أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ (7) وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ (8) کِتابٌ مَرْقُومٌ (9) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (10) الَّذینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (11) وَ ما یُکَذِّبُ بِهِ إِلاَّ کُلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ (12) إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (13) کَلاَّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (14) کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ (15) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصالُوا الْجَحیمِ (16) ثُمَّ یُقالُ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (17) کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیِّینَ (18)﴾.
چند جمله مربوط به ایام بصیرت و روز پربرکت نُه دی عرض کنیم تا تتمه بحث را بازگو کنیم. این بحثها درباره این بود که هیچ حقی از مردم کم نگذارید گرچه به صورت کیل و وزن ذکر فرمود که شما در موقع گرفتن «اکتیال» میکنید با پیمانههای بزرگ و پُر میگیرید و در موقع فروختن با پیمانههای کوچک و کم میدهید؛ اما جامع همه این حرفها در سوره مبارکه «هود» بود که در جریان شعیب اصل کلی را فرمود که ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾[1] حق مردم را رعایت کنید چیزی از حق مردم کم ندهید آن جامع کلی است که اختصاص به کیل و وزن و مسائل مالی ندارد، هر چه که حق دیگران است باید کاملاً ادا بشود ﴿وَ لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾. مستحضرید که ایران جمعیتش یک صدم جمعیت دنیاست اگر جمعیت دنیا هفت یا هشت میلیارد است جامعه ایران هفتاد یا هشتاد میلیون است یعنی یک صدم؛ اما تقریباً هفت ـ هشت درصد امکانات جهان در اختیار ایران است جا ندارد هیچ تناسبی ندارد که ـ خدای ناکرده ـ انسان در صف انتخابات به دستور و راهنمایی علما و مراجع صف ببندد مرتّب به عدّهای رأی بدهد، آن وقت منتظر باشد که کمک بگیرد یارانه بگیرد این شایسته این جمعیت نیست. این ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ شامل همه میشود، یعنی بکوشید به مسئولان میگوید بکوشید درآمد کشورتان را ارزیابی کنید، نیاز کشورتان را ارزیابی کنید حقوق مردم را ارزیابی کنید. ما دهه کرامت داشتیم دهه ولایت داشتیم دهه امامت داشتیم هفته وحدت داشتیم، مشغول این کارها بودیم، یک عده در همین مملکت دهه غارت راه انداختند. این دههای که ما داشتیم ده روز بود؛ یعنی دهه کرامت بود دهه ولایت بود؛ اما اینها ده سال پشت سر هم سرگرم غارت این مملکت شدند چهار هزار آن، پنج هزار این، چهار میلیارد آن، پنج هزار میلیارد این، این با کدام دستور قرآنی سازگار است؟ فرمود شما کاری بکنید که حق مردم ضایع نشود ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ این است وظیفه ما یک حساب است که باید در صحنه باشیم نظام را کمک بکنیم و مانند آن، وظیفه آنها هم این است که امکانات مردم را در نظر بگیرند امکانات شهر را ببینند، مدیریت را در نظر بگیرند نیاز مردم را در نظر بگیرند مردم را کریمانه اداره کنند نه فقیرانه. جامعه را با کمیته امداد اداره کردن کریمانه نیست. ببینید خدا فرمود ما انسان را کریم خلق کردیم، بنا بر این نیست که شکم مردم پر شود، بنا بر این است که آبروی مردم محفوظ باشد. فرمود شما کریمانه جامعه را اداره کنید؛ این صف معیشتی، صف کمک مردمی، یارانهای اینها با کرامت انسان سازگار نیست.
بنابراین هم مسئولین باید این کار را انجام بدهند دقیق باشند هم مردم باید که محترمانه خواستههایشان را مطرح کنند. امر سوم بیگانههایی هستند که مرتّب در کمین هستند.
«فتحصّل أنّ هیهُنا امورٌ ثلاثة»: یک امر وظیفه مدیریت و تدبیر و کارآیی و کارآمدی مسئولان است، یکی هم مردم موظفاند نظام را یاری کنند چون مطابق با دینشان است و خواستهشان را عاقلانه و عالمانه عرضه کنند. سوم آن دشمنی که در کمین است مشترک برای مسئولین و مردم است آن دشمن جامعه است. در برابر این بیگانهها شما ملاحظه کردید تا ایران یادش است یا مورد چپاول انگلستان بود یا مورد چپاول آمریکا بود یا مورد چپاول بعضی از کشورهای شمالی ما بود؛ یا آب و خاک ما را گرفتند یا معادن ما را گرفتند یا ثروت ما را گرفتند، همه اینها غارتگرانی بودند که کشور را غارت کردند و چاپیدند. لذا الآن این کشور طیّب و طاهر شد قبلاً هم به عرض شما رسید که قذارتها و آلودگیها در قرآن کریم به دو قسم تقسیم شد: یک سلسله آلودگیهای عادی است که همه مردم میدانند مثل بول و مدفوع و اینها که احتیاجی به گفتن ندارد، یک سلسله آلودگیهایی است به نام استکبار، استحمار، استثمار و اینهاست؛ این آلودگیهای سیاسی را خیلیها نمیدانند. قرآن کریم به ما دستور داد ائمه(علیهم السلام) راهنمایی کردند که هر آلودگی مطهِّری دارد؛ بعضی از آلودگیها را حتی خاک هم پاک میکند، مثل ولوغ کلب؛ راه رفتن روی زمین، تهِ کفش اگر آلوده باشد پاک میکند. بعضی از آلوگیها را آب پاک میکند، بعضی از آلودگیها را آفتاب پاک میکند اینها را گفتند. اما بعضی از آلودگیها هستند که نه آفتاب پاک میکند نه آب پاک میکند نه زمین پاک میکند، آن استکبار است و استعمار است و اینهاست. نفوذ آمریکا و انگلیس این لجن است، این لجن را آفتاب پاک نمیکند این لجن را آب پاک نمیکند، این لجن را فقط خونهای طیّب و طاهر شهدا پاک میکند که در زیارت اینها عرض میکنیم: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»[2] کدام آلودگی است که خون شهید پاک میکند؟ یعنی بول و خون و مدفوع را خون شهید پاک میکند یا استعمار را استثمار را استکبار را نفوذی را اینها را پاک میکند؟! این همه شهدا برای پاک کردن این آمدند. شما آقایان خیال نکنید مسئله بعضی از این ادعیه یا بعضی از این زیارتنامهها در حدّ «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ أَبَداً بِالشَّکِّ»[3] است، این استصحاب و «لَا تَنْقُضِ» را یک طلبه بعد از هفت ـ هشت سال درس خواندن میفهمد؛ اما «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ» به این آسانی قابل فهم نیست یا وقتی ما وارد قبرستانی میشویم به اینها سلام عرض میکنیم فاتحه میخوانیم اینها سرجایش محفوظ است، اینها را به حسب ظاهر میفهمیم؛ اما آنکه در این تابلوها نوشته است ما به این مردههای قبرستان چه سلامی عرض میکنیم؟ چه میگوییم؟ بعد از آن سلام میگوییم: «یَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»؛[4] ای اهل «لا اله الا الله»! شما را به «لا اله الا الله» قَسم بگویید آنجا چه خبر است؟ این حرفها با «لَا تَنْقُضِ» خیلی فرق میکند. این زیارت قبور، زیارت شهدا، ادعیه شهدا اینها خیلی فرق میکنند. کشوری که چند هزار شهید پاک داد این طیّب و طاهر شده، دیگر جا برای نفوذ بیگانه نیست این استعمار را استکبار را آفتاب پاک نمیکند آفتاب فقط بول باشد و خون باشد و اینها را پاک میکند باران هر چه فراوان باشد این فقط آلودگی ظاهری را پاک میکند این استعمار را پاک نمیکند این خون است که پاک میکند.
خدا امام را غریق رحمت کند! امام فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. این کشور را خون پاک کرد حیف است که ما این کشوری که پاک شده خون است منتظر یارانه باشیم سبد معیشتی باشیم کریمانه جامعه را باید اداره کرد ما اگر یک صدم جمعیت هستیم یک صدم امکانات دست ما بود اینها حق داشتند؛ اما ما یک صدم جمعیت دنیا هستیم تقریباً نزدیک ده درصد امکانات دنیا دست ماست آن نفت، گاز ، آن مردم قدرتمند، آن معادن کشور.
غرض این است که ما این سه امر را کنار هم اشتباه نکنیم؛ مسئولین ما وظیفهای دارند حتماً باید جامعه را به خوبی اداره کنند، ما هم اگر اعتراضی داریم عاقلانه، عالمانه به اینها بگوییم. اما آن ضلع سومی که ـ خدای ناکرده ـ فساد را راه میاندازد کشور را ناامن میکند و آشوب میکند این وابسته به بیگانه است. در برابر وابسته به بیگانه در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» این جمله را فرمود که: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾؛[5] این ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ امر غایب است؛ این کفار امر حاضر را گوش نمیدهند چه رسد به امر غایب. آیه میفرماید که حتماً باید دشمنان شما غلظت و ستَبری را احساس بکنند، این امر حاضر به ما است، اینکه فرمود: ﴿وَ لْیَجِدُوا﴾ حتماً بر آنها واجب است که در شما قدرت احساس بکنند؛ یعنی مقتدر باشید؛ یعنی طرزی باشید که نتوانند در شما نفوذ کنند حالا چه جنگ نرم چه جنگ سخت، این امر الهی است. الآن هیچ آدم عاقلی چهار تا بیل و کلنگ نمیگیرد برود با قله دماوند بجنگد، برای اینکه آن قدر ستَبر و قوی است که با اینها تحت تأثیر قرار نمیگیرد. فرمود دشمنان شما حتماً باید ناامید باشند بترسند از شما، نه جنگ نرم و نه جنگ سخت، نه آشوبی به پا کنند نه بتوانند حمله نظامی کنند. هم عزیزان ارتشی و سپاهی و بسیجی و نیروی مردمی از نظر قدرت نظامی باید آماده باشند، هم از نظر هوشمندی و هوشیاری که کسی جامعه ما را تحریک نکند و این وضع را به آشوب نرساند و جامعه را ناامن نکند. این ﴿وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾؛ یعنی حتماً اینها باید درباره شما، عظمت شما قدرت شما اعتلای شما را حفظ بکنند.
اینها چند جمله کوتاهی بود که وظیفه همه ما در این ایام بصیرت را، روز نهم دی را گرامی میداریم و این اصول سهگانه را خوب ارزیابی کنیم که با بحث تفسیری ما هم هماهنگ است که فرمود به مسئولین ما که ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ اینها آن قدر وقت صرف بکنند که ـ إنشاءالله ـ جامعه را با کمیته امداد اداره نکنند.
اما درباره کتاب سجّین و مانند آن فرمود این حرفهایی که اینها میزنند ﴿کَلاَّ﴾، ردع است این حرفها، حرفهای باطل است؛ آنچه اینها بیراهه میروند تنها گناه اقتصادی و کمفروشی و اینها نیست، آن مسائل اعتقادی اصل است. کتاب فجّار در سجّین است «سجّین» چیست؟ ﴿وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ﴾ خود سجّین کتابی است که آن کتاب در این کتاب است ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ که این در سوره «عبس» و مانند آن خیلی تکرار شد مکذّبین کسانیاند که ﴿یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ﴾. در قرآن کریم یک اصل کلی را ذکر فرمود، فرمود یک سلسله مطالبی است که با عقل ظاهری شما هماهنگ در نمیآید ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[6] یعنی خدای سبحان یک سلسله مطالبی را به شما یاد میدهد که شما نه تنها نمیدانید نمیتوانید یاد بگیرید کجا میخواهید یاد بگیرید؛ چون این مربوط به اسرار آینده است جریان قیامت و بهشت و جهنم و ابدیت و اینها که جایی نیست شما بروید با تجربه و امثال تجربه آن را یاد بگیرید؛ لذا این چیزها یاد گرفتنی نیست مگر از ناحیه وحی. فرمود در این بخشها ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «ما لا تعلمون»؛ درباره خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[7] این یک اصل کلی است. آن وقت این اصل کلی را در موارد متعددی تشریع کرد جریان «لیلة القدر» که شد فرمود: ﴿وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ﴾[8] جریان قیامت که میشود: ﴿وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ﴾[9] جریان سجّین میشود: ﴿وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ﴾ جریان علّیین میشود: ﴿وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ﴾. بعضی از امور است که تا خدا از راه وحی به انسان مطالب را یاد ندهد، انسان نمیتواند یاد بگیرد. فرمود تمام اعمال شما زنده است تمام اینها در یک کتاب دیگری مکتوب است، آن کتاب قضا و قدر الهی که حرف آخر را میزند تثبیت شده است، آن «عند الله» است ولی دفعتاً برای شما روشن میشود؛ اما در آن روز شما حق را میفهمید ولی توفیق دیدن آن را ندارید، بعضیها میبینند مشاهده میکنند با چشم دل مشاهده میکنند؛ اما این دل شما رِین دارد «رِین»؛ یعنی چرک. ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾؛ مثل آینهای است که روی آن چرک یا غبار گرفته شده این آینه جایی را نشان نمیدهد. فرمود شما ممکن است از راه گوش مطالبی را بشنوید مفهوم آن را درک کنید؛ اما آن چشم دلتان باز نیست که خدا را ببینید. خدا که دیدنی نیست آثار او، جلال او، جمال او، اوصاف او و اسمای حسنای او را بخواهید مشاهده کنید آن چشم دلتان بسته است برای اینکه این کار شما، چرک روی قلبتان است ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾. یک وقت است کاری کرد این را ﴿مَّا کَانُوا یَکْسِبُون﴾ نمیگویند، این ﴿مَّا کَانُوا یَکْسِبُون﴾ مفید استمرار است؛ آن زشتیها و سیّئات مستمر، آن راه دل را میبندد. فرمود چنین روزی را اینها در پیش دارند. در قبالش کتاب أبرار است در «علّیین» است ﴿وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ﴾، پس یک اصل کلی را فرمود ما یک سلسله مطالبی داریم که در هیچ جا نیست: ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾. بعد این اصل جامع را که متن است در موارد فراوانی شرح میکند، از ﴿لَیْلَةُ الْقَدْرِ﴾ گرفته، تا ﴿یَوْمُ الدِّینِ﴾ گرفته، تا ﴿سِجِّین﴾ گرفته، تا ﴿عِلِّیِّینَ﴾ گرفته ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾، ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾ همه جا را ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾، ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾ است یعنی این را چه کسی به شما یاد میدهد؟ از کجا میفهمید که علّیین چیست؟ سجّین چیست؟ قیامت چیست؟ «لیلة القدر» چیست؟ چگونه میتوانید بفهمید که یک شب بهتر از هزار ماه است که میشود هشتاد سال؟ رازش چیست؟ ﴿لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ چرا؟ چه آمده در این «لیلة القدر» که عبادت در آن به منزله عبادت هزار ماه است؟ چه چیزی آمده است؟ ﴿وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ٭ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾؛[10] ﴿وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ﴾ «یوم الدین» یومی که ﴿لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾[11] که سیدنا الاستاد فرمود این جزء غرر آیات ماست. نه نظام علّی به هم خورد، نظام علّی هیچ وقت به هم نمیخورد؛ اما همه این علل وُسطا معزول شدند یک علت تامه مانده است که کار انجام میدهد همه مجاری قدرت او هستند وگرنه نظام علّی که به هم نمیخورد فرمود: ﴿یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ نظام علت و معلول هیچ به هم نمیخورد سبب و مسبّب هیچ به هم نمیخورد: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ»[12] این نظام سبب و مسبب، علت و معلول همه میرود؛ اما علت تامه و علت منحصره اوست چنین روزی است. لذا فرمود: ﴿وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ﴾. اینجا هم درباره سجّین که آیا جهنم است یا کتاب مرقوم است ﴿وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ﴾؛ برخیها خواستند بگویند این کتاب ناظر به آن کتاب قبلی است تفسیر قبلی است؛[13] ولی ظاهر آن این است که نه، تفسیر خود سجّین است خود سجّین کتاب است. ﴿وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ﴾ این کتاب مرقوم که رقم خورده است به پایان رسیده است تثبیت شده است؛ چه کسی این را میداند؟ از چه کسی باخبر است؟ ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾. ابرار آن متوسطین هستند مقرّبان بالاتر از ابرار هستند. مقرّبین کسانیاند که جز ذات اقدس الهی به چیز دیگری نمیاندیشند، نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[14] نه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»[15] گر چه این نعمتها برای آن ذوات قدسی حاصل است اما اینها جز به ذات اقدس الهی به احدی نمیاندیشند این مقرّبین که خودشان روح و ریحان هستند. در بخش پایانی سوره مبارکه «واقعه» آمد که اگر کسی «من المقرّبین» بود ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ﴾[16] نه «له روح و ریحان»، خودش روح و ریحان است این مقرّبون شاهد علّیون هستند که علّیون کتاب ابرار است، کتاب ابرار در علّیین است، علّیون مشهود مقرّبان است؛ پس مقرّبان نامه اعمال ابرار را به خوبی میبینند، مصداق کامل مقرّبان اهل بیت(علیهم السلام) هستند. هر کاری که انسان انجام بدهد در مشهد و در مرئای آن ذوات قدسی است. پس سجّین جایگاه کتاب فجّار است که نمونه فجّار همین کمفروشان و بدفروشان هستند. ابرار که از همه این مراحل گذشتهاند کتاب آنها در علّیین است علّیین مشهود مقرّبان است. ﴿وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ﴾ این ﴿عِلِّیُّونَ﴾ هم کتابی است تثبیت شده که ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾. پس این ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾، ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾ که در قرآن کریم آمده شرح آن ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ برای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است نسبت به ما هم ﴿وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ هم هست، یعنی چیزهایی است که ما در هیچ عالم پیدا نمیکنید؛ راست هم میگوید ما فقط آنچه را که در دنیا با حس و مانند آن قابل ادراک است دسترسی داریم اما چیزی که غیب است و هیچ در دسترس احدی از ما نیست که کسی نمیداند برای ذات اقدس الهی غیبی در کار نیست؛ چون مستحضرید علم با غیب جمع نمیشود. اینکه میگوییم علم غیب دارد یعنی آنچه برای ما غایب است برای او مشهود است حاضر است وگرنه علم با غیب که جمع نمیشود؛ میگوییم به باطن علم دارد علم با باطن جمع نمیشود، علم یعنی شهود و حضور؛ «بطون» یعنی «خفا»؛ یعنی آنچه برای ما باطن است برای آن ذوات قدسی مشهود است ظاهر است و حاضر است. اگر گفتیم ذات اقدس الهی ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾[17] است یعنی «لا غیب له»، نه اینکه خدا غیبی دارد و شهادتی دارد به غیب و شهادت هر دو عالم است، اصلاً علم با غیب سازگار نیست ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾[18] نسبت به ما باطن است نسبت به ما غیب است وگرنه کسی که به آن امر عالم است برای او غیبی در کار نیست باطنی در کار نیست. پس اگر گفتیم ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾ معنای آن همان است که غیب و شهادت از آن اوست، یعنی غیب مشهود اوست شهادت هم مشهود اوست آنچه برای ما غیب است. اینکه فرمود: ﴿وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾، این ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ به منزله متن است و این آیات فراوانی که ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾، ﴿وَ ما أَدْراکَ﴾ که در قرآن کریم است به منزله شرح است. فرمود: ﴿وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ﴾ کتابی است مرقوم که ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾. پس آنچه را که ابرار انجام میدهند مقرّبون میدانند چون بالاتر از آنها هستند. ﴿وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ﴾ کتابی است مرقوم که ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾ خود ابرار در چه حالتاند ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ ٭ کِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ٭ إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ ٭ عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ ٭ تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ﴾ اینها روی اریکه و تخت نشستهاند ناظر هستند. گاهی در بهشت یکی از بهشتیها به دوست دیگر میگوید آیا شما از فلان شخص خبر داری؟ او همیشه میخواست مرا گمراه بکند؟ گفت چرا، میدانم کجاست؟ نگاه کن ببین: ﴿فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فی سَوَاءِ الجَحِیم﴾[19] از بالا نگاه کرد دید این وسط جهنم است. پایینیها از بالاییها هیچ خبری ندارند، اما بالاییها اشراف دارند نسبت به اینها. این شخص گفت که من دوستی دارم که همیشه راهزنی میکرد از او خبری دارید او گفت نگاه کن در جهنم است این ﴿فَاطَّلَعَ﴾ در همان بهشت که هست إشراف پیدا کرد سر خم کرد دید که ﴿فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فی سَوَاءِ الجَحِیم﴾. ابرار هر چه میکنند مشهود مقرّبین هستند چون درجاتی دارند هر چه پایینی دارد بالایی دارد «و لا عکس». پس اگر «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» نجات از نار است برای همه است بهرهبرداری از بهشت است برای همه است؛ لکن علاقه آنها و هدف آنها نه «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» است نه «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» بلکه «حبا لله» است و «شوقاَ إلی الله»؛ چون آن جلال و جمال از همه اینها زیباتر است. تا میرسیم به این بخش که ﴿عَلَی الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ ٭ تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ﴾ در قرآن کریم فرمود بعضیها سیاهچهره هستند بعضی سفیدچهره هستند. در دنیا سفیدچهره و سیاهچهره بودن نشان فضل نیست؛ یک وقت بلال حبشی است که آن قدر مورد قُرب است که مورد عنایت شخص پیغمبر قرار میگیرد. اینکه آن بزرگوار گفته بود که:
مرد خداشناس که تقوا طلب کند *** خواهی سیاهجامه خواه سفید باش[20]
یعنی خواه سیاهچهرهای باشد کشورهای آفریقایی باشد یا غیر آن، نه جامه یعنی این لباس و پوشاک. خواه سیاهجامه باشد مثل بلال حبشی یا سفید مثل صهیب رومی و مانند آن. «أسود» و «أبیض»، در اینجا یکسان است اما آن که در قیامت به صورت سیاه درمیآید محصول کار خودش است؛ یعنی آن باطن او ظهور کرده و این شخص سیاه شده است ﴿وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ﴾ کذا،[21] ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُمْ﴾ کذا؛[22] فرمود ابرار سفیدچهرهاند زیباچهرهاند ﴿فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ﴾ این ﴿نَضْرَةَ﴾ را آیات دیگر معنا کرده فرمود: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ این ﴿ناضِرَة﴾ با «صاد ضاد» یعنی با طروات! آن ﴿ناظِرَة﴾ که «طاء ظاء» است یعنی نگاه کردن؛ اینها با چهره پرطراوت در قیامت محشور میشوند و به سمت رحمت الهی نگراناند. البته وجوه غیر از چشم است هستی اینها نگران متوجه ذات اقدس الهی است، هستی اینها با نضارت و با طروات است. در آن آیه فرمود ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ اولی با «صاد ضاد»، دومی با «طاء ظاء»؛ اینکه نضارت دارد؛ یعنی طراوت دارد وجوه آنهاست نه چشم آنها؛ لذا همان وجوهی که نضارت دارد «ناظرة إلی ربهم»، نه چشم اینها تا بگوییم ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾[23] با چشم نگاه نمیکنند با وجه نگاه میکنند. همه اینها را اعمال و عبادات میسازد، قبلاً هم ملاحظه فرمودید وقتی وضو میگیرند انسان برای عبادت موقعی که صورتشان را میشویند میگویند: «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجُوهُ وَ لَا تُسَوِّدْ وَجْهِی یَوْمَ تَبْیَضُّ فِیهِ الْوُجُوه»[24] پا را که مسح میکشند «اللَّهُمَّ ثَبِّتْ قَدَمَیَّ عَلَی الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَام» از همین جاها شروع میشود. انسان که روی صراط مستقیم میرود بدون لغزش میرود چون در تمام دوران زندگی اهل نماز و وضو بود و در وضو گفت خدایا پای مرا ملغزان! در دنیا نلغزید آنجا هم نمیلغزد، هیچ وقت در دنیا نلغزید. اینکه «ثَبِّتْ قَدَمَیَّ عَلَی الصِّرَاطِ» این صراط مستقیمی را که راهنمایی کردند این آقا روی صراط بود، حلالی را حرام بکند که نبود؛ در قیامت هم روی صراط مستقیم نمیلغزد.
غرض این است که اینها شرح آن اصل جامع کلی است ﴿تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ﴾؛ البته در ذیل آیه ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم﴾[25] هم که قبلاً بحث شد وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود: «نَحْنُ النَّعِیم»[26] نعمت هر جا مطلق ذکر شد ظاهراً نعمت ولایت است، نه نعمت غذا و لباس و مسکن و مانند آن، اینجا هم که دارد ﴿تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ﴾ این است. آن وقت اینها ﴿یُسْقَوْنَ مِن رَحِیقٍ مَخْتُومٍ﴾ که بحث جدایی دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره هود، آیه85.
[2]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص723.
[3]. وسائل الشیعه، ج2، ص356.
[4]. جامع الأخبار(للشعیری)، ص50؛ «عَنْ أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ کُنْتُ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلَامْ فَمَرَّ بِالْمَقَابِرِ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامْ السَّلَام ُ عَلَی أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه...».
[5] . سوره توبه، آیه123.
[6]. سوره بقره، آیه151.
[7]. سوره نساء، آیه113.
[8]. سوره قدر، آیه2.
[9] . سوره إنفطار، آیه17.
[10]. سوره قدر، آیات2 و 3.
[11]. سوره إنفطار، آیه19.
[12]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص183.
[13]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص688.
[14]. علل الشرائع، ج1، ص57.
[15]. علل الشرائع، ج1، ص57.
[16]. سوره واقعة، آیه89.
[17]. سوره انعام, آیه73.
[18]. سوره حدید، آیه3.
[19]. سوره صافات، آیه55.
[20].
[21]. سوره آل عمران، آیه107.
[22]. سوره آل عمران، آیه106.
[23]. سوره أنعام، آیه103.
[24]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص70 و 71.
[25]. سوره تکاثر، آیه8.
[26]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص476.