أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً (4) إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قیلاً (6) إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً (7) وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً (9) وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً (10) وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً (11) إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلیماً (13) یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً (14) إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلی فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15) فَعَصی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبیلاً (16) فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً (17) السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18) إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً (19)﴾
سوره مبارکه «مزمل» که در مکه نازل شد هم حقیقت قرآن و دین را تبیین میکند هم جریان سیاست و مسائل نظامی اسلام را با بیگانهها تبیین میکند و هم عظمت این دو کار را تشریح میکند و هم راهکار پیروزی در این دو امر را تشریح میکند. «فهاهنا امورٌ اربعة»: اوّل اینکه دین ثقیل است؛ ثقیل فرهنگی است و یک جان کَندن میخواهد که آدم این را درک کند که دین چه میگوید. دوم اینکه راهکارش چیست؟ چطور میشود که آدم این را بفهمد؟ چه وقت میشود که این را بفهمد؟ سوم اینکه همه کمر بربستند که این چراغ را خاموش کنند. چهارم این است که راهکار مبارزه چیست و علامت پیروزی چیست و چطور میشود که آدم موفق شود؟
این امور چهارگانه که عناصر محوری این چند آیهای که خوانده شد به خوبی یکی بعد از دیگری تبیین میکند؛ اما آن عظمت علمی، فرمود مثل حوزه و دانشگاه نیست که یک سلسله مسائل و مفهوم را ما بخواهیم به شما بگوییم. این یک ارتباط با غیب میخواهد، این یک خلأ از بیگانه و مَلأ آشنا میخواهد که سرتاپای درون را مِهر و لطف الهی پُر کند و چیزی غیر از نام حق و یاد حق نباشد تا آدم با او رابطه پیدا کند و حرف او را بفهمد؛ یعنی پا روی وهم بگذارد که مبادا وهم دخالت کند، پا روی خیال بگذارد، مبادا تخیّلات دخالت کنند، این در بخش نظری. در بخش عملی شهوت و غضب دو رهزن هستند باید پا روی این دو امر بگذارد، اینها را خفه کند، پس شهوت و غضب که در بخش عمل رهزن هستند باید پا روی اینها بگذارد و اینها را خفه کند. وهم و خیال که در بخشهای فرهنگی و علمی و ذهنی رهزن هستند باید پا روی اینها بگذارد، اینها را خفه کند؛ بشود عدل محض. وقتی عدل محض شد، از همه خواستهها منقطع بشود «إلا الله»، چرا؟ برای اینکه میخواهد با او رابطه پیدا کند، حرف او را بفهمد، پیام او را درک کند. بعد از اینکه این کارها را کرد؛ یعنی دشمن درونی را رام کرد و سحَر برخاست و با او مناجات کرد، فرمود: ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلا﴾، اشتغالات طولانی در روز، اشتغال شناور است، این ماهیها در دریا سابح هستند، انسان یا ناطق است یا صاهل است یا خائر است یا ناهق است یا سابح. «الانسان إما ناطق کالإنسان أو صاهل کالفرس أو ناهق کالحمار أو سابح کالسمک»، ماهی «حیوانٌ سابح» شناور است. فرمود روز روز شناوری، در دریای اشتغالات است. روز که نمیشود انسان معارف را از خدا دریافت کند. ﴿إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلا﴾، سحَر برخیز و با قرآن مأنوس باش! ﴿قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلیلاً﴾، این نکته که شما تمام این نماز را، صدها بار بررسی کنید، غیر از قرآن چیزی دیگر از آن درنمیآید. نماز یک قرآن مجسّم است. هیچ یعنی هیچ به نحو سالبه کلیه! هیچ چیزی در نماز غیر از قرآن نیست. این را بخوان تا آماده شوی، آن معارف را درک کنی!
پس آن قول ثقیل را با این راهکارها میشود فهمید. این برای مسائل علمی و فرهنگی و شهود و دریافت وحی. حالا میخواهی پیاده کنی با دست خالی میخواهی پیاده کنی، همه هم دشمن تو هستند، دشمن خونریز! چه کار باید بکنی؟ این قول ثقیل است. این ثقل که تنها مسئله علمی نیست که تو رسول هستی، یک وقت است که میگوییم چیزی است که کسی «بینه و بین الله» مطالبی را دریافت کرد، آن مربوط به خود است. یک مطالب علمی دریافت کرد؛ اما باید پیاده کند. وقتی بخواهد پیاده کند، یک کار سنگینی است؛ مسئله جهاد است، کشتن است، مبارزه است، خونریزی هست، اینها را چه کار کند. این امر سوم است. راهکار تحمّل این هم شبیه راهکار تحمّل آن امر اول، درمانش با همان اطاعت است و نماز است و تبتّل است و انقطاع است و اذکار. آنجا که فرمود بلند شو، نماز شب بخوان! برای اینکه دریابی. اینجا که میگوید: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، به نام او باش! ﴿تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾، ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ﴾، اینها برای اینکه مسائل سیاسی و نظامی را پیاده کند. این کار آسانی نیست! مسئله جنگ است و کشتن است و خونریزی است با دست خالی.
وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) میفرماید در شب بدر ما که جنگی نداشتیم. ما سابقه جنگی نداشتیم، فردا هم روز جنگ بدر است، ما هم که سابقه جنگ نداریم، آنها هم که خونریز و قدّارهبند بودند. نه آن سلاح را داشتیم، نه آن مصالح نظامی را داشتیم، نه آن سابقه جنگی را داشتیم. ایشان نقل میکند که وجود مبارک حضرت از سر شب تا صبح پای درختی مرتّب مشغول مناجات بود.[1] گویا اصلاً فردا جنگی نیست! چه کسی این را یادش داد؟ فرمود کار، کار سنگینی است، قول ثقیل است. این قول ثقیل در پیاده کردنش است. شما که نمیخواهید چهار تا مفهوم را یاد دیگری بدهید؛ میخواهید دین را پیاده کنید در برابر شمشیر راهزنان و قدّارهبندها است.
﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، اسم رب غیر از گفتن این الفاظ است؛ البته این الفاظ شریف هستند، طوری است که آدم حق ندارد نام کَلب را که در قرآن کریم است بدون وضو دست بزند. چنین کتابی است! اینها سرجایش محفوظ است. حالا ﴿کَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾،[2] کسی وضو ندارد، آیا میتواند به آن دست بزند؟ قداست این کتاب و عظمت این کتاب و معنویت این کتاب حساب آن سرجایش محفوظ است! این یک مرحله است؛ اما این مشکل را حل نمیکند، این الفاظ! مفاهیم این الفاظ هم مشکل را حل نمیکند. کسی که این معنا را میداند، بله میداند. این الفاظی که در قرآن کریم است «الله، الرحمن»، اینها اسمای اسما هستند. این الفاظ اسم هستند برای آن مفاهیم. آن مفاهیم که در ذهن ماست، آن ثواب دارد، برکت دارد؛ اما آن مشکل را حل نمیکند. معانی ذهنی مشکل را حل نمیکند. این مرحله دوم هم مثل مرحله اول آن توانایی را ندارد. مرحله اول این الفاظ است، ثوابش را دارد، قداستش را هم دارد. قداست طوری است که بیوضو حتی نام کلب را نمیتواند دست بزند، این درست است. نام ابیلهب را هم نمیتواند دست بزند: ﴿تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ﴾.[3] اینها سرجایش درست است.
مفاهیم این الفاظی که هست «الله، الرحمن»، اینها در ذهن است، اینها مطالب علمی است ثواب دارد؛ اما اینها مشکل را حل نمیکند. سوم یعنی سوم که ما الآن در مرحله سوم هستیم، «اسماء الأسماء الأسماء»، این الفاظ، اسما هستند برای آن مفاهیم، آن مفاهیم اسما هستند برای آن حقایق. اینکه در «دعای کمیل» هست: «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء»،[4] این است. در «دعای سمات» هست، در «دعای ندبه» است به اسمی که با آن اسم موسیٰ به طور رفت، به آن اسمی که عیسیٰ فلان کار را کرد، به آن اسمی که ایوب آن کار را کرد، آن مرحله است. سوم یعنی سوم! آنگاه این ذوات قدسی مظاهر آن اسما هستند. این میشود چهارم. این «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء»، آنها را میگویند تعظیم بکن. به نام آنها باش. این یقیناً یک ارتباط غیبی میخواهد. این یک کار سنگینی است، شما مگر نمیخواهید یک کار سنگین بکنید و همه این راهزنها را رام بکنید؟ قدّارهبندها را رام بکنید؟ اسلحه را از دستشان بگیرید؟ اینها را به جای اینکه خونریز بکنی، مصافحه بکنند با هم؟ مگر نمیخواهی این نعمتی که ما گفتیم: ﴿اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ﴾، فرمود: ﴿أَعْداءً فَأَلَّفَ﴾، همه خونریزی داشتید، همیشه جنگ داشتید، همیشه اختلاف داشتید، ما شما را به اینجا رساندیم. فرمود شما مگر قبلاً دشمن هم نبودید؟ معمولاً تمام کارهایتان قدّارهبندی نبود؟ سنگربندی نبود؟ ﴿کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾،[5] ما اسلحه را گرفتیم و به دست شما قلم دادیم.
این طولانیترین آیه قرآن کریم همان است که تقریباً در بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» است. این عرب جاهلی را کاری کرد که اینها سواددار روز شدند، فرمود برای هر کارتان قباله تنظیم کنید. آنها سواد در بینشان نبود، نوشتن در بینشان نبود. حالا این قدر فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ»،[6] «فَرِیضَةٌ فَرِیضَةٌ فَرِیضَةٌ» که خیلی نویسا شدند، نویسنده شدند، اهل قلم شدند. فرمود تمام کارهایتان برای اینکه مشکل قضایی پیدا نکنید، نگویید من یادم رفته! نگویید من خیال میکردم! نگویید اینطور بود! نگویید آنطور بود! برای هر کارتان سند تنظیم بکنید: ﴿وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾،[7] اگر کسی نمیتواند، نویسنده دیگری بیاورد، بنویسد. ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ﴾، رفتید یک قدر نان گرفتید، یک قدر گوشت گرفتید، اینها سند نمیخواهد؛ ولی تمام مبادلات شما، تجارتهایتان، رفت و آمدهایتان و حساب و کتابتان باید سند داشته باشد. این یعنی عالیترین مرحله تمدّن که الآن ما هم در جامعهمان هنوز به اینجا نرسیدیم. ما خیلی از کارها را به همان حافظه میسپاریم بعد اگر مشکل قضایی که پیش آمد، میگوییم من فکر میکردم این منظور است! فرمود تجارت میخواهی بکنی، خرید و فروش کنی، مضاربه میخواهی بکنی، پیماننامه و سالنامه، همه را بنویس. ادیبانه با فهم بنویس! ﴿وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ﴾؛ اگر این نبود، شاهد اقامه کنید، بنویسید. خیلی از این پروندهها که در دستگاه قضایی است، برای این است که مردم اصلاً نمیفهمند که چگونه زندگی کنند! من خیال میکردم اینطور است! من خیال میکردم، منظور من اینطور گفتم، تو آنطور گفتی! نهخیر، تمام کارهایتان را بنویسید، سند تنظیم کنید. این آخرین آیه که طولانیترین آیه سوره مبارکه «بقره» است، برای نظم جامعه است. آن وقت دیگر کسی نمیگوید من خیال میکردم، آن منظور این است، من فکر میکردم این بود، ذهن شما که مشکل قضایی را حل نمیکند! مشکل این عزیزان دستگاه قضایی این است که خیلی از این پروندهها در اثر این است که شعور قضایی در جامعه کم است. این را اسلام حل کرد، فرمود با هر کسی، با بردار خود معاملهای داری سند تنظیم کن!
این عرب را اینطور آمده تنظیم کرده، کارهایش را منظم کرده است، فرمود قول ثقیل را بخواهی پیاده کنی، این مبارزه میخواهد. آنها هم که دست بردار نیستند. تو میخواهی چه کار بکنی؟ همان راهکاری که با آن راهکارها توانستی قرآن را و این قول ثقیل را تحمّل کنی، مشابه آن راهکار را عمل کن که این قول ثقیل را پیاده کنی! ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، آن مسئله دعا و نماز و اینها سرجایش محفوظ است، اینها اسم رب نیست که بتواند انسان را در مسئله جنگ پیروز کند. اینها یک ثواب دارد برای رفع تکلیف. مفاهیم اینها، بحث تفسیری هم آن مشکل را حل نمیکند. آن «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء»، آن مشکل را حل میکند. فرمود: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، این است که فلان امام مظهر فلان اسم اعظم است، فلان امام مظهر اسم اعظم است، آن است که این میشود مرحله چهارم.
آن ائمه(علیهم السلام) مظهر اسمای الهی هستند، این اسمای الهی که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء»، مرحله سوم است. این مفاهیم و معانی ذهنی ما که از آنها کشف میکنند، مرحله دوم است. این الفاظی که ما قرائت و تلاوت میکنیم، مرحله اول است. همه اینها اثر دارند؛ اما آنچه مشکل را حل میکند، آن «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء» است، آنچه که در «دعای ندبه» آمده، آنچه در «دعای سمات» آمده. موسیٰ با آن نام بود، عیسیٰ با آن نام بود (علیهم الصلاة) و پیروز شدند.
فرمود: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، این یک؛ ﴿وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾، این بزرگان تفسیر آمدند، این ادبیاتش را تنظیم بکنند. یکی باب تفعّل و یکی باب تفعیل. این یک ناهماهنگی است. گاهی در مصدر تصرّف میکنند، آن را به باب تفعّل برمیگردانند تا با فعل هماهنگ شود. گاهی در فعل تصرف میکنند و آن را به باب تفعیل میبرند تا با مصدر هماهنگ باشد. گاهی هم نه، که این شاید اقوی باشد، این فعل، فعل است، آن مصدر، مصدر است؛ منتها هر کدام پیام خاص خود را دارد. تبتّل یک کار تکلّفی است، تبتّل یعنی انقطاع. بتول به چه کسی میگویند؟ آن که منقطع است، آن که منطقع از طمس است به او میگویند بتول که از القاب مبارک حضرت است. تو باید منقطع شوی. این اقطاع را یک وقت با سرعت، با فشار، با رنج، با درد، با تکلّف انجام بدهی، میشود باب تفعّل. یک وقت تدریجاً انجام بدهی، میشود تبتیل. میفرماید اول با فشار برو، حالا لازم نیست که در بقا با همین فشار راه را ادامه بدهی. آن اگر تدریج شد، عیب ندارد، پس اول به فشار از ماسوای حق منقطع بشو، بعد این راه را به تدریج ادامه بده که اگر ما این کار را کردیم هم باب تفعّل معنای خود را حفظ کرد هم معنای باب تفعیل را. اما آنها که میخواهند هماهنگ شوند، این تبتّل را میگویند تدریجاً منقطع شو، تدریجاً ادامه بده؛ اما آنها که خیلی انقلابی هستند سعی میکنند تبتیل را به تبتّل تبدیل بکنند؛ یعنی مصدر را هماهنگ با فعل کنند. با فشار برو، با فشار هم ادامه بده. حالا یا ممکن است این ناظر به اصناف چهارگانه باشد، افراد یکسان نیستند؛ ولی به هر حال انقطاع میخواهد، فشار میخواهد.
به چه کسی؟ به اسم رب. این اسم رب چه کاره است؟ ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است. کل عالم را او دارد اداره میکند. تو مگر نمیخواهی کار سنگین انجام بدهی؟! تو مگر نمیخواهی توحید را بجای الحاد و شرک بیاوری؟! مگر نمیخواهی بساط همه اینها را دور بریزی؟! حالا وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) تبر گرفت و اینها را ریز ریز کرد، وجود مبارک حضرت امیر پا روی دوش تو میگذارد و اینها را تکه تکه از کعبه دور میاندازد، به هر حال بساط جاهلیت را برمیدارد، مگر این کار نیست؟ اینکه تو به طرف او میروی این یک نفر است به نام خدا. کل عالم را هم او دارد اداره میکند؛ اما اینها میبینید هر کدامشان یک بت مخصوص در خانه دارند، به جهت اشرافیتی که دارند، یک بت مشترکی هم در کعبه دارند. در موقع جنگها و غارتگریها اینها هم میآمدند کنار کعبه از آن بتها کمک میخواستند هم بت مخصوصی که در خانهها داشتند، میرفتند کنار او دست میمالیدند و کمک میخواستند. اینها هر کدامشان یک بت خاص و ویژه در خانههایشان داشتند. فرمود اینکه بُت نیست، یک؛ بیش از یکی هم نیست و آن ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است. یک بت خاص داشته باشد، یک معبود مخصوص داشته باشد، نیست. اینکه گفتیم: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾؛ اما ﴿رَبِّکَ﴾ همان ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است؛ نظیر وثن و صنم آنها که نیست. کل عالم دست اوست. به نام او باش، توکل کن. این ثقیل است، کار سنگین میخواهی بکنی، این جهاد است و مبارزه است و سیاست است و اینهاست، کار سنگینی میخواهی بکنی. مسئله کشتن است و قتل است و خونریزی است و مبارزه است و معلوم نیست به حسب ظاهر که چه کسی پیروز میشود. ما با خبر هستیم، تو باید با دست پُر باشی.
پس «هاهنا امورٌ اربعة»: یکی آن تلقی قول ثقیل بودنِ معارف دین است، یک؛ دو: راهش نماز شب است و سحرخیری است. سه: پیاده کردن این قول ثقیل در سطح جامعه است که مبارزه میخواهد، سیاست میخواهد، جنگ میخواهد، خونریزی میخواهد. چهار، صبر میخواهد، هَجر جمیل میخواهد: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾ میخواهد. تبتّل میخواهد، تبتّل تبتیلی یا تبتّل تبتّلی میخواهد؛ اینها میشود قول ثقیل!
پرسش: ...
پاسخ: نه، آن بیاثر نیست برای همیشه بیاثر نیست؛ اما آن برای امر اول است. برای امر دوم این موارد را میخواهد. آن یقیناً کمک میکند. این انقلاب ما همینطور است، نظام ما همینطور است. ببینید یک عده قدّارهبندها آمدند عزیزترین و محکمترین و محبوبترین بخش کشور را که عزیزان سپاه هستند، آمدند گفتند ـ معاذالله ـ اینها تروریست هستند، این از همان کارهاست. این یک قول ثقیلی میخواهد. حالا نه اینجا جای آن حرفهاست و نه از هر دهنی این حرفها درمیآید، وگرنه این آمریکاییها بارها به عرض شما رساندیم، اینها که مثل ایران نبودند سابقه فرهنگ و امپراطوری داشته باشند، حکیم داشته باشند، فیلسوف داشته باشند، ادیب داشته باشند، طبیب داشته باشند. مگر چهار تا بیسروپای آن طرف آب نبودند؟ مگر قبل از کشف کریستف کلمب کسی نامی از اینها داشت؟ بعد وقتی کشف شد و از چند قارّه از آسیا و اروپا اینها رفتند آنجا و کمکم آنها رشدی پیدا کردند و اسلحه دست پیدا کردند و جنگ جهانی اوّل پیش آمد، جنگ جهانی دوم پیش آمد، ما بارها به اینها گفتیم الآن شما روی هفتاد میلیون قبر ایستادید و قدرتمند هستید. اینها الآن که قدرت دارند و داعیه دارند، از جهت کار فرهنگیشان است؟ سوابق سیاسیشان است؟ خدمات جهانیشان است؟ یا به جهت غارتگریشان است؟! الآن روی هفتاد میلیون قبر ایستادند. کمتر از هفتاد میلیون که نقل نکردند. در جنگ جهانی اول و دوم تا صد میلیون هم گفتند. آن وقت جمعیت جهان هم که این قدر نبود. اینها تا توانستند کشتند، این آلمان خاکستر شد. این ژاپن و امثال کره شمالی و جنوبی اینها هم که خاکستر شدند. حداقل هفتاد میلیون را اینها در جنگ جهانی اوّل و دوم به هر حال به قتل رساندند و الآن روی هفتاد میلیون قبر ایستادند و عربده میکشند. با اینها انسان باید چه کار بکند؟ اگر بخواهد اینها را سر جای خودشان بنشاند، قول ثقیل است. هم آن سبح طویل میخواهد، هم ﴿تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾ میخواهد. هم ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾ میخواهد تا این نظام ما، تا این انقلاب ما ـ إنشاءالله ـ به دست صاحب اصلی خود برسد! همان است.
شما اگر بخواهید وجود مبارک حضرت را در آن صحنه ترسیم بکنید، الآن ببینید وضع ما چیست! هفتاد میلیون کم نیست! الآن هم اگر دستشان برسد، همان هستند. اینها که به قیامت و خدا و شرف و انسانیت و اینها که معتقد نیستند. الآن همین است. این قول ثقیل را با این ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾ حل میکند، ﴿تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾ حل میکند، ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ حل میکند. این خداست. این توحید باید در جامعه ما جان پیدا کند. ما ابدی هستیم، هستیم که هستیم که هستیم که هستیم. این موعظههای اخلاقی مشکل را حل نمیکند. ما باید بدانیم ما یک موجود نمیر هستیم. سخن از یک سال و دو سال و یک میلیارد و دو میلیارد نیست، مگر انسان از بین میرود؟ یک موجود ابدی باید کالای ابدی داشته باشد. کالای ابدی فقط توحید است. این راه هم که برای همیشه باز است. برهان قرآن کریم این است که او ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است، به صورت الفبا خوب حل میکند که پیغمبر! «علیک و علی آلائه علیهم السلام» اینکه من میگویم: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾؛ یعنی دنیا همین است، آخرت همین است، «بین الدنیا و آخرت» همین است، تو باشی همین است، امت تو باشد همین است. ما این کارها را کردیم، الآن هم میکنیم. اینطور نیست که این فقط در قیامت باشد. فرمود جریان قیامت ما سرجایش محفوظ است. جریان دنیای ما هم، ما با فرعون چه کار کردیم؟ هم ﴿إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً﴾، هم ببین ما با فرعون چه کار کردیم؟ اینطور نیست که همیشه به قیامت وعده بدهیم. قیامت حسابش سرجایش محفوظ است؛ اما کارهایی که با فرعون کردیم، با اینها هم میکنیم. همین کار را هم کردند.
پس این امور چهارگانه وقتی تثبیت بشود، وضع خودمان را هم پیدا میکنیم. ما همیشه در همین وضع هستیم. اینکه از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که این قرآن چه کتابی است که ما هر چه میخوانیم خسته نمیشویم؟ خیلی از کتابهاست، خیلی از دوستان است، خیلی از عزیزان آدم است که اگر یک نامه برای انسان نوشتند، اگر یکی دو بار آدم بخواند خسته میشود؛ اما این ﴿وَ أَطْرافَ النَّهارِ﴾،[8] هر چه بخوانیم خسته نمیشویم؟ فرمود این «یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»،[9] هیچ وقت شد که شما بگویید ما الآن چند سال است که زندگی میکنیم، هر روز این آفتاب را میبینیم، از این آفتاب خسته شدیم؟! این حیات ماست. هیچ کسی میتواند بگوید که من از هوا خسته شدم؟! فرمود این «یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»، هیچ کسی نمیتواند بگوید الآن چند سال است که همیشه این آفتاب هست! ما از آفتاب خسته شدیم! فرمود نه. این جری که میگویند تطبیق که میگویند همین است! فرمود پس آن بخش ثقل قول ثقیل را با ﴿إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً﴾ باید حل کنیم. ثقل سیاسی و نظامی را با ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾، ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾، ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً﴾، حل کن. بخواهی قهر کنی، فاصله بگیری، نمیشود. تو همینها هم مردان خوبی هم هستند و خیلیها هم هستند که به فتح و پیروزی نایل میشوند. خیلی از این عزیزان میگفتند وقتی میخواستند جبهه بروند میگفتند دعا کنید ما شهید بشویم. گفتیم دعا میکنیم، آنچه خیر است بیاید، چون مستحضرید خیلی از این عزیزان ما هستند و فاتح هستند و فخر ما هستند، اینها زندهاند، فاتح هستند؛ ولی فرهنگ دین این نیست که حرف آخر را شهید میزند. فرهنگ دین این است که حرف آخر را کسی میزند که آن آخرین حرف را بزند. او گاهی شهید است و گاهی فاتح. ببینید شهادت حضرت امیر جزء بهترین فضایل آن حضرت است؛ اما درباره شهادت حضرت امیر یک سلسله دستوراتی وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داد، یک لقب پُر افتخاری هم داد که متعلق به پیروزی اوست. پیروزی علی بالاتر از شهادت آن حضرت است. فرمود درباره بعد از جریان خندق فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»،[10] حتی عبادت علی، شهادت علی مدیون شمشیر علی است. اگر ـ معاذالله ـ در آنجا حضرت کشته میشد، بساط اسلام ختم میشد. با شهادت که مشکل حل نمیشود. گاهی شهادت، گاهی پیروزی. ما به همین عزیزانی که امروز اینها را به این نام متّهم کردند، میگفتیم ما دعا میکنیم آنچه خیر است، خدا بدهد! گاهی بالاتر از شهادت میدهد، مگر فتح کردن، کشور را حفظ کردن، آن شهید سرجایش محفوظ است، اجر او نزد خداست؛ اما اینکه آمده دین را حفظ کرده، کشور را حفظ کرده، ناموس را حفظ کرده، آن شمشیر بوسیدنی است. فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن»، ـ حالا بعضی هم افضل نقل کردند ـ یقیناً آن پیروزی بالاتر از شهادت است. آن پیروزی مکتب را حفظ کرد، عدهای در کنار سفره مکتب شهید شدند، جانباز شدند؛ بله، سرجایش محفوظ، اما اگر ـ خدای ناکرده ـ در جریان جنگ خندق حضرت کشته میشود، یک شهادتی بود فقط! این است که این عزیزان ما گاهی کارشان بالاتر از مسئله شهادت است. الآن هم همین حرف است. پس فرمود اگر بخواهی قول ثقیل را پیاده کنی، آن که عالم دستش است، با او رابطه پیدا کن. او قدرت دستش است، تو را حفظ میکند. الآن کل این جهان را همین سه چهار نفر دارند اداره میکنند، هر جا سخن از حق و عدل و دیانت است، مختص به همین ابراهیم است و موسیٰ است و عیسیٰ و است وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام)، چون در جهان کسی نیست که حرف جهانی بزند. شما ببینید از آن سلجوقیان و ساسانیان و سامانیان این همه آمدند، رفتند، یک تکه خاک به نام اینها الآن 2500 سال کمتر و بیشتر به نام اینها در این سرزمین نیست، حالا چهار تا سنگ در تخت جمشید هست؛ اما آن که کل عالم به نام آنهاست، همین چهار نفر هستند که دارند میگردانند. این را میگرداند. فرمود او «ربّ المشرق» است «ربّ المغرب» است، «بینهما» هست، ما فقط به قیامت حواله نمیدهیم. درست است ﴿إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیماً ٭ وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ﴾؛ اما مسئله فرعون را هم ما در پیش داریم. دیر بجنبند اینها را در دریا میاندازیم. پس شما فقط بگو خدا، ما این کارها را انجام میدهیم.
ببینید اینکه بعد از آنها فرمود: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، حالا این طلیعه است برای قول ثقیل؛ یعنی مسایل سیاسی و مسایل نظامی بخواهد پیاده شود، سنگین است. این تنها ثقلش در مسائل معنوی و فهمیدن که نیست. باید پیاده شود: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، اسم همان مرحلهای است که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْء». این اسم و این الفاظ که ما میگوییم، این ثواب دارد؛ ولی آن مشکل را حل نمیکند. مفاهیم تفسیری آن در ذهن هست، بیاثر نیست، آن اسمی که «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی»، که در «دعای سمات» است، در «دعای ندبه» است، موسیٰ بود، عیسیٰ بود، او مشکل را حل میکند. ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾؛ لذا در اینجا فرمود: ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَی﴾،[11] ﴿وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾؛ چه باب تفعّل را به تفعیل برگردانیم، چه تفعیل را به تفعّل برگردانیم، چه همسان بکنیم، چه هر کدام را در جای خود معنا کنیم، هر کدام از اینها لطایف تفسیری خود را دارد. این رب تنها ربّ تو نیست: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾؛ یعنی کنایه از کل عالم است. ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است و واحد هم هست، شریک هم ندارد: ﴿لا إِلهَ إِلاَّ الله﴾،[12] برو وکیل بگیر! این را وکیل بگیر؛ یعنی من وکیل شما میشوم. اگر کسی بگوید شما مرا وکیل بگیر، خدا بگوید مرا وکیل بگیر، به من توکل بکن؛ یعنی من وکیل شما نمیشوم؟! این یعنی چه؟ اینجا فرمود توکل بکن؛ یعنی چه؟ یعنی شما خودت که نمیتوانی، میخواهی به دیگری بگویی، چرا به دیگری میگویی؟ به من بگو. ما باور نکردیم این حرفها را. خدا حفظ کند حضرت آیت الله حسنزاده را!
به مجاز این سخن نمیگویم ٭٭٭ به حقیقت نگفتهای الله[13]
او میگوید من وکیل شما هستم، اعلام هم کرد، رایگان هم هست. بیایید مرا وکیل بگیرید. ما این حرفها را باور نکردیم. ﴿فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً﴾.
بعد حالا فرمود مگر من خودم چه کار میکنم؟ مگر من با «الرحمٰن» عالم را اداره نمیکنم؟! ذرّهای ظلم و غضب در عالم نیست، پس جهنم چیست؟ جهنم جای عدل است. عدل که جای بدی نیست. اصلاً جهنم برای اجرای عدل است. شما نقشهای که میکشید، این مهندس، این کسی که نقشه میکشد، این کسی که خودکار دستش است، کیست؟ فرمود «الرحمٰن» دارد نقشه میکشد. «الرحمٰن» که رحمت رحمانیّه است: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء»،[14] یکجا میگوید جای سوخت و سوز است برای صدامها، یکجا جای بهشت است برای مؤمنین و متقیان و اینهاست. جهنم عدل محض است، عدل که نمیشود بیرحمت باشد. چه کسی جهنم را رَسم کرد؟ چه کسی اینجا را جهنم کرد؟ برای چه اینجا را جهنم کرد؟ ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾،[15] پس جهنم درست است نسبت به بهشت که حساب میشود جای بدی است؛ اما وقتی در نقشه عالم که حساب میکنید، جای عدل است. عدل که بد نیست. فرمود من این هستم که ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾،[16] تو هم که خلیفه من هستی، تو هم که ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾[17] در قرآن کریم است که من ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ فرستادم. آن که ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾[18] است، باید نقشه جهانی بکشد؛ لذا فرمود: ﴿فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً﴾؛ مثل یونس باشی، قهر بکنی، فاصله بگیری، اینها نباشد. رئوفانه با همین کفّار اداره کن؛ لذا وجود مبارک حضرت بعد از جریان فتح مکه فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»،[19] بعد زینب کبریٰ(سلام الله علیها) در مجلس شام فرمود: «أَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاء»؛[20] این میشود عدل، این میشود رحمت. فرمود مگر نمیخواهی مظهر من باشی؟ من چه کاره هستم؟ در عالم چه طور میکنم؟ من عالم را با قهر اداره میکنم؟ نه. یکجا قهر، یکجا مِهر؟ نه. آنجا که قهر است، نقشه را رحمت میکشد، این از آن غرر بیانات امام سجاد(سلام الله علیه) است: «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه».[21] چقدر این حرف عظیم است، خود خدا میداند! فرمود قبل از اینکه خدا یک غضب بکند و یک بگیر و ببندی بکند، رحمتش را میفرستد که نقشه بکشد که کجا رحیمانه و رئوفانه بگیر و ببند داشته باشد. سخن از «یا من زادت رحمته غضبه» نیست، آن سرجایش محفوظ است؛ البته رحمت خدا بیش از غضب اوست. این حرف علمی نیست که رحمت خدا بیش از غضب اوست. آن که علمی است، مستور است، مخفی است، در دسترس هر کسی نیست، بیان امام سجاد است که رحمت خدا امام غضب اوست، نه رحمت خدا بیشتر از غضب اوست. بیشتر را که همه میفهمند. «یا من زادت رحمته علی غضبه» را که همه ما میفهمیم؛ اما فرمود امامتی در کلّ عالم است، همه مأموم هستند، یک امامی دارند، آن امام رحمت است: «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»، پیشاپیش که خدا غضب بکند، امام را میفرستد، أمام را میفرستد، رهبر را میفرستد، نقشه میکشد که اینجا جای جهنم است. کلّ این نقشه را رحمت میکشد، پس ما غضبی به آن معنا در عالم نداریم؛ لذا فرمود: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء». در «دعای کمیل» هم فرمود: «وَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»[22] اینطور است.
بنابراین این خدا مظهری دارد به نام پیغمبر. پیغمبرش هم باید اینطور باشد. او هم همینطور بود. ببینید این فکاهیها، گفتنها، خنده کردنها را اینها که یک قدر سیاسی محض هستند، اصلاً طنزها را نمیپذیرند. کسی را که گفتند، یک مسئول را به نقد کشیدن، چهار تا خنده کردن، این را اصلاً آن سیاسیون محض این کارها را نمیکنند. این عرب خونآشام و قهّار و قدّارهبند مکه بعد از جریان بدر که کشته زیاد دادند، تصمیم گرفتند طنز سیاسی و فکاهیات، خنده و گریه آنچه که آدم را سبک بکند هم خنده کردن آدم را سبک میکند هم گریه کردن آدم را سبک میکند. کسی که عزیزش شهید شد، وقتی چهار بار مجلس گرفتند و گریه کردند، یک کم سبک میشود. اینها که سیاسی محض هستند هم گریه را قدغن میکنند هم خنده را تا این عقده، عقده، عقده باشد، در روز خطر خود را نشان میدهد. همین قدّارهبندهای مکه تصمیم گرفتند خنده ممنوع، گریه ممنوع! کسی برای کشتههای بدر حق ندارد گریه کند! چرا؟ در جنگ اُحُد مشخص شد. میگویند شما که گریه کردید، سبک میشوید، نمیتوانید انتقام بگیرید.[23] چهار تا طنز سیاسی گفتید و فکاهی نوشتید و گلآقا را خواندید و توفیق را خواندید، سبک میشوید، نمیتوانید انتقام بگیرید. اینها هم با خنده مخالف هستند هم با گریه مخالف هستند تا عُقده باشد، باشد، باشد تا در روز خطر خود را نشان بدهد. اینها که نگهبان هم داشتند، ناظر هم داشتند، یک عده را میفرستادند که چه کسی دارد گریه میکند و چه کسی گریه نمیکند. عبور کردند در خیابانها و کوچهها و کوی و برزن دیدند که صدای گریه از خانهای میآید، رفتند دیدند پیرزنی دارد گریه میکند. اعتراض کردند که چرا گریه میکنی؟ گفت من برای کشتههای بدرم گریه نمیکنم. این شترم نیامده، من تمام زندگیام به همین شتر است،[24] این نیامده من دارم گریه میکنم که او را عفو کردند، گفتند چون داری برای شتر خود گریه میکنی، عیب ندارد. گریه بیگریه! چرا؟ بعد گفتند نتیجهاش در جنگ اُحُد روشن شد. جنگ احُد آمدند خیلیها را کشتند، دوباره برگردند با خنجر قلب حمزه را بشکافند، جگرش را در بیاورند، بدهند آن زنیکه این جگر را بمکد، این برای چیست؟ «و ابن آکلة الاکباد»، نتیجهاش آن میشود. گفتند خشم ما در جنگ اُحد روشن شد، وگرنه کشتید و رفتید، دوباره برگردید و از آن راه، تنها مربوط به حمزه سیدالشهدا(سلام الله علیه) نبود، برای اینکه دارد: «و ابن آکلة الأکباد»، معلوم میشود که چند نفر را این کار را کردند. این است!
آن که سیاسی محض است نه این طنزهای سیاسی و فکاهیات را قبول دارد نه آن گریهها را قبول دارد تا انسان عقدهای بار بیاید، فرمود چرا عقده؟ «اعدی عدوّ» تو همین عقده است. تو مظهر رحمت رحمانیه باش! وقتی هم که پیروز شد، صریحاً بگویید، رسماً اعلام بکنید «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، این میماند و ماند. اینکه مانده برای همین مانده است و این نظام مانده برای همین است، این انقلاب مانده برای همین است. امیدواریم ذات أقدس الهی همه شما را و نظام ما را و رهبر ما را و عزیزان سپاهی ما را مشمول دعای حضرت قرار بدهد!
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. الجامع لأحکام القرآن، ج7، ص372.
[2]. سوره کهف، آیه18.
[3]. سوره مسد، آیه1.
[4]. بلد الأمین و الدرع الحصین، ص188.
[5]. سوره آلعمران، آیه103.
[6]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص30.
[7]. سوره بقره، آیه282.
[8]. سوره طه، آیه130.
[9]. وسائل الشیعه، ج27، ص196.
[10]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج4، ص86.
[11]. سوره أعلی، آیه1.
[12]. سوره صافات، آیه35؛ سوره محمد، آیه19.
[13]. دیوان علامه حسن زاده آملی.
[14]. الکافی(ط ـ الاسلامیه), ج1, ص429.
[15]. سوره سجده، آیه22.
[16]. سوره اعراف، آیه156.
[17]. سوره انبیاء، آیه107.
[18]. سوره انبیاء، آیه107.
[19]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص513.
[20]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص308.
[21]. صحیفه سجادیه, دعای16.
[22]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص72.
[23]. المغازی، ج1، ص121.
[24]. المغازی، ج1، ص123.