27 01 2018 439262 شناسه:

تفسیر سوره مجادله جلسه 7 (1396/11/08)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَمَا کُبِتَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ (۵) یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَی‏ءٍ شَهِیدٌ (۶) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَی مِن ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ (۷)

سوره مبارکه «مجادله» که در مدینه نازل شد، صدر آن درباره احکام فقهی ظهار است و دو مطلب از مطالب مربوط به سمع را عنایت کردند که خدا در عین حال که «بکلّ شیء سمیع» است، بعضی از ناله‌ها، دعاها را می‌شنود و زود پاسخ می‌دهد، بعضی از خواسته‌ها را اصلاً نمی‌شنود؛ یعنی ترتیب اثر نمی‌دهد؛ لذا ما در نیایش‌ها می‌گوییم خدا «سَمیعُ الدُّعاءِ»[1] است، دعا را می‌شنود؛ یعنی ترتیب اثر می‌دهد. معیت هم همین طور است که قبلاً ملاحظه فرمودید. ذات اقدس الهی یک معیت عامه دارد که فرمود: ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾[2] این معیت قیّومیه است که با هر چیزی و هر کسی هست. یک معیّت خاصّه دارد که عنایت و کمک الهی را به همراه دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾،[3] و مانند آن. این معیت که می‌گوییم خدا با ماست، ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا[4] که وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان غار فرمود، یا وجود مبارک موسای کلیم بین ارتش جرّار فرعون و دریای قهّار گفت: ﴿کَلاَّ إِنَّ مَعی‏ رَبِّی سَیَهْدینِ﴾[5] این معیّت، یک معیّت خاصه است. گرچه خدا ﴿مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾، اما معیت خاصه که با عنایت و حفظ همراه باشد، برای همه نیست، بلکه برای اولیای الهی و پیروان آنهاست؛ چه اینکه حضرت فرمود: ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا. به وجود مبارک کلیم هم گفت: ﴿کَلاَّ إِنَّ مَعی‏ رَبِّی سَیَهْدینِ﴾. معیت این طور است، رحمت این طور است و سمع این طور است.

مطلب بعدی آن است که چون ذات اقدس الهی خصیصه‌ای برای کسی قائل نیست، از آن طرف خصیصه‌ای نیست، از این طرف اگر کسی بخواهد، ﴿إِنِّی قَریبٌ أُجیبُ﴾،[6] دعای کسی را که مرا بخواهد، ناله کسی که با من در میان بگذارد، تفاوت از این طرف است. سرّ اینکه در آیه مبارکه هفت همین سوره «مجادله» فرمود خدا تحت رقم و عدد درنمی‌آید، برای آن است که خودش را در اینجا مطرح نکرد، علم خودش را مطرح کرد. حالا سه نفر نشستند دارند نجوا می‌کنند، یک علم مطلقی هم اینجا حضور دارد. این تحت رقم در نمی‌آید. صدر آیه، ذیل آیه، مصدّر و مزین به علم مطلق خداست.

مستحضرید اسمای حُسنای هر آیه، ضامن مضمون و مطلب همان آیه است. این آیه هفت سوره مبارکه «مجادله» با علم خدا کار دارد ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾؛ که صدر آیه است. ذیل آیه هم ﴿إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ﴾؛ اسم و وصفی که در پایان هر آیه است، دلیل مستقل مضمون همان آیه است. آنجا که از غفران الهی می‌خواهد سخن بگوید: ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ،[7] اساسِ مضمون این آیه هفت علم الهی است حالا سه نفر نشستند دارند نجوا می‌کنند، یک علم مطلقی هم اینجا حضور دارد. این تحت رقم در نمی‌آید؛ لذا هر چه بشمارند اینها سه نفرند، چهار نفر نیستند. تحت رقم درنمی‌آید، کسی با انگشت اشاره بگوید او چهار نفر است. یک علم مطلق نامتناهی است که این سه نفر را گرفته، جای دیگر هم چهار نفر هستند گرفته، جای دیگر پنج نفر هستند گرفته، در آسمان هست در زمین هست، یک علم مطلقی حضور دارد اینجا، این تحت شماره در نمی‌آید؛ لذا فرمود سه نفر که هستند سه نفرند، او چهارمی سه نفر است، نه چهارمی چهار نفر. ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ مَا یَکُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ﴾؛ تنها این اتاق نیست تنها این شهر نیست تنها زمین نیست تنها آسمان نیست، تنها عرش نیست، تنها فرش نیست؛ هر جا سه نفر باشند علم مطلق خدا چهارمی سه نفر است، نه چهارمی چهار نفر، چون یک علم مطلقی است علم مطلق تحت عدد در نمی‌آید. ﴿إِلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سَادِسُهُمْ﴾. برخی‌ از اهل تفسیر ـ گرچه به طور کلّی فرمود هر رقمی باشد خدا مافوق آنهاست؟ ـ خواستند بگویند که وَتر بودن و واحد بودن، مختصّ اوست. شفع بودن را او تأمین می‌کند، نمی‌گذارد که آنها وَتر باشند. وَتر بودن مخصوص خداست هر وَتری را او شفع می‌کند. او تنها وتری است که شفع ندارد؛ لذا فرمود هر فردی را او جفت می‌کند. نفرمود هر جفتی را او فرد می‌کند، چون فرد برای خودش است مختص خودش است. این لطیفه‌ای است که برخی از اهل تفسیر گفتند.

پس هیچ ثلاثه‌ای نیست الا اینکه او رابع ثلاثه است حالا ما می‌خواهیم بشماریم. حالا فرض کنید فرزندان یعقوب(سلام الله علیه) اینها چند نفر بودند، مشخص بودند؛ در سوره مبارکه «یوسف» آیه هشتاد این است که وقتی آن جام در ظرف یکی از این برادرها پیدا شد، نشستند فکر بکنند که چه کار کنند: ﴿فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیّاً﴾؛ یعنی چند نفر کنار هم نشستند دارند نجوا می‌کنند که ما چه کار بکنیم؟ حالا این جام در ظرف یکی از ما پیدا شد، ما متّهم به سرقت هستیم، چه کار بکنیم؟ اینجا ذات اقدس الهی با اینها بود که یکی از اینها گفت من هرگز با شما نمی‌آیم مگر اینکه شما مثلاً بروید و من تنها بمانم ببینم اوضاع چه خواهد شد! آنجا هم خدا هست، آسمان اگر چند نفر از فرشته‌ها جمع بشوند خدا با آنها هم هست، کجا را آدم بشمارد، چه چیزی را حساب بکند، چه چیزی را تحت رقم بیاورد؟ غرض این است که اصلاً قابل اینکه تحت رقم بیاید یک شیء مشخص باشد ما با دست اشاره بکنیم بگوییم او چهارمی است نیست، یک علم مطلق نامتناهی است که همه جا هست. هم رابع ثلاثه است هم خامس اربعه هست، خامس خمسه نیست سادس سته نیست و مانند آن؛ لذا در اینجا برهانی هم که اقامه می‌کند در ذیل آیه می‌فرماید برای اینکه او ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است.

پس سخن از ذات اقدس الهی نیست، گرچه صفات ذات عین ذات اوست، سخن در این است که علم نامتناهی حاضر است. این علم نامتناهی هم عین ذات اقدس الهی است. ﴿إِلاّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَی مِن ذلِکَ وَ لاَ أَکْثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ﴾، در بحث‌های قبلی داشتیم که سه قسم معیت داریم: یک معیت قیّومیّه است که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾. یک معیت رحیمیه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾. یک معیت قهریه است که خدا با کفّار هست که آنها را همان جا بگیرد. جمع این سه معیت در جریان موسی و هارون(سلام الله علیهما) با فرعون بوده. در جریان موسی و هارون فرمود: ﴿إِنَّنی‏ مَعَکُما﴾؛[8] اینجا تثنیه است. وقتی اینها می‌خواستند بروند، فرمود بروید چون خدا اینجا حضور دارد. در دربار فرعون که می‌خواهد سخن بگوید، فرمود: ﴿ائْتِیَا؛[9]بیابید؛ یعنی من آنجا حضور دارم. اینکه می‌گوید بروید، یعنی من اینجا هستم. اینکه می‌گوید بیایید یعنی من آنجا هستم. این مربوط به تثنیه است. اما در سوره «شعراء» فرمود: ﴿إِنَّا مَعَکُم﴾؛ یعنی من هم با شما هستم که شما را یاری کنم، هم با او هستم که او را خفه کنم. این طور نیست که حالا قهر من با مِهر من جمع نشود، ﴿إِنَّا مَعَکُم﴾؛ با هر سه نفر هستم.

پس «فتحصّل أنّ هاهنا معیاتٍ ثلاثه»؛ یکی معیت قیومیه است ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾؛ یکی معیت رحیمیه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ یا ﴿لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا یا ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی که انبیا می‌گویند؛ یکی معیت قهریه است که فرمود: ﴿مَعَکُم﴾ که با هر سه هستم که شما را یاری کنم و او را خفه کنم. رحمت همین طور است، علم همین طور است، ﴿مَعَکُم﴾ همین طور است. «استمعَ» هم همین طور است.

هیچ کثرتی ﴿إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا﴾، بعد فرمود حالا این علم را در روزی به اجرا می‌گذارد: ﴿ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَی‏ءٍ عَلِیمٌ﴾، یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «اتَّقُوا مَعَاصِیَ‏ اللَّهِ‏ فِی‏ الْخَلَوَاتِ‏ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم‏»؛[10] فردا که محکمه قضاست آنکه قاضی است همانی است که شاهد بود. البته اعضا و جوارح هم شهادت می‌دهند، زمین هم شهادت می‌دهد، آنها سرجایش محفوظ است، آنکه در متن حادثه حاضر بود او قاضی است. «اتَّقُوا مَعَاصِیَ‏ اللَّهِ‏ فِی‏ الْخَلَوَاتِ‏ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاکِم‏»؛ خود خدا که شاهد بود همان خدا حاکم است. اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾، یعنی شاهد امروز قاضی فرداست؛ لذا تخلّف ممکن نیست.

مطلب بعدی آن است که این طوری که ذات اقدس الهی برابر این آیات حضور خودش را نشان می‌دهد، برای آن است که ما لااقل هر از چند گاهی این تنبّه را داشته باشیم، علم پیدا کنیم که در مشهد و محضر ذات اقدس الهی هستیم. در بحث دیروز ملاحظه فرمودید روایاتی بود که مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف توحید صدوق این روایات را نقل کردند.

 بابی مرحوم صدوق دارد به عنوان «باب ما جاء فی الرؤیة»؛ یعنی توحید مرحوم صدوق، صفحه 107 روایات فراوانی درباره رؤیت ذات اقدس الهی است تا پایان این باب که پایان این باب صفحه 122 است. ایشان می‌فرمایند روایاتی که درباره رؤیت واقع شده است نزد من صحیح است، می‌فرماید: «و الأخبار التی رُوِیت فی هذا المعنی»؛ یعنی رؤیت حق تعالی «و أخرجها مشایخنا رضی الله عنهم فی مصنفاتهم عندی صحیحة»؛ این روایات نزد من معتبر است. «و إنما ترکت إیرادها فی هذا الباب خشیة أن یقرأها جاهل بمعانیها فیکذب بها فیکفر بالله عز و جل و هو لا یعلم» بعد می‌فرماید: «و الأخبار التی ذکرها أحمد بن محمد بن عیسی فی نوادره و التی أوردها محمد بن‏ أحمد بن یحیی فی جامعه فی معنی الرؤیة صحیحة لا یردها إلا مکذب بالحق أو جاهل به و ألفاظها ألفاظ القرآن و لکل خبر منها معنی ینفی التشبیه و التعطیل و یثبت التوحید و قد أمرنا الأئمة (علیهم السلام) أن لا نکلم الناس إلا علی قدر عقولهم‏»؛ به ما گفتند که شما این چیزها را می‌خواهید بگویید برای چه کسی می‌خواهید بگویید؟ باید با مردم به اندازه عقل آنها حرف بزنید، ما هم بخواهیم حرف بزنیم باید روایات را نقل بکنیم؛ لذا خیلی از روایات را ما نقل نکردیم، برای اینکه ممکن است ـ خدای ناکرده ـ از رؤیت، رؤیت بصری احساس بکنند.[11] در صفحه 117 ابی بصیر از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) سؤال می‌کند که «أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یَرَاهُ الْمُؤْمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»؛ آیا خدا را مؤمنون در روز قیامت می‌بینند؟ «قَالَ نَعَمْ»؛ بله می‌بینند. «وَ قَدْ رَأَوْهُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ»؛ قبل از قیامت هم خدا را دیدند. «فَقُلْتُ مَتَی»؛ چه موقع خدا را دیدند؟ «قَالَ حِینَ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»، ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی﴾‏ و دو تا برهان هم در همان سوره مبارکه «اعراف» دارند. فرمود ما این کار را کردیم که مبادا بگویید ما غفلت داشتیم از توحید، یا مبادا بگویید ما در جامعه‌ای زندگی می‌کردیم یا در خانواده‌ای زندگی می‌کردیم که ﴿أَشْرَکَ آبَاؤُنَا﴾ و ما خبر نداشتیم. نه، هیچ بهانه‌ای برای شما نیست ما شما را دیدیم. البته آن صحنه باید طوری باشد که الآن اگر کسی به فکر باشد آن صحنه یادش بیاید؛ چه اینکه عده‌ای این چنین هستند و اگر صحنه‌ای بود عالمی بود که آدم هیچ یادش نباشد که جا برای احتجاج نیست دو تا برهان متقن در همان سوره «اعراف» است فرمود ما این کار را کردیم که یک وقت نگویید ما غافل بودیم، یک وقت نگویید ما در یک محیط کفر زندگی کردیم بی‌خبر بودیم این مطلب با شما همیشه خواهد بود؛ لذا وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به ابی بصیر کور می‌گوید که اینها قبلاً خدا را دیدند. ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ﴾ که خدا فرمود اینها دیدند.

«ثُمَّ سَکَتَ سَاعَةً»؛ وجود مبارک امام صادق یک لحظه‌ آرام شد. «ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ لَیَرَوْنَهُ فِی الدُّنْیَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ»؛ آنها که اهل ایمان‌اند به شهود الهی می‌رسند قبل از قیامت. بعد فرمود: ابی بصیر! «أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِکَ هَذَا»؛ همین الآن مگر خدا را نمی‌بینی؟ حالا چه نورانیتی ذات مقدس امام صادق(سلام الله علیه) بهره ابی بصیر کور کرد، که او می‌بیند، چون که با چشم ـ معاذالله ـ دیده نمی‌شود؛ نه در خواب، نه در بیداری، نه در دنیا نه در آخرت، این جزء محکمات قرآن است: ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾،[12] این ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ﴾، یک قضیه است، اگر ما بخواهیم به این قضیه جهت بدهیم نمی‌گوییم «لا تدرکه الابصار بالامکان» مثلاً بخواهیم قضیه را جهت بدهیم می‌گوییم: «زیدٌ قائمٌ بالامکان»؛ اما نمی‌گوییم «الاربعة زوجٌ بالامکان»، می‌گوییم «الاربعة زوجٌ بالضّرورة». ضرورت جهت قضیه‌ای است که محمول از موضوع جدا شدنی نیست. اگر خواستیم این قضیه ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ﴾ را جهت بدهیم، می‌گوییم «بالضّرورة». ﴿لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ﴾ «بالضّرورة»؛ ﴿وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ﴾ «بالضّرورة»؛ ﴿وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ﴾ «بالضّرورة». این قضایا قضایای ممکنه نیست، قضایای ضروری است. حضرت فرمود: «أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِکَ هَذَا»؛ مگر الآن خدا را نمی‌بینی؟ این ابی بصیر کور فیضی نصیب او شد که مشاهده کرد. بعد به حضرت عرض کرد که «فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْکَ»؛ من مجاز هستم که این روایت را برای مردم نقل بکنم؟ «فَقَالَ لَا»؛ حالا مرحوم صدوق در کتاب خاصش که مربوط به خواص از مؤمنین است با مقدمات قبلی و بعدی به اینکه ما مأمور هستیم که علم اهل بیت را به هر کسی نگوییم، با این وضع نقل کرد.

پرسش: چرا ابابصیر تصریح نکرد به دیدنش؟

پاسخ: بله، یقیناً دید. اگر شک داشت که می‌گفت نه. مگر فرمود ندیدی مگر؟! اگر دیده نمی‌شد که گفتن برای مردم آسان بود. این معلوم می‌شود دید، می‌خواست همین را نقل کند، فرمود: نه نقل نکن. اگر نمی‌دید و دیدنی نبود، نقلش برای همه آسان بود.

«أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِی وَقْتِکَ هَذَا قَالَ أَبُو بَصِیرٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأُحَدِّثُ» او ادب کرده و نگفته. «فَأُحَدِّثُ بِهَذَا عَنْکَ فَقَالَ لَا فَإِنَّکَ إِذَا حَدَّثْتَ بِهِ فَأَنْکَرَهُ مُنْکِرٌ جَاهِلٌ بِمَعْنَی مَا تَقُولُهُ ثُمَّ قَدَّرَ أَنَّ ذَلِکَ تَشْبِیهٌ کَفَرَ»؛ شما این را که می‌گویی خیلی‌ها متوجه نیستند، اینها خیال می‌کنند با همین چشم می‌شود دید. «وَ لَیْسَتِ الرُّؤْیَةُ بِالْقَلْبِ کَالرُّؤْیَةِ بِالْعَیْنِ»؛ می‌گوییم قلب این را می‌بیند. ﴿ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی﴾،[13] آنچه را که بهره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج شد مرحله ضعیفه‌اش برای پیروان آن حضرت است. «وَ لَیْسَتِ الرُّؤْیَةُ بِالْقَلْبِ کَالرُّؤْیَةِ بِالْعَیْنِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ وَ الْمُلْحِدُونَ»؛ در همین بخش‌ها گاهی سؤال می‌کنند که ما چه وقت با خدا مذاکره بکنیم؟ چه وقت با خدا حرف بزنیم؟ الآن سخن از نجواست، مناجات بکنیم. مناجات یعنی از منادات می‌گذرد. این سه مرحله بود که در همان «مناجات شعبانیه» اشاره شد. اوّل منادات است که انسان می‌گوید «یا الله، یا الله، یا الله»! بعد وقتی احساس قُرب کرد، دیگر «یا» برای نداست، اگر کسی به حضور کسی رسید که نمی‌گوید «یا فلان کس»! حرف می‌زند با او. منادات که تمام شد، به مناجات می‌رسد. آن وقت مناجات که تمام شد، انسان خاموش می‌شود، تا ذات اقدس الهی با او مناجات کند این همان مرحله سومی است که در «مناجات شعبانیه» آمده است: «فَصَعِقَ بِجَلَالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّاً»، بکذا و کذا؛ تو با او مناجات کردی این برای مرحله سوم است.

حالا این مصیبت‌ها تنها ایام فاطمیه و غیر فاطمیه نیست اینها همیشه در مصیبت بودند. وضع مصیبت اینها را شما ببینید. همین مرحوم صدوق در توحید مبارکش نقل می‌کند؛ باب 34 باب تفسیر حروف اذان و اقامه، در این باب روایتی است که وجود مبارک امام هفتم از پدرش امام ششم از پدرش امام پنجم از پدرش امام چهارم از وجود مبارک حسین بن علی بن ابیطالب نقل می‌کند که «کُنَّا جُلُوساً فِی الْمَسْجِدِ إِذَا صَعِدَ الْمُؤَذِّنُ الْمَنَارَةَ فَقَالَ»؛ می‌گوید ما در مسجد نشسته بودیم، مؤذن رفت و اذان گفت و گفت: «اللَّهُ أَکْبَرُ». پدرمان وجود مبارک حضرت امیر گریه کرد. ما هم در اثر گریه او گریه کردیم. وقتی مؤذن فارغ شد حضرت فرمود: «أَ تَدْرُونَ مَا یَقُولُ الْمُؤَذِّنُ»؛ این حرف‌های «اللَّهُ أَکْبَرُ» و «اللَّهُ أَکْبَرُ» را می‌گویی. همه را معنا کرد در اینجا همه جمله‌های اذان و اقامه معنا شد به استثنای «حَیَّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَل‏» که آن یکی گفت «حَیَّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَل‏» را نگویید در آن حدیث شریف «حَیَّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَل‏» نیست «حَیَّ عَلَی الصَّلَاة» هست «حَیَّ عَلَی الْفَلَاح‏» هست، «حَیَّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَل‏» نیست و معلوم است که چرا نیست. به این جمله رسیدند حضرت هم «الله اکبر» و همه اینها را معنا کرد. تا به این معنا رسیدند که «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» یعنی چه؟ برای اینها که نشسته بودند وجود مبارک حضرت امیر تمام این جمله‌ها را معنا کرد. بعد فرمود که معنای «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» این است: «وَ مَعْنَی قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ فِی الْإِقَامَةِ» این است: «أَیْ حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ وَ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ وَ دَرْکِ الْمُنَی وَ الْوُصُولِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَی کَرَامَتِهِ وَ غُفْرَانِهِ وَ عَفْوِهِ وَ رِضْوَانِهِ»؛ معنای «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» این است؛ یعنی بلند شوید با او مناجات کنید. این است نماز! این علی می‌خواهد و گریه علی! «وَ مَعْنَی قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» این است؛ «قَد قَامَت»؛ یعنی «حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَةِ» زیارت چه کسی؟ آدم حرم می‌رود مشخص است. مسجد می‌رود زیارت چه کسی می‌رود؟ «حَانَ وَقْتُ الزِّیَارَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ وَ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ وَ دَرْکِ الْمُنَی وَ الْوُصُولِ إِلَی اللَّهِ» خدایا! بندگان تو از تو شاکرند باران فرستادی، نعمت فرستادی، «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْک»،[14] تو را به احدیتت قَسم از لغزش‌های همه ما بگذر!

آبروی همه ما را حفظ بفرما!

حوایج همه را برآورده به خیر بفرما!

این نظام را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرما! به حق محمد و آل محمد.



[1]. وقعة صفین، النص، ص134.

[2]. سوره حدید, آیه4.

[3]. سوره نحل، آیه128.

[4]. سوره توبه، آیه40.

[5]. سوره شعرا، آیه62.

[6]. سوره بقره، آیه186.

[7]. سوره بقره، آیه173.

[8]. سوره طه, آیه46.

[9]. سوره فصّلت، آیه11.

[10] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت324.

[11] . التوحید (للصدوق)، ص119.

[12] . سوره انعام، آیه103.

[13] . سوره انعام، آیه103.

[14]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص63.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق