممكن است كسي گرفتار همين تخيّل براهمهاي بشود برهمي بشود و خيال كند عقل كافي است. چراغ هرگز كارِ راه را انجام نميدهد; لذا ذات اقدس الهي فرمود من صراطي دارم ﴿هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ﴾[2] به وسيله انبيا اين صراط را به شما نشان ميدهم و با چراغ عقل و نقل اين راه را شما تشخيص بدهيد همراهان فراواني داريد.
مطلب دوم آن است كه طيّ اين راه گرچه مستقيم است اما به صورت عقبه كئود است بين مستقيم بودن و عقبه كئود داشتن منافاتي نيست. مستقيم; يعني انحرافي در آن نيست كسي وارد اين مسير بشود يقيناً به مقصد ميرسد اما فراز و نشيبي دارد, کتلی دارد, عقبه كئودي دارد فرمود شما چرا آن جاهاي نرم و دشت اين راه را انتخاب كرديد ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعامٌ في يَوْمٍ ذي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ﴾[3] چرا اينها سعي ميكنند همان راههاي هموار اين راه را بروند آن راههاي بخشهاي كُتل, عقبه كئود آن دشواريها را نميروند, فرمود آن دشواريها اين است كه در زمان گراني انسان به فكر حلّ مشكلات فقرا باشد به فكر آزاد كردن ديگران باشد. آزادسازي ديگران در زمان بردهداري يك معناي روشني بود; اما آزادسازي ديگران در زمان كنوني يك معناي ديگري دارد كسي كه گرفتار وهم و خيال است در بخش انديشه, گرفتار شهوت و غضب است در بخش انگيزه, اين بسته است و ما موظفيم كه اين را آزاد كنيم; اينكه شما ميبينيد در قرآن كريم يك عده را بسته معرفي ميكند سرّش همين است. فرمود غير از اصحاب يمين, ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ﴾[4] اين رَهين, بر وزن فعيل به معني مفعول است يعني خيليها مرهوناند در رهن و در گرو هستند. يك انسان بدهكار بايد رهن بدهد گرو بدهد اگر كسي بدهكار نبود نيازي به رهن نيست ولي اگر بدهكار بود براي حصول وثوق بايد گرو بسپارد. در مسائل حقوقي و مالي, زمين را, فرش را, خانه را به عنوان گرو ميپذيرند; اما در مسائل اعتقادي و اخلاقي, طلبكار, خداي سبحان است بدهكار, بنده تبهكار است, اين بنده تبهكار بخواهد گرو بسپارد فرش و خانه كه گرو نخواهد بود خود شخص را گرو ميگيرند اينكه در اين دو آيه فرمود: ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ
رَهينٌ﴾ يا ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾[5] همين است خيليها در گرو كارهاي بد هستند; گاهي به صورت ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾ ياد كرد, گاهي به صورت ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ﴾ ياد كرد انسان ميبيند بسته است ميخواهد زبانش را كنترل كند نميتواند, چشمش را كنترل كند نميتواند در اختيار او نيست, سرّش اين است كه عين مرهونه در اختيار مرتهن است نه در اختيار راهن، فرمود يك عده جانشان در گرو كارهاي بدشان است شما بياييد فكّ رهن كنيد. اين بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) كه در آخرين جمعه ماه شعبان ايراد كردند فرمود: ماه مبارك رمضان ماه آزادسازي است بياييد خودتان را آزاد كنيد فكّ رهن كنيد «إنّ أنفُسَكُم مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِكُمْ فَكُفُّوهَا بِاستِغفارِكُم»[6] بياييد اين پشتتان كه از بار گناه خم شده اين بارش را سبك كنيد خودتان كه در رهن هستيد خودتان را فكّ رهن كنيد آزاد بشويد ما بين رهايي كه چيز بسيار بد است و آزادي كه بسيار خوب است اشتباه ميكنيم. مستحضريد كه اين فنّ مغالطه را نوشتند كه انسان در تفكّرات عقلي و علمي اشتباه نكند اخلاق را نوشتند كه انسان در مسائل اخلاقي گرفتار مغالطه نشود اين اقسام سيزدهگانه مغالطه كه در منطق است براي اينكه ما در انديشه گرفتار مغالطه نشويم اين راه خوبي است اما مسائل اخلاقي را هم نوشتند كه ما در انگيزه گرفتار مغالطه نشويم بين آزادي كه چيز بسيار خوبي است با رهايي كه چيز بسيار بدي است هر دو را به عنوان آزادي تعبير ميكنند اين ميشود مشترك لفظي, منشأ اين مغالطه هم مشترك لفظي است. فرمود: شما گرفتار بردگي هستيد در رهن هستيد بياييد خودتان را آزاد كنيد ما بايد دو كار بكنيم: يكي اينكه دست و بال خودمان را آزاد كنيم واقعاً احساس آزادي كنيم, يكي اينكه ديگران را آزاد كنيم جامعه را آزاد كنيم جامعه آزاد زبانش حسابشده است, فكرش آزادشده است, كسبش آزادشده است فرمود اينها را شما آزاد كنيد. اين بيان نوراني وجود مبارك حضرت امير كه فرمود شما را خدا آزاد خلق كرد بنده ديگري نباشيد[7] همين است. در اين دو آيه كه فرمود خيليها در گرو هستند همين است ﴿كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ﴾. اينكه ميبينيد بعضيها ميگويند ما هر چه ميخواهيم خودمان را كنترل كنيم نميتوانيم براي اينكه در رهن هستند آزاد نيستند اين راه باز است.
مطلب بعدي اين است كه روي عقبه كئود رفتن دشوار است. عقبه كئود يكي از كارهايش اين است كه ﴿فَكُّ رَقَبَةٍ﴾ آدم, برده را آزاد كند حالا آن وقت كه نظام بردگي رواج داشت ﴿فَكُّ رَقَبَةٍ﴾ معلوم بود الآن كه به لطف الهي نظام بردگي مصداق ندارد انسان كه برده هوس و هوا باشد اين كار مشكلي است آزاد كردن اين به عنوان ﴿فَكُّ رَقَبَةٍ﴾ پيمودن عقبه كئود است و اين كار دشواري است براي اينكه ما ميخواهيم «امّاره بالسوء» را به «امّاره بالحُسن» تبديل كنيم كسي كه اميرِ بدي است ميخواهيم او را امير خوبي قرار بدهيم اين جهاد درون, مسائل اخلاقي براي همين است. اين ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾[8] محصول جهاد اوسط هم درگيري عقل است با اين «اماره بالسّوء» ;وقتي «اماره بالسوء» را عقل به اسارت گرفت و پيروز شد خودش ميشود «امّاره بالحسن»; آن وقت فرمود: ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى﴾[9] خيلي آسان كارهاي خير انجام ميدهد, به آساني درس ميخواند, درس ميگويد, عالم ميشود, روحاني ميشود, خدمتگزار جامعه ميشود مشكلات مردم را حل ميكند ﴿ فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى﴾ چرا؟ براي اينكه قبلاً امّار بالسوء داشت الآن امّار بالحسن دارد, قبلاً امير او زشتي بود الآن امير او زيبايي است خيلي فرق ميكند درست است كه در سوره مباركه «طلاق» فرمود: ﴿سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً﴾[10] در آن آيه فرمود بعد از هر دشواري يك آساني است; اما در آن دو آيه معروف كه اينطور نفرمود, فرمود اگر ما يك وقت گفتيم «بعد» يعني بعد ميفهميد, بعد ظهور ميكند وگرنه ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾[11] اين دو جمله چند پيام دارد پيام اوّلش اين است كه آساني در كنار دشواري است بعد نيست منتها شما بعد ميفهميد اينچنين نيست كه دشواري اول بيايد مدتي تاريخ بايد بگذرد تا آساني نوبتش برسد اينطور نيست, در درون هر دشواري يك آساني هست اگر كسي درونبين باشد آن آساني را ميبيند لذا صبر ميكند ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ نه «إنّ بعد العسر يسرا». پيام ديگرش هم همين پيام ادبي است كه زمخشري[12] و ديگران گفتند و به همه هم رسيده است كه كلمه عُسر با «الف و لام» آمده معرفه است كلمه يُسر نكره است آن نكرهها غير هم هستند آن معرفهها عين هم هستند اينكه فرمود: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ اين عُسر دومي كه «الف و لام» دارد عين همان عُسر اوّلي است كه «الف و لام» دارد, اين يُسر دومي كه «الف و لام» ندارد غير از آن يُسر اوّلي است كه «الف و لام» ندارد پس ميشود دو يُسر و يك عُسر, هر جا يك دشواري باشد دو برابر آن آساني هست. همين معنا را در روايات ما به صورت لطيف اهل بيت فرمودند, فرمودند اگر عُسر نظير ماري باشد كه در سوراخ فرو رفته «لأخرجه اليسران» دو نيروي قوي او را از آن سوراخ در ميآورند[13] هميشه يُسر دو برابر عسر است﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾، ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ اين تكرار نيست اين تأسيس است. اگر كسي اينها را باور كرده است در هر رشتهاي استقامت خودش را دارد, مقاومت خودش را دارد و كارآمد و موفق ميشود هم خودش به مقصد ميرسد هم خيليها را به مقصد ميرساند. اينكه به ما گفتند همّتتان بلند باشد از بيانات نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) است كه اين را از جدّ بزرگوارش(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) نقل كرده است اين است كه «إنّ الله سبحانه و تعالي يحبّ معالي الامور و يكره سفسافها»[14] خداي سبحان همّتهاي بلند, فكرهاي بلند, طرحهاي نو و بلند, انديشههاي بلند را دوست دارد فكرهاي نازل و فرومايه و پَست را دوست ندارد. ما چه بهتر كه بشويم امام ديگران مگر به ما دستور ندادند. هر كسي در هر روستا يا شهر و كشوري زندگي ميكند طرزي زندگي كند كه ديگران به او اقتدا كنند حالا لازم نيست معمّم باشد اگر در تأليف موفق بود, در ابتكار موفق بود, در صنعت موفق بود, در مديريت موفق بود, راه ديني را خوب فهميد و آن راه ديني را خوب عمل كرد و طي كرد, يعني اين سراج كه چراغ است دست او بود آن صراط الهي كه راه بود آن را خوب ديد و طي كرد, پيشواي راهيان همان راه ميشود. اينكه در قرآن بيان دعايي مردان الهي را ذكر ميكند كه ميفرمايد مردان الهي به جايي ميرسند كه ميگويند ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾[15] اگر دانشگاهي است, اگر بازاري است, اگر كشاورز و دامدار است, اگر طلبه حوزه است اين در هر رشتهاي كه هست ميتواند پيشواي صالحان باشد عرض ميكند خدايا! توفيقي بده كه يك عدّه آدمهاي خوب پشت سر من حركت كنند, نه اينكه توفيقي بده من پشت سر آدمهاي ديگر حركت كنم, همّت بلند اين است; هر دو خوب است آدم يك پيشواي خوب داشته باشد خوب است اما خودش پيشوايي باشد براي مردان خوب اين بهتر است اين ميشود همّت بلند, ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾. ديگران كه درك اين معناي قرآني سابقاً براي اينها آسان نبود ميگفتند اينچنين بايد قرائت كرد «واجعل لنا من المتقين اماما» براي ما از مردان الهي پيشوايي بياور; اين مأمومنگري است ولي قرآن ميفرمايد نه, شما امامنگري داشته باشيد توفيق داشته باشيد ميتوانيد در هر رشتهاي كه هستيد طرحي ارائه كنيد مديريتي داشته باشيد, صنعت و كشاورزي و دامداري خوبی داشته باشيد, كتاب خوبي داشته باشيد كه عدهاي در همان رشته به شما اقتدا كنند ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾ اين راه هست. بنابراين اگر كسي اشتباه نكند كه راه چيست و چراغ چيست و بداند كه راه را آن مهندس كل آفريد و تنظيم ميكند به نام خدا و آنچه در دست ماست معرفت عقلي و نقلي است اينها چراغ هستند كه ما آن راه را بفهميم بعد راهي اين راه كه ميشود همراهان خودش را بشناسد و بكوشد كه آن قسمتهاي دشوار راه را كه عقبه كئود است طي كند, اين طولي نميكشد كه مييابد در كنار هر دشواري, دو آساني هست هرگز نميگويد من خسته شدم اين راه, راه سختي است. عالِم شدن, مجتهد شدن, مربي جامعه شدن, چه در حوزه, چه در دانشگاه, كار دشواري است اما در كنار هر دشواري, دو برابر آساني است ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً﴾ آن وقت اين شخصي كه عقبه كئود را تحمل کرده باور کرده که در کنار هر دشواری دو آسانی است ـ انشاءالله ـ به جايي ميرسد كه درباره او صادق است ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾. عزيزان دانشگاهي, طلاب سراسر ايران, طلاب كشورهاي ديگر ـ انشاءالله ـ همه اين عقبه كئود را طي كنند و همه آنها مصداق اين جمله نوراني قرآن كريم باشند كه ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً﴾, هر كس در هر زمان و زميني كه زندگي ميكند پيشواي مردان بزرگ باشد مردان باتقوا به اينها اقتدا كنند. اقتدا كردن و پيروي كردن مردان باتقوا فضيلت مضاعف را به همراه دارد. اميدواريم ذات اقدس الهي اين توفيق را به همه شما بزرگواران و به همه علاقهمندان قرآن و عترت و به همه پژوهشگران حوزه و دانشگاه و ساير نقاط علمي مرحمت كند!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . كشف المراد في شرح تجريد الإعتقاد، ص273.
[2] . سوره آل عمران، آيه 51؛ سوره مريم، آيه 36.
[3] . سوره بلد، آيات 11 ـ 15.
[4] . سوره طور، آيه 21.
[5] . سوره مدثر، آيه 38.
[6] . امالی(للصدوق)، متن، ص94. «......وَ ظُهُورُكُمْ ثَقِيلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُمْ فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُم».
[7] . نهج البلاغه، نامه 31؛ «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّا».
[8] . سوره يوسف، آيه 53.
[9] . سوره ليل، آيه 5-7.
[10] . سوره طلاق، آيه 7.
[11] . سوره انشراح، آيه 5.
[12] . الکشاف، ج4، ص771 و 772.
[13] . ر.ک: نهج الفصاحه، ص649.«لو كان العسر في جحر لدخل عليه اليسر حتّى يخرجه».
[14] . عوالی الئالی، ج1، 67.
[15] . سوره فرقان، آيه 74.