09 05 2016 452267 شناسه:

تفسیر سوره محمد(ص) جلسه 06 (1395/02/21)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ (۱۵) وَ مِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (۱۶) وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدی وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ (۱۷) فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِکْرَاهُمْ (۱۸)

 طرح جریان بهشت و اوصاف بهشتیها بعد از بیان کُدهای رسیدن به آن

این سوره مبارکه که به نام حضرت است و در مدینه نازل شد، از آغاز تاکنون بین حق و باطل، ایمان و کفر، هدایت و ضلالت، بیّنه داشتن و بیبیّنه بودن فرق گذاشت، یک؛ در همه این موارد یا غالب موارد بین حُسن فاعلی و فعلی جمع کرد، دو؛ این‌طور نیست که به صِرف «عملِ خوب» انسان به مقصد برسد، «عامل» هم باید معتقد باشد و این‌طور نیست که اگر عامل معتقد بود، حُسن فاعلی داشت و «عمل صالح» نداشت بدون آسیب باشد. بعد از تبیین این اقسام به پاداش و کیفر که میرسد، اوّل بهشت و اوصاف بهشتیها را ذکر میکند، بعد دوزخ و اوصاف دوزخ و دوزخیان را.

علّت تعدّد بهشت و تفاوت درجات آن

در جریان بهشت قرآن کریم آیات فراوانی دارد، فرمود جنّت متعدّد است و یکی نیست ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ[1] هست، بعد ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ[2] هست، برای هر مؤمنی چند بهشت هست و برای اوحدی اهل بهشت «جنّة اللّقاء» هست که فرمود: ﴿فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ٭ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی.[3] سرّ اینکه درجات جنّت متعدد است، این است که درجات ایمان متفاوت است و چون درجات ایمان متفاوت است مؤمنان هم درجاتشان فرق میکند؛ لذا بین ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً[4] که نشانهٴ تفاوت مراتب ایمان است، یک؛ و بین آنچه در سوره مبارک «انفال» و «آل عمران» آمده که یک‌جا فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ،[5] این دو؛ جای دیگر میفرماید ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ،[6] سه؛ نه ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ، از سنخ حذف «لام» نیست که «لام» محذوف باشد، خود افراد، درجات هستیشان فرق میکند، بنابراین چون هم ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناًهست که نشانه تفاوت مراتب ایمان است، هم ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌهست که نشانه آن است که هنوز این درجه برای آنها به منزلهٴ فصل مقوّم نشد، هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ است که نشانهٴ آن است که این درجات برای آنها به منزله فصل مقوّم شد؛ لذا مراتب بهشت فرق میکند.

تبیین مراتب بهشت و دو شرط رسیدن به آن

در مراتب بهشت، یک بهشت است که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ[7] و اکثری آنها هم در همین حدّ هستند، یک عدّه هستند گذشته از اینکه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ[8] هم هست، این برای اوحدی از اهل ایمان است که هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُرا دارند و هم ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ هستند. در جریان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُاوصافی دارد، مراتب و موجوداتی دارد که آنها را قرآن وصف کرده است؛ چه در سوره «رعد»، چه در این سوره و چه در سایر سُوَر جنّت را وصف کرده است، فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ،[9] الآن این‌جا سخن از ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[10] هست؛ منتها با کلمه ﴿الْمُتَّقُونَ. قبلاً فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[11] که مجموع دو حُسن است؛ یعنی حُسن فاعلی و حُسن فعلی، هم اعتقاد خوب و هم عمل صالح؛ اما الآن از این دو حُسن یکجا به عنوان تقوا یاد میکند: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ که ﴿الْمُتَّقُونَهمان ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یک، ﴿وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ دو، هستند.

  اقسام نهرهای چهارگانه جاری در بهشت و منشأ آن

 آنگاه این بهشت را هم مشخص میکند، میفرماید اینکه ما در موارد فراوان گفتیم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ؛ نهرهایی زیر این درختها و قصرها جاری است، این نهرها چهار قسم هستند که اقسام و درجات این نهرها را یکجا ذکر میکند: نهر «آب» است، نهر «شیر» است، نهر «خَمر» است و نهر «عسل»؛ اینها از یک سنخ نیستند، چندین نهر زیر این درختها جاری هستند. پس یک بخش از آیات دارد: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ، بخش دیگر این «أنهار» را تربیع میکند و میگوید که اینها چهار قسم می‌باشند: نهر «آب» است، نهر «عسل» است، نهر «خَمر» است و نهر «شیر» است، اینها هست؛ آنگاه می‌فرماید که این «أنهار» زیر این «اشجار» جاری است و منشأ پیدایش این «أنهار اربعه»، «عیون أربعه» خواهد بود که چشمههای فراوانی است. در قرآن راجع به جهنّمیها دارد: ﴿عَیْنٍ آنِیَةٍ؛[12] چشمهٴ گداخته و داغ دامن‌گیر اینهاست که ـ معاذالله ـ وقتی اینها تشنهاند، اگر مقداری از این آب را بخواهند بنوشند، اما هنوز به لب و دهن نرسید ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقاً؛[13] پوست صورت میریزد، این از بس گرم است، داغ است و سوزان! ﴿عَیْنٍ آنِیَةٍ یعنی چشمهٴ داغ؛ اما درباره بهشتیها این نهرها از چشمهها جاری میشود که ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً.[14]

 تعدد و تفاوت چشمههای بهشتی برای ابرار و مقرّبان

در قرآن کریم چشمهها را هم متعدّد معرفی کرده است؛ فرمود چشمههایی که برای اَبرار است، غیر از چشمههایی است که برای مقرّبان است. چشمههایی که برای اَبرار است خالص نیست، لذا مقداری از آن آبهای ناب چشمهٴ مقرّبان را در آب چشمهٴ اَبرار میریزند، میفرماید: ﴿مِزَاجُهَا زَنجَبِیلاً[15] که از «سَلْسَبیل»[16] هست ﴿وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ،[17] آنگاه این «کافور»،[18] «سَلْسَبیل» و «تَسنیم» را معرفی میکند. فرمود اَبرار خالص نمینوشند، آبی را که اَبرار مینوشند و چشمهای که اَبرار از آن استفاده میکنند ممزوج از تسنیم است، تسنیم چیست؟ «عینی» است که ﴿یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ.[19] آنهایی که مقرَّب هستند، فقط از این چشمهٴ تسنیم که خالص است مینوشند، ولی مقداری از این چشمهٴ «تَسنیم» را در آب اَبرار میریزند؛ «کافور» هم همین‌طور است، «زنجبیل» هم همین‌طور است، «سَلْسَبیل» هم همین‌طور است، این چشمهها را که در سوره مبارکهای که به نام «انسان» یا «مطفّفین» است ملاحظه بفرمایید، آیه پنج سوره مبارکهٴ «انسان» این است: ﴿إِنَّ الأبْرَارَ﴾، نه مقرّبان! ﴿إِنَّ الأبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْسٍ﴾ که ﴿کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً﴾؛ از قدح و جامی مینوشند که خالص نیست، مقداری از چشمهٴ «کافور» را در آن ممزوج میکنند ﴿مِزَاجُهَا کَافُوراً﴾، حالا کافور چیست؟ ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً،[20] ذیل این آیه و در تعبیر ﴿یُفَجِّرُونَهَا﴾ مرحوم امین الاسلام[21] دارد که این مردان الهی همین که با دست خود اشاره کردند یا خط کشیدند چشمه میجوشد، مثل دنیا نیست که انسان تابع چشمه باشد و هر جا که چشمه میجوشد آن‌جا ویلا بسازد یا خیمه بزند، بلکه در بهشت هر جا بهشتی بخواهد چشمه میجوشد، چون فرمود: ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً، «مُفَجِّرِ» این عیون، خود بهشتیها هستند که مقداری از این چشمهٴ «کافور» را در جام اَبرار میریزند ﴿مِزَاجُهَا کَافُوراً﴾، آن وقت کافور چیست؟ ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾. در جریان مطفّفین هم همین‌طور است که ابرار را از مقرّبان جدا کرده است، آیه 22 به بعد سوره مبارکه «مطفّفین» این است: ﴿إِنَّ الأبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ٭ عَلَی الأرَائِکِ یَنظُرُونَ ٭ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ ٭ یُسْقَوْنَ مِن رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ٭ خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ٭ وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ؛[22] اینها از «تَسنیم» محض استفاده نمیکنند، مقداری از چشمهٴ «تَسنیم» را ممزوج میکنند و به اینها میدهند. اَبرار از «تَسنیم» خالصاً بهره ندارند، ممزوج شدهٴ «تَسنیم» بهرهٴ اَبرار است. ﴿وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ، «تَسنیم» چیست؟ ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ﴾؛ مقرّبون از «تَسنیم» استفاده میکنند که خالص است، ولی اَبرار از چشمهای استفاده میکنند که مقداری ممزوج شدهٴ از چشمه «تَسنیم» است.

پرسش: استاد! با توجه به اینکه آبِ «کافور» خوردن در دنیا چیز جالبی نیست، این کافور باید یک معنای دیگری بدهد!

پاسخ: بله، «کافور» یا «زنجبیل»، همه اینها با لذایذ خاصی بازگو میشود؛ حالا فرق اینها را هم ممکن است اشاره بکنیم.

میفرماید که این چشمهها برای اَبرار و مقرّبان یکسان نیست، خود اَبرار هم تحت پوشش مقرّبان هستند، برای اینکه ﴿إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ٭ وَ مَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُونَ ٭ کِتَابٌ مَرْقُومٌ﴾ که ﴿یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾،[23] مقرّبون از نامه اعمال اَبرار باخبر هستند، بنابراین اَبرار درجاتی ندارند که همتای درجات مقرّبون باشند؛ چشمههای اینها فرق میکند و وقتی چشمهها فرق کرد، نهرها هم فرق میکند؛ این «أنهار» از آن «عیون» نشأت میگیرند، آن «عیون» را هم خود بهشتیها ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً.

میدانید آب چیزی نیست که انسان از آن لذت ببرد، آب برای رفع عطش است! عسل را آدم میخورد لذت میبرد یا شیر را می‌خورد لذت میبرد، ولی قرآن کریم در بین «أنهار اربعه» که از «عیون اربعه» نشأت گرفته است، فقط برخی از این «أنهار» را با آن وصف خاص معرفی کرده است؛ فرمود این چهار نهر احکامشان این است: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ؛ ما میخواهیم بهشت را که گفتیم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُوصف بکنیم.

جسمانی بودن لذایذ اوصاف نهرهای بهشتی

برخیها فکر میکردند که این یک تشبیه است و ـ معاذالله ـ بهشت منحصر است در بهشت معنوی! البته این‌طور نیست! بهشت جسمانی هست و وصف بهشت جسمانی هم این است؛ حالا این اوصافی که برای بهشت جسمانی هست، تمثّلاتی از آن مراحل بالاتر باشد، این یک مطلب دیگری است؛ مثل اینکه اگر کسی علم نصیب او میشود، در عالَم رؤیا خواب میبیند که آب زلال نوشیده یا شیر نوشیده است. اگر کسی خواب دید که شیری سالم نوشیده، حکمت نصیب او میشود، اگر خواب دید که در آب دارد شنا میکند یا آب شفّافی به او خوراندند یا قدحی آب دادند علم نصیب او میشود، این تمثّلات عیب ندارد؛ ولی آنچه در خارج است، جسمی است به نام درخت، جسمی است به نام نهر، جسمی است به نام چشمه، اینها در آن جاری است؛ منتها ذات اقدس الهی برای همه اینها خصیصهای ذکر کرد و فقط یک نهر را ممتاز معرفی کرد.

 آسیبپذیر نبودن محتویات نهرهای چهارگانه بهشتی

فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ یک: ﴿مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ، طبع آب در دنیا این است که اگر بماند بو میآید، این سلامت و طاهر بودن ذاتی آب نیست؛ اما دو دوتا چهارتا اگر میلیونها سال بماند همان چهارتاست و زوج است، آب طوری نیست که اگر مدتی بماند همچنان طاهر و طیّب باشد. گوارا بودن، طاهر بودن و طیّب بودن این‌چنین نیست که ذاتی آب باشد، آب در اثر ذرّاتی که دارد ممکن است عوض بشود، بعد بدبو بشود، متعفّن بشود، «قَذِر» بشود و مانند آن؛ ولی آب در بهشت این‌طور نیست، چون وقتی که صحنه قیامت به صورت ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ[24] میلیونها و میلیاردها نفر وارد بهشت شدند، دیگر چشمه و چاه و جام و ساقی و ساغر کافی نیست، این باید نهر باشد تا هر کسی در خانهاش این نهر جاری باشد و از آن استفاده کند؛ چاه و چشمه و لولهکشی و اینها برای جمعیت میلیاردی کافی نیست؛ لذا فرمود: ﴿أَنْهارٌ و آن‌جا هیچ عاملی نیست، مگس و گَرد و غباری نیست که حالا بگوییم این نهرِ باز مثلاً آسیب میبیند، چون عسل آن را کَندو تولید نکرد تا مگس روی آن بنشیند، بلکه عسل آن را نماز و روزه تولید کرد. عسلی که از نماز به دست بیاید یا از روزه و اعتکاف به دست بیاید دیگر مگسی روی آن نمینشیند! لذا عسل آن را معرفی میکند، شیر آن را معرفی میکند، آب آن را معرفی میکند و آن یکی که بالاتر از همه است را هم معرفی میکند که جداگانه بحث میکنیم.

معرفی اوصاف نهر آب و شیر و عسل در بهشت

فرمود: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ، ﴿آسِنٍ یعنی بدبو میشود، عوض میشود و طعم آن تغییر میکند؛ البته اینچنین نیست.

دو: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ؛ شیری است که اگر سالیان متمادی جریان داشته باشد مَزهٴ آن فرق نمیکند؛ اما این خیلی مهم نیست! بدبو نشدن خیلی مهم نیست! طعم آن خیلی فرق نکند، خیلی مهم نیست! این دو تا.

چهارمی هم این است که ﴿وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی که بیموم است و مانند اینها؛ اینها وصفهایی است که انسان درک میکند و چیز مهمی هم نیست.

خمر، مهمترین نهر جاری در بهشت

اما سومی که از همه اینها مهمتر است و برای آن خصیصهای را ذکر کرده است این بود: ﴿وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ؛ نهرهایی از خمر است که هر کس بنوشد لذت میبرد؛ درباره عسل این تعبیر نیست، درباره شیر این تعبیر نیست، درباره آب هم این تعبیر نیست، درباره آنها فقط این تعبیر را دارد که رنگ، طعم و مزه آنها فرق نمیکند؛ اما این را هر کس بنوشد لذت میبرد، این خَمریه[25] سید مرتضی را هر کس بخواند لذت میبرد! خَمریه میر سید علی همدانی را هر کس بخواند لذت میبرد! خَمریه ابن فارض را هر کس بخواند لذت میبرد! این خَمریهها آدم را مَست میکند.

  مخموری عقل و مبهوتی آن پیامد خمر دنیوی و ثمره بهشتی آن

 البته مَستی خمر دو قسم است، زیرا خمر را از آن جهت گفتند خمر، چون مَخمور میکند! یک وقت است که درباره خمر وارد شده است: ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ؛[26] رجس است، نجس است و پلید است، برای اینکه عقل را مَخمور میکند و جلوی نور عقل را میگیرد؛ اما خمری است که جلوی نور عقل را نمیگیرد، بلکه عقل را مبهوت میکند! این قرص ماه در دو وقت دیده نمیشود: یک وقت که او را ظِلّ میگیرد؛ یعنی حرکت ماه و آفتاب و زمین طوری باشد که زمین بین آفتاب و ماه قرار بگیرد و آفتاب آن طرف زمین باشد، ما روی زمین هستیم، سایه مخروطی زمین میخورد به جِرم ماه که ماه را ظِلّ زمین میگیرد؛ یعنی سایه زمین میافتد روی ماه و ماه تاریک میشود، چون ماه نورش را از آفتاب باید بگیرد! وقتی آفتاب آن طرف است، زمین وسط است، ماه آن طرف است و زمین بین آفتاب و ماه فاصله شده، آن طرف زمین روشن است و این طرف زمین سایه است و تاریک است، این سایه زمین که مخروطی است بخورد به قرص قمر، این قمر بیچاره میافتد در ظِلّ و تاریکی و خاموش میشود؛ این را میگویند قمر را ظِلّ گرفته و قمر «مُنْخَسِف» است؛ یک وقت است که هر دو بالای زمین هستند، شمس در کنار قمر است، قمر «تحت الشّعاع» شمس است و نور آفتاب تمام آن را فرا گرفته است، اما ما مجدد ماه را نمیبینیم! ماه دو وقت دیده نمیشود، یک وقت در تاریکی است که دیده نمیشود، یک وقت هم در روشنی زیاد است که دیده نمیشود!

عقل دو وقت فتوا ندارد، یک وقت است که ـ معاذالله ـ با شرب خمر تاریک بشود که شراب، او را مَخمور و مَغمور بکند، این دیگر کاری ندارد، این جنون است و سَفَه؛ یک وقت هم که در مشهد عرفان قرار میگیرد، وقتی «عَمِیَت‏ عَیْنٌ لَا تَرَاکَ عَلَیْهَا رَقِیباً»[27] یا «مَا کُنْتُ‏ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه‏»[28] در آن مَشهد، قلب شاهدِ جمال و جلال بینهایتِ ازلی حق است؛ عقل که کار آن مفهومگیری و تصور و تصدیق است، در آن حوزه غرق نور شهود قرار میگیرد؛ در آن حال عقل کاری نمیکند و فقط لذت میبرد، خمر یعنی این! اگر انسان این خمر نصیب او بشود، ذات اقدس الهی را ـ آن مقداری که اسمای حسنای او تجلّی کرده است ـ میبیند، دیگر عقل و استدلال عقل و مفهوم عقل و تصور و تصدیق و قیاس و استدلال همه اینها رخت برمیبنند:

گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل ٭٭٭ برون رو کز تو وارستم من امروز[29]

 علّت با عظمت ذکر شدن خمر بهشتی در قرآن

این است که در بین «أنهار» چهارگانه، فقط از خمر با جلالت و عظمت نام میبرد؛ خمر است که هر که بنوشد لذت میبرد، عسل نیست که برای هر مزاجی خوب نباشد، شیر نیست که برای هر مزاجی خوب نباشد یا آب نیست که فقط برای رفع عطش باشد، کسی آب مینوشد که لذت نمیبرد، این خمر است که نشاط میآورد، شادابی و مقام رضوان میآورد، در بین این «أنهار» چهارگانه این خمر را به این عظمت ستوده است؛ حالا روشن شد که چرا سید مرتضی میکوشد خَمریه را به بار بیاورد؟ ابن فارض خمریه میسازد که عدّه زیادی از عرفا این را شرح کردند، میر سید علی همدانی هم همین‌طور است، این خمر آن خصیصه را دارد.

پرسش: این خمر در مقابل خمر دنیاست که می‌گویند بعد از خوردن آدم را آزار می‌دهد؟

پاسخ: بله، آنکه ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ است، برای اینکه عقل را ظِلّ میگیرد و تاریک است. ما یک وقت میخواهیم عقل را ببریم در تاریکی، این خمر «رجسٌ»، «نجسٌ» و پلید است؛ اما یک وقت است که عقل را میخواهیم ببریم در مشهد عشق، در مشهد قلب، آن‌جا نور محض است، وقتی ماه را ظِلّ میگیرد چیز بدی است، در آن صورت عقل را ظِلّ میگیرد! این بیان لطیفی که در صمدیه هست این است که «إنارة العقل مکسوف بطوع هویٰ»،[30] این آن‌جاست که گاهی میگویند مضاف از مضاف الیه کسب تذکیر یا تأنیث میکند. عقل وقتی در کنار هوس قرار گرفت آن را ظِلّ میگیرد؛ رجس هم همین است، نجس هم همین است، خبیث هم همین است، پلید هم همین است، چون انسان هویت خودش را از دست میدهد و این همان‌طور است.

پرسش: وقتی که می‌گوییم حیات در تمام اشیا هست ... .

پاسخ: آن‌جا شهود است، این شهود مثل بیان وجود مبارک حضرت امیر است که فرمود: «مَا کُنْتُ‏ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه‏»، حالا آن مقام که نصیب افراد عادی نمیشود! اگر ذرّهای از آن مقام نصیب انسان بشود، آن وقت چه درمیآید؟! «وَ کَفیٰ بذلک کذا و کذا». «مَنْ ذَا الَّذِی‏ ذَاقَ‏ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلا»[31] این دعاهای ماه مبارک رمضان هست که «بِمَحَبَّتِکَ‏ یَا أَمَلَ‏ الْمُشْتَاقِین‏»،[32] چقدر این کلمات زیباست! «بِمَحَبَّتِکَ‏ یَا أَمَلَ‏ الْمُشْتَاقِین‏»! «وَ أَذِقْنِی فِیهِ حَلَاوَةَ ذِکْرِک‏»![33] «مَنْ ذَا الَّذِی‏ ذَاقَ‏ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرَامَ مِنْکَ بَدَلا»! این مناجات ائمه است، اینها چشیدند و میدانند چه خبر است! برای ما حداکثر یک مفهوم است؛ مثل اینکه مفهوم عسل را ما میفهمیم، ولی مفهوم عسل هرگز کام کسی را شیرین نمیکند. ما مفهوم شهود، مفهوم همین «مناجات شعبانیه» قطع را میفهمیم، یک؛ کمال قطع را میفهمیم، دو؛ انقطاع را که بالاتر از اینهاست میفهمیم، سه؛ کمال انقطاع را که بالاتر از همه اینهاست می‌فهمیم، چهار؛ می‌خوانیم «الهِی هَبْ لِی کَمالَ الانْقِطاعِ الَیْک‏»،[34] پنج؛ اما کام ما شیرین نمی شود! با مفهوم که جان کسی شیرین نمیشود! فرمود: ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ، این‌طور نیست که حالا برای بعضیها خوب باشد و برای بعضیها خوب نباشد؛ «شاربین» جمع است، هر کس بنوشد لذت میبرد، مَست میشود، نشاط پیدا میکند و به مقام رضا میرسد.

پرسش: بین این چهار مورد از نظر جسمانی و ... .

پاسخ: هر چهار تا جسمانی هستند! آن بخشهایی که قبلاً در سوره مبارکه «فصّلت» و اینها گذشت راه دیگری دارند.

  محدودیت خواستههای انسان و مهیّا بودن بیشتر از آن در بهشت

 فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ؛[35] چیزهایی هم هست که شما در دعاها، مناجاتها و ذکرها اصلاً از ما نمیخواهید، برای اینکه شما باید بفهمید چیست تا از ما بخواهید یا نه؟! میگویید بِده! ما چه چیزی را به شما بدهیم؟ آنچه را که شما میخواهید میدهیم! هر چه شما میخواهید ما میدهیم، چیزهایی هم هست که از ما نمیخواهید، نه برای اینکه خوشتان نمیآید، برای اینکه نمیدانید که چه هست! فرمود: ﴿لَهُمْ فِیها مَا یَشَاءُونَ﴾؛[36] هر چه بخواهند در آن‌جا هست، یک؛ ﴿وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾، بالاتر از مشیئت اینها در بهشت ما نعمت داریم! یعنی چه؟ یعنی ادعیه شما، مناجات شما، خواستهها شما و دعاهای شما حدّی دارد، شما به اندازه درکتان از ما چیز میخواهید، اما وقتی که ندانید آن‌جا چه خبر است، چه چیزی از ما میخواهید! بارها این مثال ذکر شد، الآن یک کشاورز، یک دامدار، یک گوسفنددار در تمام مدت عمر هرگز این آرزو را ندارد که ای کاش من نسخه خطّی کتاب تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم! چنین آرزویی را اصلاً ندارد! او اصلاً نمیداند شیخ طوسی کیست! تهذیب چیست! نسخ خطی چیست! ممکن نیست در تمام مدت عمر یک پیشهور، یک کشاورز یا یک دامدار چنین آرزویی داشته باشد که ای کاش من آن نسخه خطی صحیفه سجادیه ـ آن اصل ـ را داشته باشم! او اصلاً نمیداند که این چیست! فرمود خیلی از چیزهاست که شما اصلاً نمیدانید آن‌جا چه هست تا از ما بخواهید! فرمود هر چه بخواهید هست، یک؛ چیزهایی هم هست که شما از ما نمیخواهید برای اینکه نمیدانید! ﴿لَهُم فِیها مَا یَشَاؤُونَ﴾، یک؛ ﴿وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ بالاتر از مشیئت شما، یعنی بالاتر از درک شماست!

بنابراین آنچه را که میفهمیم دو قسم است: یک همین ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُاست که همه اینها جسم است و آثار خاص خودشان را دارد، یکی هم آن لذایذ معنوی است که «قُرب الی الله» است و تا حدودی میفهمیم؛ اما بقیه آنکه چه خبر است این است که «فِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ‏ سَمِعَتْ‏ وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ»،[37]

   آشکار بودن سِخافتفروشی مقامهای بهشتی به بازیهای دنیا

آن وقت این مقامها را انسان به این بازیها بفروشد! که این مرید من است و او مرید من است، من باید این‌طور باشم! سِخافت یعنی همین! سخافت و بیعقلی که دیگر حقیقت شرعیه نمیخواهد، همین است! آدم آن را بفروشد به این که من باید بالا بنشینم! اسم مرا باید ببری! فلان لقب را باید به من بدهی! مگر جنون غیر از این است؟ آدم آن مقامهای بهشتی را بفروشد به این! حوزه میتواند این بار را بکشد و میتواند افرادی مثل آقا سید علی قاضی تربیت بکند! این آیات میتواند! این روایات میتواند و اگر ـ خدای ناکرده ـ ما بهره نبریم ضرر کردیم!

منحصر نبودن نعمتهای بهشتی در نهرهای مذکور

فرمود: ﴿وَ لَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ﴾؛ فرمود این «أنهار»ی که ما گفتیم منحصر در این نعمتها و کارها نیست؛ خوراکیهای فراوانی است که ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ.[38] «اُکُل» غیر از «أکل» است، «اُکُل» یعنی خوراکی و «أکل» یعنی خوردن؛ خوراکی بهشت دائمیِ دائمی است و این‌طور نیست که فصلی باشد! ﴿أُکُلُهَا﴾ یعنی «مَا یُؤکَل»، ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ.

  مقصود از مغفرت در بهشت و لطیفه فخر رازی بر آن

 آنگاه این بیان که ﴿وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ﴾ این آقایان مفسّرین را به زحمت انداخت که این دیگر یعنی چه؟ حالا در بهشت مغفرت است یعنی چه؟ چون اینها قبلاً بخشیده شدند و وارد بهشت شدند! آن‌جا غفران به چه معناست؟ البته مطالب فراوانی ذکر کردند که هرکدام از آنها جای خود را دارد؛ ولی بیانی را جناب فخر رازی ذکر میکند، میگوید که ما این را از مکتبخانههای شهرمان یاد گرفیتم و آن این است که در مکتبخانهها معلّمان به این بچهها یاد دادند که اگر برای قضای حاجت یک وقت میخواهید بروید، به معلّم بگویید «غفر الله لک»، این را در مدرسه معلّمین به این بچهها یاد دادند که هر وقت «لاراقة البول» بخواهید «لقضاء الحاجة» بروید، به معلم بگویید «غفر الله لک»، او میفهمد و به شما اجازه میدهد؛[39] این ﴿مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ﴾ یعنی این همه نوشیدنیهایی که هست، این همه خوراکیهایی که هست هیچ اثر منفی ندارد تا کسی بخواهد دستشویی برود و کسی بخواهد قضای حاجت بکند و کسی بخواهد دلدرد بگیرد، این‌طور نیست؛ حالا این تفسیر دقیقی نیست، ولی لطیفهای است که ایشان دارند، به هر حال آن‌جا این نعمتها هست، میلیونها سال هستند و غذا میخورند و آب مینوشیدند و مانند اینها، اما دیگر خروجی زشتی ندارد که یک چیزی باشد، چنین عالمی است! چنین عالمی است که «نثیل»[40] در آن اصلاً نیست ﴿وَ لَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِم.

همان‌طوری که حق در مقابل باطل، ایمان در مقابل کفر و هدایت در مقابل ضلالت، ﴿أَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ﴾[41] در مقابل ﴿کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ قرار دارد، این‌جا هم جنّت با آن اوصاف ـ معاذالله ـ در قبال ﴿کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ قرار دارد.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1]. سوره الرحمن، آیه46.

[2]. سوره الرحمن، آیه62.

[3]. سوره فجر، آیات29 و30.

[4]. سوره انفال، آیه2.

[5]. سوره انفال، آیه4.

[6]. سوره آل عمران، آیه163.

[7]. سوره آل عمران، آیه15.

[8]. سوره قمر، آیات54 و55.

[9]. سوره رعد، آیه35.

[10]. سوره محمد، آیات2 و 12.

[11]. سوره محمد، آیه12.

[12]. سوره غاشیه، آیه5.

[13]. سوره کهف، آیه29.

[14]. سوره انسان، آیه6.

[15]. سوره انسان، آیه17.

[16]. سوره انسان، آیه18؛ ﴿عَیْناً فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیل﴾.

[17]. سوره مطفّفین، آیه27.

[18]. سوره انسان، آیه5.

[19]. سوره مطفّفین، آیه28.

[20]. سوره انسان، آیه6.

[21]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏10، ص616؛ «﴿یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً﴾ أی یقودون تلک العین حیث شاءوا من منازلهم و قصورهم عن مجاهد و التفجیر تشقیق الأرض بجری الماء قال و أنهار الجنة تجری بغیر أخدود فإذا أراد المؤمن أن یجری نهرا خط خطا فینبع الماء من ذلک الموضع و یجری بغیر تعب».

[22]. سوره مطفّفین، آیات22 ـ 27.

[23]. سوره مطفّفین، آیات18 ـ 21.

[24]. سوره واقعه، آیات49 ـ 50.

[25]. خَمریه: به اشعاری گفته می‌شود که در وصف مِی و مِیگساری سروده شده است. شاعران فارسی زبان از نخستین دورهٴ پیدایش شعر فارسی، به سرودن خمریات پرداخته‌اند. تا اواخر قرن پنجم هجری، در شعر فارسی هر جا از مِی و مِیگساری سخن به میان آمده، مقصود همان عصاره و مفهوم واقعی آن بوده، اما از قرن ششم با گسترش عرفان و آمیختن شعر و عرفان، بسیاری از اصطلاحات ادبی به معنی مجازی به کار رفته و بخش مهمی از معانی عرفانی، در قالب اصطلاحات می‌پرستانه به صورت خَمریات بیان شده است.

[26]. سوره مائده، آیه90.

[27]. بحارالانوار، ج95، ص226.

[28]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏1، ص98.

[29]. دیوان شمس، غزل1185.

[30]. ر.ک: الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ج1، ص356 ؛ «إنارة العقل مکسوف بطوع هوی ٭٭٭ و عقل عاصی الهوی یزداد تنویرا».

[31]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج‏91، ص148.

[32]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج‏1، ص273.

[33]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج‏1، ص275.

[34]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحدیثة)، ج‏3، ص299.

[35]. سوره سجده، آیه17.

[36]. سوره نحل، آیه31.

[37]. من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص295.

[38]. سوره رعد، آیه35.

[39]. مفاتیح الغیب، ج‏28، ص48؛ «فقال: ﴿وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ﴾ لا قبیح علی الآکل بل مستور القبائح مغفور و هذا استفدته من المعلمین فی بلادنا فإنهم یعودون الصبیان بأن یقولون وقت حاجتهم إلی إراقة البول و غیره: یا معلم غفر اللّه لک، فیفهم المعلم أنهم یطلبون الإذن فی الخروج لقضاء الحاجة فیأذن لهم، فقلت فی نفسی معناه هو أن اللّه تعالی فی الجنة غفر لمن أکل و أما فی الدنیا، فلأن للأکل توابع و لوازم لا بد منها فیفهم من قولهم حاجتهم».

[40]. لغت‌نامه دهخدا، نثیل: [ن َ] سرگین، روث.

[41]. سوره محمّد، آیه14.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق