09 11 2015 449817 شناسه:

تفسیر سوره شوری جلسه 33 (1394/08/18)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿فَمَا أُوتِیتُم مِن شَیْ‏ءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۳۶) وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (۳۷) وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (۳۸) وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ (۳۹) وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (٤۰) وَ لَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ مَا عَلَیْهِم مِن سَبِیلٍ (٤۱) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الأرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٤۲)

در این سوره مبارکه «شوریٰ» که در مکه نازل شد، عناصر محوری آن را که اصول دین بود بیان فرمودند.

      آیتِ الهی بودن حرکت کشتیها در دریا و نعمت بودن آن

 در بخش اخیر فرمودند این کشتیها که در دریا حرکت میکنند، هم نعمت هستند برای شما و هم آیت الهی می‌باشند؛ هم بهرههای سفر و تجارت و اقتصاد را تأمین میکنند و هم از نظر کلامی آیه الهی هستند. گاهی تعبیر به نعمت میکند، نظیر آنچه در سوره مبارکه «الرحمن» بیان فرمود؛ فرمود این کشتیهایی که در دریا حرکت میکنند ﴿آلاَءِ الهی هستند، آیه 24 به بعدِ سورهٴ مبارکه «الرحمن» این است: ﴿وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَمِ؛ عَلَم دریا همین کشتیها هستند که روی دریا شبیه کوه می‌باشند و از آنها به  «أعلام» یاد میکنند: ﴿وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلاَمِ؛ این کشتیهایی که جاری هستند و مثل کوه دارند روی دریا حرکت میکنند، اینها نعمتهای الهی می‌باشند ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ.[1] قرآن ابرهای بزرگِ فضا را به عنوان کوه یاد میکند که در سوره مبارکه «نور» فرمود خداوند از کوههایی که در آسمان است، برای شما باران و تگرگ نازل میکند. منظور از این «سماء» جزء «سماوات»[2] نیست، منظور همین فضا و جوّ است و منظور از کوههایی که در فضاست همین ابرهاست، از جبالی که ﴿فِیهَا مِن بَرَدٍ؛[3] یعنی تگرگ برای شما نازل میکند. پس این کشتیهایی که روی دریا حرکت میکنند شبیه کوه هستند و آن ابرهایی هم که در فضا حرکت میکنند شبیه کوه می‌باشند که از آنها تگرگ و باران نازل میکند و از اینها هم بهرههای تجاری و مانند آن میبرید، بعد فرمود: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ، لکن در سوره مبارکه «جاثیه» ـ نظیر آیه محل بحث سوره «شوریٰ» ـ از اینها به عنوان «آیات» یاد میکند، در آیه دوازده و سیزدهم سوره «جاثیه» فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ، پس گاهی از اینها به عنوان «نعمت» و گاهی از آنها به عنوان «آیت» یاد میکند.

     تقسیم آیتهای الهی به دو قسم و تفاوت آن

 آیت الهی دو قسم است: یک قسمت آیهای است که نشانه قدرت اوست و صبغهٴ فلسفی و کلامی دارد، این میتواند برای فراگیری معیار باشد که صنعت شبیه این «آیت» و «طبیعت» ساخته شود، چون آنچه در آسمان و زمین است آیه الهی است و همه اینها معیار تکامل صنعت شد که این صنایع از این طبایع گرفته شده است. هر چیزی که در نظام هستی یافت میشود، بشر راهنمایی میشود که مشابه آن را بسازد، این یعنی صنعت و بخشی از آیات الهی هم به عنوان معجزه است که راه فکری ندارد. پس اگر حرکتِ پرندههاست در فضا، اینها معجزه نیست، بلکه اینها «آیتِ» کلامی است؛ لذا ساخت و ساز هواپیما و امثال آنها آسان است. جریان کشتی که با باد حرکت میکرد و نه با صنایع موتور و مانند آن، اینها جزء «آیت» است که راه کلامی و فلسفی است و راه فکری دارد؛ لذا بشر کشتی درست میکند که براساس باد حرکت نمیکند، بلکه قدرت موتور و برق و مانند آن حرکت میکند، اینها «آیات» الهی هستند که راه فکری دارند، چون آیهٴ فلسفی و کلامی می‌باشند. امّا یک وقت است چیزی در دریا قرار میگیرد که آیهٴ الهی است و راه فکری ندارد؛ یعنی راه فلسفی و کلامی ندارد؛ نظیر آنچه به مادر موسی فرمود که ما به تو دستور میدهیم این بچه را در جعبهای بگذار و این جعبه را بینداز در آب، تو کار نداشته باش که به کجا میرود! ما گفتیم: ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ،[4] آن وقت «یَم» هر کاری را که میخواهد انجام دهد ما دستور میدهیم، این دیگر راه فکری ندارد که آدم بنشیند فکر بکند، کودکی را بگذارد درون جعبه و بیندازد در دریا که این دریا هر جا میخواهد ببرد؛ این دیگر معجزه است و راه فکری ندارد، از طریق مدرسه و حوزه و دانشگاه نیست که کسی درس بخواند معجزه بیاورد، فقط به قداست روح آن پیغمبر وابسته است؛ او اگر خواست این‌چنین برود که میرود و اگر نخواست، نخواست! این آیت اگر از سنخِ علم بود و راه فکری داشت، آدم میتوانست مثل آن را بیاورد؛ امّا راه فکری تمام معجزات بسته است؛ خواه معجزه آدم، خواه معجزه خاتم! آن جریانی که صالح(سلام الله علیه) آورد یا معجزاتی که انبیای دیگر آوردند، هرگز راهی نیست که انسان با درس خواندن بفهمد که چگونه از دلِ این سنگِ «صمّاء» شتری همراه با بچه دربیاورد، این راه علمی ندارد. فقط روح اگر قداست پیدا کرد و ولیّ خدا بود، با اراده انجام میشود، نه با تصوّر و تصدیق و قیاس و استدلال! چون راه فکری ندارد، راه علمی هم ندارد و چون راه علمی ندارد، راه حوزه و دانشگاه بسته است که انسان درس بخواند معجزه بیاورد.

بنابراین آیاتی که در عالَم هست چند قسم است: بعضی آیات فلسفی و کلامی هستند که راه فکری دارند؛ لذا ساخت صنعتِ مُشابه آن آسان است؛ ساخت هواپیما که مشابه پرندههای فضاست، آسان است؛ ساخت کشتیهای برقی و موتوری که شبیه کشتیهای بادی است، ممکن است، اینها راههای فکری دارد؛ امّا کودکی را انسان در دریا بیاندازد تا در امّان خدا و به اراده او حرکت کند، این راه فکری ندارد. پس آن آیهای که ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ اینها امر غایب است، فرمود تو بینداز در دریا، به دریا هم امر کردیم که این را ببرد جای امن ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِاین امر غایب است؛ یعنی دریا مأمور است که این را ببرد جای امن، این راه فکری ندارد!

بنابراین گاهی آیات به عنوان معجزه است نظیر آنچه ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً،[5] حالا آدم درس بخواند که چگونه با عصا بتواند این دریای روان را جاده خاکی درست کند! این راه فکری و علمی ندارد؛ یعنی راه مفهومی و تصور و تصدیق ندارد، این فقط به قداست روح وابسته است. پس آن کاری که برای کلیم خدا  در دوران کودکی کردند، آیه است و راه فکری ندارد؛ آن کاری که کلیم خدا در دوران نبوّتش کرد، آیه است و راه فکری ندارد؛ اینها جزء آیات معجزهای هستند.

امّا این آیاتی که محل بحث است ـ در سوره مبارکه «شوری» و مانند آن ـ اینها یک آیات تکوینی هستند که راه فلسفی و کلامی دارند و انسان می‌تواند راز و رمز آن را بفهمد و مثل آن را بسازد که اگر این آیات نبود، هرگز انسان نمی‌توانست بسازد! نمی‌دانست که تناسب وزن و حجم باید محفوظ باشد؛ آن کشتی با آن حجم زیاد، وزنِ معادل و مناسب خود را باید داشته باشد تا روی آب بماند و غرق نشود، امّا یک تکّه سنگ که وزنش هرگز قابل قیاس با آن کشتی‌های بزرگ نیست، این در آب فرو می‌رود؛ این وزن و حجمش تناسب خودش را دارد، فرو می‌رود و آن دیگری وزن و حجمش تناسب خودش را دارد، فرو نمی‌رود. بنابراین آیات از این نظر چند قسم هستند؛ در سوره مبارکه «جاثیه» از جریان کشتی به عنوان «آیه» یاد می‌کند، چه اینکه در بسیاری از بخش‌ها نظیر سوره «قصص» و اینها از جریان حضرت موسای کلیم خواه در ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ و خواه در ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَ عَدُوٌّ لَهُ﴾ به عنوان «آیه» یاد می‌کند.

اوصاف اعتقادی و اخلاقی مردانِ الهی در بهرهمندی از برکات آیتهای او

در این‌جا فرمود که این جواری آیات الهی هستند و برکاتی را برای گروه فراوانی به همراه دارند که خصوصیت این گروه را ذکر میکند؛ این گروه هم در مسائل اعتقادی مؤمن هستند، هم در مسائل عملی و اخلاق متخلّق می‌باشند و حُسن فعلی دارند.

1.توکل و توسل یکی از اوصاف مردان الهی

مسئله توکّل را هرگز اینها در برابر توسّل قرار نمیدهند، نمیگویند این محدوده، محدودهٴ ماست و بقیه را توکّل میکنیم که بشود شرک یا این محدوده، محدودهٴ توسّل است و بقیه را توکّل میکنیم که بشود شرک، توکّل قیّم بر همهٴ امور است؛ یعنی من حتی در این ایمانی که میآورم، در حرفی که میزنم و در اینکه میگویم: ﴿تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ﴾[6] متوکّل هستم، برای اینکه باید به جایی تکیه کنم. انسانی که ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ[7] است، چگونه میتواند توسّل کند؟ بحث فقیر را قبلاً ملاحظه فرمودید، این «فعیل» به معنی مفعول است، فقیر نه یعنی گدا، فقیر نه یعنی نَدار، فقیر یعنی ویلچری! کسی که ستون فقرات او شکسته است، آن‌که گداست و ندارد را میگویند فاقد مال است. اگر قرآن کریم از ملّتی که جیب و کیف او خالی است تعبیر به فقیر میکند، برای اینکه ملتی که کیف و جیب او خالی است مقاوم نیست، ویلچری است! فرمود فقر این است! در روایات هم ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «مَا ضُرِبَ الْعِبَادُ بِسَوْطٍ أَوَجَعَ مِنَ الْفَقْرِ»؛[8] ـ «سوط» با «سین» و «طاء مألّف» یعنی تازیانه ـ هیچ تازیانهای دردناکتر از فقر نیست که ملّتی را ذات اقدس الهی مبتلا نکند!

بنابراین فرمود شما فقرا هستید، بشر فقیری که ویلچری است و در جمیع امور ستون فقرات او شکسته است، او چگونه میتواند توسّل کند و چگونه میتواند بگوید «آمنتُ»؟ او در همین «آمنتُ» گفتن و همین توسّل کردن هم معتمدِ بر خداست، پس او در جمیع امور متوکّل است، نه اینکه مرزی است و بگوید این بخش برای خود من و بقیه را توکّل می‌کنم، این میشود شرک! یا بگوید این بخش برای توسّل و بقیه بشود توکّل، این میشود شرک! انسان حتی در توسل و حتی در قیام و قعود خود، متوکّل «علی الله» است. این جمله نورانی که در نماز میگوییم: «بِحَوْلِ‏ اللَّهِ‏ [تَعَالَی]‏ وَ قُوَّتِهِ‏ أَقُومُ‏ وَ أَقْعُد»[9] همین است؛ یعنی تمام برخاستن و نشستن ما به قدرت الهی است. وقتی از امّام(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا در نماز میشود به دیگری بد گفت؟ فرمود بله، عرض کرد چطور؟ فرمود: شما این «بِحَوْلِ‏ اللَّهِ‏ وَ قُوَّتِهِ‏ أَقُومُ‏ وَ أَقْعُد» که میگویید، هم دارید اشاعره و هم دارید معتزله را نفی میکنید؛ معتزله که قائل به تفویض است میگوید: «لا حول و لا قوة لله»، چون از نظر آنها ـ معاذ الله ـ تمام کارها برای عبد است و اشاعره که گرفتار جبر است میگوید: «لا حول و لا قوة الا لله»، چون تمام کارها برای خداست ـ معاذ الله ـ جبر است؛ امّا امّامیه که قائل «بین الامرین» است میگوید: «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ»؛[10] یعنی انسان حَول و قُوّه دارد، منتها به برکت الهی! حالا چون این‌چنین است، هم حرف اشاعره نفی میشود که میگویند: «لا حول و لا قوة الا لله» و هم حرف معتزله نفی میشود که میگویند: «لا حول و لا قوة لله»، حرف اهل بیت ثابت میشود که «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ». در این قیام و قعود ـ نه تنها قیام و قعود نماز ـ این یک اصل کلامی برای جمیع شئون ماست که در نماز یادمان دادند؛ نه اینکه در این رکعات که قیام و قعود داریم، این «بِحَوْلِ‏ اللَّه» است، جمیع کارهای ما! حرف ما، سکوت ما، قیام ما، خوابیدن و بیدار شدن ما «بِالله» است؛ اگر این‌چنین شد، این «توسّلتُ» هم بعد از «توکّلتُ» است، آن وقت این آیه ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ[11] معنای خودش را پیدا میکند، چون همه اینها مِلک اوست.

اگر ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ انسان در برابر خدا «بالقول المطلق» ویلچری است، هر کاری که بکند باید تکیهگاه داشته باشد؛ لذا با «علیٰ» هم استعمال میشود که ﴿تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ﴾،[12] ﴿عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ؛[13] تمام کارهای ما به اعتماد به ذات اقدس الهی است که بر این ستون تکیه میکنیم. این گروه چندین فضایل دیگر هم دارند، ﴿وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ که در بحث قبل گذشت؛ یعنی گناهان کبیره را ترک میکنند. انسان مبتلا به لغزش میشود، اگر از گناهان بزرگ ـ إن‌شاء‌الله ـ صرف‌نظر کرد، در آن لغزشهای جزئی امید مغفرت هست.

2.مالکیت بر نفس هنگام غضب از اوصاف دیگر مردان الهی

 ﴿وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ که این برای درونمرزی است، امّا در مورد برونمرزی جدا بود؛ فرمود نسبت به یکدیگر که مشکلی پیدا کردید و عصبانی شدید، چه در کار منزل ـ امور خانوادگی ـ چه در جامعه ـ در مسائل سیاسی اجتماعی ـ هنگام غضب میبخشند؛ این قرآن کریم که فرمود هنگام غضب میبخشند، نه اینکه وقتی عصبانی شدند هر چه دلشان خواست بگویند، بعدها کمکم به این فکر باشند که از طرف صَرف نظر کنند، نه! حین غضب آن قدر قدرت داشته باشند که بر غضب مسلّط باشند! مگر نمیگویند اگر سگی به شما حمله کرده است، شما که بنشینی کاری با شما ندارد؟! مثلاً اگر کسی رفت در رمهسرا ـ در این دام‌داری‌ها ـ وقتی سگِ آن دام‌دار حمله کرد، اگر انسان بنشیند کاری با او ندارد، برای اینکه میفهمد او قصدی ندارد؛ گفتند اگر عصبانی شدید بنشینید، این نشستن یعنی این سگ نفس دیگر کاری با شما ندارد یا اگر نشستهاید دراز بکشید تا از دست او محفوظ باشید.[14] یک وقت انسان بعد از عصبانی شدن کمکم به این فکر میافتد و میبخشد، این هنر نیست! هنر آن است که در هنگام غضب خودش را کنترل کند. می‌ببینید که قرآن کریم گاهی میگوید این کاری که کردند بعداً جبران میکنند، این هست؛ ولی برای افراد عادی است، امّا مردان الهی کسانی هستند که در حین غضب میتوانند کنترل کنند! این تعبیر که ﴿وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ[15] همین است. صابرین ﴿حِینَ الْبَأْسِ برای مجاهدانی است که در خطّ مقدّم جبهه می‌باشند، این هم ﴿حِینَ الْبَأْسِ است، در آن وقت دارند تحمّل میکنند. یک وقت است که حادثهٴ سخت گذشت، آثار و ترک و رنجهای آن هست، این ممکن است که صبر کند؛ امّا در ﴿حِینَ الْبَأْسِصبر کردن است و صحنه را ترک نمیکند، ﴿وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ؛ یعنی در خطّ مقدّم که هست صابر است. این‌جا هم همین‌طور است، مغفرت دارد ﴿إِذَا مَا غَضِبُوا؛ یعنی «حین الغضب». آن «حین الغضب» خیلی مهم است!

در سوره مبارکه «نور» وقتی اوصاف اولیای الهی را بازگو میکند، میفرماید: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَیْعٌ،[16] اینکه تکرار نیست! ما یک تجارت داریم و یک بیع، تجارت آن حرفه است؛ آن آقا که مغازه باز کرده و پیشهٴ خرید و فروش را انتخاب کرده تاجر است؛ امّا وقتی مشتری آمد درِ مغازه او، او دارد پارچه متر میکند و میفروشد، این بیع است. فرمود نه آن پیشه و شغل مانع یاد خداست، نه این زمانی که دارد سود میبرد، ﴿رِجَالٌکه ﴿لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ؛ نه این پیشه و حرفهای که در مغازه دارد مانع یاد خداست، نه این خرید و فروشی که الآن مشتری آمده و او دارد سود میبرد؛ بیع هم این‌طور است، در جریانات دیگر هم همین‌طور است. در جریان معاد فرمود حادثه به قدری دشوار است که نه تنها مادر از کودک شیری خود غفلت میکند، بلکه آن وقتی که آن کودک در دامن اوست و پستان مادر در دهن اوست که عالیترین مرحله عاطفه است، از آن هم غفلت میکند! ﴿یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا؛[17] هر بارداری بارش را از فشار آن درد و حادثه دردناک به زمین میگذارد و هر زنِ مُرْضِعةای هم از کودک شیری خود صرف‌نظر میکند. زن را که نمیگویند ﴿مُرْضِعَةٍ﴾! این «تاء»، «لِلفَرق»؛ یعنی برای فرق بین زن و مرد است، زن و مرد هر دو میتوانند «کاتب» باشند؛ لذا یکی را میگویند «کاتب» و دیگری را میگویند «کاتبة»، امّا دیگر «طالقة» که نمیگویند، «حائضة» که نمیگویند، اصلاً «تاء» برای فرق است، آن وصفی که مخصوص زن است که دیگر «تاء» نمیخواهد! میگویند زن «حائض» است یا «طالق» است. ﴿مُرْضِعَةٍ﴾ هم این‌چنین است، ﴿مُرْضِعَةٍ﴾ دیگر «تاء» نمیخواهد، باید بگویند «مرضع»، برای اینکه مرد که شیر نمیدهد؛ ولی زن در عین حال که بدون «تاء» «مرضع» است، آن لحظهای که کودک در آغوش اوست و این پستان را در کام او میگذارد، در این لحظه به این زن میگویند ﴿مُرْضِعَةٍ﴾، فرمود این لحظه که حسّاسترین لحظات عاطفی مادر نسبت به فرزند است، وقتی جریان قیامت پیدا میشود دیگر از این کودک غفلت میکند.

بنابراین ﴿إِذَا مَا غَضِبُوا، یعنی «حین الغضب»؛ هنر این است که انسان حین غضب زبان خودش را کنترل کند، نه اینکه حین غضب هر چه دلش خواست بگوید، بعدها که حادثه آرام شد صرف نظر کند. ﴿وَ إِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ؛ یعنی «حین الغضب»، وگرنه در حین غضب هر چه دلش خواست بگوید و بعدها عفو کند این کار مردان الهی نیست.

3.مردان الهی، اجابتکنندگان دعوت پروردگار و رسول او

﴿وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ، در سوره مبارکه «انفال» و مانند آن فرمود:  ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ،[18] ﴿اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُم﴾[19] که اینها هم «أجبنا» و «أطعنا» گفتند. ﴿وَ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ و در اثر اینکه نماز عمود دین است، اینها ﴿وَ أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ دارند.

چندین بار در این آیات گذشت که هرگز ما نداریم نماز بخوانید، برای اینکه دینی که نماز را عمود میداند و میگوید: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ»، اگر چنین دینی بگوید نماز بخوانید، معلوم میشود حکیمانه حرف نزده است، چون ستون را نمیخوانند، ستون را به پا میدارند. در قرآن همه جا سخن از ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾[20] ﴿یُقِیمُوا الصَّلاةَ﴾[21] ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ[22] و مانند آن است، آن‌جا هم که دارد ﴿یُصَلِّی﴾[23] و ﴿مُصَلًّی،[24] آن هم یعنی ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ؛ اگر لفظ بود، مسئله «تلاوت» و «قرائت» و «إقرأ» و امثال آنها جا داشت، امّا وقتی شما گفتید نماز ستون دین است، باید مواظب حرف خودتان باشید و دیگر نگویید نماز بخوان! باید همه جا بگویید: ﴿أَقِیمُوا﴾! برای اینکه اوّل گفتید نماز ستون است، «الصلاة ما هی»؟ شما «صلات» را به ستون دین تعریف کردید، پس سایر احکام و حِکمتان هم باید مطابق با ستون بودنِ دینتان باشد؛ لذا اینجا تعبیر به ﴿أَقَامُوا الصَّلاَةَ﴾ دارد.

4.مشورت در امور مردم از اوصاف مردان الهی

در سوره مبارکه «آل عمران» به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ،[25] این «الف» و «لام» چه امری است؟ «الف و لام» مطلق است؟ یعنی «فی أیّ امرٍ» یا عوض از «مضاف الیه» است؟ آیا «امرُ الله» را با اینها مشورت بکن؟ احکام فقهی را با اینها مشورت بکن یا احکام فقهی ـ ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾؛[26] تا وحی نیاید تو چیزی نگو، ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحَی[27] ـ «امر الله» و «حکم الله» فقط از ناحیه خداست؟! پس این «الف و لام»، «الف و لام» جنس نیست، این «الف و لام» عوض از «مضاف الیه» است، ﴿وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ«أیّ فی أمرهم» یعنی «امرُ الناس» و «امرُ الناس» هم همین مسائل عادی است. به قرینه آیه سوره مبارکه «شوریٰ»، یعنی آیه 38 فرمود: ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾، نه «امرُ الله». در احکام فقهی، در مسائل فقهی، در آیات الهی، در مسئله بهشت و جهنّم و گذشته و آینده که به قضا و قدر برمیگردد، اینها «امرُ الله» است، «امرُ الله» که با مشورت بشر حلّ نمیشود. ﴿أَمْرُهُمْ﴾ چگونه؟ ما اقتصاد کشور را چگونه حل کنیم؟ بر پایهٴ کشاورزی حل کنیم، براساس صنعت حل بکنیم یا تقسیم کار کنیم؟ چگونه مردم را آرام کنیم؟ چگونه شغل ایجاد بکنیم؟ اینها «امرُ النّاس» است، در «امرُ الناس» با مردم مشورت بکن، ولی تصمیم نهایی به عهده توست: ﴿فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ،[28] نه اینکه «إذا عَزَمُوا» تصمیم نهایی با پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است.

پرسش: ...

پاسخ: مطلق است، «امرُ الناس» هم به امر اقتصاد است هم امر ازدواج است هم امر مدیریت است و... .

پرسش: ...در امور مردم که دخالت نمیکردند.

پاسخ: امور شخصی دخالت نمیکرد، امّا امور دولتی که دخالت میکرد! این کشور را چگونه اداره بکنیم ما؟ این اختصاصی به زید و عمرو ندارد، این با مشورت کارشناسان جامعه باید حل شود.

پرسش: ...

پاسخ: موضوعات می‌شود؛ موضوعات که «امرُ الناس» است مشورتی است، امّا «امرُ الله» که حکم است، این حکم را ما چگونه بفهمیم؟ حکم خدا در این زمینه چیست؟ حکم این موضوع چیست؟ اینها را ذات اقدس الهی باید بیان کند، موضوعات را که کاملاً کار مردم است باید مشورت شود.

پس آن «الف و لام»ی که در سوره مبارکه «آل عمران» آمده است، «الف و لام» جنس نیست، بلکه عوض از «مضاف الیه» میتواند باشد ﴿وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ؛ یعنی «فی امر النّاس»، وگرنه خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در احکام الهی تا دستور نمیآمد حرف و سخنی نداشت.

پرسش: قانون‌گذاری چگونه است؟

پاسخ: قانونگذاری تطبیق کلیات شرعی بر موضوعات است، قانونشناسی است. اگر شما آن وقتی که تازه انقلاب به ثمر رسید، آن مناظرهای که شورای عالی قضایی با سران تودهای داشت ـ خدا مرحوم شهید بهشتی را غریق رحمت کند و حضرت آیت الله موسوی اردبیلی را حفظ کند! ـ اگر یادتان باشد در آن صحنه مناظرهای که با کمونیستها داشتند، آنها میگفتند که شما این شورای نگهبان را برای چه میخواهید؟ یا قانون را برای چه میخواهید؟ شما که قانون نوشته دارید؟ لایحه قصاص آن وقت مطرح بود، در آن مناظره به این تودهایها گفته میشد که ما قانونگذاری نداریم، بلکه قانونشناسی داریم، قانون را ذات اقدس الهی معین کرده است؛ در مجلس، شورای عالی قضایی و در شورای نگهبان اگر سخنی هست همه برای قانونشناسی است! چه اینکه کار حوزهها هم همین است، نه قانونگذاری! امّا در موضوعات که چگونه ترافیک را حلّ کنیم؟ خیابانها چگونه باشد؟ کدام‌ یکطرفه باشد؟ جریان زوج و فرد و مانند آن، اینها موضوعات است و اینها میشود «امرُ الناس» که در «امرُ الناس» ﴿شُورَی بَیْنَهُمْ.

     5.انفاق یکی دیگر از اوصاف مردان الهی

﴿وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ، این ﴿وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَهم نه افراط باید باشد و نه تفریط. در سورهٴ مبارکه «فرقان» خصوصیتهای اخلاقی مردان الهی را فراوان ذکر کرده است؛ آیه 67 سوره مبارکه «فرقان» این است: ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَامّا؛ نه تُند، نه کُند؛ نه اسراف، نه تقتیر و تبذیر، انفاق شما بین اسراف و تبذیر و امثال آن است. این‌جا هم ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْاست تا انسان بداند که مال خودش نیست. اصل مالکیت را ذات اقدس الهی امضا کرده است، به بیان ﴿أَمْوَالُهُمْ﴾،[29] ﴿أَمْوَالُکُمْ﴾[30] و ﴿مَالُهُ[31] اینها را امضا کرده است، امّا وقتی ما جامعه، افراد و بشر را نسبت به یکدیگر میسنجیم، اصل مالکیت را برخلاف اصول بُلشویکی[32] امضا کرده است که انسان مالک است؛ امّا وقتی که نسبت به ذات اقدس الهی میسنجیم، نباید بگوییم ما مالک هستیم، ببینیم او چه دستوری میدهد؛ اگر ـ خدای ناکرده ـ خود را در برابر «الله» مالک دانستیم، این همان خطر اسلامی حرف زدن و قارونی فکر کردن است، مشکل قارون هم همین بود، گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی،[33] امّا یک موحّد هرگز قارونی فکر نمیکند و حرف نمیزند، نمیگوید من خودم زحمت کشیدم و پیدا کردم، تمام این نعمتهای علمی و غیر علمی و عملی همه اینها به عنایت الهی است، پس ما میشویم «أمینُ الله»! در آیاتی که سوره مبارکه «نمل» و امثال «نمل» است، فرمود: حواستان جمع باشد، نه تنها آنچه در خارج از شماست شما امین هستید، آنچه که در درون شما هم هست شما امین هستید ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ،[34] این «أم»، «أم» منقطعه است، با «میم» «مَن» که متصل شد میشود ﴿أَمَّن﴾، این «أم» منقطعه به معنای «بل» هست؛ مثل ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾؛[35] «أم» یعنی «بل»؛ «بل» آن کسی که می‌تواند مشکل مضطر را حل کند خداست. خیلی از مضطرها هستند که دیگران اصلاً از آنها خبر ندارند؛ این زیردریایی که در دریا غرق شود، اصلاً کسی خبر ندارد تا به داد آنها برسد، امّا ﴿وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الأرْضِ إِلهٌ﴾،[36] آن کسی که هیچ‌جا جای خالی او نیست، او خداست! کسی که هیچ مشکلی نمی‌تواند او را از پای دربیاورد، او خداست! ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ﴾، او خداست! ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأبْصَارَ﴾، او خداست! مالک چشم و گوش اوست! اگر کسی نباشد که در حال احتضار وقتی که بدن گرم است، چشم آدم را ببندد و انسان با همان باز بمیرد، منظره هولناک و بدی دارد. به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند، چرا شما این قدر در ذکر بی‌تاب هستید؟ فرمود چون من این هستم که نمی‌دانم آیا این چشم را می‌بندم و می‌میرم یا نه! بنابراین در برابر ذات اقدس الهی کسی واقعاً مالک نیست، پس اصل مالکیت را برخلاف حرف‌ها و مبادی «بین الغیّ» بُلشویکی امضا کرده است ﴿أَمْوَالُکُمْ﴾ گفت، ﴿أَمْوَالُهُمْ﴾ گفت، «لَا یَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا بِطِیبَةِ نَفْسٍ مِنْهُ»[37] فرمود و مانند آن، در صورتی که انسان روابط اجتماعی را معلوم می‌کند که کسی نسبت به کسی می‌گوید این برای من است؛ امّا در برابر ذات الهی بگوید این مال برای من است، این درست نیست. وقتی که چشم و گوش ما برای او باشد، دیگر مال ما هم یقیناً برای اوست.

6.انتقام از ظالمین از خصوصیات اولیای الهی

فرمود: از این ﴿وَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ﴾ ـ بنا شد که آن بیان نورانی سیدالشهداء(سلام الله علیه) معنا شود ـ ببینید در آن بیان بلند وجود مبارک سیدالشهداء فرمود من از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم)  شنیدم که «مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِرا کذا و کذا و کذا» آرام بنشیند «حَقِیقاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛[38] فرمود شما الآن می‌دانید که حکومت اموی چه کاری می‌کند، این بیان رسمی پیغمبر است که من شنیدم، فرمود اگر ملتی بنشیند و بشنود که یک هیأت حاکمه‌ای دارد ستم می‌کند و آرام باشد، این حاکم و محکوم «کِلَاهُمَا فِی النَّار»، چرا؟ «حَقِیقاً عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ آن مستضعف ستم‌پذیر، در حکم مستکبر است که «کِلَاهُمَا فِی النَّار»، سرّش این است که در جهنّم مستضعفین می‌گویند: خدایا! ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ﴾؛[39] عذاب آنها را دو برابر کن! خدا هم در پاسخ می‌فرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛[40] شما هم مستکبرید، آنها هم مستکبرند؛ آنها دو گناه کردند، شما هم دو گناه کردید. آنها دو گناه کردند: خودشان بیراهه رفتند و شما را هم تشویق و ترغیب کردند به بیراهه. شما هم دو گناه کردید: یکی اینکه بیراهه رفتید و دیگر اینکه درِ خانه ما را بستید! اگر شما به آن‌جا نرفته بودید و ما را یاری می‌کردید، ما اولیای شما می‌شدیم! فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾، این استدلال خدا برای جهنّمی و در جهنّم است! فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ شما هم مستکبر هستید و دو گناه کردید! آن بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که به آن مرد شامی گفت اگر شماها نرفته بودید که درِ خانه ما بسته نمی‌شد، شما اموی و مروانی را تقویت کردید.[41] این‌جا فرمود مردان الهی کسانی هستند که اهل «إنتصار» هستند، «إنتصار» یعنی انتقام، نه یعنی نصرت خواهی از دیگری! فرمود خدا می‌تواند «إنتصار» کند، «إنتَصَرَ» یعنی «إنتَقَمَ». در سوره مبارکه که به نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هست، در آن‌جا فرمود خدای سبحان اگر می‌خواست از آنها «إنتصار» می‌گرفت؛ یعنی انتقام می‌گرفت. در سوره مبارکه‌ای که به نام حضرت است در آیه چهارم فرمود: ﴿وَ لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ اگر خدا می‌خواست از ظالمین انتقام می‌گرفت؛ ولی می‌خواست شما را بیازماید و ببیند شما ملت زیر سلطه و ستم‌پذیری هستید یا نه؟ ﴿وَ لکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾، ولی ﴿وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾،[42] پس «إنتَصَرَ» یعنی «إنتَقَمَ»؛ یعنی زیر بار ظلم نرفت، همان بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»،[43] چقدر این بیان نورانی است! فرمود سنگ‌پذیر نباشید، اگر سنگی آمد فوراً از آن‌جایی که آمد برگردانید، مثل دفاع هشت ساله، به کسی سنگ نزنید، ولی سنگ آمده را برگردانید: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»، اینکه ما آن کلمات را می‌بوسیم برای همین است. فرمود ذلت‌پذیر نباشید، زیر بار ظلم نروید «لَا یَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیل‏»،[44] این‌جا هم همین است! مردان الهی کسانی هستند که اهل انتقام می‌باشند، نه حمله کنند! ولی اجازه حمله هم نمی‌دهند. امیدواریم این نظام تا ظهور صاحب اصلی آن محفوظ بماند

«و الحمد لله ربّ العالمین»



[1]. سوره الرحمن, آیه25.

[2]. سوره شوری, آیه29؛ ﴿وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَثَّ فِیهِمَا مِنْ دَابَّةٍ وَ هُوَ عَلَی جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ﴾.

[3]. سوره نور, آیه43؛ ﴿وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ﴾.

[4]. سوره طه, آیه39.

[5]. سوره طه, آیه77.

[6]. سوره هود, آیه56.

[7]. سوره فاطر, آیه15.

[8]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، الحکم المنسوبة444.

[9]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص338.

[10]. نهج البلاغه، حکمت404؛  معانی الاخبار، ص22.

[11]. سوره انعام, آیه162.

[12]. سوره هود, آیه56.

[13]. سوره انفال, آیه2.

[14]. مفردات الفاظ قرآن، ص608؛ «اَلا وَ اِنَّ الغَضَبَ جَمرَةٌ فی قَلبِ ابنِ آدَمَ اَما رَأیتُم اِلی حَمرَةِ عَینَیهِ وَ انتِفاخِ اَو داجِهِ فَمَن اَحَسَّ بِشَی ءٍ مِن ذلِکَ فَلیَلصَق بِالارضِ».

[15]. سوره بقره, آیه177.

[16]. سوره نور, آیه37.

[17]. سوره حج, آیه2.

[18]. سوره انفال, آیه24.

[19]. سوره شوری, آیه47.

[20]. سوره بقره, آیه43.

[21]. سوره ابراهیم, آیه31.

[22]. سوره بقره, آیه3.

[23]. سوره آل عمران, آیه39.

[24]. سوره بقره, آیه125.

[25]. سوره آل عمران, آیه159.

[26]. سوره قیامت, آیه16.

[27]. سوره نجم, آیات3 و4.

[28]. سوره آل عمران, آیه159.

[29]. سوره بقره, آیه261.

[30]. سوره بقره, آیه188.

[31]. سوره بقره, آیه264.

[32]. دانشنامه آزاد: بُلشِویکها که در روسی به معنای «اکثریت» است، دسته‌ای از حزب کارگر سوسیال دموکرات مارکسیستی روسیه بودند که در دومین کنگره حزب در ۱۹۰۳ به رهبری لنین از دستهٴ «اقلیت» ـ منشویکها  ـ جدا شده و نهایتاً حزب کمونیست شوروی را تشکیل دادند.

[33]. سوره قصص, آیه78.

[34]. سوره یونس, آیه31.

[35]. سوره نمل, آیه62.

[36]. سوره زخرف, آیه84.

[37]. وسائل الشیعة، ج‌14، ص572.

[38]. بحارالانوار، ج44، ص382.

[39]. سوره احزاب, آیات67 و 68.

[40]. سوره اعراف, آیه38.

[41]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص106؛ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(عَلَیْهِ السَّلَام) لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْ‌ءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ ...».

[42]. سوره محمد, آیه4.

[43]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت314.

[44]. نهج البلاغة(للصبحی صالح), خطبه29.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق