اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما حضار ارجمند, حوزويان, دانشگاهيان, برادران قرآني و خواهران ايماني را گرامي ميداريم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه همه شما و علاقهمندان به قرآن و عترت را به معارف الهي بيش از گذشته آشنا كند و توفيق رهيابي به مقام مقرّبان را به همه شما مرحمت كند و ما را نيز محروم نكند!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد بخش اول به مسائل اخلاقي مربوط بود بخش دوم هم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه). در نوبت قبل به مناسبت اينكه در ايام ذيقعده قرار داشته و داريم از اربعين كليمي(عليه السلام) سخني به ميان آمده در عين حال كه به ما گفتند درس و بحث را فراموش نكنيد به ما سه مطلب را آموختند مطلب اول مربوط به تعليم است كه كار حوزه و دانشگاه همين فراگيري علوم است مطلب دوم مربوط به مواعظ اخلاقي است كه آنچه را خوانديم عمل بكنيم گاهي ممكن است كسي در رشتههاي علمي تلاش و كوشش بكند ولي در مسائل عملي خيلي قوي نباشد گاهي برخي در مسائل عملي خيلي قوياند ولي دستمايه علمي قوي ندارند راه سوم آن است كه انسان كاري بكند كه با دو جناح با دو بال بتواند پرواز كند هم علمِ قوي پيدا كند هم عملِ قوي ارائه كند و آن اربعينگيري است اين اربعينگيري يعني چلّهگيري كه چهل شبانهروز انسان مواظب خود باشد ميراث انبياي گذشته مخصوصاً وجود مبارك موساي كليم است اينكه در قرآن فرمود: ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾[1] يعني نوبت سي روزه بود ده روز اضافه شد جمعاً چهل روز شد چهل شبانهروز وجود مبارك موساي كليم مهمان پروردگار در كوه طور بود كه نه غذايي ميل ميكرد نه آبي مينوشيد نه خوابي داشت خواب او و خوراك او و نوشاك او همهاش مناجات با پروردگار بود اين اربعينگيري از اول ذيقعده تا دهم ذيحجّه است در تمام مدت سال فرصت اين اربعينگيري هست ولي بهار اين اربعين، اول ذيقعده است تا دهم ذيحجّه اينكه ميبينيد آن دو ركعت نماز بين نماز مغرب و عشا در دهه نخست ذيحجّه مستحب است كه بعد از سورهٴ حمد و توحيد ﴿وَوَاعَدْنَا﴾ خوانده ميشود اگر كسي آن دو ركعت نماز را در اين ده شب بين مغرب و عشا بخواند ثواب حج را ميبرد اين اربعينگيري كه انسان، چهل شبانهروز مواظب غذايش باشد كه جز حلال نخورد, مواظب زبان و چشم و گوش خود باشد كه جز حلال نگويد و نبيند و نشنود هم علم صائب هم اراده و نيّت خالص از درون او ميجوشد كه «مَن أخلص لله أربعين يوماً فجّر الله ينابيع الحكمة مِن قلبه علي لسانه»[2] اين چشمه جوشان، اين شخص را حكيم ميكند هم حكمت نظري بهرهاش ميشود, ميشود انديشمند خوب, هم حكمت عملي نصيبش ميشود كه ميشود داراي انگيزه صالح; هم مشكل خود را حل ميكند گليم خويش به در ميبرد ز آب, هم سعي ميكند كه بگيرد غريق را،[3] چون «تَنفجر ينابيع الحكمة مِن قلبه علي لسانه» اينچنين نيست كه فقط مشكل خودش را حل كند اين ميشود عالِم با عمل، بهترين راه براي حوزويان و دانشگاهيان ضمن اينكه درس و بحث را فراموش نميكنند اين است كه اين چهل شبانهروز را از ياد نبرند يعني چشم پاك, گوش پاك, غذاي پاك, دهن پاك به ما گفتند: «طهّروا أفواهكم فإنّها طُرُق القرآن»[4] البته انسان بايد دندانش را مسواك كند اين مسواك كردن دندان اين سنت ديني است و يك دستور پزشكي است مستحب است انسان در هر نمازي مسواك بكند اين درست است اما آنكه وظيفه هر انسان سالك است آن است كه دهن را پاك كند نه فقط دندان را «طهّروا أفواهكم» نه «أسنانكم» دندان را تميز كردن يك مستحبّ بهداشتي است اگر كسي قصد قربت بكند ثواب هم دارد, بركت طبّي هم دارد اما آنكه در روايت آمده فرمود دهن را پاك كنيد اگر غذاي مشكوك از اين دهن وارد بشود اين ميشود ناپاك، حرف مشكوك از اين دهن صادر بشود اين دهن ميشود ناپاك، فرمود دهن را پاك كنيد زيرا قرآن ميخواهد از اينجا عبور كند اين قرآن آن قدر با جلال و كرامت است كه از هر جايي عبور نميكند ممكن است كسي قرآن بخواند و «ربّ تالي القرآن و القرآن يَلعنه»[5] ـ خداي ناكرده ـ دامنگيرش بشود حقيقت قرآن اگر بخواهد از جايي عبور كند بايد از قلب طيّب و طاهر و حنجره طيّب و طاهر و فضاي طيّب و طاهر دهن از زبان طيّب و طاهر از لبان طيّب و طاهر عبور بكند و به ديگري برسد «طهّروا أفواهكم فإنّها طُرُق القرآن» اين بخش وسيعش مربوط به نماز است يك نمازگزار، حمد و سوره ميخواند كه به قرائت قرآن برميگردد آن وقت اين دهن پاك وقتي قرآن از آن صادر شده است هم خود انسان را معطّر ميكند هم جامعه را معطّر ميكند فرمود شما اربعينِ كليمي را فراموش نكنيد از اول ذيقعده تا دهم ذيحجّه اين آزمايش را داشته باشيد آنگاه طيّب و طاهر ميشويد به خدا نزديك ميشويد «فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه» ميبينيد بسياري از علما حرفهاي نو آوردند اين طور نيست كه هر كسي حرفي را از ديگري شنيده باشد اگر فقط منقولات باشد كه علم پيشرفت نميكند پيشرفت علم در سايه همين اربعينگيريهاست كه از درون دل دو چشمه ميجوشد هم چشمه علم هم چشمه عمل, سرّ اينكه ما خيلي از چيزها را ميدانيم و عمل نميكنيم براي اينكه از يك چشمه جوشيد و آن چشمه علم است يا آنها كه درصدد عمل هستند اما نميدانند چه عمل بكنند و چطور عمل بكنند و براي آن است كه يك چشمه جوشيده است و اين كوثر نيست و خير كثير نيست ولي اگر كسي اهل اربعين بود «فجّر الله ينابيع الحكمة» نه «ينابيع العلم» حكمت همان است كه ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[6] دنيا با همه زرق و برقش را ذات اقدس الهي متاع اندك معرفي كرد ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾[7] اما از حكمت به خير كثير ياد كرده است درست است كوثر، آن اساس و كلّش براي اهل بيت(عليهم السلام) است ولي شاگردان آنها هم از كوثر برخوردارند هر كسي از حدّ خاصّ خودش كه نگذرد به همان اندازه از كوثر او را بهرهمند ميكنند بنابراين اين فرصت, فرصت خوبي است كه انسان مواظب چشم و گوش خود باشد اگر خواستيد اشك سالم نصيب انسان بشود بايد «طهّروا عيونكم». ميدانيد ما در جهاد بالأخره بايد سلاحي داشته باشيم اين جهادهايي كه معروف بين ماست يك جهاد اصغر است كه سلاحش آهن است يك جهاد اوسط است كه اين همان است كه در دعاي كميل ميخوانيم دارد «و سلاحه البكاء» آدمي كه مسلّح نيست خب شكست ميخورد آن كسي كه مسلّح است از شكست مصون است حالا يا پيروز ميشود يا شهيد ولي بالأخره تسليم نميشود. يك وقت انسان بيماري دارد درد ميكشد گريه ميكند يك وقت مالي را يا دوستي را از دست داد گريه ميكند اين گريههاي عاطفي سلاح بُرنده مجاهد في سبيل الله نيست آن سلاحي كه در دعاي كميل آمده «و سلاحه البكاء»[8] همان است كه در دعاي ابوحمزه ثمالي آمده «أبكي لظلمة قبري أبكي لضيق لحدي» آن اشك, سلاح انسان است انسان را مسلّح ميكند وقتي مسلّح كرد او را از تير خوردن مصون ميكند در اين روايات ملاحظه فرموديد كه معصومين فرمودند نگاه به نامحرم تير سمّي است «النظر سهمٌ مسمومٌ مِن سهام ابليس»[9] تيرها هم دو قسم است يك تيرهاي سمّي است يك تيرهاي غير سمّي اگر كسي دنبال نامحرمي حركت كرد فرمودند اين نگاه, تير سمّي است خب تير در برابر يك بيگانه است مهاجم است انسان بايد جهاد بكند تير نخورد او را بايد تير بزند تير زدن به شيطان همان رجم اوست كه رجم شيطان, رمي شيطان, «أعوذ بالله» گفتن از انساني صادر ميشود كه مسلّح باشد سلاحش همان اشك چشم است آن چشم ميشود طيّب و طاهر پس «طهّروا أفواهكم, طهّروا عيونكم, طهّروا أسماعكم, طهّروا بطونكم, طهّروا أقدامكم, طهّروا أيديكم» انساني كه صدر و ذيلش پاك است اين ميتواند مناجات كند اين ميتواند مصداق اربعين كليمي(سلام الله عليه) باشد اين ميتواند حامل قرآن باشد, عالِم قرآن باشد, مفسّر قرآن باشد, مبيّن قرآن باشد اين ميتواند علمش را كه خود عمل ميكند به جامعه منتقل كند آن وقت چنين انساني هم خير دنيا ميبيند هم خير آخرت، اين چشم و گوش كه پاك شد تنها اينچنين نيست كه خود انسان معطّر بشود اين عطرهاي ظاهري فقط خوشبو هستند (يك) آن فضا را خوشبو ميكنند (دو) همين, اما آن عطر باطني گذشته از اينكه انسان را معطّر ميكند بوي بد آن زبالهها را هم به آدم ميرساند دو پيام دارد گناه واقعاً مثل زباله بدبوست اينكه از وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيده است كه «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنّكم روائح الذنوب»[10] همين است گناه واقعاً بدبوست شامّهاي كه انسان به وسيله عطر اربعيني پيدا كرد آن بوي بد گناه را استشمام ميكند و دست به اين گناه نميزند يعني لازم نيست به اين شخص بگوييم گناه نكن مثل اينكه به كسي نميگويند دست به زباله نزن چون بوي بد زباله بالأخره رنجآور است اين گونه از مردان الهي بوي بد گناه را هم استشمام ميكنند اينها خاصيتهاي اربعينگيري است بنابراين ما با سه راه ميتوانيم استفاده كنيم يكي همين راه درس و بحث است كه سادهترين راه است يكي هم تمرين عملي است يكي هم جمع بين علم و عمل است در آن اربعينگيري كه ـ انشاءالله ـ اميدواريم در اين فرصت باقيمانده از ذيقعده و همچنين دهه ذيحجّه اين نعمت را از دست ندهيم مخصوصاً آن دو ركعت نمازي كه بين مغرب و عشا در دهه نخست ذيحجّه خوانده ميشود و اين كريمه در آن خوانده ميشود: ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾ از فيض آن استفاده كنيم اينكه ميگويند علما ورثه انبيايند[11] يعني همه ما ميتوانيم ميراثبر انبياي گذشته باشيم برخيها گفتند كه خدايا بالأخره نوحي لازم است اين كره زمين ديگر آن قدر آلوده شد كه چيزي جز طوفان نوح آن را پاك نميكند الآن شما ميبينيد هيچ موجودي در جهان امكان به عظمت پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نيامده و نخواهد آمد الآن ميبينيد به اين ذات مقدس با اين وضع اهانت ميكنند برخي ميگويند اين زمين آن قدر آلوده شد كه هيچ چيزي ديگر اين زمين را پاك نميكند مگر طوفان نوح يك وقت است جايي مقداري خون ريخته ميشود خب بالأخره انسان قدري آب ميريزد پاك ميكند اما يك وقت بخش وسيعي از كُره زمين آلوده ميشود آن فقط طوفان نوح ميخواهد تا پاك شود حالا چگونه وجود مبارك حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) دعا كند كه اين زمين طيّب و طاهر شود خدا ميداند ميبينيد الآن بسياري از كشورها گرفتار فقر اقتصادياند اما بارها در همين مجلس در محافل ديگر به عرضتان رسيد كه خداي سبحان فرمود تمام موجودات عائله من هستند تمام مار و عقرب در دفتر من پرونده دارند ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾[12] هيچ ماري نيست هيچ عقربي نيست مگر اينكه سهميه دارد فرمود اينها همه عائله من هستند اين تعبير ﴿عَلَي﴾ نشانه آن است كه خدا فرمود من متعهّدم كه همه اينها را اداره كنم هم حيوانات دريايي هم حيوانات صحرايي هم حيوانات فضايي هم حلالگوشتها هم حرامگوشها هم نجسالعينها هم طاهرالعينها فرمود همه در دستگاه من روزيِ حسابشده دارند من روزيِ هيچ كسي را كم نميگذارم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ اين تعبير ﴿عَلَي﴾ نشان تعهّد است اما ببينيد بخش وسيعي از بودجه كره زمين صرف آدمكشي است الآن بودجه نظامي كشورها معلوم است اين كارخانههاي اسلحهسازي وضعش معلوم است از آن طرف هم فقر، فراوان است اين زمين آلوده را يك طوفان نوح ميخواهد تا پاك كند يا اشك مردان الهي كه تطهير كند بلكه ـ انشاءالله ـ اين بيداري اسلامي خاورميانه زمينه توفندهاي باشد كه اين كفار و مشركين را سر جاي خودشان بنشاند يك وقت معاويه ـ همان كاري كه الآن استكبار و صهيونيسم دارند آن روز معاويه ميكرد ـ گفت كه روزي شما همين است كه از مخزن غيب رسيده و من به شما ميدهم شما چه گِلهاي داريد احنف در بين جمع برخاست گفت معاويه! اينجا سه مطلب است يكي اينكه همه روزيها مطابق ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾[13] در مخزن الهي هست دوم اينكه ذات اقدس الهي به اندازه ضرورت و لزوم, روزي همه را نازل ميكند سوم اين است كه تو گرفتي بيجا مصرف ميكني[14] الآن تمام اشكالها و فقرهاي اقتصادي روي كره زمين اين است كه اين استكبار و صهيونيسم و امثال اينها اين بودجههاي الهي را صرف آدمكشي ميكنند وگرنه فقر معنا ندارد كمبود معنا ندارد چيزي نيست كه لازم باشد و ذات اقدس الهي نازل نكرده باشد البته در همه اين گير و دارها خداي سبحان به مردان الهي وعده داد كه ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾[15] اينچنين نيست كه حالا اگر ديگري تحريم كرده يا راه را بسته دست الهي هم بسته باشد دست ﴿هُوَ الرَّزَّاقُ﴾ را ببندد «گفت بر هر خوان كه بنشستم خدا رزّاق بود»[16] در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ ذاريات دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾[17] اين كلمه ﴿هُوَ﴾ با آن الف و لامي كه روي خبر آمده مفيد حصر است تنها رزّاق خداست هيچ كس نميتواند دست او را ببندد «كلتا يديه يمين»[18] و باز هم است هميشه مفتوحاليد است بنابراين اين يك توهّم باطلي است به نام تحريم اگر ما موحّدانه زندگي كنيم اين خرافهاي است چون روزي دست ديگري است او از راه ديگر ميرساند چه چيزي را شما تحريم كرديد چه چيزي را بستيد؟! منتها بايد دين در زندگي ما باشد ما بارها به عرضتان رسانديم كه ـ خود ما هم همين مشكل را داريم ـ ما مسلمانيم نماز ميخوانيم روزه ميگيريم حج داريم عمره داريم اما دين در زندگي ما نيست نشانهاش همين مثالهايي بود كه در جلسات قبل همين جا مطرح شد الآن اگر مثلاً يك ظرف ميوه كسي به ما بدهد ما فقط دو مطلب را سؤال ميكنيم يكي اينكه ميگوييم اين چيست؟ ميگويند اين ميوه است ميگوييم چه كسي داد؟ ميگويند فلان كس داد, اصلاً زندگي ما با همين دو جمله است اين چيست و چه كسي داد اما اگر شما با موحّدان مأنوس باشيد آنها هرگز اين طور زندگي نميكنند آنها سه جمله دارند يكي اينكه اين چيست ميگويند ميوه است يكي اينكه چه كسي آورد ميگويند فلان باغبان, يكي اينكه چه كسي داد, خدا هرگز نميگويند فلان كس داد اين فلان كس داد در كار نيست آن كه داد خداست ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[19] ائمه(عليهم السلام) فرمودند در تعقيبات نماز هم بگوييم «اللهمّ ما بنا من نعمة فمنك»[20] ولي ما غالباً چه كسي داد را ما به غير خدا اسناد ميدهيم اين معنايش اين است كه دين در زندگي ما نيست وگرنه همان طوري كه شانس, خرافه است بخت, خرافه است اتفاق, خرافه است صُدْفه, خرافه است اينها خرافاتاند راه علمي ندارند نظام, نظام علّی و معلولي است تحريم هم واقعاً خرافه است چون روزي به دست ديگري است منتها از اين طرف به ما فرمودند: ﴿لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا﴾ فرمودند شما در مسير باشيد از آن طرف فرمود همه عائله من هستيد﴿﴾ ما خيال ميكنيم اين روزيها از همين راهها ميآيد كه ديگري بسته است اما فرمود نه, اصلاً روزي شما نه به دست ديگران است نه راهش را ديگران بلدند نه راهش را شما بلديد نه راهش را استكبار و صهيونيسم بلد است ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ﴾[21] منتها به اين شرط كه همه ما درصدد اين باشيم اين نظاممان را, بركات خون شهدا را, دينمان را, راه امام را حفظ كنيم نه بيراهه برويم نه راه كسي را ببنديم آن وقت هيچ كسي واقعاً نميتواند كمترين آسيبي به ما برساند خودمان باورمان بشود كه خداي لطيف, لطيفانه اين نظام و جامعه را اداره ميكند اينها گوشهاي از بحثهاي بخش اول است كه به مسائل اخلاقي برميگردد كه ـ انشاءالله ـ اميدواريم اگر همه ما اينها را رعايت بكنيم «فجّر الله ينابيع الحكمة من قلوبنا علي ألسنتنا».
اما بخش دوم آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است در نهجالبلاغه سير بحث ما رسيد به چهل و پنجمين نامه حضرت, نامه چهل و پنجم حضرت همان نامهاي است كه بسياري از شماها اين را خودتان براي ديگران نقل كرديد نامهاي است كه براي عثمان بن حنيف انصاري مرقوم فرمود اين عثمان بن حنيف انصاري از انصار و از صحابه پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است قبل از وجود مبارك حضرت امير در زمان حكومتهاي ديگران سِمتي هم داشت و اما الآن در بصره سِمت والي امر را دارد يك مهماني ترتيب دادند وليمهاي ترتيب دادند و او را دعوت كردند گزارش به وجود مبارك حضرت امير رسيد چون حضرت امير براي همه اينها عيوني نصب ميكرد كه گزارشهاي كار استانداران و حاكمان را به حضرت امير(سلام الله عليه) برسانند در اين نامه فرمود وليمهاي ترتيب دادند تو در آن وليمه رفتي كه فقرا حضور نداشتند و اغنيا حضور داشتند بخش اول اين نامه در نوبت قبل خوانده شد بعد مسائل مالي مطرح شد فرمود ما چه كار به مال داريم زير اين آسمان، فدك در دست ما بود عدّهاي طمع كردند ما هم براي اينكه اختلاف داخلي نشود خونريزي داخلي نشود نظام آسيب نبيند صبر كرديم يك عدّه طمع كردند ما هم سخاوتمندانه صرفنظر كرديم اين درباره مالي كه در دست ما بود فرمود: «بَلي كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ» فدك را هم ميدانيد نحلهٴ وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) بود[22] به حضرت صديقه كبرا(سلام الله عليها) داده بود و خب حضرت هم ذواليد بود آنها هم رفتند از ذواليد بيّنه خواستند مگر كسي از ذواليد بيّنه ميخواهد يد اماره است آن كسي كه ادّعا ميكند او بايد بيّنه بياورد فرمود عدّهاي طمع كردند «فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ» يك عدّه شحيحانه, حريصانه و آزمندانه نسبت به اين فدك طمع كردند ما هم سخاوتمندانه صرفنظر كرديم كه خونريزي داخلي نشود و اختلاف داخلي نشود «وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ» مطلب كه تمام نشده ما بالأخره بعد از صحنه برزخ وارد محكمه الهي ميشويم حَكم خداست در دنيا هم باز خداي سبحان اين حكميّت را اعمال ميكند «وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَغَيْرِ فَدَكٍ» ما كاري به مال نداريم كسي آمد حضور حضرت امير(سلام الله عليه) و مشكل خودش را مطرح كرد حضرت به مأمور امور مالياش فرمود هزار به او بدهيد مأمور امور مالي به حضرت عرض كرد كه هزار درهم يا هزار دينار، شما آن واحد را مشخص نفرموديد فرمود: «فأعط الأعرابي أنفعهما له» ببين كه مشكلش با چه چيزي حل ميشود عمده آن است فرمود: «كلاهما عندي حجران» فرمود طلا, يك سنگ زردي است نقره يك سنگ سفيدي است هر دو نزد من سنگ است «كلاهما عندي حجران فاعط الأعرابي أنفعهما له»[23] ببين مشكل او با چه چيزي حل ميشود. حالا ببينيد دنيا به اينها فحش ميدهد با اينها در افتاد! چطور ميشود خدا چه ميكند خود خدا ميداند! ما وظيفهمان همين است اعتراض كردن, دفاع كردن, آمادگيمان را اعلام كردن, محكوم كردن همين حرفهايي كه سراسر ايران اسلامي دارد ميكند كشورهاي ديگر ميكنند اما چطور خدا اينها را خاكمال بكند خودش ميداند! فرمود: «كلاهما عندي حجران» نزد من هر دو سنگ است يكي سنگ زرد است يكي سنگ سفيد است منتها حالا چون طلا سنگ كميابي است و خوشرنگ است آن را پشتوانه مال قرار دادند اين حرفها را دارند به اينها بد ميگويند اينها شرف انسانيّتاند اين حرفها بين فرشتهها هم نوبر است فرمود: «وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَغَيْرِ فَدَكٍ وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ» ما پس فردا مختصر خاكي روي سر ما ميريزند بايد برويم در گور ما اينجا چرا شكمچراني كنيم ما براي مار و عقرب براي مورهاي قبر بايد غذا تهيه كنيم وزنهاي اضافه پيدا كنيم اين براي چيست؟! جَدَث يعني قبر, «تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا» ما را كه انداختند در گور، آثار ما, اخبار ما, گزارشهاي ما همه نسياً منسيا ميشود ما براي چه اين تلاشها را بكنيم «وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ في فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ» گوري است كه بر فرض خيلي وسيع باشد آن گوركن, قبر وسيع بِكَند لحد بلندي بچيند طولي نميكشد كه اين دو طرف جدارها به هم ميريزد و انسان را آن زير پر از خاك ميكند, همين است! فرمود: «لَوْ زِيدَ في فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا» هر چه قبر را وسيع بكنند آن گوركن, حفّار قبر, حافر قبر دستهاي او قبر را وسيع بكند «لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ» سنگ و كلوخ بالأخره فشار ميآورند روي هم ميريزند «وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَراكِمُ» اين روزنههايي كه هست بين اين جَسد و بين اين لحد يك مقدار فاصله كه هست طولي نميكشد كه خاكها اين فاصله را هم پر ميكنند «وَ إِنَّما هِي نَفْسِي أَرُوْضُهَا بالتَّقويٰ» من دارم با تقوا رياضت ميكنم رياضت يعني تمرين، من دارم تمرين روزانه ميكنم دهنم پاك, چشمم پاك, گوشم پاك, دستم پاك, سر تا پاي بدنم و روحم پاك باشد تا مطالب الهي نصيبم بشود بتوانم چهارتا كار خير انجام بدهم «إِنَّما هِي نَفْسِي أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَي لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ» آن روزي كه خوف اكبر است و فشارش بيش از فشارهاي متوهّم و معقول است اين نفس، آن روز در كمال امنيّت بيايد كه ﴿وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ ٭ لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾ «وَ تَثْبُتَ عَلَي جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ» آن جاهايي كه جاي لغزنده است بايد ثابت بمانم «وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَي مُصفَّي هذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هذا الْقَزِّ» خب شخص اول مملكتم اگر بخواهم هم از پارچههاي پرنياني و ابريشمي استفاده ميكنم هم از عسل مصفّا بهره ميگيرم هم از بهترين گندم «وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي» اين گونه نيست كه طمع و حرصم مرا وادار كند كه به سراغ اينها بروم «إِلَي تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ». من در شرايطي هستم كه بايد از اين حلالش هم پرهيز كنم براي اينكه امام مسلمين هستم شايد در دورترين نقطه مملكت من يك انسان گرسنهاي باشد «وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الَْيمَامَةِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ» كسي كه ممكن است نان نداشته باشد در اثر گراني يا بيكاري و مانند اينها «وَ لاَ عَهْدَ لَهُ بالشَبعَ» سير نشده باشد «أَوْ أَبِيتَ مِبْطَانَاً وَ حَوْلِي بُطُوْنٌ غَرْثَي» من خودم سير بخوابم عدّهاي گرسنه بمانند «وَ أَكْبَادٌ حَرَّي أَوْ أَكُوْنَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:
وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ ٭٭٭وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَي الْقِدِّ»
درد همين بس كه تو سير باشي يك عدّه گرسنه باشند پوست بز هم گيرشان نيايد چه رسد به گوشت بز حالا بخش بعدياش ـ انشاءالله ـ در نوبت بعد. اميدواريم ذات اقدس الهي آن توفيق را به همه ما مرحمت كند كه اهل اربعينگيري باشيم و ينابيع حكمت ـ انشاءالله ـ بهره همه ما بشود!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّ عصر حفظ بفرما!
مشكلات مسكن و ازدواج و اقتصاد و گراني را به بركت قرآن و عترت برطرف بفرما!
توليد ملي, ارزاني, فراواني را به بركت قرآن و عترت نصيب اين ملت بفرما!
خطر استكبار و صهيونيسم را و توطئههاي آنها را به خود آنها برگردان!
امام راحل و شهداي انقلاب و جنگ را در سايه رحمت بيكرانت با انبيا محشور بفرما!
حاجيان و معتمران و عاكفان و طائفان را با حجّ مقبول, عمره مقبول, زيارت مقبول, ادعيه مستجاب به اوطانشان برگردان!
اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 142.
[2] . عدةالداعي, ص232.
[3] . ر.ك: گلستان سعدي, باب دوم, حكايت 37؛ «گفت آن گليم خويش به در میبرد ز موج ٭٭٭ وين جهد میکند که بگيرد غريق را».
[4] . ارشاد القلوب, ج1, ص184.
[5] . جامع الأخبار, ص48.
[6] . سورهٴ بقره, آيهٴ 269.
[7] . سورهٴ نساء, آيهٴ 77.
[8] . مصباح المتهجّد, ص850.
[9] . جامع الأخبار, ص93 و 145.
[10] . وسائل الشيعه, ج16, ص70.
[11] . الكافي, ج1, ص32 و 34.
[12] . سورهٴ هود, آيهٴ 6.
[13] . سورهٴ حجر, آيهٴ 21.
[14] . ر.ك: متشابه القرآن, ج1, ص123.
[15] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 96.
[16] . ديوان حافظ، غزل 206.
[17] . سورهٴ ذاريات، آيهٴ 58 .
[18] . الکافی، ج 2، ص126.
[19] . سورهٴ نحل, آيهٴ 53.
[20] . مصباح المتهجّد, ص63, 75, 102, 111 و 217.
[21] . سورهٴ طلاق, آيات 2 و 3.
[22] . الخرائج و الجرائح, ج1, ص113.
[23] . المناقب, ج2, ص118.