24 01 2015 449126 شناسه:

تفسیر سوره غافر جلسه 5 (1393/11/05)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (۷) رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیِّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۸) وَ قِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَ مَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹) إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُون (10)

   مقصود از «عرش» و برخی از اوصاف آن

بعد از اینکه در سوره مبارکه «غافر»، عناصر اصلی توحید و نبوت «بالتصریح» یا «بالکنایة» بیان شد، فرمود ذات اقدس الهی که آفریدگار عالم است و «کان تامّه» را عطا کرد، به «کان ناقصه» که تدبیر امور است میپردازد؛ یعنی ربوبیت بعد از خالقیت است و مقام تدبیر و فرمان‌روایی را هم از باب تشبیه معقول به محسوس، «عرش» می‌گویند. اگر کسی بخواهد کشوری را اداره کند، بر کرسی مدیریت و فرمان‌روایی می‌نشیند، «عرش» هم چنین مقامی است. «عرش» در قرآن کریم امر جسمانی و مانند آن نیست، آن مقام ملکوتی فرمان‌روایی است و برخی از اوصافی که خدا برای قرآن کریم ذکر کرده است، همان اوصاف را برای «عرش» ذکر کرد؛ قرآن را به عظمت ستود، چه اینکه خُلق پیغمبر(علیه و علی آله الاف التحیة و الثناء) را به عظمت ستود، «عرش» را هم به عظمت ستود و فرمود: ﴿الْعَرْشِ الْعَظیم﴾.[1] اگر قرآن عظیم است و اگر خُلق آن حضرت ﴿إِنَّکَ لَعَلی‏ خُلُقٍ عَظیمٍ﴾،[2] «عرش» هم عظیم است و چیزی را که ذات اقدس الهی به عظمت بستاید و وصف کند، معلوم می‌شود که عظیم واقعی است.

جریان کریم هم همین‌طور است، قرآن به کَرَم موصوف شد، کتابی است کریم و مجرای این کتاب کریم هم سفیران با کرامت‌ هستند ﴿بِأَیْدی سَفَرَة ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾.[3] همین کرامت که مسیر قرآن است و همین کرامت که گوهر قرآن است، وصف عرش هم قرار گرفت و فرمود: ﴿الْعَرْشِ الْکَرِیمِ﴾؛[4] امّا مجید در قرآن کریم، وصف خود خدای سبحان است و وصف «عرش» نیست. در سوره مبارکه «بروج» وقتی از مَجد الهی سخن به میان می‌آید، می‌فرماید او ﴿ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ﴾ که این ﴿الْمَجید﴾ وصف «الله» است، نه وصف «عرش»؛ در آن آیات دیگر ﴿الْعَرْشِ الْعَظیم﴾ و ﴿الْعَرْشِ الْکَریم﴾ آمده است، امّا در سوره مبارکه «بروج» فرمود: ﴿إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِید ٭ وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُود ٭ ذُو الْعَرْشِ المَْجِیدُ﴾[5] که ﴿المَْجِید﴾ وصف ذات اقدس الهی است؛ امّا در آن بخش ﴿الْعَظیم﴾ و ﴿الْکَریم﴾ وصف خود «عرش» هستند.

   جسمانی نبودن استواری «عرش» بر روی آب

«عرش» از طرفی روی آب استوار است ﴿وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ﴾[6] که این آب، آن آب جسمانی نیست، چون آب جسمانی هنوز خلق نشده است؛ آن آبی که «عرش» بر آن مستقر است، برابر آنچه در سوره مبارکه «حجر» آمده است که ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾؛[7] هرچه در نشئهٴ مُلک هست و در عالَم ظاهر هست، اصل آن در مخزن الهی است؛ فرمود ما آهن را از آنجا نازل کردیم ﴿وَ أَنْزَلْنَا الْحَدید﴾؛[8] این آهن که در مخزن الهی است وجود ملکوتی دارد. ﴿أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج﴾،[9] «من الانعام کذا و کذا»؛ برای شما دام‌های چندگانه نازل کرده است که إنزال آن به نحو تجلّی است، زیرا در سوره مبارکه «حجر» ملاحظه فرمودید که چیزی به نحو تجافی از مخزن الهی پایین نمی‌آید که دیگر از مخزن خالی شود.

دو نکته را این ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[10] در سوره «حجر» به همراه داشت: یکی اینکه این آهن و دام با همین وجود مادی حیوانی در مخزن الهی نیستند؛ دوم اینکه این «إنزال» به نحو تجلّی است و به نحو تجافی نیست؛ به نحو تجافی اگر باشد؛ یعنی وقتی آنجا هست اینجا نیست و وقتی که پایین آمد دیگر آنجا نیست و مخزن خالی می‌شود؛ در حالی که مخزن «عند الله» است و برابر آیه سوره مبارکه «نحل» ﴿ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق﴾؛[11] چیزی که نزد خداست باقی است و «نفاد» و زوال ندارد، پس چیزی از آنجا کم نمی‌شود. بنابراین وجود ملکوتی اینها در مخزن الهی است؛ چنین تعریفی از آب را باید ترسیم کرد تا معنای ﴿وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ﴾ روشن شود به عنوان یک از احتمالات.

پرسش: از مفهوم عربیّت خارج میشود.

پاسخ: چرا؟ خود «عرش»، خود «آب»، خود «حدید» و مانند اینها همه را فرمود ما از مخزن نازل کردیم.

پرسش: از آب همینطور است که فرمودید.

پاسخ: بله، ولی به ما گفتند چیز دیگری هم هست و آن را هم بفهمید! اصلاً قرآن آمده ما را به مراتب بالاتر آگاه سازد. قبل از قرآن که معنای وحی و نبوت و ولایت و عصمت و حجیّت معلوم نبود، قرآن با این ادبیات خاص خود آمد و سطح فرهنگ را بالا برد و مردم را به این معارف آشنا کرد، وگرنه مردم خدا را، فرشته را، «عرش» و امثال آن را با این معانی توحیدی منزّه که نمی‌فهمیدند.

   طلب مغفرت فرشتههای حامل عرش الهی برای مؤمنان در زمین

بعد فرمود حاملان «عرش» برای اهل ایمان طلب مغفرت می‌کنند؛ حالا چه کسانی حاملان «عرش» هستند را در این سوره مبارکه «غافر» مشخص نکرده است، چون فرمود: ﴿اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ﴾؛ امّا ﴿وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾ آنهایی که اطراف «عرش» هستند و «عرش» محفوف به آنهاست، در پایان سوره مبارکه «زمر»،؛ یعنی آخرین آیه سوره «زمر» که قبلاً گذشت، آنها را به عنوان فرشتگان الهی مشخص کرد؛ آیه 75 سوره مبارکه «زمر» این بود: ﴿وَ تَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم﴾، پس معلوم می‌شود که اطراف «عرش» را فرشته‌ها دارند. حاملان «عرش» که در حقیقت مدبّران و مجریان تدبیر و دستورات الهی‌ هستند و به تعبیر قرآن کریم جزء «مدبّرات امر»[12] هستند، آنها هم فرشته‌ میباشند. در سوره مبارکه «صافات» و امثال «صافات» بخشی از این «مدبّرات» آمده است؛ «صافات»[13] بود «سابحات»[14] بود «نازعات»[15] بود «ناشطات»[16] بود که بخشی از اینها آمده و بخشی هم ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد که همه اینها «مدبّرات امر» هستند.

   علّت عدم شمول مغفرت حاملان عرش بر غیر مؤمنین

حالا «مدبّرات امر» که فرشته‌ هستند برابر آنچه در سوره مبارکه «انبیاء» آمده است، اینها نه حرفی را بدون اذن خدا می‌زنند و نه کاری را بدون اذن خدا می‌کنند. در سوره مبارکه «انبیاء» دارد: ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[17] که همین تعبیر بلند طبق بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) که در زیارت نورانی «جامعه کبیره» هست،[18] همین تعبیر در وصف ائمه(علیهم السلام) هست که اینها هم ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾؛ بدون اذن ذات اقدس الهی سخن نمی‌گویند و بدون دستور خدای سبحان کاری نمی‌کنند؛ اگر فرشتگان اینچنین هستند و اگر در این سوره «غافر» فرمود: ﴿اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ و در سوره مبارکه «شوری» که در بحث دیروز اشاره شده است دارد که ملائکه ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾،[19] این ﴿مَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾ اّلا و لابد باید که اهل ایمان باشد و دیگر نمی‌شود گفت که اینها «مثبتین» هستند و ما تقیید نکنیم؛ آیه پنج سوره مبارکه «شوری» این است که ﴿وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْض﴾. ملائکه را در سوره «انبیاء» مشخص نمود که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾، پس بدون اذن خدا سخن نمی‌گویند، این مطلب اول؛ خدای سبحان هم فرمود که بعد از آمدن انبیا مردم دو قسم شدند: یک عدّه مؤمن و یک عدّه هم کافر شدند، این هم مطلب دوم.

درباره کافران در مواردی دیگر فرمود که لعنت خدا بر اینها! «مقت» و عذاب خدا بر اینها! در آیه محل بحث همین سوره مبارکه «غافر» هم بعد از اینکه مؤمنین را ذکر کرد، در آیه ده فرمود: ﴿إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُنََادَوْنَ لَمَقْتُ اَللََّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ﴾؛ یعنی بعد از اینکه انبیا آمدند مردم دو قسم شدند: یک عدّه مؤمن هستند و یک عدّه کافر میباشند؛ آنهایی که کافر هستند، ندای الهی این است که ﴿لَمَقْتُ اَللََّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾؛ اگر فرشتگان ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ هستند و اگر خدای سبحان این طبقه کفّار و منافقون را لعنت کرده است، چگونه می‌توان گفت آیه سوره مبارکه «شوری» که ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾ مطلق است و آن وقت ﴿ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا﴾ در سوره مبارکه «غافر» که محل بحث است «مثبتین» هستند و تقیید نمی‌شود؟! اینها حتماً تقیید می‌شوند! چون در مقام تحدید است.

بنابراین آنها که ﴿مَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾ هستند دو قسم هستند: یک عدّه مؤمن‌ و یک عدّه کافر میباشند. اگر کسی ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه﴾[20] باشد، آنها حسابشان دیگر است؛ امّا این آیه مردم را به دو قسم تقسیم کرد و فرمود که یک عده مؤمن‌ میباشند که اهل جنّت هستند و یک عدّه کافر میباشند که خدای سبحان برای اینها عذاب مشخص کرده است. بنابراین آیه سوره مبارکه «شوری» اگر منصرف باشد که هیچ! اگر اطلاق داشته باشد، به همین آیه سوره مبارکه «غافر» مقیّد است که فرمود برای مؤمنان طلب مغفرت می‌کنند. آن چیزی که ذیل آیه «شوری» ذکر کردند هم بیان لطیفی است که ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾؛ یعنی از بس کافر و منافق تیره و تاریک هستند، دیده نمی‌شوند و جزء ﴿مَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾ نیستند.[21]

پرسش: این تفسیری که برای «عرش» فرمودید، طبق این بیان، دیگر چیزی حولِ عرش نمیماند که بخواهیم بگوییم... .

پاسخ: چرا! تدبیر مراتبی دارد و مقام تدبیر با مقام اجرا فرق می‌کند. دستور از مقام تدبیر می‌رسد و مراحل پایین‌تر اجرا می‌کنند. مجریان که اطراف این عرش هستند و منتظر صدور دستور هستند فرشتگان هستند، حاملان آن دستور که تلقی می‌کنند و به مجریان ابلاغ می‌کنند هم گروه خاصی‌ میباشند که در قیامت دارد: ﴿وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ﴾[22] که می‌گفتند چهار نفر از همین فرشتگان بزرگ هستند و چهار نفر هم از اهل بیت(علیهم السلام) میباشند که اینها دستور می‌گیرند و ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمین﴾[23] هم همین است؛ در آن مرحله بالا هم بعضی مطیع و بعضی هم مطاع‌ هستند.

  تدبیر امور عالَم با چهار فرشته حامل عرش و زیر مجموعه آنها

در جریان مرگ که توفّی است و به وسیله عزرائیل(سلام الله علیه) انجام می‌گیرد، در آیات قبل گذشت که وجود مبارک عزرائیل(سلام الله علیه)، برای قبض روح هر کسی تنزّل نمی‌کند و هر کسی هم آن شایستگی را ندارد که روحش را به حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) تسلیم کند؛ آن مأموران و مجریان زیر نظر عزرائیل(سلام الله علیه) معمولاً قبض روح افراد عادی را به عهده دارند که ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[24] این جمع است؛ امّا آنجایی که دارد ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ﴾،[25] آن حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) است و عزرائیل(سلام الله علیه) هم زیر مجموعه فراوان دارد؛ جبرئیل(سلام الله علیه) هم زیر مجموعه فراوان دارد و ﴿مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ﴾ ناظر به همین مطیع و مطاع بودن است. آنهایی که حول «عرش» هستند، منتظر هستند که ببینند دستور چیست و آنهایی که حامل عرش هستند تلقیکنندگان اوّلی دستور‌ میباشند؛ لذا گفتند این چهار فرشته تلقی اصلی را به عهده دارند که بعد به مدبّرات و فرشتگان دیگر ابلاغ می‌کنند.

پرسش: طبق ﴿الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾ آیا فرشتگان فقط تدبیر عالم میکنند یا خلقت هم بإذن الله در دست آنها هست؟

پاسخ: خلقت ندارند، مگر اینکه نظیر وجود مبارک عیسای مسیح که آن خلقت هم باید به اذن الهی باشد، گرچه تدبیر هم باید به اذن الهی باشد؛ امّا اینها معمولاً طبق تعبیر قرآن کریم «مدبّرات امر» هستند، البته تدبیر به همین است که مثلاً کسی را خدای سبحان بخواهد احیا کند، به وسیله «اسرافیل» احیا کند؛ کسی را بخواهد عالِم کند، به وسیله «جبرئیل» عالِم میکند؛ حالا یا جبرئیل بدون واسطه انجام میدهد یا جبرئیل به واسطه فرشته‌هایی که زیرمجموعه او هستند انجام می‌دهد که ملائکه نازل می‌شوند و فلان کار را انجام می‌دهند؛ می‌فرمایند ملائکه جایی که «کلب» باشد نمی‌روند،[26] پس معلوم می‌شود که فرشته‌ها رفت و آمد دارند.

پرسش: آفرینش هم توحید خالقی است و هم توحید ربوبی، هر دو را «بإذن الله» انجام دهند؟

پاسخ: خالق به اینها اسناد داده نشد، «الا ما خرج بالدلیل»؛ آنها مجری امر «احیاء» هستند؛ مثل اینکه «ممیت» ذات اقدس الهی است و عزرائیل(سلام الله علیه) مجری امر «إماته» است.

   ناتمامی استفاده از رحمت عامّه بر عمومیّت طلب مغفرت فرشتهها

پرسش: این ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾ شاید مرحلهای از رحمت عامّه خدا باشد؟

پاسخ: بله، آن رحمت عامّه در جهنم هم هست، آن رحمت خاصّه است که نیست. در همین سوره مبارکه «غافر» فرمود مردم دو قسم هستند: یک عدّه ﴿لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ هستند که فرشتگان برای اینها طلب مغفرت می‌کنند و یک عدّه کفار میباشند که ﴿یُنََادَوْنَ لَمَقْتُ اَللََّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ و در سوره مبارکه «آل عمران» هم گذشت که یک عدّه هستند که ملائکه اینها را لعن می‌کنند؛ در سوره مبارکه «آل عمران» آیه 87 فرمود: ﴿أُولََئِکَ جَزََاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اَللََّهِ وَ اَلْمَلاََئِکَةِ وَ اَلنََّاسِ أَجْمَعِینَ‏﴾. کافر و منافق که هرچه انبیا به آنها گفتند، اینها در برابر دین صف‌آرایی کردند! و به آنها هم میگفتند: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾[27] و خدا هم فرمود: ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾،[28] اینها چه استحقاقی دارند که فرشته‌ها برای اینها طلب مغفرت کنند؟! بله، ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه﴾ و مستضعفان و مانند آنها ممکن است که مشمول رحمت عامّه باشند که آیه آنها را لعنت نکرده و «مَقت» خدا هم برای آنها نیست. آنها که ضعف فکری دارند یا دسترسی ندارند، اینها ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه﴾ هستند. در بخش پایانی سوره مبارکه «توبه» پنج گروه مشخص شد: مؤمن و کافر داریم؛ مؤمنین درجاتشان فرق می‌کند که بعضی ابرار و بعضی هم مقرَّب هستند؛ کفّار هم درکاتشان فرق می‌کند که بعضی در درکه اسفل‌ و بعضی در درکه میانی هستند؛ بین درکات کفر و نفاق و درجات ایمان، گروهی هم هستند که ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه﴾‌ میباشند. ذات اقدس الهی هر تصمیمی بگیرد فرشته‌ها هم همان را انجام می‌دهند؛ امّا این تقسیمی که در سوره مبارکه «غافر» آمد تقسیم دو ضلعی است که یک عدّه مؤمن‌ هستند و یک هم عدّه هم کافر میباشند؛ اینهایی که مؤمن‌ هستند، فرشته‌ها برای اینها طلب مغفرت می‌کنند و آنهایی که کافر میباشند «مَقت» و عذاب خدا بر آنهاست! اگر «مَقت» و عذاب خدا بر آنهاست، فرشته‌ها هم که ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾، چگونه برای آنها طلب مغفرت میکنند!؟

بنابراین این ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾، این ﴿مَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾ الّا و لابد باید مؤمن باشد و ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّه﴾ هم احیاناً ممکن است که اگر مورد عنایت الهی قرار بگیرند زیرمجموعه ﴿مَنْ فِی اَلْأَرْضِ﴾ باشند، وگرنه در آیه 87 سوره مبارکه «آل عمران» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿أُولََئِکَ جَزََاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اَللََّهِ وَ اَلْمَلاََئِکَةِ وَ اَلنََّاسِ أَجْمَعِینَ ٭ خََالِدِینَ فِیهََا لاََ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ اَلْعَذََابُ وَ لاََ هُمْ یُنْظَرُونَ‏‏﴾.[29]

   تسبیح و تحمیدِ الهی کار مشترک حاملین عرش و اطرافیان آنها

بنابراین این حاملان عرش، یعنی کسانی که تدبیر الهی را تحویل می‌گیرند و دستور می‌گیرند و حاملان به آن اطرافیان خود می‌گویند و همه هم اجرا می‌کنند؛ ﴿اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ یک گروه، ﴿وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾ دو گروه که این دو گروه کارهای مشترکی دارند و آن کارهای مشترک این است که اولاً تسبیح می‌کنند و ثانیاً تحمید دارند. در سوره مبارکه «اسراء» گذشت که ﴿وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاََّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[30] این دو کار با هم، مخصوص حاملان «عرش» و «حافین حول العرش» نیست؛ هر موجودی به اندازه معرفت خودش این کار را می‌کند.

راز جمع بین تسبیح و تحمید هم در سوره «اسراء» گذشت که هر موجودی غیر ذات اقدس الهی نیازمند است، یک؛ نیاز خودش را نه خودش می‌تواند رفع کند و نه مثل او، دو؛ به کسی باید مراجعه کند که منزه از نیاز باشد و آن خداست؛ لذا او را تسبیح می‌کنند، سه؛ خدای سبحان نیاز اینها را برطرف می‌کند و اینها مؤدّب به ادب الهی‌ هستند و به شکرانه این برطرف کردن نیاز، او را ستایش می‌کنند که این می‌شود حمد. همیشه کار فرشته‌ها جمع بین تسبیح و تحمید است؛ اول کسی را تنزیه می‌کنند که حاجت نداشته باشد و به کسی مراجعه می‌کنند که حاجت نداشته باشد. هرگز فرشته نمی‌گوید اگر فلان کس نبود یا اگر فلان فرشته نبود مشکل من حل نمی‌شد! این ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثرَُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُون﴾[31] که این خطر، خیلی‌ها را تهدید می‌کند، همین است! هرگز یک مؤمن واقعی نمی‌گوید اگر فلانی نبود مشکل من حل نمی‌شد! بلکه می‌گوید خدا را شکر می‌کنم که خدا مشکل مرا به وسیله فلانکس حل کرد! نه اینکه اول خدا و دوم فلانکس، یا اگر فلانکس نبود مشکل من حل نمی‌شد؛ این حرف غیر توحیدی را مؤمن راستین نمی‌زند و فرشته‌ها هرگز چنین کاری نمی‌کنند، بلکه همیشه تسبیح آنها با تحمید همراه است و کسی را تسبیح می‌کنند که حاجت نداشته باشد، چون کسی که خودش محتاج باشد توان آن را ندارد که مشکل دیگری را حل کند! وقتی مشکل را به وسیله او حل شده یافتند، او را ستایش می‌کنند، چون حمد در برابر نعمت الهی است! ﴿یُسَبِّحُونَ﴾ یک، ﴿بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ دو، این تسبیح آنها آمیخته با تحمید است و این تحمید آنها هم عجین با آن تحمید است.

   ایمان و طلب مغفرت برای مؤمنین، کار مشترک دیگر فرشتهها

﴿یُؤْمِنُونَ بِهِ﴾؛ به ذات اقدس الهی ایمان دارند، نه تنها مشکل خودشان را حل می‌کنند، بلکه مشکل دیگران را هم حل می‌کنند. ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ همین که کسی شب برمی‌خیزد و در نماز شب چهل مؤمن را دعا می‌کند، فرشته‌خوی است و خویِ اینها را دارد تمرین می‌کند، قهراً روز که شد کار چهل نفر را انجام می‌دهد و مشکل چهل نفر را هم حل می‌کند.

پرسش: اینها میآورند نه اینکه إله آلهه باشند، اینها حاملان عرش هستند.

پاسخ: بله، این البته دوام دارد، این ثبوت و بقایش با اصل حدوثش همراه است؛ یعنی دوام دارند و دائماً این‌طور هستند؛ آیه را با فعل مضارع یاد کرده است که مفید استمرار است و دائماً هم استغفار می‌کنند؛ اینکه گفته شد برای طالبان علوم فرشته‌ها استغفار می‌کنند،[32] طبق این است! ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ که عمده مطالب از این به بعد است. این کتاب شریف المیزان[33] را اگر شما خوب دقت کنید، آن حرف‌های دقیق حکمت امامیه را در آن می‌یابید؛ آن یک سطر که در ذیل همین آیه است، خیلی حرف دارد!

شبهه موجّه نبودن مغفرت فرشتهها برای مؤمنین

«فإن قُلت»: حالا اینها که ایمان آوردند و خدا هم که وعده داد که من مؤمن را می‌آمرزم، خُلف وعده هم که محال است، دیگر دعای فرشته‌ها برای چیست؟! خدایا مؤمنین را بیامرز! خدایا تائبین را بیامرز! اینها که ایمان آوردند، خدا هم که وعده داد و خُلف وعده هم که محال است، این دعا برای چیست؟

    تفکر سقیفهای منشأ پیدایش شبهه مذکور

 آنکه اشعری است و حُسن و قبح را منکر است، می‌گوید ما را چه رسد به این حرف‌ها! هر کاری که او کرد «حَسن» است و هر کاری که او نکرد «قبیح» است؛ او ممکن است مؤمنین را به جهنم ببرد، چون اجباری در کار نیست! این حرف اشعری است که «عقل» را از صحنه بیرون کردند. اینها اگر بخواهند غدیر را ببندند و سقیفه را باز کنند، ناچار هستند که جامعه را خلع سلاح کنند! وقتی جامعه خلع سلاح شد و تفکر عقلی را از او گرفتند، بازار «نقل» گرم می‌شود و وقتی هم که بازار «نقل» گرم شد، همه رسانه‌ها هم که در اختیار سقفی‌ها بود و غدیر منزوی شد، سقیفه روی کار آمد. این یک کار عادی نبود که اینها انجام دادند! با انکار حُسن و قبح، دست کلام را بستند، دست اصول را بستند، دست فلسفه را بستند، دست عقلانیت جامعه را بستند، دست سیاست عقلی و اجتماعی را بستند؛ میگویند که عقل حُسن و قبح را ادراک نمی‌کند، پس بالاخره چه چیزی حَسن است؟ چه چیزی قبیح است؟ میگویند که باید شرع بگوید. شرع به دست کیست؟ به دست همین‌هاست!

خدا مرحوم علامه عسکری را غریق رحمت کند! دیگران هم اینکار را کردند؛ ولی او زحمت کشید گفت آنها 150 گزارشگر و خبرنگار جعل کردند،[34] نه خبر مجهول! این برای ترویج سقیفه و خاموش کردن غدیر کم کاری نبود! بالاخره مردم اعتراض می‌کنند، حرف می‌زنند، تفکر دارند و عقل دارند؛ می‌گویند عقل را معزول کردند و دست عقل را بستند؛ یعنی دست علی را بستن کافی نیست، باید دست و دهان عقل را بست! خیلی خیانت کردند! گفتند عقل حُسن و قبح را ادراک نمی‌کند، چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است به عقل چه ربطی دارد؟! پس چه کسی می‌فهمد؟ می‌گویند نقل میفهمد. نقل کیست؟ همه رسانه‌ها هم که به دست اینها بود، هر کسی را میخواستند بالا ببرند، بردند و هر کسی را خواستند پایین بیاورند، آوردند. مرحوم علامه امینی را خدا غریق رحمت کند! ایشان خدمت مرحوم طباطبایی(رضوان الله علیهما) آمده بود، مرحوم طباطبایی می‌فرمودند که مرحوم امینی ‌فرمود: هر فضیلتی که ما درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) یافتیم، من یقین دارم که چنین فضلیتی برای اولی و دومی هم جعل شده است و طولی هم نمی‌کشد که پیدا می‌کنم، این‌طور شد! اگر 150 خبرنگار جعل کردند، از هر کدامی هم ده‌ها خبر جعل شده است، شما چه توقعی دارید که این نقلها داعشی تربیت نکند!؟ اینها آمدند اول خلع سلاح کردند و این علیِ درون را مثل علیِ بیرون زندانی کردند. آن وقت در برابر این مسلک، معتزله ـ چون دسترسی به اهل بیت نداشتند یا نخواستند یا نتوانستند ـ آمدند عقل را باز کردند؛ اما نمی‌دانستند عقل را چگونه باز و شکوفا کنند، عقل را آن عاقل محض باید باز کند! عقل را کسی که خودش عقل محض است و به تعبیر الهی عقل صِرف[35] است باید باز کند؛ اینها آمدند دست عقل را آنچنان باز کردند که سخن از تفویض درآمد، سخن از «یجب علی الله» درآمد، سخن از «یمتنع علی الله» درآمد که این حرف معتزله است و می‌گویند بر خدا واجب است که مؤمن را به بهشت ببرد! بر خدا حرام است که ظلم کند! این خطر که خدا را محکوم قانون قرار دادن، یک شرک مرموز مستور است! ما غیر از خدا یک قانون نوشته‌ای از خارج داریم که آن قانون بر خدا حاکم باشد و خدا ـ معاذ الله ـ زیر پوشش آن قانون قرار گیرد که برای او رساله عملیه بنویسیم و بگوییم بر او واجب است که مؤمن را به بهشت ببرد یا بر او حرام است که ظلم کند؟! چون به درِ خانه اهل بیت نیامدند، تفویضی درآمدند، عقل را مستقل کردند و گفتند عقل می‌فهمد که خدا باید این کار را کند یا خدا نباید این کار را کند.

و امّا امامیه! گفت این «یجب عن الله» است نه «یجب علی الله»! ما یقین داریم که خدا مؤمن را به بهشت می‌برد، نه اینکه باید! ما در بیرون قانونی نداریم که بر خدا حکومت کند و خدا تحت پوشش این قانون باشد. آن قانون را چه کسی آفرید؟ آن قانون را چه کسی خلق کرد؟ هیچ چیزی بر خدا واجب نیست، هیچ چیزی بر خدا حاکم نیست، ظلم یقیناً صادر نمی‌شود؛ امّا «یمتنع عن الله» است که امامیه می‌گوید، نه «یمتنع علی الله». ما یقین داریم که ذات اقدس الهی ظلم نمی‌کند، نه اینکه باید ظلم نکند! یقین داریم ذات اقدس الهی انبیا و اولیا را به بهشت می‌برد، نه اینکه باید ببرد! بعضی از تعبیرات سوره مبارکه «انعام» هم گذشت که فرمود این بایدهایی که می‌فهمید، این بایدها را خود خدا تنظیم کرده است! اسمی از اسمای حسنای الهی بر اسم دیگر حاکم است، این یک حکومت درون‌گروهی و درون‌مکتبی است ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة﴾[36] «کذا و کذا»؛ «الله» که اسم اعظم است، بر سایر اسما حکومت دارد؛ او که «قاضی» است، زیر پوشش «الله» است؛ او که «رازق» است، زیر پوشش «الله» است؛ او که «معذّب» یا «مُنعِم» است، زیر پوشش «الله» است، ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَة﴾. نه بیرون از حوزه توحید، یک قانون نوشته یا نانوشته‌ای است که ـ معاذ الله ـ بر خدا حکومت می‌کند تا خدا مقهور آن قانون باشد و بر خدا واجب باشد که انبیا را به بهشت ببرد یا بر خدا حرام باشد که ظلم کند، اینچنین نیست! بلکه خدا یقیناً به وعده خود عمل می‌کند، یک؛ خدا یقیناً ستم نمی‌کند، دو؛ اینها «یجب عن الله» است، نه اینکه «یجب علی الله» باشد؛ «یمتنع عن الله» است، نه اینکه «یمتنع علی الله» باشد. این امامیه آمدند دست عقل را باز کردند، کم‌کم الغدیر و کتاب‌های دیگر پیدا شد و غدیر زنده شد و روزآمد است و به لطف الهی حیات ابد برای غدیر خواهد بود. عقل حُسن و قبح را درک می‌کند؛ امّا در این مدار، یعنی در محور بندگی، در محور عبودیت و در مدار خضوع درک میکند.

این تعبیر «یجب عن الله» باعث شد که این جمله خوب روشن شود که اگر کسی اشکال کند اینها که ایمان آوردند و فرشته‌ها هم که می‌گویند خدایا اینها که ایمان آوردند و توبه کردند، اینها را به بهشت ببر! مگر بر خدا واجب نیست که تائبین را به بهشت ببرد؟!

   ناتمامی شبهه به دلیل تفاوت رفتن مؤمنین به بهشت و وجوب آن بر خدا

جواب این است که نه! بر خدا واجب نیست، بلکه از خدا باید فیض صادر شود، چون از خدا باید صادر میشود، جا برای دعا، درخواست، استعاذه، بردگی و بندگی سرجای خود محفوظ است؛ لذا فرمود: ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا﴾؛ می‌گویند پروردگارا! این لطف را نسبت به اهل ایمان بکن و حفظشان بکن تا آن ایمان را هم حفظ کنند و هم اینها را به پاداش برسان! ﴿رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً﴾، این یک؛ ﴿وَ عِلْماً﴾؛ می‌دانی که به کجا بدهی، به چه کسی بدهی، چقدر بدهی و به کجا برسانی، دو؛ ﴿فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ﴾؛ آنهایی که توبه کردند و راه تو را هم طی کردند، بر تو واجب نیست که آنها را به بهشت ببری؛ ولی از تو یقیناً وارد کردن به بهشت صادر می‌شود، ﴿وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیمِ ٭ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی‏ وَعَدْتَهُم﴾؛ خدایا! آن رحمت واسعه خود را بیش از آن مقداری که در سوره مبارکه «طور» به اینها وعده دادی، شامل اینها کن!

   چگونگی جمع الحاق ذرّیه به اجداد با توجه به قطع انساب در قیامت

در سوره «طور» آیه 21 فرمود که ﴿وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمََانٍ أَلْحَقْنََا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾؛ ما ذراری اینها و فرزندان اینها را به اینها ملحق می‌کنیم تا در یک محفل خانوادگی در بهشت اُنس بیشتری داشته باشند، البته همه اینها به علاقه «ما کان» است، وگرنه در قیامت همه از خاک برمی‌خیزند؛ آنجا دیگر والد و ولدی نیست؛ آنها که در دنیا ذریّه بودند، در قیامت به آن اجداد و آبای خود ملحق می‌شوند؛ ولی سخن از ﴿وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبََائِهِمْ﴾ نیست، سخن از ﴿أَزْوََاجِهِمْ﴾ نیست، فقط سخن از ذریّه است که فرمود: ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾؛ امّا در آیه محل بحث سوره مبارکه «غافر» فرمود: ﴿وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبََائِهِمْ یک، ﴿وَ أَزْوََاجِهِمْ﴾ دو، ﴿وَ ذُرِّیََّاتِهِمْ﴾ سه؛ این «آباء» و «ازواج» را هم اضافه فرمود، این وسیع‌تر از آن آیه سوره مبارکه «طور» است؛ اینها را می‌گویند «مثبتین»، چون قابل تقیید نیست، چون «لسان» هر دو «لسان» اثباتی است و در مقام تحدید نیست.

پرسش: مگر ﴿فَلاَ أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ﴾[37] جواز ندارد؟

پاسخ: بله، کسی بتواند بگوید من پسر فلانی هستم و از همین راه طَرفی ببندد، نه اینطور نیست؛ ﴿وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمان﴾؛ فرزندانشان هم مؤمن هستند و سفره خودشان را دارند، نه اینکه در اثر اینکه پدر خوبی داشتند یا برادر خوبی داشتند به بهشت بروند ﴿وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإیمان﴾؛ اما برای اینکه اُنس بیشتری داشته باشند کنار هم جمع می‌شوند، نه اینکه حالا، چون پدران آنها آدم خوبی بودند از همین نسب استفاده کنند.

   مقصود دعای فرشتهها بر محافظت مؤمنین از «سیئه» با توجه به طرح آن در قیامت

فرمود: ﴿إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیم﴾؛ عزت برای توست، حکمت برای توست و مقتدرانه کار انجام می‌دهی؛ ولی از اقتدارت جز حکمت چیزی استشمام نمی‌شود، ﴿وَ قِهِمُ السَّیِّئات﴾؛ این دعا اگر درباره دنیا باشد، دعای خوبی است که خدایا اینها را از سیئات و زشتی و بدی وگناه حفظ کن تا اینها تقوا داشته باشد! این «ق» همان امر حاضر «وقی یقی» است که «تقوا» هم از همین ماده است، چون اصل تقوا «وقوی» و «وَقِیَ» است. ﴿وَ قِهِم؛ حفظشان کن که اینها اهل تقوا شوند! اگر در دنیا باشد این دعا معنایش روشن است؛ امّا سخن از بهشت است و قیامت است، در قیامت بگوییم ﴿وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَه﴾؛ یعنی الآن شما اگر کسی را از سیئات حفظ کنی، این شخص مورد رحمت الهی است، این یعنی چه؟ چون سیئه گاهی به معنای معصیت است و گاهی هم به معنای حوادث دردناک ناگوار است. اینکه گفته می‌شود: ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾،[38] این «سیئة» اوّلی معصیت است، امّا «سیئة» دومی که معصیت نیست! جزای سیئه جهنم است و جزای سیئه عذاب است ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾، این «سیئة» دوم که به معنای معصیت و گناه نیست، این یا «بالمشاکله» است یا راه‌های دیگری دارد. این «سیئه» دوم که جزای «سیئه» اول است و معنای گناه و معصیت نیست، آن در اینجا معیار است، پس ﴿وَ قِهِم این سیئه را که جزای سیئه است. ﴿یَوْمَئِذٍ﴾؛ هر کسی تو آنها را از این سیئه که جزای سیئه است، نه اینکه خودش سیئه باشد حفظ کنی ﴿فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾؛ امّا در مقابل مؤمنین و تائبین، کسانی که دسته دیگر هستند ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ﴾، اینها که مقرَّب نیستند! اینها ندا می‌دهند؛ خیلی‌ها به علت کارهایی که «قربة الی الله» انجام دادند، مقرّب «الی الله» هستند و نزدیک‌ میباشند. بالاتر از ندا، یعنی نجوا برای آنهاست! امّا اینهایی که کار خیر نکردند، اینها دور هستند: ﴿یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾؛[39] اینها هم اهل ندا هستند و به اینها از راه دور ندا می‌دهند: ﴿یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُم﴾؛ الآن شما خودتان را سرزنش می‌کنید و اگر بتوانید خودکشی می‌کنید، منتها این خودکشی در آن روز ممکن نیست. نه خودتان را ممکن است بکشید و نه آن روز مرگی در کار است، چون آن روز مرگ را «إماته» کرده‌اند، مرگ مرده است و مرگی در کار نیست! اینکه این تبهکاران به فرشته‌ها و مسئولان دوزخ التماس می‌کنند و به مالک(سلام الله علیه) که خازن دوزخ است می‌گویند یا مالک! ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾؛[40] از خدای خود بخواه که جان ما را بگیرد! چنین چیزی در دوزخ و اطراف دوزخ هست. فرمود: ﴿لَمَقْتُ اَللََّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾، چرا؟ برای اینکه انبیا آمدند! ما دعوتتان کردیم، مهلت دادیم و اتمام حجت کردیم، امّا نیامدید! درب توبه تا اواخر عمر باز کردیم، شما عمداً درب توبه را به روی خودتان بستید، ما که درب توبه را نبستیم! ﴿إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ﴾.

«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا».

 



[1]. سوره توبه, آیه129.

[2]. سوره قلم, آیه4.

[3]. سوره عبس, آیات 15 و 16.

[4]. سوره مومنون, آیه114.

[5]. سوره بروج, آیات 13 ـ 15.

[6]. سوره هود, آیه7.

[7]. سوره حجر, آیه21.

[8]. سوره حدید, آیه25.

[9]. سوره زمر, آیه6.

[10]. سوره حجر, آیه21.

[11]. سوره نحل, آیه96.

[12]. سوره نازعات, آیه5؛ ﴿فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً﴾.

[13]. سوره صافات, آیه1؛ ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفّاً﴾.

[14]. سوره نازعات, آیه3؛ ﴿وَ السَّابِحَاتِ سَبْحاً﴾.

[15]. سوره نازعات, آیه1؛ ﴿وَ النَّازِعَاتِ غَرْقاً﴾.

[16]. سوره نازعات, آیه2؛ ﴿وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطاً﴾.

[17]. سوره انبیاء, آیه27.

[18]. من لایحضره الفقیه, ج2, ص610؛ «وَ عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لٰا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾».

[19]. سوره شوری, آیه5.

[20]. سوره توبه, آیه106.

[21]. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏25، ص6؛ «و یسألون ربهم المغفرة لذنوب من فی الأرض من أهل الإیمان به...».

[22]. سوره حاقه, آیه17.

[23]. سوره تکویر, آیه21.

[24]. سوره انعام, آیه61.

[25]. سوره سجده, آیه11.

[26]. الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‌3، ص393؛ «...عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع أَتَانِی فَقَالَ إِنَّا مَعْشَرَ الْمَلَائِکَةِ لَا نَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ وَ لَا تِمْثَالُ جَسَدٍ وَ لَا إِنَاءٌ یُبَالُ فِیهِ».

[27]. سوره شعراء, آیه136.

[28]. سوره بقره, آیه6؛ سوره یس، آیه10.

[29]. سوره آل عمران, آیات 87 و 88.

[30]. سوره اسراء, آیه44.

[31]. سوره یوسف, آیه106.

[32]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص34؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ یَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّی الْحُوتِ فِی الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ».

[33]. تفسیر المیزان، ج18، ص11؛ «و قد حکی الله تعالی عنهم: ﴿وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ ... فالمتعین حمل سؤال المغفرة علی سؤال سببها و هو تشریع الدین لأهل الأرض لیغفر لمن تدین به».

[34]. کتاب 150 صحابی ساختگی(علامه عسگری).

[35]. التعلیقات(شیخ الرئیس ابن سینا)، ص127؛ «المعقول من الشی‏ء یجب أن یکون کلیا و العقل الصرف لا یخالط معقوله تخیل...».

[36]. سوره انعام, آیه54.

[37]. سوره مومنون, آیه101.

[38]. سوره شوری, آیه40.

[39]. سوره فصلت, آیه44.

[40]. سوره زخرف, آیه77.

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق