اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّيء الي الله.
مقدم شما مهمانان بزرگوار, علما, فضلا, حوزويان و دانشگاهيان مخصوصاً عزيزاني كه از كنار بارگاه ملكوتي ثامنالحجج(عليه و علي آبائه الأطيبين و أبنائه الأنجبين آلاف التحيّة و الثناء) حضور دارند را گرامي ميداريم; اميدواريم خداي سبحان به همه شما و ما و برادران و خواهران ايماني, علم صائب و عمل صالح مرحمت كند!
بحثهاي روز پنجشنبه در دو بخش خلاصه ميشد كه بخش اول مربوط بود به مسائل اخلاقي و بخش دوم شرح كوتاهي از نهجالبلاغه وجود مبارك اميرمؤمنان(عليه السلام) كه آن هم مناسب با بحثهاي اخلاقي بود. در بحثهاي اخلاقي به اين نتيجه رسيديم كه اخلاق با نيروي عزم و اراده ما كار دارد يعني به بخش انگيزه برميگردد و بخش انديشه را فرهنگ و علم تأمين ميكند. ما بسياري از چيزها را ميدانيم كه بد است بسياري از چيزها را ميدانيم كه خوب نيست ما در بسياري از مسائل مشكل علمي نداريم چون آن مطالب دقيق علمي را از همه ما نخواستند ما همان مقداري كه ميدانيم اگر عمل بكنيم مشكلمان حل ميشود. توليت عمل به عهده عقل عملي است همان است كه در روايات ما آمده «ما عُبد به الرحمن و اكْتُسِبَ به الجِنان»[1] ما تمام كوششمان بايد براي اين صرف بشود كه بخش عزم و اراده و اخلاص را تقويت كنيم و اگر اين بخش تقويت شد يعني بخش عملي ما تقويت شد آنچه را نميدانيم به ما خواهند داد فرمود: «مَن عَمِلَ بِما عَلِم كُفِيَ ما لم يَعلم»[2] يعني اگر كسي آنچه را ميداند عمل بكند آنچه را نميداند به او ميدهند حالا يا در عالم رؤيا ميدهند يا در عوالم ديگر عطا ميكنند يا علل و عوامل توفيقي بيشتري براي او فراهم ميكنند بالأخره به مقصد ميرسد.
قبلاً هم اشاره شد كه بسياري از ماها مشكل عملي داريم نه مشكل علمي; همان طوري كه از نظر بدن بعضي از نيروها عهدهدار ادراكاند بعضي از نيروها عهدهدار تحريكاند [يعني] ما با چشم و گوش ميفهميم و با دست و پا حركت ميكنيم اگر خطر را مار و عقرب را با چشم ديديم با دست و پا دفاع ميكنيم و فرار ميكنيم, در صحنه جان ما هم بخشي از نيروها عهدهدار كارهاي فرهنگي و علمياند كه چه چيزي حلال است چه چيزي حرام و بخشي از نيروها عهدهدار اجرايند كه از آن به عقل عملي ياد ميشود همين بيان ائمه(عليهم السلام) كه عقل يعني «ما عُبِدَ به الرحمن و اكْتُسِبَ به الجِنان»[3] با اين كار ميكنيم اگر كسي دست و پاي او فلج باشد چشم و گوش او باز و بينا باشد او مار و عقرب را كاملاً ميبيند مشكل ادراكي و علمي ندارد ولي اين مار ميآيد و او را مسموم ميكند و او دفاع نميكند چون دست و پايش بسته است اگر دشمني بر كسي پيروز شد اوّلين كاري كه ميكند دست و پاي او را ميبندد شيطان هم اولين كاري كه ميكند اين عقل علمي كه جاي اراده و عزم و اخلاص است را به بند ميكشد. اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «كَم مِن عقلٍ أسيرٍ تحت هوي أمير»[4] چه بسا اينكه عقل در جبهه جهاد دروني ـ جهاد اكبر ـ اسير هوس است يعني آن شيطان آن ديو هوس اين عقل عملي را به بند ميكشد. شما ميبينيد يك عدّه جريان تلخ اعتياد را ميبينند, ميبينند پايان اعتياد اين كارتنخوابي و اينهاست اينها مطالب پيچيده علمي نيست كه كسي به زحمت بخواهد بفهمد پايان اعتياد همين است ديگر اين را هم ميبينند ولي پرهيز نميكنند, چرا؟ اين مشكل فرهنگي يعني علمي يعني انديشهاي ندارد اين مشكل انگيزهاي دارد آن نيرويي كه بايد تصميم بگيرد فلج است شما مكرّر موعظه بكن مكرّر درس بگو مكرّر مضرّات اعتياد را برايش بگو مثل اينكه كسي چشم بينا دارد گوش شنوا دارد مار و عقرب را ميبيند شما مكرّر تلسكوپ بده ميكروسكوپ بده دوربين بده نزديكبين بده اين مشكل ديد ندارد دست و پايش بسته است خب چطور فرار بكند؟! مگر ميشود كسي خطر اعتياد را نداند, چرا تن به اين كار ميدهد؟ براي اينكه آن نيرويي كه بايد تصميم بگيرد فلج است شيطان هم با آن مبارزه ميكند. اخلاق براي اين است كه ما نگذاريم اين به بند كشيده بشود.
بارها به عرضتان رسيد مشكل اساسي همه كشورها و كشور ما همين فقدان اخلاق است حداقل اين چند ميليون پروندهاي كه در دستگاه قضايي است مشكل اخلاقي است ديگر اينها مشكل علمي كه نيست اين همه بودجهها كه صرف ميشود نيروها كه صرف ميشود براي اين است كه اين مشكل را حل كنند برخي از پروندهها پروندههاي پيچيده علمي است اما بسياري از اينها كه همين است; كسي گرانفروشي كرده كمفروشي كرده احتكار كرده بازار سياه درست كرده زير و روي يك جعبه فرق كرده خُلف وعده كرده به موقع تخليه نكرده چك بيمحل كشيده. اينها جزء الفباي دين است حرمت اينها را همه ميدانند اين مشكل علمي نيست [اما] آنكه بايد تصميم بگيرد به بند كشيده شده است. اخلاق براي اين است كه انسان مواظب باشد كسي دست و بال عقل عملي او را نبندد اگر هم بست, باز كند. اگر كسي بداند كه فلان كار مجراي تصميمگيري او را ميبندد آزاد است آن وقت كشور ميشود مدينه فاضله. يكي از بيانات نوراني امام صادق(سلام الله عليه) همين است كه گفتند از غرر روايات ماست «ما ضَعُفَ بدنٌ عمّا قَوِيَتْ عليه النيّة»[5] وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود اگر نيّت, نيّت يعني نيّت كاري به علم ندارد مگر دويدن فرار كردن رفتن كاري به چشم و گوش دارد مگر چشم و گوش فرار ميكند مگر حوزه و دانشگاه تصميم ميگيرد؟! حوزه و دانشگاه كارشان دانش است آن بخش اراده و عزم و نيّت و اخلاص جايش اخلاق است. فرمود اگر آن بخش ارادي و تصميمگيري و نيّتساز قوي باشد آسيبي به بدن نميرسد «ما ضَعُف بدنٌ عمّا قَوِيَت عليه النيّة». در تمام اين دستورها ميگويند اين كار را ميكني بايد قصد قربت داشته باشي اول ميگويند مكروه را مرتكب نشو بعد ميگويند معصيت صغير را مرتكب نشو كم كم معصيت كبير اينها اين آينه را ميبندد اين مكروهات اين گناهان كوچك و اين گناهان ديگر به تعبير قرآن كريم رِين است اين رِين و چرك جلوي آينه دل را ميبندد آن وقت آينه بسته جايي را نشان نميدهد ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[6] اين استمرار را نشان ميدهد اين «كان» با فعل مضارع كه كنار هم آمدند يعني درازمدّت كه كسي مبتلا شد نتيجهاش اين است كه اين آينه دل ديگر جايي را نشان نميدهد خب هيچ راهي براي توجيه ارتكاب موادّ مخدّر نيست شما مكرّر نصيحت بكن نصيحت فايده ندارد كه او كه مشكل علمي ندارد كه او بيش از من و شما آگاه است براي اينكه با آنها سر و كار دارد اما تن به اين كار ميدهد اخلاق براي اين است كه اين دستگاه اراده و نيّت شفاف و سالم بماند.
ما در آستانه فروردين هستيم مستحضريد كه اين دعا دعاي بسيار مباركي است كه «يا مُقلّب القلوب و الأبصار يا مدبّر الليل و النهار يا محوّل الحول و الأحوال حوّل حالنا إلي أحسن الحال» اين دعا بسيار دعاي آموزندهاي است اين دعا براي آن است كه ما خودمان بالغ بشويم خودمان حركت كنيم اين به ما آموختند كه معناي بالا آمدن سن اين نيست كه زمين به دور آفتاب بگردد اين شخص بشود بالغ الآن ميگوييم فلان شخص بالغ است يا بيست سال سن دارد يعني چه؟ يعني بيست بار زمين به دور آفتاب گشت خب زمين حركت كرد اين آقا اگر بيست قدم علمي بيست قدم اخلاقي برداشته باشد بله ميشود بيست سال وگرنه كودك بيست ساله است ما بايد به دور شمسِ حقيقت بگرديم سنّمان بشود بالا وگرنه «شيخٌ يتصبّيٰ» برخيها كودك هشتاد سالهاند كودك هفتاد سالهاند الآن هم كه سنّشان به سالمندي رسيد فكر همان فكر كودكانه است بعضيها كودك بيست سالهاند بعضي كودك سي سالهاند وقتي آن با اثاثبازي سرگرم است همان كودك هشتاد ساله است ديگر اين به دنبال مجسّمه سگ و گربه است خود سگ و گربه زنده چه اثر كرده حالا شما به دنبال مجسّمه سگ و گربه هستيد اين يك كودك بيست ساله است براي اينكه حركت نكرده خب اين وصف به حال متعلّق موصوف است زمين بيست بار گشته به اين آقا چه؟! اين دعا نشان ميدهد كه خدايا توفيق بده كه من حركت كنم در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» دارد كه ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾[7] در آنجا اين روايت هست كه يعني «يحومُ حومَ نفسه»[8] خودمحورند خب به دور خودش ميگردد اين ديگر بالغ نميشود كه اين بيست بار سي بار به دور هوس خودش گشت اين همان كودك بيست ساله است بنابراين فروردين كه ميآيد معنايش اين است كه ما بايد سنّمان بالا بيايد بالغ بشويم بلوغ چيز ديگر است.
وجود مبارك حضرت فرمود: به زيارت يكديگر برويد صِله رحم كنيد راه صله رحمتان هم اين باشد چون شما شيعيان ما هستيد وقتي دور هم نشستيد حرفهاي ما را نقل كنيد و حرفهاي ما در شما عاطفه ايجاد ميكند گرايش ايجاد ميكند اتحاد ايجاد ميكند اختلاف را برميدارد «تَزاوَروا فإنَّ في زيارتِكم إحياءً لِقلوبِكم و ذكراً لأحاديثِنا و أحاديثُنا تُعَطِّفُ بعضَكم علي بعضٍ»[9] اين مَثل معروف كه ميگويند «سنگ روي سنگ بند نميشود» يك مَثل آموزنده است اين برجهايي كه ميسازند خب واقعاً سنگ كه روي سنگ بند نميشود يك ملات كه يك موجود نرمي است بايد بين اين سنگها باشد تا اينها به هم جمع بشوند آن عاطفه اين ملات نرم است كه افراد را به هم جمع ميكند فرمود اين عاطفه است اين محبّت است اين ملات نرم است وگرنه سنگ روي سنگ بند نميشود اخلاق, عاطفه است گذشت, عاطفه است كه اين كارها را انجام ميدهند.
آنها كه در مسائل اخلاقي تلاش و كوشش ميكنند حدّ ميانياند آنهايي كه به معارف برتر فكر ميكنند, به قلّه نزديكترند. فرق اخلاق و عرفان هم در نوبتهاي قبل گذشت بخشي از فروق هم در همينجا خلاصه ميشود ميبينيد چقدر فرق است بين كسي كه مشغول جمعآوري علم و تكامل علمي است و آثار علمي را دارد فراهم ميكند و كسي كه ميرود ميدان جبهه و در راه دين شربت شهادت مينوشد آن كه در حوزه و دانشگاه است دارد كامل ميشود تكاملش به اين است كه چيزي به دست بياورد آن كه به ميدان جبهه ميرود شهيد ميشود تكاملش در اين است كه چيزي را از دست بدهد خب چيزي را از دست بدهد چه چيزي ميگيرد؟ هر دو ميگيرند ولي شهيد چه چيزي ميگيرد آن كه در حوزه و دانشگاه است چه چيزي ميگيرد؟ آن كه در حوزه و دانشگاه است علم ميگيرد اخلاق ميگيرد خودش بالا ميآيد اما آن كه شهيد ميشود ميگويد من بروم ديگري جاي من بنشيند كه من با آن ديگري كار بكنم و اگر گفته شد شهيد «يَنظرُ في وجه الله»[10] يا خداي سبحان در سورهٴ «انفال» به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾[11] به شهدا [و مجاهدان راه خدا] ميفرمايد: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾[12] اين شهيد كه خودش رفت كنار در فصل سوم [وجه الله ميآيد] ـ فصل سوم يعني فصل سوم ـ فصل اول كه منطقه ممنوعه است خارج از بحث است كه ذات اقدس الهي باشد فصل دوم كه اكتناه صفات ذات است كه عين ذات است اين هم خارج از بحث است فصل سوم كه منطقة الفراغ است وجه الله است فيض خداست كه اين مقام, مقام امكان است نه مقام ذات, شهيد كنار ميرود تا اين وجه الله بيايد اينجا ظهور بكند لذا خداي سبحان ميفرمايد تو كه رفتي تو كارهاي نبودي فيض من كاره بود ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ اين را اصطلاحاً ميگويند فنا; فناي في الله و بقاي بالله. اگر كسي به اين مقام رسيد ميشود باقي اگر وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) بقيّةالله است در نظام امكان بالأصاله و عالمان ربّاني بقيّةاللهاند براي اينكه آنها خود را نميبينند «العلماءُ باقونَ ما بَقِيَ الدهر»[13] شهيد هم عندالله است اگر عنداللّهي است باقي است به بقاي الهي. بنابراين فرق اخلاق و عرفان اين است كه در اخلاق انسان ميكوشد خودش حفظ بشود كمالاتي پيدا كند در عرفان ميكوشد خودش كنار برود ديگري ظهور كند و آن ديگري همه كارهاي او را انجام ميدهد و ميفرمايد: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ اين يك بحث كوتاهي بود مربوط به بخش اول.
اما آنچه مربوط به شرح نهجالبلاغه است از نظر سير بحثي رسيديم به نامه 32 اين نامه 32 كه وجود مبارك حضرت امير براي معاويه (عليه من الرحمن ما يستحق) مرقوم فرمودند تقريباً دو صفحه است يك صفحه تقريبي را مرحوم سيّد رضي نقل كرد آن يك صفحه ديگر را نقل نكرد چون مستحضريد نهجالبلاغه يك كتاب حديث نيست نهجِ بلاغت است نه نهج حديث لذا مرحوم سيّد رضي بخشي از كلمات را كه مناسب ديدند و آهنگين بود فصيحتر و بليغتر بود آنها را انتخاب كردند بقيّه اين نامه كه تقريباً نزديك يك صفحه است آن در تمام نهجالبلاغه هست.[14] آن نامه 32 اين است كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) براي معاويه اينچنين مرقوم فرمود, فرمود: «وَ أَرْدَيْتَ جِيلاً مِنَ النَّاسِ كَثِيراً خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ وَ أَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ» عدّهاي را با تبليغ سوء گمراه كردي; آن روز مردم شام دسترسي به آنچه در مدينه و كوفه ميگذشت نداشتند تبليغات اموي آنها را با شستشوي مغزي منحرف كرد حضرت فرمود يك عدّه را به هلاكت انداختي امواج فتنه را به پا كردي اينها را در موج آن دريايي كه آشفته است و طوفاني است غرق كردي كه «تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ وَ تَتَلاطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ» از هر طرف شبهه و اشكال اعتقادي و اخلاقي دامنگير آنها شد در تاريكي فرو رفتند. در سورهٴ مباركهٴ «نور» هست كه عدّهاي ﴿أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ﴾[15] اينها اگر شب باشد تاريك باشد مهتاب نباشد ابر باشد امواج باشد تاريكيِ متراكم حاكم است در چنين فضايي كه گرفتار تيرگي و تاريكي متراكم است ﴿إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾[16] اين اگر دستش را بيرون بياورد نه تنها دستش را نميبيند نزديكِ ديدن هم نيست «كاد» يعني «قَرُب», ﴿لَمْ يَكَدْ﴾ يعني «لم يَقرب» نزديك ديدن هم نيست ﴿إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا﴾ با اينكه دست انسان در اختيار انسان است قبض و بسطش بالا و پايينش شرق و غربش همهاش در اختيار انسان است انسان دست خودش را نميبيند در تاريكي كه باشد در حقيقت همه امور را گم كرده است. فرمود: «تَتَلاطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ فَجَازُوا عَنْ وِجْهَتِهِمْ وَ نَكَصُوا عَلَي أَعْقَابِهِمْ» آن مقصد اساسي كه بايد متوجّه آن باشند از آن تجاوز كردند و به عقب برگشتند كه همان برگشت به جاهليّت است «وَ تَوَلّوْا عَلَي أَدْبَارِهِمْ» همان افتخارات جاهلي كه دامنگير اعراب جاهلي بود دامنگير مردم شام كه گرفتار تبليغات سوء اموي شدهاند شده است «وَ عَوَّلُوا عَلَي أَحْسَابِهِمْ» به همان نژاد و تاريخ و نياكانشان اعتماد كردند و همان افتخارات پوسيده را بازگو كردند «إِلاَّ مَن فَاءَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ» مگر كسي اهل بصيرت باشد و برگردد «فاء» يعني برگردد فيء آن سايه برگشت را ميگويند صبح تا ظهر اين سايه تازه است بعدازظهر اين سايه ضعيف است اين سايه با اينكه ضعيف است اگر به حساب بعدازظهر بيايد ميگويند فِيء يعني سايه بعدازظهر سايه برگشته خود سايه چه هستي دارد كه حالا سايه برگشته از هستي كاملي برخوردار باشد يا مانند آن «إِلاَّ مَن فَاءَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ فَإِنَّهُمْ فَارَقُوكَ بَعْدَ مَعْرِفَتِكَ وَ هَرَبُوا إِلَي اللَّهِ مِنْ مُوَازَرَتِكَ» آنها كه اهل بصيرتاند از تو فاصله گرفتند از جهل به علم از جهالت به عقلانيّت از ظلم به عدل فاصله گرفتند ولي بسياري از مردم شام پيرو تبليغات سوء تو بودند «إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَي الصَّعْبِ وَ عَدَلْتَ بِهِمْ عِنِ الْقَصْدِ» اينها كه فهميدند تو داري راه ظلم را طي ميكني برگشتند [اينها كه فهميدند] از آن اقتصاد و اعتدال فاصله گرفتي برگشتند وگرنه توده مردم شام با تو هستند «فَاتَّقِ اللَّهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِكَ وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ وَ الْآخِرَةَ قَرِيبَةُ مِنْكَ والسَّلاَمُ» فرمود معاويه! مختصري عمر مانده است تا ميتواني اين افسارت را از دست شيطان بگير كه خودت آزاد باشي. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هم قبلاً ملاحظه فرموديد كه شيطان سوگند ياد ميكند كه ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾[17] احتناك كه باب افتعال است يعني حنكگيري حنك زير گلو را ميگويند شيطان گفت من سوار اينها ميشوم حنك و تحت حنك اينها را ميگيرم اين سواركارها را ديديد اگر بخواهند مسلّطانه بر اسب سوار بشوند حنك اسب را ميگيرند ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ من از اينها سواري ميخواهم حنك اينها را تحت حنك اينها را به دست ميگيرم و ميرانم وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود معاويه! تا ميتواني افسارت را از دست شيطان باز كن خودت آزاد شو خيلي به پايان عمر نمانده است و بعد از مرگ ديگر هيچ راهي براي بازگشت نيست «وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ وَ الْآخِرَةَ قَرِيبَةُ مِنْكَ» ديگر حالا دوران سالمندي تو فرا رسيد دنيا هم كم كم از تو گرفته ميشود و آخرت نزديك ميشود; اين وصيت و سفارش براي همه ما نافع است.
اميدواريم خداي سبحان آن توفيق را به ما عطا كند كه هم در بخش اخلاق, مالك عزم و اراده خالصانه خود باشيم هم با توجه به فرمايشات اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) زمام خود را به دست غير خدا و به دست غير قرآن و عترت طاهرين ندهيم! من مجدّداً مقدم شما برادران و خواهران را گرامي ميدارم!
از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرمايد!
ارواح مؤمنان عالَم، امام راحل, معلمان ما, ذويالحقوق ما, علامه طباطبايي و شهداي انقلاب و جنگ (همه) را در سايه وليّاش مشمول رحمت خاصّه خود قرار بدهد!
امنيت مناطق مسلماننشين مخصوصاً ايران، عراق، افغانستان، پاكستان، فلسطين، لبنان، سوريه، مصر, تونس, يمن, بحرين مظلوم، عربستان, شيعيان عربستان, همه مناطقي كه از بيداري اسلامي بهرهمندند (امنيّت همه) را در سايه وليّات حفظ بفرما!
خطر بيگانهها مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
سال جديدي كه در پيش داريم براي همه مسلمانها مخصوصاً مسافران, خير و رحمت و بركت مقدّر بفرما!
مشكلات همه را در سايه عنايتهاي وليّات حل بفرما!
مشكلات جوانهاي ما را در سايه وليّات حل بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . الكافي, ج1, ص11.
[2] . التوحيد (شيخ صدوق), ص416.
[3] . الكافي, ج1, ص11.
[4] . نهجالبلاغه, حكمت 212.
[5] . من لا يحضره الفقيه, ج4, ص400.
[6] . سورهٴ مطففين, آيهٴ 14.
[7] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 32.
[8] . معاني الأخبار, ص104.
[9] . الكافي, ج2, ص186.
[10] . ر.ك: تهذيب الأحكام, ج6, ص122.
[11] . سورهٴ انفال, آيهٴ 17.
[12] . سورهٴ انفال, آيهٴ 17.
[13] . نهجالبلاغه, حكمت 147.
[14] . تمام نهجالبلاغه, ج7, ص181 ـ 183.
[15] . سورهٴ نور, آيهٴ 39.
[16] . سورهٴ نور, آيهٴ 40.
[17] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 62.