15 05 2013 444581 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1392/02/26)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما مهمانان بزرگوار را گرامي مي‌داريم برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و عزيزان سپاهي و بسيجي و قرآني را ارج مي‌نهيم از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم كه همه علاقه‌مندان به قرآن و عترت مخصوصاً شما را از فيض ماه پربركت رجب برخوردار بفرمايد و توفيق قرائت و تلاوت آيات قرآن و ادعيه اين ماه را به همه ما مرحمت بفرمايد و امشب كه ليلةالرغائب است رغبت ما با رهبت ما هماهنگ باشد هم از قهر و جلال خدا راهب باشيم, هم به مِهر و جمال خدا راغب باشيم, هم به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[1] رغبت يعني ميل كنيم نه آرزو, ليلةالرغائب به معناي شب آرزوها نيست, شب رغبت‌ها و گرايش‌ها و مجذوب‌شدن‌هاست آن انجذاب و گرايش و ميل و شوق را مي‌گويند رغبت, در برابر رهبت, خداي سبحان جنّاتي دارد كه ما را به آنها ترغيب كرده است و براي روح ما هم بهشتي دارد كه ما را به آن هم ترغيب كرده است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «قمر» چنين آمده ﴿إنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[2] يعني مردان باتقوا بهشتي دارند همين ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است جسم است بدن است و لذايذ مادي كه در آن نهرِ عسل جاري است نهرِ آب جاري است نهر شير جاري است نهر خمر جاري است اين انهار چهارگانه در اين بهشت هست. يك بهشت ديگري دارد كه آن براي روح ماست اين را با واو عطف بيان نكرده فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ نه «و في» ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ آن جنّت براي روح ماست براي جان ماست كه نزد خدا قرار بگيريم اوساط اهل ايمان, رغبتشان در ليلةالرغائب به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است اوحدي از اهل ايمان گذشته از اينكه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را طالب هستند ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ را هم مورد رغبت و ميل و گرايش و انجذاب خود قرار مي‌دهند آن‌گاه درباره چنين گروهي گفته مي‌شود: ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ[3] هم جنّت بدن است هم جنّت جان است هم لذّت روح است هم لذّت تن است كه ـ ان‌شاءالله ـ در ليلةالرغائب به اين رغبت‌ها بار مي‌يابيم چه اينكه ـ خداي ناكرده ـ اگر كسي گرفتار هراس و رهبت شد او هم دو جهنم دارد جهنمي است كه جسم را مي‌سوزاند كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» مشخص شده است كه خدا هم را از آن حفظ بكند فرمود: ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ[4] كه اين پوست و جسم و بدن را مي‌سوزاند يك عذاب معنوي است كه روح را مي‌سوزاند كه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ[5] مستحضريد كه رسوايي, بي‌آبرويي اينها عذاب روح است سوخت و سوز پوست و جسم, عذاب بدن است اينكه فرمود: ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ[6] رسوايي يك عذاب دردناك دروني است آن دو بخش مربوط به رهبت است كه ما بايد راهب و هراسان و گريزان باشيم, دو بخش اوّلي كه مربوط به جسم و جان ماست كه ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ مربوط به رغبت است كه ـ ان‌شاءالله ـ به اين سمت راغب باشيم.

در مسائل اخلاقي كه بخش اول بحث ما بود قبل از ورود در شرح نهج‌البلاغه به اين نتيجه رسيديم كه انسان اگر بخواهد طاهر و طيّب باشد بايد اولاً هدف خلقت را بشناسد و ثانياً خود را با آن هماهنگ كند. خداي سبحان مائده و مأدبه‌اي خلق كرد ملفّق از اجرام و اجسام از يك سو كه مُلك است و ملكوتيان از سوي ديگر, فرشته‌هايي خلق كرد معارفي خلق كرد مقاماتي خلق كرد آسمان و زميني هم خلق كرد آسمان را با راه شيري و منظومه شمس و قمر و امثال اينها را آفريد, زمين را هم با منابع طبيعي و امثال ذلك خلق كرد. كلّ اين مجموعه را به عنوان سفره آماده براي ما خلق كرد فرمود ما اينها را براي شما خلق كرديم تسخيركننده خداست نه ما ولي براي ما تسخير كرده يعني راه بهره‌برداري از آسمان و زمين را به ما آموخت كه ﴿سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ[7] براي اينكه از مجموعه آسمان و زمين طرْفي ببنديم ما را كَوْنِ جامع قرار داد ما مي‌شويم جامع, جهان مي‌شود مجموع, در جهان, ملكوت هست (يك) مُلك هست (دو) ما را جامع مُلك و ملكوت خلق كرد به ما بدن داد كه ملكي است و جان داد كه ملكوتي است فرمود: ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي[8] جان را به دو منظور عطا كرد يكي اينكه با ملكوتيان رابطه داشته باشيم با فرشته‌ها گفتگو داشته باشيم چيزي به آنها بگوييم آنها چيزي به ما بگويند كه ﴿إنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ[9] از طرفي هم درايت و تدبير و مديريت جهان را به وسيله روح بايد انجام بدهيم اين روح دو خاصيت دارد; براي اينكه ابزار كار داشته باشيم با سماوات و ارض رابطه داشته باشيم به ما بدن داد اين بدن براي آن است كه با بدنه عالَم تماس بگيريم يعني زمين و آسمان و ما بينهما, آن جان براي دو منظور است يكي تدبير اين نظام, يكي ارتباط تنگاتنگ با فرشته‌ها. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد هشت كافي در روضه كافي از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نقل كرد وقتي اصحاب روزانه به خدمت حضرت مي‌رفتند حضرت اينها را به دو درس آشنا مي‌كرد يكي درس ظاهري روزها كلاس روزانه, يكي هم درس شبانه, درس روزانه همين بود كه در مسجد حضرت مي‌رفتند معارف را ياد مي‌گرفتند درس شبانه يعني كسي كه مي‌خوابد مي‌خواهد بيدار بشود نه مثل ما كه مي‌خوابيم كه بخوابيم آ‌ن كسي كه پرخور است و بدخواب است و نه رو به قبله مي‌خوابد نه با دعا مي‌خوابد نه مي‌فهمد خواب يعني چه او خوابِ خوب نمي‌بيند وقتي كلاس درس شبانه را براي شاگردان خاصّ خود باز كرد فردا از اينها سؤال مي‌كرد «هل من مبشّرات»[10] ديشب چه ديديد, آنها موظف بودند كه رؤياهاي خود را و آنچه شب‌ها در ملكوت مي‌بينند در پيشگاه حضرت بيان كنند كه ما ديشب اين را ديديم. كلاس شبانه بالاتر از كلاس روزانه است آن‌كه مي‌خوابد كه بخوابد او خواب است او مصداق «الناس نيامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[11] است تا نمرد بيدار نمي‌شود اما آن‌كه مواظب روزش بود مواظب دهنش بود مواظب زبان و چشمش بود مواظب غذايش بود نه غذاي شبهه‌ناك در دهن ريخت نه حرف شبهه‌ناك از دهن بيرون داد چنين آدمي توفيق پيدا مي‌كند رؤياي خوبي داشته باشد حضرت روز كه مي‌شد محصول كلاس شبانه را از آنها طبق نقل مرحوم كليني سؤال مي‌كرد كه ديشب چه ديديد آن جانِ ملكوتي ما اين بدن را در رختخواب مي‌گذارد با فرشته‌ها رابطه برقرار مي‌كند بسياري از معارف در رؤيا نصيب بندگان صالح و كامل مي‌شود مي‌فرمود: «هل من مبشّرات» مُبشّره اصولاً چيزي است كه صفت است محذوف را ذكر نمي‌كنند وقتي گفتند مبشّره يعني رؤياي مبشّره در كتاب‌ها در بخش رؤيا آن موصوف را اصطلاحاً ذكر نمي‌كنند مي‌گويند مبشّره فلان يعني رؤياي مبشّره, حضرت فرمود مبشّره شما چه بود ديشب در عالَم رؤيا چه چيزي ديديد, پس جاني به ما داد براي دو منظور; يكي تدبير و مديريت و درايت كلّ اين نظام يكي هم حشر با اين فرشته‌ها بدن را به ما داد كه ابزار كار باشد اگر ما بخواهيم با زمين و زميني با آسمان و آسماني تماس بگيريم بالأخره بدن مي‌خواهيم پس اين بدن براي آن است و اگر كسي اين جان و جسم را در راستاي صحيح و با رغبت صحيح و سالم به كار برد مي‌شود ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ ﴿وَمِن دُونِهِمَا﴾ هم ﴿جَنَّتان[12] و بهشت‌ها فراوان‌اند ولي بخشي بالأخره براي جان انسان است بخشي براي جسم اگر انسان ـ خداي ناكرده ـ بيراهه رفته جهنم هم دو قسم است در بيانات نوراني رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده كه بالاي قَليب بدر كه اجساد مشركان را در آن چاه انداخته بودند با آنها سخن گفت كه ما آنچه خدا به ما وعده داد يافتيم «هل وجدتم ما وعدكم ربّكم حقّا» برخي‌ها مي‌گفتند شما با كشته‌هاي بدر كه در چاه انداختيد حرف مي‌زنيد فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم»[13] اين طور نيست كه شما حرف‌هاي مرا بهتر از آنها بشنويد آنها هم كاملاً مي‌شنوند خب آنها بدنشان را از دست دادند جانشان را با يك بدن برزخي الآن دارند تا در قيامت به آن بدن اصلي برگردند فرمود اينها الآن حرف‌هاي ما را مي‌شنوند وجود مبارك حضرت با مرده‌هاي تبهكار حرف زد همين كار را وجود مبارك حضرت امير بعد از جريان جمل انجام داد با تبهكاراني كه در جبهه جنگ عليه امام زمانشان مي‌جنگيدند حرف زد[14] آنها با روحشان معذّب‌اند به عذاب روحي, با جسمشان معذّب‌اند به عذاب جسماني, غرض اين است كه هر دو بخش براي ما هست اخلاق براي هر دو قسمت جسم و جان هست كه ما ـ ان‌شاءالله ـ بتوانيم هم ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ را ادراك كنيم هم ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ را ادراك كنيم منتها همّت‌ها فرق مي‌كند بعضي‌ها سعي مي‌كنند همان محدوده‌اي كه هستند آن را حفظ كنند و سالم باشند برخي‌ها مي‌كوشند كه از آ‌ن محدوده به در بيايند فضاي بازتري را ادراك بكنند شما مي‌بينيد اين تخم‌مرغ‌ها خيلي فرق مي‌كند يك تخم‌مرغ بالأخره تلاش و كوشش مي‌كند كه در درون آن پوسته‌ تخم كه هست سالم بماند ولي يك تخم‌مرغ امكانات پيدا مي‌كند تربيت نصيبش مي‌شود اين پوست را مي‌شكند و به صورت يك جوجه از اين پوست در مي‌آيد و به تعبير شيخناالاستاد مرحوم حكيم الهي قمشه‌اي مي‌فرمود: «عقل داند طاير اندر بيضه بال و پر ندارد»[15] اين طاووس وقتي مي‌خواهد از اين تخم در بيايد آنجا ديگر سخن از بال و پر رنگارنگ و زيبايي مطرح نيست اما وقتي كه آن پوست را شكست و در آمد مي‌شود طاووس و بال و پر زيبا پيدا مي‌كند ما هم اگر از اين پوسته در بياييم مي‌شويم پرنده, حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به شاگردانش فرمود اگر شما مواظب بيداري‌تان باشيد «لصافحتكم الملائكة»[16] با فرشته‌ها مصافحه خواهيد كرد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در آن نامه‌اي كه برخي از مفاخر خانوادگي‌شان را مرقوم فرموده بودند, فرمودند خيلي‌ها مي‌روند جبهه جنگ و خيلي‌ها جانباز مي‌شوند اعضا و جوارحشان را از دست مي‌دهند اما از خاندان ما اگر كسي رفت و در جبهه دستش را از دست داد خداي سبحان به او بالي مرحمت مي‌كند كه مي‌شود «الطيّار في الجنّة»[17] اين مي‌شود جعفر طيّار خب اين جعفر طيّار دو دستش را داد جانباز شد در برابر آن دو بال گرفت نظير ﴿أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «فاطر» است نظير فرشته‌هايي شد كه جناح دارند و ﴿أُوْلِي أَجْنِحَةٍ﴾ شد و پرواز مي‌كند كه «الطيّار في الجنّة». بنابراين گاهي انسان ممكن است بال فرشتگي نصيبش بشود اين دو راه هست. اخلاق گاهي به اين است كه انسان در همان محدوده‌اي كه هست سالم بماند اين براي اوساط از متخلّقان است يك وقت تلاش و كوشش مي‌كند كه از پوسته خود به در بيايد از آن مرحله‌اي كه هست بالاتر بيايد به مقام برتر برسد اين مثل آن جوجه‌اي است كه اين پوسته خود را مي‌شكند و مي‌شود طاووس. اصل اين بيان در سخنان ائمه(عليهم السلام) هست كه بين خلق و خالق هيچ حجابي نيست مگر خود خلق; مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرد, ديگران هم از حضرت أبي‌ابراهيم امام كاظم(عليه السلام) نقل كردند كه فرمودند: «ليس بينه و بين خلقه حجابٌ غير خلقه»[18] يعني غير خود خلق, بين خلق و خالق حجاب نيست انسان تا در پوسته خودش هست, خود را مي‌بيند از مشاهده جمال و جلال الهي محروم است اما وقتي از پوسته خود به در آمد از حجاب خويشيِ خويش به در آمد آن‌گاه منطقه ديدِ او وسيع است بنابراين ليلةالرغائب مي‌تواند رغبت‌هاي گوناگون و مراحل فراواني را در پيش رو داشته باشد كه ـ ان‌شاءالله ـ امشب كه اوّلين جمعه ماه پربركت رجب است همه شما آن توفيق را داشته باشيد هم به جنّت جسماني برسيد هم به جنّت روحاني.

اما بخش دوم بحث كه مربوط به شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه) است سير بحث ما از اول نهج‌البلاغه رسيد به نامه پنجاه و سوم نهج‌البلاغه اين نامه همان نامه‌ معروفي است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) براي مالك اشتر در هنگام اعزام به مصر مرقوم فرمود اين نامه چندين بخش دارد بخشي از آنها بخش‌هاي كليدي و محوري است كه تاكنون بعضي از آن بخش‌هاي كليدي و محوريِ اين نامه مبارك توضيح داده شد يكي از آن بحث‌هايي كه هر جلسه بايد مطرح بشود اين است كه وجود مبارك حضرت امير به ما فرمودند همان‌طوري كه بالأخره شريعت, ستوني دارد سياستِ ديني هم ستوني دارد شريعت اسلامي ستونش نماز است كه «الصلاة عمود الدين»[19] سياست اسلامي, ستوني دارد كه ستون آن توده مردم مسلمان‌اند. بيان نوراني حضرت امير درباره ستون دين بودنِ مردم كه مسئولان بايد نياز مردم, كار مردم, اشتغال مردم, دارو و درمان مردم, رفاه مردم را در نظر داشته باشند همين بيان نوراني است كه فرمود: «إنما» با «انّما» ذكر كرده در مسئله نماز ظاهراً چنين چيزي نيست كه «انّما الصلاة عمود الدين» دارد «الصلاة عمود الدين» اما درباره سياست اسلامي فرمود: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ» فرمود ستونِ سياست, مردم‌اند شما اگر رضايت مردم, اشتغال مردم, كار مردم, رفاه مردم, اقتصاد مردم, آبروي مردم را حفظ نكردي به ستونِ دين آسيب رساندي اين را به مالك فرمود مواظب باش وقتي به مصر مي‌روي نگذار كسي فقير باشد اينها از بحث‌هاي كليدي اين نامه است. يكي از بحث‌هاي كليدي اين نامه هم اين بود كه حضرت فرمود: مالك! «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» فرمود مالك ما كه قيام كرديم خلافت را پذيرفتيم براي اين بود كه دين را آزاد كنيم مردم بنده خدايند مردم رها نيستند اما اين دين در بند بود فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» اينها با دين بازي كردند دين را به بند كشيدند با رشا و ارتشا حكومت را خواستند قبضه كنند فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» من آمدم اين دين را آزاد كردم وقتي دين آزاد شد قدرت آزادسازي ديگران را هم دارد. چند تعبير در همين بيانات نوراني هست بعد از اينكه طبقات مردم را ذكر كرد فرمود: «فَانْظُرْ فِي ذلِكَ نَظَراً بَلِيْغاً فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوي وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» ابزار دنيا شده بود دين, اسير بود بنابراين سياست اسلامي در درجه اول آن است كه حرمِ امن دين شناخته بشود دين آزاد بشود در دست كسي نباشد به ميل خود تفسير نشود (يك) و مردمي كه ستون دين‌اند بيكار نباشند بي‌اقتصاد و فرهنگ نباشند (دو) اينها را وجود مبارك حضرت امير در اين نامه به عنوان بحث‌هاي كليدي ذكر كرده است.

مطلب ديگر در آيين كشورداري بود ايشان فرمودند جامعه داراي اصناف است و قواي رسمي جامعه سه قسمت است يك قسمت مربوط به قضا و دستگاه دادگستري است يك قسمت مربوط به اجرائيات است يك قسمت هم مربوط به تَقنين, تقنين را به عهده خودش كه معصوم بود قرار داد براي اينكه اينها اهل بيت‌اند كه حق در دور اينها مي‌گردد ما يك قانون نوشته‌اي نداريم كه كار پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) را مطابق با آن قانون تطبيق بكنيم ما قانونمان را از سيره و سنّت اينها داريم خداي سبحان اينها را پروراند, معصوم قرار داد, ملكه عصمت به اينها عطا كرد, عدالت عطا كرد, فضيلت عطا كرد ما قانون نوشته‌اي نداريم كه كارهاي اينها را مطابق آن قانون هماهنگ كنيم بلكه قانون را از سيره اينها مي‌گيريم اينكه فرمود: «عليّ مع الحق و الحق مع علي» اين تعبير درباره عمار هم آمده[20] اما تفاوت مهم در مرجع ضمير است كه «عمار مع الحق يدور عمار مدار الحق حيث ما دار الحق» ولي درباره حضرت امير اين ضمير «يدور» به حق برمي‌گردد «يدور الحق مدار علي حيث ما دار» ما از كجا مي‌فهميم چه چيزي حلال است چه چيزي حرام, با فعل معصوم, قول معصوم, تقرير معصوم مي‌فهميم اين‌چنين نيست كه ما قانون نوشته‌اي داشته باشيم و افعال و سيره و اقوال معصومين را با آن قانون نوشته هماهنگ كنيم قرآن را هم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي ما نقل كرده است بنابراين از نظر تقنين فرمود تقنين به دست خود معصوم(سلام الله عليه) است دستگاه قضا هست دستگاه اجرا هست قانون را وقتي از اهل بيت گرفتيم يك عده بايد اجرا بكنند يك عده بايد بين اجرا و تصويب, مناسبت برقرار كنند و داوري كنند و ببينند آيا آن اجرائيات مطابق مصوّبات هست يا نه كه مي‌شود دستگاه قضا. در طليعه اسلام, وجود مبارك حضرت امير تفكيك قوا را مطرح كرده كه بين قوا تفكيك كرده مسئولان اجرايي را مشخص كرده مسئولان قضايي را مشخص كرده مسئولان تقنيني را هم كه ذات اقدس الهي به وسيله قرآن و عترت معين كرده بازگو كرد بعدها ابن‌خلدون يا اخوان‌الصفا و امثال اينها به مسئله تفكيك قوا اشاره كردند.

حضرت فرمود مردم در هر صنفي كه باشند بايد رضايتشان تأمين بشود نيازشان تأمين بشود بعد از تفكيك قوا نوبت به نيروهاي نظامي و انتظامي رسيد مقام آنها را گرامي داشت نوبت به كشاورزان و امثال ذلك رسيد مقام آنها را گرامي داشت بخش مهم اداره مملكت را به نيروي اقتصاد داد فرمود درست است دستگاه قضا لازم داريم دستگاه اجرا لازم داريم دستگاه نظامي و انتظامي لازم داريم ولي همه اينها به اقتصاد وابسته است كه اين اقتصاد به عهده تجّار و سرمايه‌داراني است كه بايد توليد ملي داشته باشند از كار و توليد ملي حمايت بشود روي پاي خودشان بايستند و مانند آ‌ن. بارها به عرضتان رسيد كه فقير به معناي ندار نيست آن كسي كه چيزي ندارد به او مي‌گويند فاقد, نداري عبارت از فقدان است فقير در عربي همان است كه ما در فارسي مي‌گوييم كمرشكسته, فقير به معناي گدا نيست فقير به معني ندار نيست فقير يعني كسي كه ستون فقراتش شكسته است كسي كه وضع مالي‌اش خوب نيست قدرت ايستادگي ندارد لذا مي‌گويند فقير وگرنه فقر به معني بي‌مالي نيست بي‌ستوني است بهترين ترجمه فقر همان كمرشكن است ما در فارسي مي‌گوييم اين كمرشكن است اين كمرشكن, ترجمه «فاقرة الظهر» است كه در عربي از آن به عنوان فقر ياد مي‌كنند فرمود مبادا كشور گرفتار فقر بشود اين فاقرةالظّهْر, جلوي مقاومت و ايستادگي را مي‌گيرد آن‌كه سر كوي ايستاده دارد گدايي مي‌كند اين به حسب ظاهر ايستاده است ولي واقعاً نشسته است اما آن‌كه نشسته است روي ميز دارد تجارتخانه‌اش را اداره مي‌كند اين ايستاده است منظور ايستادگي است اينها را اصرار كردند فرمودند مالك! مصر را طرزي اداره كن كه ما فقير نداشته باشيم فقير اقتصادي نداشته باشيم فقير طبيعي در عالَم فراوان است نمي‌شود ما عالَم داشته باشيم دنيايي باشد زندگي داشته باشيم فقير طبيعي نداشته باشيم فقير طبيعي مثل كودكان, سالمندان, از كار افتاده‌ها, بيماراني كه قابل علاج نيستند اينها فقير طبيعي‌اند ما جهاني داشته باشيم دنيايي داشته باشيم كه در آن كودك نباشد, پيرزن نباشد, پيرمرد نباشد, مريض نباشد, مفلوك نباشد كه نداريم اين مي‌شود بهشت اما فقر اقتصادي ممنوع است فرمود همه اينها در بيت‌المال سهمي دارند اينها را بالصراحه مبسوطاً در اين بيانات ذكر كرده كه بعضي عباراتش را خوانديم بعضي را با ترجمه گذرانديم كه فرمود هيچ كس در نظام اسلامي بي‌سهم نيست اين نكته را هم قبلاً نقل كرديم وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) ديدند يك كهنسال و سالمند نابينايي دارد تكدّي مي‌كند فرمودند اين كيست؟ عرض كردند يك مسيحي نابيناست دارد گدايي مي‌كند فرمود آن وقتي كه نيروي كار داشت به اين كشور خدمت كرد الآن كه نابيناست بايد گدايي بكند «أنفقوا عليه من بيت المال»[21] براي او حقوقي قرار بدهيد خب اين ديگر نمي‌گويد پيرمرد است مسيحي است بايد گدايي بكند اين مي‌شود حكومت اسلامي, فرمود مردم, ستون دين‌اند براي همه هم مشخص شده است كه ما چقدر مال بدهيم و چه كسي را تأمين بكنيم اگر نظام اسلامي اين را نداشته بود كه ذات اقدس الهي برنامه تنظيم نمي‌كرد بنابراين اگر ما آن مسائل اخلاقي را رعايت بكنيم از پوسته‌مان در بياييم گفت «عقل داند طاير اندر بيضه بال و پر ندارد» بال و پري پيدا كنيم خيلي بهتر از اين فكر مي‌كنيم همه نعمت‌ها را ذات اقدس الهي به ما داده است آن وقت انسان به سير كردن گرسنه, رغبت پيدا مي‌كند ما لذت‌هاي روحي را نيازموديم آن بزرگان از اطعام بيش از طعام لذت مي‌برند يعني اگر گرسنه‌اي را سير بكنند بيش از آن لذت مي‌برند كه خود سير بشوند حالا ما نه آن تكليف را داريم نه مقدور ماست آنچه در سورهٴ مباركهٴ «انسان» آمده كه ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً[22] اين كار را وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كرد, وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) كرد امام حسن(سلام الله عليه) كرد امام حسين(سلام الله عليه) كرد, فضّه خادمه هم كرد منتها تفاوت در اين است اين ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به چه كسي برمي‌گردد درباره فضّه و امثال فضّه اين ضمير به «طعام» برمي‌گردد كه اينها با اينكه به طعام علاقه‌مند بودند در راه خدا دادند اما درباره خود حضرت امير(سلام الله عليه) صديقه كبرا(سلام الله عليهما) و مانند اينها اين ضمير به «الله» برمي‌گردد يعني «يطعمون الطعام علي حبّ الله» ديگر لازم نيست ما قبلاً مرجع ضميري داشته باشيم چيزي كه مرجع ضميرش روشن است لازم نيست ذكر بشود در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» دارد كه ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[23] اگر بخواهيد به مقام ابرار برسيد بايد محبوب‌هايتان را فدا كنيد اينها كه مصداق كامل ابرارند اينها ديگر لازم نيست به مقام ابرار برسند اينها بايد به مرحله مقرّبين برسند مقرّب كسي است كه حبّ غير اله ندارد فقط حبّ اله دارد و علي حبّ اله دارد كار مي‌كند پس تفاوت فضّه و وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) اين است كه يكي علاقه به طعام اين كار را مي‌كند يكي علاقه به الله اين كار را مي‌كند ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً﴾ غرض اين است كه در اين نامه وجود مبارك حضرت امير هم بحث‌هاي كليدي را ذكر كرد كه بخشي از آنها آمده, هم تفكيك قوا را بيان كرده كه بخشي از اينها بازگو شده, هم تلخيِ فقر اقتصادي را بازگو كرده و اين هم مسئوليت مسئولان نظام را مشخص مي‌كند كه هيچ فردي نبايد بيكار باشد و نبايد بي‌مال باشد فقر در نظام اسلامي كلاً ممنوع است اين گوشه‌اي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) بود كه اميدواريم خدا توفيق فراگيري معارف اينها و عمل به اينها و نشر معارف و آثار اينها را به همه ما مرحمت بفرمايد! مجدداً مقدم شما برادران و خواهران را گرامي مي‌داريم و از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم توفيق ادراك ليلةالرغائب و ساير ليالي و ايام پربركت رجب را به همه مرحمت بفرمايد!

خدايا نظام ما را تا ظهور صاحب اصلي‌اش از هر آسيبي مصون بدار! رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌‌ات حفظ بفرما! روح مطهر امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را با انبياي الهي محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! بين ما و قرآن و عترت در دنيا و قيامت جدايي نينداز!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 15.

[2] . سورهٴ قمر, آيات 54 و 55.

[3] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 46.

[4] . سورهٴ نساء, آيهٴ 56.

[5] . سورهٴ همزه, آيات 6 و 7.

[6] . سورهٴ مائده, آيهٴ 33.

[7] . سورهٴ لقمان, آيهٴ 20; سورهٴ جاثيه, آيهٴ 13.

[8] . سورهٴ حجر, آيهٴ 29; سورهٴ ص, آيهٴ 72.

[9] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 30.

[10] . الكافي, ج8, ص90.

[11] . مجموعه ورّام, ج1, ص150.

[12] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 62.

[13] . بحارالأنوار, ج19, ص346; مسند احمد, ج3, ص104.

[14] . الارشاد (شيخ مفيد), ج1, ص256.

[15] . ديوان حكيم الهي قمشه‌اي (انتشارات علميه اسلاميه), ص598, غزل 187.

[16] . الكافي, ج2, ص424.

[17] . نهج‌البلاغه, نامه 28.

[18] . التحيد (شيخ صدوق), ص179.

[19] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[20] . الفصول المختارة (شيخ مفيد), ص97.

[21] . تهذيب‌الأحكام, ج6, ص293.

[22] . سورهٴ انسان, آيهٴ 8.

[23] . سورهٴ آل‌عمران, آيهٴ 92.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق