21 02 2006 4819427 شناسه:

تفسیر سوره حجر جلسه 4

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ (6) لَوْ مَا تَأْتِينَا بِالمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (7) مَا نُنَزِّلُ المَلاَئِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُوا إِذاً مُّنظَرِينَ (8) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (9)﴾

پرسش ...

پاسخ: نه براي اينكه ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ[1] هر امّتي يك اجلي دارد مثل اينكه هر فردي يك اجلي دارد مادامي كه زنده است مكلف است به اختيار يا به سوي اختيار خود كجراهه مي‌رود يا به حسن اختيار خود راه مستقيم را طي مي‌كند امّت همين طور است فرد هم همين طور است.

پرسش ...

پاسخ: نه فرد هم همين طور اگر امت راه خوب را طي كند صدها سال مي‌ماند راه بد را طي كند صد سال مي‌ماند مثل اينكه اگر كسي بهداشت را رعايت نكند از نظر مسائل طبيعي دعا و صله رحم و صدقه و اينها را رعايت نكند از نظر معنوي عمر كوتاهي دارد و اگر بهداشت را رعايت بكند از نظر ظاهري و دعا و صدقه و صله رحم و اينها را رعايت كند از نظر معنوي عمر طولاني دارد اين در تقدير است اين يك مطلب، و اينكه اين شخص با حسن اختيار خود يا با سوء اختيار خود كدام راه را مي‌رود هم آن هم مشخص است لذا ذات اقدس الهي در عين حال كه براي او راه عمر طولاني را مشخص كرده است مي‌داند كه او عمداً عالماً و عامداً بيراهه مي‌رود و عمرش هم كوتاه خواهد براي ذات اقدس الهي چيزي مبهم نيست و در لوح محفوظ هم چيزي مبهم نيست براي افراد، مبهم است و انسان هم مختار است و هم جريان مرگ حقيقي براي ذات اقدس الهي مشخص است در مرگ فردي اين طور است در مرگ جمعي اين طور است ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ اينها كه به ذات مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) توهين مي‌كردند و تهمت جنون مي‌زدند گاهي هم تهمت سحر و كهانت و شعر و اينها را روا مي‌داشتند اينها يا افراد گوناگون بودند يا در مقاطع گوناگون اين تهمتها را مي‌زدند وگرنه در حال واحد در آن واحد اين‌چنين نبود كه شخص واحد نسبت به حضرت هم نسبت شعر بدهد هم نسبت جنون براي اينكه بالأخره شعر يك ادبيات خاصي دارد و جنون صدر و ساقه‌اي ندارد پس يا افراد گوناگون اين تهمتها را مي‌زدند يا اگر گروه مشخصي اين تهمتها را روا مي‌داشتند در مقاطع مختلف بود و وحي را هم ـ معاذالله‌ـ افسانه و جنون مي‌پنداشتند مطلب ديگر اين است كه اينها كه اين تهمتهاي ناروا را به حضرت مي‌زدند يا گرفتار جهل علمي بودند يا مبتلا به جهالت عملي آنها كه گرفتار جهل علمي بودند همانهايي بود كه مبانيشان در بحث ديروز گذشت آنهايي كه براساس حس و تجربه‌گرايي و منحصركردن معرفت‌شناسي به حس و تجربه از يك سو و منحصركردن موجودات از نظر هستي‌شناسي در ماده از سوي ديگر، قهراً ماوراي طبيعت را افسون و افيون مي‌دانند.

پرسش ...

پاسخ: چون جدال مي‌كنند ديگر مي‌گويند اگر راست مي‌گويي مجنون نيستي چون حرف مي‌زند دعوت مي‌كند اينها را مي‌گويد اگر مجنون نيستي اين حرفت باطل نيست دعوت مي‌كني ما را به حق خب ملائكه را بياور ديگر براي اثبات جنون او چنين خيالي را مي‌پندارد.

پرسش ...

پاسخ: خب بله ملائكه هم همين طور است كه ملائكه را بياور تا باورت بكنيم نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» خوانده شد كه ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً[2] پس يك فرشته‌اي بيايد تو را تأييد بكند مشركاني كه قائل بودند كه ملائكه وجود دارد چون منكر وجود ملك نبودند قائل بودند كه ملائكه وجود دارد مي‌گفتند اگر راست مي‌گويي ملائكه‌اي تو را تأييد بكند و چون اين حرفها نيست پس حرفهايت جنون است چون فرشته‌اي تو را تأييد نمي‌كند پس ادعايت جنون است غرض آن است كه يا گرفتار جهل علمي بودند كه در نوبت ديروز گذشت يا مشكلشان جهالت عملي بود جهالت عملي آن است كه شخص مي‌داند حق با وجود مبارك پيغمبر است عالماً عامداً حرف او را تكذيب مي‌كند «وغلبة الهوي» نظير كاري كه فرعون كرده بود فرعون براي او مسلّم شد كه كار وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) سحر نيست در قرآن كريم آمده است كه اين آل فرعون درباريان فرعون ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ[3] اينها مستيقن بودند يقين داشتند كه اين حق است لكن براساس هوا و براساس هوس و طغيان انكار كردند و وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) به فرعون فرمود كه ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَائِرَ[4] براي تو ثابت شده است كه اين معجزه است كه اين سحر نيست و ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ بَصَائِرَ براي تو ثابت شد كه اينها را خداي سبحان نازل كرده است به عنوان بصائر و ادّله و معجزات نازل كرده است خب چرا ايمان نمي‌آوري بنابراين مشكل اينها يا جهل علمي بود مثل ماديها يا جهالت عملي بود مثل طاغيها لذا اين تهمتها را مي‌زدند.

پرسش ...

پاسخ: بله ديگر جهالت عملي، عالم فاسق يعني چه؟ يعني با اينكه مي‌داند غيبت حرام است عمل مي‌كند ديگر جهالت عملي است ديگر جهالت غير از جهل است ﴿يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ[5] يك عالم فاسق، جاهل نيست ولي گرفتار جهالت است جهالت عملي يعني عالماً عامداً پا به فسق مي‌گذارد اين را مي‌گويند جهالت عملي، اما جهل علمي يعني نمي‌داند بنابراين آنها كه اين تهمتها را روا مي‌داشتند يا گرفتار جهل علمي بودند مثل مادّيها يا مبتلا به جهالت عملي بودند مثل فرعونيها.

پرسش ...

پاسخ: نه ديگر اين استهزاست نه اينكه ما اين ذكر را قبول داريم و نازل شده است بر تو هم نازل شده است اينها همه‌اش استهزاست يعني كسي كه مي‌پنداري ذكر بر تو نازل شده وگرنه وقتي در محضر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رفته بودند بيرون آمدند از آنها سؤال بكنيد كه چه خبر اينها طور ديگر جواب مي‌دهند كساني كه در محضر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند وقتي از محضر حضرت بيرون رفتند دو گروه بودند كفار يك طور جواب مي‌دادند مؤمنون يك طور جواب مي‌دادند ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ[6] از آنها سؤال بكنند كه چه خبر [است] در مجلس پيغمبر ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ[7] اين مرفوع است و مبتداست طوري جواب نمي‌دهند كه با سؤال هماهنگ باشد سؤال سائل اين است كه ﴿مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ نه «أساطيرَ الأولين» يعني چيزي نازل نشده خدا چيزي نازل نكرده اگر مي‌گفتند «أَسَاطيرَ الأَوَّلِينَ» يعني «انزل الله اساطير الاولين» اما وقتي كه به رفع جواب مي‌دهند انكار اصل نزول است يعني چيزي نازل نشده اين يك افسانه‌هايي است كه خودش بافته ﴿أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ اما گروه دوم كه مؤمنان آن واقعه‌اند و در آن صحنه بودند ﴿وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً[8] اينها به نصب جواب مي‌دهند يعني «انزل الله خيراً» انزال را قبول دارند مُنزل را قبول دارند مُنزل عليه را قبول دارند منزل به را هم قبول دارند كه اين مُنزل به امر چهارم است مي‌گويد خير نازل كرده آنها انزال را منكرند منزل را منكرند منزل عليه را منكرند و اين قرآن را هم ﴿أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ مي‌دانند اين چهارتا در قبال آن چهارتاست وقتي به مؤمنان بگويند: ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا خَيْراً يعني خدايي هست و انزالي هست و منزلي هست و منزل به اين است خير است اما وقتي كفّار جواب مي‌دهند ﴿إِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ[9] آن سه‌تا را منكرند مُنزل، و أنزال، و مُنزل عليه همه را منكرند قرآن اين كتابهايي كه مي‌ماند اين اسطوره است عجم قصه رستم و اسفنديار دارد اين براي ما قصهٴ نوح و ابراهيم آورده ـ معاذالله‌ـ همين اسطوره است نه اينكه به نصب جواب بدهد غرض اين است كه اينها يا گرفتار جهل علمي‌اند كه موانعشان در بحث ديروز گذشت يا مبتلا به جحالت عملي‌اند وجود مبارك موساي كليم به فرعون فرمود آخر براي تو ثابت شده اين معجزه است چرا نمي‌پذيري خب آنها گفتند اگر راست مي‌گويي فرشته‌هايي بيايند تو را تأييد كنند چرا فرشته نمي‌آوري اگر راست مي‌گويي جواب داد فرشته كه يك امر اقتراحي و عادي نيست كه هر روز كسي پيشنهاد بدهد فرشته نازل بشود فرشته يك موجود منزهي است موجودي است حق در ظرف حق ظاهر مي‌شود شما وقتي وارد نشئه حق شديد نظير سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آنجا فرشته‌ها را مي‌بينيد ﴿يَوْمَ يَرَوْنَ المَلاَئِكَةَ[10] اين يك، وقتي هم كه حق بخواهد تجلّي كند مثل نصرت مؤمنان و خذلان كافران آن وقت هم فرشته نازل مي‌شود هم اينها مي‌بينند هم شما مي‌بينيد در جريان بدر ديديد، در جريان قوم لوط ديديد كفار فرشته را مي‌بينند اما در آستانه عذاب مي‌بينند اين است كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) فرمودند آن تفاسير تام نيست فرشته يك موجود حق است و در ظرف حق ديده مي‌شود اين را نمي‌شود نقض كرد با آيات سوره «هود» در سورهٴ مباركهٴ «هود» دارد كه قوم لوط فرشته را ديدند سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) كه مي‌فرمايد فرشته را هركس نمي‌بيند مي‌گويند خب چطور كفار طبق آيات سوره «لوط» فرشته را ديدند خب آن در آستانه عذاب بود كه ﴿إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَي قَوْمِ لُوطٍ[11] و وجود مبارك ابراهيم (سلام الله عليه) وقتي آنها از سؤال كرد كه مأموريتتان چيست آن فرشته‌ها به حضرت ابراهيم گفتند كه ما مأموريتمان براي واژگون‌كردن قوم لوط است وقتي هم كه وارد سرزمين قوم لوط شدند آن قومي كه در آستانه هلاكت بودند فرشته را ديدند و طولي هم نكشيد كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ[12] ﴿فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً[13] پس اگر سيدنا الاستاد فرمودند كه فرشته موجود حق است و جزء ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُم[14] هست و هر ديده‌اي نمي‌تواند او را ببيند نمي‌شود نقض كرد پس چرا در فلان جنگ كفّار فرشته را ديدند يا در جريان قوم لوط فرشته را ديدند اينها همه در حال عذاب و در آستانه عذاب بود در شُرُف عذاب بود طولي نكشيد كه مردند ديگر در اين حال مي‌بينند البته.

پرسش ...

پاسخ: خب، اينها در بحث سورهٴ مباركهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت آنها به حق آمدند به عنوان امتحان ﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ[15] و اين علوم را دادند به كساني كه استعداد ادراك سحر را داشتند خب آنها هم گفتند اينها فتنه است وجز حق از آن بهره‌برداري نكنيد اين آزمون هم حق بوده.

پرسش ...

پاسخ: سامري هم در آستانه عذاب قرار گرفت ديگر آن در آنجا ندارد كه جبرئيل را يا رسول ديد گفت: ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ[16] حالا گفتند از كنار سم اسب او چيزهاي را ديدند اين هم در آستانه عذاب بود سامري هم آدم كوچكي نبود هم سامري و هم بلعم اينها قبلاً گذشت كه هر دو از اوليا بودند منتها سمتي نداشتند سِمَت نبوت، رسالت، امامت، اينها پستهاي كليدي ذات اقدس الهي هرگز اين پستهاي كليدي را به افراد بد عاقبت نمي‌دهد ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[17] اما علوم را معنويات را ممكن است كه كسي فرا بگيرد و آزمون باشد و از اين پوست هم در بيايد ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الغَاوِينَ[18] بلعم اين طور بود سامري اين طور اينها جزء كساني بودند كه زحمات زيادي كشيدند به جاهايي رسيدند منتها دربارهٴ بلعم همان طوري كه فرمود: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا از اين پوست درآمده آن سامري هم از اين پوست درآمده و در آستانه عذاب بود پس آن وقتي كه ديد يك آدم عادي نبود.

پرسش ...

پاسخ: آن هم به اذن وجود مبارك پيغمبر بود همه نمي‌ديدند وجود مبارك پيغمبر وقتي تصرف مي‌كرد در محضر حضرت مي‌ديدند وگرنه در جاي ديگر نمي‌ديدند اينها بالحق بود اما چه كسي مي‌بيند چه كسي نمي‌بيند يك مطلب ديگر است آيه مي‌فرمايد اين بالحق نازل مي‌شود و اگر در محضر پيامبري باشند به عنايت آن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلّم) ممكن است عدّه‌اي ببينند افراد ديگر در شرايط ديگر نمي‌بينند.

پرسش: بله اينها در خواست ديدن كردند خداوند متعال نزولش را قطع كرد ...؟

پاسخ: بله آخر اينها تا نازل نشوند كه شما نمي‌بينيد نزول شان بالحق است يا بايد نشئه حق باشد كه «عند الاحضار» است يا نشئه عذاب باشد چه اينكه در جريان جنگ بدر بود و جريان قوم لوط بود و اينها در جريان قوم لوط آن ‌طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده است آيه هفتاد سورهٴ «هود» اين است كه وجود مبارك ابراهيم ديد اينها غذا نمي‌خورند ﴿وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَي قَوْمِ لُوطٍ بعد هم در همان سوره «هود» آيه 78 دارد ﴿وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ كه اينها فرشته‌ها را ديدند و در آستانه عذاب بود و عذاب هم شدند و بساطشان بر چيده‌ شد پس به حق نازل مي‌شوند نظير انسان نيست كه در نشئه طبيعت باشد حقش مخلوط به باطل باشد فرشته به حق نازل مي‌شود.

پرسش: موجود مجرد چطوري مجسم مي‌شود؟

پاسخ: مجرد مجسم نمي‌شود ممثل مي‌شود.

پرسش: دريافت حق كه براي همه يكسان نيست كه يكي ممكن است اين استعداد را داشته باشد كه با اخلاق و رفتار پيغمبر حق را بپذيرد يكي ممكن است در درجه بالاتر باشد، يكي هم ممكن است مثلاً با ديدن ملائكه اين حق برايش مسلّم بشود؟

پاسخ: نه خود قرآن معجزه است اگر او معجزه مي‌خواهد قرآن معجزه است و تحدّي هم كرده اگر پيش از اين معجزه بخواهند معلوم مي‌شود كه اقتراح و پيشنهاد زايد است وگرنه معجزه بخواهند اين كتاب الله معجزه است ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا القُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ[19] بايد معجزه بياورد آورده است گرچه معجزات فراواني وجود مبارك پيغمبر داشت اما معجزهٴ قطعي و ثابتش قرآن كريم است كسي كه معجزه قرآن را مي‌بيند و ايمان نمي‌آورد معلوم مي‌شود به دنبال بهانه است ديگر ﴿لَوْ مَا تَأْتِينَا بِالمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پاسخ اين است كه ﴿مَا نُنَزِّلُ المَلاَئِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ اين‌چنين نيست كه به اقتراح شما به پيشنهاد شما هر روز فرشته نازل بشود آن وقت ﴿وَمَا كَانُوا إِذاً مُّنظَرِينَ پس آنچه كه در جريان جنگ بدر بود آنچه كه در جريان قوم لوط بود ملائكه نازل شده است و اينها هم منظر نبودند به اينها هم مهلت داده نشده و زود به حيات اينها خاتمه داده‌شد يعني نشئه تبديل شده است به ظهور حق خب دربارهٴ اينكه گاهي طوفانهاي يا سوناميهاي مي‌آيد و افرادي از بين مي‌روند اينها يا در اثر كفر و زندقه خود آن افراد است كه خب عذاب الهي است يا نه از قبيل ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ[20] است كه براي صابرانشان اجر است عذابي در كار نيست و اگر بي‌گناهي آسيب ديد در مسئلهٴ عذاب، يقيناً ذات اقدس الهي در عالم برزخ جبران مي‌كند هيچ بي‌گناهي نيست كه از بين برود و خداي سبحان جبران نكند خيلي از افرادند كه سرنوشتشان همان است كه زودتر سفر كنند وگرنه به سرنوشتهاي تلخ‌تري دچار مي‌شوند و خداي سبحان در برزخ اينها را تأمين مي‌كند اما اينكه بعضيها بگويند ما اصلاً نمي‌خواستيم خلق بشويم خدا چرا ما را خلق كرده است اينها بايد بدانند وقتي كه نطفه بودند خداي سبحان مي‌داند كه خواسته‌هاي اين نطفه چيست حرفهاي نطفه چيست آن نطفه‌هايي كه صلاحيت خلقت ندارند و خواسته‌اي هم ندارند اينها جزء نُطفه غير مخلقه‌اند به تعبير قرآن كريم اين نُطفه مخلّقه و غير مخلّقه كه آمده همين است اينها هماني هستند كه در احتلامها در لباسها آلوده مي‌شوند آن نطفه‌ها كه در خواست وجود ندارند آن نطفه‌هايي كه درخواست وجود دارند خدا به اينها هستي مي‌دهد اين جوان نمي‌داند آن وقتي كه نطفه بود تمام تلاش و كوشش‌اش اين بود از خدا مي‌خواست كه به من حيات بده وگرنه اين هم مثل ساير نطف غير مخلقه در لباسها مي‌ريخت اين نمي‌تواند بگويد كه من و چرا خدا آفريد بلكه بخواسته تو خدا تو را آفريد درخواستت اين بود هيچ موجودي نيست مگر اينكه با خدا سخن دارد استعداد دارد و درخواست دارد و خداي سبحان حرفهاي او را مي‌شنود بنابراين اگر كسي بگويد من نمي‌خواستم موجود بشوم اين اگر واقعاً اين‌چنين بود مي‌شد در نطف غير مخلّقه و از اينكه الآن موجود شد معلوم مي‌شود قبلاً درخواست داشت و اگر راه صحيح خودش را طي كند لذّت ببرد آن گاه از خداي سبحان شاكر است كه به او نعمت هستي مرحمت كرده است دربارهٴ جامعه‌شناسي كه در اثناي بحث گذشت كه علوم انساني و غير انساني مي‌شود از قرآن كريم استنباط كرد اين يك تفسير موضوعي مي‌طلبد نه تفسير ترتيبي يعني با يك‌آيه و دو‌آيه نمي‌شود جامعه‌شناسي در قرآن را اين در حقيقت يا درس يك‌ساله است يا درس شش‌ماهه است كه آيات جمع‌بندي بشود صعود و هبوط امم مشخص بشود علل صعود و هبوط مشخص بشود عوامل مشخص بشود آسيب‌شناسي بشود شرايط و شروط مشخص بشود تا معلوم بشود جامعه از نظر قرآن چيست حالا ممكن است بعضي از آياتي كه مناسب اين بحث است ضمناً ذكر بشود وگرنه جامعه‌شناسي حداقل درس يك‌ساله عميق مي‌خواهد چون تفسير موضوعي است نظير فطرت‌شناسي در قرآن نظير معرفت‌شناسي در قرآن كه هر كدام يك جلد خاص خودشان را دارند.

پرسش ...

پاسخ: نه معارف اسلامي و علوم اسلامي فرق نمي‌كند اگر كسي همانها را قصد قربت بكند و ياد بگيرد مي‌شود عبادات اما اگر توسلي باشد نه ديگر در ياد گرفتنش آن قصد قربت دخيل نيست ولي اگر بخواهد ثواب ببرد به همين معناست اما اختلافاتي كه در برداشتهاي قرآني هست اختصاصي به فلسفه يا عرفان يا كلام ندارد همين محل ابتلاء ما در مسائل فقهي اين طور است شما مي‌بينيد دربارهٴ نماز جمعه چندين قول ا‌ست بعضيها نماز جمعه را در زمان غيبت حرام مي‌دانند بعضيها نماز جمعه را در زمان غيبت واجب تعييني مي‌دانند و بينهما مراتب بعضيها واجب تخييري مي‌دانند با احتياط لازم به جمع بين چهار ركعت و نماز جمعه بعضيها تخييري مي‌دانند با احتياط مستحب، بعضيها تخييري مي‌دانند اصلاً قائل به احتياط نيستند واجب تخييري مي‌دانند كه مكلّف يوم‌الجمعه مخيّر بين نماز جمعه و نماز ظهر است خب همين ﴿يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاَةِ مِن يَوْمِ الجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَي ذِكْرِ اللَّهِ[21] است كه اين همه فقها اين همه اقوال در برداشت مختلف است در مسائل توحيد همين طور است در مسائل نبوت اين طور است اختصاصي به مسائل فلسفي و عرفاني و كلامي ندارد در اخلاقيات اين طور است در تاريخ اين طور است در فقه و اصول اين طور است همين ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً[22] [است] كه اخباري با ديدن اين آيه باز هم احتياط مي‌كند مي‌گويد بايد در شك تكليف، بايد احتياط كرد اصولي مي‌گويد نه بايد با اين آيه در شك تكليف بايد برائت جاري كرد اين اختلافات اختصاص به مسئله وجود و كمي و زيادي وجودي اينها ندارند اين مربوط به استنباط افراد است و قداست افراد است و سلامت افراد است و توفيق افراد خب فرمود: ﴿مَا نُنَزِّلُ المَلاَئِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُوا إِذاً مُّنظَرِينَ ٭ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ فرمود ما ذكر را نازل كرديم و ما حافظ اين ذكريم منظور از اين ذكر هم، قرآن كريم است براي اينكه صدر و ساقه تا اينجا هر جا سخني به ميان آمده است قرآن كريم بود اولين آيه اين است ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ[23] بعد هم فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ اين ذكر در اينجا همان قرآن كريم ديگر آن وقت ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا همين ذكر را يعني قرآن را پس احتمال اينكه منظور از ذكر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم ) باشد يك احتمال ضعيفي است گرچه در سوره «طلاق» كلمه ذكر بر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اطلاق شده است ﴿ذِكْراً ٭ رَسُولاً[24] كه اين ذكر بر وجود مبارك پيغمبر اطلاق شده است اما با قرينه است اما اينجا محور اصلي ذكر همان قرآن كريم است ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ يعني ما قرآن را نازل كرديم و ما حافظ قرآنيم كه اين دلالت دارد بر نزاهت قرآن از تحريف. براي صيانت قرآن از تحريف محققان اسلامي اعم از شيعه و سني بر اين باورند كه قرآن منزه از تحريف است چيزي بر او افزوده نشده چيزي از او كاهش نيافته آنچه كه بشر فعلي در خدمت اوست از اول تا آخر از آخر تا اول همان است كه از لَبان مطهر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) صادر شده است بعد از نزول، بدون كم و زياد يك «واو» كم نشده يك «واو» هم اضافه نشده اين حرف ما و محققين سني است اما هم در بين شيعه‌ها و هم در بين سنيها كساني يافت مي‌شوند كه ـ معاذالله‌ـ احياناً احتمال تحريف مي‌دهند مطلب مهم آن است كه نه هيچ شيعه‌اي حق دارد اين حرف را به سني اسناد بدهد چون محققين سني منكر تحريف‌اند و نه هيچ سني زيرا اين ضرر مشترك است به اسلام مي‌رسد شيعه به سني بگويد شما قائل‌ايد كه قرآن تحريف شده سني به شيعه بگويد كه شما قائل‌اند كه قرآن تحريف شده در هر دو حال ضرر را اسلام مي‌بيند تنها سند مانده و قانون اساسي اسلام قرآن است اگر خداي ناكرده اين تحريف شده باشد چيزي در دست نيست روايات كه جوابگو نيست چون خود روايات دو طايفه‌اي از روايات اين است كه شما هر چه از ما نقل شده است بر قرآن كريم عرضه كنيد و بسنجيد چون آن ميزان است وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «ستكثر علي القالة»[25] بعد از من به نام من احاديثي را جعل مي‌كند چون مثل پيغمبر و مثل امام مي‌توان حرف زد اما مثل خدا نمي‌توان حرف زد لذا قرآن معجزه است و حديث، معجزه نيست تحدي هم نشده فرمود مثل ماها حرف مي‌زنند و جعل مي‌كنند چون مثل ما حرف مي‌زنند مثل ما جعل مي‌كنند هر چه از ما رسيده است بر قرآن كريم عرضه كنيد و اين دو طايفه است يك طايفه همان طايفه‌اي است كه به عنوان نصوص علاجيه مطرح است كه در كتابهاي اصول ملاحظه فرموديد كه روايات معارض رواياتي كه متعارض‌اند معارض دارند يكي از راههاي علاج تعارض اين طايفهٴ متعارض عرضه بر قرآن كريم است «ما وافق كتاب الله» مي‌شود حجت «ما خالف كتاب الله» مي‌شود لا حجّت اين يك طايفه است كه مربوط به نصوص علاجيه است طايفه ديگر مطلق است چه معارض داشته باشد، چه معارض نداشته باشد، هر روايتي كه به ما رسيده است بايد بر قرآن كريم عرضه كنيم ولو معارض نداشته باشد اين دو طايفه از روايات را غالب محدثان ما نقل كردند محروم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرده ديگران هم نقل كردند ما حق نداريم روايتي را كه مرحوم كليني نقل كرده است سندش هم صحيحه است همين طور قبول بكنيم بايد بر قرآن كريم عرضه كنيم اگر مخالف قرآن كريم نبود حجت است خب پس اعتبار روايات به عرض بر كتاب خداست اگر ـ معاذالله‌ـ اين ميزان و اين ترازو رخنه‌اي ديده باشد تحريف شده باشد آن وقت چيزي از دين نمي‌ماند ما كه نمي‌توانيم دين را به روايت وصل كنيم روايت جزء دين است نه اصل دين، اصل دين قرآن كريم است ما قرآن را با روايات مي‌فهميم ولي روايات را اصلش را «بعد العرض علي كتاب الله» مي‌فهميم اين است كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «ستكثر علي القالة»[26] اين روايت به تعبير مرحوم مجلسي (رضوان الله عليه) و ديگران شاهد آن است كه به نام پيغمبر جعل كردند چرا؟ براي اينكه اين روايت يا صادر شده يا صادر نشده اگر اين روايت صادر شده كه پيغمبر فرمود به نام ما چيزي جعل مي‌كنند خب پس معلوم مي‌شود كه جعل مي‌كنند ديگر چون او معصوم است علم غيب دارد معصوم است پس معلوم مي‌شود به نام آن حضرت چيزي‌هايي را جعل مي‌كنند و اگر صادر نشده است خب همين را از پيغمبر نقل كرده‌اند پس معلوم مي‌شود به نام پيغمبر چيزي را جعل مي‌كنند در هر دو حال به فرمايش اين بزرگوار چيزهايي را از پيغمبر نقل كردند كه پيغمبر نفرمود براي اينكه اين حديث يا درست است يا درست نيست در هر دو حال جعل شده بنابراين قانون اساسي، قرآن كريم است امّا قانون اساسي يك گوشه است بدون قانون عادي قابل عمل نيست و روايات را «بعد العرض علي كتاب الله» به مشاهده اينكه مخالف كتاب الله نيست مي‌شود حجت موافقت كتاب شرط نيست مخالفت قرآن مانع است چون بسياري از جزئيات است كه قرآن كريم نفرمود ما اگر خواستيم ببينيم اين روايت حجت است يا نه بايد ببينيم مخالف قرآن است يا نه، نه موافق قرآن است موافقت قرآن شرط نيست مخالفت قرآن مانع است اگر روايتي مباين با قرآن نبود در برابر قرآن نبود مي‌شود حجت آن وقت مي‌تواند مقيد باشد، مخصص باشد، قرينه باشد، شارح باشد، و مبين باشد، و مانند آن چه اينكه است روايت قطعي و متواتر «اني تارك فيكم الثقلين»[27] هم همين را نشان مي‌دهد كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين قرآن را به عنوان وديعه الهي بين مردم گذاشته نه چيزي از او كم شده، نه چيزي از او زياد شده فرمود به اين قرآن تمسك كنيد حرفها را بر قرآن عرضه بكنيد و سيرهٴ ائمه (عليهم السلام) هم اين بود كه به اين قرآن عمل مي‌كردند به اين قرآن استدلال مي‌كردند مردم را به اين قرآن ارجاع مي‌دادند اعتبار روايات خودشان را به عرض بر كتاب مي‌دانستند اين معنايش اين است كه اين قرآن براي هميشه ثابت است و هيچ شيعه‌اي حق ندارد بگويد سني اين‌چنين مي‌گويد و هيچ سني هم حق ندارد بگويد شيعه اين‌چنين مي‌گويد چون محقّقان درجه اول سنيها منكر جدي تحريف‌اند چه اينكه محققان درجهٴ اول ما منكر جدي تحريف‌اند شما وقتي علما را رديف مي‌كنيد اينها در رديف‌اند بعضيها رزرواند امّا ببينيد شيخ طوسي و شيخ مفيد و اينها در صف اول هستند مرحوم شيخ طوسي در تبيان ادعاي اجماع علماي اماميه مي‌كند كه قرآن منزه از تحريف است بزرگان اهل سنت هم همين‌ است اين يك بيراه رفتن است كه شيعه به سني بگويد شما قائل به تحريف قرآنيد سني به شيعه بگويد شما قائل به تحريف قرآنيد يك جنگ داخلي بشود كه ضررش و دودش به چشم قرآن برود كه هر دو بالأخره قائل‌اند كه قرآن تحريف شده بلكه شيعه بايد بگويد نه ما نه محققين سني، سني بايد بگويد نه ما نه محققين شيعه، هيچ كدام قائل به تحريف نيستيم و راست هم است.

پرسش ...

پاسخ: نه ديگر اين اختلاف قرائت اگر به روايت معتبر وابسته نباشد كه حجت نيست اگر به روايت معتبر وابسته باشد به صحيحه معتبر باشد اين به معصوم مي‌رسد وقتي به معصوم رسيد معنايش اين است كه از راه وحي به وجود مبارك پيغمبر و از راه پيغمبر به اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) رسيده است كه اين ﴿يفقهون﴾ كه نازل شده «تفقهون» هم مي‌توانيد بخوانيد هر دو را وحي گفته نه اينكه يكي وحي است يكي هواست.

پرسش ...

پاسخ: اگر به روايت معتبر وابسته نشد كه خب قرائتش درست نيست اگر به روايت معتبر تكيه كرده است به وحي تكيه كرده يعني ﴿يطهرون﴾ نازل شده ولي «يَطهَرون» هم مي‌توانيد بخوانيد پس به وحي است.

پرسش ...

پاسخ: وگرنه هر دو جايز مي‌شود غرض آن است كه اگر به روايت معتبر باشد معنايش اين است كه وحي دو گونه دستور داد نه معنايش اين است كه يكي وحي است يكي غير وحي معناي دو قرائت دو مفهوم است اين آيه ده‌ مفهوم دارد همه‌اش هم جايز است.

پرسش ...

پاسخ: بله آن هم كه باشد آن وقت مي‌شود دو روايت متعارض بايد علاجش را ارائه كرد راه حل و جامع دارد غرض اين است كه اگر قرائت معتبر نباشد كه جزء اسلام نيست اگر قرائت معتبر باشد يعني به معصوم رسيده معصوم هم تكيه‌گاهش وحي الهي است معناي وحي الهي هم اين است كه ذات اقدس الهي اجازه داده است كه اين را به آن سبك هم بخوانيم آن وقت چون هر دو اين‌چنين است بايد بينشان جمع كرد نظير رواياتي كه جمع دارد اگر يك وقتي ظاهر تعارض داشت يك جمع نهايي هم خواهد داشت ديگر قهراً هم باب تفعيل يا باب تفعّل يك معنايي دارد كه با ثلاثي مجردش سازگار است اين‌چنين نيست كه اگر به باب «يطهرن» برديم حتماً با ﴿يَطهرونَ﴾ مخالف است مطلب ديگر اين است كه در اثر دور ماندن قرآن از حوزه‌ها همين حرفي كه در كتابهاي اصولي مطرح است متأسفانه در اصول شيعه هم راه پيدا كرده [است] مي‌بينيد در بحث حجيت قرآن مرحوم آخوند صاحب كفايه (رضوان الله تعالي عليه) دارد كه خب قرآن حجت است گروهي كه ـ معاذالله‌ـ قائل به تحريف قرآن‌اند مي‌گويند چون بعضي از آيات گرفته شده كم و زياد شده ما نمي‌توانيم به قرآن استدلال كنيم و براي احكام فقهي پس بايد به روايات استدلال كنيم پاسخي كه مرحوم آخوند (رضوان الله عليه) در كفايه مي‌دهند اين است مي‌گويند اگر باشد اين در احكام فقهي نيست در احكام امامت و مسائل اعتقادي و كلامي و اينهاست در احكام فقهي داعي بر تحريف نبود آنهايي كه مخالف بودند مخالف نماز و روزه نبودند مخالف ولايت اهل‌بيت بودند آنها را برداشتند اگر كم و زياد بود اگر تحريفي شد در آن مسئله هست نه در مسائل فقهي بنابراين مي‌شود در مسائل فقهي به قرآن استدلال كرد و هيچ محذوري را هم ندارد آن وقت اين جمله را دارند كه اگر تحريفي باشد در مسائل اصول، نظير امامت و اينهاست «و ان كان الاعتبار يساعدوه» يعني اعتبار مساعد است كه مخالفين مثل آيات ولايت را برداشته باشند اين فرمايش مرحوم آخوند در كفايه است سيدنا الاستاد امام (رضوان الله تعالي عليه) در آن شبستان شرقي مسجد اعظم خب ايشان اشكالات فراواني به علماي بزرگ اصول داشت اما همان طوري كه يك محقّق فني نسبت به يك محقّق فني ديگر اشكال مي‌كند كه مثلاً مي‌فرمايد كه اينجا مرحوم شيخ انصاري اين طور فرمود و اين به نظر تمام نمي‌رسد همين طرز اشكال معروف اما آن روز امام، امام‌گونه ظاهر شد در ردّ مرحوم آخوند گاهي نمي‌دانم ديديد ايشان چطور عصباني مي‌شد آن طوري كه در حال انقلاب عصباني مي‌شد آن طور نسبت به آخوند صاحب كفايه عصباني شد در اثبات نزاهت قرآن از تحريف فرمودند خب شمايي كه مي‌گوييد كه اعتبار مساعده است مثلاً آيات ولايت را برداشتند اين آيات ولايت در قرآن كريم بود و احدي از اهل‌بيت چه در صحنه شورا چه در صحنه حديث دار چه در جريان سقيفه احدي از اهل‌بيت به اين آيات استدلال نكردند اگر بود «يا أيها الرسول بلّغ ما اُنزل إليك في علي» يا آيات ديگر بود و احدي از اين اهل‌بيت چه در سقيفه چه در يوم الشوري چه در مسجد پيغمبر همه به حديث غدير و حديث منزلت و حديث طيرمشوي استدلال كردند به اين آياتي كه مردم اناء الليل و اطراف النهار اين را مي‌خوانند در نماز مي‌خواند همه حافظ بودند احدي به آن استدلال نكرد اين چه اعتباري است كه شما مي‌گويد ممكن بود نام مبارك حضرت امير بالصراحه در قرآن باشد و احدي از اهل‌بيت و صحابه به آيه استدلال نكنند كجا اعتبار مساعد است اگر آيه‌اي در قرآن كريم بود و ناظر به ولايت حضرت امير بود نه اجازه مي‌دادند بيگانه‌ها كه سقيفه‌اي پيدا بشود و نه حضرت امير از احتجاجي به آن آيه پرهيز داشت صديقهٴ كبرا (سلام الله عليها) به آيات ارث استدلال كرده است و خيلي از آيات قرآني استدلال كرده است در همان خطبه قرائشان امام حسن اين‌چنين امام حسين اين‌چنين صحابه اين‌چنين احدي به قرآن استدلال نكرده است به اينكه خدا در قرآن فرمود «يا ايها الرسول بلّغ ما أنزل إليك في علي» اينها چيست بنابراين دوربودن قرآن از صحنه حوزه اين خطرات و آفات را دارد كه بله آياتي بود برداشتند هيچ آيه‌اي نبود احاديث به طور قطعي آنچه بخواهيد هست بعد از آن (120.000) جمعيت در جريان غدير ديگر شبهه‌اي نمي‌ماند «اني تارك فيكم الثقلين»[28] كه قطعي است و متواتر است شبهه‌اي نمي‌ماند نيازي به تعبيرات ديگر نيست فتحصّل اين كتابي كه الآن جوامع بشري در محضر اوست بدون كم و كاست نه چيزي اضافه شد نه چيزي كم شد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾.

«الحمد لله رب العامين»

 

 

[1] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 5.

[2] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.

[3] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 14.

[4] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 102.

[5] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 17.

[6] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 24.

[7] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 24.

[8] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 30.

[9] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 24.

[10] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.

[11] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 70.

[12] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 7.

[13] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 16.

[14] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 6.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 102.

[16] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 96.

[17] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.

[18] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.

[19] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.

[20] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 155.

[21] ـ سورهٴ جمعه، آيهٴ 9.

[22] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.

[23] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 1.

[24] ـ سورهٴ طلاق، آيات 10 ـ 11.

[25] ـ تفسير الميزان، ج5، ص273.

[26] ـ تفسير الميزان، ج5، ص273.

[27] ـ بحارالانوار، ج2، ص226.

[28] ـ بحارالانوار، ج2، ص226.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق