01 05 2013 444611 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1392/02/12)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّی اللّه علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

ميلاد امّ‌الأئمه صديقه كبرا, حجّت بالغه الهي, صاحب عصمت الهي را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و شما برادران و خواهران مؤمن تهنيت عرض مي‌كنيم! سالروز ميلاد بنيان‌گذار جمهوري اسلامي(رضوان الله عليه) را هم ارج مي‌نهيم و شهادت استاد شهيد آيت الله مطهري(رضوان الله عليه) را هم گرامي مي‌داريم اجر اين بزرگوار و ساير شهدا و امام شهدا را از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم مقدم شما بزرگواران, برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي و سپاهي و بسيجي را ارج مي‌نهيم از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم به همه شما حسنات دنيا و حسنات آخرت مرحمت كند!

بحث‌هاي روز پنج‌شنبه در دو بخش خلاصه مي‌شد بخش اول به مسائل اخلاقي مربوط مي‌شد, بخش دوم هم شرح كوتاهي از نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام). در مسئله اخلاق به اين نتيجه رسيديم كه ما با يک دشمن جدّي روبه‌رو هستيم او سابقهٴ طولاني دارد كه شش هزار سال خدا را عبادت كرد[1] و در اثر لجبازي كه داشت محصول آن شش هزار ساله را يكجا به آتش كشيد چنين موجود خطرناكي سوگند ياد كرد كه ما را گمراه كند اينكه مي‌گويند دشمنِ قسم‌خورده همين شيطان است او سوگند ياد كرد ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ[2] پس ما با چنين دشمني روبه‌رو هستيم.

مطلب ديگر اينكه اين دشمن هم از بيرون حمله مي‌كند هم از درون; بيرون به وسيله شاگردان خود كه آنها را تربيت كرده حمله مي‌كند آنها كه ﴿شَياطِينُ الْإنْس‌﴾[3]اند شياطين ‌الانس، اول انسان بودند بر اثر اغوا و گمراهيِ او جزء جنود او شدند, شدند شياطين‌الانس اينها رفقاي بدند طرّاحان بدند پيشنهاد دهنده‌هاي بدند راهزنان بدند اينها از خارج مزاحم انسان‌اند خودش هم از درون در مجاري ادراكيِ ما اثر مي‌گذارد نحوه اغوايش هم گفته كه ﴿لَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلَأَمُرَنَّهُمْ[4] تَمنيه يعني ايجاد آرزو كردن گفت من در درون اينها اُمنيه و آرزو ايجاد مي‌كنم با اينكه ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود: ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ[5] كار با آرزو حل نمي‌شود در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه «إِيَّاكَ والاتِّكَالَ عَلَي الْمُنَي فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النّوكي»[6] مبادا زنده به آرزو باشيد آرزو براي آن سالمندان فرتوت است كه از كار افتاده‌اند آن هم نابخردانه آرزو دارند «إِيَّاكَ والاتِّكَالَ عَلَي الْمُنَي فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النّوكي» «نوكيٰ» آن سالمندان فرتوتِ غير خردمندند با اينكه خدا فرمود: ﴿لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ﴾ كارها با آرزو پيش نمي‌رود با اينكه وجود مبارك حضرت امير دارد مبادا آرزومحور باشيد ولي شيطان مي‌گويد من با تَمنيه با امنيه با آرزو اينها را مي‌فريبم ﴿لَأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾ خب اين تصرّف در مجاري ادراكي است اين از درون، خاطرات انسان را مشغول مي‌كند. تزيين, گمراه كردن اينها مجاري فكري است پس از بيرون كه ﴿لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ[7] از چهار طرف مي‌آيند اين ناظر به شياطينُ ‌الانس و مانند آن مي‌تواند باشد اما حضور فعال خودش در درون از راه مجاري ادراكي است لذا ذات اقدس الهي به ما فرمود شما مواظب خاطراتتان باشيد كليد كعبهٴ دل هم به دست خود شما باشد مواظب باشيد كه براي هر كسي درِ دل را باز نكنيد اين شيطان، وارد مجاري ادراكي مي‌شود منتظر است چه وقت درون دل باز بشود كه وارد دل بشود و بشود صاحب‌دل فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ[8] طائف به كسي مي‌گويند كه دور چيزي مي‌گردد اينها كه دور كعبه مي‌گردند اين گردش دور كعبه را مي‌گويند طواف, خود آن شخص را مي‌گويند طائف فرمود كعبهٴ دل دري دارد كه كليدش به دست شماست مواظب باشيد به روي هر كس باز نكنيد شيطان دور كعبهٴ دل شما طواف مي‌كند ببيند چه وقت اين دل درش باز مي‌شود كه درون آن دل برود آشيانه كند اگر وارد دل شد بيرون كردنش مشكل است ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ متقيان چون اهل بصيرت‌اند اين را طرد مي‌كنند بنابراين شيطان اصرارش اين است كه در مجاري ادراكي ما وارد بشود آنها كه با دانش كار دارند نظير حوزوي و دانشگاهي آنها را با اين مغالطات فريب مي‌دهد آنها به حسب ظاهر اهل داد و ستد تجاري نيستند با علوم و انديشه و افكار و مباني كار دارند اين همان ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ[9] وحي همان شعور مرموز است, آن ادراك و انديشه رقيقي كه در درون دل پيدا مي‌شود اگر حق است كه وحي الهي است و اگر باطل است كه وحي شيطاني است ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ﴾ همه شبهات و مغالطات محصول اين وحي شيطاني است تمام اقسام مغالطات سيزده‌گانه محصول و خروجي همين وحي شيطاني است همين الهامات شيطاني است لذا مراقبت دل يك كار جدّي است انسان گرچه مي‌خوابد ولي قلب انسان نمي‌خوابد اگر وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: «تنام عيني و لا ينام قلبي»[10] آن اوجش مربوط به حضرت است وگرنه اصلش براي همه ما هست مگر روح مي‌خوابد روح خواب ندارد اين بدن است كه مي‌خوابد روح, قيّم اين بدن است و مشغول كار خودش است اگر ما در بيداري، اين روح را درست بپرورانيم او در عالَم رؤيا خواب‌هاي خوب مي‌بيند بهره‌هاي خوب مي‌بيند مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در روضه كافي يعني جلد هشت كافي از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند كه وجود مبارك آن حضرت هر روز از اصحابش مي‌پرسيد «هل من مبشّرات»[11] ديشب در عالم رؤيا چه ديديد خوابيدن براي آنها كلاس درس بود بدن آرام بود روح كه نمي‌خوابد اين اختصاصي به آن حضرت ندارد كه «تنام عيني و لا ينام قلبي» قلب هرگز نمي‌خوابد خوابِ قلب همان غفلت است شما در دعاي روز اول ماه مبارك رمضان اين جمله را مي‌خوانيد «و نبّهني فيه عن نومة الغافلين»[12] خدايا مرا از خواب غفلت بيدار بكن آن قلبِ غافل, خوابيده است در اين مناجات شعبانيه هم به خدا عرض مي‌كنيم خدايا! من توانايي ترك گناه نداشتم مگر آن وقتي كه تو ما را بيدار كردي «الاّ في وقت أيقظتني»[13] اين يقظه و بيداري, بركتي است كه نصيب دل مي‌شود. غرض آن است كه دل هرگز نمي‌خوابد هميشه بيدار است شيطان هم هرگز انسان را رها نمي‌كند چه در خواب چه در بيداري, اين اضغاث احلامي كه دامنگير بسياري از ماهاست در عالَم خواب و رؤيا در اثر القائات همين شيطان است اگر كسي واقعاً مواظب گفتارش, رفتارش, غذايش باشد از نفوذ شيطان محفوظ است وقتي شيطان از انسان نااميد شد كاري با آدم نداشت انسان ـ ان‌شاءالله ـ جزء مخلَصين مي‌شود كه شيطان اظهار عجز مي‌كند وگرنه انسان داراي شريكي است هم شريك در مال, هم شريك در ولد اين آيه هشداري است كه فرمود: ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ[14] خب برخي از فرزندها بسيار بد در مي‌آيند آدم بايد مواظب باشد كه چگونه فرزند بد در مي‌آيد چه غذايي باعث شده كه اين فرزند به اين صورت در آمده شيطان شريك انسان در توليد فرزند مي‌شود يعني چه؟ او چگونه با پدر هماهنگي مي‌كند كه اين شخص بشود فرزند دو نفر! آن شركت در مال را انسان تا حدودي مي‌فهمد ﴿وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ﴾ اما «شاركهم في الأولاد» خطر ديگري است. به هر تقدير اخلاق اين است كه انسان هم مجاري ادراكي درون را كنترل كند هم رفت و آمد بيرون را, رفت و آمد بيرون با شياطين الانس تهديد مي‌شود آن خاطرات با شيطان هست كه سوگند ياد كرد من از راه آرزو از راه زينت دادن از راه مغالطات از راه شبهات اينها را فريب مي‌دهم مردان الهي متذكّرند و هرگز به اين شيطان اجازه نمي‌دهند, اگر خاطره‌اي القا بكند فوراً پاسخ او را دارند. در بخش‌هايي از قرآن كريم به ما فرمود: ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ[15] اگر احساس خطر كرديد ديديد خاطرات تلخ سرگرمتان مي‌كند فوراً به خدا پناه ببريد قبلاً با دام حركت مي‌كردند يعني با اسب و استر و حمار حركت مي‌كردند اين اسب يا استر يا حمار براي اينكه بار را ببرد فشاري, سيخي, تازيانه‌اي به آن مي‌زدند كه حركت كند اين فشاري كه به اين حيوان مي‌آوردند را مي‌گفتند نزغ, فرمود اگر شيطان فشار اين‌چنيني آورد كه شما را راه‌اندازي كند فوراً به پناهگاه برويد ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ اين استعاذه يعني پناه بردن, يك وقت است انسان مي‌گويد «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» من به خدا پناه مي‌برم اين تلفّظ به پناه بردن است البته عبادت است ثواب خاصّ خودش را دارد اما اين پناه بردن نيست زمان حمله‌ به مناطق مسكوني آنهايي كه سنّشان بالاست مي‌دانند مي‌گفتند آژير خطر را كه شنيديد برويد به پناهگاه, معنايش اين نبود كه اگر آژير خطر به صدا در آمد شما در متن خيابان بايستيد بگوييد من مي‌خواهم بروم پناهگاه! با اين گفتن, انسان پناهنده نمي‌شود جايي است به نام پناهگاه، آدم بايد برود آيه كه مي‌گويد ﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ نه يعني بگو «أعوذ بالله» بلكه يعني برو در حِصن الهي, فرمود توحيد, حِصن من است قلعه من است دژ من است من دژبانم «كلمة لا إله الاّ الله حِصْني»[16] به آن قلعه مي‌گويند دژ, دژبان اين قلعه هم ذات اقدس الهي است اگر كسي وارد قلعه توحيد بشود مضطرباً به خداي سبحان پناهنده بشود يقيناً از وسوسه نجات پيدا مي‌كند و از گناه مصون مي‌ماند چنين خطري براي همه ما هست. فنّ اخلاق براي شناختن دشمن داخلي, دشمن خارجي, جهاد اصغر, جهاد اكبر, كنترل خاطرات, كنترل اين نزغ‌ها و نجات پيدا كردن است. از آن طرف هم يك عدّه منتظرند كه «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد»[17] فرشته‌هاي فراواني, ملائكه‌هاي زيادي مؤيّد انسان‌اند ﴿الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ[18] منتها برخي‌ها كه متوسط‌اند اول بايد ديو را بيرون كنند بعد فرشته بيايد اما گاهي ممكن است لطف الهي شامل انسان بشود فرشته‌ سترگي بيايد كه با آمدنش ديو را بيرون مي‌كند اين دو راه براي تهذيب نفس است. آنها كه انقلابي, اخلاقي مي‌شوند نظير فضيل و امثال اينها كه اينها دفعتاً وضعشان برمي‌گردد يك فرشته قوي وارد مي‌شود ديو را بيرون مي‌كند وگرنه براي ديگران راه معمولي اين است كه انسان اول تخليه كند آن رذايل اخلاقي را با توبه برطرف كند حقّ الله را حقّ الناس را ادا كند آن‌گاه «ديو چو بيرون رود فرشته در آيد» اگر آن توفيق هم نصيب انسان بشود كه طوبي له و حسن مآب! عمدهٴ اخلاق, كنترل اين خاطرات و ارزيابي اين خاطرات است كه ـ ان‌شاءالله ـ اميدواريم همه شما به اين فيض برسيد ما هم محروم نمانيم!

درباره نهج‌البلاغه سير بحثي ما به همان نامه 53 رسيد نامه 53 همان نامه معروف حضرت امير(سلام الله عليه) است به مالك اشتر. در آ‌ن نامه چند نكته كليدي هست. ما يك شريعت اسلامي داريم و يك سياست اسلامي, اين سياست اسلامي ما هم در محدوده شريعت اسلامي است هر كدام از اينها هم ستوني دارند ستون شريعت يعني عبادت, نماز است كه «الصلاة عمود الدين»[19] ستون سياست, مردم‌اند اين دو تعبير هر دو در روايت است در همين نامه وجود مبارك حضرت امير فرمود: «وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ» يعني ستون دين اسلامي و نظام اسلامي مردم‌اند اين هم توجّهي است به خود مردم كه شما مردم بايد اين دين را حفظ كنيد (يك) هم توجهي به مسئولين است كه شما اين ستون‌ها را محترم بشماريد حقوق اينها را ادا كنيد (دو) اين كلمه عمود, كلمه عماد يعني ستون, هم در شريعت راجع به نماز است كه «الصلاة عمود الدين» هم در سياست راجع به توده مردم است كه «عِمَادُ الدِّيْنِ».

رسيديم به مسئله قواي يك مملكت, معمولاً در اين جريان جامعه‌شناسي, علم اجتماعي و مانند آن كه قبل از سال هشتصد ابن‌خلدون اين جامعه‌شناسي را نوشته چهار قرن قبل از او اخوان‌الصفا همين كارها را كردند قوايي كه در جامعه بايد حكومت كنند مثل قوه قضائيه, قوه مجريه اينها را بيان كردند آنها تفكيك قوا را, استقلال قوا را بازگو كردند يعني در رسائل اخوان‌الصفا آمده حدود چهار قرن بعد از رسائل اخوان‌‌الصفا, ابن‌خلدون آن كتاب را نوشته ولي در نامه نوراني حضرت امير كه قرن‌ها قبل از رسائل اخوان‌الصفا نوشته شده وجود مبارك حضرت, قواي رسمي مصر را بيان كرده اما ابتكاري كه در نامه حضرت امير(سلام الله عليه) است اين است كه ما قوه قضائيه داريم بايد قاضياني را بپرورانيم كه امور قضايي را به عهده بگيرند قوه مجريه داريم كه مشكلات مملكت را بايد به عهده بگيرند اصناف و اينها هم هستند نيروهاي مسلّح جزء اصناف‌اند تجّار جزء اصناف‌اند كشاورزان و دامداران جزء اصناف‌اند اما آن قواي رسمي يكي مجريه است يكي قوه قضائيه, در نامه حضرت امير اصلاً سخن از قوه مقنّنه نيست چون قوه مقنّنه خود اهل بيت‌اند قانون را آنها بايد تصويب كنند نه اينكه يك عده بيايند قانون وضع كنند قانون را خود حضرت امير از طرف ذات اقدس الهي بيان مي‌كند بخش‌نامه‌هاي حضرت, راهنمايي‌هاي حضرت مي‌شود قوّه مقنّنه آن دو قوه‌ يكي قضائيه است و يكي مجريه كارها را انجام مي‌دهند بعد اصناف ديگران هم مشغول كار خودشان‌اند در تبيين اين سه قوه در بخش‌هاي قبل داشتيم كه اين از درون خود ما برمي‌خيزد يعني خداي سبحان طرز خلقت ما را طوري قرار داد كه «من عرف نفسه» هم «عرف ربّه»[20] هم عَرَف نظام عالم خلقت را و هم عرَف كيفيت ارتباط خود با جهان خلقت را! در درون ما خداي سبحان هم قوّه مقنّنه ايجاد كرد هم قوّه مجريه ايجاد كرد هم قوّه قضائيه; قوه مقنّنه، ما را اين‌طور قرار داد كه بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[21] (يك) و بر اساس ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[22] (دو) با اين مجموعه, ما را به حق آشنا كرد ما را حق‌مدار و عدل‌محور قرار داد اين در درون ما; نيروهاي فراواني براي اجرا گذاشته قوه شهويه هست براي جذب, قوه غضبيه هست براي دفع, جذب و دفع, كراهت و ارادت ما, تولّي و تبرّي ما با اين قوا تأمين مي‌شود اگر ـ ان‌شاءالله ـ عاقل بوديم به رهبري عقل عملي كه «ما عُبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»[23] سامان مي‌پذيرد و اگر ـ خداي ناكرده ـ آن عقل عملي را نداشتيم با شهوت و غضب كار انجام مي‌گيرد. در برابر اين قوه تقنينيه (يك) و قوه اجرائيه (دو) نيروي سومي به ما داد كه اين نيروي سوم مصوبات را با اجرائيات هماهنگ كند اجرائيات را با مصوبات هماهنگ كند ببيند آيا آنچه تقنين شده اجرا مي‌شود يا نه, آ‌نچه اجرا مي‌شود مطابق با تقنين است يا نه, اگر مطابق بود خيلي خوشحال است مسرور است و شاكر و اگر مطابق نبود, شروع به سرزنش مي‌كند كه اين نفس لوّامه كار قوه قضائيه را دارد انجام مي‌دهد كه فرمود: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[24] اين نفس لوامه همان كار قوه قضائيه را دارد انجام مي‌دهد در درون ما اين سه قوه هست يعني ما خير و شرّ را, حق و باطل را, صدق و كذب را, حسن و قبيح را با آن فطرت الهي مي‌فهميم انبيا هم آمدند «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[25] اين را شكوفا كردند چيزهايي كه نمي‌دانستيم ياد دادند اين كامل شد. نيروهاي اجرايي ما اين مصوبات فطري را بايد اجرا كنند و اين وسط اگر بين اجرا و تقنين تطابق بود انسان خوشحال است اگر كار خوبي را انجام داد خندان است خوشحال است شاكر است و اگر مطابق نبود پژمرده است نگران است مي‌گويد من عذاب وجدان دارم به تعبير خودش, اين همان نفس لوامه است كه او را سرزنش مي‌كند اين سه نيرو در درون ما هست ولي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به مالك اشتر فرمود شما قوه قضائيه را تنظيم بكن, قوه اجرائيه را تنظيم بكن اصناف و كارگران و پيشه‌وران را هم محترم بشمار ولي تقنينش به عهده ماست چه چيزي حلال است چه چيزي حرام است چه چيزي واجب است چه چيزي مكروه است چه چيزي زشت است چه چيزي زيباست آن را بايد رهبران الهي بازگو كنند. در اين بخش‌ها فرمود تاجران را و تجارت‌خانه‌دارها را كاملاً صيانت كن كه مشكلات مملكت با بودجه اينها تأمين مي‌شود آن را به اين صورت بيان فرمود, فرمود: «وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ يَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ وَ لاَ غِنَي بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ» بعد از اينكه فرمود: «فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ» نيروهاي نظامي‌اند «وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْل وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ» صنعتگران كه خدمات ارائه مي‌كنند و تاجران كه نبض اقتصاد مملكت به دست آنهاست بعد فرمود: «وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَي مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ» طبقه محروم‌اند آنها كه در اثر بيماري, فرتوتي, نداشتن سرپرست فقيرند فرمود همه اينها «وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّي اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلَي حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(‏صلي الله عليه وآله وسلم) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً» فرمود هيچ كس در مملكت نبايد گرسنه بماند براي همه اينها سهميه هست فقرِ طبيعي را نمي‌شود از عالَم گرفت براي اينكه بعضي بيمارند بعضي سالمندند بعضي كودك‌اند ما عالَمي داشته باشيم كه فقر طبيعي نباشد شدني نيست آن فقط در بهشت است اما فقر اقتصادي قابل پيش‌بيني است كه برطرف بشود فرمود همه اينها سهمي دارند بايد همه اينها تأمين بشوند بعد هر كدام از اينها را مبسوطاً مشخص كرد درباره نيروي نظامي فرمود: «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَزَيْنُ الْوُلاَةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَ سُبُلُ الْأَمْنِ» كه تأمين امنيت جامعه به عهده آنهاست و هرگز آرامش جمعيت حاصل نمي‌شود مگر به وسيله آنها «وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِهِمْ» بعد فرمود نيروي نظامي را بالأخره مال بايد اداره كند مال را شما بايد به وسيله ماليات و خراج بگيريد بايد به تجارت و اقتصاد بهاي رسمي بدهيد كه تجار بتوانند تجارت‌خانه‌شان را اداره كنند هزينه خود را تأمين كنند كشور را هم اداره كنند, فرمود هيچ كدام از اينها همانند تجّار و سردمداران اقتصاد نيستند براي اينكه شما مشكلات مملكت را بايد به وسيله همين‌ها حل كني از اين جهت فرمود: «ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ» اين اصنافي كه ما گفتيم اينها با اقتصاد زندگي مي‌كنند قبلاً هم به عرضتان رسيد به كسي كه مال ندارد نمي‌گويند فقير, كسي كه مال ندارد فاقد است به كسي كه ستون فقراتش شكسته است و قدرت ايستادن ندارد مي‌گويند فقير چون افرادي كه دستشان خالي است قدرت مقاومت ندارند مثل آن‌كه ستون فقراتشان شكسته است از اين جهت به آنها مي‌گويند فقير وگرنه فقير به معني ندار نيست آن‌كه ندارد, فاقد است لذا گاهي تعبير مي‌كند به قوام, گاهي تعبير مي‌كند به فقر در اوايل سوره مباركه نساء اين است كه ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً[26] خب ايستادگي به معني قيام فيزيكي كه نيست اين گدايي كه سر چهارراه ايستاده است او نشسته است نه ايستاده, يک ايستاده فيزيكي است اينكه در اوايل سوره مباركه نساء آمده است كه مال و اقتصاد مملكت, قوام مملكت است يعني ملت بخواهد ايستادگي كند بايد دستش پر باشد ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾ آن قوام و قيام كه در سوره مباركه نساء است همين به صورت بيان نوراني حضرت امير آمده است فرمود: «ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَي جِهَادِ عَدُوِّهِمْ وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ وَ يَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلاَّ بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ» اينها قوامشان به دستگاه قضاست قوام دستگاه قضا به مال است خب اگر شما مال نداشته باشيد كه حقوق قاضي را تأمين كنيد او چگونه مي‌تواند قضاي مملكت را به عهده بگيرد بالصراحه فرمود: «وَ لاَ قِوَامَ لَهُمْ» ضمير جمع آورد «جَمِيعاً إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ فِيَما يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَ يُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَ يَكْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مَا لاَ يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ» اينها هم خودشان را تأمين مي‌كنند نياز تجارتخانه‌شان را تأمين مي‌كنند كشور را هم تأمين مي‌كنند بعد فقرِ فقرا هم به وسيله همين‌ها رفع مي‌شود بعد فرمود تنها مشكلات مالي نيست اخلاق هم حرف اول را مي‌زند اگر قانون كمبود داشته باشد اخلاق, متمّم آن است قانون كمبود نداشته باشد اخلاق, مجري آن است بدون اخلاق, قانونِ كامل هم اگر در اختيار كسي باشد باز مشكل‌آفرين است.

مجدّداً مقدم شما را گرامي مي‌داريم اين عيد را و روز معلم را و ميلاد صديقه كبرا(سلام الله عليه) را و ميلاد امام راحل(رضوان الله عليه) را تهنيت عرض مي‌كنيم و اميدواريم بزرگواراني كه از راه دور مخصوصاً كساني كه از كنار مضجع ملكوتي ثامن‌الحجج(سلام الله عليه) به زيارت كريمه اهل بيت(سلام الله عليها) مشرّف شدند اجر همه اينها با خداي سبحان باشد!

پروردگارا! امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما! نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌‌ات حفظ بفرما! امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ، شهيد حضرت آيت الله مطهري را با انبيا و اوليايت محشور بفرما! بيداري اسلامي خاورميانه را به مقصد نهايي برسان! مهمانان عزيز نظام اسلامي را با دست پر به بلادشان برگردان! خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان! موفقيت‌هاي حوزه و دانشگاه را در سايه ادعيه زاكيّه وليّ‌ات تأمين بفرما! مشكلات مملكت در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را در سايه وليّ‌ات برطرف بفرما! فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . نهج‌البلاغه, خطبه 192.

[2] . سورهٴ ص, آيهٴ 82.

[3] . سورهٴ انعام, آيهٴ 112.

[4] . سورهٴ نساء, آيهٴ 119.

[5] . سورهٴ نساء, آيهٴ 123.

[6] . نهج‌البلاغه, نامه 31.

[7] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 17.

[8] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 201.

[9] . سورهٴ انعام, آيهٴ 121.

[10] . كنزالفوائد, ج2, ص63.

[11] . الكافي, ج8, ص90.

[12] . اقبال الأعمال, ص109.

[13] . اقبال الأعمال, ص686.

[14] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 64.

[15] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 200.

[16] . كشف الغمّه, ج2, ص308.

[17] . ديوان حافظ, غزل 232.

[18] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 30.

[19] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[20] . مصباح الشريعه, ص13; متشابه القرآن, ج1, ص44.

[21] . سورهٴ شمس, آيهٴ 8.

[22] . سورهٴ روم, آيهٴ 30.

[23] . الكافي, ج1, ص11.

[24] . سورهٴ قيامت, آيات 1 و 2.

[25] . نهج‌البلاغه, خطبه 1.

[26] . سورهٴ نساء, آيهٴ 5.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق