جلسه درس اخلاق (1391/04/01)
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
مقدم شما بزرگواران حوزوي و دانشگاهي, برادران و خواهران را گرامي ميدارم و فرا رسيدن ماه پربركت و محفوف به رحمت شعبان المعظّم را قدر ميدانيم و منتظر فرا رسيدن صاحب اصلي اين نظام هستيم ـ انشاءالله ـ و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه همه شما و علاقهمندان به قرآن و عترت را به بهرهبرداري از اين ماه پربركت موفق بدارد!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد بخشي مربوط به مسائل اخلاقي بود بخشي هم مربوط به شرح كوتاهي از نهجالبلاغه. الآن با رسيدن ماه پربركت شعبان اين آخر سال اخلاقي ماست مستحضريد هر كسي براي خود يك سالي دارد كشاورزان معمولاً اول سالشان اول پاييز است يعني درو ميكنند و سود و زيان كِشت و زرعشان را مشخص ميكنند, برخيها هم اول سالشان فروردين است آنها كه ميخواهند بالنده باشند مثل گياه زندگي كنند معمولاً كساني كه در حدّ حيات گياهي هستند اول سالشان فروردين است رشد ميكنند جامه خرّم در برميكنند سال تازه دارند اما كساني كه در مسائل اخلاقي كار ميكنند اول سالشان ماه مبارك رمضان است لذا ماه شعبان آخر سال اخلاقي اينهاست در آخر سال نظير اينكه نزديك امتحانات كنكور ميشود انسان چگونه تلاش و كوشش ميكند مطالعه كند و حضور ذهن داشته باشد, اينها كه سال اخلاقي دارند تمام تلاش و كوشش آنها اين است كه در اين ماه شعبان بدهكاريهايشان را بدهند حقّالله دارند حقّالناس دارند توبهاي بايد بكنند واجبي ترك كردند حرامي مبتلا شدند تمام اين دِيْنهاي حقّاللهي و حقّالناسي را در ماه شعبان بدهند كه وقتي اول سال فرا ميرسد اينها با سود همراه باشند آنهايي كه بر اساس اين معيارها كار ميكنند تقويمهاي اينها و كتابهايشان از اول ماه مبارك رمضان شروع ميشود كه ماه شعبان ميشود آخرين ماه از ماههاي سال بخشهايي از كتابهاي مرحوم ابن طاووس و اينها از همين قبيل است برخيها تاريخشان اول محرم است يا اول فروردين است يا اول پاييز است اما آنها كه در مسائل اخلاقي كار ميكنند اول سالشان ماه مبارك رمضان است لذا ماه شعبان را با تلاش و كوشش و ناله و ضجّه ميگذرانند كه بدهكار نباشند. اينكه اين بزرگوار گفت:
ماه شعبان مده از دست قدح كاين خورشيد |
|
از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد [1] |
همين است يعني الآن ماه شعبان, آخر سال است يازده ماه گذشت اين ماه آخر سال است آخرين ماه است اگر بخواهي چيزي بنوشي بنوش وگرنه ماه مبارك رمضان كه آمد ماه مبارك رمضان ماه كار است ماه جايزه نيست شب و روز اين ماه مبارك رمضان را بايد تلاش و كوشش كني تا شب عيد رمضان يعني شب عيد فطر كه شد و روز عيد رمضان يعني عيد فطر كه شد آنجا به عنوان ليلةالجوائز يا يومالجوائز چيزي به تو بدهند وگرنه ماه مبارك رمضان ماه كار است ماه رفتن است نه ماه جايزه گرفتن, «ماه شعبان مده از دست قدح كاين خورشيد» اين خورشيد وصال اين جام دادن اين جايزه دادن اگر ماه شعبان نصيب تو نشد ماه مبارك رمضان نصيبتان نميشود ماه مبارك رمضان بايد بدويد تا در شب عيد رمضان چيزي به شما بدهند ماه كار است نه ماه وصال. «ماه شعبان مده از دست قدح كاين خورشيد» اين خورشيد وصال «از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد» ماه مبارك رمضان ماه كار است البته انسان از كار كردن و عبادت كردن لذّت ميبرد ولي لذّت ديدار و لذّت وصال چيز ديگري است اگر شب عيد رمضان شد روز عيد رمضان شد روز عيد فطر شد آن وقت ميگويند:
روز عيد است و من امروز در آن تدبيرم |
|
كه دهم حاصل سي روزه و ساغر گيرم [2] |
آن روز, روزه جايزه است كه چيزي به آدم ميدهند, بنابراين ما اگر به آن حد نرسيديم لااقل اين يك ماه را كه نزديك است سال قبلي تمام بشود بررسي كنيم دِيْن و حقّالله و حقّالناس و نقصها و قصورها و تقصيرها را ترميم بكنيم.
مطلب بعدي آن است كه اين دعاي نوراني مناجات شعبانيه[3] از يك طرف و اين صلوات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه)[4] كه عندالزوال خوانده ميشود منتها حالا در مراكز نماز بين الصّلاتين خوانده ميشود از طرف ديگر, همه اينها به ما راه نشان ميدهد كه چگونه آخر سال را دريابيم راه وسيع است يعني اگر كسي بخواهد برود هيچ مانعي ندارد هيچ مزاحمي ندارد هر چه بخواهد سرعت بگيرد مجاز است وقتي سرعت گرفت بخواهد سبقت بگيرد مجاز است براي اينكه اگر شما اتوباني داشتيد به اندازه آسمان خب هر چه تند برويد به كسي برخورد نميكنيد ﴿سَارِعُوا﴾ به چه چيزي؟ ﴿إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾[5] مسابقه بدهيد ميدان دوندگي و سرعت به اندازه آسمان و زمين است خب حالا اگر ميدان مسابقه به اندازه آسمان و زمين بود كسي هر چه تند برود به جايي برخورد نميكند حقّ كسي را نميگيرد. در اين صلوات نوراني كه بين صلاتين خوانده ميشود از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم خدايا اين ماه محفوف به رحمت است شب آن, روز آن, صبح آن, بينالطّلوعين آن پيچيده به رحمت است هيچ لحظهاي از رحمت تو خالي نيست البته رحمت خاصّه و آن كه رهبر ماست وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) روزها روزه, شبها نماز, توفيقي بده كه ما سنّت او را احيا كنيم اگر كسي جوان است قدرت بدني دارد روزهٴ اين ماه فراموشش نشود ولو سه روز اين ماه را روزه بگيرد هم باز كافي است چون هوا گرم است تابستان است با تحصيل حوزه و دانشگاه شايد هماهنگ نباشد به مزاجتان آسيب نرسانيد لكن اگر كسي استراحت بيشتري كند سحر را دريابد روزهٴ اين ماه آن راه را سريعتر ميكند براي اينكه در همين صلوات ميخوانيم وجود مبارك حضرت روزها را روزه ميگرفت و شبها را به نماز شب برميخاست بعد به خدا عرض ميكنيم خدايا توفيقي بده كه ما سنّت او را رعايت كنيم.
وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) راهنماي ماست رهبر ماست بله, در همين صلوات از خدا ميخواهيم خدايا او را گذشته از اينكه شفيع ما قرار ميدهي, طريق مَهيَع قرار بده مَهيَع آن راه باز و وسيع را ميگويند يعني آن بزرگراهي كه هيچ مانعي ندارد مستحضريد كه يكي از مواقيت معروف احرام جُحفه است جحفه اسم اصلي آن جحفه نبود مَهيَعه بود يعني ميدان وسيع, بيابان باز بخشي از اين بيابان را سيل برد و با اين منطقه اجحاف كرد از آن به بعد شده جُحفه محدود شد وگرنه بيابان باز و وسيعي بود قبلاً نام جحفه, مَهيَعه بود بعد شده جحفه, در اين صلوات به خدا عرض ميكنيم خدايا اين را طريق مَهيَع ما قرار بده يعني براي ما آسان باشد كه راه پيغمبر را برويم وقتي براي ما آسان شد ديگر نه مزاحم كسي هستيم نه بيراهه ميرويم نه راه كسي را ميبنديم ماييم و اين راه با عظمت، اين راه با عظمت را انسان با نشاط ميرود چون احساس سبكي ميكند الآن ما اگر ـ معاذ الله ـ اين راهي كه ائمه به ما نشان دادند اينها را نخواهيم برويم ما يك پنج سوق داريم كه همهاش كلاهبرداري است اين چهارسوق كه ميگويند يعني چهارتا بازار رسمي اما دنيا پنج سوق است پنج بازار است همهاش گرانفروشي و كلاهبرداري و آدم هم محتاج است كه در اين بازارها رفت و آمد كند آن وقت چه كار كند كه مغبون نشود اين پنج سوق را ذات اقدس الهي در سورهٴ حديد فرمود, فرمود: ﴿وَاعْلَمُوا﴾ بدانيد ﴿أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ﴾[6] همين است! يك سوق آن لهو است يك سوق آن لعب است يك سوق آن زينت است يك سوق آن تفاخر است يك سوق آن تكاثر است ماييم و اين پنج سوق بازيگري دنيا اين است آن وقت انسان بخواهد آلوده نشود يك راه وسيعي را لازم دارد آن طريق مَهيَع همين است كه انسان هر كاري كه انجام ميدهد اول فكر كند اينكه ميگويند هر كاري كه ميكنيد «بسم الله» بگوييد ولو انسان «بسم الله» نگويد البته ثواب فراواني دارد «بسم الله» بگويد اما وقتي هر كاري كه ميكند بايد بتواند رويش بشود بگويد خدايا به نام تو خب چنين كاري يا واجب است يا مستحب, چه بگويد چه نگويد وقتي فكر كرد كه اين كار, كاري است كه ميشود گفت خدايا به نام تو آن وقت براي او ورودش جايز اگر گفت, ثواب بيشتري ميبرد نگفت, ثواب كمتري ميبرد عمده اين است كه اين يك قرنطينه است و راه هم باز است و از خدا ميخواهيم كه سنّت آن حضرت و اهل بيتش(عليهم الصلاة و عليهم السلام) را براي همه ما طريق مَهيَع قرار بدهد بارها به عرضتان رسيد ما عفريتي در پيش داريم و آن مرگ است همه از مرگ ميترسيم اما دين آمده گفته كه از مرگ چرا ميترسيد اين حرف زير اين آسمان تازه است يعني غير از وحي كسي اين حرف را نزده شما مشرق برويد مغرب برويد اين بيان نوراني كه مرحوم كليني از امام(عليه السلام) نقل كرد كه به دو نفر از اصحابش فرمود: «شرّقا و غرّبا» مشرق برويد مغرب برويد حرف همين است كه اهل بيت ميگويند[7] اين است واقعاً شما از حكما و فلاسفه شرق, غرب, دانشمندان شرق, غرب سؤال كنيد كه انسان در مصاف با مرگ چه ميشود؟ و از دين هم سؤال كنيد كه انسان در مصاف با مرگ چه ميشود؟ حرف دين اين است كه انسان در مصاف با مرگ, مرگ را ميميراند نه اينكه بميرد اين حرف, حرف تازه است هيچ كس اين طور حرف نميزند همه ميگويند انسان ميميرد ولي فرهنگ دين ميگويد انسان مرگ را ميميراند چماله و مچاله ميكند و دور مياندازد و براي هميشه هست تعبير قرآن كريم اين نيست «كلّ نفس يذوقها الموت» هر كس را مرگ ميچشد تعبيرش اين است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[8] هر كس مرگ را ميچشد هر ذائقي, مذوق را هضم ميكند در خود لِه ميكند و ميماند مرگ ما را نميچشد ما مرگ را ميچشيم پس ما هستيم از محدودهاي به محدوده وسيعتر ميرويم خب اين حرف, حرف تازه است كدام حكيم اين طور حرف زده كدام فيلسوف اين طور حرف زده كه انسان در مصاف با مرگ, مرگ را ميميراند بعدها بزرگان و ادباي معرفت سراي ما آمدند گفتند:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي |
|
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ |
من از او عمري ستانم جاودان |
|
او ز من دلقي بگيرد رنگ رنگ[9] |
وگرنه همين دانشمندان ايراني خب قبل از قرآن هم بودند چرا از اين معارف نميگفتند اين همه حرفها بعد از قرآن و عترت است اين همه حرفها از خداي سبحان است اين همه آوازها از اوست كه انسان, مرگ را ميميراند اگر كسي بداند مرگ را ميميراند منزّه زندگي ميكند چرا؟ چون وقتي مرگ را از پا در آورد زنده است وقتي زنده بود آب ميخواهد نان ميخواهد غذا ميخواهد مسكن ميخواهد بايد از اينجا ببرد آنجا كه خبري نيست اين است كه در سورهٴ بقره فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[10] همين است خب وقتي ما آنجا زنده هستيم انسانِ زنده بدن دارد, روح دارد, مسكن ميخواهد, لباس ميخواهد, غذا ميخواهد, آب ميخواهد, همه چيز ميخواهد در اينجا با دو عامل مشكلات حل ميشود يعني يا با ضوابط يا با روابط آنجا نه جاي ضوابط است نه جاي روابط بيان اين امور چهارگانه اين است ما در دنيا نيازها را يا با ضوابط حل ميكنيم يعني با ضابطههاي خريدن, فروختن, اجاره كردن و ساير عقود اسلامي حل ميكنيم اينها ضوابط است يا كسي پدر كسي است پسر كسي است برادر كسي است خواهر كسي است واجبالنفقه كسي است با اين روابط حل ميكنيم احتياجات دنيا يا با ضوابط حل ميشود يا با روابط, اما آن طرف مرگ نه ضابطهاي در كار است نه رابطه, در قرآن كريم فرمود: ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾[11] اين بيع نموداري از اقتصاد و ضوابط است خُلّت يعني خليل بودن رفيق بودن مهربان بودن دوست بودن رَحِم بودن هم نيست چون همه از خاك برميخيزد كسي پدر كسي نيست, كسي پسر كسي نيست, پس آنجا بدن هست, روح هست, احتياج مسكن و آب و غذا و نان است دستمان خالي است اينجا بالأخره ميشود با خريد و فروش با نقد و نسيه يا با دوست مشكل را حل كرد آنجا نه ضوابطي در كار است نه روابطي ﴿لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ پس بايد از اينجا تهيه كرد حالا برسيم به گوشهاي از نامههاي حضرت امير(سلام الله عليه) كه آن هم در همين راستاست. بعد از جريان محمد بن ابي بكر از يك سو و مالك اشتر از سوي ديگر كه اينها شربت شهادت نوشيدند به وسيله توطئه اموي, مصر ناآرام شد مقداري حكومت حضرت امير(سلام الله عليه) ميرفت كه ناآرام بشود حضرت در نامه 43 به مصقلة بن هبيره شيباني فرمود: «بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ» آنهايي كه جزء مأموران سرّي من هستند به من گزارش دادند كه كاري كردي «إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلهكَ وَ عَصَيْتَ[12] إِمَامَكَ» اگر اين خيانتي كه گزارش دادند به تو نسبت دادند درست است تو فرمان خدا را معصيت كردي و امامت را غضبناك كردي همان طوري كه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) غضب او باعث غضب خداست رضاي او باعث رضاي خداست[13] چون معصومه است وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) هم همين طور است «أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ فِيمَنِ اعتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ» اينها جنگ كردند پيروز شدند غنايمي هم به دست آوردند اين غنايم محصول خون اينهاست جانبازي اينهاست اسارت اينهاست فداكاري اينهاست تو اين را بين بستگان خود تقسيم كردي اين چه كاري بود كردي؟! «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ» قسم به كسي كه اين هستهها را ميشكافد ميشود درخت اين حبّهها را ميشكافد ميشود خوشه در قرآن كريم در سورهٴ مباركهٴ واقعه فرمود كشاورز حقيقي من هستم شما زارع نيستيد شما حارث هستيد ما يك حرث داريم يك زرع, حرث كه بخشي از كشاورزي است آن است كه انسان اين حبّهها را اين هستهها را از انبار بعد از شيار كردن خاك به دل خاك منتقل كند اين يك نقل مكان است اينكه هنر نيست اين را ميگويند حرث اما آن كه اين مرده را زنده ميكند اين هسته سخت را حيات ميدهد ميشكافد يك بخش آن را به درون خاك ميبرد ميشود ريشه, يك بخش آن را بالا ميآورد ميشود ساقه درخت در حبّه هم همين كار را ميكند اين را ميگويند زرع, زرع غير از حرث است فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[14] شما كارتان حرث است من كارم زرع است آن كارتان هم به عنايت من است شما كه مرده را زنده نميكنيد شما كه حبّه و هسته سخت را نميشكافيد يك قسمت آن را ريشه كنيد يك قسمت آن را شاخه كنيد به پدر و مادر هم همين را ميگويد ميفرمايد كار پدر اِمناست «نقل الماء مِن موضع الي موضع آخر» است اما اين يك قطره آب را به صورت انسان در بياورد اين كار خداست فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾[15] كار پدر امناست يعني يك قطره آب را از جايي به جاي ديگر منتقل ميكند همين! فرمود خالق من هستم مُمني شما هستيد, زارع من هستم حارث شما هستيد كار, كار اساسي كار اوست. الآن شما ميبينيد صدها دانشكده بلكه دانشگاه است كه اين انسان را بشناسند البته بدن او را كه بدن او نسبت به جان او اصلاً قابل قياس نيست جانش كه فرمود: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي﴾[16] حساب ديگر است اين يك قطره آب را به اين صورت در آورد, اگر يك قطره آب را به اين صورت در آورد شايسته است انسان به آن صانع سوگند ياد كند در بخشهايي از سوگندهاي حضرت امير(سلام الله عليه) در كلمات نوراني حضرت اين است كه «فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ» قسم به خدايي كه اين حبّه و هسته را ميشكافد به آن حيات ميدهد درخت ميكند خوشه گندم ميكند اين برگها شبيه هم نيست اين ميوهها شبيه هم نيست ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ در اوايل سورهٴ مباركهٴ رعد دارد كه شما يك هكتار زمين را نگاه كنيد آب يكي هوا يكي خاك يكي كود يكي كشاورز يكي فضا يكي آفتاب يكي قمر يكي, اما ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾[17] اين برگها شبيه هم نيست ميوهها شبيه هم نيست طعمها شبيه هم نيست بوها شبيه هم نيست اينها كار ماست ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ اما ﴿وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾ لذا ذات مقدس حضرت امير(سلام الله عليه) به چنين خدايي سوگند ياد ميكند فرمود: «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَئِنْ كَانَ ذلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَكَ[18] عَلَيَّ هَوَاناً» اگر اين گزارش حق بود ميبيني نزد ما خوار و رسوايي! «وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً» نزد من بيوزني, خفيفي «فَلا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ» مبادا حقّ پروردگار را سبك بشماري «وَ لاَ تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ» ميدانيد ماه اول هلال است مطلوب است كم كم بدر كه شد انگشتنماست خيلي شفاف و روشن است و خيلي به او دل ميبندند اين بدر محاقي را هم در پي دارد فرمود تو دينت را به محاق بردي چند روزي به حسب ظاهر درخشندگي داشتي اما به محاق كشانده شدي «فَلا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ وَ لاَ تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً أَلاَ وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هذَا الْفَيْءِ سَوَاءٌ يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ» بدان همه مسلمانها سهمشان در اين بيتالمال يكسان است همه حق دارند همه بهره دارند تو مجاز نبودي اين كار را بكني اميدواريم خداي سبحان به بركت ماه شعبان آن توفيق را به همه ما عطا كند كه ـ انشاءالله ـ اين معارف را ياد بگيريم معتقد بشويم عمل كنيم و به ديگران منتقل كنيم.
پروردگارا عواقب امور همه ما را ختم به خير بفرما!
خدايا نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
ارواح مؤمنان عالم, امام و شهداي انقلاب و جنگ را با انبيا و اوليا محشور بفرما!
امنيت كشورهاي اسلامي مخصوصاً كشورهايي كه به بيداري اسلامي موفق شدند را در سايه لطف وليّات تأمين بفرما!
از مصر تا بحرين از يمن تا فلسطين و عراق, افغانستان, پاكستان, سوريه, عربستان هر جا مسلمانها بالأخص علاقهمندان به اهل بيت قيام كردند همه اينها را مشمول عنايت وليّات قرار بده!
اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرما!
مشكلات مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه وليّات برطرف بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علي و اولاد علي قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . ديوان حافظ, غزل 164.
[2] . ديوان حافظ, اشعار منتسب, شماره 17.
[3] . اقبالالأعمال, ص685 ـ 687.
[4] . مصباح المتهجّد, ص828 و 829.
[5] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 133.
[6] . سورهٴ حديد, آيهٴ 20.
[7] . الکافی، ج1، ص399.
[8] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 185; سورهٴ انبياء, آيهٴ 35; سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 57.
[9] . ديوان شمس, غزل 1326.
[10] . سورهٴ بقره, آيهٴ 197.
[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 254.
[12] . حضرت استاد «أغضَبْتَ» قرائت ميفرمايند; در اختيار مصباح السالكين, ص528 به اين صورت آمده است.
[13] . الامالی(شيخ صدوق)، ص384.
[14] . سورهٴ واقعه, آيات 63 و 64.
[15] . سورهٴ واقعه, آيات 58 و 59.
[16] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 85.
[17] . سورهٴ رعد, آيهٴ 4.
[18] . حضرت استاد «بك» قرائت ميفرمايند; در اختيار مصباح السالكين, ص528 به اين صورت آمده است.