أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً (11) وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (12) وَ بَنینَ شُهُوداً (13) وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً (14) ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزیدَ (15) کَلاَّ إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیداً (16) سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً (17) إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18) فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (19) ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22) ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (23) فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24) إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25)سَأُصْلیهِ سَقَرَ (26) وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ (27) لا تُبْقی وَ لا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29) عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30) وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْری لِلْبَشَرِ (31)﴾
ذات أقدس الهی کلّ نظام را با همه تحقیقات و تأسیسات و تشکیلات خود دقیقاً آماده کرده، طبق آن اصول پنجگانهای که قبلاً بیان شد: اصل اوّل کان تامه بود که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء﴾،[1]اصل دوم کان ناقصه بود که در سوره «طه» است:﴿أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾،[2] اصل اوّل این است که «کلُّ ما صدق علیه شیء انه مخلوق الله»، این که این کان تامه است. هر چیزی هستی خود را از خدا گرفته است. اصل دوم که در سوره «طه» بود، این بود که هر چه آفرید، زیبا آفرید؛یعنی هر چه که این موجود میخواست با ساختار درونی او هماهنگ است، لازم دارد، به او داد؛ چه موجودات دریایی، چه فضایی، چه صحرایی، چه جماد، چه گیاه، چه نبات، چه انسان، این موجود اگر بخواهد بارور شود و ثمربخش شود، این شرایط را باید داشته باشد و به او داد هر حیوانی بخواهد پدر شود، مادر شود؛ چه شرایطی لازم دارد به او داد. هر درختی بخواهد میوه بدهد، شرایط آن را به او داد:﴿أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾، این «کان» ناقصه است نه اینکه داد، رها کرد، او «رب عالمین» است،﴿رَبُّ کُلِّ شَیْء﴾[3] است. اینها را پروراند، عملاً نشان داد که این مرغ اگر بخواهد مادر بشود، پدر بشود، این شرایط را دارد که میبینید. این درخت اگر بخواهد بارور بشود و میوه بدهد این شرایط را دارد که میبینید.«ربوبیت، تربیب»، این مضاعف است از باب ناقص نیست، تربیت لازمه تربیب است،«ربّ»، مضاعف است،«رَبَیَ»، ناقص است،«رَبَی»، که تربیت یا «ربَوَ» از اوست؛ چه ناقص «واوی»، چه ناقص «یایی»، لازمه تربیب است که مضاعف است، خدا تربیب دارد، ربّ است، مدبّر است، مدیر است، لازمه تدبیر و مدیریت تربیت است، این کار را کرده، این اصل سوم.
چهارمش هم این است که به مقصد رسانده و اعلام کرده که این بیهدف نیست، این را درباره کلّ نظام! فرمود؛ آسمانها اینطور است، موجودات آسمانیاینطور است، دریا اینطور است، موجودات دریاییاینطور است، صحرا اینطور است، موجودات صحراییاینطور است، هوا و فضا اینطور هستند، موجودات فضا هم این گونه هستند، این کلّ نظام! اینها به عنوان سفره است، سفره برای ضیافت است، بعد از اینکه همه این کارها را کرد، انسان را آفرید، انسان را که قبلاً خلق نکرد، همزمان با اینها خلق که نکرد، همه اینها را به عنوان سفره جهانی آفرید بعد انسان را آفرید و انسان در جهان مثل روح در بدن است، این بدن یک پیکر مادی دارد و یک روح دارد که ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقا آخَر﴾،[4]پس جهان را آفرید،یک؛ به زیباترین وجه آفرید، دو؛ پروراند، سه؛ آماده کرد این سفره را، بعد صاحب سفره را خلق کرد به نام انسان.
تشریح این مطلب در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغهاست؛[5] البته از آیات قرآن به برکت همینها به دست میآید. همه این سفرهها و غذاها را آماده کردند، انسان را خلق کردند. انسان یک مهمان ناخوانده نیست،یک؛ بیگانه نیست، دو. رابطه انسان با جهان رابطه روح و بدن است، انسان اگر بخواهد سالم باشد، باید بدنش را خوب حفظ کند؛ در سوره «اعراف» فرمود انسان اگر بخواهد در عالم آسیب نبیند باید مواظب اخلاقش باشد. اگر این کار را کرد: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ﴾،[6]﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْماءً﴾،[7] اگر کسی بخواهد از دست و پایش بهره صحیح ببرد باید مواظب باشد. اگر کسی بخواهد از هوا، از باران، از آب، از آسمان و از زمین بهره ببرد باید مواظب باشد. انسان نسبت به جهان بیگانه نیست، مهمان ناخوانده نیست. عقل را هم به او داد به عنوان فطرت.
این سه تا ضمیر کارساز است:﴿فَأَلْهَمَهافُجُورَهاوَتَقْواها﴾؛[8]نه انسان را مثل ظرف خالی و لوح خالی خلق کرد، این یک؛ نه نظیر کلیات «ابوالبقاء»یک کلیات را به او گفته که چه خوب است و چه بد است! نه یعنی نه! سه تا ضمیر است که به نفْس برمیگردد، به هر کسی بدی او و خوبی او را در درونش کاشت و الهام کرد، هیچ کسینمیتواند بگوید من نمیفهمم. آن مطالب دقیق را که ما نمیفهمیم را که از ما نخواستند، این مطالب عادی؛یک کارگر ویک کشاورز میداند چه بد است، چه خوب است. کمفروشی بد است، دروغ گفتن بد است، خیانت بد است، دورویی بد است، اینها بد است. امانت خوب است، ادب خوب است، انسانیت خوب است. این سه تا ضمیر یعنی به تو ای بشر! به تو ای زید! من گفتم، نه اینکه به کلیات گفتم که «العدل حسن». هیچ کسی نیست که خوبی خود، بدی خود را نداند. این کار را میخواهد بکند الآن، این حرف را میخواهدبزند اینجا، فقط میخواهد یک عده را بخنداند، آبروی کسی را ببرد، میداند بد است:﴿فَأَلْهَمَهافُجُورَهاوَتَقْواها﴾،نه «فألهمها الفجور و التقوی»، این کارها را کرده است. برای تتمیم این، بهترین انسان که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است، فرستاد و برای او برنامههای جهانی داد که قول ثقیل است:﴿إِنَّا سَنُلْقی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾،[9]او هم با نماز شب و سحرخیزی فراوان این را تحمل کرده، حضرت با همه این تشریفات، این را به جهانیان ابلاغ کرده، تلاوت کرده؛﴿یَتْلُوا﴾شد،﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾شد،﴿الْکِتَابَ﴾شد،﴿الْحِکْمَةَ﴾شد،﴿یُزَکِّیهِمْ﴾[10]شد، همه شد.
حالا بعضی از سرمایهدارهای مسرف و مترَف آمدند در برابر او صف کشیدند که چراغ را خاموش کنند. نصیحت شد، موعظه شد، مهلت داده شد، هیچ اثر نکرد. این ولید همینطور بود؛ این در اثر داشتن امکانات مالی، داشتن فرزندان زیاد، قدرتهای سیاسی، قدرتهای منطقهای، او بنا گذاشت که در برابر دین صفآرایی کند. خدای سبحان هم به او مهلت داد. بعد به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود من خودم تنهایی مشکل را حل میکنم:﴿ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ﴾، این ﴿وَحیداً﴾حال است، برای«یاء» در ﴿ذَرْنی﴾، گرچه چهار قول بود که در بحث قبل گذشت؛ اما ﴿ذَرْنی﴾؛ یعنی من تنهایی حل میکنم. بعضی از دعاهاست؛ مثل تعقیبات نماز صبح،«حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِینَ حَسْبِیَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی [حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ] حَسْبِی»،[11]این «حسبی حسبی حسبی»؛یعنیبه هر حالاو مشکل من را حل میکند،کسی کمک نکرد، نکرده باشد! این تعقیبات نماز صبح از بهترین تعقیبات است:«حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِینَ ... حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی [حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ] حَسْبِی»، این مشکل را حل میکند. اینطور نیست که ما بیپناه باشیم، کاری هم از دست ما ساخته نیست، فقط عَرضه کنیم که تو را قبول داریم، همین! فرمود اینطور نیست که حالا تو تنهایی در اول اسلام است، کسییار و یاور تو نیست؛ ولی من مشکل را حل میکنم؛ اما من توضیح میدهم که چگونه بساط او را جمع میکنم. من از این طرف کلّ جهان را سفره شما قرار دادم:﴿سَخَّرَ لَکُم﴾؛یعنی﴿سَخَّرَ لَکُم﴾،اگر تمام این صحنه را، این مسجد را، مثلاً سفره افطاری پهن کنند، بعد از مهمانها دعوت کنند، این معلوم است که این برای مهمان دعوت کردند. کلّ جهان را وجود مبارک حضرت امیر فرمود سفره قرار دادند، بعد بشر را آفرید، بعد هم مکرّر فرمود:﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ﴾،[12]﴿سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْض﴾،[13] برای شماست و من میخواهم شما کار کنید.
﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ﴾ این «الف و سین و تاء» طلب شدید الهی است، من مستعمِر هستم، شما را استعمار میکنم. از مقدسترین واژههای قرآنی است که به صورت بدترین کلمه درآمده است، استعمار است که در سوره «هود» هست:﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ﴾؛[14]یعنی خدا مستعمِر است شما را استعمار میکند. این «الف و سین و تاء»؛یعنی حتماً از شما طلب میکند که زمین را آباد کنید، آقای خود باشید، همین! این بیگانه میگوید زمین خود را، کشور خود را آباد بکن، با دست خود برای من، این میشود استعمار که غدّه بدخیم است؛ اما استعمار قرآنی این است که خدا از شما خواست همه امکانات را داد که زمین را آباد بکن، آقای خودت باش!﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ﴾، این استعمار با این استغفار، از مقدسترین کلمات قرآنی همین استعمار است. اگر از بشر آباد کردن زمین، سدبندها، جلوی سیل گرفتنها، جلوی تورّمها، جلوی اقتصاد ناسالم را، جلوی احتکارها و اینها را نگیرند که خدا طلب نمیکند، فرمود آسمان میخواهید بروید کره دیگر میخواهید بروید، من اصلاً برای شما ساختم. این نگفت نروید، فرمود آسمان و زمین را برای شما مسخَّر کردم، بخواهید بروید آنجا زندگی کنید، بروید. اینجا بخواهید زندگی کنید بروید؛ ولی بیکار نباشید.
افرادی که حضور مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف میشدند، معرفی میکردند، حضرت میگفت آن آقا چه کاره است؟ آن آقا چه کاره است؟ آقا چه کاره است؟ میگفتند فلان کار را میکند! محترمانه برخورد میکرد؛ اما اگر کسی بیکار بود،«سَقَطَ مِنْ عَیْنِی»،[15] اگر کسی بیکار بود،اصلاً از چشم حضرت میافتاد. ما باید این کشور خودمان را با غیرت حفظ کنیم.این کلمه غیرت چقدر عزیز و شریف است! ما در فارسی کلمهای نداریم یا لفظی نداریم که غیرت را معنا کند. این غیرت که یک واژه عربی است، سه رکن اساسی میخواهد تا آن را معنا کند. این همه عظمت پیدا میکند که هیچ کسی غیورتر از خدا نیست، پیغمبر غیور است، امیرمؤمنان غیور است، ما را به غیرت دعوت کردند. غیرت سه تا عنصر اصلی عمیق علمی میخواهد تا آدم بفهمد که «الغیرة ما هی»؟«الغیرة» رکن اوّلش این است که آدم وارد مرز دیگری نشود، وارد مرز غیر نشود، چه کار داری به شئون مردم؟ زن مردم؟ مال مردم؟ خانه مردم؟ نگاه به زن مردم با غیرت سازگار نیست. چرا حضرت امیر فرمود:«مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ»؛[16]در نهجالبلاغه است. فرمود هیچ انسان باغیرتی این ناموس مردم را نگاه نمیکند، چون وارد حریم غیر میشود. این با غیرت سازگار نیست؛ خانه مردم، مال مردم، زن مردم، این با غیرت سازگار نیست.«مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ»،فرمود هیچ انسان با غیرتی به ناموس دیگری نگاه نمیکند، چون غیرت یعنی وارد حریم غیر نشو! این یک و انسان امین، حریمدار، حَرمدار، ناموسدار باشد، احدی را اجازه ندهد که وارد حریم خصوصی این بشود. غیر را راه ندهد به حریم خاص خود، دو یعنی دو! پس نه وارد حریم غیر بشود، نه غیری را وارد حریم خود بکند، اگر غیری را وارد حریم خود کرد، این میشود دیاثت، پس دیاثت که غدّه بدخیم است، یکی از عناصر سهگانه معنای غیرت است. داخل در کار مردم شدن، این اوّلی، این هم دومی، سومی، تا آدم مرز خود را نشناسد، شناسنامه خود را نشناسد، حریم و حَرم خود را نشناسد، آن دو تا عنصر که محقَّق نیست.
به ما گفتند از مرز خودت بیرون نرو، این یک؛ به ما گفتند بیگانه را وارد مرز خود نکن، این دو؛ پس مرز ما باید مشخص شود. دیاثت چرا بد است؟ بیغیرتی چرا بد است؟ برای اینکه انسان از مرز خود دارد تجاوز میکند. این دین، این بیان که کل جهان را خلق کرده است برای ما و به ما هم گفته تو روح این عالم هستی! این بیان نورانی حضرت امیر چقدر بیان حکیمانه و دقیق است! فرمود اینها را خلق کرد بعد مهمان آورد، مگر حضرت آدم را اول خلق کرد؟ مگر حضرت آدم را همزمان با آسمان و زمین خلق کرد؟ یا نه، همه اینها را آفرید، بعد فرمود:﴿سَخَّرَ لَکُم﴾هر جا بروی آزاد هستی؛ منتها وارد حریم دیگری نباش! در چنین فضایی ولید و امثال ولید آمدند در برابر این مکتب ایستادند بر اثر اینکه ذات أقدس الهی یک قدرتهایی به اینها داد، یک نعمتهایی به اینها داد، اینها نشستند اتاق فکر تشکیل دادند، برنامهریزی کردند که چگونه جلوی قرآن را بگیرند:﴿ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ٭ ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ﴾،بعد به این نتیجه رسیدند، تصمیم گرفتند، نتیجه اتاق فکر که کلیدش به دست همین ولید بود،[17] بگویند که ـ معاذالله ـ اینسِحر است. اینکه میبینید پسری میپذیرد از پدر جدا میشود، یک پدر میپذیرد از زن جدا میشود، اینها را جدا میکنند، این ـ معاذالله ـسِحر است﴿إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَر﴾،«مأثور»؛ یعنی منقول این نتیجه اتاق فکری است که کلیدش به دست این ولید است، خدا با او چه باید بکند، این همه تلاش و کوشش در قول ثقیل، آن همه نماز شب پیغمبر، آن همه سحرخیزی پیغمبر، برای اینکه مکتب را بیاورد، حالا این میگوید این ﴿سِحْرٌ یُؤْثَر﴾، فرمود من خودم تنهایی این مسئله را حل میکنم، حالا بساط دنیا را چگونه حل میکند،جداگانه است، بساط قیامت را هم چگونه حل میکند، جداگانه است. فرمود من نفَس او را میگیرم، این اول کمکم به جایی میافتد؛ مثل اینکه میخواهد بالا برود، مستحضر هستید اگر کسی بخواهد به دامنه کوه برود یا از جایی بالا برود، در اثر کمبود مثلاً اکسیژن یا علل و عوامل دیگر، این نفَس بند میآید، این را در قسمتهایی از قرآن فرمود:﴿کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء﴾؛[18]مثل اینکه بالا برود، نفَس بند میآید:﴿سَأُرْهِقُهُ صَعُودا﴾،این مثل اینکه نفسش میخواهد بند بیاید، کمکم کمکم این کار را میکنیم.
بساط جهنم ما این است که این آتش جهنم حکیم است، عالم است، عاقل است، میفهمد که چه کسی را بگیرد و چه کسی را نگیرد، چرا وجود مبارک حضرت امیر را گفتند «قَسِیمِالْجَنَّةِوَالنَّار»[19] حضرت میفرماید:«هَذَا وَلِیِّی دَعِیهِ، وَ هَذَا عَدُوِّی خُذِیه»،[20] این میفهمد. همین که این کفار را از دور دید عصبانی میشود، نعره میکشد:﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً﴾،[21] نفرمود هر وقت کفار آتش را ببینند، فرمود هر وقت آتش جهنم اینها را از دور ببیند، نعره میزند. نه «إذا راوها»، فرمود:﴿إِذا رَأَتْهُمْ﴾، وقتی آتش جهنم اینها را از دور ببیند:﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیرا﴾ آتشی است عاقل، عادل، بفهم، این آتش که از هیزم جنگل نیامده است،در سوره مبارکه «جن» فرمود:﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾،[22] این سرقت و اختلاس و نجومی میشود آتش، ما در جایی ندیدیم که از جنگل هیزمی بیاورند، فرمود هیزم جهنم همین اختلاسیها و همین تبهکارها و همین بهمزنها هستند همین ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾، هیزم جهنم همینها هستند. این هیزم میفهمد:﴿إِذا رَأَتْهُمْ﴾،نه «إذا رأوها»﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً﴾ فرمود ما یک چنین آتشی آماده کردیم:﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾،[23]﴿ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُوَحیداً﴾؛من خودم تنها این مسئله را حل میکنم، حالا نه تنها درباره کیفر تبهکاران، نعمتی که دوستان آدم به آدم دادند، آدم مقدورش نیست، دعایی کردند، آدم شفا پیدا کرد، مشکل آدم را حل کردند، خدمتی به آدم کردند، احسانی به آدم کردند، آدم دستش برنمیآید که نسبت به آنها جبران بکند:«حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی [حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ] حَسْبِی»، این کلمات نورانی بعد از نماز صبح همین است.ما خیلی از دوستانمان نسبت به ما احسان کردند، محبت کردند، دست ما بر نمیآید جبران کنیم:«حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی [حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ]»؛ «حسبی حسبی» یعنی همین! همیشه «حسبی» هست، تنها اختصاصی به جریان ﴿ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُوَحیداً﴾ و اینها نیست. ما چه موقع گفتیم خدا و جواب نشینیدیم؟ همین! چون نگفتیم منتظر جواب بیسؤال هستیم، این نمیشود.
فرمود ما اینها را آماده کردیم، حالا ما گفتیم نوزده نفر از ملائکه معصوم ما عهدهار جهنم هستند:﴿عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَر﴾، در سوره مبارکه «تحریم» و اینها گذشت که «غلاظ و شداد» هستند اینها این آیات که نازل میشد، همین اتاق فکر ولید و امثال ولید میگفتند که یکی از آن سران شرک و قدر قدرت اینها میگفتند ما هفده نفرشان را من کفایت میکنم، دو نفرشان را هم شما اینها خیال میکردند، این نوزده آدم هستند که مسئول جهنم هستند. فرمود ﴿عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُم﴾،[24] اینها اینطور هستند.
بنابراین اینطور نیست که ذات أقدس الهی مهلت بدهد، اجازه بدهد، کسی اتاق فکر تشکیل بدهد در برابر دین او بخواهد قیام بکند و حضرت ساکت باشد. از دست ما کاری برمیآید، باید انجام بدهیم. تبلیغ کنیم، احساس کنیم، مبارزه کنیم، جهاد اصغر همه اینها سرجایش محفوظ، اما آنکه حرف اول و آخر را میزند، کسی است که اول و آخر عالم به دست اوست، فرمود من خودم مشکل را حل میکنم، اینطور نیست که حالا اگر کسی شما را کمک نکرد، ما همینطور مهلت بدهیم، این بر اساس تحلیلی است که در سوره مبارکه «مدثر» از آیه یازده به بعد شروع میشود. فرمود:﴿ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ﴾ که قبلاً گذشت، چهار قول است. اولیٰ این است که این «وحیداً» حال باشد؛ یعنی خودم تنها مسئله را حل میکنم.
﴿وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُودا﴾؛ مال فراوانی به او دادم، حالا اینکه اتاق فکر تشکیل میدهد در برابر دین، برای اینکه ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنین﴾؛[25]چون قدرت مالی دارد و فرزندان فراوانی دارد، خیال میکند که قدرت دارد:﴿وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُودا﴾؛یعنی مال فراوان، این گرفتار تکاثر شد:﴿وَ بَنینَ شُهُودا﴾؛فرزندانی دارد که شاهد صحنه هستند، قوی هستند، نیرومند هستند. امکانات را هم من برایش آماده کردم:﴿وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیدا﴾، انتظار دارد که نعمت بیشتری هم به او بدهم:﴿ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزید﴾ این در حقیقت جهنمی است که همیشه ﴿هَلِ امْتَلَأْت﴾[26]را دارد. اینجا خواستههای اوست بعد پاسخ میدهد، فرمود:﴿کَلاَّ﴾ ما از این به بعد چه نعمتی به او بدهیم، دیگر به او نعمت فراوان نخواهیم داد، چرا؟﴿إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیدا﴾، این صفت مشبهه است، این معاند است، دشمن آیات ماست، من کمکم کیفیت تعذیب او را تشریح میکنم:﴿سَأُرْهِقُهُ صَعُودا﴾، این ﴿کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء﴾ که در قرآن هست،«صعودا»؛ یعنی نفسش بند میآید؛ مثل اینکه میخواهد بالای کوه برود، بالا برود این در اثر کمی اکسیژن، انسان مثل اینکه نفسش بند میآید، فرمود کمکم نفسش بند میآید، این کار را میکنم.
پرسش: ...
پاسخ: خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که جهاد اکبر دارد، قول ثقیل دارد، این قول ثقیل را، این مبارزات را در جریان طائف که شنیدهاید، وجود مبارک حضرت برای تبلیغ رفت این قدر پای نورانی حضرت را سنگ زدند که برید.
پرسش: ...
پاسخ: اینها آزمایش است. در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود کسی خیال نکند که ما اینها را دادیم، اینها کرامت است، اینها آزمون الهی است، سوره مبارکه «مؤمنون» این بود که ﴿أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ﴾ این باید «أنّ ما» جدا باشد؛ ولی ـ متأسفانه ـ در این قرآنها،«أنّ» با «ما»؛ مثل ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم﴾؛[27]ولی ـ متأسفانه ـ «أنما» نوشته شده است. الآن ما «إنما و أنما» را حرف میدانیم برای حصر، ولی در حالی که این «إنّ» حرف «مشبهة بالفعل» است، آن «ما» موصوله است، اسمش آن است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُم﴾ این است.«إن ما کذا»، این است این «ما» موصوله است و اسم «إنّ» است. اینجا همینطور است:﴿أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ﴾؛ ولی ـ متأسفانه ـ حالا با این وضع «أنما» نوشته شده است:﴿مِنْ مالٍ وَ بَنین ٭نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُون﴾،[28]اینها آزمون است. در سوره مبارکه «فجر» قبلاً هم گذشت، بعضی مبتلا به فقر هستند، بعضی مبتلا به ثروت،«ابتلاء»؛ یعنی آزمون،﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَن٭ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَن٭ کَلّا﴾،[29] فرمود بعضیها مبتلا به ثروت هستند، بعضی مبتلا به فقر، ما هر دو را آزمایش میکنیم، گاهی او را به این، گاهی این را هم به او و بالعکس این آزمایش الهی است، آزمایش الهی نشانه کرامت و قدرت نیست، خیال کردند که ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُون﴾ ما آزمایش کردیم، این شخص را هم آزمودیم، این میتواند راه خوب طی کند.
بنابراین فرمود ما این کار را که کردیم، این نعمتها را که دادیم، این به جای اینکه شاکر باشد و در برابر دین الهی خاضع باشد، آمده اتاق فکر تشکیل داده است:﴿فَکَّرَ وَ قَدَّر﴾؛ اندازهگیری کرده، راهها را بررسی کرده:﴿فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّر﴾؛ مرگ بر او این چگونه اتاق فکر نشسته اندازهگیری کرده؟ این در سوره مبارکه «توبه» هم این ﴿قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُون﴾ مشابه این آمده، سوره مبارکه «توبه» آیه سی این است که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُون﴾، گاهی «قُتل» دارد، گاهی «قاتل» دارد، گاهی مرگ بر اینها، گاهی کشته باشند در قتال و امثال آن، در اینجا فرمود: ﴿فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّر ٭ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّر ٭ثُمَّ نَظَر﴾؛ نظریهپردازی کرد، بعد عبوس کرد، چهره را درهم کرد، بعد ﴿بَسَر﴾؛ این چهره عبوس شده را به حالت خشم و غضب و بیمهری و نارضایتی و سایر علایم انکار استنکار درآورد:﴿ثُمَّ أَدْبَرَ﴾ رو کرد در این صحنه ﴿وَ اسْتَکْبَر﴾ همین کسی که «أَدْبَرَوَ اسْتَکْبَر»همین کسی را ذات أقدس الهی میفرماید در سوره مبارک «معارج» مشابه این گذشت که جهنم کسانی که این کارهاند، آنها را دعوت میکند؛ یعنی جذب میکند،سوره مبارکه «معارج» آیه پانزده به بعد﴿کَلاَّ إِنَّها لَظی٭ نَزَّاعَةً لِلشَّوی ٭تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی﴾؛کسی که پشت کرد و اعراض کرد، جهنم او را جذب میکند، دعوت میکند، میگوید بیا! با نفس کشیدن او را جذب میکند، همانطوری که او را از دور ببیند، نعره میزند. اینهایی که اینجا ﴿أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی﴾او را با جاذبه خود جذب میکند:﴿تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی﴾ این در سوره مبارکه «معارج» است.
اینجا هم فرمود این میگوید:﴿فَقالَ إِنْ هذا﴾ نتیجه اتاق فکرش این است. این یک سحری است که مأثور است از جای دیگر گرفته و اینجا صرف کرده ـ معاذالله ـ این خلاصه اتاق فکر ولید.﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾ـ معاذالله ـ این قول ثقیل نیست، این وحی نیست، این کلام الهی نیست، این قول بشر است. حالا این نتیجه اتاق فکر است. ذات أقدس الهی میفرماید من چه کار میکنم. آن ﴿سَأُرْهِقُهُ صَعُودا﴾طلیعه انتقام الهی است. این مربوط به آخرت است:﴿سَأُصْلیهِ سَقَر﴾،حالا «سقر» نامی از نامهای جهنم است یا درکهای از درکات دوزخ است:﴿وَ ما أَدْراکَ ما سَقَر ٭لا تُبْقی وَ لا تَذَر﴾ این مثل آتش دنیا نیست، آتش دنیا به هر حال یک مقدار که سوخت بقیه را خاکستر میکند، اینجا خاکستر نمیگذارد، همهاش را تبدیل میکند ﴿لا تُبْقی وَ لا تَذَر﴾؛ نه چیزی را باقی میگذارد چرا؟ برای اینکه این در سوره مبارکه همزه آمده است که ﴿وَ ما أَدْراکَ مَا الْحُطَمَة ٭نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة ٭الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة﴾،[30]مشکل آتش قیامت این است که اولاً در دنیا از آتش دنیا میشود راحت نجات پیدا کرد، برای اینکه به هر حال سوخت و سوز است، آدم را میسوزاند، انسان میمیرد، وقتی که مُرد راحت میشود، انسان مرده که دیگر احساسی ندارد؛ اما آتش جهنم جایی است که ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی﴾،[31] اصلاً نمیمیرد. مرگ مرده است، اینها آن قدر در جهنم گرفتار عذاب هستند با وجود آن عنود هستند که به این فرشتههای جهنم متوسل میشوند،میگویند به خدای خودت بگو جان ما را بگیرد،﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾،[32]چون مالک مسئول دوزخ است، اینها به مسئول دوزخ (سلام الله علیه) میگویند به خدای خودت بگو که جان ما را بگیرد، اینها کاری با خدا ندارند، حتی آنجا هم با خدا کار ندارند، از بس این استکبار درون اینها به صورت یک غده بدخیم رسوخ کرده است! آنجا نمیگویند خدایا ما را نجات بده، به مالک میگویند به خدای خودت بگو که این کمال بیادبی است ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾، نه «ربنا»، نه «رب العالمین»، به خدایت بگو که مشکل ما را حل کند. این را میگویند کفر وقتی در درون نهادینه شد اینطور میشود.
حالا فرمود اینها اینطور هستند: ﴿لا تُبْقی وَ لا تَذَر﴾، چیزی باقی که نمیگذارد، این ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة ٭ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة﴾، آتش در دنیا اول لباس را میسوزاند، بدن را میسوزاند، درون که نمیرود؛ اما این آتش از درون درمیآید. آتشی که از درون در آمد شما آب بریزید روی آن؟! این از درون درمیآید، از کجا درمیآید، حالا کسی حسود است، کسی استکبار دارد، کسی بخیل است، کسی مستکبر است، شما آب بریزید، کجا میخواهید آب بریزید؟ اینکه استکبار و حسود بودن و مستکبر بودن و معاند بودن و منافق بودن، اینکه یک جایی ندارد که شما روی آن آب بریزید و خاموش کنید، این آب توبه است که او نداشته اصلاً، بنابراین چون ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة﴾است ﴿الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة﴾ است، همیشه سر میزند:﴿لا تُبْقی وَ لا تَذَر﴾ تا انسان این گرفتاریها برطرف نشد او نجات پیدا نمیکند.
فرمود وضع این است ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة﴾ است ﴿الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَة﴾. این اولا در طلیعه﴿لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ ﴾ پوست را میسوزاند، پشت را سرخ میکند، بریان میکند، این برای این، درباره «سقر» نوزده نفر از فرشتهها هستند؛در سوره مبارکه تحریم آنجا فرمود ملائکه «غلاظ و شداد» است، آیه شش سوره تحریم این بود:﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَ أَهْلِیکمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیها مَلائِکةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یعْصُونَ اللَّهَ﴾ معصوماند؛ اما غلاظ و شدادشان معصومانه است ﴿لا یعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یفْعَلُونَ ما یؤْمَرُونَ﴾بعد از اینکه آیه نازل شد که نوزده فرشته در آنجا هستند، اینها خیال کردند که نگهبانان جهنم نوزده نفر هستند یکی از همین اعضای اتاق فکر گفت که هفده نفرش را من از پا در میآورم دو نفرش را شما، این طور فکر میکنند!﴿عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا﴾؛ ما برای آزمون میگوییم و گرنه یک نفر و دو نفر همان طوری که خودم به تنهایی حل میکنم یک نفر هم به تنهایی میتواند حل کند به تدبیر ﴿وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ﴾ یک، ﴿ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِیمَانًا﴾دو، اما از آن طرف ﴿وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾اینها ولی در قبالش ﴿وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَامَثَلًا﴾ اینکه گفت نوزده نفر، این چیه؟ اینها خیال میکنند که جهنم مثل همان کوره دنیا و سوخت و سوز دنیاست که نوزده نفر آدم مسئول آن هستند.﴿کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِیَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾، در بیانات نورانی حضرت امیر بود که چند جای قرآن دارد ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[33]﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾اینجا سرجایش است، این یک کلّی نیست، عامی نیست تخصیصپذیر، اطلاقی نیست و مطلقی نیست تقییدپذیر، فرمود ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾یعنی هر چه در آسمان و زمین هست ستاد و سپاه الهی است، شد؟! ما یک موجودی هستیم در برابر ستاد و جنود الهی یا خود ما هم جزء این مجموع هستیم؟ یعنی این یک عام تخصیص خوردهای است یا یک مطلق تقییدیافتهای است؟﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾«الا انسان»این است؟ یا نه خود انسان هم جزء سپاه و ستاد الهی است؟ این در بیانات نورانی حضرت امیر این است که مبادا کسی خیال بکند که هر چه در خارج انسان است ستاد الهی است و انسان بیرون از ستاد است و خدا اگر خواست انسان را بگیرد به وسیله یکی از این موجودات آسمانی یا زمینی او را میگیرد، نه این طور نیست. یک وقت است قارون است که زمین جزء ستاد الهی است ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ﴾،[34]یک وقت فرعون است دریا جزء ستاد الهی است ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾[35]یک وقت خود انسان را ذات اقدس الهی میخواهد بگیرد این حرفی میزند آبرویش میرود یک امضا میکند گرفتار میشود جایی میرود گرفتار میشود غذایی میخورد گرفتار میشود فرمود:«أَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُهُ»[36]اعضای شما سربازان الهیاند اگر ما بدانیم خیلی در ما اثر میگذارد! اگر خدا ـ خدای ناکرده ـ خواست ما را بگیرد، به دست ما میگیرد. اگر خواست ما را یاری کند با زبان ما، با دست ما، با پای ما و با کار ما ما را یاری میکند؛ این طور نیست که حتماً باید از جای دیگر لشکرکشی بشود! این از بیانات نورانی حضرت امیر سلام الله علیه است فرمود:«جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»آدم جایی را امضا میکند رسوا میشود، حرفی میزند رسوا میشود یا حرفی میزند آبرومند میشود، این ستاد الهی است! چرا ما این طور نباشیم؟! این است که اعضا و جوارح را آدم کنترل کند نه تنها علیه او کار نمیکنند ـ إنشاءالله ـ حتماً به سود او کار میکنند.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. سوره رعد، آیه16؛ سوره زمر، آیه62.
[2]. سوره طه، آیه50.
[3]. سوره انعام، آیه164.
[4]. سوره مومنون، آیه14.
[5]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه1، ص42.
[6]. سوره اعراف، آیه96.
[7]. سوره جن، آیه16.
[9]. سوره مزمل، آیه5.
[10]. سوره بقره، آیه129.
[11]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص382.
[12]. سوره لقمان، آیه20.
[13]. سوره حج، آیه65.
[14]. سوره هود، آیه61.
[15]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج100، ص9.
[16]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت305.
[17]. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج4، ص493.
[18]. سوره انعام، آیه125.
[19]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص570.
[20]. الأمالی (للطوسی)، ص629.
[21]. سوره فرقان، آیه12.
[22]. سوره جن، آیه15.
[23]. سوره بقره، آیه24؛ سوره آلعمران، آیه131 و133و ... .
[24]. سوره تحریم، آیه6.
[25]. سوره قلم، آیه14.
[26]. سوره ق، آیه30.
[27]. سوره انفال، آیه41.
[28]. سوره مومنون، آیات55 و56.
[29]. سوره فجر، آیات15و16و17.
[30]. سوره همزه، آیات5 و6 و7.
[31]. سوره اعلی، آیه13.
[32]. سوره زخرف، آیه77.
[33]. سوره فتح، آیات 4و7.
[34]. سوره قصص، آیه81.
[35]. سوره قصص، آیه40 و سوره ذاریات، آیه40.
[36]. نهج البلاغة«(للصبحی صالح)، خطبه199.